Professional Documents
Culture Documents
2
2
مقدمه
انگيزه انتخاب موضوع
اهميت موضوع
سواالت و فرضيات
روش تحقيق
دور نماي تحقيق
كليات (تعاريف و تاريخچه دادرسي اطفال)
الف :مفهوم طفل در حقوق ايران ،شرع مقدس اسالم و پيمان نامه حقوق كودك
-1تعريف قانوني طفل
-2مباني شرعي صغر ( طفل در آيينه شرع )
-3مفهوم طفل در پيمان نامه حقوق كودك
ب :دادرسي اطفال در قانون مجازات عمومي مصوب 1304
-1معايب دادرسي اطفال در قانون مجازات عمومي مصوب 1304
-2محاسن دادرسي اطفال در قانون مجازات عمومي مصوب 1304
ج :اصالحات آيين دادرسي كيفري تا قبل از قانون مصوب 1338
:1معايب اصالحات
:2محاسن اصالحات
د:طبقه بندي اطفال در قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار مصوب 1338
-1اطفال كمتر از 12سال
-2اطفال بين 12تا 15سال
-3اطفال بين 15تا 18سال
هـ :اصول دادرسي اطفال در قانون تشكيل دادگاههاي اطفال بزهكار مصوب 1338
-1معايب دادرسي اطفال در قانون تشكيل دادگاههاي اطفال بزهكار مصوب 1338
-2محاسن دادرسي اطفال در قانون تشكيل دادگاههاي اطفال بزهكار مصوب 1338
1
-6خالء وجود پليس اطفال
نتيجه گيري فصل اول
2
مقدمه:
همانگونه كه مي دانيم ،به منظور رسيدن به يك جامعه سالم در ابعاد مختلف بايد در مراحل مختلف
تربيت افراد جامعه كوشيد و در برابر هر كنش فردي در هر دوره از ادوار مختلف بايد واكنش مناسب با
در نظر گرفتن آثار آن واكنش بر خود و جامعه اعمال كرد تا بتوان به آثار مطلوب و مورد نظري كه از
آن واكنش داريم برسيم.
در برخورد با جرائم و بزهكاري اطفال كه همان كنش فرد بزهكار است بايد اين امر مورد توجه قرار
گيرد و واكنش مناسب اجتماعي به منظور رسيدن به اهداف آن واكنش اعمال گردد .مثالً يكي از اهداف
مجازات از نظر علماي حقوق كيفري اصالح مجرم و بازگرداندن مجرم به اجتماع است.
براي تامين اين هدف بايد در برخورد با اطفال بزهكار مجازات و يا واكنش اجتماعي مناسب با در نظر
گرفتن سن ،روحيه ،شخصيت و اوضاع و احوالي كه موجب ارتكاب بزه شده اعمال شود تا طفل بزهكار
پس از تحمل واكنش اجتماعي مناسب ،به زندگي خود ادامه دهد و از اين روست كه تشكيل پرونده
شخصيت جهت رسيدگي به جرايم اطفال ضرورت پيدا مي كند.
همچ نين بايد مت ذكر شد كه اعم ال يك مج ازات نامناسب و واكنش اجتم اعي نامناسب ممكن است طفل
بزهك اري كه ب راي اولين ب ار تحت ت اثير عوامل مختلف م رتكب ج رم ش ده است به نح وي كه با اعم ال
واكنش اجتماعي مناسب امكان اصالح آن وج ود دارد را ب راي هميشه از اجتم اع مح روم و يا وي را در
آينده نزديك به يك مجرم حرفه اي تبديل نمايد.
3
همانگونه كه مي دانيم قانون آئين دادرسي كيف ري در سال 1378تغي ير و تح والت ف راواني به خ ود ديده
است و پس از نزديك به 90س ال ،اين ق انون دس تخوش تغي ير و تح ول عم ده گرديد و ن يز بخشي از اين
ق انون طي م واد 219تا 231كه به بحث دادرسي اطف ال بزهك ار پرداخته است هم دچ ار اين انقالب و
دگرگوني كلي گرديد.
از سويي واضعين قانون فوق الذكر سعي كرده اند تا قوانين اسالمي و شرعي رعايت گردد و از سوي
ديگر كوشيده اند كه به زعم خودشان اين قانون ،خصوصا ً مواد مذكور در فوق با اوضاع و احوال
اجتماعي امروزه كشور پهناور جمهوري اسالمي ايران هماهنگ و همگام باشد .ولي متاسفانه معلوم
نيست چرا واضعين قانون اخير التصويب ،عجوالنه و بدون كار كارشناسي دست به چنين اقدامي زده اند
كه غالبا ً با هيچ يك از استانداردهاي جهاني و علوم كيفري و دادرسيهاي كيفري جوامع امروزي و متمدن
هماهنگي و سنخيتي ندارد.
و تاسف بيشتر اين كه در بخش مربوط به دادرسي اطفال كه بايد كار كاشناسي بيشتر صورت مي گرفت،
ظاهراً كمتر به اين مهم توجه شده است كه جاي بسي شگفتي است! . . .اما انگيزه اصلي پژوهشگر از
انتخاب اين موضوع براي رساله كارشناسي ارشد خويش همانا ارائه نظرات و پيشنهادات و همچنين بيان
نمودن روش هاي كشورهاي متمدن و پيشرفته در برخورد با اطفال بزهكار و دادرسي هاي كيفري در
خصوص اطفال مي باشد ،هدف ديگر ،روشن نمودن و تنوير ذهن مسئولين مربوطه طرح و تبيين معايب
اين قانون بوده است.
همچنين ارائه راهكارهايي جهت رفع معايب و نتيجه گيري كلي كه در حقيقت جمع بندي و خالصه
نمودن مسائل مذكور مي باشد .تا چه قبول افتد و در نظر آيد.
اهميت موضوع:
در خصوص اهميت موضوع آيين دادرسي خاص اطفال بزهكار در دادرسي هاي كيفري همين بس كه
بگوئيم بديهي است اطفال و كودكان هر جامعه ،مردان و زنان فرداي آن جامعه و آينده سازان و
گردانندگان بخش هاي مختلف اقتصادي ،صنعتي ،فني ،خدماتي ،آموزشي و . . .مي باشند ،و همين طور
نيز مي دانيم ذهن كودكان مانند لوح سفيدي ،پاك و عاري از هر گونه خطا و اشتباه است و اين ما
بزركترها هستيم كه درست و غلط را به آنها آموزش مي دهيم و با تربيت صحيح خويش ،در حقيقت مي
توانيم آسوده خاطر باشيم كه پس از ما ،مملكت در دست افراد اليق و درستكاري خواهد بود كه چرخ
هاي عظيم آن را به حركت در مي آورند و آن افراد صديق كساني نيستند مگر فرزندان خودمان .و اگر
4
خداي ناكرده در تربيت آنان كوشا نباشيم و آن ها را غلط راهنمايي نماييم در آينده ،به جز خالفكار و
تبهكار چيزي به جامعه خود تحويل نخواهيم داد كه اين باعث فساد و تباهي كل جامعه خواهد شد.
پس بهتر آن است كه در برخورد با كودكان و اطفال ،هر گاه كه خطايي از آنان سر بزند راه درست را
در پيش بگيريم تا اين كه بتوانيم آن ها را متوجه عمل ناشايست خود بنماييم نه اين كه بدتر آن ها را به
ستيزه و مبارزه با جامعه فرا بخوانيم.
