You are on page 1of 24

‫فهرست مطالب ‪:‬‬

‫مقدمه‬
‫انگيزه انتخاب موضوع‬
‫اهميت موضوع‬
‫سواالت و فرضيات‬
‫روش تحقيق‬
‫دور نماي تحقيق‬
‫كليات (تعاريف و تاريخچه دادرسي اطفال)‬
‫الف‪ :‬مفهوم طفل در حقوق ايران‪ ،‬شرع مقدس اسالم و پيمان نامه حقوق كودك‬
‫‪ -1‬تعريف قانوني طفل‬
‫‪ -2‬مباني شرعي صغر ( طفل در آيينه شرع )‬
‫‪ -3‬مفهوم طفل در پيمان نامه حقوق كودك‬
‫ب‪ :‬دادرسي اطفال در قانون مجازات عمومي مصوب ‪1304‬‬
‫‪ -1‬معايب دادرسي اطفال در قانون مجازات عمومي مصوب ‪1304‬‬
‫‪ -2‬محاسن دادرسي اطفال در قانون مجازات عمومي مصوب ‪1304‬‬
‫ج‪ :‬اصالحات آيين دادرسي كيفري تا قبل از قانون مصوب ‪1338‬‬
‫‪ :1‬معايب اصالحات‬
‫‪ :2‬محاسن اصالحات‬
‫د‪:‬طبقه بندي اطفال در قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار مصوب ‪1338‬‬
‫‪ -1‬اطفال كمتر از ‪ 12‬سال‬
‫‪ -2‬اطفال بين ‪ 12‬تا ‪ 15‬سال‬
‫‪-3‬اطفال بين ‪ 15‬تا ‪ 18‬سال‬

‫هـ ‪ :‬اصول دادرسي اطفال در قانون تشكيل دادگاههاي اطفال بزهكار مصوب ‪1338‬‬
‫‪-1‬معايب دادرسي اطفال در قانون تشكيل دادگاههاي اطفال بزهكار مصوب ‪1338‬‬
‫‪-2‬محاسن دادرسي اطفال در قانون تشكيل دادگاههاي اطفال بزهكار مصوب ‪1338‬‬

‫و‪ :‬شباهت آيين دادرسي اطفال با آيين دادرسي بزرگساالن‬


‫ز‪ :‬تفاوت آئين دادرسي اطفال با آئين دادرسي بزرگساالن‬
‫فصل اول‪ :‬معايب آئين دادرسي اطفال در قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقالب در امور‬
‫كيفري مصوب ‪1378‬‬
‫الف‪ :‬دادگاه اطفال در قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقالب در امور كيفري مصوب ‪1378‬‬
‫‪ -1‬دادگاه تخصصي يا اختصاصي‬
‫‪ -2‬تفاوت دادگاه اختصاصي با دادگاه تخصصي‬
‫‪ -3‬فقدان سازمان قضائي تخصصي براي دادگاه اطفال‬
‫ب‪ :‬ابهامات و كاستي هاي قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقالب در امور كيفري مصوب‬
‫‪1378‬‬
‫‪ -1‬نحوه مجازات افشاء كنندگان جريان دادگاه‬
‫‪ -2‬نحوه دادرسي در غياب طفل متهم‬
‫‪ -3‬ابهامات موجود در تصميمات قابل تجديد نظر خواهي دادگاه اطفال‬
‫‪ -4‬خالء وجود پرونده شخصيت براي اطفال بزهكار‬
‫‪ -5‬تسري دادن رسيدگي به جرائم اشخاص بالغ زير ‪ 18‬سال‬

‫‪1‬‬
‫‪ -6‬خالء وجود پليس اطفال‬
‫نتيجه گيري فصل اول‬

‫فصل دوم‪ :‬محاسن دادرسي اطفال در قانون سال ‪1378‬‬


‫الف‪ :‬حمايت شكلي از اطفال‬
‫‪ -1‬شرايط قاضي دادگاه اطفال‬
‫‪ -2‬صالحيت دادگاههاي نوجوانان‬
‫‪ -3‬سن مسئوليت كيفري‬
‫‪ -4‬دادرسي ويژه نوجوانان‬
‫‪ -5‬تكليف دادگاه در مورد اعالم به ولي يا سرپرست قانوني طفل در جهت حضور در دادگاه‬
‫‪ -6‬مرجع صالح تعقيب و تحقيق ( قاضي يا ضابط)‬
‫‪ -7‬مراتب احضار طفل‬
‫‪ -8‬راهكارهاي قانوني جهت دسترسي آسان به طفل براي دادرسي‬
‫ب‪ :‬ضمانت ها و تدابير ماهوي در جهت حمايت از طفل‬
‫‪ -1‬تخفيف مجازات‪ :‬حربه اي مناسب براي حمايت از طفل‬
‫‪ -2‬رعايت حقوق طفل در هنگام جبران خسارت‬
‫‪ -3‬حكم به اقدامات آموزشي‬
‫‪ -4‬مجازاتهاي تاديبي‬
‫‪ -5‬اقدامات كمك آموزشي براي محافظت از جوانان در معرض خطر‬
‫‪ -6‬تحقيق درباره وضعيت روحي و رواني طفل (اهرمي مناسب براي يك برخورد افتراقي)‬
‫‪ -7‬تعيين وكيل تسخيري‬

‫نتيجه گيري فصل دوم‬


‫جايگزينها‬
‫نتيجه گيري كلي‬
‫منابع و مآخذ‬
‫الف‪ :‬كتب‬
‫‪ -1‬به زبان فارسي‬
‫‪ -2‬به زبان بيگانه‬
‫‪ -‬عربي‬
‫‪ -‬انگليسي‬
‫‪ -‬فرانسه‬
‫ب‪ :‬مقاالت‬
‫ج‪ :‬پايان نامه ها‬
‫د‪ :‬نشريات و مجالت‬
‫ه ‪ :‬قوانين و آئين نامه ها‬

‫‪2‬‬
‫مقدمه‪:‬‬
‫همانگونه كه مي دانيم‪ ،‬به منظور رسيدن به يك جامعه سالم در ابعاد مختلف بايد در مراحل مختلف‬
‫تربيت افراد جامعه كوشيد و در برابر هر كنش فردي در هر دوره از ادوار مختلف بايد واكنش مناسب با‬
‫در نظر گرفتن آثار آن واكنش بر خود و جامعه اعمال كرد تا بتوان به آثار مطلوب و مورد نظري كه از‬
‫آن واكنش داريم برسيم‪.‬‬
‫در برخورد با جرائم و بزهكاري اطفال كه همان كنش فرد بزهكار است بايد اين امر مورد توجه قرار‬
‫گيرد و واكنش مناسب اجتماعي به منظور رسيدن به اهداف آن واكنش اعمال گردد‪ .‬مثالً يكي از اهداف‬
‫مجازات از نظر علماي حقوق كيفري اصالح مجرم و بازگرداندن مجرم به اجتماع است‪.‬‬
‫براي تامين اين هدف بايد در برخورد با اطفال بزهكار مجازات و يا واكنش اجتماعي مناسب با در نظر‬
‫گرفتن سن‪ ،‬روحيه‪ ،‬شخصيت و اوضاع و احوالي كه موجب ارتكاب بزه شده اعمال شود تا طفل بزهكار‬
‫پس از تحمل واكنش اجتماعي مناسب‪ ،‬به زندگي خود ادامه دهد و از اين روست كه تشكيل پرونده‬
‫شخصيت جهت رسيدگي به جرايم اطفال ضرورت پيدا مي كند‪.‬‬
‫همچ نين بايد مت ذكر شد كه اعم ال يك مج ازات نامناسب و واكنش اجتم اعي نامناسب ممكن است طفل‬
‫بزهك اري كه ب راي اولين ب ار تحت ت اثير عوامل مختلف م رتكب ج رم ش ده است به نح وي كه با اعم ال‬
‫واكنش اجتماعي مناسب امكان اصالح آن وج ود دارد را ب راي هميشه از اجتم اع مح روم و يا وي را در‬
‫آينده نزديك به يك مجرم حرفه اي تبديل نمايد‪.‬‬

‫انگيزه انتخاب موضوع‪:‬‬

‫‪3‬‬
‫همانگونه كه مي دانيم قانون آئين دادرسي كيف ري در سال ‪1378‬تغي ير و تح والت ف راواني به خ ود ديده‬
‫است و پس از نزديك به ‪ 90‬س ال‪ ،‬اين ق انون دس تخوش تغي ير و تح ول عم ده گرديد و ن يز بخشي از اين‬
‫ق انون طي م واد ‪ 219‬تا ‪ 231‬كه به بحث دادرسي اطف ال بزهك ار پرداخته است هم دچ ار اين انقالب و‬
‫دگرگوني كلي گرديد‪.‬‬
‫از سويي واضعين قانون فوق الذكر سعي كرده اند تا قوانين اسالمي و شرعي رعايت گردد و از سوي‬
‫ديگر كوشيده اند كه به زعم خودشان اين قانون‪ ،‬خصوصا ً مواد مذكور در فوق با اوضاع و احوال‬
‫اجتماعي امروزه كشور پهناور جمهوري اسالمي ايران هماهنگ و همگام باشد‪ .‬ولي متاسفانه معلوم‬
‫نيست چرا واضعين قانون اخير التصويب‪ ،‬عجوالنه و بدون كار كارشناسي دست به چنين اقدامي زده اند‬
‫كه غالبا ً با هيچ يك از استانداردهاي جهاني و علوم كيفري و دادرسيهاي كيفري جوامع امروزي و متمدن‬
‫هماهنگي و سنخيتي ندارد‪.‬‬
‫و تاسف بيشتر اين كه در بخش مربوط به دادرسي اطفال كه بايد كار كاشناسي بيشتر صورت مي گرفت‪،‬‬
‫ظاهراً كمتر به اين مهم توجه شده است كه جاي بسي شگفتي است! ‪ . . .‬اما انگيزه اصلي پژوهشگر از‬
‫انتخاب اين موضوع براي رساله كارشناسي ارشد خويش همانا ارائه نظرات و پيشنهادات و همچنين بيان‬
‫نمودن روش هاي كشورهاي متمدن و پيشرفته در برخورد با اطفال بزهكار و دادرسي هاي كيفري در‬
‫خصوص اطفال مي باشد‪ ،‬هدف ديگر‪ ،‬روشن نمودن و تنوير ذهن مسئولين مربوطه طرح و تبيين معايب‬
‫اين قانون بوده است‪.‬‬
‫همچنين ارائه راهكارهايي جهت رفع معايب و نتيجه گيري كلي كه در حقيقت جمع بندي و خالصه‬
‫نمودن مسائل مذكور مي باشد‪ .‬تا چه قبول افتد و در نظر آيد‪.‬‬

