Professional Documents
Culture Documents
BPM 1
BPM 1
ﺷﻨﺎﺧﺖ سﺎزمﺎن
١
تغيير در سازمان
جهان همواره در حال تغيير و تحول است و ادامه حيات ذرات هستي در گرو همين تغييرات است .تغيير در
همه پديدههاي جهان جريان دارد و اين تﻨها ﺑه طيف خاصي محدود نيست .تغيير پيش از پيدايش ﺑﺸر وجود
داشته و هميﺸه نيز وجود خواهد داشت .ﭼه در غير اين صورت ،در هر موقعيت و ﻟحﻈه از زمان ،انتقال ﺑه
زمان و شرايط ﺑعدي ممكن نخواهد ﺑود .ﺑﺸر هميﺸه درصدد ايجاد تغييرات مﺜﺒت ،مهار تغييرات مﻨفي و مﺒارزه
ﺑا آثار آن ﺑوده است و سعي نموده است كه تغييرات را مديريت نمايد تا از آثار زيان ﺑار آن در امان ﺑماند.
سازمانها و ﺑﻨگاههاي اقتصادي نيز در دنياي پرشتاب امروزي دائماً در حال تغيير و تحول هستﻨد و سازمان
هايي ميتوانﻨد ﺑاقي ﺑمانﻨد كه ﺑراي ﺑقاي خود مزيت رقاﺑتي ﺑوجود آورند .سئواﻟي كه ﺑه ذهن متﺒادر مي شود
اين است كه آيا تغيير فرايﻨدي مﺜﺒت است يا مﻨفي؟
نگرش ﺑه تغيير در دنياي مديريت ،نگرشي سيستمي و مﺒتﻨي ﺑر فرآيﻨد است .فرآيﻨد از جايي آغاز و در جايي
پايان ميپذيرد .ﺑﻨاﺑراين ميتوان گفت كه فرآيﻨد مديريت تغيير ،فرآيﻨدي آگاهانه و مﺒتﻨي ﺑر رويكردي تعريف
شده مي ﺑاشد .در يك نگرش كلي ميتوان گفت فرآيﻨد مديريت تغيير از هفت مرحله تﺸكيل ميشود كه
عﺒارتﻨد از:
.١مرحله تدوين راهﺒرد و طرح
.٢تغيير مستﻨدات و مدارك در هسته مركزي سازمان
.٣تﺸخيص جدولﺑﻨدي تغييرات
.٤ﺑرپايي ساختار و تركيبﺑﻨدي
.٥آزمايش در محيط قاﺑل كﻨترل
.٦گسترش تركيبﺑﻨدي تغيير
.٧نمايش پايداري و عملكرد
زيرساختهاي اين هفت مرحله ،زيرساختهاي نرمافزاري و سختافزاري هستﻨد اما زيرساخت اصلي هر نوع
تغيير در سازمان ها در حقيقت انسان ها هستﻨد.
در مواجهه ﺑا تغييرات اگر سازمان آمادگي ﻻزم را نداشته ﺑاشد كه از درون خود ،تغييرات را پذيرا ﺑاشد و در
مقاﺑل آن مقاومت نﺸان دهد ،ﻻجرم ﺑه سمت اضمحﻼل خواهد رفت.
ﺑراي مديريت در تغيير ﺑايد دانست كه:
-ﭼرا تغيير ضروري است؟
-ﭼه كسي ميخواهد تغيير رخ دهد؟
-ﭼه نتايجي مطلوب است؟
-ﭼگونه تغيير ايجاد ميشود؟
-ﭼه كساني حمايت و ﭼه كساني مﺸاركت ميكﻨﻨد؟
-ما ﺑايد ﭼه كﻨيم و در ﭼه مسيري حركت نمائيم؟
ﺑايد اذعان نمود كه پيچيدگي پديده تغيير از آن جهت است كه فرآيﻨدي ديﻨاميك ﺑوده و از تعامل متقاﺑل
عوامل مختلف ﺑوجود ميآيد و تمامي اين عوامل و متغيرهاي آن در راﺑطه علت و معلوﻟي ﺑا يكديگر ،ساز و
٢
كاري ﺑوجود ميآورند كه درك و تحليل آن را مﺸكل ميسازد .از اين رو تﺸخيص جهت مﻨاسب تغيير دشوار
ميشود.