بدين ترتيب شايسته و بايسته است تا با رفع ايرادات و اشكاالت قانوني و پيش بيني سيستمهايي از قبيل
ايجاد مراكز مدد رساني و مشاوره به اطفال و باال بردن سطح آگاهي عمومي با جامعه و بخصوص بها
دادن به كودكان ،به جامعه خود خدمتي كرده باشيم.
سؤاالت و فرضيات:
سؤاالت و فرضيه هايي كه در انجام اين تحقيق كه پيش روي شماست در صدد پاسخگويي به آنها هستيم،
به طور اختصار و اجمال به ترتيب ذيل است:
-1عدم مطابقت قول مشهور فقهاي اماميه در مورد سن بلوغ دختران در 9سالگي با ادله قطعي كتاب و
سنت و واقعيات خارجي.
-2معتبر بودن رشد كيفري (تشخيص حسن و قبح اعمال خويش) براي تحقق مسئوليت كيفري.
-3موضوعيت نداشتن سن به عنوان سن بلوغ و زمان مسئوليت كيفري اطفال و معيار اصلي بودن
احتالم براي پسران و حيض براي دختران ،به عنوان رسيدن به حد بلوغ.
-4وجود خالء قانوني در قانون مجازات اسالمي ،در مورد سن مسئوليت كيفري و طبقه بندي سني
اطفال.
-5فقدان قانون خاص اطفال ،مطابق با ضوابط اسالمي در قوانين جزايي ايران.
-6مقايسه اقوال مذاهب پنجگانه اسالمي و مقايسه قوانين ايران و برخي از كشورهاي ديگر (اسالمي و
غربي) ،در خصوص سن مسئوليت كيفري اطفال و مسائل ديگر مربوط به اطفال.
روش تحقيق:
در اين تحقيق سعي شده است حتي المقدور ،مباحث به صورت تطبيقي و مقايسه اي با تحليل هاي مناسب
صورت گيرد تا بتوان در پايان به يك نگرش كلي نسبت به موضوع تحقيق دست يافت و اين كه بهترين
روش دادرسي براي رسيدگي به جرائم اطفال و نوجوانان بزهكار كدامست.
ديگر اينكه مسائل بحث شده در اين تحقيق از زواياي مختلف مانند روايات ،علوم تجربي ،احاديث ،فقه و
قوانين مختلف مانند قانون مجازات اسالمي و آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقالب در امور كيفري
(مواد )231-219مورد بررسي قرار داده شده است.
5
در پايان تحقيق نيز چند پيشنهاد به عنوان راهكارهايي كه مي توانند براي دادرسي اطفال و نوجوانان
بزهكار سودمند و مفيد فايده باشند ارائه شده است .همچنين نمونه اي از قانون تشكيل دادگاه اطفال و
نوجوانان بزهكار كه به صورت پيش نويس مي باشد ،گنجانده شده است.
اميد است آنگونه كه بيان شد ،با اين روش تا حدودي پاسخگوي شبهات و مسائل مربوط به موضوع
تحقيق بوده باشيم.
)1لطفا در ادامه اين قسمت ( دور نماي تحقيق ) تايپ شود
6
كليات
7
الف -مفهوم طفل در حقوق ايران ،شرع مقدس اسالم و پيمان نامه حقوق كودك
-1تعريف قانوني طفل:
تبصره 1ماده 219قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقالب در امور كيفري مقرر مي دارد:
1
(( منظور از طفل كسي است كه به حد بلوغ شرعي نرسيده باشد)).
اين عبارت عينا ً در تبصره 1ماده 49قانون مجازات اسالمي مصوب 2 1370نيز آورده شده است.
سن بلوغ نيز طبق تبصره 1ماده 1210قانون مدني در پسر پانزده سال تمام قمري و در دختر نه سال
3
تمام قمري است .
بدين ترتيب قانونگذار اسالمي دختر باالي 9سال قمري و پسر باالي 15سال قمري را از لحاظ دارا
بودن مسئوليت كيفري همانند افراد بزرگسال مسؤول شناخته و پائين تر از سنين فوق را طفل محسوب
مي نمايد.
ماده 1210قانون مدني ايران كه منبعث از شرع اسالم مي باشد حد بلوغ و رشد را از هم تفكيك نكرده
لكن از تبصره 2ماده فوق چنين بر مي آيد كه در مسائل مالي بلوغ و رشد مجزا در نظر گرفته شده
است .و از لحاظ دارا بودن مسئوليت كيفري ،دختر 9سال تمام قمري و پسر 15سال تمام قمري همانند
بزرگساالن شناخته شده اند و حداقل سن نيز براي اين افراد مشخص نشده است ،در صورتي كه در قانون
تشكيل دادگاه اطفال بزهكار ،قانونگذار اطفال را به اطفال بين 6تا 12سال تقسيم كرده است و قبل از
اين مرحله طفل هر چند كه مرتكب جرم شده باشد مورد توجه قرار نمي گرفت و حتي به وضع اخالقي
او رسيدگي نمي شد.
به نظر مي رسد كه به عقيده قانونگذار ،سر حد تميز و عدم تميز در دختر 6تا 9سالگي و در پسر 6تا
15سالگي است .با تلفيق قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار و قانون مدني بنظر مي رسد براي تعيين سن
كودك مميز بايد گفت كه وقتي كودك به سن 6سال مي رسد در آستانه تشخيص و تميز پا گذارده است .به
عبارت ديگر پسر از 6تا 15سالگي و دختر از 6تا 9سالگي ميتواند عنوان طفل مميز را ،بر خود
اطالق نمايد .ايرادي كه ممكن است به اين نظر وارد شود اين است كه تشخيص قدرت تميز با معامالت
افراد مقايسه شده و چنانچه طفلي به آن حد از قدرت تميز برسد كه بتواند .
منظور از معامله كردن همانا فروختن كااليي به ديگري و در ملك خريدار در آمدن است را درك كند،
در اين صورت داراي قوت تميز و تشخيص مي باشد.
8
در حالي كه درك مالكيت و خريد و فروش كاال كه از مصاديق حقوق مدني است همواره زودتر از درك
مسائل كيفري به مانند ضرب و جرح و قتل و غيره حاصل مي گردد و با اين حساب ،اصوال بنظر مي
رسد حد تميز را بايد باالتر از سن شرعي بلوغ يعني 9سال تمام قمري براي دختر و 15سال تمام قمري
براي پسر بدانيم.
به عالوه ،بر اين كه بتوان طفلي را از نظر جزايي مميز دانست الزم است كه دو جنبه قانوني و اخالقي
را مد نظر قرار دهيم.
از نظر قانوني مي بايست شخص به اين معني علم پيدا كند كه عمل معين قابل تعقيب بوده و هيات جامعه
و مامورين انتظامي ،مجرمين را دستگير و به كيفر اعمال خود مي رساند.
همچنين فرد بايد مطلع باشد كه كدام عمل جرم است و در صورت ارتكاب آن به مجازات خواهد رسيد .به
سخن ديگر مجرم بايد قدرت و توانائي در تشخيص حكم را داشته باشد.
از نظر اخالقي ،مجرمين مي بايست قوه ادراك و تشخيص خوب و بد را داشته با مقايسه آنها از يكديگر،
يكي از آن دو راه را براي خود انتخاب كند.
به عبارت اخري ،هر گاه هنگام ارتكاب جرم ،مجرم در نزد وجدان خود صداي باطني احساس كند كه او
را از اهميت كار و درجه مسئوليت خود آگاه سازد ،قوه ادراك خوب و بد در او ايجاد گرديده است.