‫اهميت موضوع‪:‬‬
‫در خصوص اهميت موضوع آيين دادرسي خاص اطفال بزهكار در دادرسي هاي كيفري همين بس كه‬
‫بگوئيم بديهي است اطفال و كودكان هر جامعه‪ ،‬مردان و زنان فرداي آن جامعه و آينده سازان و‬
‫گردانندگان بخش هاي مختلف اقتصادي‪ ،‬صنعتي‪ ،‬فني‪ ،‬خدماتي‪ ،‬آموزشي و ‪ . . .‬مي باشند‪ ،‬و همين طور‬
‫نيز مي دانيم ذهن كودكان مانند لوح سفيدي‪ ،‬پاك و عاري از هر گونه خطا و اشتباه است و اين ما‬
‫بزركترها هستيم كه درست و غلط را به آنها آموزش مي دهيم و با تربيت صحيح خويش‪ ،‬در حقيقت مي‬
‫توانيم آسوده خاطر باشيم كه پس از ما‪ ،‬مملكت در دست افراد اليق و درستكاري خواهد بود كه چرخ‬
‫هاي عظيم آن را به حركت در مي آورند و آن افراد صديق كساني نيستند مگر فرزندان خودمان‪ .‬و اگر‬

‫‪4‬‬
‫خداي ناكرده در تربيت آنان كوشا نباشيم و آن ها را غلط راهنمايي نماييم در آينده‪ ،‬به جز خالفكار و‬
‫تبهكار چيزي به جامعه خود تحويل نخواهيم داد كه اين باعث فساد و تباهي كل جامعه خواهد شد‪.‬‬
‫پس بهتر آن است كه در برخورد با كودكان و اطفال‪ ،‬هر گاه كه خطايي از آنان سر بزند راه درست را‬
‫در پيش بگيريم تا اين كه بتوانيم آن ها را متوجه عمل ناشايست خود بنماييم نه اين كه بدتر آن ها را به‬
‫ستيزه و مبارزه با جامعه فرا بخوانيم‪.‬‬
‫بدين ترتيب شايسته و بايسته است تا با رفع ايرادات و اشكاالت قانوني و پيش بيني سيستمهايي از قبيل‬
‫ايجاد مراكز مدد رساني و مشاوره به اطفال و باال بردن سطح آگاهي عمومي با جامعه و بخصوص بها‬
‫دادن به كودكان‪ ،‬به جامعه خود خدمتي كرده باشيم‪.‬‬
‫سؤاالت و فرضيات‪:‬‬
‫سؤاالت و فرضيه هايي كه در انجام اين تحقيق كه پيش روي شماست در صدد پاسخگويي به آنها هستيم‪،‬‬
‫به طور اختصار و اجمال به ترتيب ذيل است‪:‬‬
‫‪ -1‬عدم مطابقت قول مشهور فقهاي اماميه در مورد سن بلوغ دختران در ‪ 9‬سالگي با ادله قطعي كتاب و‬
‫سنت و واقعيات خارجي‪.‬‬
‫‪ -2‬معتبر بودن رشد كيفري (تشخيص حسن و قبح اعمال خويش) براي تحقق مسئوليت كيفري‪.‬‬
‫‪ -3‬موضوعيت نداشتن سن به عنوان سن بلوغ و زمان مسئوليت كيفري اطفال و معيار اصلي بودن‬
‫احتالم براي پسران و حيض براي دختران‪ ،‬به عنوان رسيدن به حد بلوغ‪.‬‬
‫‪ -4‬وجود خالء قانوني در قانون مجازات اسالمي‪ ،‬در مورد سن مسئوليت كيفري و طبقه بندي سني‬
‫اطفال‪.‬‬
‫‪ -5‬فقدان قانون خاص اطفال‪ ،‬مطابق با ضوابط اسالمي در قوانين جزايي ايران‪.‬‬
‫‪ -6‬مقايسه اقوال مذاهب پنجگانه اسالمي و مقايسه قوانين ايران و برخي از كشورهاي ديگر (اسالمي و‬
‫غربي)‪ ،‬در خصوص سن مسئوليت كيفري اطفال و مسائل ديگر مربوط به اطفال‪.‬‬
‫روش تحقيق‪:‬‬
‫در اين تحقيق سعي شده است حتي المقدور‪ ،‬مباحث به صورت تطبيقي و مقايسه اي با تحليل هاي مناسب‬
‫صورت گيرد تا بتوان در پايان به يك نگرش كلي نسبت به موضوع تحقيق دست يافت و اين كه بهترين‬
‫روش دادرسي براي رسيدگي به جرائم اطفال و نوجوانان بزهكار كدامست‪.‬‬
‫ديگر اينكه مسائل بحث شده در اين تحقيق از زواياي مختلف مانند روايات‪ ،‬علوم تجربي‪ ،‬احاديث‪ ،‬فقه و‬
‫قوانين مختلف مانند قانون مجازات اسالمي و آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقالب در امور كيفري‬
‫(مواد ‪ )231-219‬مورد بررسي قرار داده شده است‪.‬‬

‫‪5‬‬
‫در پايان تحقيق نيز چند پيشنهاد به عنوان راهكارهايي كه مي توانند براي دادرسي اطفال و نوجوانان‬
‫بزهكار سودمند و مفيد فايده باشند ارائه شده است‪ .‬همچنين نمونه اي از قانون تشكيل دادگاه اطفال و‬
‫نوجوانان بزهكار كه به صورت پيش نويس مي باشد ‪ ،‬گنجانده شده است‪.‬‬
‫اميد است آنگونه كه بيان شد‪ ،‬با اين روش تا حدودي پاسخگوي شبهات و مسائل مربوط به موضوع‬
‫تحقيق بوده باشيم‪.‬‬
‫‪ )1‬لطفا در ادامه اين قسمت ( دور نماي تحقيق ) تايپ شود‬

‫‪6‬‬
‫كليات‬

‫(تعاريف و تاريخچه دادرسي اطفال)‬

‫‪7‬‬
‫الف‪ -‬مفهوم طفل در حقوق ايران ‪ ،‬شرع مقدس اسالم و پيمان نامه حقوق كودك‬
‫‪-1‬تعريف قانوني طفل‪:‬‬
‫تبصره ‪ 1‬ماده ‪ 219‬قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقالب در امور كيفري مقرر مي دارد‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫(( منظور از طفل كسي است كه به حد بلوغ شرعي نرسيده باشد‪)).‬‬
‫اين عبارت عينا ً در تبصره ‪ 1‬ماده ‪ 49‬قانون مجازات اسالمي مصوب ‪ 2 1370‬نيز آورده شده است‪.‬‬
‫سن بلوغ نيز طبق تبصره ‪ 1‬ماده ‪ 1210‬قانون مدني در پسر پانزده سال تمام قمري و در دختر نه سال‬
‫‪3‬‬
‫تمام قمري است ‪.‬‬
‫بدين ترتيب قانونگذار اسالمي دختر باالي ‪ 9‬سال قمري و پسر باالي ‪ 15‬سال قمري را از لحاظ دارا‬
‫بودن مسئوليت كيفري همانند افراد بزرگسال مسؤول شناخته و پائين تر از سنين فوق را طفل محسوب‬
‫مي نمايد‪.‬‬
‫ماده ‪ 1210‬قانون مدني ايران كه منبعث از شرع اسالم مي باشد حد بلوغ و رشد را از هم تفكيك نكرده‬
‫لكن از تبصره ‪ 2‬ماده فوق چنين بر مي آيد كه در مسائل مالي بلوغ و رشد مجزا در نظر گرفته شده‬
‫است‪ .‬و از لحاظ دارا بودن مسئوليت كيفري‪ ،‬دختر ‪ 9‬سال تمام قمري و پسر ‪ 15‬سال تمام قمري همانند‬
‫بزرگساالن شناخته شده اند و حداقل سن نيز براي اين افراد مشخص نشده است‪ ،‬در صورتي كه در قانون‬
‫تشكيل دادگاه اطفال بزهكار‪ ،‬قانونگذار اطفال را به اطفال بين ‪ 6‬تا ‪ 12‬سال تقسيم كرده است و قبل از‬
‫اين مرحله طفل هر چند كه مرتكب جرم شده باشد مورد توجه قرار نمي گرفت و حتي به وضع اخالقي‬
‫او رسيدگي نمي شد‪.‬‬
‫به نظر مي رسد كه به عقيده قانونگذار‪ ،‬سر حد تميز و عدم تميز در دختر ‪ 6‬تا ‪ 9‬سالگي و در پسر ‪ 6‬تا‬
‫‪ 15‬سالگي است‪ .‬با تلفيق قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار و قانون مدني بنظر مي رسد براي تعيين سن‬
‫كودك مميز بايد گفت كه وقتي كودك به سن ‪ 6‬سال مي رسد در آستانه تشخيص و تميز پا گذارده است‪ .‬به‬
‫عبارت ديگر پسر از ‪ 6‬تا ‪ 15‬سالگي و دختر از ‪ 6‬تا ‪ 9‬سالگي ميتواند عنوان طفل مميز را‪ ،‬بر خود‬
‫اطالق نمايد‪ .‬ايرادي كه ممكن است به اين نظر وارد شود اين است كه تشخيص قدرت تميز با معامالت‬
‫افراد مقايسه شده و چنانچه طفلي به آن حد از قدرت تميز برسد كه بتواند ‪.‬‬
‫منظور از معامله كردن همانا فروختن كااليي به ديگري و در ملك خريدار در آمدن است را درك كند‪،‬‬
‫در اين صورت داراي قوت تميز و تشخيص مي باشد‪.‬‬

‫‪ - - 1‬قانون مدني ايران ‪ -‬گردآوري هوشنگ ناصرزاده‬


‫‪ - - 2‬قانون مجازات اسالمي‪ -‬چاپ روزنامه رسمي‬
‫‪ - 3‬قانون مدني ايران ‪-‬گردآوري هوشنگ ناصر زاده‬