٣
مديريت آميزهاي زيﺒا و پيچيده از علم و هﻨر است و مدير هﻨرمﻨد كسي است كه ﺑدون وقفه در فعاﻟيتهاي
قﺒلي سازمان قادر ﺑه انتقال كاركﻨان خود ﺑه وضعيت جديد ﺑاشد .سه اصل ﺑﻨيادين مديريت تغيير؛ ارزشياﺑي
مستمر وضعيت )ﺑيروني و دروني( سازمان ،مﺸاركت ﺑخﺸيدن ﺑه كاركﻨان )در فعاﻟيتها و نتايج حاصله از آن(
و ارتﺒاطات اقﻨاعي )در همه زميﻨهها و موضوعات( است كه ﺑر پايه آنها ميتوان ﺑر مقاومت در ﺑراﺑر تغيير غلﺒه
كرد.
۴
هر سازمان ﺑا آن را روﺑرو است ،مساﻟه تحول و دگرگونيست .و از اين روست كه مديريت تغيير يكي از مهم
ترين مﺒاحﺚ علم مديريت ﺑه شمار مي رود.
از طرف ديگر ،قﺒول تحول وتحقق ﺑخﺸيدن ﺑه آن يكي ازمهم ترين ﻻزمه هاي ﺑقا ورشد هر سازمان است ،
زيرا هر سازماني خود يك نﻈام فرعي است از يك نﻈام اجتماعي و يك نﻈام ﺑزرگتر جهاني و هﻨگامي كه
مجموع يك نﻈام در حال تحول وپيﺸرفت است ،نﻈام هاي فرعي نيز ناگزير ﺑايد خود را ﺑا تحوﻻتي كه در
نﻈام ﺑزرگتر پديد آمده است ،همگام وهماهﻨگ كﻨﻨد ﺑا توجه ﺑه مطاﻟب فوق مي توان گفت كه مديران امروزي
ﺑا دو مسئله ي اساسي روﺑرو هستﻨد.
مساﻟه اول ايﻨست كه ﭼگونه سازمان خود را در جهتي توسعه دهﻨد كه ﺑهتر ﺑتواند ﺑا تغييرات وتحوﻻت محيط
هماهﻨگ شود،و مساﻟه دوم ايﻨكه ﭼگونه انرژي ومﻨاﺑع انساني سازمان را در جهتي هدايت كﻨﻨد كه ضمن تحقق
هدف هاي سازمان وانجام ماموريت هاي سيستم ،نيازهاي كاركﻨان نيز تامين شود .در ﭼﻨد دهه اخير ،مديران
روزﺑه روز ﺑيﺸتر متوجه اين حقيقت شده اند كه كوشش هاي پراكﻨده و جزء ﺑه جزء ﺑراي حل مسائل پيچيده
سازماني كافي نيست .امروزه ﺑرنامه ريزي همه جانﺒه و وسيعتري ﻻزم است ﺑه نحوي كه استراتژي هاي هماهﻨگ
شده اي را ﺑراي پرورش فضاي سازماني ،روش كار ،رواﺑط افراد ،نﻈام هاي ارتﺒاطي و اطﻼعاتي در ﺑر داشته
ﺑاشدوﺑا شرايط واﻟزامات قاﺑل پيش ﺑيﻨي و غير قاﺑل پيش ﺑيﻨي ساﻟهاي آيﻨده مﻨطﺒق وسازگار ﺑاشد .ﺑه سﺒب
اين نياز است كه ﺑهﺒود سازمان يا ﺑه عﺒارت ديگر ،مساعي سيستماتيك ﺑراي تغيير ﺑرنامه ريزي شده ،پاي ﺑه
عرصه وجود نهاده وامروزه از اهميت ويژه اي در علم مديريت ﺑرخوردار است.
۵
.٢افزايش سﻼمت واثر ﺑخﺸي سازمان اعم ازكل سازمان يا قسمتي از سازمان و يا نﻈام هاي موقت مانﻨد
كميته ها و امﺜال آنها
.٣ايجاد فضايي كه در آن رقاﺑت نا ساﻟم ﺑين گروهها و واحد هاي سازمان كاهش يافته و همكاري و
اشتراك مساعي ﺑين آنها افزايش ياﺑد
.٤ايجاد فضايي كه در آن ﺑرخوردها و تضادها تحت كﻨترل درآيد وﺑخوﺑي اداره شود
.٥ايجاد فضايي كه در آن تصميم گيري ﺑيﺸتر ﺑر اساس اطﻼعات صورت گيرد.تا ﺑر اساس نقش سازماني
يا سمت
.٦ادغام ويكسان سازي هدف هاي فردي ﺑا هدف هاي سازماني
.٧تغيير فرهﻨگ گروهي و سازماني ﺑه گونه اي كه مقاومت در ﺑراﺑر تغييررا ﺑه حد اقل ﺑرساندوﺑرنامه ريزي
و آيﻨده نگري را تﺸويق كﻨد.