بديهي است هر گاه كودك خطا كار غير مميز باشد ،يعني به سني نرسيده باشد كه وجود مراتب دوگانه
فوق را نزد او ثابت نمايد ،مبري از مسئوليت كيفري بوده و قابل تعقيب و مجازات نيست.
در صورتي كه طبق مندرجات ماده 49قانون مجازات اسالمي نه تنها دادگاه مي بايست با توجه به
اوضاع و احوال ،تربيت طفل را به عهده كانون اطالح و تربيت قرار دهد بلكه آنها نيز چنانچه تشخيص
دهند كه براي تربيت طفل ،تنبيه بدني ضرورت پيدا مي كند مي بايستي به ميزان و مصلحت او را تنبيه
نمايند.
در قانون مجازات اسالمي ،مقنن گاهي به وجود اطفال مميز و غير مميز اشاره مي كند بدون اينكه حد
فاصله سني اين قبيل اطفال را چه در دختران را و چه در پسران مشخص سازد.
مثالً در ماده 147قانون مجازات اسالمي آمده است:
(( هر گاه نابالغ مميز كسي را قذف كند به نظر حاكم تاديب مي شود و هر گاه يك فرد بالغ و عاقل،
شخص نابالغ و غير مسلمان را قذف كند تا 74ضربه شالق تعزير مي شود)).
در اين ماده معلوم نيست در چه فاصله سني اگر دختر نابالغ مميزي ،ديگري را قذف كند به نظر حاكم
تاديب خواهد شد ،چرا كه تاديب در واقع همان تعزير و عقوبتي است كه نوع و مقدار آن در شرع تعيين
9
نشده و به نظر حاكم واگذار شده است از قبيل حبس و جزاي نقدي و شالق كه ميزان آن بايستي حد كمتر
باشد 4فلذا تعيين حد تمييز اهميت باالئي دارد كه متاسفانه ملحوظ نظر قانونگذار قرار نگرفته است.
يكي ديگر از مواردي كه تشخيص سن تميز از غير تميز ،حائز كمال اهميت است در خصوص اكراه
صغير مميز به قتل ديگري است:
(( اكراه در قتل و يا دستور به قتل ديگري مجوز قتل نيست .بنا بر اين اگر كسي را وادار به قتل ديگري
كنند و يا دستور به قتل رساندن ديگري را بدهند مرتكب قصاص مي شود و اكراه كننده و آمر به حبس
5
ابد محكوم مي گردند.
بالفاصله قانونگذار در مورد اطفال اكراه شونده قائل به تفكيك شده و اضافه مي نمايد.
-1اگر اكراه شونده طفل غير مميز يا مجنون باشد ،فقط اكراه كننده محكوم به قصاص است.
-2اگر اكراه شونده طفل مميز باشد ،نبايد قصاص شود بلكه بايد عاقله او ديه قتل را بپردازد.
پس نتيجه مي گيريم كه تعيين سن تميز در مورد طفلي كه به اكراه مرتكب قتل شده ،حائز كمال اهميت
است .چرا كه عدم توانائي در تشخيص تمييز مي تواند آثار گرانباري را در پي داشته باشد براي نمونه
حد فاصلي است بين عدم مسئوليت كه عدم مجازات را در پي دارد و مسئوليت كه مجازات را بدنبال
خواهد داشت.
-2مباني شرعي صغر ( طفل در آئينه شرع) :
با عنايت به روايات و احاديث و متون قرآني ،در دين اسالم حد فاصل طفل و غير طفل بلوغ مي باشد
بدين معنا كه افراد قبل از بلوغ طفل و بعد از بلوغ رشيد يا بزرگسال تلقي مي گردند.
براي تشخيص بلوغ و تمييز طفل از غير طفل معيارهائي به شرح ذيل وجود دارد:
سن بلوغ در روايات:
در روايتي موثق از عبدهللا بن سنان كه از امام صادق (ع) نقل شده فرموده اند:
(( سن بلوغ براي پسران 13سال و براي دختران 9سال ذكر شده است .اما 9ساگي را مناط بلوغ قرار
نداده بلكه حيض را نشانه تحقق بلوغ در 9سالگي دانسته است و بديهي است اثر نشانه كه حيض است در
6
سن 9سالگي در دختران محقق نشود ،بالغ نخواهند بود.
روايت منقول از عمار ساياطي كه از امام صادق (ع) پرسيده است :چه وقت بر پسر نماز واجب مي
شود؟
- 4قانون مجازات اسالمي – گرد آوري :هوشنگ ناصر زاده -م 16
- 5قانون مجازات اسالمي – تدوين :غالمرضا حجتي اشرفي – م 211
- 6وسايل الشيعه ،ج 13ص 431حديث 12
10
فرموده است وقتي به سن 13سالگي برسد و اگر قبل از اين تاريخ محتلم شود نماز بر او واجب مي شود
و حكم خدا و قوانين الهي بر وي جاري مي گردد و دختر مانند اوست هر گاه به سن سيزده سالگي برسد
و يا قبل از سيزده سالگي حيض گردد .نماز بر او واجب مي شود و حكم تكليف نسبت به او جريان مي
7
يابد.
از اين روايت نتيجه گرفته مي شود كه:
اوالً :پسر و دختر در سن سيزده سالگي بالغ شده و اگر پسر قبل از آن سن محتلم شود و دختر حيض
8
گردد ،حيض و احتالم عالمت بلوغ آنان است.
ثانياً :مالك در بلوغ ،رسيدن به سني است كه در آن سن ،تكامل غريزي و جنسي براي پسران و دختران
به وجود مي آيد و اين غريزه با رسيدن به سن سيزده سالگي و يا از راه احتالم و حيض معلوم مي شود.
ولي به هر حال سن ،در بلوغ موضوعيت ندارد ،بلكه اگر دختر حيض شود ،حيض اماره بر بلوغ او
مي باشد و اگر حيض نشود الزم است سن سيزده سالگي را طبق اين روايت اماره بر بلوغ او دانست.
آنكه اقوال علماي عامه را در سن بلوغ نقل مي كند 9مي فرمايد:
سن بلوغ در مذاهب عامه عبارت است از:
-1در مذهب حنفي سن بلوغ در ذكور 18سال و در اناث 17سال مي باشد.
-2در مذهب مالكي سن بلوغ براي ذكور و اناث 18سال تمام مي باشد.
-3در مذهب شافعي سن بلوغ براي ذكور و اناث 15سال تمام مي باشد.
-4در مذهب حنبلي سن بلوغ براي پسر و دختر بطور كامل 15سال تمام است.
از اين كالم مستفاد مي شود كه علت اين كه پسران در 15سالگي بالغ مي شوند ،اين است كه در اين سن
داراي مني شده و اما دختران چون گاهي در سن 9سالگي حيض مي شوند .سن مذكور كافي براي بلوغ
آنان است و حيض ظهور در آنان الزم نيست ،بلكه به مجرد اينكه گاهي در سن 9سالگي بالغ مي شوند،
مي توان سن مذكور را كافي براي بلوغ دانست.
با توجه به روايات منقوله ،به نظر اكثر دانشمندان ،فلسفهي علت عدم تشريع سن بلوغ در احكام قرآن
مجيد خاصه تشخيص آن به ظهور دگرگوني جسمي و رواني ،يعني عمل زناشوئي و توالد و تناسل ،به
اين جهت است كه اسالم آئيني است جهاني و احكام جاوداني قرآن براي مردم يا ملت و يا منطقه خاصي
- 7تهذيب االحكام ،ج 20ص 24و وسايل الشيعه ج 1حديث ش 11ص 32
- 9عالمه حلي ،تذكره الفقها ،ج 2ص 76و 77و كتاب الفقه علي المذاهب االربعه ،ج 2ص 350
11
وضع نشده ،بلكه اين احكام بايستي در هر زمان و مكاني پاسخگوي نيازها و آرمانهاي همه امت اسالمي
باشد.
