Professional Documents
Culture Documents
Andishe1 Part4
Andishe1 Part4
cxzghjkl;'/
جلسه چهارم
.7عدل الهی
عدالت ورزی خداوند یکی از ارکان مهم خداشناسی اسالمی و یکی از اوصاف الهی است و به دلیل اهمیت و
برجستگی خاص ،جایگاه ویژه ای در منظومه عقاید اسالمی یافته است.این اهمیت تا آنجا است که گاه از عدل به
عنوان یکی از اصول پنجگانه دین یا مذهب یاد می شود.آموزه عدل با کل نظام تکوینی و تشریعی جهان در
ارتباط است و قبول یا رد آن به تحول اساسی در جهان بینی ما می انجامد.از سوی دیگر ،باور به دادورزی
خداوند ،یکی از بنیان های اثبات معاد و پاداش و کیفر اخروی است.افزون بر این ،ایمان به عدالت پیشگی
خداوند انگیزه آدمی را برای استقرار نظام عادالنه اجتماعی قوت می بخشد و او را در راه مبارزه با مظاهر ظلم و
ستم پایدار می کند.
معنای عدل:
برای عدل ،معانی گوناگونی ،مانند«رعایت تساوی و دوری از تبعیض» یا«رعایت حقوق دیگران» برشمرده اند.اما
گاه عدل در معنای جامع تری به کار می رود که شامل معانی یادشده نیز می گردد«:قرار دادن افراد و اشیا در
جایگاه شایسته خود».این تعریف را می توان در کالمی از امام علی(ع) یافت؛ آن جا که فرمود«:عدالت هرچیزی
را در جای خود می نشاند».
مبنای این سخن آن است که در جهان تکوین و تشریع ،هرچیزی جایگاهی در خور خود دارد و عدل آن است
که این تناسب مراعات گردد و هرچیز در جای مناسب خود قرار گیرد.
با توجه به توضیح باال ،عدا لت الهی بدین معنا است که خداوند با هریک از آفریدگان خویش آن چنان که
سزاوار آن است رفتار کند و آن را در موضعی که سزای او است ،بنشاند و چیزی را که شایسته آن است ،به او
عطا کند.
1ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir
شاخه های کلی عدل الهی
با توجه به گستردگی حوزه دادورزی خداوند و به منظور یافتن تصویری روشن تر از بحث ،می توان عدل الهی را
در سه شاخه اصلی جای داد:
.1عدل تکوینی؛ خداوند به هر موجودی به اندازه شایستگی هایش از مواهب و نعمت ها ارزانی می دارد و هیچ
استعداد و قابلیتی را ضایع نمی کند.به دیگر سخن ،عدل تکوینی خداوند مقتضی آن است که به هریک از
آفریدگان خویش ،به اندازه ظرفیت وجود آن ،افاضه کند و آن را متناسب با قابلیت و استعدادش از کماالت بهره
مند سازد.
.2عدل تشریعی؛ خداوند ،از یک سو ،در وضع تکالیف و جعل قوانینی که سعادت بشر در گرو آن است ،اهمال
نمی ورزد و از سوی دیگر ،هیچ انسانی را به عملی که بیش از توانایی و طاقت او است ،مکلف نمی
سازد.بنابراین ،شریعت الهی به هر دو معنای یادشده ،عادالنه است.
.3عدل جزایی؛ خداوند جزای هر انسانی را متناسب با اعمالش مقرر می کند.براین اساس ،خداوند نیکوکاران را
پاداش می دهد و بدکاران را کیفر.همچنین ،عدل جزایی خداوند اقتضا دارد که هیچ انسانی به سبب تکلیفی که به
او ابالغ نشده است ،مجازات نشود.بخشی از کیفر و پاداش الهی در دنیا و بخشی دیگر در آخرت تحقق می یابد.
