You are on page 1of 8

‫اندیشه اسالمی ‪1‬‬

‫‪cxzghjkl;'/‬‬
‫جلسه چهارم‬

‫‪.7‬عدل الهی‬

‫عدالت ورزی خداوند یکی از ارکان مهم خداشناسی اسالمی و یکی از اوصاف الهی است و به دلیل اهمیت و‬
‫برجستگی خاص‪ ،‬جایگاه ویژه ای در منظومه عقاید اسالمی یافته است‪.‬این اهمیت تا آنجا است که گاه از عدل به‬
‫عنوان یکی از اصول پنجگانه دین یا مذهب یاد می شود‪.‬آموزه عدل با کل نظام تکوینی و تشریعی جهان در‬
‫ارتباط است و قبول یا رد آن به تحول اساسی در جهان بینی ما می انجامد‪.‬از سوی دیگر‪ ،‬باور به دادورزی‬
‫خداوند‪ ،‬یکی از بنیان های اثبات معاد و پاداش و کیفر اخروی است‪.‬افزون بر این‪ ،‬ایمان به عدالت پیشگی‬
‫خداوند انگیزه آدمی را برای استقرار نظام عادالنه اجتماعی قوت می بخشد و او را در راه مبارزه با مظاهر ظلم و‬
‫ستم پایدار می کند‪.‬‬

‫معنای عدل‪:‬‬

‫برای عدل‪ ،‬معانی گوناگونی‪ ،‬مانند«رعایت تساوی و دوری از تبعیض» یا«رعایت حقوق دیگران» برشمرده اند‪.‬اما‬
‫گاه عدل در معنای جامع تری به کار می رود که شامل معانی یادشده نیز می گردد‪«:‬قرار دادن افراد و اشیا در‬
‫جایگاه شایسته خود»‪.‬این تعریف را می توان در کالمی از امام علی(ع) یافت؛ آن جا که فرمود‪«:‬عدالت هرچیزی‬
‫را در جای خود می نشاند‪».‬‬

‫مبنای این سخن آن است که در جهان تکوین و تشریع‪ ،‬هرچیزی جایگاهی در خور خود دارد و عدل آن است‬
‫که این تناسب مراعات گردد و هرچیز در جای مناسب خود قرار گیرد‪.‬‬

‫با توجه به توضیح باال‪ ،‬عدا لت الهی بدین معنا است که خداوند با هریک از آفریدگان خویش آن چنان که‬
‫سزاوار آن است رفتار کند و آن را در موضعی که سزای او است‪ ،‬بنشاند و چیزی را که شایسته آن است‪ ،‬به او‬
‫عطا کند‪.‬‬

‫‪ 1‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬
‫شاخه های کلی عدل الهی‬

‫با توجه به گستردگی حوزه دادورزی خداوند و به منظور یافتن تصویری روشن تر از بحث‪ ،‬می توان عدل الهی را‬
‫در سه شاخه اصلی جای داد‪:‬‬

‫‪.1‬عدل تکوینی؛ خداوند به هر موجودی به اندازه شایستگی هایش از مواهب و نعمت ها ارزانی می دارد و هیچ‬
‫استعداد و قابلیتی را ضایع نمی کند‪.‬به دیگر سخن‪ ،‬عدل تکوینی خداوند مقتضی آن است که به هریک از‬
‫آفریدگان خویش‪ ،‬به اندازه ظرفیت وجود آن‪ ،‬افاضه کند و آن را متناسب با قابلیت و استعدادش از کماالت بهره‬
‫مند سازد‪.‬‬

‫‪.2‬عدل تشریعی؛ خداوند‪ ،‬از یک سو‪ ،‬در وضع تکالیف و جعل قوانینی که سعادت بشر در گرو آن است‪ ،‬اهمال‬
‫نمی ورزد و از سوی دیگر‪ ،‬هیچ انسانی را به عملی که بیش از توانایی و طاقت او است‪ ،‬مکلف نمی‬
‫سازد‪.‬بنابراین‪ ،‬شریعت الهی به هر دو معنای یادشده‪ ،‬عادالنه است‪.‬‬

‫‪.3‬عدل جزایی؛ خداوند جزای هر انسانی را متناسب با اعمالش مقرر می کند‪.‬براین اساس‪ ،‬خداوند نیکوکاران را‬
‫پاداش می دهد و بدکاران را کیفر‪.‬همچنین‪ ،‬عدل جزایی خداوند اقتضا دارد که هیچ انسانی به سبب تکلیفی که به‬
‫او ابالغ نشده است‪ ،‬مجازات نشود‪.‬بخشی از کیفر و پاداش الهی در دنیا و بخشی دیگر در آخرت تحقق می یابد‪.‬‬

‫قرآن و دادورزی خداوند‬

‫عدل الهی در قرآن کریم عموما" از طریق نفی ظلم و ستمگری از ساحت خداوند بیان شده است‪.‬خداوند در حق‬
‫هیچ انسانی ستم نمی کند‪ «:‬خدا به هیچ وجه به مردم ستم نمی کند‪ ،‬لیکن مردم خود بر خویشتن ستم می‬
‫کنند‪(».‬یونس‪)44/‬‬

‫گاه نیز از دادورزی خداوند در حوزه گسترده تری سخن می رود‪«:‬و خداوند هیچ ستمی بر جهانیان نمی‬
‫خواهد‪(».‬آل عمران‪)801/‬‬

‫پاره ای آیات نیز به بیان عدالت تشریعی خداوند پرداخته است‪:‬‬

‫« و هیچ کس را جز به قدر توانش تکلیف نمی کنیم‪ ،‬و نزد ما کتابی است که به حق سخن می گوید و آنان مورد‬
‫ستم قرار نخواهند گرفت‪(».‬مؤمنون‪)26/‬‬

‫‪ 2‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬
‫همچنین برخی آیات را می توان گواهی بر عدل جزایی خدا دانست‪:‬‬

‫«و ترازوهای داد را در روز رستاخیز می نهیم‪ ،‬پس هیچ کس در چیزی ستم نمی بیند‪.‬و ما تا پیامبری را‬
‫برنینگیزیم‪ ،‬به عذاب نمی پردازیم‪(».‬اسراء‪)81/‬‬

‫«چند پرسش و پاسخ»‬

‫در زمینه عدل الهی پرسش هایی مطرح است که یافتن پاسخی معقول برای آنها می تواند در تحکیم اعتقاد به‬
‫عدالت ورزی خداوند مؤثر باشد‪.‬در این جا‪ ،‬به پاره ای از مهمترین پرسش ها و پاسخ هایی که به هریک می توان‬
‫داد‪ ،‬اشاره می کنیم‪.‬‬

‫الف‪.‬تفاوت یا تبعیض؟؛ آیا وجود تفاوت میان موجودات با عدل الهی سازگار است؟ چرا خداوند یکی را انسان و‬
‫دیگری را حیوان یا گیاه آفریده است؟و چرا حیوانات‪ ،‬گیاهان و جمادات را از موهبت انسان بودن محروم کرده‬
‫است؟چرا پاره ای از آدمیان بینا و برخی نابینایند؟ چرا یکی زشت است و دیگری زیبا؟ از چه رو گروهی‬
‫هوشمندانه و برخی کم خرد؟ آیا این تفاوت ها نوعی تبعیض و بی عدالتی در حق پاره ای مخلوقات خداوند‬
‫نیست؟‬

‫برای یافتن پاسخی فشرده به پرسش های فوق‪ ،‬الزم است تأملی در جهان خلقت و ویژگی های آن داشته‬
‫باشیم‪.‬در نتیجه این تأمل درمی یابیم که قوانین و نظام های تغییرناپذیری در عالم جاری اند که جدایی آنها از‬
‫جهان ممکن نیست‪.‬به دیگر سخن‪ ،‬امکان ندارد جهانی باشد اما قوانین عمومی حاکم بر آن تغییر کند؛ همان گونه‬
‫که وجو د شکر غیرشیرین یا آب غیرمایع ممکن نیست‪.‬از سوی دیگر مشاهده می کنیم که الزمه قوانین ثابت و‬
‫تفکیک ناپذیر‪ ،‬تفاوت بین موجودات است‪.‬برای مثال‪ ،‬قانون عمومی علیت را در نظر می گیریم‪ :‬به اقتضای این‬
‫قانون هر معلولی‪ ،‬در مقایسه با علت ایجاد خود‪ ،‬ناقص است؛ به عبارت دیگر‪ ،‬علت و معلول از جهت کماالت‬
‫وجودی‪ ،‬ضرورتا" متفاوت اند و وجود معلولی که از هر جهت مشابه علت خود یا کاملتر از آن باشد‪ ،‬ممکن‬
‫نیست‪.‬همچنین هم سنخ بودن و هماهنگی علت و معلول ایجاب می کند که اگر علت پیدایش یک گیاه یا علت‬
‫تولد یک نوزاد ناقص الخلقه محقق شد‪ ،‬معلول متناسب با آن نیز باید ناقص الخلقه شود و نباید انتظار داشت که از‬
‫تخم کاشته شده در خاک فی المثل‪ ،‬انسانی به وجود آید یا از علت ایجادی انسان ناقص الخلقه‪ ،‬فردی سالم‬
‫براید‪.‬‬

‫‪ 3‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬
‫چکیده سخن آنکه‪ ،‬وجود انواع گوناگون تفاوت‪ -‬تفاوت های نوعی‪ ،‬نژادی‪ ،‬فردی‪ ،‬شخصیتی و‪ -...‬میان‬
‫آف ریدگان خداوند از لوازم جدایی ناپذیر قوانینی است که تغییر یا جدایی آنها از جهان امکان ندارد و همان گونه‬
‫که در بحث از معنای دوم حکمت الهی اشاره کردیم‪ ،‬جهان حاضر‪ -‬با تمام ویژگی ها و قوانین حاکم بر آن‪-‬‬
‫بهترین جهان ممکن است‪.‬‬

‫از آنچه گفتیم روشن می شود که تفاوت های تکوینی موجودات به هیچ رو تبعیض نیست‪.‬تبعیض در جایی است‬
‫که دو شیء دارای قابلیت دریافت بهره یکسانی باشند‪ ،‬ولی آن بهره‪ ،‬تنها به یکی از آن دو داده شود‪.‬اما دست‬
‫نیافتن برخی از موجودات به پاره ای کماالت از آن رو است که به دلیل قوانین حاکم بر هستی‪ ،‬اساسا" قابلیت‬
‫نیل به چنین کماالتی را ندارند‪.‬به عبارت دیگر‪ ،‬فیض خداوند نامحدود است‪ ،‬ولی ظرفیت و قابلیت آفریدگان او‬
‫محدود است و این محدودیت نیز از ویژگی های جدایی ناپذیر عالم به شمار می آید‪.‬‬

‫بنابراین‪ ،‬عدل الهی‪ ،‬تفاوت های تکوینی موجودات را برمی تابد؛ زیرا این گونه تفاوت ها به ظلم یا تبعیض نمی‬
‫انجامد‪.‬‬

‫ب‪.‬مرگ و نیستی ؛پرسش دیگری که درباب عدل الهی مطرح است به مسأله مرگ مربوط می شود‪ :‬چرا آدمی پس‬
‫از آنکه لذت حیات را چشید و آرزوی جاودانگی در او پیدا شد‪ ،‬باید به دیار نیستی رود و بر اثر مرگ‪ ،‬طومار‬
‫حیاتش درهم پیچیده شود؟ آیا این با دادورزی خدا سازگار است؟‬

‫در پاسخ به این پرسش‪ ،‬اجماال" می توان گفت‪:‬مرگ یکی از لوازم جدایی ناپذیر زندگی در عالم طبیعت است و‬
‫موجودی که در دامان طبیعت پرورید‪ ،‬نمی تواند تا ابد در آن بماند‪.‬به دیگر سخن‪ ،‬مفهوم«جاودانگی در طبیعت»‬
‫مفهومی خود متناقض است‪.‬افزون بر آن‪ ،‬مرگ پایان هستی انسان نیست‪ ،‬بلکه انتقال از جهانی به جهان دیگر‬
‫است‪ .‬مرگ پایان بخشی از زندگانی انسان و آغاز بخشی دیگر است و از این رو‪ ،‬وجهی برای ناعادالنه بودن آن‬
‫درمیان نیست‪.‬‬

‫‪ 4‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬
‫ج‪.‬تناسب کیفر اخروی با گناهان؛دو پرسش پیشین به عدل تکوینی خدا مربوط می شود؛ اما پرسش حاضر با عدل‬
‫جزایی در ارتباط است‪.‬مبنای این پرسش آن است که به حکم خرد‪ ،‬تناسب میان جرم و کیفر آن باید مراعات‬
‫شود‪.‬از این رو‪ ،‬شایسته نیست کسی را که به حکم خرد‪ ،‬تناسب میان جرم و کیفر آن باید مراعات شود‪.‬از این رو‪،‬‬
‫شایسته نیست کسی را که فی المثل از قوانین رانندگی تخلف نکرده است‪ ،‬همانند شخص قاتل کیفر داد‪.‬‬

‫از سوی دیگر‪ ،‬شریعت کیفرهای اخروی بسیار سنگینی برای برخی گناهان در نظر گرفته است‪.‬برای مثال‪ ،‬قرآن‬
‫مجازات کسی را که از سر عمد‪ ،‬انسان مؤمنی را به قتل رساند‪ ،‬جاودانگی در دوزخ می داند‪.‬حال این پرسش قابل‬
‫طرح است که آیا مجازات های اخروی‪ -‬که نه از جهت کیفیت و نه به لحاظ مدت با جرم و گناه بندگان تناسب‬
‫ندارد‪ -‬با عدل الهی سازگار است؟‬

‫پاسخ به این پرسش در گرو تأمل در ماهیت مجازات های اخروی است‪.‬حقیقت آن است که کیفر اخروی با‬
‫مجازات های قراردادی در دنیا تفاوتی اساسی دارد‪.‬مقدار و کیفیت مجازات های قراردادی‪ ،‬تابع وضع و قرارداد‬
‫است؛ از همین رو گاه در نظام های حقوقی متفاوت‪ ،‬کیفرهای مختلفی برای جرم واحد در نظر گرفته می‬
‫شود‪.‬مثال" در یک نظام حقوقی‪ ،‬کیفر قتل عمد‪ ،‬اعدام و در نظام حقوقی دیگر‪ ،‬قاتل حداکثر به حبس ابد محکوم‬
‫می شود‪.‬اما مجازات اخروی امری قراردادی نیست‪ ،‬بلکه نتیجه تکوینی و قهری اعمال مجرمان‪ ،‬یا به تعبیر دقیق‬
‫تر‪ ،‬ظهور چهره حقیقی گناهان‪ -‬تجسم اعمال‪ -‬است از این رو جایی برای سخن گفتن درباره عدم تناسب یا‬
‫سنگینی غیرعادالنه آن نیست‪.‬بنابراین‪ ،‬همان گونه که فعل به ظاهر ساده و سریع خوردن سم‪ ،‬عواقب بسیار سنگین‬
‫و درازمدتی‪ -‬مثل بیماری طوالنی یا محرومیت ابدی از حیات دنیوی‪ -‬دارد‪ ،‬گناهان آدمی نیز عالوه بر آثار سوء‬
‫آن در دنیا‪ ،‬دارای نتایج اجتناب ناپذیری است که در آخرت ظهور می یابد‪.‬به تعبیر دقیق تر‪ ،‬حقیقت گناهان در‬
‫آخرت که ظرف ظهور حقایق و از میان رفتن حجاب ها است‪ ،‬آشکار می شود‪.‬‬

‫پرسش دیگری که در زمینه عدل الهی مطرح است‪ ،‬به درد و رنج انسان ها‬ ‫د‪.‬عدل الهی و درد و رنج آدمیان؛‬

‫مربوط می شود‪.‬آیا درد و رنجی که از ناحیه بالیا‪ ،‬نامالیمات‪ ،‬بیماری ها و‪...‬برای آدمیان در طول حیاتشان فراهم‬
‫می آید‪ ،‬با دادورزی و عدالت خداوند سازگار است؟‬

‫برای ارائه پاسخی فشرده به این پرسش نخست باید دانست که درد و رنج انسان ها در دنیا از دو حال بیرون نیست‪:‬‬

‫‪ 5‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬
‫‪.8‬بخشی از آالم و ناگواری ها برخاسته از اعمال ناشایست و نتیجه اجتناب ناپذیر خطاهای خود انسان است‪.‬آدمی‪،‬‬
‫با توجه به غایت حکیمانه خلقتش‪ ،‬موجودی مختار آفریده شده است و گروهی از انسان ها با سوء اختیار خویش‬
‫مرتکب خطا می شوند و در نتیجه‪ ،‬به عواقب مرارت بار آن گرفتار می آیند‪.‬بدیهی است چنین درد و رنجی که‬
‫محصول کردار آدمی است‪ ،‬هیچ گونه منافاتی با عدل الهی ندارد‪.‬همان گونه که در بحث حکمت اشاره کردیم‪،‬‬
‫قرآن نیز بسیاری از گرفتاری های انسان را ثمره اعمال خود او می داند‪.‬‬

‫‪.6‬بخشی از تلخ کامی های انسان نیز برانگیخته از اعمال او نیست و کیفر این جهانی گناهان او محسوب نمی شود؛‬
‫مانند رنجی که دامنگیر کودکی معصوم می شود‪ ،‬یا ناگواری هایی که بر اثر جنگ افروزی دیگران‪ ،‬بر افراد بی‬
‫گناه وارد می آید‪.‬ما بر این باوریم که عدل الهی مقتضی ان است که این گروه از آالم‪ ،‬به طریقی‪ -‬خواه در دنیا و‬
‫خواه در آخرت‪ -‬جبران گردند‪.‬به دیگر سخن‪ ،‬خداوند‪ ،‬در دنیا یا آخرت‪ ،‬نعمتی را به انسان دردکشیده می‬
‫بخشد که از درد و رنج او بزرگ تر است و از این طریق‪ ،‬رنجوری و دردمندی او را جبران می کند‪.‬بدین ترتیب‪،‬‬
‫روشن می شود که آالم دنیوی انسان ها بر سیمای عدل الهی خدشه ای وارد نمی کند‪.‬‬

‫«صفات سلبی»‬

‫در این بحث نیز‪ ،‬برای رعایت اختصار‪ ،‬به ذکر چند صفت از صفات سلبی خداوند‪ -‬که از اهمیت بیشتری‬
‫برخوردارند‪ -‬اکتفا کنیم‪.‬‬

‫‪.1‬نفی جسمانیت‪:‬‬

‫یکی از مهمترین صفات سلبی خداوند غیرجسمانی بودن او است‪.‬ذات الهی منزه است از آنکه جسم یا جسمانی‬
‫باشد‪.‬دلیل این مدعا آن است که امور جسمانی دارای ابعاد سه گانه‪ ،‬یعنی طول‪ ،‬عرض و ارتفاع اند و از این رو‪،‬‬
‫از اجزای مقداری ترکیب می یابند‪.‬بنابراین هر موجود جسمانی مرکب است‪.‬حال آنکه ذات خداوند بسیط است‬
‫و اساسا" مرکب بودن ذات الهی ممکن نیست‪.‬در نتیجه‪ ،‬جسمانی بودن خداوند امری محال و غیرممکن است‪.‬‬

‫‪.2‬برتر از جهت و مکان‪:‬‬

‫خداوند در جهت خاصی قرار نمی گیرد و موجودی مکانمند نیست تا جا و مکانی را اشغال کند‪.‬یکی از روشن‬
‫ترین دالیل این مدعا آن است که قرار گرفتن در جهت یا مکان از اوصاف جسم است و خداوند جسم‬
‫نیست‪.‬قرآن کریم‪ ،‬در اشاره به این صفت سلبی‪ ،‬می فرماید‪:‬‬
‫‪ 6‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬
‫«و مشرق و مغرب از ان خدا است‪.‬پس به هر سو رو کنید‪ ،‬آنجا روی به خدا است‪(».‬بقره‪)881/‬‬

‫گویا مقصود از مشرق و مغرب در این آیه‪ ،‬دو جهت جغرافیایی معروف نیست‪ ،‬بلکه این تعبیر کنایه از تمام‬
‫جهات است و از عبارت«به هرسو رو کنید‪ ،‬خدا آنجا است» چنین برمی آید که خداوند در همه جهات و مکان ها‬
‫حضور دارد‪.‬حال‪ ،‬با توجه به اینکه ذات الهی مرکب نیست و جزء ندارد‪ ،‬حضور او در همه جا نمی تواند به معنای‬
‫اشغال همه جهات یا مکان ها باشد؛ زیرا اشغال حسی و مادی چند جهت یا مکان مستلزم ترکیب است‪.‬بنابراین در‬
‫همه جا بودن‪ ،‬به معنای برتری او از جهت و مکان است‪.‬‬

‫مضمون آیه مورد بحث‪ ،‬به گونه ای‪ ،‬بر نفی جسمانیت خدا نیز داللت دارد‪:‬از آنجا که قرار گرفتن دو جسم در‬
‫محل و احد ممکن نیست‪ ،‬حضور خداوند در سراسر عالم مادی و جسمانی که از اجسام گوناگون پر شده است‪،‬‬
‫تنها در صورتی صادق است که خداوند موجودی غیرجسمانی باشد‪.‬‬

‫‪.3‬نفی حلول‪:‬‬

‫خداوند در هیچ موجود دیگری حلول نمی کند‪.‬براین اساس‪ ،‬در بینش اسالمی‪ ،‬تمام دیدگاه هایی که به نوعی‬
‫خداوند را حال در موجودات طبیعی یا پاره ای افراد انسانی می دانند‪ ،‬باطل و مردود است‪.‬یک استدالل کوتاه بر‬
‫ثبوت این صفت سلبی برای خداوند آن است که‪ -‬با توجه به ادله توحید ذاتی‪ -‬حلول خداوند در غیر خود‪ ،‬از‬
‫یک سو‪ ،‬مستلزم محدود شدن ذات خداوند‪ ،‬و از سوی دیگر‪ ،‬مقتضی نیازمندی آن به محل مفروض خود است؛‬
‫در حالی که خداوند وجودی نامحدود دارد و غنی مطلق است و هیچ نیازی در او قابل تصور نیست‪.‬‬

‫‪.4‬نفی اتحاد با غیر‪:‬‬

‫خداوند با هیچ موجود دیگری متحد نمی گردد‪.‬یکی از دالیل این مدعا آن است که اگر مقصود از اتحاد معنای‬
‫مجازی آن‪ ،‬یعنی ترکیب و امتزاج دو شیء با یکدیگر یا تبدل صورت شیء باشد‪ ،‬این معنا مقتضی انفعال و‬
‫ترکیب و تغییر است؛ حال آنکه ذات اقدس الهی از این امور منزه است؛ زیرا این امور مستلزم نقص و حاجت‬
‫اند‪.‬اما اگر مقصود از اتحاد معنای حقیقی آن است‪ ،‬یعنی تبدیل دو ذات به ذات واحد‪ ،‬چنین معنایی نه تنها در‬
‫مورد خداوند‪ ،‬بلکه درباره هردو موجود دیگری تصور ندارد‪.‬‬

‫‪ 7‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬
‫‪.5‬نفی رؤیت حسی‪:‬‬

‫رؤیت حسی خداوند‪ ،‬چه در دنیا و چه در آخرت‪ ،‬محال است‪.‬دیدن یک شیء با چشم اقتضا دارد که شیء مزبور‬
‫در برابر چشمان ما‪ -‬با حفظ شرایط فیزیکی خاص‪ -‬قرار گیرد و الزمه چنین مواجهه ای قرارگرفتن آن شیء در‬
‫جهت خاص است‪.‬بنابراین مرئی بودن مستلزم جهت داشتن است‪،‬؛ حال آنکه خدای متعال از داشتن جهت منزه‬
‫است‪.‬‬

‫آری؛ رؤیت حسی خداوند از طریق حس بینایی‪ ،‬امری است محال و ناشدنی؛ اما رؤیت قلبی به معنای شهود‬
‫باطنی و ادراک قلبی جمال و جالل خداوند‪ ،‬امری ممکن و دست یافتنی است‪.‬‬

‫قرآن به وضوح بر نفی امکان رؤیت حسی خدا تأکید ورزیده است‪:‬‬

‫«چشم ها او را در نمی یابند و او است که دیدگان را درمی یابد‪(».‬انعام‪)801/‬‬

‫‪ 8‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬

You might also like