لذا براي تحقق اين منظور ،به جاي تعيين سن معيني براي بلوغ در آيات قرآني ،تشخيص آن موكول به
وجود نشانه ها و ابراز توانايي خاص از ناحيه شخص شده تا در هر زمان و نسبت به هر قوم و ملت و يا
هر نوع خصوصيات فردي ،محيطي و منطقه اي سازگار و براي نيل به مقصود قابل انطباق باشد.
روايتي كه توسط ابي حمزه ثمالي از ابي جعفر (ع) نقل شده و در آن آمده است،
(( از آن حضرت پرسيدم كه كودكان چه زماني مكلف مي شوند كه در پاسخ فرمودند ،در سن 13سالگي
و 14سالگي ،پس عرض كردم در آن محتلم نشده اند!!!
در پاسخ فرموده اند :هر چند محتلم نگردند.
زيرا در اين سن مكلف مي شوند و احكام بر آنان جاري مي گردد.
حال با توجه به اين روايات كه سن بلوغ را سيزده سالگي تعيين كرده اند ،چرا به روايات 9سال عمل
شده است؟
به برخي از نظرات فقهاي عظام اشاره مي شود:
در اين خصوص فقيه عاليقدر ،مرحوم حضرت حاج شيخ محمد حسين كاشف الغطاء مي فرمايند :بلوغ با
عالماتي شناخته مي شود كه بعضي از آنها ذاتي و طبيعي بوده و بعضي ديگر قراردادي و شرعي مي
باشند.
عالمات طبيعي بلوغ احتالم در پسر بلكه در دختر است ( اكر بتواند محقق شود ) و همچنين روئيدن موي
ظهار در پسر و دختر و حيض و آبستني در دختران و اما عالئم شرعي رسيدن به سن پانزده سالگي در
پسران و 9سالگي در دختران است .همه نشانه ها امر واحدي هستند كه عبارت از نضج ،كمال رسيدن
به حد مردي كه اثر آن توالد و تناسل است و همه آنها كاشف از آن حقيقت مي باشند و لكن اگر پسر به
سن پانزده سالگي برسد ،حكم به بلوغ وي مي گردد و هر چند به آن مرتبه نرسد.
همچنين است دختري كه به سن 9سالگي رسيده باشد.
از كالم اين فقيه عاليقدر مستفاد مي شود كه سن 9سالگي در دختران و 15سالگي در پسران را تعبداً
اماره بلوغ قرار داده است.
-3مفهومـ طفل در پيمان نامه حقوق كودك
در سال 1989ميالدي نمايندگي 191كشور جهان در مجمع عمومي سازمان ملل متحد پيمان حقوق
كودك را پذيرفته و خود را ملزم به اجراي مفاد آن نموده اند ،جمهوري اسالمي ايران نيز در سال 1372
به صورت مشروط به پيمان حقوق كودك ملحق گرديده است.
12
پيمان جهاني حقوق كودك داراي يك مقدمه و 54ماده است كه 41ماده از آن درباره حقوق كودك و 12
ماده درباره چگونگي اجراي آن در هر كشور است.
اين پيمان به طور كلي چهار زمينه اصلي را در ارتباط با كودكان مورد توجه قرار مي دهد كه عبارتند
از:
بقا ،رشد ،حمايت و مشاركت.
طبق پيمان نامه ،كودك (طفل) كسي است كه كمتر از 18سال داشته باشد ،مگر اينكه بر اساس قانون
10
ملي قابل اعمال ،سن قانوني كمتر تعيين شده باشد)1(.
ب :دادرسي اطفال در قانون مجازات عمومي مصوب 1304
همانگونه كه ميدانيم مجازات عمومي ايران مصوب دي ماه 1304تحت تاثير قانون مجازات عمومي
فرانسه و با الهام از مقررات شرع مقدس اسالم ،تدوين گرديده بود و صدور حكم و اعمال مجازات بر
i
اساس سن اطفال بزهكار صورت مي گرفت.
بر اين اساس اطفال به سه دسته:
اطفال كمتر از 12سال ،اطفال بين 12تا 15سال و اطفال بين 15تا 18سال تقسيم مي شدند .كه با هر
دسته مطابق شرايط جسمي و روحي آن برخورد مي گرديد.
حال بايد ديد كه آيا اين تقسيم بندي صحيح و اصولي صورت پذيرفته بوده يا خير؟
در مورد اطفال كمتر از 12سال قانونگذار در ماده 34قانون مذكورچنين مقرر كرده بود :
اطفال غير مميز را نمي توان جزائا" محكوم نمود .در امور جزايي هر طفلي كه دوازده سال تمام نداشته
باشد ،حكم غير مميز را دارد.
از اين ماده چنين مستفاد مي شود كه:
اوالً :قانون مجازات عمومي 1304ايران به مانند قانون جزاي فرانسه ،محور اقدامات دادگاه در مورد
صغير را بر قوه تميز صغير استوار كرده بود ،بدين معني كه اگر متهم غير مميز باشد ،جزائا" غير
مسئول است در غير اين صورت مسئول خواهد بود.
ثانيا ً :عدم تميز طفلي كه 12سال تمام نداشته باشد ،يك اماره قانوني تغيير ناپذير محسوب مي گرديد به
اين معني كه اگر بخواهند داليل مثبت بر وجود رشد و قوه مميز چنين صغيري را اقامه كنند ،چون
قانون بطور كلي او را در حكم غير مميز مي شناسد ،دادگاه به اين امر ترتيب اثر نخواهد داد.
ثالثا ً :چنين اطفالي معاف از مسئوليت بوده و نمي توان آنان را به جزائا" محكوم نمود ،بلكه در صورت
ارتكاب جرم بايستي جهت تعليم و تربيت به اولياء آنان با الزام به تاديب و تربيت تسليم شوند.
13
چنين اطفالي حتي اگر مرتكب قتل هم مي شدند معاف از هر گونه تعقيب و مجازات بوده و مراجع
قضائي مكلف بودند كه آنها را به اولياي خود جهت تاديب و تربيت تسليم نمايند.
قانونگذار در قسمت آخر ماده 34همان قانون مقرر مي داشت كه :
در صورتي كه اطفال مميز غير بالغ مرتكب جرمي شوند بايد به اولياي خود تسليم گردند با التزام به
تاديب ،تربيت و مواظبت در حسن اخالق آنها.
از مفهوم ماده فوق چنين استنباط مي شود كه:
اوالً :قانونگذار اشاره به اماره قانوني تغيير ناپذير وجود قوه تميز در صغاري كه سن آنان بيش از 12
سال بود و هنوز به سن 15سالگي نرسيده اند نكرده است،
بدين معني كه با اقامه دليل مخالف مي توان از آن سلب اعتبار نمود.
سن 12سالگي از نظر قانونگذار سر حد بين تميز و عدم تميز است.
اين سن حد بين شعور و ال شعور است قبل از 12سالگي سن غفلت و بي خبري است و بعد از 12
سالگي سن آگاهي و اطالع و تميز است.
نكته قابل تعمق اين است كه خالف فرضيه عدم تميز و بي خبري بعد از 12سالگي قابل اثبات است)1(.