عدل الهی در قرآن کریم عموما" از طریق نفی ظلم و ستمگری از ساحت خداوند بیان شده است.خداوند در حق
هیچ انسانی ستم نمی کند «:خدا به هیچ وجه به مردم ستم نمی کند ،لیکن مردم خود بر خویشتن ستم می
کنند(».یونس)44/
گاه نیز از دادورزی خداوند در حوزه گسترده تری سخن می رود«:و خداوند هیچ ستمی بر جهانیان نمی
خواهد(».آل عمران)801/
« و هیچ کس را جز به قدر توانش تکلیف نمی کنیم ،و نزد ما کتابی است که به حق سخن می گوید و آنان مورد
ستم قرار نخواهند گرفت(».مؤمنون)26/
2ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir
همچنین برخی آیات را می توان گواهی بر عدل جزایی خدا دانست:
«و ترازوهای داد را در روز رستاخیز می نهیم ،پس هیچ کس در چیزی ستم نمی بیند.و ما تا پیامبری را
برنینگیزیم ،به عذاب نمی پردازیم(».اسراء)81/
در زمینه عدل الهی پرسش هایی مطرح است که یافتن پاسخی معقول برای آنها می تواند در تحکیم اعتقاد به
عدالت ورزی خداوند مؤثر باشد.در این جا ،به پاره ای از مهمترین پرسش ها و پاسخ هایی که به هریک می توان
داد ،اشاره می کنیم.
الف.تفاوت یا تبعیض؟؛ آیا وجود تفاوت میان موجودات با عدل الهی سازگار است؟ چرا خداوند یکی را انسان و
دیگری را حیوان یا گیاه آفریده است؟و چرا حیوانات ،گیاهان و جمادات را از موهبت انسان بودن محروم کرده
است؟چرا پاره ای از آدمیان بینا و برخی نابینایند؟ چرا یکی زشت است و دیگری زیبا؟ از چه رو گروهی
هوشمندانه و برخی کم خرد؟ آیا این تفاوت ها نوعی تبعیض و بی عدالتی در حق پاره ای مخلوقات خداوند
نیست؟
برای یافتن پاسخی فشرده به پرسش های فوق ،الزم است تأملی در جهان خلقت و ویژگی های آن داشته
باشیم.در نتیجه این تأمل درمی یابیم که قوانین و نظام های تغییرناپذیری در عالم جاری اند که جدایی آنها از
جهان ممکن نیست.به دیگر سخن ،امکان ندارد جهانی باشد اما قوانین عمومی حاکم بر آن تغییر کند؛ همان گونه
که وجو د شکر غیرشیرین یا آب غیرمایع ممکن نیست.از سوی دیگر مشاهده می کنیم که الزمه قوانین ثابت و
تفکیک ناپذیر ،تفاوت بین موجودات است.برای مثال ،قانون عمومی علیت را در نظر می گیریم :به اقتضای این
قانون هر معلولی ،در مقایسه با علت ایجاد خود ،ناقص است؛ به عبارت دیگر ،علت و معلول از جهت کماالت
وجودی ،ضرورتا" متفاوت اند و وجود معلولی که از هر جهت مشابه علت خود یا کاملتر از آن باشد ،ممکن
نیست.همچنین هم سنخ بودن و هماهنگی علت و معلول ایجاب می کند که اگر علت پیدایش یک گیاه یا علت
تولد یک نوزاد ناقص الخلقه محقق شد ،معلول متناسب با آن نیز باید ناقص الخلقه شود و نباید انتظار داشت که از
تخم کاشته شده در خاک فی المثل ،انسانی به وجود آید یا از علت ایجادی انسان ناقص الخلقه ،فردی سالم
براید.
3ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir
چکیده سخن آنکه ،وجود انواع گوناگون تفاوت -تفاوت های نوعی ،نژادی ،فردی ،شخصیتی و -...میان
آف ریدگان خداوند از لوازم جدایی ناپذیر قوانینی است که تغییر یا جدایی آنها از جهان امکان ندارد و همان گونه
که در بحث از معنای دوم حکمت الهی اشاره کردیم ،جهان حاضر -با تمام ویژگی ها و قوانین حاکم بر آن-
بهترین جهان ممکن است.