.٨پرورش دادن گروههاي كارآمد
.٩آموزش و پرورش افراد ﺑه ويژه مديران و افرادي كه داراي مﺸاغل حساس هستﻨد.
.١٠ايجاد فضايي كه در آن كاركﻨان ﺑتوانﻨد عقايد وايده هاي خود را آزادانه اﺑراز كﻨﻨدودر حل مسائل
گروهي و سازماني مﺸاركت داشته ﺑاشﻨد.
.١١ايجاد يك نﻈام تﺸويق پاداش كه هم ﺑه تامين هدف ها و ماموريتهاي سازمان توجه داشته ﺑاشدوهم
ﺑه پيﺸرفت و رشد شخصي كاركﻨان
.١٢كمك ﺑه مديران در پياده كردن روشي كه مديريت ﺑرمﺒﻨاي هدف اعمال شود نه مديريﺒت ﺑر اساس
عملكرد گذشته و هدف هاي نا مرتﺒط ﺑا وظايف ومسئو ﻟيت ها
.١٣ايجاد روحيه خود هدايتي و خود نﻈمي در افراد و گروهها
مديران امروزي در محيطي پراﺑهام ،پويا و متحول كار ميكﻨﻨد .يكي از ﺑارزترين خصوصيات عصر حاضر ،تغييرات
و تحوﻻت شگرف و مداوم در طرز تفكر ،ايدئوﻟوژي ،ارزشهاي اجتماعي ،روشهاي انجام كار و ﺑسياري از
پديدههاي ديگر زندگي است .علوم مختلف در ﭼﻨد دهه اخير ﺑيش از هر دوران ديگر در طول تاريﺦ ﺑﺸر،
پيﺸرفت كرده است .فﻨاوري ﺑهطورمداوم و ﺑاشتاﺑي ﺑيمانﻨد در حال تحول و پيﺸرفت است و ارتﺒاطات جديد،
امكان هرگونه تماس را از هر نقطه جهان ﺑه نقطه ديگر در كوتاهترين مدت و ﺑا كمترين هزيﻨه ميسر ساخته
است .در دنياي كﻨوني ،ﺑر اثر پيﺸرفت فﻨاوري ،طﺒيعت و محتواي كار ﺑه گونهاي تغيير كرده است كه نه تﻨها
كاﻻ و خدمتي كه قﺒﻼ توسط نيروي انساني توﻟيد ميشد امروزه توسط دستگاه ،توﻟيد ميشود ،ﺑلكه عمل
تصميمگيري كه تاكﻨون توسط انسان انجام ميشده است ،درحال حاضرتا حد زيادي توسط دستگاه انجام
ميشود .استفاده از انواع رايانههاي پيﺸرفته و نيروي كار رايانهاي در سازمانها و محيطهاي كار ،نمونههايي از
ايﻨگونه تغييرات ﺑه شمار ميآيﻨد .آثاري كه دستگاههاي پردازش اﻟكترونيكي و نيروي كار رايانهاي در عملكرد
سازمانها و زندگي ﺑﺸر امروز و آيﻨده خواهﻨد گذاشت ،ﺑه تﻨهايي آنچﻨان زياد و عﻈيم است كه ﺑرخي از
نويسﻨدگان ﺑزرگ در تاريﺦ تمدن انسان را ﺑعد از انقﻼب كﺸاورزي و انقﻼب صﻨعتي "،انقﻼب اﻟكترونيكي"
خواندهاند.
كﺜرت تغييراتي كه سازمانها و افراد ﺑا آنها روﺑه رو هستﻨد ،از ﭼﻨان فﺸار و نيرويي ﺑرخوردار است كه همچون
سيلي خروشان ،هر نوع مقاومتي را در هم كوﺑيده و همه را ﺑا خود ﺑه جلو ميﺑرد .ﺑه ﺑيان ديگر ،وسعت و تﻨوع
۶
نيروي تغييري كه ﺑر پيكر سازمانهاي امروزي وارد ميآيد آنقدر زياد است كه ﺑراي آنها ﭼارهاي جز انطﺒاق ﺑا
اين تغييرات ﺑاقي نميگذارد.
تعدادي از نويسﻨدگان مديريت ،نيروها و فﺸارهاي تغييررا تحت ﭼهارعﻨوان زير طﺒقه ﺑﻨدي و خﻼصه كردهاند:
.١تغيير فﻨاوري :در حال حاضر ،آهﻨگ تغيير فﻨاوري سريعتر ازهرزمان ديگري است.
.٢علم و دانش :ﺑه سﺒب وسعت دامﻨه علم ،رشتههاي جديدي ازعلوم موجود مﻨﺸعب شده و در صحﻨه
علم ظاهر شدهاند.
.٣كهﻨگي محصول و خدمت :محصوﻻت ،ﺑرنامهها و روشهاي ارائه خدمات ،تحت تاثير تغييرات فﻨاوري
و پيﺸرفت علم و دانش ،كهﻨه و مﻨسوخ ميشوند.
.٤تغيير اجتماعي :انتﻈارات و ارزشهاي فكري كاركﻨان نسﺒت ﺑه نسلهاي گذشته تغيير كرده است.
عوامل ﺑاﻻ گوشهاي از تغييرات ﺑيشماري است كه مديران امروز ﺑا آنها مواجهاند .ﻻزم ﺑه تاكيد است كه اين
تغييرات ﺑا ﭼﻨان سرعت فزايﻨدهاي حادث ميشوند و آنچﻨان متعدد و متﻨوعﻨد كه گاه نﻈامهاي اجتماعي و
اداري قادر ﺑه همگامي و انطﺒاق ﺑا آنها نيستﻨد .ﺑه همين دﻟيل ،امروزه ﺑزرگترين مسئلهاي كه هر سازمان ﺑا
آن رو ﺑه روست ،مسئله تحول و دگرگونيست .از اين روست كه مديريت تغيير يكي از مهمترين مﺒاحﺚ علم
مديريت ﺑه شمار ميرود.
از طرف ديگر ،قﺒول تحول و تحقق ﺑخﺸيدن ﺑه آن از مهمترين ﻻزمههاي ﺑقا و رشد هر سازمان است ،زيرا هر
سازماني ،نﻈامي فرعي از يك نﻈام اجتماعي و يك نﻈام ﺑزرگتر جهاني است و هﻨگامي كه مجموع يك نﻈام
در حال تحول و پيﺸرفت است ،نﻈامهاي فرعي نيز ناگزير ﺑايد خود را ﺑا تحوﻻتي كه در نﻈام ﺑزرگتر پديد آمده
است ،همگام و هماهﻨگ كﻨﻨد ،ﺑا توجه ﺑه مطلب فوق ميتوان گفت كه مديران امروزي ﺑا دو مسئله اساسي رو
ﺑه رو هستﻨد.
مسئله اول اين است كه ﭼگونه سازمان خود را در جهتي توسعه دهﻨد كه ﺑهتر ﺑتواند ﺑا تغييرات و تحوﻻت
محيط هماهﻨگ شود ،مسئله دوم ايﻨكه ﭼگونه انرژي و مﻨاﺑع انساني سازمان را در جهتي هدايت كﻨﻨد كه
ضمن تحقق اهداف سازمان و انجام ماموريتهاي سيستم ،نيازهاي كاركﻨان نيز تامين شود .در ﭼﻨد دهه اخير،
مديران روز ﺑه روز ﺑيﺸتر متوجه اين حقيقت شدهاند كه كوششهاي پراكﻨده و جزء ﺑه جزء ﺑراي حل مسائل
پيچيده سازماني ،كافي نيست .امروزه ﺑرنامهريزي همه جانﺒه و وسيعتري ﻻزم است ،ﺑه نحوي كه راهﺒردهاي
هماهﻨگ شدهاي را ﺑراي پرورش فضاي سازماني ،روش كار ،رواﺑط افراد ،نﻈامهاي ارتﺒاطي و اطﻼعاتي در
ﺑرداشته ﺑاشد و ﺑا شرايط و اﻟزامات قاﺑل پيشﺑيﻨي و غيرقاﺑل پيشﺑيﻨي سالهاي آيﻨده مﻨطﺒق و سازگار ﺑاشد.
ﺑه سﺒب اين نياز است كه ﺑهﺒود سازمان يا ﺑه عﺒارت ديگر ،مساعي سيستماتيك ﺑراي تغيير ﺑرنامهريزي شده،
پاي ﺑه عرصه وجود نهاده و امروزه از اهميتي ويژه در علم مديريت ﺑرخوردار است.
در ميان محققاني كه توسعه و رشد سازماني را ﺑرحسب نيروهاي دروني توضيح مي دهﻨد ،سه روند وجود دارد.
گروهي از نويسﻨدگان وجوددارند كه كم و ﺑيش از تفيسر غيرجﺒرگرايانه انطﺒاق و رشد سازماني طرفداري مي
كﻨﻨد ،همچون پﻨسور) ،(١٩٥٢تامپسون) ،(١٩٦٧ﭼايلد) (١٩٧٢و ففر و ساﻟﻨديك) .(١٩٧٨دومين گروه انطﺒاق
٧
را ﺑعﻨوان يك پديده معلول در نﻈر مي گيرند) .سيرت و مارچ١٩٦٣ ،؛ سلزيﻨك .(١٩٥٧ ،اين دو گروه ،ﺑعد از
هيرش و ﻻنسﺒري) (١٩٩٧ﺑه ترتيب رويكرد انطﺒاق عقﻼني و انطﺒاق ارگانيك ناميده ميشوند .ﺑاﻻخره ،گروه
سومي از نويسﻨدگان مدل هاي ﭼرخه زندگي را توسعه مي دهﻨد )گريﻨر ،١٩٧٢ ،استاپفورد و وﻟز.(١٩٧٢ ،
٨
-٣رويكﺮد چﺮﺧﻪ زﻧدگي )ﺗكﺎمﻞ سﺎزمﺎﻧي(
مدل ﭼرخه زندگي در تئوري سازمان و مديريت در اوايل دهه ١٩٧٠رواج مي ياﺑد .اين مدل ﺑراي مﺜال در
توسعه محصول ،ﺑازارياﺑي ،طرح ريزي عمليات ،مديريت پروژه و استراتژي ﺑكار گرفته شده است .اين ايده كه
توسعه سازمان از تواﻟي مراحل قﺒﻼ مﺸخص شده يعﻨي از توﻟد تا ﺑلوغ ،و گاهي اوقات تا انحطاط و مرگ تﺒعيت
مي كﻨﻨد ،يكي از جاﻟبترين استعارهها ﺑراي توضيح تغيير سازماني است .هاير) (١٩٥٩يكي از پيﺸگاماني ﺑود
كه ﺑطور روشﻨي از مدل هاي ﺑيوﻟوژيكي استفاده مي كﻨد تا نﺸان دهد كه سازمان ها همچون موجودات زنده
داراي حياتاند و رشد فرآيﻨد طﺒيعي است كه از قوانين دروني خودش تﺒعيت ميكﻨد .طﺒق تئوري ﭼرخه
زندگي ،توسعه فرايﻨدي تراكمي است ،كه در مسير حركت ﺑه سمت پيچيدگي سازماني و تخصصي شدن
سازمان هر مرحله پايه مرحله ﺑعدي است .اين مدل عمومي مسير استاندارد توسعه را مطرح مي كﻨد ،و مراحل
عمومي رشد را ،ﺑا تاكيد ﺑر قدمت و اندازه ﺑعﻨوان متغيرهاي مهم ،شﻨاسايي مي كﻨد.