ثانياً -اشخاص غير مميز تا زماني كه بالغ نشده اند ،يعني به سن 15سال تمام نرسيده اند اگر مرتكب
جرمي شوند نمي توان آنان را مجازات كرد و بايد به اولياي خود تسليم گردند تا در مقام تاديب و تربيت
آنها و مواظبت در حسن اخالقشان بر آيند.
ثالثاً -چون لفظ "جرم" بطور مطلق قيد شده ،لذا شامل جنايت و جنحه مهم و جنحه كوچك و خالف خواهد
شد .منتهي قانونگذار به منظور ايجاد ترس و هراس در طفل مجرم در ماده 35همين قانون اضافه نموده
كه:
اگر اطفال مميز غير بالغ كه به سن 15سال تمام نرسيده اند مرتكب جنحه و يا جنايتي شوند فقط به 10
الي 50ضربه شالق محكوم مي شوند ولي در يك روز زياده از 10و در دو روز متوالي زياده از 15
ضربه شالق نبايد زده شود.
در اينجا اختيار دادگاه در مورد اطفال بين 12تا 15سال تمام كه مرتكب جنحه يا جنايت مي گرديدند
منحصر به صدور حكم شالق آن هم حداكثر 50ضربه بود.
به عبارت ديگر هر گاه طفل كمتر از 15سال تمام مرتكب قتل هم مي شد مجازات وي بيشتر از 50
ضربه شالق نبود .با ذكر اين نكته كه هر روز بيش از ده ضربه در دو روز متوالي بيشتر پانزده ضربه
شالق قابل اجرا نبوده است.
حال اگر طفلي مرتكب عمل خالف مي شد آيا به موجب اين ماده مقصر شناخته مي شد يا اين كه از
مجازات معاف مي گرديد؟
14
در اينجا مقنن تكليف اين قبيل اطفالي كه به سن 15سال تمام نرسيده اند را مشخص نكرده بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حقوق جزاي عمومي – دكتر محمد باهري -انتشارات دانشگاه تهران سال 1347و 1348ص 229
ماده 36قانون مجازات عمومي ،در مورد اطفال بالغ كه سن آنان بيش از پانزده سال تمام است ولي به
هيجده سال نرسيده اند .چنين اشعار مي داشت كه هر گاه مرتكب جنايتي شوند مجازات آنها حبس در
دارالتاديب است در مدتي كه زايد بر پنج سال نخواهد بود و اگر مرتكب جنحه شوند مجازات ايشان كمتر
از نصف حداقل و زيادتر از نصف حد اعالي مجازات مرتكب همان جنحه نخواهد بود .
در اين ماده:
اوالً :نسبت به صغار بيش از 15سال تمام تا هيجده سال ،اسمي از قوه تميز برده نشده و چنين استنباط
مي شود كه قانونگذار سن بلوغ را اماره قانوني بر وجود قوه مميزه دانسته است.
منتهي تصريح نشده كه آيا اماره قانوني وجود قوه مميزه در صغير بيش از 15سال تغيير پذير است يا
خير؟
و آيا اگر اشخاص ذينفع دليل خالف آن را اقامه نمايد قابل استماع خواهد بود يا خير؟ چون بنا بر ماده
1323قانون مدني امارات قانوني در كليه دعاوي اگر چه از دعواهايي باشد كه به شهادت شهود قابل
اثبات نيست معتبر است مگر آن كه دليل بر خالف آن موجود باشد ،لذا در ماده 36قانون مجازات
عمومي 1304هم چون اشعاري بر تغيير ناپذير بودن آن نشده است پس اقامه دليل خالف آن مسموع مي
باشد()1
ثانيا ً :در مورد جرائم ارتكابي اگر از درجه جنحه باشد ،ميزان مجازات طفل بزهكار نصف مجازات
بزرگسال است.
بدين ترتيب هر گاه جرم ارتكابي مستحق مجازاتي بين 6ماه تا سه سال حبس براي بزرگساالن باشد،
مجازات طفل در مورد همين جرم بين سه ماه تا يك سال و نيم حبس در دارلتاديب است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دكتر عبدالحسين علي آبادي – حقوق جنايي ص 177
-1معايب دادرسي اطفال در قانون مجازات عمومي مصوب 1304
مقنن در قسمت آخر ماده 34اين قانون مقرر مي دارد كه:
ً در صورتيكه اطفال مميز غير بالغ مرتكب جرمي شوند بايد به اولياي خود تسليم گردند ،با التزام به
تاديب و تربيت و مواظبت در حسن اخالق آنها.
15
از مفهوم ماده فوق چنين استنباط مي گردد كه:
اوالً :مقنن اشاره اي به اماره بودن وجود قوه مميزه در صغاري كه سن آنان بيش از 12سال بوده و
هنوز به سن 15سالگي نرسيده اند نكرده است ،بدين معني كه با اقامه دليل مخالف مي توان از آن اماره
سلب اعتبار نمود .و با اثبات غير مميز بودن شخص نابالغ باالي 12سال از وي رفع مسئوليت كيفري
كرد.
ثانيا ً :اشخاص مميز تا زمانيكه بالغ نشده اند ،يعني به سن 15سال تمام نرسيده اند اگر مرتكب جرمي
شوند نميتوان آنان را مجازات كرد و بايد به اولياي خود تسليم گردند تا در مقام تاديب و تربيت و
مواظبت در حسن اخالق آنها برآيند .در حاليكه اين عمل بازدارندگي چنداني در قبال تكرار جرم از جانب
طفل ندارد خصوصا ً اگر والدين عكس العملي نسبت به رفتار مجرمانه فرزند بروز ندهند در خصوص
تاثير شالق نيز بايد گفت كه شالق به عنوان يك وسيله احافه و ارعاب كودكان باالخص اينكه اگر مباشر
و مجري آن ماموران اجرايي دادگستري باشند ،تاثيري ندارد چرا كه تنها يك مساله است كه كودك را
رنج مي دهد و آن اينكه اطرافيان او تصور نمايند كه او از مجازات شالق هراسيده يا خود را باخته است.
اين طفل براي اثبات اينكه هركز و به هيچ كيفيت شهامت و شجاعت خود را از دست نميدهد و صفت
شجاعت براي او اليزال است ،احتمال ارتكاب جرائم بعدي يكي پس از ديگري توسط او وجود دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-1شامبياتي-دكتر هوشنگ-بزهكاري اطفال – انتشارات ويستار 1373 -
در بعضي از كشورها ،در قوانين كيفري و يا اقدامات تاميني حدود سني براي اطفال تعيين شده و اطفال
كمتر از حدود مقرره در قوانين ،در صورت ارتكاب جرم غير مسئول محسوب مي شوند و در نتيجه
تعداد آنان در آمار ذكر نمي گردد)1(.
در جمهوري اسالمي ايران طبق ماده 49قانون مجازات اسالمي مصوب ،1370اطفال در صورت
ارتكاب جرم مبري از مسئوليت كيفري هستند و تربيت آنان به نظر دادگاه به عهده سرپرست اطفال و
عنداالقتضاء كانون اصالح و تربيت اطفال مي باشد.
منظور از طفل كسي است كه به حد بلوغ شرعي نرسيده باشد.
طبق تبصره 1ماده 1210قانون مدني مصوب 8ديماه 1361سن بلوغ در پسر 15سال تمام قمري و
در دختر 9سال تمام قمري است.
در فرانسه قوانين خاص اطفال ،حداقل سن تعيين نشده است.