از آنچه گفتیم روشن می شود که تفاوت های تکوینی موجودات به هیچ رو تبعیض نیست.تبعیض در جایی است
که دو شیء دارای قابلیت دریافت بهره یکسانی باشند ،ولی آن بهره ،تنها به یکی از آن دو داده شود.اما دست
نیافتن برخی از موجودات به پاره ای کماالت از آن رو است که به دلیل قوانین حاکم بر هستی ،اساسا" قابلیت
نیل به چنین کماالتی را ندارند.به عبارت دیگر ،فیض خداوند نامحدود است ،ولی ظرفیت و قابلیت آفریدگان او
محدود است و این محدودیت نیز از ویژگی های جدایی ناپذیر عالم به شمار می آید.
بنابراین ،عدل الهی ،تفاوت های تکوینی موجودات را برمی تابد؛ زیرا این گونه تفاوت ها به ظلم یا تبعیض نمی
انجامد.
ب.مرگ و نیستی ؛پرسش دیگری که درباب عدل الهی مطرح است به مسأله مرگ مربوط می شود :چرا آدمی پس
از آنکه لذت حیات را چشید و آرزوی جاودانگی در او پیدا شد ،باید به دیار نیستی رود و بر اثر مرگ ،طومار
حیاتش درهم پیچیده شود؟ آیا این با دادورزی خدا سازگار است؟
در پاسخ به این پرسش ،اجماال" می توان گفت:مرگ یکی از لوازم جدایی ناپذیر زندگی در عالم طبیعت است و
موجودی که در دامان طبیعت پرورید ،نمی تواند تا ابد در آن بماند.به دیگر سخن ،مفهوم«جاودانگی در طبیعت»
مفهومی خود متناقض است.افزون بر آن ،مرگ پایان هستی انسان نیست ،بلکه انتقال از جهانی به جهان دیگر
است .مرگ پایان بخشی از زندگانی انسان و آغاز بخشی دیگر است و از این رو ،وجهی برای ناعادالنه بودن آن
درمیان نیست.
4ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir
ج.تناسب کیفر اخروی با گناهان؛دو پرسش پیشین به عدل تکوینی خدا مربوط می شود؛ اما پرسش حاضر با عدل
جزایی در ارتباط است.مبنای این پرسش آن است که به حکم خرد ،تناسب میان جرم و کیفر آن باید مراعات
شود.از این رو ،شایسته نیست کسی را که به حکم خرد ،تناسب میان جرم و کیفر آن باید مراعات شود.از این رو،
شایسته نیست کسی را که فی المثل از قوانین رانندگی تخلف نکرده است ،همانند شخص قاتل کیفر داد.
از سوی دیگر ،شریعت کیفرهای اخروی بسیار سنگینی برای برخی گناهان در نظر گرفته است.برای مثال ،قرآن
مجازات کسی را که از سر عمد ،انسان مؤمنی را به قتل رساند ،جاودانگی در دوزخ می داند.حال این پرسش قابل
طرح است که آیا مجازات های اخروی -که نه از جهت کیفیت و نه به لحاظ مدت با جرم و گناه بندگان تناسب
ندارد -با عدل الهی سازگار است؟
پاسخ به این پرسش در گرو تأمل در ماهیت مجازات های اخروی است.حقیقت آن است که کیفر اخروی با
مجازات های قراردادی در دنیا تفاوتی اساسی دارد.مقدار و کیفیت مجازات های قراردادی ،تابع وضع و قرارداد
است؛ از همین رو گاه در نظام های حقوقی متفاوت ،کیفرهای مختلفی برای جرم واحد در نظر گرفته می
شود.مثال" در یک نظام حقوقی ،کیفر قتل عمد ،اعدام و در نظام حقوقی دیگر ،قاتل حداکثر به حبس ابد محکوم
می شود.اما مجازات اخروی امری قراردادی نیست ،بلکه نتیجه تکوینی و قهری اعمال مجرمان ،یا به تعبیر دقیق
تر ،ظهور چهره حقیقی گناهان -تجسم اعمال -است از این رو جایی برای سخن گفتن درباره عدم تناسب یا
سنگینی غیرعادالنه آن نیست.بنابراین ،همان گونه که فعل به ظاهر ساده و سریع خوردن سم ،عواقب بسیار سنگین
و درازمدتی -مثل بیماری طوالنی یا محرومیت ابدی از حیات دنیوی -دارد ،گناهان آدمی نیز عالوه بر آثار سوء
آن در دنیا ،دارای نتایج اجتناب ناپذیری است که در آخرت ظهور می یابد.به تعبیر دقیق تر ،حقیقت گناهان در
آخرت که ظرف ظهور حقایق و از میان رفتن حجاب ها است ،آشکار می شود.