در رويكرد ﭼرخه زندگي ،ﺑعﻨوان يك موجود واحد در نﻈر گرفته مي شود )وان د وان و پول .(١٩٩٥ ،همانﻨد
موجود زنده ،هر جزءاش كاركرد خاصي دارد و ﺑه شيوهاي هماهﻨگ و هم جهت رشد و نمو مي ياﺑﻨد .اين مدل
ديدگاه كاﻟﺒدشﻨاس را اتخاذ ميكﻨد ،يعﻨي ﺑر شﻨاسايي هر مرحله و ويژگيهاي تعريف كﻨﻨده آن مرحله تمركز
دارد .تفاوتهاي موجود در فعاﻟيتها ،ساختار و فرآيﻨدهاي سازمان در هر مرحله ،و همچﻨين تواﻟي و ترتيب
تغييرات توصيف ميشود ،اما خود فرآيﻨد گذر يا انتقال توصيف نميشود .از آنجايي كه توسعه سازماني ﺑعﻨوان
پديده اي كه ﺑوسيله ﺑرنامه دروني از پيش تعيين شده و اصلي هدايت مي شود درنﻈر گرفته مي شود ،نقش
محيط ثانوي است .محيط مي تواند ﺑعﻨوان يك كاتاﻟيزور عمل كﻨد ،آن آهﻨگ تحول را تسريع مي كﻨد ،يا
انتقال را تﺸديد مي نمايد ،اما اﻟگوي اصلي رشد سازماني را تغيير نخواهد داد .اين اﻟگو ﺑوسيله نﻈم مﻨطقي يا
طﺒيعي توضيح داده مي شود )وان د وان و پول .(١٩٩٥ ،ﺑﻨاﺑراين نوع تغيير مورد ﺑحﺚ در مدل ﭼرخه زندگي
عﺒارتست از تغيير و تﺒديل در تركيب ويژگيهاي خاص سازماني ،همچون استراتژي ،ساختار ،و سﺒك رهﺒري
كه مﺸخص كﻨﻨده هر مرحله مي ﺑاشﻨد .ﺑه طور قاﺑل توجهي ،اكﺜر تحقيقات و نوشتهها در زميﻨه تئوري ﭼرخه
زندگي تﻨها ﺑا مراحل توﻟد ،جواني و ﺑلوغ سر وكار دارند ،مراحل انحطاط و مرگ در ادﺑيات مرﺑوطه كمتر مورد
ﺑحﺚ قرار مي گيرد )كامرون و وتن ،١٩٩٣ ،ص .(٥١ﺑﻨاﺑراين ،اكﺜر مدل ها تمايل دارند كه يك درك از تغيير
كه مرتﺒط ﺑا پيﺸرفت است را ارائه نمايﻨد .تﻨها در دهه ١٩٨٠و در دوره ركود اقتصادي است كه انحطاط و
مرگ مورد كاوش قرار ميگيرند.
ﺑه طور خﻼصه ويژگيهاي اين رويكرد ﺑه صورت زير است:
• تغيير عامل است و توسط يك رهﺒر مديريت ميشود.
• سازمان ﺑيﻨﺸي از قﺒل تصور شده را در تعامل ﺑا محيط ،دنﺒال ميكﻨد.
• مﺒتﻨي ﺑر تئوري دوره عمر است.
٩
سوال »ﭼگونه سازمان ها تغيير مي ياﺑﻨد؟« عمدتا ﺑرحسب ايﻨكه آيا انتقال ﺑين فازهاي ﭼرخه تدريجي و آرام
است يا راديكال ،مورد ﺑحﺚ قرار مي گيرد )آﻟدريچ١٩٩٩ ،؛ استارﺑك .(١٩٧١ ،اكﺜر نويسﻨدگان )ﭼايلد و كيسر،
١٩٨١؛ گريﻨر١٩٧٢ ،؛ استارﺑك (١٩٧١ ،اﻟگوي تغيير را ﺑعﻨوان راديكال مﻼحﻈه مي كﻨﻨد و ﺑر ناپيوستگي ميان
مراحل تاكيد مي كﻨﻨد .ﺑراي مﺜال ،ﭼايلد و كيسر ﺑيان مي كﻨﻨد كه »تئوري مراحل درتوسعه سازماني ﺑر اين
نكته دﻻﻟت دارد كه آن يك فرآيﻨد پيوسته و آرام نيست ،ﺑلكه درﺑرگيرنده تغييرات مجزا و ناگهاني در سياست
ها ،محيط و ساختار هاي سازماني است« .ﺑايد خاطرنﺸان كرد كه اين تفسير از ماهيت ناپيوسته تغيير ﺑا
محتواي تغيير ،حدود و اندازه تفاوت ها در ﺑين اياﻟت ها مرتﺒط است ،و ناشي از يك مطاﻟعه سيستماتيك خود
فرآنيد تغيير نمي ﺑاشد.
در واقع ،مدل هاي ناب ﭼرخه زندگي فرآيﻨد انتقال را در نﻈر نمي گيرند .آنها ﺑجاي پويايي هاي تغيير در
طول زمان ،ﺑيﺸتر در ﺑاره پيش شرط ها و پيامدهاي )يا نتايج( فرآيﻨد تغيير مي ﺑاشد .اگرﭼه ﺑعضي از
نويسﻨدگان ﺑه مقاومت سازماني ﺑراي حركت از يك فاز ﺑه فاز ﺑعد و مﺸكﻼت سرراه اذعان دارند ،آنها همچﻨان
اين فرآيﻨد را ﺑعﻨوان پيﺸرفت طﺒيعي از مرحله پيﺸين كه پيش شرط مرحله ﺑعدي و پايه گذار آن است،معرفي
مي نمايﻨد )استاپفورد و وﻟز .(١٩٧٢ ،تغيير ممكن است دشوار ﺑاشد اما اين وظيفه رهﺒر است كه ﺑازسازي
دروني را تسهيل نمايد .گريﻨر ) ،(١٩٧٢كه مدل رشد راديكال ﭼهار مرحله اي را تدوين كرد ،ﺑراي هر فاز
مﺸكﻼت و ﺑحران مديريتي خاص آن مرحله را نيز مﺸخص مي سازد .ﺑراي مﺜال ،فاز خﻼقيت ﺑحران رهﺒري،
فاز هدايت ،ﺑحران استقﻼل ،فاز تفويض ،ﺑحران كﻨترل و فاز هماهﻨگي ﺑحران تﺸريفات زائد و مقررات دست و
پاگير را ﺑوجود مي آورد .راه حلي كه وي ﺑراي ﺑرون رفت از اين ﺑحران ها پيﺸﻨهاد مي كﻨد عﺒارتست از تغيير
ساختار و گاهي تغيير تيم مديريت .اما همچﻨان فرآيﻨد تغيير مﺒهم ﺑاقي مي ماند و اقدامات صورت گرفته ﺑراي
حركت سازمان از يك فاز ﺑه فاز ﺑعدي ﺑه ﭼﻨد راه حل كلي ،همچون افزايش تخصصي شدن ،رسميت يا تفويض
تقليل مي ﺑاﺑد )آﻟدريچ.(١٩٩٩ ،
در اين ديدگاه ،تغيير كمياب اما قاﺑل پيش ﺑيﻨي است و اقدامات مديريتي مﻨحصر ﺑه دامﻨه محدودي از انتخاﺑات
و گزيﻨه هاست» :در هر مر حله انقﻼﺑي اين مطلب روشن مي شود كه هر مرحله تﻨها ﺑوسيله راه حل هاي ويژه
خاتمه مي ياﺑد؛ ﺑعﻼوه اين راه حل ها از راه حل هاي ﺑكار گرفته شده ﺑراي مسائل مرحله پيﺸين متفاوت است«
)گريﻨر .(١٩٧٢ ،هدف اين تغييرات اين است كه دوﺑاره تعادل دروني را از طريق سازگار كردن سازمان ﺑا اﻟزامات
مرحله توسعه اش ،ﺑرقرار نمايد.
زنجيره ارزش
زنجيره ارزش ،در ﺑرگيرنده مجموعهاي از فعاﻟيتهاست كه ﺑراي طراحي ،توﻟيد ،ﺑازارياﺑي ،تحويل و پﺸتتيﺒاني
محصوﻻت و خدمات ﺑكارگرفته ميشود.
زنجيره ارزش ﺑيان كﻨﻨده ارزش كل ﺑوده و در ﺑرگيرنده فعاﻟيتهاي ارزش و سود ناخاﻟص ميﺑاشد .
١٠
پورتر در سال ١٩٧٩نﻈريه رقاﺑتي خود را مﺒتﻨي ﺑر سه عﻨصر :محيط ﺑيرون )پﻨج نيرو( ،رفتار ﺑﻨگاه و نتايج
ﺑازاري كه سازمان از طريق اعمال استراتژياش ،مﺸاهده ميكﻨد ،ارائه داد .سه استراتژي عمومي پورتر عﺒارتﻨد
از :رهﺒري هزيﻨه ،تمايز و تمركز.
در سال ١٩٨٥پورتر ﺑا ﺑيان مفهوم زنجيره ارزش ،نﻈريه خود را توسعه داد .وي زنجيره ارزش را ارزش خلق
شده توسط ﺑﻨگاه در مقايسه ﺑا صﻨعت و محيط رقاﺑتياش تعريف ميكﻨد .ﺑر اساس ديدگاه پورتر ،هر ﺑﻨگاه
مجموعهاي از فعاﻟيتهاست و ﺑﻨگاه اين فعاﻟيتها را جهت طراحي ،توﻟيد ،ﺑازارياﺑي ،تحويل و پﺸتيﺒاني محصول
انجام ميدهد .پورتر مدل زنجيره ارزش را ﺑه عﻨوان اﺑزاري جهت تحليل ايﻨكه كدام فعاﻟيتها روي مزيت رقاﺑتي
موثرند ،توسعه داد.
اطﻼعﺎت
مديﺮيﺖ مﻨﺎﺑع
اﻧﺴﺎﻧي
ﺗوسعﻪ ﺗكﻨولوژي
ﺗداركﺎت
جﺮيﺎن ﻧقدي
١١
سيﺮ ﺗحول از اﺑتدا ﺗﺎ اكﻨون
ردياﺑي تاريﺦ تعليم و ترﺑيت گواه آنست كه انتقال و هم افزايي دانش و مهارت ها در جوامع و در طول نسل ها
از طريق تعامل ﭼهره ﺑه ﭼهرة "آن كه نمي دانست" ﺑا "آن كه مي دانست "صورت پذيرفته است .اين راه كه
طﺒيعي ترين راه آموزش است ،همان روش استاد و شاگردي است .در طول تاريﺦ ،روش استاد و شاگردي
طريقي ﺑود كه هركس هرآنچه نياز داشت را ﺑا مﺸاهده ،تقليد و تقرب ﺑه يك استاد يا فردي داناتر و تواناتر از
خود ياد مي گرفت.
;Collins, A., J.S. Brown, and S.E. Newman(1989), Cogni ve appren ceship
teaching the crafts of reading, writing, and mathematics. In knowing, learning,
and instruction, essays in honor of Robert Glaser, ed.L.B. Resnick, New Jersey:
Lawrence Erlbaum associates Publishers.
در عصر استاد -شاگردي ميزان تقاضا اندك ﺑوده است.
عصﺮ وظيفﻪگﺮايي
در عصر وظيفهگرايي ميزان تقاضا افزايش پيدا كرد .در اين عصر اقداماتي از جمله اصول تقسيم كار »آدام
اسميت« ،اختراع موتور ﺑخار تجاري »جيمز وات« ،توﻟيد اتومﺒيل توسط »فورد« ،كارخانه جات صﻨعتي و ايجاد
ساختار سلسله مراتﺒي سازمان ﺑه وقوع پيوست.
مﺜال :تصوير زير نمايانگر عملكرد يك سازمان وظيفهگرا را نﺸان ميدهد .اﻟﺒته نوعي از وظيفه گرايي كه »
هدف « در آن گم شده است.
١٢
در اين تصوير ،هدف تيم خط کشی» ،خط کشی« بوده است و نه هدايت خودروها در جاده و بنابراين بدون
اينکه برای مشکل پيش آمده )تنه درخت مانع( راه حلی انديشيده شود ،خط کشی انجام شده است.
عصﺮ فﺮآيﻨدگﺮايي
در عصر فرآيﻨدگرايي ميزان عرضه ﺑر تقاضا ،قدرت انتخاب مﺸتري ،رقاﺑت افزايش پيدا كرده و از توﻟيد انﺒوه ﺑه
سمت مﺸتريمداري حركت كرده است.
١٣
نقاط ضعف نقاط قوت
افزايش كارايي كل • پيچيدگي در مديريت و استقرار •
تمركز ﺑر مﺸتري • كمﺒود نيروي انساني ﺑا ﭼﻨد مهارت •
سﻨجش فرآيﻨدهاي تكراري • زمان ﺑر ﺑودن استقرار •
حذف فعاﻟيت غير ضروري • نيازمﻨد سرمايه گذاري اوﻟيه كﻼن •
تعيين ماﻟك و حذف تضاد ميان واحدي • نياز ﺑه فﻨاوري اطﻼعات پيﺸرفته •
هماهﻨگي و يكپارﭼگي كار •
واكﻨش سريع •
افزايش خﻼقيت •
رضايت شغلي كاركﻨان ﺑا ﭼﻨد مهارت •
١۴