در تعيين حداقل سن ،محيط خانوادگي و محيط اجتماعي در ارتكاب جرائم مؤثرند زيرا در دوره طفوليت
و سنين كم كه اطفال تحت نظارت و مراقبت والدين و يا سرپرستان خود مي باشند ارتكاب جرائم بسيار
كم است.
16
با شروع دوره بلوغ و فعاليت اجتماعي(( تحصيل يا كارآموزي و يا اشتغال به كار)) بر تعداد بزهكاري
اطفال و جوانان افزوده مي گردد و حدود سني كه تعداد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-1جرم شناسي چيست مجرم كيست؟ – دكتر تاج زمان دانش ص 98
جرائم به حداكثر مي رسد در كشورها و حتي مناطق مختلف يك كشور در دو جنس مذكر و مؤنث
متفاوت است.
در مورد تعيين سني كه ارتكاب جرائم به حداكثر مي رسد متخصصين عقايد مختلفي را ابراز كرده اند از
جمله گتله معتقد است كه تعداد بزهكاري در 25سالگي به حداكثر مي رسد در صورتي كه دكتر دو
گريف 25تا 30و زيليك بين 20تا 25سالگي را سن حداكثر تعيين كرده اند.
معموالً بعد از 50سالگي از تعداد بزهكاري كاسته مي گردد.
به طور كلي اوضاع اجتماعي ،اقتصادي و سياسي در كشورهاي مختلف در سن حداكثر و حداقل و
ازدياد و يا تقليل بزهكاري مؤثر است.
علت ازدياد و يا تقليل بزهكاري در سنين مختلف را متخصصين روانشناسي ،كيفري ،روان پزشكي
كيفري ،زيست شناسي ،جامعه شناسي و جرم شناسي مورد بررسي قرار داده معتقدند كه دوران زندگي با
توجه به رشد جسمي و رواني افراد به دوره طفوليت ،شروع بلوغ و نوجواني ،جواني ،بزرگسالي و
پيري تقسيم مي شود.
تا سن 9سالگي با رشد جسمي و رواني ،شخصيت طفل تا حدودي تكوين يافته و بين 9تا 12سال نيز
دوره تكامل عقالني و منطبق شدن با وضع محيط و دوره ثبات آغاز مي شود.
در اين دوره چون طفل از لحاظ قواي جسمي و رواني ضعيف و متكي به بزرگترهاست حوائج اوليه را
آنان فراهم مي نمايند و دائما ً تحت مراقبت و حمايت و هدايت قرار دارند لذا كمتر مرتكب جرم مي
گردند.
از 12تا 18سالگي كه دوره تحول جسمي و رواني فرد است رشد سريع اعضاء ،سبب بيداري هوسها و
احساسات و روياهاي گوناگون گشته و با شروع دوره بلوغ احساساتي تازه و مبهم ،اميال شديد و نامعلوم
در نوجوانان پديدار مي گردد و از اعماق درون او نوعي فشار بر وجود او اعمال مي شود كه برايش
ناشناس است و همين فشار كه موجب نگراني ها و هيجاناتي مي گردد كه براي نوجوان سابقه نداشته
است همه اعضاء و احساسات او براي تامين و درك لذت جنسي با يكديگر همكاري مي كنند.
هر چه با عشق و زيبايي رابطه بيشتر داشته باشد بيشتر سبب هيجان خاطر او مي گردد از تصورات و
تخيالت عاشقانه و شاعرانه و تعبيرات و تشبيهات ادبي لذت بي پايان مي برد ،كه متاسفانه مقنن به موارد
17
فوق الذكر در قانون مذكور بي توجه بوده و اين مهم را مي توان از جمله معايب و كاستي هاي قانون
فوق بر شمرد.
-2محاسن دادرسي اطفال در قانون مجازات عمومي مصوب : 1304
متاسفانه قانون مذكور از نظر محاسن در فقر بسر مي برد و شايد بتوان يكي از آنها را اين دانست كه
مقرر شده بود ،در مورد اطفال بزهكار ( بين 15تا 18سال) مقررات مربوط به تكرار و تعدد جرم
رعايت نخواهد گرديد.
يا اينكه پيش بيني شده بود كه به جرائم اطفال در دادگاه جنحه رسيدگي مي شود.
و اما در مورد آخري كه وجود دارد اينست كه در اين قانون پيش بيني شده بود كه اطفال كمتر از 12
سال محكوميت جزايي ندارند كه البته اين مورد را نمي توان از محاسن اين قانون به حساب آورد چرا كه
در اكثر نقاط جهان وضع به همين منوال است و چنانچه مقنن در اين مورد خارج از قاعده رفتار مي
نمود واقعا ً جاي شگفتي و تعجب بود .البته همانگونه كه مي دانيم در سنين مختلف زندگي با توجه به
هوس ها ،احساسات ،حوائج و نيازها نوع جرائم ارتكابي متفاوت است.
در دوره طفوليت حالت خطرناك و ارتكاب جرم با ربودن اشيايي كه خوش آيند طفل است ولي ارزش
واقعي آن را درك نمي كند آغاز مي گردد.
اطفال ،اسباب بازي و لوازم خواهران ،برادران و اطرافيان خود را مي ربايند.
در كودكستان و بعداً در دبستان كه با مفهوم مال غير آشنا مي شوند اشياء همبازي ها و همكالسي هاي
خود را ربوده و عمل خود را دزدي ندانسته و آن را برداشتن و كش رفتن يا غيره مي نامند و اطرافيان
طفل به عنوان اين كه وي فاقد قوه تميز است و به اصطالح نمي فهمد اعمال و رفتار او را از لحاظ
تربيتي مورد توجه قرار نمي دهند و رفته رفته طفل از منازل همسايه ،فاميل ،محيط مدرسه ،محيط كار
و تفريح اشياء و اجناس متعلق به ديگران را مي ربايد.
و نوع اشياء مسروقه در سنين مختلف دوره طفوليت و با توجه به مقتضيات زمان و مكان و وضع
اقتصادي و اجتماعي هر محيط متفاوت است)1( .
و شايد مقنن متوجه اين وضعيت خاص اطفال بوده و بدان عنايت داشته و ملحوظ نظر قرار داده است .و
اين امر سبب گرديده اين سه خصيصه را براي رسيدگي به جرائم اطفال در نظر بگيرد كه مناسب تر به
حال ايشان باشد.
)1عدم رعايت مقررات مربوط به تكرار و تعدد جرم
)2رسيدگي به جرائم اطفال حتي جنايات ارتكابي آنان در دادگاه جنحه
)3عدم مسئوليت اطفال كمتر از 12سال در زمينه مسائل كيفري
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
18
-1دانش -دكتر تاج زمان -جرمشناسي چيست مجرم كيست؟ – انتشارات گنج دانش سال 1375
- iحقوق جزاي عمومي جلد ،2دكتر هوشنگ شامبياتي -انتشارات ويستار 1375
19
در صورتي كه همانگونه كه مي دانيم هدف از وضع قوانين و مقررات در هر جامعه اي اين است كه
حقوق و منافع افراد در آن جامعه تا حد امكان حفظ گردد و اين وظيفه دولت ها است تا آرامش و امنيت
رواني و جسمي را در جامعه برقرار سازد .چرا كه در همه جوامع افراد به طور مستقيم يا غير مستقيم با
پرداخت ماليات خود به دولت كمك مي كنند تا دولت وظيفه خود را ايفا نمايد و وظيفه دولت چيزي نيست
مگر تامين آسايش و رفاه افراد آن جامعه.
مثالً دولت بايد در ازاي مالياتي كه از مردم دريافت مي كند به وسيله نيروهاي انتظامي در داخل شهرها
امنيت را برقرار سازد چرا كه مي دانيم حقوق و مزاياي نيروهاي انتظامي از اين محل تامين مي گردد.
اما بايد دانست ايرادي كه در فوق ذكر گرديد ابتدا و ظاهر قضيه است چرا كه با استقرار چنين قوانيني
در هر جامعه اي ،دولت يعني هيات حاكمه آن جامعه دچار نوعي افراط مي گردد و بسوي استبداد و
خودكامگي پيش خواهد رفت.
اين همان چيزي است كه در زمان دولت هايي همچون دولت هيتلر وجود داشت ،كه در آن زمان هيتلر
قدرت مطلق بود و هر عملي را كه اراده مي كرد انجام مي شد از جمله سوزاندن هزاران يهودي ،كه اين
مساله امري عادي گرديده بود تا اينكه شخصي بنام شيندلر كه فردي متمول و كارخانه دار بود اقدام به
استخدام هم مسلكان خود نمود تا بدين طريق بتواند براي نجات زندگي آنان كاري از پيش ببرد و جالب
اينكه وي توانست هزاران يهودي را بدين طريق فراري داده و نجات بخشد.
در كشور خودمان نيز در زمان رضا شاه پهلوي اين خودكامگي و استبداد به طور قوي و آشكار مشاهده
مي گرديد و شخص اول مملكت تنها داراي حق بود و هيچ تكليفي در مقابل جامعه نداشت و خوشبختانه
قانوني كه در اول بحث ذكر گرديد به علت پيش آمد وقايع شهريورماه 1320و گرفتاريهاي ناشي از آن
اليحه فوق به طاق نسيان سپرده شد و به تصويب نرسيد و چنانچه اين قانون به نحوي كه ذكر گرديد اجرا
و اعمال مي گشت بسيار به ضرر افراد جامعه و به نفع دولت بود.
-2محاسن اصالحات :
استاد دانشمند جناب آقاي دكتر هدايتي در كتاب آئين دادرسي كيفري خود چنين آورده اند )1( :مقنن در
خرداد ماه 1311در قانون اصالح اصول محاكمات جزايي تغييرات جزئي بوجود آورد كه مي توان اين
تغييرات را از محاسن آن قانون بر شمرد كه عمدتا ً مربوط بود به رابطه دادستان و بازپرس درباره
بازداشت موقت متهم ،افزايش ،اختيار دادستان در رسيدگي به جرائم مشهود ،نيابت قضايي و . . .مي
باشد.
از محاسن ديگر اين قانون مي توان به تعريف جرم مشهود اشاره كرد كه باعث شد ضابطين و دادستان و
بازپرس تكليف خود را بخوبي بدانند .و همچنين حقوق افراد نيز با تعريف جرم مشهود بهتر رعايت مي
گرديد .ضمنا ً مقرر گرديد دادگاه جنايي در مورد رسيدگي به جرائمي كه مجازات قانوني آن حبس دائم يا
20
اعدام باشد از پنج نفر و در ساير موارد از سه نفر تشكيل يابد .كه بي شك اين تغييرات بر نحوه رسيدگي
به جرائم اطفال و برخورد ضابطين با آنها بي تائيد نبوده است.
از ديگر محاسن اين قوانين به اصالحات سال هاي 1335و 1337مي توان اشاره نمود كه مداخله ديوان
كشور در آراء دادگاههاي عالي و ايجاد وحدت رويه بين اين آراء از جمله اقدامات مهم و اساسي بشمار
مي آيد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدايتي -دكتر محمد علي – آيين دادرسي كيفري ص 13
با خالصه اي كه در فوق از محاسن اين قانون به نقل از آقاي دكتر هدايتي بر شمرديم .
حال مشروحي در خصوص موارد فوق مي آوريم و آن اينكه:
اوالً :مهمترين حسن اين قانون همانگونه كه بدان اشاره گرديد تعريف نمودن جرم مشهود و ذكر مصاديق
آن بود چرا كه قبل از اين قانون جرم مشهود تعريف نشده بود و ضابطين دادگستري در صورت وقوع
جرم داراي اختيارات الزم و كافي در خصوص دستگيري مظنونين و متهمين نبودند و چه بسا بسياري از
افراد مجرم و تبهكار براحتي جرائمي را در ديد مامورين انجام ميدادند و مامورين حق دخالت نداشتند كه
خوشبختانه با تصويب اين قانون تكليف مامورين روشن گرديد .و يا افرادي كه مرتكب جرم نشده بودند
توسط ضابطين دستگير مي شدند.
ثانيا ً :بر اساس اين قانون مقرر گرديد تا دادگاههاي جنايي در مورد رسيدگي به جرايمي كه مجازات
قانوني آن حبس دائم يا اعدام باشد از 5نفر عضو و در ساير موارد از 3نفر عضو تشكيل شود.
اين پيش بيني و دورانديشي بسيار خوبي بود كه مقنن در اين قانون لحاظ كرده بود چرا كه وقتي دادگاه
جنايي كه به جان و جسم افراد سر و كار دارد از چند نفر تشكيل شود ابتدا اينكه از خودكامگي و استبداد
جلوگيري به عمل مي آيد مضافا ً اينكه تجربه چند نفر حاصل سالها مطالعه و كار عملي است كه جمع شده
و حاصل آن صدور راي مبتني بر عدالت ،حقيقت و بر اساس خرد و بينش صحيح است.
ثالثا ً :در اصالحات سال هاي 1335و 1337پيش بيني مداخله ديوان عالي كشور در آراي دادگاههاي
عالي و ايجاد وحدت رويه بين اين آراء شده بود.
كه در اصل بايد گفت ايجاد وحدت رويه از بنيادي ترين كارها در نظام قضايي هر كشوري ميتواند باشد
چرا كه جلوي صدور آراي متهافت از شعبات مختلف دادگاهها را گرفته و باعث يكدست گرديدن
دادگاهها مي گردد و همانگونه كه مي دانيم مالك عمل قرار دادن راي وحدت رويه كه از سوي ديوان
21
عالي كشور صادر گرديده است در حكم قانون بوده و براي دادگاهها الزم االتباع است كه همين باعث
مي گردد تا احتمال بي عدالتي و خودكامگي به حداقل خود برسد.
د -طبقه بندي اطفال در قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار مصوب 1338
در ابتدا بايد گفت كه با توجه به رابطه اي كه طفل با والدين دارد آرامش و امنيت ،و مهر و محبت در
محيط خانواده از عوامل بسيار مهم در رشد جسمي و روحي وي مي باشد.
مهر و محبت والدين را مي توان ويتامين رواني كودك ناميد .احتياج به محبت يك حس ذاتي بشري است
كه در تكوين شخصيت هر فرد فوق العاده مؤثر است كمبود محبت سبب بروز اختالل منش و انواع
انحرافات گشته و در چندين نسل اثر مي گذارد طفلي كه از محبت خانوادگي محروم است خود را از
خانواده و اجتماع طرد شده و منزوي تلقي كرده همواره درصدد انتقام جويي است و پس از ارتكاب
اعمالي بر خالف قوانين و مقررات ،آداب و رسوم اجتماعي قلبا ً احساس شعف و رضايت خاطر مي كند.
احتياج به محبت ،محدود به زمان خاص دوره طفوليت نيست با توجه به عرف و سنت ،اطفال و جوانان
در هر زمان ،به نوعي محبت و عطوفت نياز دارند با اين كه حس بشر دوستي و نوع پرستي ،در دوره
طفوليت پايه گذاري مي شود ولي افراد در دوره بلوغ نيز احتياج به عاطفه ،محبت ،هدايت و حمايت را
دارند .در صورت كمبود محبت و محروميت از عواطف انساني ،عصيانگر و پرخاشگر شده به طرف
ارتكاب جرائم سوق داده مي شوند ،كه بايد در اقدام كيفري نسبت به طفل با توجه به وضعيت و موقعيت
و نيز سن وي برخورد مناسب جهت اصالح صورت بپذيرد.
-1اطفال كمتر از 12سال:
ماده 17قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار مقرر مي دارد.
(( در مورد اطفالي كه سن آنان بيش از 6سال تمام و تا 12سال تمام است ))
در صورتي كه مرتكب جرمي شوند بر حسب مورد تصميمات زير اتخاذ خواهد شد.
-1تسليم به اولياء يا سرپرست با اخذ تعهد به تاديب و تربيت و مواظبت در حسن اخالق طفل
-2اعزام به كانون اصالح و تربيت به منظور تاديب و تربيت براي مدتي از يك ماه تا شش ماه ( در
مواردي كه به جهتي از جهات ولي يا سرپرست صالحيت ندارد و يا الزام او به تاديب و تربيت و
مواظبت در حسن اخالق طفل ممكن نباشد).
اما از آنجايي كه كانون اصالح و تربيت در سراسر كشور تشكيل نشده ،قانون مجازات عمومي سال
1352در ماده 33تاكيد مي كند كه)2( :
(( . . .در مورد اطفالي كه سن آنان بيش از 6سال و تا 12سال تمام است
22
در صورتي كه مرتكب جرمي شوند به اولياء يا سرپرست آنان با اخذ تعهد به تاديب يا مواظبت در
حسن اخالق تسليم ميشوند و مواردي كه طفل فاقد ولي يا سرپرست است و يا دادگاه سپردن طفل را به
سرپرست يا ولي او مناسب تشخيص ندهد و يا به آنان دسترسي نباشد ،دادگاه مقرر مي دارد كه دادستان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-1قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار-مصوب – 1338مجموعه قوانين جزايي ص 203آ -تدوين :
غالمرضا حجتي اشرفي زير نظر غالمعلي اميري
-2قانون مجازات اسالمي عمومي سال -1352گردآوري هوشنگ ناصرزاده
طفل بزهكار را به يكي از مؤسسات يا بنگاههاي عمومي يا خصوصي كه مناسب براي نگهداري و
تربيت طفل است براي مدتي از يك ماه تا شش ماه بسپارد و يا اقدام نظارت در حسن تربيت طفل را براي
مدت مذكور به شخصي كه مصلحت بداند واگذارند.
هر گاه سرپرست يا ولي طفل كه به او دسترسي نبوده ،مراجعه نمايد ،دادگاه در صورت احراز صالحيت
وي ،طفل را با الزام به تاديب به او خواهد سپرد)).
بطوري كه مالحظه مي شود ،تصميم دادگاه در مورد اطفال بين 6تا 12سال صرف نظر از جرم
ارتكابي ،فقط ،فقط در جهت اصالح و تربيت است.
به همين جهت هم وقتي طفل را به ولي و سرپرست تسليم مي كند و يا آنان فاقد صالحيت اخالقي باشند
دادگاه طفل را با الزام به تاديب و تربيت ،به بنگاههاي عمومي يا خصوصي يا اشخاص ذيصالح معرفي
مي كند.
-2اطفال بين 12تا 15سال
در مورد اطفال بزهكار بين 12تا 15سال ،موضوع تا حدي فرق پيدا مي كند.
اين قبيل افراد به علت داشتن سن بيشتر و اين كه تا حدي از شعور بيشتر بهره مند هستند ،داراي
مسئوليت فزونتري بوده و لذا قانون هم مقررات شديدتري درباره آنان برقرار نموده است.
ماده 18قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار براي اين قبيل مجرمين سه نوع مقررات متفاوت وضع كرده
است)1(.
-1تسليم به اولياء يا سرپرست با اخذ تعهد به تاديب و تربيت و مواظبت در اخالق طفل.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-1قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار -مجموعه قوانين جزايي -گردآوري :اشرفي زير نظر غالمعلي
اميري وكيل پايه يك دادگستري
-2سرزنش و نصيحت به وسيله قاضي دادگاه.
23
-3اعزام به كانون اصالح و تربيت ( از 3ماه تا يكسال)
در اين قسمت نيز هدف عمده قانونگذار اصالح و تربيت و بازسازي و درمان طفل است.
به همين علت هم صرف نظر از جرم انتسابي ،دادگاه مي تواند يا خود طفل را سرزنش و نصيحت كرده
و با متنبه ساختن ،او را به راه صحيح و درست هدايت نمايد و يا وي را الزام به تاديب و تربيت والدين
يا سرپرست تسليم نمايد.
هم چنين مي تواند در صورت لزوم و بر حسب مورد او را براي مدت معين بين 3ماه تا يكسال به كانون
اصالح و تربيت و در صو.رت فقدان كانون ،به دارالتاديب نمايد.
در مورد اطفال بين 12تا 15سال اختالفات بسياري بين تصميمات دادگاه اطفال وجود دارد.
خفيف ترين آنها تسليم به پدر و مادر به الزام به تاديب و تربيت و براي مدتي بين سه ماه تا يكسال است.
با توجه به اين اختالفات ،اين تصور به وجود مي آيد كه در چه مورد دادگاه بايد تصميم خفيف و در چه
مورد بايد تصميم شديد را اتخاذ نمايد؟
آيا تصميم گرفتن بايد متناسب با جرم ارتكابي و يا سن كودك و يا شخصيت وي باشد؟
دانشمندان معتقدند كه اصوالً نميتوان بين شخصيت واقعي طفل و عمل ارتكابي
تفكيكي قائل شد ،بدين معني همانطور كه كه شخصيت خطرناك و ضد اجتماعي طفل او را به ارتكاب
جرم سوق مي دهد به همان ترتيب نيز جرم ارتكابي نمودار شخصيت خطرناك طفل است.
-1قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار -مجموعه قوانين جزايي – گردآوري :اشرفي زير نظر غالمعلي
اميري وكيل پايه يك دادگستري
به بيان ديگر جرم ارتكابي و شخصيت طفل دو امر الزم و ملزوم بوده و تفكيك آنها به هيچ وجه مبناي
علمي ندارد.
بنا براين در اتخاذ تصميم ،دادگاه بايد هم به شخصيت واقعي و هم به جرم ارتكابي توجه داشته و تصميم
خود را بر مبناي هر دو اتخاذ نمايد.
از آن گذشته ،همان طور كه اتخاذ تصميمات غليظ و شديد ،طفل را بيشتر ضد اجتماعي و خطرناك بار
مي آورد ،به همان ترتيب نيز سهل انگاري و ارفاق بي جهت و مسامحه ،بازسازي كودك را در آينده
مختل خواهد ساخت.
بعنوان مثال :هر گاه طفل مرتكب قتل گرديد دادرس دادگاه نبايد فقط به نصيحت و سرزنش قناعت نمايد
بلكه بايد با اتخاذ تصميم شديدتر ،مثالً اعزام طفل به كانون اصالح و تربيت او را متوجه وخامت جرم
ارتكابي بنمايد .اين شدت عمل نيز يكي از طرق متنبه ساختن طفل و تربيت آينده اوست.
لذا در اين قبيل موارد هدف از اتخاذ تصميم شديدتر همان اصالح و تربيت و بازسازي او است.
24