پرسش دیگری که در زمینه عدل الهی مطرح است ،به درد و رنج انسان ها د.عدل الهی و درد و رنج آدمیان؛
مربوط می شود.آیا درد و رنجی که از ناحیه بالیا ،نامالیمات ،بیماری ها و...برای آدمیان در طول حیاتشان فراهم
می آید ،با دادورزی و عدالت خداوند سازگار است؟
برای ارائه پاسخی فشرده به این پرسش نخست باید دانست که درد و رنج انسان ها در دنیا از دو حال بیرون نیست:
5ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir
.8بخشی از آالم و ناگواری ها برخاسته از اعمال ناشایست و نتیجه اجتناب ناپذیر خطاهای خود انسان است.آدمی،
با توجه به غایت حکیمانه خلقتش ،موجودی مختار آفریده شده است و گروهی از انسان ها با سوء اختیار خویش
مرتکب خطا می شوند و در نتیجه ،به عواقب مرارت بار آن گرفتار می آیند.بدیهی است چنین درد و رنجی که
محصول کردار آدمی است ،هیچ گونه منافاتی با عدل الهی ندارد.همان گونه که در بحث حکمت اشاره کردیم،
قرآن نیز بسیاری از گرفتاری های انسان را ثمره اعمال خود او می داند.
.6بخشی از تلخ کامی های انسان نیز برانگیخته از اعمال او نیست و کیفر این جهانی گناهان او محسوب نمی شود؛
مانند رنجی که دامنگیر کودکی معصوم می شود ،یا ناگواری هایی که بر اثر جنگ افروزی دیگران ،بر افراد بی
گناه وارد می آید.ما بر این باوریم که عدل الهی مقتضی ان است که این گروه از آالم ،به طریقی -خواه در دنیا و
خواه در آخرت -جبران گردند.به دیگر سخن ،خداوند ،در دنیا یا آخرت ،نعمتی را به انسان دردکشیده می
بخشد که از درد و رنج او بزرگ تر است و از این طریق ،رنجوری و دردمندی او را جبران می کند.بدین ترتیب،
روشن می شود که آالم دنیوی انسان ها بر سیمای عدل الهی خدشه ای وارد نمی کند.
«صفات سلبی»
در این بحث نیز ،برای رعایت اختصار ،به ذکر چند صفت از صفات سلبی خداوند -که از اهمیت بیشتری
برخوردارند -اکتفا کنیم.
.1نفی جسمانیت:
یکی از مهمترین صفات سلبی خداوند غیرجسمانی بودن او است.ذات الهی منزه است از آنکه جسم یا جسمانی
باشد.دلیل این مدعا آن است که امور جسمانی دارای ابعاد سه گانه ،یعنی طول ،عرض و ارتفاع اند و از این رو،
از اجزای مقداری ترکیب می یابند.بنابراین هر موجود جسمانی مرکب است.حال آنکه ذات خداوند بسیط است
و اساسا" مرکب بودن ذات الهی ممکن نیست.در نتیجه ،جسمانی بودن خداوند امری محال و غیرممکن است.