‫‪8‬‬
‫در حالي كه درك مالكيت و خريد و فروش كاال كه از مصاديق حقوق مدني است همواره زودتر از درك‬
‫مسائل كيفري به مانند ضرب و جرح و قتل و غيره حاصل مي گردد و با اين حساب‪ ،‬اصوال بنظر مي‬
‫رسد حد تميز را بايد باالتر از سن شرعي بلوغ يعني ‪ 9‬سال تمام قمري براي دختر و ‪ 15‬سال تمام قمري‬
‫براي پسر بدانيم‪.‬‬
‫به عالوه‪ ،‬بر اين كه بتوان طفلي را از نظر جزايي مميز دانست الزم است كه دو جنبه قانوني و اخالقي‬
‫را مد نظر قرار دهيم‪.‬‬
‫از نظر قانوني مي بايست شخص به اين معني علم پيدا كند كه عمل معين قابل تعقيب بوده و هيات جامعه‬
‫و مامورين انتظامي‪ ،‬مجرمين را دستگير و به كيفر اعمال خود مي رساند‪.‬‬
‫همچنين فرد بايد مطلع باشد كه كدام عمل جرم است و در صورت ارتكاب آن به مجازات خواهد رسيد‪ .‬به‬
‫سخن ديگر مجرم بايد قدرت و توانائي در تشخيص حكم را داشته باشد‪.‬‬
‫از نظر اخالقي‪ ،‬مجرمين مي بايست قوه ادراك و تشخيص خوب و بد را داشته با مقايسه آنها از يكديگر‪،‬‬
‫يكي از آن دو راه را براي خود انتخاب كند‪.‬‬
‫به عبارت اخري‪ ،‬هر گاه هنگام ارتكاب جرم‪ ،‬مجرم در نزد وجدان خود صداي باطني احساس كند كه او‬
‫را از اهميت كار و درجه مسئوليت خود آگاه سازد‪ ،‬قوه ادراك خوب و بد در او ايجاد گرديده است‪.‬‬
‫بديهي است هر گاه كودك خطا كار غير مميز باشد‪ ،‬يعني به سني نرسيده باشد كه وجود مراتب دوگانه‬
‫فوق را نزد او ثابت نمايد‪ ،‬مبري از مسئوليت كيفري بوده و قابل تعقيب و مجازات نيست‪.‬‬
‫در صورتي كه طبق مندرجات ماده ‪ 49‬قانون مجازات اسالمي نه تنها دادگاه مي بايست با توجه به‬
‫اوضاع و احوال‪ ،‬تربيت طفل را به عهده كانون اطالح و تربيت قرار دهد بلكه آنها نيز چنانچه تشخيص‬
‫دهند كه براي تربيت طفل‪ ،‬تنبيه بدني ضرورت پيدا مي كند مي بايستي به ميزان و مصلحت او را تنبيه‬
‫نمايند‪.‬‬
‫در قانون مجازات اسالمي‪ ،‬مقنن گاهي به وجود اطفال مميز و غير مميز اشاره مي كند بدون اينكه حد‬
‫فاصله سني اين قبيل اطفال را چه در دختران را و چه در پسران مشخص سازد‪.‬‬
‫مثالً در ماده ‪ 147‬قانون مجازات اسالمي آمده است‪:‬‬
‫(( هر گاه نابالغ مميز كسي را قذف كند به نظر حاكم تاديب مي شود و هر گاه يك فرد بالغ و عاقل‪،‬‬
‫شخص نابالغ و غير مسلمان را قذف كند تا ‪ 74‬ضربه شالق تعزير مي شود‪)).‬‬

‫در اين ماده معلوم نيست در چه فاصله سني اگر دختر نابالغ مميزي‪ ،‬ديگري را قذف كند به نظر حاكم‬
‫تاديب خواهد شد‪ ،‬چرا كه تاديب در واقع همان تعزير و عقوبتي است كه نوع و مقدار آن در شرع تعيين‬

‫‪9‬‬
‫نشده و به نظر حاكم واگذار شده است از قبيل حبس و جزاي نقدي و شالق كه ميزان آن بايستي حد كمتر‬
‫باشد ‪ 4‬فلذا تعيين حد تمييز اهميت باالئي دارد كه متاسفانه ملحوظ نظر قانونگذار قرار نگرفته است‪.‬‬
‫يكي ديگر از مواردي كه تشخيص سن تميز از غير تميز‪ ،‬حائز كمال اهميت است در خصوص اكراه‬
‫صغير مميز به قتل ديگري است‪:‬‬
‫(( اكراه در قتل و يا دستور به قتل ديگري مجوز قتل نيست‪ .‬بنا بر اين اگر كسي را وادار به قتل ديگري‬
‫كنند و يا دستور به قتل رساندن ديگري را بدهند مرتكب قصاص مي شود و اكراه كننده و آمر به حبس‬
‫‪5‬‬
‫ابد محكوم مي گردند‪.‬‬
‫بالفاصله قانونگذار در مورد اطفال اكراه شونده قائل به تفكيك شده و اضافه مي نمايد‪.‬‬
‫‪ -1‬اگر اكراه شونده طفل غير مميز يا مجنون باشد‪ ،‬فقط اكراه كننده محكوم به قصاص است‪.‬‬
‫‪ -2‬اگر اكراه شونده طفل مميز باشد‪ ،‬نبايد قصاص شود بلكه بايد عاقله او ديه قتل را بپردازد‪.‬‬
‫پس نتيجه مي گيريم كه تعيين سن تميز در مورد طفلي كه به اكراه مرتكب قتل شده‪ ،‬حائز كمال اهميت‬
‫است‪ .‬چرا كه عدم توانائي در تشخيص تمييز مي تواند آثار گرانباري را در پي داشته باشد براي نمونه‬
‫حد فاصلي است بين عدم مسئوليت كه عدم مجازات را در پي دارد و مسئوليت كه مجازات را بدنبال‬
‫خواهد داشت‪.‬‬
‫‪ -2‬مباني شرعي صغر ( طفل در آئينه شرع) ‪:‬‬
‫با عنايت به روايات و احاديث و متون قرآني‪ ،‬در دين اسالم حد فاصل طفل و غير طفل بلوغ مي باشد‬
‫بدين معنا كه افراد قبل از بلوغ طفل و بعد از بلوغ رشيد يا بزرگسال تلقي مي گردند‪.‬‬
‫براي تشخيص بلوغ و تمييز طفل از غير طفل معيارهائي به شرح ذيل وجود دارد‪:‬‬
‫سن بلوغ در روايات‪:‬‬
‫در روايتي موثق از عبدهللا بن سنان كه از امام صادق (ع) نقل شده فرموده اند‪:‬‬
‫(( سن بلوغ براي پسران ‪ 13‬سال و براي دختران ‪ 9‬سال ذكر شده است‪ .‬اما ‪ 9‬ساگي را مناط بلوغ قرار‬
‫نداده بلكه حيض را نشانه تحقق بلوغ در ‪ 9‬سالگي دانسته است و بديهي است اثر نشانه كه حيض است در‬
‫‪6‬‬
‫سن ‪ 9‬سالگي در دختران محقق نشود‪ ،‬بالغ نخواهند بود‪.‬‬
‫روايت منقول از عمار ساياطي كه از امام صادق (ع) پرسيده است‪ :‬چه وقت بر پسر نماز واجب مي‬
‫شود؟‬

‫‪ - 4‬قانون مجازات اسالمي – گرد آوري‪ :‬هوشنگ ناصر زاده ‪ -‬م ‪16‬‬
‫‪ - 5‬قانون مجازات اسالمي – تدوين‪ :‬غالمرضا حجتي اشرفي – م ‪211‬‬
‫‪ - 6‬وسايل الشيعه‪ ،‬ج ‪ 13‬ص ‪ 431‬حديث ‪12‬‬

‫‪10‬‬
‫فرموده است وقتي به سن ‪ 13‬سالگي برسد و اگر قبل از اين تاريخ محتلم شود نماز بر او واجب مي شود‬
‫و حكم خدا و قوانين الهي بر وي جاري مي گردد و دختر مانند اوست هر گاه به سن سيزده سالگي برسد‬
‫و يا قبل از سيزده سالگي حيض گردد‪ .‬نماز بر او واجب مي شود و حكم تكليف نسبت به او جريان مي‬
‫‪7‬‬
‫يابد‪.‬‬
‫از اين روايت نتيجه گرفته مي شود كه‪:‬‬
‫اوالً‪ :‬پسر و دختر در سن سيزده سالگي بالغ شده و اگر پسر قبل از آن سن محتلم شود و دختر حيض‬
‫‪8‬‬
‫گردد‪ ،‬حيض و احتالم عالمت بلوغ آنان است‪.‬‬
‫ثانياً‪ :‬مالك در بلوغ‪ ،‬رسيدن به سني است كه در آن سن‪ ،‬تكامل غريزي و جنسي براي پسران و دختران‬
‫به وجود مي آيد و اين غريزه با رسيدن به سن سيزده سالگي و يا از راه احتالم و حيض معلوم مي شود‪.‬‬
‫ولي به هر حال سن‪ ،‬در بلوغ موضوعيت ندارد‪ ،‬بلكه اگر دختر حيض شود‪ ،‬حيض اماره بر بلوغ او‬
‫مي باشد و اگر حيض نشود الزم است سن سيزده سالگي را طبق اين روايت اماره بر بلوغ او دانست‪.‬‬
‫آنكه اقوال علماي عامه را در سن بلوغ نقل مي كند ‪9‬مي فرمايد‪:‬‬
‫سن بلوغ در مذاهب عامه عبارت است از‪:‬‬
‫‪ -1‬در مذهب حنفي سن بلوغ در ذكور ‪ 18‬سال و در اناث ‪ 17‬سال مي باشد‪.‬‬
‫‪ -2‬در مذهب مالكي سن بلوغ براي ذكور و اناث ‪ 18‬سال تمام مي باشد‪.‬‬
‫‪ -3‬در مذهب شافعي سن بلوغ براي ذكور و اناث ‪15‬سال تمام مي باشد‪.‬‬
‫‪ -4‬در مذهب حنبلي سن بلوغ براي پسر و دختر بطور كامل ‪ 15‬سال تمام است‪.‬‬
‫از اين كالم مستفاد مي شود كه علت اين كه پسران در ‪ 15‬سالگي بالغ مي شوند‪ ،‬اين است كه در اين سن‬
‫داراي مني شده و اما دختران چون گاهي در سن ‪ 9‬سالگي حيض مي شوند‪ .‬سن مذكور كافي براي بلوغ‬
‫آنان است و حيض ظهور در آنان الزم نيست‪ ،‬بلكه به مجرد اينكه گاهي در سن ‪ 9‬سالگي بالغ مي شوند‪،‬‬
‫مي توان سن مذكور را كافي براي بلوغ دانست‪.‬‬
‫با توجه به روايات منقوله‪ ،‬به نظر اكثر دانشمندان‪ ،‬فلسفهي علت عدم تشريع سن بلوغ در احكام قرآن‬
‫مجيد خاصه تشخيص آن به ظهور دگرگوني جسمي و رواني‪ ،‬يعني عمل زناشوئي و توالد و تناسل‪ ،‬به‬
‫اين جهت است كه اسالم آئيني است جهاني و احكام جاوداني قرآن براي مردم يا ملت و يا منطقه خاصي‬

‫‪ - 7‬تهذيب االحكام‪ ،‬ج ‪ 20‬ص ‪ 24‬و وسايل الشيعه ج ‪ 1‬حديث ش ‪ 11‬ص ‪32‬‬

‫‪ -‬وسايل الشيعه‪ ،‬ج ‪ 13‬ص ‪432‬‬ ‫‪8‬‬

‫‪ - 9‬عالمه حلي‪ ،‬تذكره الفقها‪ ،‬ج ‪ 2‬ص ‪76‬و‪ 77‬و كتاب الفقه علي المذاهب االربعه‪ ،‬ج ‪ 2‬ص ‪350‬‬

‫‪11‬‬
‫وضع نشده‪ ،‬بلكه اين احكام بايستي در هر زمان و مكاني پاسخگوي نيازها و آرمانهاي همه امت اسالمي‬
‫باشد‪.‬‬
‫لذا براي تحقق اين منظور‪ ،‬به جاي تعيين سن معيني براي بلوغ در آيات قرآني‪ ،‬تشخيص آن موكول به‬
‫وجود نشانه ها و ابراز توانايي خاص از ناحيه شخص شده تا در هر زمان و نسبت به هر قوم و ملت و يا‬
‫هر نوع خصوصيات فردي‪ ،‬محيطي و منطقه اي سازگار و براي نيل به مقصود قابل انطباق باشد‪.‬‬
‫روايتي كه توسط ابي حمزه ثمالي از ابي جعفر (ع) نقل شده و در آن آمده است‪،‬‬
‫(( از آن حضرت پرسيدم كه كودكان چه زماني مكلف مي شوند كه در پاسخ فرمودند‪ ،‬در سن ‪ 13‬سالگي‬
‫و ‪ 14‬سالگي‪ ،‬پس عرض كردم در آن محتلم نشده اند!!!‬
‫در پاسخ فرموده اند‪ :‬هر چند محتلم نگردند‪.‬‬
‫زيرا در اين سن مكلف مي شوند و احكام بر آنان جاري مي گردد‪.‬‬
‫حال با توجه به اين روايات كه سن بلوغ را سيزده سالگي تعيين كرده اند‪ ،‬چرا به روايات ‪ 9‬سال عمل‬
‫شده است؟‬
‫به برخي از نظرات فقهاي عظام اشاره مي شود‪:‬‬
‫در اين خصوص فقيه عاليقدر‪ ،‬مرحوم حضرت حاج شيخ محمد حسين كاشف الغطاء مي فرمايند‪ :‬بلوغ با‬
‫عالماتي شناخته مي شود كه بعضي از آنها ذاتي و طبيعي بوده و بعضي ديگر قراردادي و شرعي مي‬
‫باشند‪.‬‬
‫عالمات طبيعي بلوغ احتالم در پسر بلكه در دختر است ( اكر بتواند محقق شود ) و همچنين روئيدن موي‬
‫ظهار در پسر و دختر و حيض و آبستني در دختران و اما عالئم شرعي رسيدن به سن پانزده سالگي در‬
‫پسران و ‪ 9‬سالگي در دختران است‪ .‬همه نشانه ها امر واحدي هستند كه عبارت از نضج‪ ،‬كمال رسيدن‬
‫به حد مردي كه اثر آن توالد و تناسل است و همه آنها كاشف از آن حقيقت مي باشند و لكن اگر پسر به‬
‫سن پانزده سالگي برسد‪ ،‬حكم به بلوغ وي مي گردد و هر چند به آن مرتبه نرسد‪.‬‬
‫همچنين است دختري كه به سن ‪ 9‬سالگي رسيده باشد‪.‬‬
‫از كالم اين فقيه عاليقدر مستفاد مي شود كه سن ‪ 9‬سالگي در دختران و ‪ 15‬سالگي در پسران را تعبداً‬
‫اماره بلوغ قرار داده است‪.‬‬
‫‪-3‬مفهومـ طفل در پيمان نامه حقوق كودك‬
‫در سال ‪ 1989‬ميالدي نمايندگي ‪ 191‬كشور جهان در مجمع عمومي سازمان ملل متحد پيمان حقوق‬
‫كودك را پذيرفته و خود را ملزم به اجراي مفاد آن نموده اند‪ ،‬جمهوري اسالمي ايران نيز در سال ‪1372‬‬
‫به صورت مشروط به پيمان حقوق كودك ملحق گرديده است‪.‬‬

‫‪12‬‬
‫پيمان جهاني حقوق كودك داراي يك مقدمه و ‪ 54‬ماده است كه ‪ 41‬ماده از آن درباره حقوق كودك و ‪12‬‬
‫ماده درباره چگونگي اجراي آن در هر كشور است‪.‬‬
‫اين پيمان به طور كلي چهار زمينه اصلي را در ارتباط با كودكان مورد توجه قرار مي دهد كه عبارتند‬
‫از‪:‬‬
‫بقا‪ ،‬رشد‪ ،‬حمايت و مشاركت‪.‬‬
‫طبق پيمان نامه‪ ،‬كودك (طفل) كسي است كه كمتر از ‪ 18‬سال داشته باشد‪ ،‬مگر اينكه بر اساس قانون‬
‫‪10‬‬
‫ملي قابل اعمال‪ ،‬سن قانوني كمتر تعيين شده باشد‪)1(.‬‬
‫ب ‪ :‬دادرسي اطفال در قانون مجازات عمومي مصوب ‪1304‬‬
‫همانگونه كه ميدانيم مجازات عمومي ايران مصوب دي ماه ‪ 1304‬تحت تاثير قانون مجازات عمومي‬
‫فرانسه و با الهام از مقررات شرع مقدس اسالم‪ ،‬تدوين گرديده بود و صدور حكم و اعمال مجازات بر‬
‫‪i‬‬
‫اساس سن اطفال بزهكار صورت مي گرفت‪.‬‬
‫بر اين اساس اطفال به سه دسته‪:‬‬
‫اطفال كمتر از ‪ 12‬سال‪ ،‬اطفال بين ‪ 12‬تا ‪ 15‬سال و اطفال بين ‪ 15‬تا ‪ 18‬سال تقسيم مي شدند‪ .‬كه با هر‬
‫دسته مطابق شرايط جسمي و روحي آن برخورد مي گرديد‪.‬‬
‫حال بايد ديد كه آيا اين تقسيم بندي صحيح و اصولي صورت پذيرفته بوده يا خير؟‬
‫در مورد اطفال كمتر از ‪ 12‬سال قانونگذار در ماده ‪ 34‬قانون مذكورچنين مقرر كرده بود ‪:‬‬
‫اطفال غير مميز را نمي توان جزائا" محكوم نمود‪ .‬در امور جزايي هر طفلي كه دوازده سال تمام نداشته‬
‫باشد‪ ،‬حكم غير مميز را دارد‪.‬‬
‫از اين ماده چنين مستفاد مي شود كه‪:‬‬
‫اوالً‪ :‬قانون مجازات عمومي ‪ 1304‬ايران به مانند قانون جزاي فرانسه‪ ،‬محور اقدامات دادگاه در مورد‬
‫صغير را بر قوه تميز صغير استوار كرده بود‪ ،‬بدين معني كه اگر متهم غير مميز باشد‪ ،‬جزائا" غير‬
‫مسئول است در غير اين صورت مسئول خواهد بود‪.‬‬
‫ثانيا ً ‪ :‬عدم تميز طفلي كه ‪ 12‬سال تمام نداشته باشد‪ ،‬يك اماره قانوني تغيير ناپذير محسوب مي گرديد به‬
‫اين معني كه اگر بخواهند داليل مثبت بر وجود رشد و قوه مميز چنين صغيري را اقامه كنند‪ ،‬چون‬
‫قانون بطور كلي او را در حكم غير مميز مي شناسد‪ ،‬دادگاه به اين امر ترتيب اثر نخواهد داد‪.‬‬
‫ثالثا ً‪ :‬چنين اطفالي معاف از مسئوليت بوده و نمي توان آنان را به جزائا" محكوم نمود‪ ،‬بلكه در صورت‬
‫ارتكاب جرم بايستي جهت تعليم و تربيت به اولياء آنان با الزام به تاديب و تربيت تسليم شوند‪.‬‬

‫‪ - 10‬پيمان نامه حقوق كودك ‪ -‬سازمان ملل متحد‪1989-‬‬

‫‪13‬‬
‫چنين اطفالي حتي اگر مرتكب قتل هم مي شدند معاف از هر گونه تعقيب و مجازات بوده و مراجع‬
‫قضائي مكلف بودند كه آنها را به اولياي خود جهت تاديب و تربيت تسليم نمايند‪.‬‬
‫قانونگذار در قسمت آخر ماده ‪ 34‬همان قانون مقرر مي داشت كه ‪:‬‬
‫در صورتي كه اطفال مميز غير بالغ مرتكب جرمي شوند بايد به اولياي خود تسليم گردند با التزام به‬
‫تاديب ‪ ،‬تربيت و مواظبت در حسن اخالق آنها‪.‬‬
‫از مفهوم ماده فوق چنين استنباط مي شود كه‪:‬‬
‫اوالً‪ :‬قانونگذار اشاره به اماره قانوني تغيير ناپذير وجود قوه تميز در صغاري كه سن آنان بيش از ‪12‬‬
‫سال بود و هنوز به سن ‪ 15‬سالگي نرسيده اند نكرده است‪،‬‬
‫بدين معني كه با اقامه دليل مخالف مي توان از آن سلب اعتبار نمود‪.‬‬
‫سن ‪ 12‬سالگي از نظر قانونگذار سر حد بين تميز و عدم تميز است‪.‬‬
‫اين سن حد بين شعور و ال شعور است قبل از ‪ 12‬سالگي سن غفلت و بي خبري است و بعد از ‪12‬‬
‫سالگي سن آگاهي و اطالع و تميز است‪.‬‬
‫نكته قابل تعمق اين است كه خالف فرضيه عدم تميز و بي خبري بعد از ‪ 12‬سالگي قابل اثبات است‪)1(.‬‬
‫ثانياً‪ -‬اشخاص غير مميز تا زماني كه بالغ نشده اند‪ ،‬يعني به سن ‪ 15‬سال تمام نرسيده اند اگر مرتكب‬
‫جرمي شوند نمي توان آنان را مجازات كرد و بايد به اولياي خود تسليم گردند تا در مقام تاديب و تربيت‬
‫آنها و مواظبت در حسن اخالقشان بر آيند‪.‬‬
‫ثالثاً‪ -‬چون لفظ "جرم" بطور مطلق قيد شده‪ ،‬لذا شامل جنايت و جنحه مهم و جنحه كوچك و خالف خواهد‬
‫شد‪ .‬منتهي قانونگذار به منظور ايجاد ترس و هراس در طفل مجرم در ماده ‪ 35‬همين قانون اضافه نموده‬
‫كه‪:‬‬
‫اگر اطفال مميز غير بالغ كه به سن ‪ 15‬سال تمام نرسيده اند مرتكب جنحه و يا جنايتي شوند فقط به ‪10‬‬
‫الي ‪ 50‬ضربه شالق محكوم مي شوند ولي در يك روز زياده از ‪ 10‬و در دو روز متوالي زياده از ‪15‬‬
‫ضربه شالق نبايد زده شود‪.‬‬
‫در اينجا اختيار دادگاه در مورد اطفال بين ‪ 12‬تا ‪ 15‬سال تمام كه مرتكب جنحه يا جنايت مي گرديدند‬
‫منحصر به صدور حكم شالق آن هم حداكثر ‪ 50‬ضربه بود‪.‬‬
‫به عبارت ديگر هر گاه طفل كمتر از ‪ 15‬سال تمام مرتكب قتل هم مي شد مجازات وي بيشتر از ‪50‬‬
‫ضربه شالق نبود‪ .‬با ذكر اين نكته كه هر روز بيش از ده ضربه در دو روز متوالي بيشتر پانزده ضربه‬
‫شالق قابل اجرا نبوده است‪.‬‬
‫حال اگر طفلي مرتكب عمل خالف مي شد آيا به موجب اين ماده مقصر شناخته مي شد يا اين كه از‬
‫مجازات معاف مي گرديد؟‬

‫‪14‬‬
‫در اينجا مقنن تكليف اين قبيل اطفالي كه به سن ‪ 15‬سال تمام نرسيده اند را مشخص نكرده بود‪.‬‬
‫ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‬
‫حقوق جزاي عمومي – دكتر محمد باهري‪ -‬انتشارات دانشگاه تهران سال ‪ 1347‬و ‪ 1348‬ص ‪229‬‬

‫ماده ‪ 36‬قانون مجازات عمومي‪ ،‬در مورد اطفال بالغ كه سن آنان بيش از پانزده سال تمام است ولي به‬
‫هيجده سال نرسيده اند‪ .‬چنين اشعار مي داشت كه هر گاه مرتكب جنايتي شوند مجازات آنها حبس در‬
‫دارالتاديب است در مدتي كه زايد بر پنج سال نخواهد بود و اگر مرتكب جنحه شوند مجازات ايشان كمتر‬
‫از نصف حداقل و زيادتر از نصف حد اعالي مجازات مرتكب همان جنحه نخواهد بود ‪.‬‬
‫در اين ماده‪:‬‬
‫اوالً‪ :‬نسبت به صغار بيش از ‪ 15‬سال تمام تا هيجده سال‪ ،‬اسمي از قوه تميز برده نشده و چنين استنباط‬
‫مي شود كه قانونگذار سن بلوغ را اماره قانوني بر وجود قوه مميزه دانسته است‪.‬‬
‫منتهي تصريح نشده كه آيا اماره قانوني وجود قوه مميزه در صغير بيش از ‪ 15‬سال تغيير پذير است يا‬
‫خير؟‬
‫و آيا اگر اشخاص ذينفع دليل خالف آن را اقامه نمايد قابل استماع خواهد بود يا خير؟‌ چون بنا بر ماده‬
‫‪ 1323‬قانون مدني امارات قانوني در كليه دعاوي اگر چه از دعواهايي باشد كه به شهادت شهود قابل‬
‫اثبات نيست معتبر است مگر آن كه دليل بر خالف آن موجود باشد‪ ،‬لذا در ماده ‪ 36‬قانون مجازات‬
‫عمومي ‪ 1304‬هم چون اشعاري بر تغيير ناپذير بودن آن نشده است پس اقامه دليل خالف آن مسموع مي‬
‫باشد(‪)1‬‬
‫ثانيا ً‪ :‬در مورد جرائم ارتكابي اگر از درجه جنحه باشد‪ ،‬ميزان مجازات طفل بزهكار نصف مجازات‬
‫بزرگسال است‪.‬‬
‫بدين ترتيب هر گاه جرم ارتكابي مستحق مجازاتي بين ‪ 6‬ماه تا سه سال حبس براي بزرگساالن باشد‪،‬‬
‫مجازات طفل در مورد همين جرم بين سه ماه تا يك سال و نيم حبس در دارلتاديب است‪.‬‬
‫ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‬
‫دكتر عبدالحسين علي آبادي – حقوق جنايي ص ‪177‬‬
‫‪ -1‬معايب دادرسي اطفال در قانون مجازات عمومي مصوب ‪1304‬‬
‫مقنن در قسمت آخر ماده ‪ 34‬اين قانون مقرر مي دارد كه‪:‬‬
‫ً در صورتيكه اطفال مميز غير بالغ مرتكب جرمي شوند بايد به اولياي خود تسليم گردند‪ ،‬با التزام به‬
‫تاديب و تربيت و مواظبت در حسن اخالق آنها‪.‬‬

‫‪15‬‬
‫از مفهوم ماده فوق چنين استنباط مي گردد كه‪:‬‬
‫اوالً‪ :‬مقنن اشاره اي به اماره بودن وجود قوه مميزه در صغاري كه سن آنان بيش از ‪ 12‬سال بوده و‬
‫هنوز به سن ‪ 15‬سالگي نرسيده اند نكرده است‪ ،‬بدين معني كه با اقامه دليل مخالف مي توان از آن اماره‬
‫سلب اعتبار نمود‪ .‬و با اثبات غير مميز بودن شخص نابالغ باالي ‪ 12‬سال از وي رفع مسئوليت كيفري‬
‫كرد‪.‬‬
‫ثانيا ً‪ :‬اشخاص مميز تا زمانيكه بالغ نشده اند‪ ،‬يعني به سن ‪ 15‬سال تمام نرسيده اند اگر مرتكب جرمي‬
‫شوند نميتوان آنان را مجازات كرد و بايد به اولياي خود تسليم گردند تا در مقام تاديب و تربيت و‬
‫مواظبت در حسن اخالق آنها برآيند‪ .‬در حاليكه اين عمل بازدارندگي چنداني در قبال تكرار جرم از جانب‬
‫طفل ندارد خصوصا ً اگر والدين عكس العملي نسبت به رفتار مجرمانه فرزند بروز ندهند در خصوص‬
‫تاثير شالق نيز بايد گفت كه شالق به عنوان يك وسيله احافه و ارعاب كودكان باالخص اينكه اگر مباشر‬
‫و مجري آن ماموران اجرايي دادگستري باشند‪ ،‬تاثيري ندارد چرا كه تنها يك مساله است كه كودك را‬
‫رنج مي دهد و آن اينكه اطرافيان او تصور نمايند كه او از مجازات شالق هراسيده يا خود را باخته است‪.‬‬
‫اين طفل براي اثبات اينكه هركز و به هيچ كيفيت شهامت و شجاعت خود را از دست نميدهد و صفت‬
‫شجاعت براي او اليزال است‪ ،‬احتمال ارتكاب جرائم بعدي يكي پس از ديگري توسط او وجود دارد‪.‬‬
‫ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‬
‫‪ -1‬شامبياتي‪-‬دكتر هوشنگ‪-‬بزهكاري اطفال – انتشارات ويستار ‪1373 -‬‬
‫در بعضي از كشورها‪ ،‬در قوانين كيفري و يا اقدامات تاميني حدود سني براي اطفال تعيين شده و اطفال‬
‫كمتر از حدود مقرره در قوانين‪ ،‬در صورت ارتكاب جرم غير مسئول محسوب مي شوند و در نتيجه‬
‫تعداد آنان در آمار ذكر نمي گردد‪)1(.‬‬
‫در جمهوري اسالمي ايران طبق ماده ‪ 49‬قانون مجازات اسالمي مصوب ‪ ،1370‬اطفال در صورت‬
‫ارتكاب جرم مبري از مسئوليت كيفري هستند و تربيت آنان به نظر دادگاه به عهده سرپرست اطفال و‬
‫عنداالقتضاء كانون اصالح و تربيت اطفال مي باشد‪.‬‬
‫منظور از طفل كسي است كه به حد بلوغ شرعي نرسيده باشد‪.‬‬
‫طبق تبصره ‪ 1‬ماده ‪ 1210‬قانون مدني مصوب ‪ 8‬ديماه ‪ 1361‬سن بلوغ در پسر ‪ 15‬سال تمام قمري و‬
‫در دختر ‪ 9‬سال تمام قمري است‪.‬‬
‫در فرانسه قوانين خاص اطفال‪ ،‬حداقل سن تعيين نشده است‪.‬‬
‫در تعيين حداقل سن‪ ،‬محيط خانوادگي و محيط اجتماعي در ارتكاب جرائم مؤثرند زيرا در دوره طفوليت‬
‫و سنين كم كه اطفال تحت نظارت و مراقبت والدين و يا سرپرستان خود مي باشند ارتكاب جرائم بسيار‬
‫كم است‪.‬‬

‫‪16‬‬
‫با شروع دوره بلوغ و فعاليت اجتماعي(( تحصيل يا كارآموزي و يا اشتغال به كار)) بر تعداد بزهكاري‬
‫اطفال و جوانان افزوده مي گردد و حدود سني كه تعداد‬
‫ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‬
‫‪ -1‬جرم شناسي چيست مجرم كيست؟ – دكتر تاج زمان دانش ص ‪98‬‬

‫جرائم به حداكثر مي رسد در كشورها و حتي مناطق مختلف يك كشور در دو جنس مذكر و مؤنث‬
‫متفاوت است‪.‬‬
‫در مورد تعيين سني كه ارتكاب جرائم به حداكثر مي رسد متخصصين عقايد مختلفي را ابراز كرده اند از‬
‫جمله گتله معتقد است كه تعداد بزهكاري در ‪ 25‬سالگي به حداكثر مي رسد در صورتي كه دكتر دو‬
‫گريف ‪ 25‬تا ‪ 30‬و زيليك بين ‪ 20‬تا ‪ 25‬سالگي را سن حداكثر تعيين كرده اند‪.‬‬
‫معموالً بعد از ‪ 50‬سالگي از تعداد بزهكاري كاسته مي گردد‪.‬‬
‫به طور كلي اوضاع اجتماعي‪ ،‬اقتصادي و سياسي در كشورهاي مختلف در سن حداكثر و حداقل و‬
‫ازدياد و يا تقليل بزهكاري مؤثر است‪.‬‬
‫علت ازدياد و يا تقليل بزهكاري در سنين مختلف را متخصصين روانشناسي‪ ،‬كيفري‪ ،‬روان پزشكي‬
‫كيفري‪ ،‬زيست شناسي‪ ،‬جامعه شناسي و جرم شناسي مورد بررسي قرار داده معتقدند كه دوران زندگي با‬
‫توجه به رشد جسمي و رواني افراد به دوره طفوليت‪ ،‬شروع بلوغ و نوجواني‪ ،‬جواني‪ ،‬بزرگسالي و‬
‫پيري تقسيم مي شود‪.‬‬
‫تا سن ‪ 9‬سالگي با رشد جسمي و رواني‪ ،‬شخصيت طفل تا حدودي تكوين يافته و بين ‪ 9‬تا ‪ 12‬سال نيز‬
‫دوره تكامل عقالني و منطبق شدن با وضع محيط و دوره ثبات آغاز مي شود‪.‬‬
‫در اين دوره چون طفل از لحاظ قواي جسمي و رواني ضعيف و متكي به بزرگترهاست حوائج اوليه را‬
‫آنان فراهم مي نمايند و دائما ً تحت مراقبت و حمايت و هدايت قرار دارند لذا كمتر مرتكب جرم مي‬
‫گردند‪.‬‬
‫از ‪ 12‬تا ‪ 18‬سالگي كه دوره تحول جسمي و رواني فرد است رشد سريع اعضاء‪ ،‬سبب بيداري هوسها و‬
‫احساسات و روياهاي گوناگون گشته و با شروع دوره بلوغ احساساتي تازه و مبهم‪ ،‬اميال شديد و نامعلوم‬
‫در نوجوانان پديدار مي گردد و از اعماق درون او نوعي فشار بر وجود او اعمال مي شود كه برايش‬
‫ناشناس است و همين فشار كه موجب نگراني ها و هيجاناتي مي گردد كه براي نوجوان سابقه نداشته‬
‫است همه اعضاء و احساسات او براي تامين و درك لذت جنسي با يكديگر همكاري مي كنند‪.‬‬
‫هر چه با عشق و زيبايي رابطه بيشتر داشته باشد بيشتر سبب هيجان خاطر او مي گردد از تصورات و‬
‫تخيالت عاشقانه و شاعرانه و تعبيرات و تشبيهات ادبي لذت بي پايان مي برد‪ ،‬كه متاسفانه مقنن به موارد‬

‫‪17‬‬
‫فوق الذكر در قانون مذكور بي توجه بوده و اين مهم را مي توان از جمله معايب و كاستي هاي قانون‬
‫فوق بر شمرد‪.‬‬
‫‪ -2‬محاسن دادرسي اطفال در قانون مجازات عمومي مصوب ‪: 1304‬‬
‫متاسفانه قانون مذكور از نظر محاسن در فقر بسر مي برد و شايد بتوان يكي از آنها را اين دانست كه‬
‫مقرر شده بود‪ ،‬در مورد اطفال بزهكار ( بين ‪ 15‬تا ‪ 18‬سال) مقررات مربوط به تكرار و تعدد جرم‬
‫رعايت نخواهد گرديد‪.‬‬
‫يا اينكه پيش بيني شده بود كه به جرائم اطفال در دادگاه جنحه رسيدگي مي شود‪.‬‬
‫و اما در مورد آخري كه وجود دارد اينست كه در اين قانون پيش بيني شده بود كه اطفال كمتر از ‪12‬‬
‫سال محكوميت جزايي ندارند كه البته اين مورد را نمي توان از محاسن اين قانون به حساب آورد چرا كه‬
‫در اكثر نقاط جهان وضع به همين منوال است و چنانچه مقنن در اين مورد خارج از قاعده رفتار مي‬
‫نمود واقعا ً جاي شگفتي و تعجب بود‪ .‬البته همانگونه كه مي دانيم در سنين مختلف زندگي با توجه به‬
‫هوس ها‪ ،‬احساسات‪ ،‬حوائج و نيازها نوع جرائم ارتكابي متفاوت است‪.‬‬
‫در دوره طفوليت حالت خطرناك و ارتكاب جرم با ربودن اشيايي كه خوش آيند طفل است ولي ارزش‬
‫واقعي آن را درك نمي كند آغاز مي گردد‪.‬‬
‫اطفال‪ ،‬اسباب بازي و لوازم خواهران‪ ،‬برادران و اطرافيان خود را مي ربايند‪.‬‬
‫در كودكستان و بعداً در دبستان كه با مفهوم مال غير آشنا مي شوند اشياء همبازي ها و همكالسي هاي‬
‫خود را ربوده و عمل خود را دزدي ندانسته و آن را برداشتن و كش رفتن يا غيره مي نامند و اطرافيان‬
‫طفل به عنوان اين كه وي فاقد قوه تميز است و به اصطالح نمي فهمد اعمال و رفتار او را از لحاظ‬
‫تربيتي مورد توجه قرار نمي دهند و رفته رفته طفل از منازل همسايه‪ ،‬فاميل‪ ،‬محيط مدرسه‪ ،‬محيط كار‬
‫و تفريح اشياء و اجناس متعلق به ديگران را مي ربايد‪.‬‬
‫و نوع اشياء مسروقه در سنين مختلف دوره طفوليت و با توجه به مقتضيات زمان و مكان و وضع‬
‫اقتصادي و اجتماعي هر محيط متفاوت است‪)1( .‬‬
‫و شايد مقنن متوجه اين وضعيت خاص اطفال بوده و بدان عنايت داشته و ملحوظ نظر قرار داده است‪ .‬و‬
‫اين امر سبب گرديده اين سه خصيصه را براي رسيدگي به جرائم اطفال در نظر بگيرد كه مناسب تر به‬
‫حال ايشان باشد‪.‬‬
‫‪ )1‬عدم رعايت مقررات مربوط به تكرار و تعدد جرم‬
‫‪ )2‬رسيدگي به جرائم اطفال حتي جنايات ارتكابي آنان در دادگاه جنحه‬
‫‪ )3‬عدم مسئوليت اطفال كمتر از ‪ 12‬سال در زمينه مسائل كيفري‬
‫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‬

‫‪18‬‬
‫‪ -1‬دانش ‪ -‬دكتر تاج زمان ‪ -‬جرمشناسي چيست مجرم كيست؟ – انتشارات گنج دانش سال ‪1375‬‬

‫ج – اصالحات آيين دادرسي كيفري تا قبل از قانون مصوب ‪1338‬‬


‫در دهم خردادماه ‪ 1311‬قانوني تحت عنوان (( قانون اصالح اصول محاكمات جزائي)) در بعضي از‬
‫اصول و مقررات قانون اصول محاكمات جزائي تغييرات بوجود آورد‪ .‬اين تغييرات و اصالحات‬
‫مربوطند به ‪ :‬رابطه دادستان و بازپرس درباره بازداشت موقت متهم‪ ،‬افزايش اختيار دادستان در‬
‫رسيدگي به جرائم مشهود‪ ،‬نيابت قضائي‪ ،‬اقامه دعوي از طرف دادستان در محاكم جنحه بدون صدور‬
‫كيفر خواست و تامين هائيكه بازپرس مي تواند از متهم بگيرد‪ .‬بعالوه مامورين شهرباني مكلف شدند هر‬
‫گونه تحقيقات مقدماتي راجع به جرايم را كه دادستان يا مستنطق بخواهد انجام دهند‪ .‬ضمن اين اصالحات‬
‫جرم مشهود تعريف شد و ضابطين دادگستري مكلف گرديدند تا مداخله دادستان يا بازپرس كليه اقدامات‬
‫الزم براي جلوگيري از امحاء آثار جرم و فرار متهم بعمل آورند‪ ،‬تفتيش منازل و جلب اشخاص فقط با‬
‫اجازه دادستان صورت گيرد همچنين صالحيت محاكم كيفري به طور دقيق مشخص شد‪ ،‬امور خالفي و‬
‫جنحه هاي كوچك در صالحيت دادگاههاي بخش و جنحه هاي بزرگ در صالحيت محاكم ابتدائي و‬
‫جنايات در صالحيت محاكم جنائي قرار گرفت و مقرر شد كه دادگاه جنائي در مورد رسيدگي به جرائمي‬
‫كه مجازات قانوني آن حبس دائم يا اعدام باشد از پنج نفر و در ساير موارد از سه نفر تشكيل يابد‪.‬‬
‫در همان زمان با الحاق موادي به قانون اصول محاكمات جزائي تكليف دادگاهها در رسيدگي به موارد‬
‫تعدد بزه و اجراي مجازات اشد مشخص شد و مقرر گرديد كه ‪( :‬اقامه دعوي جزائي از طرف دادستان‬
‫دادگاه را در حدود صالحيت خود مكلف به رسيدگي و صدور حكم بهمان جرمهائي مي كند كه در كيفر‬
‫خواست قيد شده و خارج از آن حق رسيدگي ندارد))‪،‬‬
‫نظر به اينكه اطفال بزهكار نيز تابع آئين دادرسي كيفري ‪ 1295‬بوده و اصالحات آن‪ ،‬نحوه رسيدگي به‬
‫جرائم اطفال را نيز تحت الشعاع قرار مي داده است به بررسي و تحليل اين اصالحات پرداخته مي شود‪.‬‬
‫‪ -1‬معايب اصالحات ‪:‬‬
‫در خردادماه ‪ 1319‬اليحه اي تحت عنوان (( قانون آئين دادرسي كيفري)) به مجلس شوراي ملي تقديم‬
‫شد‪ .‬اين اليحه در وزارت دادگستري با الهام از قوانين آئين دادرسي كشورهاي آلمان‪ ،‬ايتاليا‪ ،‬سوئيس و‬
‫فرانسه تهيه شده بود‪.‬‬
‫در اين اليحه با الهام از افكار مكاتب نازيسم و فاشيسم منافع دولت بيشتر از منافع فرد مورد حمايت و‬
‫تضمين قرار مي گرفت‪.‬‬

‫‪ - i‬حقوق جزاي عمومي جلد ‪ ،2‬دكتر هوشنگ شامبياتي‪ -‬انتشارات ويستار ‪1375‬‬

‫‪19‬‬
‫در صورتي كه همانگونه كه مي دانيم هدف از وضع قوانين و مقررات در هر جامعه اي اين است كه‬
‫حقوق و منافع افراد در آن جامعه تا حد امكان حفظ گردد و اين وظيفه دولت ها است تا آرامش و امنيت‬
‫رواني و جسمي را در جامعه برقرار سازد‪ .‬چرا كه در همه جوامع افراد به طور مستقيم يا غير مستقيم با‬
‫پرداخت ماليات خود به دولت كمك مي كنند تا دولت وظيفه خود را ايفا نمايد و وظيفه دولت چيزي نيست‬
‫مگر تامين آسايش و رفاه افراد آن جامعه‪.‬‬
‫مثالً دولت بايد در ازاي مالياتي كه از مردم دريافت مي كند به وسيله نيروهاي انتظامي در داخل شهرها‬
‫امنيت را برقرار سازد چرا كه مي دانيم حقوق و مزاياي نيروهاي انتظامي از اين محل تامين مي گردد‪.‬‬
‫اما بايد دانست ايرادي كه در فوق ذكر گرديد ابتدا و ظاهر قضيه است چرا كه با استقرار چنين قوانيني‬
‫در هر جامعه اي‪ ،‬دولت يعني هيات حاكمه آن جامعه دچار نوعي افراط مي گردد و بسوي استبداد و‬
‫خودكامگي پيش خواهد رفت‪.‬‬
‫اين همان چيزي است كه در زمان دولت هايي همچون دولت هيتلر وجود داشت‪ ،‬كه در آن زمان هيتلر‬
‫قدرت مطلق بود و هر عملي را كه اراده مي كرد انجام مي شد از جمله سوزاندن هزاران يهودي‪ ،‬كه اين‬
‫مساله امري عادي گرديده بود تا اينكه شخصي بنام شيندلر كه فردي متمول و كارخانه دار بود اقدام به‬
‫استخدام هم مسلكان خود نمود تا بدين طريق بتواند براي نجات زندگي آنان كاري از پيش ببرد و جالب‬
‫اينكه وي توانست هزاران يهودي را بدين طريق فراري داده و نجات بخشد‪.‬‬
‫در كشور خودمان نيز در زمان رضا شاه پهلوي اين خودكامگي و استبداد به طور قوي و آشكار مشاهده‬
‫مي گرديد و شخص اول مملكت تنها داراي حق بود و هيچ تكليفي در مقابل جامعه نداشت و خوشبختانه‬
‫قانوني كه در اول بحث ذكر گرديد به علت پيش آمد وقايع شهريورماه ‪ 1320‬و گرفتاريهاي ناشي از آن‬
‫اليحه فوق به طاق نسيان سپرده شد و به تصويب نرسيد و چنانچه اين قانون به نحوي كه ذكر گرديد اجرا‬
‫و اعمال مي گشت بسيار به ضرر افراد جامعه و به نفع دولت بود‪.‬‬
‫‪ -2‬محاسن اصالحات ‪:‬‬
‫استاد دانشمند جناب آقاي دكتر هدايتي در كتاب آئين دادرسي كيفري خود چنين آورده اند‪ )1( :‬مقنن در‬
‫خرداد ماه ‪ 1311‬در قانون اصالح اصول محاكمات جزايي تغييرات جزئي بوجود آورد كه مي توان اين‬
‫تغييرات را از محاسن آن قانون بر شمرد كه عمدتا ً مربوط بود به رابطه دادستان و بازپرس درباره‬
‫بازداشت موقت متهم‪ ،‬افزايش‪ ،‬اختيار دادستان در رسيدگي به جرائم مشهود‪ ،‬نيابت قضايي و ‪ . . .‬مي‬
‫باشد‪.‬‬
‫از محاسن ديگر اين قانون مي توان به تعريف جرم مشهود اشاره كرد كه باعث شد ضابطين و دادستان و‬
‫بازپرس تكليف خود را بخوبي بدانند‪ .‬و همچنين حقوق افراد نيز با تعريف جرم مشهود بهتر رعايت مي‬
‫گرديد‪ .‬ضمنا ً مقرر گرديد دادگاه جنايي در مورد رسيدگي به جرائمي كه مجازات قانوني آن حبس دائم يا‬

‫‪20‬‬
‫اعدام باشد از پنج نفر و در ساير موارد از سه نفر تشكيل يابد‪ .‬كه بي شك اين تغييرات بر نحوه رسيدگي‬
‫به جرائم اطفال و برخورد ضابطين با آنها بي تائيد نبوده است‪.‬‬
‫از ديگر محاسن اين قوانين به اصالحات سال هاي ‪ 1335‬و ‪ 1337‬مي توان اشاره نمود كه مداخله ديوان‬
‫كشور در آراء دادگاههاي عالي و ايجاد وحدت رويه بين اين آراء از جمله اقدامات مهم و اساسي بشمار‬
‫مي آيد‪.‬‬
‫ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‬
‫هدايتي ‪ -‬دكتر محمد علي – آيين دادرسي كيفري ص ‪13‬‬

‫با خالصه اي كه در فوق از محاسن اين قانون به نقل از آقاي دكتر هدايتي بر شمرديم ‪.‬‬
‫حال مشروحي در خصوص موارد فوق مي آوريم و آن اينكه‪:‬‬
‫اوالً‪ :‬مهمترين حسن اين قانون همانگونه كه بدان اشاره گرديد تعريف نمودن جرم مشهود و ذكر مصاديق‬
‫آن بود چرا كه قبل از اين قانون جرم مشهود تعريف نشده بود و ضابطين دادگستري در صورت وقوع‬
‫جرم داراي اختيارات الزم و كافي در خصوص دستگيري مظنونين و متهمين نبودند و چه بسا بسياري از‬
‫افراد مجرم و تبهكار براحتي جرائمي را در ديد مامورين انجام ميدادند و مامورين حق دخالت نداشتند كه‬
‫خوشبختانه با تصويب اين قانون تكليف مامورين روشن گرديد‪ .‬و يا افرادي كه مرتكب جرم نشده بودند‬
‫توسط ضابطين دستگير مي شدند‪.‬‬
‫ثانيا ً‪ :‬بر اساس اين قانون مقرر گرديد تا دادگاههاي جنايي در مورد رسيدگي به جرايمي كه مجازات‬
‫قانوني آن حبس دائم يا اعدام باشد از ‪ 5‬نفر عضو و در ساير موارد از ‪ 3‬نفر عضو تشكيل شود‪.‬‬
‫اين پيش بيني و دورانديشي بسيار خوبي بود كه مقنن در اين قانون لحاظ كرده بود چرا كه وقتي دادگاه‬
‫جنايي كه به جان و جسم افراد سر و كار دارد از چند نفر تشكيل شود ابتدا اينكه از خودكامگي و استبداد‬
‫جلوگيري به عمل مي آيد مضافا ً اينكه تجربه چند نفر حاصل سالها مطالعه و كار عملي است كه جمع شده‬
‫و حاصل آن صدور راي مبتني بر عدالت‪ ،‬حقيقت و بر اساس خرد و بينش صحيح است‪.‬‬
‫ثالثا ً‪ :‬در اصالحات سال هاي ‪ 1335‬و ‪ 1337‬پيش بيني مداخله ديوان عالي كشور در آراي دادگاههاي‬
‫عالي و ايجاد وحدت رويه بين اين آراء شده بود‪.‬‬
‫كه در اصل بايد گفت ايجاد وحدت رويه از بنيادي ترين كارها در نظام قضايي هر كشوري ميتواند باشد‬
‫چرا كه جلوي صدور آراي متهافت از شعبات مختلف دادگاهها را گرفته و باعث يكدست گرديدن‬
‫دادگاهها مي گردد و همانگونه كه مي دانيم مالك عمل قرار دادن راي وحدت رويه كه از سوي ديوان‬

‫‪21‬‬
‫عالي كشور صادر گرديده است در حكم قانون بوده و براي دادگاهها الزم االتباع است كه همين باعث‬
‫مي گردد تا احتمال بي عدالتي و خودكامگي به حداقل خود برسد‪.‬‬
‫د‪ -‬طبقه بندي اطفال در قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار مصوب ‪1338‬‬
‫در ابتدا بايد گفت كه با توجه به رابطه اي كه طفل با والدين دارد آرامش و امنيت‪ ،‬و مهر و محبت در‬
‫محيط خانواده از عوامل بسيار مهم در رشد جسمي و روحي وي مي باشد‪.‬‬
‫مهر و محبت والدين را مي توان ويتامين رواني كودك ناميد‪ .‬احتياج به محبت يك حس ذاتي بشري است‬
‫كه در تكوين شخصيت هر فرد فوق العاده مؤثر است كمبود محبت سبب بروز اختالل منش و انواع‬
‫انحرافات گشته و در چندين نسل اثر مي گذارد طفلي كه از محبت خانوادگي محروم است خود را از‬
‫خانواده و اجتماع طرد شده و منزوي تلقي كرده همواره درصدد انتقام جويي است و پس از ارتكاب‬
‫اعمالي بر خالف قوانين و مقررات‪ ،‬آداب و رسوم اجتماعي قلبا ً احساس شعف و رضايت خاطر مي كند‪.‬‬
‫احتياج به محبت‪ ،‬محدود به زمان خاص دوره طفوليت نيست با توجه به عرف و سنت‪ ،‬اطفال و جوانان‬
‫در هر زمان‪ ،‬به نوعي محبت و عطوفت نياز دارند با اين كه حس بشر دوستي و نوع پرستي‪ ،‬در دوره‬
‫طفوليت پايه گذاري مي شود ولي افراد در دوره بلوغ نيز احتياج به عاطفه‪ ،‬محبت‪ ،‬هدايت و حمايت را‬
‫دارند‪ .‬در صورت كمبود محبت و محروميت از عواطف انساني‪ ،‬عصيانگر و پرخاشگر شده به طرف‬
‫ارتكاب جرائم سوق داده مي شوند‪ ،‬كه بايد در اقدام كيفري نسبت به طفل با توجه به وضعيت و موقعيت‬
‫و نيز سن وي برخورد مناسب جهت اصالح صورت بپذيرد‪.‬‬
‫‪ -1‬اطفال كمتر از ‪ 12‬سال‪:‬‬
‫ماده ‪ 17‬قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار مقرر مي دارد‪.‬‬
‫(( در مورد اطفالي كه سن آنان بيش از ‪ 6‬سال تمام و تا ‪ 12‬سال تمام است ))‬
‫در صورتي كه مرتكب جرمي شوند بر حسب مورد تصميمات زير اتخاذ خواهد شد‪.‬‬
‫‪ -1‬تسليم به اولياء يا سرپرست با اخذ تعهد به تاديب و تربيت و مواظبت در حسن اخالق طفل‬
‫‪ -2‬اعزام به كانون اصالح و تربيت به منظور تاديب و تربيت براي مدتي از يك ماه تا شش ماه ( در‬
‫مواردي كه به جهتي از جهات ولي يا سرپرست صالحيت ندارد و يا الزام او به تاديب و تربيت و‬
‫مواظبت در حسن اخالق طفل ممكن نباشد‪).‬‬
‫اما از آنجايي كه كانون اصالح و تربيت در سراسر كشور تشكيل نشده‪ ،‬قانون مجازات عمومي سال‬
‫‪ 1352‬در ماده ‪ 33‬تاكيد مي كند كه‪)2( :‬‬
‫(( ‪ . . .‬در مورد اطفالي كه سن آنان بيش از ‪ 6‬سال و تا ‪ 12‬سال تمام است‬

‫‪22‬‬
‫در صورتي كه مرتكب جرمي شوند به اولياء يا سرپرست آنان با اخذ تعهد به تاديب يا مواظبت در‬
‫حسن اخالق تسليم ميشوند و مواردي كه طفل فاقد ولي يا سرپرست است و يا دادگاه سپردن طفل را به‬
‫سرپرست يا ولي او مناسب تشخيص ندهد و يا به آنان دسترسي نباشد‪ ،‬دادگاه مقرر مي دارد كه دادستان‬
‫ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‬
‫‪ -1‬قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار‪-‬مصوب ‪ – 1338‬مجموعه قوانين جزايي ص ‪ 203‬آ‪ -‬تدوين ‪:‬‬
‫غالمرضا حجتي اشرفي زير نظر غالمعلي اميري‬
‫‪-2‬قانون مجازات اسالمي عمومي سال ‪ -1352‬گردآوري هوشنگ ناصرزاده‬

‫طفل بزهكار را به يكي از مؤسسات يا بنگاههاي عمومي يا خصوصي كه مناسب براي نگهداري و‬
‫تربيت طفل است براي مدتي از يك ماه تا شش ماه بسپارد و يا اقدام نظارت در حسن تربيت طفل را براي‬
‫مدت مذكور به شخصي كه مصلحت بداند واگذارند‪.‬‬
‫هر گاه سرپرست يا ولي طفل كه به او دسترسي نبوده‪ ،‬مراجعه نمايد‪ ،‬دادگاه در صورت احراز صالحيت‬
‫وي‪ ،‬طفل را با الزام به تاديب به او خواهد سپرد‪)).‬‬
‫بطوري كه مالحظه مي شود‪ ،‬تصميم دادگاه در مورد اطفال بين ‪ 6‬تا ‪ 12‬سال صرف نظر از جرم‬
‫ارتكابي‪ ،‬فقط‪ ،‬فقط در جهت اصالح و تربيت است‪.‬‬
‫به همين جهت هم وقتي طفل را به ولي و سرپرست تسليم مي كند و يا آنان فاقد صالحيت اخالقي باشند‬
‫دادگاه طفل را با الزام به تاديب و تربيت‪ ،‬به بنگاههاي عمومي يا خصوصي يا اشخاص ذيصالح معرفي‬
‫مي كند‪.‬‬
‫‪ -2‬اطفال بين ‪ 12‬تا ‪ 15‬سال‬
‫در مورد اطفال بزهكار بين ‪ 12‬تا ‪ 15‬سال‪ ،‬موضوع تا حدي فرق پيدا مي كند‪.‬‬
‫اين قبيل افراد به علت داشتن سن بيشتر و اين كه تا حدي از شعور بيشتر بهره مند هستند‪ ،‬داراي‬
‫مسئوليت فزونتري بوده و لذا قانون هم مقررات شديدتري درباره آنان برقرار نموده است‪.‬‬
‫ماده ‪ 18‬قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار براي اين قبيل مجرمين سه نوع مقررات متفاوت وضع كرده‬
‫است‪)1(.‬‬
‫‪ -1‬تسليم به اولياء يا سرپرست با اخذ تعهد به تاديب و تربيت و مواظبت در اخالق طفل‪.‬‬
‫ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‬
‫‪ -1‬قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار‪ -‬مجموعه قوانين جزايي ‪ -‬گردآوري ‪ :‬اشرفي زير نظر غالمعلي‬
‫اميري وكيل پايه يك دادگستري‬
‫‪ -2‬سرزنش و نصيحت به وسيله قاضي دادگاه‪.‬‬

‫‪23‬‬
‫‪ -3‬اعزام به كانون اصالح و تربيت ( از ‪ 3‬ماه تا يكسال)‬
‫در اين قسمت نيز هدف عمده قانونگذار اصالح و تربيت و بازسازي و درمان طفل است‪.‬‬
‫به همين علت هم صرف نظر از جرم انتسابي‪ ،‬دادگاه مي تواند يا خود طفل را سرزنش و نصيحت كرده‬
‫و با متنبه ساختن‪ ،‬او را به راه صحيح و درست هدايت نمايد و يا وي را الزام به تاديب و تربيت والدين‬
‫يا سرپرست تسليم نمايد‪.‬‬
‫هم چنين مي تواند در صورت لزوم و بر حسب مورد او را براي مدت معين بين ‪ 3‬ماه تا يكسال به كانون‬
‫اصالح و تربيت و در صو‪.‬رت فقدان كانون‪ ،‬به دارالتاديب نمايد‪.‬‬
‫در مورد اطفال بين ‪ 12‬تا ‪ 15‬سال اختالفات بسياري بين تصميمات دادگاه اطفال وجود دارد‪.‬‬
‫خفيف ترين آنها تسليم به پدر و مادر به الزام به تاديب و تربيت و براي مدتي بين سه ماه تا يكسال است‪.‬‬
‫با توجه به اين اختالفات‪ ،‬اين تصور به وجود مي آيد كه در چه مورد دادگاه بايد تصميم خفيف و در چه‬
‫مورد بايد تصميم شديد را اتخاذ نمايد؟‬
‫آيا تصميم گرفتن بايد متناسب با جرم ارتكابي و يا سن كودك و يا شخصيت وي باشد؟‬
‫دانشمندان معتقدند كه اصوالً نميتوان بين شخصيت واقعي طفل و عمل ارتكابي‬
‫تفكيكي قائل شد‪ ،‬بدين معني همانطور كه كه شخصيت خطرناك و ضد اجتماعي طفل او را به ارتكاب‬
‫جرم سوق مي دهد به همان ترتيب نيز جرم ارتكابي نمودار شخصيت خطرناك طفل است‪.‬‬
‫‪ -1‬قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار‪ -‬مجموعه قوانين جزايي – گردآوري‪ :‬اشرفي زير نظر غالمعلي‬
‫اميري وكيل پايه يك دادگستري‬
‫به بيان ديگر جرم ارتكابي و شخصيت طفل دو امر الزم و ملزوم بوده و تفكيك آنها به هيچ وجه مبناي‬
‫علمي ندارد‪.‬‬
‫بنا براين در اتخاذ تصميم‪ ،‬دادگاه بايد هم به شخصيت واقعي و هم به جرم ارتكابي توجه داشته و تصميم‬
‫خود را بر مبناي هر دو اتخاذ نمايد‪.‬‬
‫از آن گذشته‪ ،‬همان طور كه اتخاذ تصميمات غليظ و شديد‪ ،‬طفل را بيشتر ضد اجتماعي و خطرناك بار‬
‫مي آورد‪ ،‬به همان ترتيب نيز سهل انگاري و ارفاق بي جهت و مسامحه‪ ،‬بازسازي كودك را در آينده‬
‫مختل خواهد ساخت‪.‬‬
‫بعنوان مثال‪ :‬هر گاه طفل مرتكب قتل گرديد دادرس دادگاه نبايد فقط به نصيحت و سرزنش قناعت نمايد‬
‫بلكه بايد با اتخاذ تصميم شديدتر‪ ،‬مثالً اعزام طفل به كانون اصالح و تربيت او را متوجه وخامت جرم‬
‫ارتكابي بنمايد‪ .‬اين شدت عمل نيز يكي از طرق متنبه ساختن طفل و تربيت آينده اوست‪.‬‬
‫لذا در اين قبيل موارد هدف از اتخاذ تصميم شديدتر همان اصالح و تربيت و بازسازي او است‪.‬‬

‫‪24‬‬

You might also like