خداوند در جهت خاصی قرار نمی گیرد و موجودی مکانمند نیست تا جا و مکانی را اشغال کند.یکی از روشن
ترین دالیل این مدعا آن است که قرار گرفتن در جهت یا مکان از اوصاف جسم است و خداوند جسم
نیست.قرآن کریم ،در اشاره به این صفت سلبی ،می فرماید:
6ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir
«و مشرق و مغرب از ان خدا است.پس به هر سو رو کنید ،آنجا روی به خدا است(».بقره)881/
گویا مقصود از مشرق و مغرب در این آیه ،دو جهت جغرافیایی معروف نیست ،بلکه این تعبیر کنایه از تمام
جهات است و از عبارت«به هرسو رو کنید ،خدا آنجا است» چنین برمی آید که خداوند در همه جهات و مکان ها
حضور دارد.حال ،با توجه به اینکه ذات الهی مرکب نیست و جزء ندارد ،حضور او در همه جا نمی تواند به معنای
اشغال همه جهات یا مکان ها باشد؛ زیرا اشغال حسی و مادی چند جهت یا مکان مستلزم ترکیب است.بنابراین در
همه جا بودن ،به معنای برتری او از جهت و مکان است.
مضمون آیه مورد بحث ،به گونه ای ،بر نفی جسمانیت خدا نیز داللت دارد:از آنجا که قرار گرفتن دو جسم در
محل و احد ممکن نیست ،حضور خداوند در سراسر عالم مادی و جسمانی که از اجسام گوناگون پر شده است،
تنها در صورتی صادق است که خداوند موجودی غیرجسمانی باشد.
.3نفی حلول:
خداوند در هیچ موجود دیگری حلول نمی کند.براین اساس ،در بینش اسالمی ،تمام دیدگاه هایی که به نوعی
خداوند را حال در موجودات طبیعی یا پاره ای افراد انسانی می دانند ،باطل و مردود است.یک استدالل کوتاه بر
ثبوت این صفت سلبی برای خداوند آن است که -با توجه به ادله توحید ذاتی -حلول خداوند در غیر خود ،از
یک سو ،مستلزم محدود شدن ذات خداوند ،و از سوی دیگر ،مقتضی نیازمندی آن به محل مفروض خود است؛
در حالی که خداوند وجودی نامحدود دارد و غنی مطلق است و هیچ نیازی در او قابل تصور نیست.
خداوند با هیچ موجود دیگری متحد نمی گردد.یکی از دالیل این مدعا آن است که اگر مقصود از اتحاد معنای
مجازی آن ،یعنی ترکیب و امتزاج دو شیء با یکدیگر یا تبدل صورت شیء باشد ،این معنا مقتضی انفعال و
ترکیب و تغییر است؛ حال آنکه ذات اقدس الهی از این امور منزه است؛ زیرا این امور مستلزم نقص و حاجت
اند.اما اگر مقصود از اتحاد معنای حقیقی آن است ،یعنی تبدیل دو ذات به ذات واحد ،چنین معنایی نه تنها در
مورد خداوند ،بلکه درباره هردو موجود دیگری تصور ندارد.
7ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir
.5نفی رؤیت حسی:
رؤیت حسی خداوند ،چه در دنیا و چه در آخرت ،محال است.دیدن یک شیء با چشم اقتضا دارد که شیء مزبور
در برابر چشمان ما -با حفظ شرایط فیزیکی خاص -قرار گیرد و الزمه چنین مواجهه ای قرارگرفتن آن شیء در
جهت خاص است.بنابراین مرئی بودن مستلزم جهت داشتن است،؛ حال آنکه خدای متعال از داشتن جهت منزه
است.
آری؛ رؤیت حسی خداوند از طریق حس بینایی ،امری است محال و ناشدنی؛ اما رؤیت قلبی به معنای شهود
باطنی و ادراک قلبی جمال و جالل خداوند ،امری ممکن و دست یافتنی است.
قرآن به وضوح بر نفی امکان رؤیت حسی خدا تأکید ورزیده است:
8ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir