Professional Documents
Culture Documents
پروژه مونتاک کتاب نخست ویرایش نهم
پروژه مونتاک کتاب نخست ویرایش نهم
پروژه مونتاک کتاب نخست ویرایش نهم
Peter Moon
نوشته :پرستون بی نیکولز
با همکاری پیرت مون
ترجمه :مهر
باهمکاریرسوش
کلیه حقوق این ترجمه و نرش محفوظ است
و باید پس از پرداخت بهای آن به مرتجم دریافت و استفاده گردد
نرش یا فروش این اثر توسط غیر ،ممنوع و با متخلفین برخورد قانونی خواهد شد
در صورتی که این اثر را از منبع دیگری به غیر از مرتجم تهیه کردهاید
لطفا از طریق ایمیل زیر به اطالع مرتجم برسانید.
nibiru1356@gmail.com
https://thelostbookblog.wordpress.com
در النگ آیلند ،1که برای نیویورکیها بیشتر به خاطر مناظر زیبا و فانوس دریاییاش شناخته شده
است ،در انتهای جزیره و در شرقیترین بخش آن ،چسبیده به غرب فانوس دریایی ،پایگاه مونتاک
قرار گرفته است.
این پایگاه اسرارآمیز و متروکه نیروی هوایی بر زمینهای قدیمی Fort Heroرها شده است.
اگرچه که این پایگاه در 1969رسما توسط نیروی هوایی ایاالت متحده به حال خود رها شد ،اما بدون
اجازه رسمی دولت آمریکا مجددا ً بازگشایی و به فعالیت خود ادامه داد.
اینکه منابع مالی پایگاه از کجا تأمین میشده جزو اسرار است .هیچ ردی از دولت یا ارتش نمیتوان
پیدا کرد .مقاماتی از دولت ایاالت متحده کوششهایی برای یافتن پاسخی به انبوه سؤالها کردند که
ناموفق بود .پنهانی بودن عملیات باعث شده که در پیرامون النگ آیلند افسانههایی شکل بگیرد .اگر
چه بعید است که هیچ یک از افراد بومی مونتاک – یا کسانی که پیرامون آن داستانپردازی کردهاند –
کل ماجرای آنچه که واقعا رخ داده را دانسته باشند .حلقه کسانی که از پشت پرده مونتاک باخبر بودند
بر این باورند که پروژه مونتاک گسترش و به منتهی درجه رساندن پدیدهای بوده که در سال 1943بر
عرشه ناو «یو اس اس الدریج» رخ داده است .پدیدهای که به آزمایش فیالدلفیا مشهور شده ،که در حین
این آزمایش نیروی دریایی ،یک کشتی از صفحه رادار محو شد .با این حال ،همچنان به مدت سه دهه
تحقیقات و در پی آن استفاده از فنآوری مخفیانه به کار گرفته شد .در این مدت آزمایشهایی انجام
شده که شامل نظارت الکترونیکی بر ذهن و کنترل یک عده خاص میشده است .این کار در منطقه
مونتاک در 1983به اوج خود رسیده بود .در آن زمان بوده که پروژه مونتاک به شکل مؤثری حفرهای
در زمان و به سال 1943گشوده است.
. 1النگ آیلند ،Long Islandبه معنای «جزیره دراز» ،نام جزیره و قسمتی از ایالت نیویورک میباشد که در انتهای شرقی شهر نیویورک قرار گرفته است .م
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /مقدمه 10
شاید بهترین کسی که می تواند واقعیت ماجرا را شرح دهد پرستون نیکولز باشد؛ مخترع و مهندس
الکترونیکی که بیش از یک دهه را صرف پژوهش درباره پروژه مونتاک نمود و عالقهاش به پروژه ،در
مراحلی باعث بوجود آمدن شرایط غیرمعمولی در زندگی شخصیاش شده است .همچنین او توانسته
به شکل قانونی بسیاری از تجهیزاتی را که برای این پروژه استفاده میشده را بدست آورد .در نهایت،
ادامه تحقیقات منجر به افشای نقش خودش بعنوان مدیر فنی پروژه شده است! با وجود شستشوی
مغزی و تهدید شدنش به سکوت ،او نجات یافت و مصلحت را در این دید که داستانش را برای همه
تعریف کند.
چون مطالب این کتاب جنجال برانگیز است ما تصمیم گرفتیم که راهنماییهایی را عرضه کنیم.
این کتاب تمرین خودآگاهی است .دعوتی به دیدن زمان در وضعیتی جدید و گسترش آگاهی شما
از کیهان ،قواعد زمان ،سرنوشت و راهنمای ما در هنگام مرگمان است .اگر چه قوانین زمان ما را کنترل
میکنند ،اما هنوز چیزهای بسیاری را درباره زمان نمیدانیم .اینکه چگونه با خودآگاهی ما ارتباط
برقرار میکند .امید است که همین حداقل ،همین دادههای اندک هم افقهایی را پیش روی شما
بگشاید.
تعدادی از دادههایی که در این کتاب مطالعه خواهید نمود میتواند بعنوان «حقایق ضعیف» تلقی
شود .حقایق ضعیف یا شبه حقایق نادرست نیستند ،آنها فقط از پشتیبانی اسناد انکارناپذیر برخوردار
نیستند .یک واقعیت مسلم زمانی از آزمون بررسی دقیق سربلند بیرون میآید که از پشتوانه اسناد و
شواهد فیزیکی معتبری برخوردار باشد .به دلیل ماهیت موضوع و مالحظات امنیتی ،حقایق معتبر در
خصوص پروژه مونتاک به دشواری پیدا میشود.
همچنین بین حقایق ضعیف و واقعیتهای مسلم ،منطقهای وجود دارد که در اصطالح «حقایق
خاکستری» نامیده میشود .آنها خیلی باورکردنی هستند ،اما نه به آسانی اثباتِ واقعیتهای مسلم.
هر پژوهش جدی نشان خواهد داد که پروژه مونتاک به راستی وجود داشته است و میتوان کسانی را
یافت که به همین طریق یا روشهای دیگر ،مورد آزمایش قرارگرفتهاند.
این کتاب تالشی برای اثبات چیزی که وجود نداشته نیست .هدف از این کتاب درک روایت
ماجرایی است که توجه به آن برای محققان دانشمند و پژوهشگران عرصه متافیزیک و ساکنان سیاره
زمین بسیار جالب خواهد بود .این ماجرای یک انسان خاص با حلقهای از ارتباطات است .به این امید
که افراد بیشتری از سکوت و انزوا بیرون آمده و محققان با جستجوهای وسیع اسناد بیشتری بیابند.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /راهنمایی خواننده 14
این اثر بعنوان یک کار غیر تخیلی ارایه شده است و به علت شناخت خوبی که از نویسندگانش
وجود دارد ،باید گفت که محتوای آن کاذب نیست .هرچند اگر خواننده دلش بخواهد میتواند این اثر
را بعنوان یک کتاب علمی – تخیلی مطالعه کند.
برای کمک به فهم عبارتهای رایج در مورد فنآوری الکترونیکی و آنهایی که ذاتاً فهمشان
دشوار و مبهم بودهاند ،واژهنامه مختصری در انتهای کتاب تدارک دیده شده است .2ما ادعا نمیکنیم
که تعاریف ارایه شده برای اصطالحات ،حد نهایی بکارگیری زبان فنی را به نمایش میگذارند و
دانشمندانی که این کتاب را مطالعه خواهند نمود متوجه خواهند شد که تعاریف برای کمک به درک
خواننده عادی ارایه شدهاند .به همین شکل خواننده عادی هم متوجه خواهد شد که دیاگرامهایی که
در این کتاب ارایه شدهاند مواردی هستند که به درد یک خواننده حرفهای میخورد که از نکات فنی
سر در میآورد.
. 2به جای واژهنامه انتهای متن ،مفاهیم در دل متن تعریف شدهاند .م
فصل اول
آزمایشفیالدلفیا
منشاء پروژه قدمتش به سال 1943برمیگردد ،وقتی که آزمایش ناپدید شدن از صفحه رادار
بر عرشه ناو «یو اس اس الدریج» در مرحله تحقیق و بررسی بود .ناو الدریج در لنگرگاه نیروی دریایی
مستقر بود .سلسله وقایعی که در خصوص کشتی رخ داده است به آزمایش فیالدلفیا مشهور شده که
موضوع کتابها و فیلمهای بسیاری تا کنون بوده است و ما خالصهای از آنچه که رخ داده را برایتان بازگو
میکنیم.
برای کسانی که دستاندرکار آزمایش فیالدلفیا بودند ،نام این آزمایش «پروژه رنگینکمان» بود.
پروژهای فوق سری برای پایان دادن به جنگ جهانی دوم.
این آزمایش طالیهدار فنآوری امروزی است ،پروژه رنگینکمان آزمایش تکنیکی بود که با آن
3
میشد یک کشتی را از رادار دشمن محو کرد .این کار از طریق ایجاد یک «گنبد الکترومغناطیسی»
انجام شده که توانسته است امواج رادار را از پیرامون کشتی دور کند« .پوشش الکترومغناطیسی»ای
که تمامی میدان مغناطیسی یک منطقه خاص را تغییر داده است .در این خصوص میدان مغناطیسی
پیرامون یو اس اس الدریج تغییر کرده است.
در حالی که هدف آزمایش خیلی ساده ارزیابی میشده و آن غیر قابل ردیابی شدن کشتی توسط
رادار بوده ،یک عارضه جانبی شدید و غیر منتظره رخ داده است .کشتی از جلو چشم ناپدید و حتی
ِ
نورفولک از زنجیره فضا – زمان هم پاک شده است .ناگهان کشتی به صدها مایل دورتر ،در بندر
ویرجینیا منتقل شده و سپس باز گشته است .خدمه کشتی کام ً
ال گیج شده بودند .آنها جهان فیزیکی
را ترک کرده و آنچه که در پیرامونشان رخ میداد برایشان ناآشنا بود .پس از بازگشتشان به محوطه
. 3یکی از تکنیکهای رادار گریزی در سیستم های نظامی اصطالحا گنبد الکترومغناطیس نامیده میشود :به این ترتیب که یک سپر از امواج مغناطیسی در قالب ارسال
امواج از یک فرستنده ساخته میشود .موج رادار ردیاب که به این سپر نزدیک میشود و برخورد میکند ،به روشهای گوناگوی شامل تضعیف موجی یا ترکیب موجی یا
تبدیل به نویز و ...باعث از بین رفتن خواص اولیه موج رادار میشود .به این ترتیب اگر موج رادار به ادوات نظامی برخورد کند ،موج یا دیگر برنمیگردد یا اگر هم برگردد
حامل هیچ اطالعاتی نیست .م
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل اول :آزمایش فیالدلفیا 16
نیروی دریایی در فیالدلفیا ،برخی از خدمه بین دیوارههای کشتی گیر کرده بودند.
نجات یافتگان در یک وضعیت روانی از هم گسیخته و در وحشت مطلق به سر میبردند .این گروه
از خدمه را ،پس از گذراندن دوران قابل توجهی در مراکز توانبخشی ،به علت نداشتن سالمت عقالنی
اخراج کردند .این وضعیت ذهنی نامناسب برای بیاعتبار جلوه دادن ماجراهایی که تعریف میکردند
ترفند خوبی بود .این مسأله باعث شد که پروژه رنگینکمان تعطیل شود .اگر چه موفقیت بزرگی رخ
داده بود ،اما یقین نداشتند که در آزمایشهای بعدی انسانی زنده بماند ،چون میزان خطر بسیار باال بود.
پس از این ماجرا ،دکتر جان فون نویمان 4رییس پروژه ،برای کار روی پروژه منهتن دعوت شد.
. 4جان فون نویمان (زاده ۲۸دسامبر ۱۹۰۳برابر با ۷دی ۱۲۸۲در بوداپست -درگذشت ۸فوریه ۱۹۵۷برابر با ۱۹بهمن ۱۳۳۶در واشینگتن ،دی .سی( ).به انگلیسی
:)John von Neumannریاضیدان و دانشمند آمریکایی مجاری االصل بود .وی سهم بزرگی در رشتههای مختلف ،شامل ریاضیات (بنیانهای ریاضیات ،آنالیز
تابعی ،نظریه ارگودیک ،هندسه ،توپولوژی ،آنالیز عددی) ،فیزیک (مکانیک کوانتومی ،دینامیک شارهها) ،اقتصاد (نظریه بازیها) ،علوم کامپیوتر (معماری فون نویمان،
بهینهسازی خطی ،ماشینهای خودهمانندساز ،محاسبات تصادفی) و آمار داشت .او یک پیشگام در استفاده از نظریه عملگرها در مکانیک کوانتوم و نیز ارتقای آنالیز
تابعی ،و یکی از دست اندرکاران پروژه منهتن و مؤسسه مطالعات پیشرفته در پرینستون (به عنوان یکی از معدود منصوب شدگان) بود که منجر به ساخت اولین بمب
اتمی گردید .وی همچنین از نخستین کسانی است که در طراحی و ساخت اولین کامپیوتر به نام انیاک سهم مهمی داشت .او هسته پیشرفت نظریه بازیها و نیز مفهوم
اتوماتای سلولی بود.
ساختار خودجایگزینگری آنالیز ریاضی فون نویمان ،مقدمهای بر کشف ساختار دیانای شد .او به عنوان مروری کوتاه بر زندگی کاریش که در آکادمی ملی علوم ارایه
داد ،اظهار داشت فکر میکنم اساسیترین بخش کاری من ،کار بر روی مکانیک کوانتوم بود که در سال ۱۹۲۶در گوتینگن و متعاقباً در سالهای ۱۹۲۷-۱۹۲۹در برلین
توسعه یافت ،همچنین کار من بر روی اشکال مختلف نظریه عملگرها ،برلین ۱۹۳۰و پرینستون ۱۹۳۵-۱۹۳۹؛ روی نظریه ارگودیک ،پرینستون .۱۹۳۱-۱۹۳۲فون
نویمان با همکاری فیزیکدان نظری آمریکایی مجاری االصل ،ادوارد تلر و ریاضیدان لهستانی استنی سواف اوالم پلههای کلیدی را در فیزیک هستهای شامل واکنشهای
همجوشی هستهای تحت گرما و بمب هیدروژنی تبیین کرد.
فون نویمان در زندگی خود ١٥٠مقاله منتشر شده نوشت؛ ٦٠مقاله در زمینه ریاضیات محض ٢٠ ،مقاله در فیزیک ،و ٦٠مقاله در ریاضیات کاربردی .آخرین کار او یک
نسخه دستنویس ناتمام زمانی که در بیمارستان بود می باشد که چندی بعد در کتاب رایانه و مغز منتشر شد ،این نشان دهندهی جهت عالقهمندیهای وی در زمان
مرگ او می باشد.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
17 پروژه مونتاک /فصل اول :آزمایش فیالدلفیا
روشنبینهایی که من با آنها کار میکردم رخ میداد .هر روز در ساعت مشخصی ذهنشان قفل
میکرد .آنها نمیتوانستند به شکل مؤثری بیاندیشند .به این مشکوک شدم که پای یک سیگنال
الکترونیکی در میان باشد .از رادیوی خودم استفاده کردم و متقاب ً
ال گیرنده را در برابر امواج هوا ،آن
هم زمانی که روشنبینها غیرفعال میشدند ،فعال کردم .هر زمان یک سیکل 410-420مگاهرتزی
در هوا ظاهر میشد آنها ذهنشان قفل میکرد ،و وقتی سیکل 410-420مگاهرتزی خاموش میشد،
روشنبینها بعد از حدود 20دقیقه به حال عادی برمیگشتند.
واضح بود که این سیگنال تا حد زیادی مانع توانایی روانکاوهایی که با آنها سروکار داشتم میشد.
سپس تصمیم گرفتم رد سیگنال را دنبال کنم .روی سقف ماشینم یک آنتن تلویزیونی اصالح شده
نصب کردم .یک گیرنده VHFبرداشتم و به جستجوی منبع پرداختم.
ردیابی مرا یک راست به منطقه مونتاک رساند .سیگنالها مستقیماً از آنتن رادار سفید و قرمز
مستقر روی پایگاه نیروی هوایی منتشر میشدند .اطراف را بررسی کردم و متوجه شدم که پایگاه هنوز
فعال است .متأسفانه شدیدا ً از پایگاه حفاظت میشد و اطالعات به درد بخوری نمیشد از نگهبانها
( / Federal Aviation Administrationاداره بیرون کشید .آنها میگفتند که رادار توسط
هوانوردی فدرال) برای پروژه خاصی فعال شده است .نمیتوانستم بیشتر از این سماجت کنم .در واقع
از حرفهای آنها چیزی دستگیرم نشد .این رادار که به رادار Sageمشهور بود قدمتش به جنگ جهانی
دوم میرسید و مربوط به سیستم دفاعی آن زمان بود .این خیلی قدیمی بود و سر در نمیآوردم که
چرا اداره هوانوردی فدرال به یک چنین سیستمی نیاز داشت .حرفهای نگهبانها را باور نکردم و آنها هم
دوست نداشتند کمکی بکنند و متاسفانه به بنبست رسیدم.
به تحقیقاتم درباره ذهن ادامه دادم اما نتوانستم چیزی درباره آنتن مونتاک پیدا کنم ،تا اینکه در
1984دوستی با من تماس گرفت و به من گفت که آنجا را تخلیه کردهاند و متروکه شده و اینکه بد
نیست به آنجا بروم و بررسیاش کنم .من هم رفتم .در واقع آنجا را با آشغالهایی که همه جا پخش و پال
بود ول کرده بودند.
کپسول آتشنشانی را میدیدم که وسط تلی از کاغذ رها شده بود .دروازه هم مثل درها و
پنجرههای ساختمان باز بود .هیچ وقت ارتش یک پایگاه را اینگونه رها نمیکرد .کمی در اطراف قدم
زدم .نخستین چیزی که نظرم را به خودش جلب کرد تجهیزات با ولتاژ باال بود .بعنوان مهندس امور
رادیویی به این چیزها خیلی عالقه داشتم .جعبهدنده و رادیو جمع میکردم و خریدار اینجور چیزها
بودم ،و این تجهیزات از همان نوع بودند .با خودم گفتم اگر از طریق آژانس امحاء زباله میشیگان
مقدمات ضروری را فراهم کنم برایم ارزان تمام خواهد شد.
بعد از بررسی تمام تجهیزات ،با آژانس امحاء و در واقع با آشنای خانمی که در آنجا داشتم تماس
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
21 پروژه مونتاک /فصل دوم :کشف مونتاک
گرفتم .او از من پرسید که چه میخواهم و به من گفت که ببیند که چه کاری میتواند انجام بدهد .به
نظر میرسید تجهیزات آنجا را ضایعات به حساب آورده و به حال خود رها کرده بودند .اگر اینطور بود،
میتوانستم هر چه را که می خواستم بردارم.
متاسفانه تا سه هفته بعد که خودم تماس گرفتم آن خانم خبری از اینکه چه شد را به من نداد.
او به من گفت که آژانس موفق نشده هیچ ردی از مالک این تجهیزات پیدا کند .نه ارتش و نه
( / General Services Administrationاداره خدمات عمومی) هیچکدام نمیدانند که مالک این
تجهیزات چه کسی است .خوشبختانه آژانس امحاء زباله با گفتن اینکه قضیه را پیگیری میکند مرا
امیدوار نمود .بعد از یک یا دو هفته دوباره تماس گرفتم؛ او به من گفت که مرا با جان اسمیت (البته
این اسم جعلی است) آشنا میکند .او در ترمینال برونمرزی ارتش در Bayonneواقع در نیوجرسی
مستقر بود .خانم آشنا در شرکت امحاء زباله به من گفت که با او صحبت کنم و اینکه شرکت او به
راضی نگهداشتن مشتریهایش اهمیت میدهد.
جان اسمیت را مالقات کردم چون او نمیخواست که درباره هیچ چیزی پشت تلفن حرفی بزند.
او به من گفت که هیچ ارگانی رسماً نخواهد پذیرفت که مالک این تجهیزات است .بعالوه اینکه آنها
دلشان میخواهد این تجهیزات همینطور به حال خود رها شوند و من میتوانم بروم و هر چه که
دلم میخواهد را بردارم .او کاغذی به من داد که ظاهرا ً یک برگه رسمی بود و به من گفت که به هر
کسی که درباره حضورم در منطقه از من سؤالی پرسید و خواست مزاحمتی ایجاد کند این برگه را
نشان بدهم .نه سند رسمی بود و نه جایی ثبت شده بود ،اما او به من اطمینان داد که میتواند روی
پشتیبانی پلیس حساب کند .او مرا به سرپرست پایگاه نیروی هوایی مونتاک معرفی کرد تا اطراف
را نشانم بدهد.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل دوم :کشف مونتاک 22
فصل سوم
دیداریدرمونتاک
وسط هفته به پایگاه رفتم و با آقای اندرسون دیدار کردم .او خیلی مفید بود .به من گفت که مراقب
باشم و جاهایی را روی زمین به من نشان داد که میتوانست باعث افتادنم شود ،و از اینگونه موارد که
برای امنیت خودم بود .به من گفت که در این سفر هر چه که بخواهم میتوانم ببرم .اما اگر باز هم مرا
این اطراف ببیند با لگد بیرونم خواهد کرد .ک ً
ال شغل او این بود که مردم را از پایگاه دور کند .او متوجه
شده بود که اجازهنامه من در بهترین حالت نیمهرسمی است و همین برای او کافی بود که به من بگوید
هر روز راس ساعت هفت بعداز ظهر کارش را تعطیل میکند.
یکبار برایان را هم با خودم به مونتاک بردم .برایان یک واسط روحی بود که مرا در تحقیقاتم یاری
میکرد .ما اطراف پایگاه را گشتیم ،آن هم از دو مسیر متفاوت .داخل ساختمانی رفتم و مردی را دیدم
که بیخانمان به نظر میرسید .او به من گفت از وقتی که پایگاه رها شده در آنجا زندگی میکند.
همچنین او به من گفت که یکسال قبلتر از آن ،آزمایش بزرگی انجام شده که همه چیز به شکل
دیوانهواری پیش رفته است .ظاهرا ً که او خودش را معرفی نکرد .در واقع او متوجه شده بود که چرا
آنجا هستم و مرا شناخته بود ،اما متوجه نمیشدم که او کیست و درباره چه حرف میزند.
الزم بود که حرفهایش را بشنوم .او به من گفت که یکی از تکنیسینهای آنجا بوده که بدون اجازه
ترک خدمت کرده است .او درست قبل از رها شدن پایگاه کارش را رها کرده است .او از ظهور جانور
بزرگی حرف میزد که همه را ترسانده است .او چیزهای زیادی درباره جزئیات فنی ماشینآالت آنجا و
طرز کارشان میدانست .همچنین او چیزی گفت که خیلی عجیب و غریب بود .او به من گفت که مرا به
خوبی به یاد میآورد .در واقع من رییس او در این پروژه بودم .البته فکر میکردم که او آدم خیلی خلی
است .نمیدانستم که آنچه که او میگفت عین حقیقت بود .این فقط سرآغاز کشف من مبنی بر این
بود که پروژه مونتاک واقعی بود.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل سوم :دیداری در مونتاک 24
آن مرد را رها کردم و برایان را یافتم .او از این ناراحت بود که بعضی چیزها اینجا درست نیست و او
لرزشهای عجیبی هم حس میکند .تصمیم گرفتم که از او بخواهم در همان جا ذهنخوانی انجام
بدهد .خوانشش عجیب بود :شبیه آنچه که مرد بیخانمان برایم تعریف کرده بود .او از الگوهای آب و
هوایی نامنظم ،کنترل ذهن و یک جانور شرور سخن میگفت .او در مورد حیواناتی که تحت تاثیر قرار
گرفته بودند و بسوی پنجرهها پرتاب میشدند حرف میزد.
تمرکز اصلی خوانش برایان روی کنترل ذهن بود .خوانش خیلی جالب بود اما باید تجهیزات را به
بیرون حمل میکردیم .این تجهیزات بیش از حد سنگین بودند و ما اجازه نداشتیم خودرویی به درون
پایگاه ببریم .همراه خودمان کولهپشتی هم داشتیم .اینگونه بود که ما میتوانستیم حجم زیادی از
تجهیزات باقی مانده از پروژه مونتاک را با خودمان ببریم.
چند هفته بعد شخصی برای مالقات با من سر زده وارد آزمایشگاهم شد .او چنان راحت وارد
آزمایشگاهم شد که انگار به خانه خودش برگشته است .او نه زنگ در را زده بود نه برای ورود به هر
طریقی اجازه خواسته بود .او ادعا میکرد که مرا میشناسد و من رییساش بودهام .در ادامه حضورش
بسیاری از جزئیات فنی پروژه مونتاک را برایم توضیح داد .داستان او ،ذهنخوانی برایان و چیزهایی
که مرد بیخانمان گفته بود را تایید میکرد.
اگر چه او را به جا نمیآوردم اما با اشتیاق به حرفهای او گوش دادم .مطمئن بودم که چیزی در
پایگاه مونتاک بوده که گمشده ،اما نمیدانستم که آن چه بوده است .درگیری شخص خودم در
مونتاک مشهود بود اما هنوز این قضیه را چندان جدی نمیگرفتم.
اگر چه باعث تعجبم میشد که آدمهای متفاوتی مرا میشناختند ،این باعث شد که در تحقیقم
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
25 پروژه مونتاک /فصل سوم :دیداری در مونتاک
درباره مونتاک جدیتر شوم .بنابراین به کنار ساحل رفتم و برای یک هفته یا بیشتر چادر زدم .به
میکدهها رفتم و از محلیها از ماجراهای پایگاه پرسیدم .با مردم ،کنار ساحل ،در خیابان یا هر جایی که
گیرشان میآوردم صحبت میکردم .درباره هر چیزی که در مورد فعالیتهای عجیب و غریبی که ادعا
میشد در آنجا رخ داده سؤال میپرسیدم.
رادار بازتابنده
رادار غولآسای بازتابنده که روی ساختمان فرستنده قرار گرفته است .ساختمانی در
پایگاه نیروی هوایی مونتاک .درازی آن تقریباً به اندازه یک زمین فوتبال است .از این
رادار در آزمایش اولیه برای کنترل عملکردهای امواج ارسالی برای تغییر خلق و خو
استفاده میشده است.
شش نفر به من گفتند که در وسط آگوست برف باریده است .از تند بادهای قوی صحبت میکردند
که معلوم نبود از کجا میآیند .تحت شرایط غیرعادی توفان همراه با آذرخش ،صاعقه و تگرگ گزارش
شده است .آنها تحت شرایطی ظاهر میشدهاند که قبل از آن هیچ شواهد هواشناسی برای چنین
پدیدههایی پیشبینی نشده بود .داستانهای عجیب و غریب دیگری هم درباره آب و هوا وجود داشت.
داستانهایی هم درباره ورود گروهی حیوانات به شهر و گاهی اوقات پرتاب شدنشان بسوی پنجرهها
گفته میشد .تا این زمان روشنبینهای فراوانی را به پایگاه برده بودم و سخنان و داستانهای آنها که از
طریق ذهنیت حساسشان درک میشد نیز صحت مطالب را تایید میکرد.
در نهایت تصمیم گرفتم که با رییس پلیس صحبت کنم تا اطالعاتی درباره وقایع عجیبی که رخ
داده از او بگیرم .بعنوان مثال طی دو ساعت خبری از جرم و جنایت و بزهکاری نمیشد .همه چیز به
شکل ناگهانی آرام میشد و تو گویی هیچ خبری نیست و اینطور فکر میکردی که مونتاک شهر خیلی
کوچکی است .پس از دو ساعت آرامش ،دو ساعت بعدش جرم جنایت رخ میداد.
طبق گزارشها نوجوانها برای دو ساعت گروههای گنگستری تشکیل میدادند و سپس به شکل
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل سوم :دیداری در مونتاک 26
اسرارآمیزی تو گویی یکدیگر را نمیشناسند ،هر کس پی کار خود میرفت .رییس پلیس دلیلی برای
آن نداشت .این گفتهها کام ً
ال با آنچه که روشنبینها درباره آزمایشهای کنترل ذهن میگفتند
مطابقت داشت .اطالعات واقعاً عجیب و غریبی جمعآوری کرده بودم .اما پاسخهای زیادی نداشتم.
به هر حال بیشتر مشکوک شدم .اغلب به Ham-festsسفر میکردم (جایی که عالقمندان تازه کار،
تجهیزات مربوط به امور رادیویی را خرید و فروش میکردند) و بیشتر آنها مرا میشناختند .اینکه آنها
که بودند مهم نبود ،اما با آنها درباره مونتاک حرف میزدم و آنچنان که باید اطالعات بیشتری بدست
میآوردم ،اما همه چیز به شکل یک معمای بزرگ برایم جلوه میکرد.
حیوانات مونتاک
هنرمندی رفتار عجیب حیوانات در شهر مونتاک در واکنش به امواج آزمایشی رادار را
به تصویر کشیده است.
فصل چهارم
دانکنواردمیشود
در نوامبر 1984مرد دیگری در آزمایشگاهم ظاهر شد .نامش دانکن کامرون بود .او تکهای دستگاه
صوتی در دست داشت و میخواست بداند که آیا امکان دارد درباره آن به او کمکی کنم یا نه؟ او به
سرعت جذب گروه روشنبینهایی شد که من در آن زمان با آنها کار میکردم .این تالشی بود در ادامه
خط سیر اصلی پژوهشیام.
دانکن نشان داد که استعداد خوبی برای این کار دارد و به شدت مشتاق بود .با خودم فکر میکردم
که او بیش از حد کارش خوب است و صادقانه بگویم به او مشکوک شده بودم .دستیارم برایان هم
همین احساس را داشت .او دوست نداشت که ناگهان دانکن از راه برسد و در کارها دخالت کند،
بنابراین تصمیم گرفت راه خودش را برود .در یک مرحله از دانکن شگفتزده شدم و گفتم من
میخواهم او را به جایی ببرم تا اینکه بدانم او آنجا را به خاطر میآورد یا نه؟ او را با خود به پایگاه نیروی
هوایی مونتاک بردم .نه تنها آنجا را شناخت ،بلکه حتی به من گفت که هر کدام از این ساختمانهای
متفاوت برای چه کاری ساخته شدهاند .او دقیقاً جای تابلوی اعالنات در غذاخوری هال و بسیاری دیگر
از چنین جزئیات دقیقی را میدانست.
واضح بود که او قب ً
ال آنجا بوده است .او آنجا را مثل کف دستش میشناخت .آنچه که دانکن میگفت
با اطالعاتی که از قبل جمعآوری کرده بودم کام ً
ال همخوانی داشت .وقتی که دانکن وارد ساختمان
فرستنده رادیویی شد ناگهان به حالت خلسه فرو رفت و شروع به بیرون دادن اطالعات کرد .این
خیلی عجیب بود .مجبور شدم او را بارها تکان بدهم تا از این حالت بیرون بیاید .وقتی او را با خودم به
آزمایشگاهم برگرداندم کوشیدم تکنیکهایی را به کار بگیرم تا گره از خاطرات مسدود شده دانکن
بگشایم.
حال الیههای برنامهریزی شده مرحله به مرحله از دانکن درز میکرد .اطالعات فراوان درباره
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل چهارم :دانکن وارد میشود 28
پروژه مونتاک .چیزهای متفاوتی افشا شد تا اینکه برنامه عجیب و شگفتآوری وارد ذهن هشیار دانکن
شد .او بروز داد که برنامهریزی شده بود تا به محل کارم بیاید .با من دوست شود و مرا به قتل برساند و
کل آزمایشگاهم را هم منفجر کند .تمامی کارهایم میبایست نابود میشد .ظاهرا ً دانکن از من بیشتر
در مورد این جریان خشمگین بود .او قسم خورد که از وقتی که با من کار میکند مدتهاست که با
آنهایی که برنامهریزیاش کردهاند همکاری نمیکند.
کارکردن با دانکن حتی باعث بروز اطالعات عجیب و غریب بیشتری شد .او درگیر آزمایش
فیالدلفیا هم بود! 5او گفت که او و برادرش ادوارد روی عرشه یو اس اس الدریج بعنوان اعضای
خدمه خدمت میکردند .در نتیجهی کار با دانکن چیزهای زیادی معلوم شد .شروع به بخاطر
آوردن چیزهایی درباره پروژه مونتاک کردم و حال یقین داشتم که خودم در آن دخیل بودهام ،فقط
نمیدانستم که چگونه و چرا .حل معما به آهستگی صورت میگرفت .دانکن را برای یک عملیات
شدیدا ً روشنبینانه پیدا کرده بودم و از طریق او توانستم اطالعات تازهای که بدست آورده بودم را
تایید کنم.
. 5گزارشی از نقش دانکن در آزمایش فیالدلفیا در کتاب «آزمایش فیالدلفیا و دیگر برنامههای سری یوفوها» آمده که توسط براد استایگر ،آل بلیک و شری هاستون
استایگر نوشته شده است.
فصل پنجم
توطئهآشکارمیشود
همراه با افرادی که در ماجرا دخیل بودند ،بارها از مونتاک بازدیدکردم .ما گروه کوچکی بودیم که
به شکلی اتفاقی به میان فوقسریترین پروژه دولتی که هرگز افشا نشده بود وارد شده بودیم .بهتر
دیدیم که تا فاتحهمان را نخواندهاند هر چه سریعتر با این یافتههای جدید کاری بکنیم.
بعنوان یک گروه باید تصمیم میگرفتیم که چه باید کرد؟ دقیقاً هم نمیدانستیم که چه باید کرد.
بنابراین باید دور هم مینشستیم و تصمیمی میگرفتیم .بهترین کاری که میشد انجام داد چه بود؟
انتشار فوری اطالعاتی که بدست آورده بودیم؟ کلی روی این قضیه بحث کرده بودیم .در جوالی
1986تصمیم گرفتیم که به انجمن فراروانشناسی ایاالت متحده رفته و در این باره صحبت کنیم .من
این کار را انجام دادم و غوغایی به پا شد .اخبار با سرعت زیادی به آنهایی که مایل به افشای داستان
مونتاک نبودند رسید .آنجا که بودم بدون مقدمه یک سخنرانی از قبل اعالم نشده نصیبم شد .صدها
نفر از جریان مطلع شدند و سپس بدون بوجود آمدن رعب و وحشتی به فراموشی سپرده شد.
در این روز من شرمنده برخورد بزرگمنشانه و آزادی بیانی شدم که انجمن فراروانشناسی ایاالت
متحده برایم فراهم نمود .پس از آن ما تصمیم گرفتیم که این اطالعات را به دولت فدرال ارایه کنیم.
یکی از همکاران ما برادرزاده یکی از سناتورهای 6جنوب غربی از آب در آمد .برادرزادهای که ما او را
لنی مینامیم برای سناتور کار میکرد.
ما اطالعات الزم را به لنی دادیم تا آنها را به عمویش برساند .این اطالعات شامل مواردی بود
که ما بصورت پراکنده درباره پایگاه پیدا کرده بودیم ،از جمله عکسها و دستورهایی که به اشخاص
نظامی متفاوت داده شده بود .سناتور شخصاً تحقیقاتی را آغاز کرد و توانست این تاییدیه را بگیرد که
تکنیسینهای نظامی در پایگاه مشغول کار بودهاند .همچنین سناتور کشف کرد که پایگاه در 1969
. 6در نوشتههای دیگر ذکر شده که من بر این باورم که این سناتور «بری گلد واتر» بوده است.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل پنجم :توطئه آشکار میشود 30
تخلیه و متروکه و از رده خارج شده است .او خود بعنوان ژنرال نیروی هوایی برای کشورش خدمت
کرده بود و خیلی عالقمند بود که بداند چرا کارکنان نیروی هوایی در یک پایگاه متروکه فعالیت
میکردهاند و اینکه هزینه بازگشایی و عملیاتی شدن پایگاه از کجا تأمین میشده است؟
پس از اینکه آنها تحقیقات خود را انجام دادند و تصاویر و مدارکی که ما عرضه کرده بودیم را دیدند
هیچ شکی باقی نماند که پایگاه فعالی بوده است .آنها به این نتیجه رسیدند که ( Fort Heroنام اصلی
پایگاه طی جنگ جهانی اول که کل قلمرو پایگاه نیروی هوایی را در بر میگرفته) و مونتاک طی دهه
1970متروکه شده و به سادگی جزو مایملک اداره خدمات عمومی به حساب آمده است.
سناتور هم درگیر قضیه شده و به النگ آیلند سفر کرده بود تا بلکه چیزی درباره پایگاه نیروی
شخصی بسیار تأثیرگذارش ،از خوشآمدگویی
ِ هوایی در مونتاک دستگیرش شود .علیرغم اعتبارنامه
یا همکاری مشتاقانه خبری نبود.
مردمی که خبر حضور او را شنیده بودند از ورای نردههای خانههایشان سرک میکشیدند تا ببینند
و بفهمند که اوضاع از چه قرار است .او مرا مالقات کرد و به من گفت که آرامشم را حفظ کنم و از
حرفهای اضافهای که به هر شکل باعث به خطر افتادن تحقیقاتش شود پرهیز کنم.
این دلیل چرایی مکتوم نگهداشتن ماجرا تا به حال است .حتی با کامل شدن تحقیقات سناتور،
او نتوانست هیچ ردی از دولت پیدا کند .نه هیچ کمیته نظارتی ،نه تخصیص بودجهای و نه پرداختی.
در نهایت هم به دلیل باال بودن سن بازنشسته شد .قضیه را با لنی در میان گذاشتم و معلوم شد که او
با انتشار داستانم مشکلی ندارد .همچنین او گفت که سناتور هنوز درگیر عکسها و درحال تحقیق
درباره چرایی بازگشایی پایگاه است.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
31 پروژه مونتاک /فصل پنجم :توطئه آشکار میشود
حال 1989بود و من شروع به پرسه زدن دوروبر جایی در یک شرکت پیمانکاری در امور دفاعی
کرده بودم .جایی که هنوز هم در آن کار میکنم .با آدمهای مختلفی حرف زدم و بدون اینکه کسی
شک کند اطالعاتی را که میخواستم از آنها بیرون کشیدم .همچنین در اطراف قدم میزدم و کام ً
ال
حس میکردم که باطنم در حال واکنش نشان دادن به جاهای متفاوت در اینجاست .مخصوصاً
وقتی که وارد اتاق خاصی میشدم و جو آنجا باعث برانگیختنم میشد .اعضای درونیام همینطور
میلرزیدند .چیزی بسیار قوی را حس میکردم .چیزی در آن اتاق که باعث عصبانیتم میشد .در پی
این بودم که علتش را بفهمم.
زنگ دری را زدم و به من گفته شد که نمیتوانم وارد شوم چون آنجا یک منطقه فوق امنیتی بود.
طبق گزارشها فقط ده نفر در آنجا بودند که میتوانستند به آن اتاق رفت و آمد کنند .متوجه شدم که
به واقع کسی درباره آن چیزی نمیداند .در نهایت دو نفر را که آنجا بودند پیدا کردم .آنها گفتند که
نمیتوانند چیزی به من بگویند .یکی از آنها مرا لو داد ،چون طولی نکشید که یکی از کارکنان امنیتی
درست زمانی که میخواستم مخفی شوم مرا پیدا کرد .پس از یک سال تالش بیهوده ،اتاق کامال
پاکسازی شده بود .درها باز شده بودند و هر کسی میتوانست به آنجا قدم بگذارد .کام ً
ال واضح بود که
تجهیزاتی هم آنجا بوده است.
لکهها نشان میدادند که چهار جسم مدور کف اتاق بودهاند .فرض من این بود که آنها دارای
ساختاری سیم پیچیده شده بودهاند .مشخص بود که در آنجا یک صفحه کنترل (میز فرمان) بوده
است .همچنین در اتاق رگهای از یک قدرت عظیم وجود داشت که هنوز در جریان بود .در کل ،بودن
در این مکان مور مورم میکرد ،اما میبایست همه چیز را میفهمیدم .متوجه شدم که آسانسوری
پشت اتاق وجود دارد .من فقط دو دکمه را پیدا کردم .طبقه باال و طبقه پایین .همچنین صفحه کلیدی
هم تعبیه شده بود .دکمه را برای طبقه پایین فشار دادم و سعی کردم پایین بروم اما آسانسور فقط
کمی تکان خورد .صدایی شنیدم که به من میگفت رمز درست را از روی صفحه کلید انتخاب کنم.
من کدی نداشتم و صدای بوق زدن برای سی ثانیه خاموش شد.
امنیتیها گوش به زنگ بودند .بار دیگر به بنبست رسیدم .نمیخواستم که با مقامات امنیتی
مشکلی پیدا کنم و زمان آن رسیده بود که کمی مخفیکاری را چاشنی کار کنم .در این اندیشه بودم
که چگونه میتوانم نشان دهم چیزی خیلی غیرعادی در جریان است .همچنین تجربههای عجیب و
غریب قبلیام را به یاد میآوردم که طی کار در ( BJMنام مستعار شرکتی واقعی) برایم رخ داده بود.
در همین حین همه چیز به شکل ناگهانی اتفاق افتاد و چسب زخمی روی دستم ظاهر شد 15 .دقیقه
قبلتر را به خاطر نمیآوردم .یادم نمیآمد چسب زخم را کی روی دستم گذاشتهام .این قضیه بیش از
چند بار رخ داده بود.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
37 پروژه مونتاک /فصل ششم :پروژه پرتو ماه
یک روز که کنار میز کارم نشسته بودم ،دستم شروع به درد گرفتن کرد .دستم را که برگرداندم
جای زخمی را دیدم که رویش چسب زخم خورده بود .یقین داشتم که من این چسب زخم را روی
دستم نزدهام .خیلی مشکوک شده بودم .بلند شدم و رفتم طبقه پایین پیش پرستار و به او گفتم :شاید
فکر کنید خل شدهام اما آیا شما روی دستم چسب زخم چسباندهاید؟ گفت :نه ،شما اینجا نیامده
بودید .پرسیدم :اگر چسب زخم بخواهم از کجا باید بگیرم؟ گفت :شما میتوانستید از جعبه کمکهای
اولیه آن را برداشته باشید ،یادتان میآید؟ گفتم :فقط میخواستم ببینم چه شده است .این را گفتم
و راهم را کشیدم و رفتم .در این فکر بودم که در شرکت نمیتوانم چسب زخم را جز از پرستار شرکت
گرفته باشم .به مدرکی نیاز داشتم ،یقین داشتم که هرگز از جعبه کمکهای اولیه استفاده نکردهام.
در نهایت دلیل اینکه چرا دستهایم زیاد زخمی میشد را به یاد آوردم .در جهان موازی من مجبور
میشدم که تجهیزات مختلفی را جابجا کنم .انگار که در آن اطراف من تنها کسی بودم که میتوانستم
حرکتشان بدهم .چون هر کس نزدیک این تجهیزات میشد دیوانه میشد .بنا به دالیلی من مشکلی
با آن نداشتم اما حرکت دادنش سخت و سنگین بود و با توجه به اینکه کسی نمیتوانست کمکم کند
دستهایم دچار کوفتگی و ضربدیدگی میشدند و مدام باید از چسب زخم استفاده میکردم .یقین
داشتم که از هیچکدام از چسب زخمهای جعبه کمکهای اولیه استفاده نکردهام.
هر بار که چسب زخمها ظاهر میشدند ،من به پرستار مراجعه میکردم و درباره آنها میپرسیدم و
اسناد هم نشان میداد که هرگز به پرستار مراجعه نکردهام .چون این رفتارم غیرمعمول بود ،پرستار
خود را موظف دید که حفاظت را در جریان بگذارد .آنها مرا خواستند و پرسیدند که آقای نیکولز چرا
اینقدر درباره چسب زخم سؤال میپرسید؟ بهتر دیدم که بیشتر از اینها پیگیر قضیه نشوم.
چسب زخمها تلنگری به یادآوری تجربهها و بازگشت خاطراتم به 1978بود .به یاد میآوردم که
روزی در محیط کار نشسته بودم .ناگهان بوی سوختن ترانسفورماتورها به مشامم رسید .بوی تند و
زنندهای شبیه بوی سوختن قیر .بو خیلی سریع منتشر شد و بعد هم به همان سرعت از بین رفت .این
اتفاق در ساعت 9صبح رخ داد .باقی روز وضعیت عادی بود ،تا ساعت 4بعد از ظهر ،وقتی که کل فضا
از دود متعفن ناشی از سوختن ترانسفورماتورها پر شد .با خودم گفتم :این همان بویی است که من در
ساعت 9صبح استشمام کرده بودم .اما آنچه که اکنون داشت برایم رخ میداد احتماالً واقعهای بود که
در زمانی که تصور میکردم ،رخ نداده بود .شما نمیتوانید صبح یک ترانسفورماتور را بسوزانید و بویش
را خیلی سریع از بین ببرید .حوادث بسیار دیگری از این نوع برایم رخ میداد و هر معما موضوع اصلی
را پیچیدهتر میکرد.
جریان شناسایی شدن توسط آدمهای ناشناس همچنان ادامه داشت .شروع به دریافت ایمیلهای
مدیر اجرایی کرده بودم .ایمیلهایی که در حالت عادی برای نایب رییس کمپانی ارسال میشد.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل ششم :پروژه پرتو ماه 38
بعنوان مثال از من خواسته شده بود که در کنفرانسی در خصوص امتیازنامهها شرکت کنم.
نمیدانستم که آنها درباره چه حرف میزنند .همچنین برای جلسهای با فالن مدیر خاص فرا خوانده
میشدم و این مدیر هر وقت که با هم حرف میزدیم خیلی هیجانزده میشد .اغلب استعالمهایی که
از این افراد دریافت میکردم درباره پروژه پرتو ماه بود که من نمیدانستم چه پروژهای است.
یک روز حالت شهود به من دست داد .این شهود از زیرزمین BJMدر Melvilleکه منطقهای
شدیدا ً حفاظت شده به حساب میآمد بود .میدانستم که فاصله چندانی با این منطقه ندارم .در هر
حال ترجیح دادم که پیاده به آنجا بروم .در حالت عادی وقتی شما بخواهید از یک منطقه امنیتی به
یک منطقه دیگر بروید ،میبایست کارت شناساییتان را به نگهبان بدهید تا او کارت شناساییای با
ظاهری متفاوت به شما بدهد .این مجوز شما برای تردد در منطقه حفاظت شده خواهد بود.
به سادگی پیش رفتم و نشانم را از یک محدوده امنیتی کوچکتر دریافت کردم .او کارت
شناساییای به من داد که اسمم روی آن بود .حسی را دنبال کرده بودم و حال جواب گرفته بودم.
همچنان قدم زدم و اجازه دادم حس ششم به من بگوید که از چه مسیری باید بروم .در انتها به دفتر
شیکی رسیدم که با چوب ماهون دکوربندی شده بود .میز بزرگی آنجا بود با پالکی که روی آن نوشته
شده بود :پرستون بی نیکولز دستیار مدیر پروژه .این اولین مدرک فیزیکی قابل لمس از چیزی
غیرعادی محسوب میشد که قطعا رخ داده بود.
پشت میز نشستم و همه پروندهها را بررسی کردم .بیرون بردن یکی از این پروندهها از اینجا
غیرممکن بود ،چون هنگام خروج از این منطقه فوق امنیتی همه چیز و همه کس را بازرسی
میکردند .بنابراین مجبور بودم هر چیزی را که میبینم به خاطر بسپارم.
کل دوره زندگیم را اینجا بودم و تقریباً هیچ چیز درباره آن نمیدانستم .حتی نمیتوانستم چیز
زیادی دربارهاش بگویم ،چون فوقسری بود .وقت شروع به کار در کمپانی قراردادی را امضاء کرده
بودم که طبق آن ملزم بودم تا سی سال چیزی درباره کارم به کسی نگویم .اگر چه در خصوص
فعالیتهای پروژه مونتاک یک مورد هم نبود که امضاء کرده باشم .طبق تجزیه و تحلیلهایم حدود
6ساعت را در دفتر تازه کشف شدهام سپری کرده بودم .سپس تصمیم گرفتم که بهتر است قبل از
به انتها رسیدن روز به کار عادی خودم برگردم .چند روز بعد تصمیم گرفتم که از آن زمان به عقب
برگردم و همه چیز را بررسی کنم .بار دیگر کارت شناساییام را به نگهبان دادم اما این بار او چیزی به
من برنگرداند و گفت :راستی آقای رابرت (اسم مستعار) میخواست شما را ببیند.
مردی (آقای رابرت) از دفتری بیرون آمد که اسم مدیر پروژه روی آن نوشته شده بود .به من نگاه
کرد و گفت :آقا شما برای چه کاری به اینجا آمدهاید؟ پاسخ دادم برای آن یکی میز (سِ َمت) .او در
جواب گفت که شما هیچ سمتی در اینجا ندارید .من به دفتر ،جایی که میزم آنجا بود اشاره کردم .اما
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
39 پروژه مونتاک /فصل ششم :پروژه پرتو ماه
وقتی همراه مدیر پروژه وارد اتاق شدم چیزی پیدا نکردم .چند روز گذشته بود و آنها هر ردی از من که
در اتاق باقی مانده بود را پاک کرده بودند.
کسی میبایست پی برده باشد که از دفترم بازدید کردهام ،اما نمیتوانستم تصور کنم که او چه
کسی بوده است .چون از نظر ذهنی به حالت نرمال برگشته بودم به مذاق آنها خوش نیامده بود .ظاهرا ً
چند روزی بود که نتوانسته بودند برنامه (جابهجا کردنم در یک جهان موازی) را روی من اجرا کنند
و اینکه چرا خودم را آفتابی کردهام باعث شگفتیشان شده بود .آنها میبایست به این نتیجه رسیده
باشند که این فرایند افشا شده و اینکه من تقریباً وجود موازی خودم را به خاطر آوردهام.
در نتیجه آنها همه چیز را متوقف کردند .امنیتیها مرا خواستند و تهدیدم کردند که اگر یک کلمه
از آنچه که رخ داده را جایی بازگو کنم مرا به زندان خواهند انداخت و آنقدر آنجا خواهم ماند تا بپوسم.
سعی کردم به حوادث عجیب و غریب دیگری که رخ داده بود فکر کنم .مدتها بود که مشکوک بودم و
همزمان دو واقعیت مجزا را تجربه میکردم .چگونه میشد که ظاهرا ً در یک زمان هم در پروژه مونتاک
بود و هم در کمپانی کار کرد؟
قب ً
ال به این نتیجه رسیده بودم که همزمان دو شغل دارم ،چون وقتی به خانه میآمدم فوقالعاده
خسته بودم و در آن لحظات اگر به جای من بودید همهی آنچه که برایتان قابل درک میشد عبارت
بود از یک تودهی عظیم گوه گیجه! متوجه شده بودم که در دو خط زمانی جدا از هم ،یا شاید هم
بیشتر ،مشغول کار هستم و در واقع من فقط یک ذره از قضیه سر در آورده بودم و بنابراین بیشتر
از اینکه جریان برایم واضح و روشن باشد ،باعث گیج شدنم شده بود .به هر حال در 1990توانستم
موفقیتهای عمدهای بدست آورم .روی سقف آزمایشگاهم ساختن یک آنتن دلتا-تی را شروع کردم.
( 7 Delta-Tآنتنی است با ساختار هشت وجهی که میتواند مناطق زمانی را جابهجا کند .برای
خم کردن زمان طراحی شده است ( .)Delta-T = Delta Timeدلتا در علم برای تغییر به کار میرود
و Delta-Tبه تغییر در زمان اشاره میکند ( .)Delta in timeدر ادامه کتاب درباره ماهیت این آنتن
بیشتر سخن خواهیم گفت) .یک روز که روی سقف نشسته بودم و حلقههای درون یک جعبه رله را
به هم جوش میدادم -که سیگنالها را از آنتن به طبقه پایین ،به آزمایشگاه رله کند – ظاهرا ً نشستن
در آنجا و لحیم کردن سیمها به یکدیگر موجب کنشهای زمانی و جابجایی ذهنم شد .هرچه بیشتر
لحیم میکردم ،بیشتر آگاه میشدم.
تا اینکه یک روز ،بوو ممم! کل خط حافظه در حد انفجار برایم رو شد و همه چیز بیرون ریخت .همه
آنچه که توانستم تصور کنم این بود که آنتن Delta-Tامواج روان زمان را تحریک کرده بود و چون من
. 7آنتن دلتا تی ساختار آنتن هشت سطحی که قادر به خم کردن زمان باشد .از نظر بصری مانند دو هرمی است که در یک پایه مشترک هستند .با چنین تعریفی در واقع
تصور امکان تسهیل در تغییر محدودههای زمانی بوسیله این آنتن سخت نیست .دو حلقه سیم بطور عمودی در اطراف لبه هرم قرار داده شده که هر کدام در زاویه 90
درجه با یکدیگر قرار دارند .سیم دیگری کل پایه را میپوشاند .تغییر زمان بوسیله ضربههای متمادی و تأمین انرژی دلتا تی انجام گردید ،همانطور که در فصل 12کتاب
توضیح داده شده ،حتی وقتی آنتن روشن نیست این آنتن تاثیرات چند بعدی لطیف و آرامی روی طبیعت میگذارد.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل ششم :پروژه پرتو ماه 40
اتصال دهنده این امواج با یکدیگر بودم فقط ذهنم کمی تحت فشار ارجاع زمانی قرارگرفته بود .آنتن
به زمان فشارآورده بود (به اصطالح خمش کرده بود) و به اندازه کافی خمیدگی ایجاد کرده بود که
من در حالت ناخودآگاه بین دو خط زمانی قرار گرفته بودم .این در هم شکستگی سدی بود که جلوی
حافظهام کشیده شده بود.
توضیح این اتفاق هر چه که میخواهد باشد ،چون درباره حافظهام خیلی خوشحال شده بودم.
همچنین باور داشتم که فرضیهام درباره آنتن دلتا درست است چون اوقات زیادی را صرف کار روی
حافظهام کرده بودم و بخش زیادی از آن بازگشته بود .در اوایل ژوئن 1990تمامی خاطرات کلیدیام
برگشته بود .در ژوئیه من از خدمت مرخص شده بودم .بعد از اخراجم همه ارتباطات نزدیکم را از دست
دادم .بعداز دو دهه کار برای کمپانی ،دیگر نه دوستی در کمپانی داشتم نه کانال ارتباطیای .به شکل
مؤثری منابع اطالعاتیام را از دست داده بودم.
حال شما به شکل کلی در خصوص وقایعی که منجر به بازگشت حافظهام شد آگاه شدهاید .بخش
بعدی کتاب شامل تاریخچه پروژه مونتاک است که شرح کلی از بکارگیری تکنولوژی ،آن هم براساس
خاطرات خودم و اطالعاتی که توسط همقطاران دخیل در پروژه مونتاک با من در میان نهاده شده
است.
فصل هفتم
ویلهلمرایش وپروژهفونیکس 8
حکومت ایاالت متحده در اواخر دهه 1940پروژه کنترل آب و هوا را با نام مستعار فونیکس
شروع کرد .اطالعات و تکنولوژی موردنیاز برای این کار را دکتر ویلهلم رایش فراهم نموده بود.
دانشمندی اتریشی که زمانی شاگرد فروید و کارل گوستاو یونگ بود .رایش مردی به غایت زیرک
و ستیزهجو بود .اگرچه او آزمایشهای وسیعی انجام داده و کتابهای بسیاری نوشته بود ،اما تعداد
اندکی از منتقدان و کارشناسان توانستهاند نگاه صادقانهای به تمامی این تحقیقات داشته باشند.
چون بسیاری از آنها در دسترس نیستند .بخشی از این عدم دسترسی تقصیر سازمان غذا و دارو
است که بر سوزاندن انبوهی از کتابها و همه اسناد موجود از او و همچنین نابودی بخش عظیمی از
. 8ویلهلم رایش۱۹۵۷ - ۱۸۹۷ Wilhelm Reich :روانپزشک و روانکاو اتریشی بود .با آنکه او در بیشتر دوره زندگی خود روانکاو شناخته شده و برجستهای بود اما
بیشتر شهرت او به سالهای آخر عمرش و درگیری او با دولت آمریکا مربوط میشود .او معتقد به روابط جنسی آزاد در میان نوجوانان و از مدافعان فروش آزادانه داروهای
جلوگیری از آبستنی بود .رایش در آلمان میزیست و در سال ۱۹۳۴پس از رویکار آمدن هیتلر ناچار به مهاجرت به اسکاندیناوی و بعد در سال ۱۹۳۹به آمریکا شد.
دولت نازی او را یهودی کمونیست میخواند .در آمریکا با انتشار مقاالتی به ترویج نظر خود درباره وجود نوعی انرژی کیهانی که او آن را «اورگون» مینامید ،پرداخت .اداره
داروها و مواد غذایی دولت آمریکا علیه او شکایت کرد .بسیاری از آثار او به عنوان دخالت در امور پزشکی به دستور دادگاه سوزانده شد .دادگاه حکم بازداشت او را صادر
کرد و در سال ۱۹۵۷در زندان درگذشت.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل هفتم :ویلهلم رایش و پروژه فونیکس 42
. 9کشف انرژی حیات (چی ،Chiانرژی کیهانی ،پرانا) به خودی خود کشف بحث برانگیزی نبود اما زمانی که با استفاده از این انرژی و بر اساس تئوری خودش گزارشاتی
مبنی بر درمان سرطان با کمک قدرت این انرژی مشاهده شد ،در آن زمان بود که این کشف بحثبرانگیز گردید .او همچنین موضوع انرژی حیات را در کنار انرژی کیهانی
و نظریه «جهان اشباع از اتر» نیوتن قرار داد.
انرژی حیات :مذاهب ،مکاتب ،فرهنگها و نژادها همواره از وجود این انرژی آگاه بوده و آن را به اسامی مختلفی نامیدهاند .مسیحیان آن را «ایت» مینامند که در همه جا
نافذ و سیال است و کاهنان پُلیزیری و هاوایی آن را «مانا» میخوانند .نزد صوفیان این نیرو به «برکت» شناخته میشود .از طرفی پژوهشگران روسی این انرژی را به نام
«پالسمای حیاتی» میشناسند .همچنین «نومیا» به گفتة پاراسلوس« ،انرژی حیاتی و کیهانی» به گفتة برونلر ،نامهاییاست که به انرژی حیاتی اطالق شده است .همة
این اسامی اشاره به انرژی مادر و بنیادین هستی دارند که همه چیز را شکل داده و در همه چیز نفوذ میکند .پرانا در اکثر موارد به معنی هوا به کار میرود ،ولی در واقع این
واژه معانی دیگری را نیز در بر دارد .بر اساس نتایج بدست آمده از آزمایشاتی که دانشمندان انجام دادهاند ،نیروی پرانای آزاد شده توسط اساتید چی کنگ شامل تشعشع
مادون قرمز ،الکتریسیته ساکن ،جریان ذرهای( )Pqrtick-Streamو غیره میباشد .پس نیروی پرانا فقط به معنی دم اکسیژن و بازدم در اکسید کربن نیست .بلکه به
معنای چیزی است که دارای پیام و انرژی غنیتر و پیچیدهتری است .نیروی پرانا در کانالها و جوانب جریان مییابد (منظور از جوانب ،انشعابات یا ضمایم کانالها است).
. 10از نظر تاریخی به محیط انتشار نور اتر گفته میشود ،زیرا فیزیکدانان قرن نوزدهم قویا معتقد بودند که تمام پدیدههای فیزیکی در نهایت دارای منشاء مکانیکیاند.
برای آنها غیر قابل تصور بود که یک آشفتگی الکترومغناطیسی (مثال نور حاصل از یک جرقه) در فضای خالی انتشار یابد .از این رو مفهوم اتر اختراع شد .نیوتن و ماکسول
معتقد به نظریه اتر بودند .تا سال ۱۸۶۵نظریه شایسته و مناسبی به جز نظریه اتر ،برای انتشار نور تدوین نگردید ولی در آن سال ماکسول معادالت خود را ارایه کرد.
براساس این نظریه ،امواج الکترومغناطیس یا نور ،با سرعت ثابتی در فضا گسیل میشوند و این سرعت ثابت را نسبت به یک ماده نامرئی به نام اتر که در سراسر گیتی و
حتی در فضای تهی نیز وجود دارد سنجیدند .تحقیقات ماکسول نشان داد که نور انتشار یک موج الکترومغناطیسی است .ماکسول نظریه ریاضی بسیار جالبی پیشبینی
کرد که تمام پدیدهها را ،شامل نور ،الکتریسیته و مغناطیس به یکدیگر مرتبط میساخت .اما به رغم تمام موفقیتها ،فیزیکدانان آن را برای توصیف خواص این محیط
مرموز جهانی ،آن چنانکه محیطهای مادی معمولی از قبیل گازها و مایعات و جامدات توصیف میشوند ،غیرممکن و ناتوان یافتند و آنچه در این راه تالش کردند به
تضادهای شدیدی منجر شد.
تا سالهای پایانی سده نوزدهم ،دانشمندان میپنداشتند که فضا از این ماده پیوسته و غیرقابل دیدن آکنده است .پرتوهای نور و سیگنالهای رادیویی امواجی بودند
درون اتر ،همچنان که صدا امواج گسیل شونده درون محیط مادی مانند هوا است .برای دستیابی به یک نظریه کامل ،تنها کافی بود اندازهگیریهای دقیقی از خواص
فیزیکی اتر ،مانند خواص کشسانی یا االستیکی آن انجام شود .نیوتن بر اساس مشاهدات و پژوهشهای خود دریافته بود که بر خالف نظر فیزیک کالسیک فضای کیهانی
و بین مواد خالی نیست و این فضا اشباع شده از مفهومی به نام اثر etherمیباشد .بر اساس این نظریه است که میتوان آثار انرژیهای معنوی و حیاتی که هر روز بر تمامی
موجودات نمود دارد را توضیح داد.
. 11موج-ذره :مفهوم موج-ذره بر این فرض استوار است که تمامی ذرات دارای هر دو خاصیت موجی و ذرهای هستند .این دوگانگی یکی از مفاهیم اصلی مکانیک
کوانتومی است .در نقطه مقابل آن مفاهیم کالسیک قرار دارند که ذرات را به صورت موج یا ذره در نظر میگیرند و از توصیف کامل رفتار ذرات با ابعاد کوانتومی عاجزند .در
مکانیک کوانتومی این تناقض را معموالً به عنوان یک خاصیت بنیادی از جهان تفسیر میکنند در حالی که در سایر تفسیرها ،این دوگانگی را نتیجه محدودیتهای مختلف
ناظر میدانند .این تفسیر بر اساس تفسیر کپنهاگی استوار است که در آن دوگانگی موج و ذره یکی از صور اصل مکملیت است که بیان میکند که یک پدیده میتواند به
صورت یکی از این اشکال دوگانه مشاهده شود نه هر دو به صورت همزمان.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
43 پروژه مونتاک /فصل هفتم :ویلهلم رایش و پروژه فونیکس
همکاری دولت برای رادیو سوند قدمتش به دهه 1920و airborne metro graphبرمیگردد.
اگر بخواهم برای درک بهتر شما اصطالح airborne metro graphرا توضیح بدهم airborne
میشود هوابرد metro .داللت میکند بر دستگاه هواسنجی و graphبه معنی ثبت کردن است .این
دستگاه مکانیکی بود که میزان فشار هوا ،میزان بخار آب موجود در هوا و دمای هوا را اندازه میگرفت
بالون چتر نجات به هوا فرستاده میشد و اطالعات را روی کاغذ ثبت میکرد .بالون
ِ و به همراه یک
طوری طراحی شده بود که در موعد مقرر ترکیده و دستگاه metro graphرا به زمین برمیگرداند.
مردم را تشویق میکردند که در برابر یک پاداش 5دالری که در آن زمان پول خیلی زیادی بود دستگاه
را پیدا کرده و تحویل بدهند .این روشی بود که بر اساس آن دولت اطالعات مربوط به آب و هوا را
بدست میآورد .از آنجایی که این دستگاه را از طریق پست باز میگردادند ،زمان ثبت اطالعات و
خواندن آنها طوالنی میشد.
اتمسفر ،رطوبت ،داده فشار ،سمت و سرعت باد در سطوح مختلف جو (تا ارتفاع تقريبي 30كيلومتري) را از طريق شبكه ارتباطات به تجهيزات خودكار گيرنده درسطح
زمين ميفرستد .مشاهدات راديوسوند Radio Observationيا به اختصار RAOBناميده ميشود.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
45 پروژه مونتاک /فصل هفتم :ویلهلم رایش و پروژه فونیکس
در اواخر دهه 1930دستگاه جدیدی به نام radio metrographاختراع شد .این شبیهairborne
metrographبود جز اینکه حاوی حسگرهای الکتریکی بود .این حسگرها به یک فرستنده مجهز
شده بودند که اطالعات را به یک گیرنده بر روی زمین انتقال میداد .وقتی ویلهلم رایش در اواخر
دهه 1940با دولت تماس گرفت radio metrographجدیدترین تکنولوژی در میان فنآوریهای
مربوط به آب و هوا بود .او به آنها یک جعبه کوچک ساخته شده از چوب درخت بالسا (سبکترین نوع
چوب تجاری در جهان) را تحویل داد که میتوانست با یک بالن به هوا فرستاده شود.
طبق نظر شاهدین ،با نزدیک شدن توفان بالن پاره شد و به حوالی مقر آزمایش روی النگ آیلند
رفت .دولت فنآوری radio metrographرا با دستگاه رایش ادغام نمود و آن را رادیو سوند نامید و
این فنآوری توسعه داده شد تا اثرات سازگار با آب و هوا را بازتولید کند.
در دهه 1950رادیو سوندها به شکل انبوه تا تعداد 200تا در روز به هوا فرستاده میشدند.
از آنجایی که رادیو سوندها را با بالونها به هوا میفرستادند پایین کشیدنشان سخت نبود.
کافی بود بالونها با برخورد به مانعی خود به خود خراب شوند .مردم آنها را پیدا میکردند
سری نگه داشت .به اطالع عموم و غیرممکن بود که قطعات واقعی را بدون برانگیختن شکّ ،
میرسید که هدف از بکارگیری این دستگاهها ،ثبت اطالعات مربوط به آب و هوا است و آنها از
آزمایش اصلی بیاطالع بودند.
اگر کسی به یکی از این بستهها دست بیابد در صورتیکه تجهیزات رادیویی معمول استفاده شود،
متوجه امواج غیرعادی نخواهد شد .تا اینجای کار همه چیز خوب است .آنها یک ایستگاه دریافت امواج
را به مردم نشان دادند که قرار بود امواج قالبی و غیر قابل استفاده را دریافت کند .خط تولید کوچکی
هم برای تولید این تجهیزات دریافتی تأسیس شد .در واقع هزاران هزار نمونه از این امواج رادیویی
هر روز در فضا وجود دارد و با موج رادیویی محدود به 100مایل باید تعداد زیادی دستگاه دریافت
کننده رادیویی وجود میداشت و این خیلی عادی بود .از آنجایی که من خودم متخصص جمعآوری
این وسایل هستم ،خیلی عجیب است که تا به حال یک دریافتکننده رادیو سوند که همراه این
وسیله باشد ندیدهام و این خیلی غیرعادی است که یک فرستنده امواج داشته باشیم بدون اینکه یک
دریافتکننده رادیو سوند هم برای دریافت امواج مخابره شده همراهش باشد .این نشان میدهد که
حکومت از هیچ دریافتکنندهای استفاده نمیکرده است.
سرنخ بعدی من این بود که مشخصات ورقی را که برای لوله رادیو سوند مورد استفاده قرار
گرفته را بررسی کنم .وضعیتاش طوری بود که قطعاً فقط چند ساعت دوام میآورد .با این وجود
من یک لوله را برای دو هزار ساعت در هوا نگه داشتم و در آن زمان از میان بیش از بیست تا از این
نوع دستگاههایی که ساخته بودم فقط یکی دچار خرابی شده بود .در تراز فعالیت صنعتی یک عدد
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل هفتم :ویلهلم رایش و پروژه فونیکس 46
خرابی تراز خوبی است .حرف من این است که اگر یک متصدی آماتور رادیویی یک رادیو سوند را
پیدا کند یا از بازار دست دوم فروشی بخرد ،میتواند اطالعات آن را خوانده و به اشتباه بیافتد و به
خود زحمت ساختن مداری را ندهد که فقط چند ساعت دوام بیاورد .او راه آسانتر را برگزیده و از یک
لوله دیگر استفاده میکند.
ظاهرا ً حکومت نمیخواست که مردم از این لولهها استفاده کنند و چیز غیرمعمولی را متوجه شوند
و رازها لو برود .این دلیل چرایی درج اطالعات نادرست روی ورقههایش است .پای رازی در میان بود.
در واقع دروغ هم نگفتهاند چون باطری پشتیبان طوری طراحی شده که لوله بعد از 3ساعت یا کمی
بیشتر بسوزد .این باعث میشود که پوشش محافظ کاتود بتواند به آرامی سرد و سپس منهدم شود.
وقتی این رادیو سوندها به زمین برخورد میکردند از کار میافتادند .به همین دلیل بود که مردم را
برای برگرداندنشان ترغیب و تشویق میکردند ،چون این دستگاهها را سالم گیر نمیآوردند .اگر
پای رمز و رازی در میان نبود ،چرا دولت باطریای طراحی کرده که یک لوله پرهزینه را که قابلیت
جایگزینی بعد از یک بار استفاده در مدت زمانی کوتاه را داشته است بسوزاند؟
با بسته بندی سنسورها در حبابهای مهر و موم شده اقدام گمراه کنندهتری انجام شد .به این شکل
که به محض در معرض هوا قرارگرفتن سنسورها آنها خیلی زود نابود شوند .با توجه به این اقدامات
پیشگیرانه ،این راز برای مدت بیش از 40سال سر به مهر باقی مانده که در نوع خود ترفند بسیار
عالیای بوده است.
به محض بررسی بیشتر دستگاه رادیو سوند و مداربندیاش متوجه شدم که دماسنج و رطوبتسنج
در رادیو سوند کار نمیکنند .هیچکدام از آنها کار نمیکردند! .سنسور دماسنج برای ثبت دما کار
نمیکرد .اما یک کارکردی داشت و آن هم این بود که نقش آنتن Dorرا ایفا میکرد .در حالیکه
سنسور رطوبتسنج بعنوان آنتن اورگون عمل میکرد .اگر DORتوسط آنتن حس میشده،
فرستنده میتوانسته ناهمفاز عمل کرده و دوز DORرا پایین آورده و خشونت طوفان را کم کند.
برعکس نقل و انتقال همفاز باعث افزایش دوز DORشود.
برای کسانی که گرایش فنی دارند ،حسگر دما در اصل یک ترمیستور 14است .اما به عوض
کربن پایه بودن حاوی عناصر نامتعارف و عجیب و غریب و فلزات نجیب 15است .بعنوان حسگر
دما بسیار ضعیف است چون چرخه دمای آن کم و زیاد میشود .منحنی مقاومت تغییرکرده و
. 14ترمیستور نوعی مقاومت حساس به دما است که به وسیله تغییرات دمایی ،مقاومتش تغییر میکند .در واقع با اندازهگیری مقاومت یک ترمیستور ،میتوان دمای
آنرا تعیین نمود .به همین دلیل این ابزار بعنوان سنسور دما مورد استفاده قرار میگیرند .ترمیستورها معموالً از مواد نیمهرسانا تشکیل شدهاند .از این رو در دماهای باال،
زودتر خراب شده و عمر کوتاهتری دارند .مقاومت اغلب آنها با افزایش دما افزایش مییابدکه به این نوع پیتیسی گفته میشود و در برخی از انواع دیگر مقدار مقاومت با
افزایش دما کاهش مییابد که اصطالحاً به آنها اِنتیسی یا مقاومت دارای ضریب دمایی منفی گفته میشود .تغییر مقاومت ترمیستور توسط مدار پل وتستون اندازهگیری
میگردد.
. 15فلزاتی که نسبت به خوردگی و زنگ زدن مقاومت میکنند ،به فلزات نجیب مشهور هستند .طال ،پاتین ،ایریدیوم ،اسمیم ،نقره ،پاالدیم ،رودیم ( )Rhodiumو روتنیم
( ،)Rutheniumبه فلزات نجیب مشهورند.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
47 پروژه مونتاک /فصل هفتم :ویلهلم رایش و پروژه فونیکس
درجهبندی (کالیبرهاش) ثابت نمیماند .حسگر رطوبت هم همین مشکل را دارد .حسگر رطوبت
با انرژی اورگون همان اثر را دارد .انتقال همفاز میتواند انرژی اورگون را بسازد و انتقال ناهمفاز
میتواند آن را تقلیل دهد.
همچنین رادیو سوند حاوی عنصر فشاری بوده که میتوانسته بعنوان سوئیچ سیگنال هم از DOR
پشتیبانی کند و هم از اورگون .این چگونگی توسعه انرژی اورگون توسط آنها بوده است .فرستنده
حاوی دو اوسیالتور( 16نوسانساز) بوده است .یکی از آنها یک نوسانساز سینوسی بود که در فرکانس
403مگاهرتز کار میکرد و دیگری یک نوسانساز موج مربعی 17با فرکانس کاری 7مگاهرتز بود .این
نوسانساز قادر بود در مقابل هر اتفاقی یک پالس مربعی 0و 1تولید نماید .این به طریقی بر عملکرد
اتریک رادیو سوند نظارت میکند.
آنچنان که به شما گفتهام درباره رادیو سوند شواهد به سختی پیدا میشوند ،آن هم از نوعی که
قابلیت موشکافی داشته باشند .اما همین شواهد به سختی به دست آمده داستان مرا تصدیق میکنند
که پروژه سری برای کنترل آب و هوا در جریان بوده است .ما دقیقاً نمیتوانیم بگوییم که از رادیو
سوندها فقط برای درهم شکستن شدت طوفان استفاده میشده است .اما این احتمال را میدهیم که
ممکن است از آنها برای افزایش شدت طوفان استفاده شده باشد.
در نهایت دولت قضیه کنترل آب و هوا را رها کرد .اگر جریان دستکاری آب و هوا کارش به دادگاه
کشیده میشد و این امر ثابت میشد ،دادخواهیهای بسیاری جریان پیدا میکرد .آنچه که جالبتر
و کنجکاوی بر انگیزتر از قضیه آب و هوا است ،اکتشافات در زمینه انرژی DORو اورگون و آنچه که با
آن میتوان انجام داد است.
در تئوری به این معنی است که حکومت میتواند جوامع ،ساختمانها یا یک جمعیت عظیمی را با
ارسال انرژی DORیا اورگون هدف بگیرد! طی سالها یک چنین فعالیتهایی در روسیه گزارش شده
است .البته در این خصوص مطبوعات ایاالت متحده مطالب چندان زیادی را پوشش ندادهاند .اما
فعالیتهایی در آمریکا در جریان بوده و اینکه آیا از این فنآوری برای خسارت وارد آوردن در جنگ
استفاده شده یا نه را نمیتوانم پاسخ بدهم .اما پتانسیل چنین کاری وجود داشته است 40 .سال
توسعه میتواند یک چنین فنآوری را بهینهتر ساخته باشد.
. 16یک نوسانساز الکتریکی ،مدار الکتریکی است که سیگنال الکتریکی تکرارشونده ،نوسانی تولید میکند ،اغلب یک موج سینوسی یا یک موج مربعی .نوسانسازها
جریان مستقیم ( )DCرا از منبع تغذیه به سیگنالی با جریان متناوب تبدیل میکنند .اینها به طور گسترده در خیلی از دستگاههای الکترونیکی استفاده میشوند.
مثالهای رایجی از سیگنالهایی که توسط نوسانسازها تولید میشوند شامل سیگنالهایی که توسط فرستندههای رادیو و تلویزیون پخش میشوند ،عالمت زمان
سنجی که ساعتهای کامپیوترها و کوارتزها را تنظیم میکنند و صدای تولید شده توسط بیپر الکترونیکی و بازیهای ویدیویی است.
. 17موج ساز مربعی :در انواع نوسانسازهای الکتریکی انواع خاصی وجود دارند که بر خالف نوسانات معمول سینوسی میتوانند انواع موجهای مربعی ایجاد کنند .این
دستگاههای الکترونیکی قادر هستند بر اساس فرکانس تنظیم شده برای آنها موج مربعی تولید کرده و به خروجی خود ارسال کنند.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل هفتم :ویلهلم رایش و پروژه فونیکس 48
الکترونیک که باعث تجاری شدن رادیو ،تلویزیون ،رادار ،دستگاههای تقویت صوت ،شبکههای بزرگ تلفنی ،گونههای نوین رایانههای رقمی و پردازندههای صنعتی شد،
مهمی داشتند .در بسیاری از کاربردها ،عنصرهای حالت جامد ،مانند ترانزیستورها و دیگرعنصرهای نیمرسانا ،جایگزین المپهای خأل شدهاند.المپهای خأل در دونقش ّ
حالت دیود و ت ِریود هستند.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
51 پروژه مونتاک /فصل هشتم :ادغام پروژه فونیکس در پروژه رنگینکمان
کدام جهت هستید و همهی آنچه که برایتان رخ میدهد باعث گیج شدنتان خواهد شد.
پروژه فونیکس با حل مسأله بردن انسان به درون «گنبد الکترومغناطیسی» و در نهایت بیرون
آوردنشان مواجهه بود ،در حالی که همزمان آنها را با زمان مرجع واقعیشان مرتبط کند (که آنها
بعنوان مثال زمان روی زمین را گم نکنند) این به این معنی است که وقتی آنها در واقعیت موازی یا
«گنبد الکترومغناطیسی» هستند ،با چیزی که نقطه زمان مرجع را در اختیارشان قرار دهد از آمادگی
الزم برخوردار شوند .آنها این مسأله را با تغذیه آنها در گنبد الکترومغناطیسی با تمامی پسزمینههای
طبیعی زمین حل کردند .حداقل برای متقاعد کردنشان به اندازه کافی که اتصال به جریان زمان
مرجع را ادامه دهند .در غیر اینصورت باعث خواهد شد کسانی که در گنبد الکترومغناطیسی
هستند بینظمی فرابعدی و مسائلی از این دست را تجربه کنند .به این دلیل آماده کردن یک صحنه
ساختگی الزم بود تا بتوانند تا حدی درجهای از طبیعی و عادی بودن شرایط را حس کنند .دکتر فون
نیومان نامزد ایدهآل برای این کار را کامپیوترها میدانست .اگر آنها میخواستند مرجعهای زمانی
را برای افراد خاصی محاسبه کنند و مرجعهای زمانیشان را در حالیکه آنها در حال عبور از «گنبد
الکترومغناطیسی» یا «واقعیت موازی» هستند جایگزین نمایند از کامپیوتر استفاده میکردند.
کسانی که درون گنبد هستند «زمان صفر» و در اصل «نابودن /فقدان واقعیت» را ،یا در بهترین
حالت گمگشتگی در زمان را تجربه میکنند .کامپیوتر ناگزیر به ایجاد یک بستر الکترومغناطیسی
(یا سطح مجازی) است که وجود فیزیکی را با موقعیتی که در آن قرار دارد هماهنگ سازد .اگر چنین
نشود روح و بدن فیزیکی هماهنگیشان را از دست داده و منجر به جنون شخص خواهد شد.
آنها با دو مورد مواجهه بودند:
یکی بدن فیزیکی و دیگری کالبد روحی .به این دلیل است که مرجع زمانی را روی روح قفل
میکنند و سطح الکترومغناطیسی را روی بدن فیزیکی.
کل پروژه در 1948شروع شده و در نهایت در 1967توسعه پیدا کرده است .وقتی پروژه کامل
شده است گزارش نهایی نوشته و به کنگره تحویل داده شده است .کنگره بودجه الزم برای این پروژه
بخصوص را در اختیار داشت و به این ترتیب میتوانست پیگیر نتایج آن شود .به آنها گفته شده بود
که هوشیاری انسان میتواند تحت تاثیر نیروی الکترومغناطیس واقع شده و این امکان وجود دارد
که با توسعه تجهیزات بتوان واقعاً مسیر فکر انسان را تغییر داد .جای تعجب نداشت که پاسخ کنگره
منفی بود.
آنها نگران این بودند که اگر این فنآوری به دست آدمهای نادرست بیافتد آنها خودشان (اعضاء
کنگره) عقلشان را از دست داده و تحت کنترل قرار گیرند .این نگرانی خیلی بجا بود و در 1969فرمان
انحالل کل پروژه صادر شد.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل هشتم :ادغام پروژه فونیکس در پروژه رنگینکمان 52
فصل نهم
پروژهمونتاکآغازمیشود
پنهان نیست که کنگره ،سیآیای را نسبت به کشف هر چیزی در این خصوص (یعنی تخلف)
تهدید نمود .آنها منابع مالیشان را قطع کرده و ابزارهای قدرت قانونیشان را محدود نمودند .حتی
سادهلوحترین فرد هم به این مطالب اقرار میکند که بین کنگره و سازمان سیا فضایی از عدم اعتماد
وجود دارد .با این حال سر و کار ما در اینجا با خود سازمان سیا نیست .در حقیقت حتی اگر سیا در این
موضوع دخالتی هم داشته باشد این دخالت به شکل بالهای جانبی است .بالهایی که توسط منبعی
خارج از مدیریت سیا هدایت شده و مورد استفاده قرار میگیرند.
وقتی کنگره پروژه فونیکس را منحل نمود ،گروهی در آزمایشگاه بروکهیون از قبل پیرامون این
ال مقتدری ساخته بودند .آنها رایش و فنآوری سری را در اختیار داشتند که قطعاً
پروژه یک دژ کام ً
قادر بود ذهن انسان را تحت تاثیر قرار دهد .گروه بروکهیون با ارتش تماس گرفتند و اطالعاتی در مورد
این بخش جدید و خارقالعاده از تکنولوژی در اختیارشان قرار دادند.
آنها از دستگاهی صحبت میکردند که با آن میتوانستند بر اساس تواناییهای موجی و القائات
ذهنی کاری کنند که دشمن بدون هیچگونه درگیری و جنگی خود را تسلیم کند .این دستگاه تنها
با یک سویچ روشن و خاموش قادر بود که دشمن را به تسلیم شدن وادار کند .البته که ارتش سخت
مجذوب این فنآوری شد .این رؤیای هر متخصص جنگی بود .دستگاهی را تصور کنید که میتوانست
دشمن را قبل از شروع نبرد تسلیم کند!
(شواهدی را در بخش ضمیمه ارایه کردهام مبنی بر اینکه طی جنگ خلیج فارس از دستگاه کنترل
ذهن علیه عراقیها استفاده شده است).
ارتش مشتاق و آماده همکاری شد .آنها متوجه شدند که نیازی نیست خودشان را درگیر مسائل
مالی کنند ،چون تأمین مالی پروژه بر عهده گروهی در آزمایشگاه ملی بروکهیون بود .اما افراد
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل نهم :پروژه مونتاک آغاز میشود 54
بروکهیون به جای مناسبی نیاز داشتند که بتوانند در گوشهای آزمایشهای خود را انجام بدهند .مسلماً
آنها به تجهیزات و خدمه ارتش نیاز داشتند .آنها به ارتش فهرستی از تمامی تجهیزات موردنیاز را
ارایه کردند .مخصوصاً اینکه آنها در فهرست تکنولوژی الزم ،رادار قدیمی Sageرا هم وارد کرده
بودند .عالوه بر این ،آنها تقاضای یک رادیو سوند غولآسا را نموده بودند که میدان عملکردش حدود
425-450مگاهرتز بود .از تحقیقات پیشین متوجه شده بودم که این یکی از «فرکانسهای دریچهای»
برای ورود به هوشیاری انسان است.
برای راه اندازی 425-450مگاهرتز یک دستگاه رادار خیلی غولآسا مورد نیاز بوده است .ارتش
هم دقیقاً آنچه که آنها در پیاش بودند را داشت .یک پایگاه متروکه نیروی هوایی واقع در منطقه
مونتاک که سیستم راداری از رده خارج شده Sageدر آنجا قرار داشت و مناسب درخواست بود .این
سیستم از قبل بخشهای مربوط به فرکانسهای رادیویی و مدوالسیونی 20که برای ساخت یک رادیو
سوند غولآسا موردنیاز بود را در اختیار داشت.
رادار Sageدر مونتاک در اصل بخشی از یک سیستم اعالم خطر دفاعی بود که طی دهههای 50و
60مورد استفاده قرار میگرفت .امروزه میتوانیم از تکنولوژیهای ماهوارهها و رادارهای رصد اعماق
کیهان ،برای مقاصد مطلقاً دفاعی استفاده کنیم.
حتی اگر کسی این ماجرا را باور نکند طرح این سؤال اجتنابناپذیر خواهد بود که :چرا یک سیستم
دفاعی قدیمی به جریان افتاده و برای یک دوره بیش از ده ساله مورد استفاده قرار گرفته است؟
مقامات مربوطه این پروژه را به نام «فونیکس» میشناختند .البته اسمی که خودم و بقیه افراد
دخیل در ماجرا برایش گذاشته بودیم «پروژه مونتاک» بود .تا آن زمان کنگره از آنچه که رخ میداد آگاه
بود .اما از این مرحله به بعد ،با رد پروژه توسط کنگره ،افرادی قدرتمند کار را پیش بردند و عملیات را از
زیر چتر هرگونه کنترلی خارج کردند .حتی آنها از ارتش ایاالت متحده هم استفاده کرده بودند .البته
سؤال صریح این است که چه کسی از چه کسی استفاده کرده است؟ الزم است تاکید شود که این کار
بدون نظارت مقامات رسمی منتخب (اعضاء کنگره) و علیرغم اعتراض آنها انجام شده است.
بین سالهای 1969-70پایگاه مونتاک دوباره بازگشایی شد .وقتی مدیریت پایگاه تغییر داده شد و
آنجا به اداره خدمات عمومی تحویل داده شد رادار Sageهم خاموش شد .دولت منابع مالی این پایگاه
را قطع کرده بود و آنجا متروکه و جزو مایملک مازاد دولت تلقی میشد .روشن است که برای یک
چنین پروژهای بودجه هنگفتی نیاز بوده است .امور مالی پروژه در هالهای از راز پوشیده و ظاهرا ً کام ً
ال
محرمانه تلقی شد.
. 20مدوالسیون در مهندسی عبارت است از سوار کردن سیگنال اطالعات (سیگنال باند پایه یا پیام) بر روی سیگنال معموالً فرکانس باالتری (سیگنال حامل) به منظور
افزایش برد سیگنال و بهرهوری انتقال و استفاده بهتر از پهنای باند کانال .در مدوالسیون یکی از خواص سیگنال حامل (مث ً
ال دامنه ،فرکانس ،فاز یا )...با توجه به تغییرات
سیگنال پیام تغییر داده میشوند .به طور کلی فرایند گنجاندن سیگنال حاوی اطالعات در سیگنالی دیگر را مدوالسیون می نامند .همچنین اخذ سیگنال حاوی اطالعات
دمدوالسیون نام دارد.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
55 پروژه مونتاک /فصل نهم :پروژه مونتاک آغاز میشود
خودم مدرک مستندی درباره منابع مالی پروژه در اختیار ندارم اما دوستانی که در مونتاک داشتم
به من گفته بودند این نازیها هستند که سخاوتمندانه برای پروژه خرج میکنند .در 1944یک
قطار آمریکایی که یک گروهان 51نفری را حمل میکرد و در عین حال حامل 10میلیارد دالر
طالی باارزش نازیها بود ،در تونلی واقع در فرانسه با دینامیت منفجر شد .ژنرال جرج پاتن در آن
زمان در اروپا بود و پیگیر قضیه شد .اما برایش قابل هضم نبود که چگونه قطار نظامی آمریکایی در
قلمرو یکی از متحدان غربی با دینامیت منفجر شده است .بعنوان یک ژنرال و انسان او نگران جان
سربازها بود .ده میلیارد دالر یک راز باقی مانده و تالشهای پاتن به جایی نرسید .به من گفته شد که در
نهایت این محموله سر از مونتاک در آورده و این ده میلیارد دالر طال بوده که بعدا ً هر اونسی 20دالر
قیمتگذاری شده است .آن مقدار طال اکنون و مطابق وجه رایج معادل 200میلیارد دالر میارزد که
از آن برای تأمین مالی پروژه استفاده شده و برای سالها ادامه یافته است.
وقتی این بودجه تمام شد ،بنا به گفته برخی ،خانواده مشهور Kruppکه کنترل شرکت ITTرا
در اختیار دارند ،بودجه الزم را تأمین کردهاند [ Kruppمالک کارخانههای مهماتسازی آلمان طی
جنگ جهانی اول و دوم بود و بعد از اینکه برای جرایم جنگی و همدستی با هیتلر در دادگاه نورمبرگ
گناهکار شناخته شد ،بزرگ خاندان Kruppحکم سبک زندانش به آزادی مشروط تبدیل شد و اجازه
یافت تا شغل سابقش تجارت اسلحه را ادامه دهد].
در اواخر 1970و 1971گردان راداری 0773پایگاه نیروی هوایی مونتاک دوباره فعال شد .آنها
ستادی بر پا نمودند و تجهیزات را به کار گرفته و کل مرکز تحقیقات را راهاندازی کردند .این جریان
حدود یکسال تا اواخر 1971طول کشید و بدین ترتیب پروژه مونتاک به جریان افتاد .تمهیدات
سفت و سخت امنیتی به کار گرفته شد و این گردان به بخشی کام ً
ال بانفوذ تبدیل شد .اگر چه
از فنآوری خیلی محرمانه استفاده میشده ،اما طراحی هوایپماهای رادارگریز با پوشش مقاوم در
21
سری ،برخی جنبههای فنآوری «گنبد
برابر رادار و سطح مقطع راداری برنامه مخفی نبود .مورد ّ
الکترومغناطیسی» و چگونگی گسترش آن بود.
بحث و شرح و بسط ما بر سر بقایای یک سیستم سری نظامی که با اجازه مقامات دولتی طراحی
و اجرا شده باشد و به سیستم دفاعی ایاالت متحده ربط داشته باشد نیست .در این کتاب ما با افشای
. 21هواپیمای پنهانکار هواپیمایی است که برای جلوگیری از کشف و رهگیری از فناوریهای پیشرفتهای برای کاهش بازتاب راداری ،فروسرخ (حرارتی) ،نور مرئی،
دامنه بسامد رادیویی و امواج صوتی خود استفاده میکند .مجموعه این تکنولوژیها فناوری پنهانکاری نامیده میشوند .گاهی از اصطالح هواپیمای رادارگریز نیز در
اشاره به این نوع هواپیماها استفاده میشود اما باید توجه داشت که هرچند رادارگریزی (به معنی کاهش انتشار و انعکاس امواج راداری) یکی از مهمترین ویژگیهای
هواپیماهای پنهانکار است اما برای کاهش احتمال کشف هواپیما توسط دشمن کاهش بازتاب حرارتی ،صوتی و بصری نیز الزم است .البته باید توجه داشت که هنوز هیچ
هواپیمایی وجود ندارد که به طور کامل برای تمام دستگاههای راداری نامرئی باشد ،اما فناوریهای پنهانکاری بهکار رفته در این نوع هواپیماها تشخیص یا ردگیری آنها
را بسیار دشوار میکنند و به این ترتیب احتمال تشخیص هواپیما توسط رادار دشمن کاهش یافته و در نتیجه احتمال اصابت موشکهای هدایت راداری به آن نیز کاهش
پیدا میکند .مهمترین چالش در طراحی هواپیماهای پنهانکار این است که پنهانکاری و آئرودینامیک دو قطب مخالف در طراحی هواپیماها هستند .یعنی تمهیداتی
که برای پنهانکار شدن هواپیما اندیشیده میشود ،ویژگیهای آئرودینامیکی هواپیما مثل سرعت ،مانورپذیری و بهرهوری در مصرف سوخت را تضعیف کرده و با گرانتر و
پیچیدهتر شدن هواپیما صرفه اقتصادی و قابلیتهای رزمی آن را کاهش میدهد.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل نهم :پروژه مونتاک آغاز میشود 56
پروژهای سر وکار داریم که نمیبایست از اول هم فعال میشده است .پروژهای که نه برای اهداف
نظامی یا دفاعی ،که فقط برای کنترل ذهن مردم و علیرغم مخالفت کنگره با آن ،طراحی شده است.
ستاد ،اختالطی بود از کارکنان نظامی و دولتی و پرسنل شرکتهای مختلف و من جزو پرسنل
یکی از شرکتها بودم و در 1973به پروژه پیوسته بودم .در آنجا تعدای از تکنیسینهای نیروی هوایی
بودند که در دهه 60روی رادار Sageکار کرده بودند .اگر چه نام آنها در اسناد بعنوان پرسنل از خدمت
مرخص شده پایگاه متروکه آمده بود ،اما نیروی هوایی آنها را به خدمت فراخوانده بود.
تکنیسینها به گروه فونیکس گفته بودند که آنها میتوانند وضعیت کل پایگاه را طبق مدت زمان
پالس و فرکانس رادار تغییر دهند .آنها پس از سالها کار با رادار از سر کنجکاوی حرفهای متوجه این
قضیه شده بودند .این موضوع افراد پروژه فونیکس را غافلگیر نمود و آنها خیلی به قضیه عالقمند
شدند .با تغییر میزان پهنای پالس ،آنها میتوانستند خط سیر کلی فکر مردم را تغییر دهند! این همان
چیزی بود که آنها در پیاش بودند.
این اطالعات جدید توجه من را به این نکته جلب کرد که هر چه من میدانم به آزمایش «مایکروویو
ذهنی» برمیگردد .آنها یک بازتابنده را آوردند (که مانند یک موز پوست کنده بزرگ بود و اگر کسی
در نقطه بازتابی آن قرار میگرفت میتوانست آن را از فاصله دوری ببیند) معموالً آن را رو به غرب
میچرخاندند و زاویهاش رو به پایین ،روی ساختمانهایی که مکان امن پنداشته میشد متمرکز بود.
داخل ساختمان ،آنها یک صندلی را درون یک اتاق محافظت شده گذاشته بودند .در ابتدا آنها کسی را
رو صندلی مینشاندند .این شخص معموالً دانکن کامرون بود .آنها در را باز و بسته میکردند تا تصمیم
بگیرند که چه مقدار از انرژی 22 UHF/microwaveمیبایست وارد اتاق شود .همه اینها در حالی
انجام میشد که آنتن را چرخانده و در جلوی ساختمان متمرکز شده بود .آنها برای آزمایش فرستند را
در پهنا و میزان پالس و فرکانسهای متفاوت به کار میانداختند .آنها هر آزمایش تجربی صرفاً سادهای
را که به ذهنشان میرسید را انجام میدادند .آنها فقط میخواستند ببینند برای کسی که روی صندلی
نشسته و در معرض بمباران فرکانس و پالس ایکس و ...قرار گرفته چه اتفاقی میافتد .آنها برخی
تغییرات در شخص ،از جمله عادت به خواب ،گریه و شادی و هیجان و ...را بررسی میکردند.
شایع شده بود که هر وقت رادار Sageفعال میشود وضع روانی کل پایگاه تغییر میکند .این قضیه
برای ناظران پروژه خیلی جالب بود چون در اصل آنها به بررسی عامل انسانی عالقمند بودند .آنها
میخواستند ببینند که چگونه میشود امواج مغزی را تمرین و سپس تغییر داد .این کار از طریق تغییر
بسامد پالس و دامنهی نوسان با توجه به عملکردهای زیستی متفاوت انجام میشد( .یعنی بسامد و
دامنه را تغییر میدادند و بعنوان مثال ناراحتی و یا خوشحالی فرد را بررسی میکردند) .در حقیقت با
. 22امواج میکروویو در باند یو اچ اف .فرکانس فراباال به موج الکترومغناطیسی که فرکانسی بین ۳۰۰مگاهرتز و ۳گیگاهرتز دارند ،گفته میشود.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
57 پروژه مونتاک /فصل نهم :پروژه مونتاک آغاز میشود
توان فرکانس رادیویی 425-450مگاهرتزی آنها توانسته بودند روزنهای در ذهن انسان ایجاد کنند!
گام بعدی یافتن چیزی است که درون ذهن قرار دارد .اگر چه د ِر اتاق حفاظت شده اغلب اوقات
بسته میشده ،اما احتماال درست کار نمیکرده است .سوژهها برای نفوذ در امواج مغزیشان در
معرض میدان نسبتاً قوی قرار میگرفتند ،البته نه آن قدر قوی که باعث آسیب به مغز شود .اگر این
جریان چند روز ادامه مییافت در انتها ممکن بود اثر کام ً
ال مخربی داشته باشد.
در نتیجهی پرتو افشانی به قدرت صد کیلووات فرکانس رادیویی در فاصله حدود 100یاردی،
دانکن دچار آسیب بافتی و مغزی شد .امواج رادیویی مغز و قفسه سینهاش را سوزانده بودند .بدنش
تقریباً دچار تغییر چگالی شده بود .غلظت امواج مایکروویو نواحی از گرما یا انرژی شکل گرفته بودند.
پس از معاینه شدن توسط دکتر در 1988دکت ِر دانکن از بافتی سوخته و غیرمعمول در ریههایش
خبر داد .او هرگز چیزی شبیه این را ندیده بود .میگفت که طی خدمتش بعنوان دکتر ،تنها یکبار چنین
چیزی را دیده ،آن هم زمانی که کسی در معرض اشعه راداری بسیار پرقدرتی قرار گرفته بوده است .در
ادامه تحقیقات پیشین ،در سال 1986به این نتیجه رسیدند که در واقع مغز دانکن مرده است.
در ابتدا از دو روشنبین خواهش کردم که خوانشی درباره دانکن داشته باشند .آنها مرگ مغزی او
را تایید کردند .میدانستم این امکان وجود دارد که رنگ خاصی را به مغز تزریق کنند و با عکسبرداری
با اشعه ایکس یا سی–تی اسکن مشخص کنند که چه نواحی از مغز از اکسیژن استفاده کردهاند.
مغز بر اثر فقدان اکسیژنی که باید به او میرسیده مرده و چنانچه خوانشهای روشنبینی را درست
میپنداشتیم ،مغز او به اکسیژن چندانی نیاز نداشت .از یکی از دوستان عصبشناسم خواستم که در
این باره نظر بدهد .او گفت قطعا این امکان وجود دارد که کسی دچار مرگ مغزی شده باشد و هنوز
سرپا باشد .او از موارد پس از مرگ در انگلستان و آمریکا یاد میکند که طی آن مغز درون جمجمه با
یک الیه عجیب و غریبی پوشیده شده است .الیهای که قطر آن یک میلیمتر میشده است.
او حدود ده سال قبل با موارد جالبتری مواجه شده است .دستهای از عکسهای با اشعه ایکس که
از یک آدم عادی گرفته شده بود را برداشت و نواحی قرمزی را به من نشان داد .همچنین او نواحی آبی
رنگی را هم نشان داد اما به من گفت که آنها نواحی هستند که احتیاج چندانی به اکسیژن ندارند .سپس
او عکس اشعه ایکس دیگری رو کرد که کل مغز را آبی نشان میداد ،به این معنی که آن فرد زنده است
و مثل بقیه انسانها زندگی میکند جز اینکه با مشکل پاک شدن حافظه مواجه بوده است .او واقعا دچار
مرگ مغزی شده بود و مغز فقط به قدری از اکسیژن استفاده میکرد که جلوی پوسیدگی را بگیرد.
گوشه عکس اشعه ایکس توجه مرا به خود جلب کرد و از دیدن نام دانکن شگفتزده شدم .بر
اساس این اطالعات ،دانکن واقعا دچارمرگ مغزی شده بود .از دکتر خواستم که توضیحی برای آن
ارایه کند اما او مطئمن نبود که چه باید بگوید .او فقط بر پایه قدرتهای روحی یک نتیجهگیری نظری
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل نهم :پروژه مونتاک آغاز میشود 58
اعم از النگ آیلند ،نیوجرسی ،شنال نیویورک و شهروندان کنه تیکت .فقط برای اینکه ببینند تا کجا
میتوان پیش رفت .اگر چه اغلب آزمایشها روی سربازهایی که در مرخصی بودند انجام میشد .برای
کنترل انواع پالسهای متفاوت زمان صرف شد .این و آن را امتحان کردند .آنها اثرات متفاوت را ثبت و
طبقهبندی کردند .تمام اینها آزمایشهای تجربی محض بودند و یک پایگاه داده عظیمی جمعآوری
شده بود.
پس از اینکه اطالعاتشان تکمیل شد از طرز کار پالسها روی انسان سر در آوردند .یعنی
کمکم فهمیدند که هر عملی یا کاری چه دلیلی داشت .در این مدت آنها روی جهش امواج (پرش
23
آزمایشاتی انجام دادند .جهش امواج وقتی رخ میدهد که فرستنده به طور آنی و فرکانسی)
تصادفی حول یکی از 5فرکانس متفاوت (که به فرستنده داده میشدند) حرکت میکند .این نکته
بعدها بسیار اهمیت پیدا کرد چون کلید خم کردن زمان بود .آنها متوجه شدند که جهشهای
فرکانسی خیلی سریع مدوالسیونهای روانگردانتری پدید میآورد( .مدوالسیون عبارت است از
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال).
پایگاه دادهای توسعه داده شده بود که دفعات جهش فرکانسی را فهرست میکرد( .دفعاتی که شما
از یک فرکانس به فرکانس دیگر میرفتید) .آنها چگونگی پالس مدوله شده ،24میزان پالس مدوله شده
در پهنای پالس و قدرت خروجی پالس را اندازه میگرفتند .سپس این با نتایج واکنش همراه میشد.
پایگاه داده بسیارگسترده بود و طیف وسیعی از علل و عوامل را پوشش میداد.
بعد از آزمایشهای بسیار آنها کنترل پنلی را توسعه دادند که بوسیله آن توانستند مدوالسیون
پالسها و زمانبندیهای مختلف را تنظیم کنند .آنها فهمیدند که این پالسها و توابع متفاوت،
الگوهای فکری مشخصی را بطور واضح و مجزا به نمایش میگذارند .آنها توانستند این مدوالتورها
و زمانبندیها را طوری تنظیم کنند که زمینه انتقال الگوهای فکری خاص بطور مجزا فراهم شود.
به این معنی که آنها میتوانستند با آن به هر چیزی که میخواستند حمله کنند و منتظر اثر مطلوب
موردنظرشان بنشینند.
تمامی این تحقیقات بین سه تا چهار سال وقت گرفت .حال فرستنده کام ً
ال عملیاتی و به سیستم
مرکزی متصل شده بود .برنامهها نوشته و از طریق فازها منتقل میشدند .برنامهها ثابت کردند که
میتوان خلق و خوی مردم را تغییر و میزان جرم و جنایت را افزایش داد و مردم را تحریک کرد ،یا حتی
طوری برنامهریزی کرد که حیوانات هم کارهای عجیب و غریب انجام بدهند.
با تحقیقات فراوان به این نتیجه رسیدند که با استفاده از برنامهها آنها میتوانند روی ماشینآالت
. 23پرش فرکانسی مبتنی بر طیف گسترده (انگلیسی Frequency-hopping spread spectrum :یا )FHSSشیوهای انتقال رادیویی با عوض کردن موج حامل در
کانالهای مخابراتی مختلف در توالی شبهتصادفی که برای فرستنده و گیرنده رادیویی شناخته شده است.
. 24مدولهسازی پهنای پالس یا مدولهسازی پهنای تَپ (به انگلیسی )PWM :به معنای تغییر دادن ضریب وظیفه یک سیگنال به منظور ارسال اطالعات در یک کانال
مخابراتی و یا تنظیم مقدار توان ارسالی به بار است.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل نهم :پروژه مونتاک آغاز میشود 60
تمرکز کرده و تمامی کارکردهای الکتریکی را متوقف کنند .نفهمیدم که چه نوع مدوالسیونی بوده ،اما
متوجه شدم که آنها کام ً
ال تصادفی آن را پیدا کردهاند .یک روز که ماشینهای ارتشی در اطراف پایگاه
در گردش بودند ،یکدفعه بیهیچ دلیل خاصی ،همه چیز از کار افتاد و در پی پرسوجو معلوم شد آنچه
که رخ داده یک برنامه توسعه یافته انتقال در زمان بوده است .در ابتدا برنامه میتوانست چراغهای
ماشین را کمنور کند .برنامه بارها تصحیح شد تا کار به جایی رسید که باعث شد تمامی عملکردهای
الکتریکی یک ماشین از کار بیافتد .سالها تحقیق و جمعآوری اطالعات در نهایت به ساخت دستگاه
کنترل فکر منجر شد .هدف بعدی ایجاد یک فنآوری دقیق بود و برای انجام آن از منابع عجیب و
غریبی استفاده شد.
AMPLITRON
اساساً آمپلی ترون یک آمپلی فایر یو اچ اف پرقدرت است .آمپلی ترون در شکل
فوق بعنوان آمپلی فایر فرستنده قبل از انتشارچیزی از آنتن عمل میکند .در حجم
بزرگترش این مدل یک لوله 300پوندی به اندازه 35اینچ دارد.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
61 پروژه مونتاک /فصل نهم :پروژه مونتاک آغاز میشود
THYRATRON
شکل فوق یکی از تایراترونهای چهار پالسه استفاده شده است .این (تایراترون) لوله
را به عقب میراند .با تغذیه از طریق پالسی که از ترانس پالس دهنده به لوله خروجی
اعمال میکند .تایراترون تنظیم کننده فرکانس منبع است .این ،عامل فرکانسی بود
که باعث کنترل ذهن و خمیدن زمان میشد.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل نهم :پروژه مونتاک آغاز میشود 62
فصل دهم
صندلیمونتاک
در دهه 25 ITT 1950فنآوری سنسور (حسگر) را توسعه داده بود که میتوانست به شکلی دقیق
آنچه را که یک شخص به آن میاندیشید به نمایش بگذارد .این در اصل یک ماشین ذهنخوان بود.
این ماشین بنا بر این اصل کار میکرد که توابع الکترومغناطیسی انسان را جمعآوری کند و آنها را
به شکل قابل فهمی ترجمه نماید .صندلی در نظر گرفته شده بود که شخصی روی آن مینشست.
سیمپیچهایی هم بعنوان حسگر در اطراف صندلی کار گذاشته میشدند .از سه گیرنده 6 ،کانال و
یک ابر کامپیوتر Cray-1هم استفاده میشد که فکر شخص را بصورت دیجیتالی روی صفحهنمایش
نشان میداد.
توسعهی این فنآوری هنوز هم چون یک معما باقی مانده است .گفته شده که این تحقیقات به
کمک / Siriansسیریانها انجام شده است .نژاد بیگانهای که از سیستم ستارهای مشهور به Sirius
آمده بودند .طبق این نظریه ،بیگانهها طراحی اولیه را انجام دادهاند و انسانها در ادامه روی آن کار
کردهاند.
سه مجموعه سیمپیچ در هرمی در اطراف صندلی کار گذاشته شده بود .سیمپیچی هم دور نوک
هرم به موازات سیمپیچ پایه قرارداده شد .فرد درون میدانی از سیمپیچها قرار میگرفت .سه مجموعه
از سیمپیچها با سه گیرنده رادیویی متفاوت ( )Hammerland Super ProP s600و شش خروجی
مرتبط میشدند .یک ردیاب (موجیاب) باند جانبی 26مستقل که حامل یک سیستم مرجع شناوری
. 25آیتیتی( ،به انگلیسی )ITT :شرکت خوشهای آمریکایی است ،که در ۳حوزه کامأل مستقل از یکدیگر فعالیت میکند .بخش آب و سیاالت که بزرگترین تولیدکننده
پمپهای آب و تجهیزات انتقال آب و مایعات در جهان است ،بخش صنایع جنگافزاری ،این شرکت تولیدکننده تجهیزات امنیتی-الکترونیکی و سیستمهای دفاعی
است ،که یکی از ۱۰پیمانکار بزرگ طرف قرارداد وزارت دفاع ایاالت متحده آمریکا به شمار میآید و سومین قسمت این شرکت ،بخش فناوری هوافضا و تجهیزات ترابری
آن میباشد.
:sideband . . 26یک گروه از فرکانسهای باالتر یا پایینتر از فرکانس حامل است.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل دهم :صندلی مونتاک 64
بود که شش خروجی را برای سه گیرنده فراهم میکرد .سه تا از آنها باند جانبی زیر موج حامل 27و سه
تای دیگر باند جانبی روی موج حامل بودند.
سؤال خیلی مهمی که مطرح میشود این است که اگر این دستگاه خوانش ذهن بوده ،از موج
حامل برای چه کاری استفاده میشده است؟
آشکارسازها (ردیابها)ی موجود در یک گیرنده میتوانند بر روی سیگنالهای شبیه به آنچه
ماحصل انرژی اثیری و یا روحی میباشد تمرکز کرده و آنها را که با استفاده از یک نوسانساز
(اوسیالیتور) تولیده شده ،توسط سیمپیچهای آشکارکننده دریافت نمایند .آنچنان که در حالت
عادی میدانیم واقعاً موج حاملی وجود ندارد .ردیابها روی اوج اختاللی که سیمپیچها از سه مجموعه
از فرکانسها بدست آوردهاند قفل میکنند .فرکانسهایی که گیرندهها با آنها منطبق شدهاند.
در این مرحله تیم تحقیق واقعا توانسته بود سیگنالهایی را بیابند که کارکردشان شبیه ذهن انسان
بود .سیگنالهای ثابتی که با اندیشههای شخص تغییر میکردند و عم ً
ال از گیرندهها بیرون میآمدند.
این دستگاه عم ً
ال میتوانست هاله انسانی را بخواند .آنچه که با آن روشنبینها و متافیزیسینها از آن
برای توصیف میدان الکترومغناطیسی که اطراف بدن انسان را پوشانده استفاده میکردند .با همان
روشی که سخن انسان از طریق رادیو منتقل میشد ،این دستگاه فکر را حمل میکرد.
شش کانال خروجی از گیرندهها از طریق تبدیل کنندههای دیجیتالی (که آنها را به زبان کامپیوتر
بر میگرداند) به کار افتاده و یک کامپیوتر را تغذیه میکردند .برای رمزگشایی از یافتههای گیرندهها،
یک کامیپوتر Cray-1به کار گرفته میشد.
کار بسیار سخت انجام میشد و کامپیوترهای زیادی به کار گرفته شدند تا به مرحلهای برسند که
کامپیوتر بتواند دیالوگی را پرینت بگیرد و بتواند محاورهای از فکر شخص را اجرا کند .تالش بیشتر
کار را به جایی رساند که شخص میتوانست چیزی را تصور کند و عکس آن روی صفحه مانیتور ظاهر
شود .اصالح و پاالیشها ادامه یافت تا جایی که آنها توانستند فکر انسان را به شکل صوت و تصویر
سهبعدی روی صفحه کامپیوتر ظاهر نموده و از آن پرینت بگیرند.
وقتی اهالی مونتاک خبر این دستگاه ذهنخوانی را شنیدند ،با خود گفتند که عجب چیز جالبی
باید باشد .آنها در نظر داشتند که این دستگاه ذهنخوانی را تبدیل به یک انتقالدهنده بکنند .این
شاید میتوانست خطرات احتمالی برای انسانهایی که تحت آزمایشات نامریی شدن و آزمونهای
مربوط به زمان بودند را برطرف کند .تئوری این بود که فردی نشسته بر صندلی ،یک واقعیت
جایگزین را به ذهن خدمه انتقال دهد( .شبیه همان چیزی که در پروژه فیالدلفیا انجام شد) .وقتی که
. 27در مخابرات ،موج حامل یا حامل ،شکلی از موج است (معموالً سینوسی) که با هدف حمل اطالعات ،با یک سیگنال ورودی مدوله میشود. .موج حامل معموالً دارای
بسامد بسیار بیشتری نسبت به سیگنال ورودی است .هدف حامل معموالً انتقال اطالعات از درون فضا و به صورت یک موج الکترومغناطیسی است (مانند ارتباطات
رادیویی) ،و یا به این منظور به کار میرود که به چندین حامل در فرکانسهای متفاوت ،اجازهی استفاده از یک مدیوم فیزیکی مشترک را بدهد.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
65 پروژه مونتاک /فصل دهم :صندلی مونتاک
کشتی نامرئی شد ،خدمه با آن واقعیت مجازی دارای تقارن شده ،و دچار هیچگونه ازهمگسستگی و
آسیبهای ذهنی نگردند.
در این مرحله صندلی تدارک دیده شده بود که ما از آن بعنوان «صندلی مونتاک» یاد میکردیم.
این صندلی متصل به سیمپیچ بود و از ITTتنظیم میشد .کامپیوتر Cray-1برای رمزگشایی از
دادههای تولید شده از شخص روی صندلی نشسته مورد استفاده قرار میگرفته و آنچه که رمزگشایی
میشده به یک کامپیوتر IBM-360منتقل و پس از آن به یک فرستنده مونتاک تحویل داده میشد.
مدوالسیون فرستنده موردنیاز بود تا فرستنده بتواند فرکانس جهشی را از
ِ IBM-360برای کنترل
کل باند عبور دهد.
در این زمان بود که من به یاد آوردم که آل بلیک نقش کلیدی را در پروژه بر عهده گرفت .آل یکی
از نویسندگان کتاب «آزمایش فیالدلفیا و دیگر نقشههای سری درباره یوفوها» بود.
او از درگیر بودنش در پروژه رنگینکمان هم به همان اندازه خاطره داشت .در اصل او به این پروژه
آورده شده بود تا آنچه را که در سطح متافیزیکی با بکارگیری فرستنده روی انسان رخ میدهد را
توضیح بدهد .او انتخاب شده بود چون نه فقط از سوابق مهندسی برخوردار بود ،بلکه در کنار آن از نظر
روحی هم بسیار پیشرفته بود و دانش گستردهای هم در زمینه علوم اسراری داشت .حال کار آل این
بود که بعنوان رابط بین Cray-1و IBM-360عمل کند.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل دهم :صندلی مونتاک 66
Cray-1تولید کننده خروارها اطالعات بود و آنها نمیدانستند که با این حجم از اطالعات چه باید
بکنند و به کسی احتیاج داشتند که به علوم سری مسلط باشد و بتواند این اطالعات را تجزیه و تحلیل
و رمزگشایی کند .آنها میبایست آنچه را که Cray-1تولید میکند را تبدیل کنند ،تا آنجا که با آنچه
که پالس مدوالسیون کامپیوتر میخواهد هماهنگ باشد IBM-360 .برای این کار به خدمت گرفته
میشود و در اصل بعنوان مترجم و بانک اطالعاتی آنچه که Cray-1تولید میکند مورد استفاده قرار
میگیرد .آل سخت درگیر پروژه شده بود ،چون او بخشی از تیمی بود که برنامه موردنیاز IBM-360
را برای ترجمه دادههای Cray-1نوشته بود و این دادههایی بود که از فرستندهها بیرون میآمد.
فرستنده (انتقال دهنده) یک مدوالسیون کامپیوتری داشت که بصورت دیجیتالی تغذیه میشد.
نوعی کد 32بیتی که IBM-360تولید میکرده است .مدوالسیون کامپیوتر و فرستنده همسطح بودند
اما IBM-360میتوانست کیفیت مدوالسیون کامپیوتر را از مدوالسیون فرستنده تشخیص دهد.
حال ما سیستمی در اختیار داشتیم که کسی میتوانست کدهای اطالعاتی 32بیت را در آن قرار
دهد و فرستنده چیزی را مسترد کند .صندلی (در واقع شخصی که روی آن نشسته .م) گیرندهها را
تغذیه میکند ،همان ابر کامپیوتر Cray-1را ،تا آنچه را که شخص به آن فکر میکند تشخیص دهد.
آنها فکر را دریافت کرده و آنچه که از Cray-1بیرون میآمد را ترجمه میکردند و اطمینان داشتند
که IBM-360میتواند فکری را که در واقع از فرستنده بیرون میآید دوباره کدگذاری کند.
حدود یک سال طول کشید تا آنها موفق به لینک کردن کامپیوترها شوند .در این زمان من به پروژه
ملحق شدم تا با فرستندهها و فرکانس رادیویی کار کنم .اگر چه برخی ارتباطها از طریق کامپیوتر
حاصل شده بود ،اما آنها با فیدبک (بازخورد) انعکاس انرژی از مداری به مدار دیگر ،و در این مورد از
فرستنده به صندلی ،با مشکل بزرگی مواجه شده بودند .راه حل کردن مشکل بازخورد این بود که
صندلی را به مرکز ITTدر پایین ساحل ساوتهمپتون در النگ آیلند منتقل کنند .یک روشنبین
میتوانست در ساوتمپتون بنشیند و افکارش را از طریق کامپیوتر به فرستنده مونتاک رله کند.
روشنبین میبایست بیاندیشد و Cray-1از آنها رمزگشایی نماید .آنها بر لینک رادیویی 32بیتی
قرار گرفته و به مونتاک فرستاده میشدند ،جایی که آنها را به IBM-360منتقل میکردند .سپس
بین
کامپیوتر IBM-360آن را از فرستنده پخش میکرد و میتوانست از مونتاک به اندیشهی روشن ِ
نشسته در ساوتمپتون سر و شکل دهد .در اصل دستگاه یک تقویتکننده ذهن بود.
قبل از اینکه آنها بتوانند سیگنال قابل خواندن را بدست آورند (براساس آنچه که روشنبین در
ساوتمپتون میاندیشید) و آن را به مونتاک بفرستند و از فرستنده پخش کنند ،تحقیقات یکسال
دیگر طول کشید .هدف اولیه آنها این بود که درست همان فکری را که از شخص روی صندلی نشسته
دریافت میکردند را از طریق مونتاک انتقال داده و از آنتن پخش کنند .عالوه بر دانکن روشنبینهای
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
67 پروژه مونتاک /فصل دهم :صندلی مونتاک
دیگری هم در پایگاه بودند که کار آنها در اصل تنظیم برنامههای کامپیوتری بود.
در نهایت قالب فکری معلوم شد .روشنبین میتوانست روی چیزی در ساوتمپتون تمرکز کند و
فرستنده در مونتاک تصویر خیلی واضحی از آنچه که او به آن اندیشیده را ارسال نماید .در گام اول،
فرستنده مونتاک با اندیشههایی دقیق و سطح باال سر و کار داشت.
در سال بعد ،تا آنجا که یادم می آید اوایل 1975ما متوجه مشکل دیگری شدیم .اگر نقصی در
بین
جریان زمان در واقعیت ما رخ دهد همه چیز از هم فرو خواهد پاشید .به عبارت دیگر ،اگر روشن ِ
بر صندلی نشسته (بر حسب زمان در این مورد) با واقعیت ما ناهمسان باشد (جریان زمان در واقعیت
ما) این میتواند ارتباط بین ساوتهمپتون و مونتاک را قطع کند .هر نقصی در فضا و زمان بین دو شهر،
میتواند باعث قطع شدن جریان انتقال اندیشه شود .برای درک بهتر یک اختالل زمانی ،میبایست
زمان را چون یک جریان یا ارتعاش مداوم تصور کنیم .ارتعاش بنیادین زمان در مصاف با دیگر
جریانها یا پدیدهها تأثیر میپذیرد و تغییر فرم میدهد .طبق دانستههایمان ،ما بر یک بستر زمانی
حرکت میکنیم .وقتی که این ارتعاشهای مرکزی که زمان را میسازند جابهجا شوند (به علت تغییر
واقعیت یا پدیدههای دیگر) سمت ،سرعت یا جریان زمان دچار تغییر میشود .این چیزی است که ما
از آن بعنوان اختالل زمانی یاد میکنیم.
نظر به اینکه ما معطوف به واقعیتی هستیم که مد نظر خودمان است متوجه اختالل زمان نیستیم.
پدیده دژاوو را میتوان مثال بارز اختالل زمان دانست که در بافت خود زمان وجود دارد .با وجود قرار
گرفتن صندلی در ساوتهمپتون ،آزمایشهای کنترل ذهن با فرستنده ،همیشه جواب نمیداد .این به
اختاللهای زمانی مربوط میشد .همچنین معلوم شد که اگر طی اختالل زمانی حجم زیادی از نیرو
به فرستنده تزریق شود ،میتواند اثرات فجیعی به بار آورد.
اکنون دیگر الزم شده که از تواناییهای صندلی در مونتاک استفاده کنند .با توجه به آثار
الکترومغناطیسی مونتاک و جلوگیری از ایجاد اختالل این امواج بر روی صندلی ،ابتدا صندلی را
در یک محافظ خیلی قدرتمند ضد امواج مغناطیسی قرار دادند .اما این محافظ نتوانست از ایجاد
ممکن عاری از امواج
ِ اختالل جلوگیری کند .برای تالش بعدی ،آنها صندلی را در بهترین منطقه
الکترومغناطیسی مزاحم (کورترین نقطه ممکن) قرار دادند که باز هم این تالش نتیجه نداد .آنها نصف
سال 1975را درگیر این مسأله بودند ،اما دشواریها تمام شدنی نبود ،تا به این نتیجه رسیدند که
بهتر است الگوی اصلی که صندلی بر اساس آن ساخته شده را بررسی کنند (بنا به گفته برخی ،این از
مشاوره با سیریانها حاصل شده است).
این دستگاه همانی نبود که ITTساخته بود .نوع متفاوتی از سیمپیچی برای آن طراحی شده بود
که در آن سیمپیچها با گیرندههایی از نوع کریستال مرتبط میشدند .آنها در واقع کریستالی بودند نه
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل دهم :صندلی مونتاک 68
دستگاههای الکترونیکی عادی .پس از بررسی الگوی اصلی صندلی ،پیشنهادهای سری برای ساخت
( / Radio Corporation of Americaسازمان یک صندلی جدید مطرح شد که پیشنهاد
رادیویی آمریکا) در این میان برنده شد .نیکوال تسال در دهه 1930گیرندههایی را برای سازمان
رادیویی آمریکا طراحی کرده بود .طی این دوره ،تسال با نام N. Terboکه در واقع برگرفته از نام
میانی مادرش بود کار میکرد .گیرندههای تسال از ساختار سیمپیچی ویژهای بهره میبردند .آنها
سیمپیچهای رادیویی معمولی بودند ،اما تسال در تنظیم و طراحی آنها مجموعهای از الگوهای عجیب
و غریب را به کار گرفته بود.
نیکال تسال نابغهی عرصه الکترونیک بود که برای نخستین بار اصول جریان متناوب 28را کشف
کرد و به کار گرفت .با پشتیبانی مالی جرج واشنگتن ،او انقالبی در زمینه الکتریسیته ایجاد کرد که
در سراسر جهان از آن بهره بردند .نصب صندلی مونتاک با استفاده از سیمپیچ هلمهولتز 29انجام شد.
این سیمپیچها را دور صندلی کار گذاشته بودند .سیمپیچهای هلمهولتز حاوی دو مجموعه سیمپیچ
هستند .آنها دارای ویژگیهای منحصر به فردی هستند که میتوان مرحله به مرحله از آنها برای ایجاد
یک میدان ثابت در درون سیمپیچها استفاده کرد.
در مونتاک ،محققان بر اساس اصول سیمپیچ هلمهولتز عمل کرده و از سه مجموعه سیم پیچ
( )x, y, zاستفاده کردند .آنها مرحله به مرحله به جایی رسیدند که توانستند انرژی ثابت را درون
سیمپیچها نگهدارند ،تا آنجا که مطلقاً اثری روی وجه بیرونی نداشته باشد .ساختار سیمپیچ طراحی
شده توسط تسال برای پروژه مونتاک مناسب بود .نه تنها ساختار سیمپیچ صندلی به روز میشود ،بلکه
همچنین خود گیرندهها هم سیمپیچشان تغییر میکند .این سپر میدان انرژی نامیده میشد.
این فرایند میتواند یادآور این نکته باشد که ساختار سیمپیچ در گیرندههای تسال به ساختارهای
سیمپیچ دلتا تایم یا Delta-tنیز مشهور بودهاند .ویژگی غالف مانند یک میدان انرژی بخشی از
چیزی است که توانسته یک «گنبد الکترومغناطیسی» را پیرامون ناو یو اس اس الدریج به وجود
آورد .سیمپیچهای دلتا تی در واقع فرکانسهای 3محور زمانی را دریافت میکردند .آنها دیگر ارتباط
مایکروویوی که عملکرد سیستم را در جریان انتقال واقعیت دچار نقص میکرد را نداشتند .برای
حصول عملیات بدون تداخل در صندلی مونتاک ،آنها باید آنچه را که گیرندههای کریستالی با
. 28یک جریان متناوب ( )alternative current, ACجریان الکتریکی است که در آن اندازهی جریان به صورت چرخهای تغییر میکند ،بر خالف جریان مستقیم که در
آن اندازهی جریان مقدار ثابتی میماند .برق تحویل داده شده به شرکتهای تجاری و منازل مسکونی به صورت متناوب ( )ACاست .شکل یک مدار ACمعموالً به صورت
یک موج سینوسی کامل است ولی در کاربردهای خاص شکل موج های مختلفی استفاده میشود ،مانند امواج مثلثی یا مربعی .سیگنالهای صوتی و رادیویی حمل شده
بر روی سیمهای برق نیز نمونههایی از جریان متناوب است .در این کاربرد یک هدف مهم معموالً بازیابی اطالعات کدگذاری شده (مدوله) بر روی سیگنال ACاست.
. 29یک سیمپیچ هلمهولتز از دو سیمپیچ دایرهای شکل با شعاع و تعداد دور سیمپیچی یکسان تشکیل میشود .این دو سیمپیچ به صورت هممحور قرار گرفته و جریان
یکسان Iاز هر دو سیم پیچ عبور داده میشود .برآیند میدان مغناطیسی این دو سیمپیچ در حوالی نقطه میانی آنها به صورت یک میدان مغناطیسی تقریباً یکنواخت
و موازی با محور این سیمپیچها خواهد بود .سیمپیچها به شکل مربعی نیز میتوانند ساخته شوند .سیمپیچ هلمهولتز میتواند به صورت یک محوزه ،دو محوره یا سه
محوره ساخته شود و در دو یا سه راستای متعامد میدان مغناطیسی یکنواخت تولید نماید .اثبات شده که شکل دایرهای سیمپیچ هلمهولتز برای داشتن بیشترین میزان
یکنواختی الزم است .به شکلی که فاصله دو سیمپیج باید برابر شعاع سیمپیچها باشد.
برگرفته از مقاله« :ارایه روش طراحی شبیهسازی میدان مغناطیسی زمین جهت انجام تستهای مغناطیسی ماهواره» از سید محمد صادق موسوی و مهدی مرتضوی.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
69 پروژه مونتاک /فصل دهم :صندلی مونتاک
تکنولوژی سیریان انجام میدادند (تکنولوژی نژاد بیگانه) را تکرار میکردند .ساختار سیمپیچی در
گیرندههای الگو (الگوی اولیه) از نوع ساختارهای سیمپیچی Delta-Timeبودند .و این خود گیرنده
بود که عمل Delta-Timeرا انجام میداد ،نه آنتن.
اما ITTعملکرد Delta-Timeرا در آنتن اجرا میکرد نه در گیرنده .نسخهی سازمان رادیویی
آمریکا از سیمپیچ هلمهولتز استفاده میکردند که میتوانستند تبدیل Delta-Timeدر گیرندهها
را انجام دهند .این نسخه همچنین از سیستم تشخیصی مشابه و قفلهای نوسانگر (اوسیالیتور)ی
استفاده میکرد که ITTدر کامپیوترهای Cray-1به کار بسته بود .در این مرحله سیمپیچ نقش
مهمی ایفا میکرد .بیرون از ساختار سیمپیچ حساسیتی وجود نداشت .آنها توانستند صندلی را در
نقطه کور بین آنتن فرستنده روی نوک ساختمان فرستنده و آنتن مغناطیسی فرستندهای که زیر
زمین قرار داشت جا دهند .زیرزمینی که در آن ساختمان فرستنده قرار داشت و پیش از این از آن به
سختی حفاظت میشد .در اتاق کناری ،آنها سه گیرنده با طراحی ویژه و با قفسههای پر از تجهیزات
گوناگون را در اختیار داشتند .آنها برای هماهنگسازی تمامی اسیالتورهای داخلی (محلی) را با
سیگنالی شبیه به سیستم ITTبه کار گرفتند.
حاال آنتن ،فرستنده و صندلی در یک بعد زمانی آماده بودند و کامپیوترها هم در بعد زمانی
خودشان قرار داشتند .زمان جعلی ساخته و همه چیز دیجیتالی شده بود و هیچ چیزی در زمان
IBM-360 ،را به واقعی قرار نداشت .حاال در این زمان جعلی دیگر چه اهمیتی داشت که
ساختمان فرستنده برگردانده باشند و صندلی جایی زیر زمین باشد .کامپیوترها را میشد هر جایی
مستقر کرد .ساختمان کامپیوتر برای عملیات کامپیوترها طراحی شده بود و در برابر انرژی یا نیروی
الکترومغناطیسی که باعث اختالل در کار کامپیوترها شود محافظت میشد .مرکز عملیات کام ً
ال با
سیمان و فوالد محافظت میشد.
در نهایت ،آنها دومین و آخرین نسل از صندلی مونتاک را خلق کردند .بعنوان اولین در نوع خود،
این صندلی همان هدف صندلی نخست را دنبال میکرد .از شش کانال برای کامپیوتر اطالعات فراهم
میشد اما مزیت جانبی هم داشت .اینکه سیگنال از آنتن مصون بود .حاال دیگر سیگنال بازخورد آنتن
نبود و باعث تداخل نمیشد.
آنها همه چیز را در پایگاه آماده کرده بودند ،آنها شش ماه دیگر را هم سپری کردند تا حدود اواخر
1975و اوایل 1976که طی این مدت فقط مشغول تنظیم و تعدیل بودند تا مطمئن شوند که همه
چیز کار میکند .در نهایت ،آنها عملکرد فرستنده را بررسی کردند که کام ً
ال متحیر کننده بود .آنچه
که بعد از آن اتفاق افتاد عجیب و غریبتر بود.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل دهم :صندلی مونتاک 70
در این تصویر هنرمندی نحوه استفاده از صندلی مونتاک را به تصویر کشیده است
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
71 پروژه مونتاک /فصل دهم :صندلی مونتاک
در دو دیاگرام زیر شماتیک دریافت کننده فرکانس صندلی مونتاک نشان داده شده است.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل دهم :صندلی مونتاک 72
در زیر بلوک دیاگرام کلی صندلی مونتاک نشان داده شده است.
فصل یازدهم
آفرینش از اتر
در حین کار با فرستندهها آنها سراسر سال بعد را روی برنامههای کامپیوتری کار کردند که بتوانند
همه عملکردهای روانگردان را دریافت و ارسال کنند .در اواخر 1977فرستنده توانست فرمهای
فکری را بدون اشکال و با درجه باالیی از دقت بازتولید کند .در این مرحله آنها همه موانع را پشت سر
گذاشتند .روشنبینی به نام دانکن کنارشان بود که بر یک جسم جامد متمرکز میشد و حدس بزنید
چه اتفاقی رخ داد؟
جسم جامد به سرعت از دل اتر بیرون میآمد!
او در ذهنش روی یک جسم جامد متمرکز میشد و آن جسم در جایی از پایگاه پدید میآمد.
هر چیزی که دانکن تصور میکرد ،فرستنده به شبکه (ماتریکس) میفرستاد و نیروی کافی در هر
نقطهای از پایگاه که بتواند آن را بعنوان نقطه خاص در نظر بگیرد و تصور او را متجلی کند وجود داشت.
به عبارت دیگر ،اگر او جسمی را در دستهایش میگرفت ،یا آن را تصور میکرد ،میتوانست آن را در
نقطه مورد نظرش ظاهر کند .در واقع آنها کشف کرده بودند که میتوانند با استفاده از فرستنده ،به
آفرینشی ناب و خالص به واسطه ذهن دست پیدا کنند.
دانکن میتوانست هر آنچه را که به آن فکر میکند ظاهر کند .بارها پیش آمده بود که فکر او ،شبیه
یک شبح ،فقط قابل مشاهده بود اما به مرحله مادی و قابل لمس شدن نمیرسید .گاهی اوقات فکر
به یک جسم ثابت و پایدار تبدیل میشد .در پارهای از اوقات ،جسم جامد در صورت روشن ماندن
فرستنده باقی میماند و سپس با خاموش شدن فرستنده کمرنگ میشد .بازخوانی از طریق کامپیوتر
آنچه را که دانکن به آن میاندیشید را ارایه مینمود .بنابراین محققان میتوانستند آنچه را که به آن
میاندیشد انتخاب و از فرستنده منتشر کنند .بخش اعظم این اشکال اندیشه در حومه پایگاه نیروی
هوایی مونتاک پخش میشدهاند ،البته بقیه جاها هم به همان اندازه مورد استفاده قرار میگرفتند.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل یازدهم :آفرینش از اتر 74
نزدیک مونتاک بشکند تولید شد .حیوانات هم تحت تاثیر هدفگیری مونتاک قرارگرفته و وارد شهر
میشدند .انسانها تحت تاثیر امواج قرار گرفته ،به جرم و جنایت دست میزدند.
درک این نکته ضروری است که دانکن وقتی این تجربیات را پشت سر میگذاشته در وضعیت
تغییر شکل هوشیاری بوده است .این احتمال وجود داشته که سازمان سیا یا امنیت ملی ( )NSAاو را
به شکل ویژهای آموزش داده باشند .در هر مورد ،ذهن هوشیارش را از طریق لذتهای سکسی منحرف
میکردند تا بتوانند به آنچه که در اصطالح «ذهن بدوی» نامیده میشود دسترسی پیدا کنند .دانکن به
یک خلسه ارگاسمی فرو میرفته و ذهن بدویاش را به راحتی در اختیار محققان قرار میداده تا آنها
بتوانند کنترلش کنند .برای این برنامه ،میشد اطالعات را از طریق هر یک از حواس بدن نصب کرد
(انتقال داد) .بعد از نصب اطالعات ،دانکن برای تمرکز بر ذهن بدویاش هدایت میشد .بعنوان مثال
یکبار ذهن بدویاش ظاهر شده و گفته شده که روی چیزی تمرکز کرده آنچنان که او می توانسته
با کل وجودش متمرکز شود .در حالیکه کل ذهنش روی موضوع متمرکز بود بدنش به حالت زیست
تعلیقی 30فرو رفته بود .او میتوانست ذهن بدویاش را از برنامههای پیشین پاک کند و چیز دیگری را
جایگزین آن سازد.
انتقال دهنده دقیقی در اختیار داشتند که به وسیله آن میتوانستند هر چیزی را که بخواهند
برنامهریزی کنند .اینکه چه حرفهایی باید زده شود و چه چیزهایی باید نوشته شود ،فیلمها ،موسیقی
یا هر چیزی که برای کار با ذهن بدوی موردنیاز بوده به کار گرفته میشد.
آنها تکنیکهای دقیقی برای بدست آوردن فرمهای فکری از انتقال دهنده بودند که میتوانست
ذهن شخص دیگری را متأثر کند یا از اتر چیزی خلق نماید.
آل توسعه یافته و جا افتاده بود .نوارهای مناسبطی سال 1978تکنیکهای کنترل ذهن کام ً
(نوارهای آموزشی.م) تهیه و بین سازمانهای متفاوت توزیع شد تا آنها نیز بتوانند گامهای مؤثری در
این زمینه برداشته ،این فنآوری را توسعه دهند.
:suspended animation . 30زمانی که فرایندهای زیستی در بدن یک جاندار با وسایل گوناگون کندتر شوند ،بدون اینکه به زندگی آن جاندار پایان داده شود ،حالت
زیست تَعویقی روی میدهد .به عمل ایجاد زیست تعویقی ،زندهداری تعویقی گفته میشود .در زیست تعویقی تنفس ،ضربان قلب ،و دیگر کارکردهای غیرارادی همچنان
ادامه خواهند داشت ،اما تنها با وسایل مصنوعی قابل شناسایی هستند .سرمای مفرط میتواند به سرعت ،کندسازی عملکردهای فرد را فراهم آورد؛ استفاده از این فرایند
منتج به توسعهی علم سرمازیستی شده است .سرمازیستی یکی از روشهای حفظ حیات است ،اما در آن اندامها با استفاده از نیتروژن مایع برای حفظ ،سرماداری
میشوند تا آنکه دوباره حیات یابند .الینا بیزلی کسی بود که در قالب رویان دوسلولی برای ۱۳سال در حالت زیست تعویقی نگهداری شد .قراردهی فضانوردان در وضعیت
زیست تعویقی به عنوان راهی برای رسیدن فرد به انتهای سفر میانستارهای یا میانکهکشانی پیشنهاد شده است ،که نیاز به استفاده از فضاپیماهای چندنسله را رفع
میکند .از دهه ،۱۹۷۰سرمازدگی القایی برای برخی از عملهای باز قلب بهعنوان جایگزینی برای دستگاههای قلب-ریه مورد استفاده قرار گرفت .با این حال ،سرمازدگی
تنها زمان محدودی را ارایه میکند تا عمل انجام شود و خطر آسیب بافتها و مغز برای دورههای طوالنی مدت وجود دارد.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل یازدهم :آفرینش از اتر 76
فصل دوازدهم
خمکردنزمان
همچنان که آزمایشها در 1979ادامه پیدا میکرد ،پدیده بسیار عجیب و غریبی جلب توجه نمود.
افکار دانکن که از طریق فرستنده منتشر میشد ناگهان قطع شد .این مأیوس کننده و یک نقص
فنی تلقی شد .در نهایت آنها متوجه شدند که برونفکنی اندیشههای دانکن متوقف نشده است بلکه
آنها صرفاً خارج از جریان عادی زمان رخ دادهاند .بعنوان مثال او میتوانست روی چیزی در ساعت
8بعدازظهر تمرکز کند و شیء یا رخداد در نیمه شب یا حتی 6صبح اتفاق بیافتد .هر چه که در ذهن
او بود ،در زمانی که او میاندیشید رخ نمیداد.
در این وضعیت بود که دانشمندان مونتاک به فکر این افتادند که از نیروهای روانی دانکن برای خم
کردن زمان استفاده کنند! آنها مشتاقانه پژوهش درباره این پدیده را آغاز کردند.
همه ما میبایست در «کنفرانس سیگما» که در نزدیکی المپیای واشنگتن برگزار میشد شرکت
میکردیم .کنفرانس درباره کارکردهای زمان بود و قرار بود که درک بهتری از چگونگی کار زمان
داشته باشیم .به ما گفته شده بود که ما مجبور به بهینهسازی استفاده از فرستنده برای دستکاری
زمان هستیم .ما میدانستیم که تجهیزات مورد استفاده قرار گرفته برای خم کردن زمان به اندازه
کافی قوی هستند اما این کار را کامل انجام نمیدهند.
آنتنهای مورد استفاده چیزهایی را نشان میدادند که میتوانست عارضه جانبی تاب برداشتن
زمان باشد .این عارضهی تبدیل زمان در حالی رخ داد که تجهیزات ابتدایی ما برای ایجاد آن کافی بود
اما به آنتنی قویتر نیاز داشتیم که بتوانیم زمانهای بالقوه را خلق کنیم.
بعد از برگزاری چند کنفرانس و صحبت برای عده زیادی ،محققان ما تصمیم گرفتند که
از فرکانسهای رادیویی استفاده کنند که روی آنها کار نشده بود .تغییراتی مثل تنظیم پالسها در
سیمپیچ را انجام دادند .ما همچنین هندسه مبتنی بر هرم را مورد مطالعه قرار دادیم ،آن هم برای
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل دوازدهم :خم کردن زمان 78
اینکه بفهمیم چگونه از آن برای خماندن میدان زمان استفاده کنیم .همچنین ما درباره عملکرد دلتا
تایم (عملکرد تغییر زمان) چیزهای بیشتری آموختیم.
سرنخ کلیدی ما از زمان ،الهامبخش ما شد ،بطوریکه ما تصمیم گرفتیم از نوع خاصی از آنتن
استفاده کنیم که حال از آن تحت عنوان آنتن دلتا – تی اوریون یاد میکنیم .به اوریون اشاره شد چون
پای شایعهی سفت و سختی در میان بود که طراحی کل پروژه توسط بیگانههایی از صورت فلکی
اوریون صورت گرفته است (این گروه از بیگانهها جدا از سیریانهایی هستند که در پروژه صندلی
مونتاک کمک کردهاند) .طبق شایعه ،اوریونها میدانستند که ما به هدفمان نزدیک شدهایم و برای
همین ،کمک به ما را در دستور کار خود قرار دادهاند.
دلتا-تی اوریون یک آنتن هشت وجهی غولآسا بود که زیر زمین قرار داده شده بود .ارتفاعاش از
نقطهای تا نقطه دیگر حدود 100تا 150فوت بود .برای جا دادن آنتن زیر فرستنده ،حدود 300فوت
خاکبرداری انجام شد .صندلی مونتاک را زیر فرستنده و باالی آنتن دلتا تی جا دادند .این کار انجام
شده چون وضعیت آنتن فرکانس رادیویی زمینی با آنتن حلقهای زیرزمینی طوری بود که صندلی در
«نقطه خنثی» بین آنها قرار میگرفته است .نقطه خنثی برای از کار انداختن پارازیت در عمق زیاد بود
و کام ً
ال پارازیت را از صندلی دور میکرد.
آنتن دلتا-تی در 3محور x ، y ، zپالسهایی با فرکانسهای متفاوت ارسال میکرد .وظیفه ارسال
پالس در هر یک از محورهای آنتن منتشر کننده دلتا-تی بر عهده یک سیمپیچ بود .ارسال پالس
برای انتشار در جهت های x ، yآنتن بر عهده دو فرستنده بود .این دو فرستنده از همان منبع تغذیه
زیرزمینی استفاده میکرد که تأمین کننده نیروی آنتن و تشدید کننده مغناطیسی بود .به همین
علت پالسی که ارسال میکرد همان پالس مورد استفاده در تشدیدکننده و آنتن بود .اما ارسال پالس
برای محور zبر عهده تشدید کننده صوتی 250کیلووات بود .آنها جهت ایجاد یک پوشش کامل
گنبدی ،ضد راداری در اطراف آنتن فرستنده از امواج نویز امن (نویزی که به امواج ارسالی از آنتن
آسیب نمیرساند و امواج ردیاب را تحت تاثیر قرار میدهد) که در محور zآنتن منتشر میشد استفاده
کردند .بعدها بیشتر میتوان درباره آن سخن گفت .نویز امن تکانهای است که در هر زمان و در هر
فرکانسی وجود دارد .وقتی شما صفحه مدرج رادیو FMرا روشن میکنید ،نویزی که بین ایستگاهها
میشنوید نویز امن است .میشود آن را به صورت انفجار ناگهانی قبل از هر فرکانس یا جمع شدن
تعداد زیادی پالس تصور کرد.
فرکانس رادیویی به یک آنتن چند جهته که باالی سطح زمین و بر فراز ساختمان فرستنده نصب
شده بود داده شد .عالوه بر آن ،ترکیب غیر هرتزی فرکانس رادیویی (که طبیعتی چون اتر دارد) به
زیرزمین رسید و با میدان مغناطیسی که زیر زمین ایجاد شده بود ادغام شد .وقتی این فرکانسها به
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
79 پروژه مونتاک /فصل دوازدهم :خم کردن زمان
این ترتیب جمعآوری میشوند ،منجر به اختالل و تغییر یافتن زمان خواهند شد.
عالوه بر این ،در خصوص آنتن دلتا-تی دو نکته کلیدی قابل درک است .یکی زمان صفر و دیگری
نویز امن .به نقطه صفر در گذشته اشاره شده ،اما من در حال حاضر درک کاملتری از آن بدست
آوردهام .نخست اینکه زمان صفر بیرون از قلمرو جهان سهبعدی معمول ما قرار دارد .چون زمان صفر
قبل از ایجاد جهان ما وجود داشته ،میتوان آن را قدیمیتر از آفرینش جهان در نظر گرفت .زمان صفر
رابط اصلی ما با کیهان است .چون جهان ما پیرامون زمان صفر میچرخد ،اما جهان ما در این چرخش
تنها نیست .هر کیهانی یک نقطه صفر دارد .همه نقاط صفر کیهانهای متفاوت مقارن یکدیگر بوده و
بیحرکتند .به این دلیل است که نقطه صفر نامیده میشوند.
ممکن است تصور شیوهای که در آن یک چرخوفلک کارنوال حول محور جایگاه مرکزی میچرخد
به شما کمک کند .کسی که درون جایگاه است همان نقطه صفر است .عالوه بر این چرخوفلک،
چندین چرخوفلک دیگر در سطوح متفاوت وجود دارد ،اما همه تحت کنترل یک جایگاه صفر مرکزی
زمانی صفر توسط نیکال تسال و در سال 1920ساخته شده بود.
ِ مرجع
ِ قرار دارند .دستگا ِه سازندهی
این دستگاه شامل ابزارکهای دوار و چرخهای قابل چرخش بود ،مثل چیزی که در زبان عامیانه به آن
فرفره اطالق میشود .دستگاه بسیار عجیبی بود .بدون هیچگونه اتصال به منبع تغذیهای کار میکرد،
و زمانی که روشن میشد بعد از مدت کمی صدایی شنیده میشد که میگفت« :مبداء زمانی قفل شده
به بُعد زمان( ...به عنوان مثال از آن دستگاه صدایی متصاعد میشد که میگفت قفل شد به مبداء زمان
تولد نیکال ،در زبان انگلیسی گفته میشد قفل شد به نیکال).
چرخش خود زمین مرجع ثانویه زمان صفر است .برای این ثانویه است که چرخش زمین در اصل
وابسته به سیستم خورشیدی است؛ سیستمی که خود وابسته به کهکشان است ،آن هم تابع کیهان
است و خود کیهان حول محور یک نقطه صفر زمانی میچرخد .با مطالعه کارهای تسال میتوان به
درک بهتری از این قضیه دست پیدا کرد .اینکه او چگونه جریان تناوبی را با استفاده از اصول چرخش
میدانهای مغناطیسی زمین کشف کرد.
زمانی صفر ،اختالف زاویه کمی نسبت به محور
ِ مرجع
ِ محور زمان ساخته شده توسط دستگاه
مغناطیسی زمین دارد و از آنجایی که مرجع این سیستم تنها گردش زمین نیست و جهت عملکرد
خود از مدار گردش خورشید و گردش کهکشان راه شیری و در نهایت مرکز جهان حقیقی استفاده
میکند ،لذا این اختالف زاویه مشکلی در عملکرد سیستم ایجاد نخواهد کرد.
نکته کلیدی دیگری که میبایست آن را درک نمود ،نویز امن است .نویز امن را میبایست مثل چسبی
تصور نمود که کل عملیات را راه میاندازد .در اصل باعث میشود که کل سیستم فرستنده منسجم عمل
کند .عملیات پیچیده فنی است که الزم است آن را به شکل ساده و مختصری توضیح بدهم.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل دوازدهم :خم کردن زمان 80
فرستنده آنتن Sageبرای تولید سیگنالهای 425مگاهرتز شامل قطعاتی از تشدید کننده و
مخلوط کننده امواج و قطعاتی شبیه کریستالهای اوسیالتور 40-50بود .الزم بود فرستنده این
آنتن جهت مقابله با حمالت اختالل امواج راداری بتواند فرکانس پایه خود را سریع تغییر دهد ،به
این منظور فرستنده این آنتن به یک سیستم «تغییر سیستم سریع فرکانس »frequency agility
مجهز شده بود تا در مواجهه با حمالت اختالل امواج بتواند سریع تغییر فرکانس دهد .با توجه به وجود
سیستم تغییر فرکانس سریع ،رادار به ردیابی موج بازگشتی نیاز داشت و از آنجایی که با استفاده
از تغییر فرکانس ممکن است فرکانس موج برگشتی در زمان بازگشت تغییر کرده باشد ،به صورت
معمول از یک فرایندی تحت عنوان COHOاستفاده میشود .در این روش قبل از تغییر فرکانس،
یک نمونه از فرکانس مرجع اولیه جهت تطابق با سیگنال دریافتی نگهداری میشود .هرچند که این
روش به عنوان یک روش معمول در تطابق استفاده میشود ،اما فرستنده مونتاک برای تطابق از این
روش استفاده نمیکرد .اما به جهت ایجاد یک پوشش گنبدی که بتواند در مقابل انواع حمالت با
استانداردهای مختلف جهانی مقاوت کند ،نیاز به یک پوشش نویز امن داشتیم .برای ساخت این
پوشش نویز امن ،ما تمامی اوسیالتورهای موجود را تغییر فرکانس دادیم و در فرکانس نویز امن
تشدید کردیم .با این روش توانستیم یک پوشش 50درصد برای همه اجزاء به وجود آوریم.
برای نتیجهگیری کامل ،ما همه نوسانگرهای موجود را به کار گرفته و دامنهشان را با امواج امن
تلفیق کردیم .از آنجایی که امواج امن تا 50درصد با همه چیز تناسب دارد ،بعنوان یک عامل ارتباط
جهانی از آن استفاده میشود .نتیجه این بود که همهی ترکیبهای اتری نوسانگرها به هم وصل شدند.
ما کاری به ارتباط توابع الکتریکی نداشتیم ،بلکه فقط به توابع اتری توجه داشتیم ،چون نتیجهای را
که دنبالش بودیم به ما میداد.
زمان صفر موردنیاز بود که بنا بر مرجع زمان صفر دو موج سی
یک مرجع بسیار پایدار از ژنراتو ِر ِ
هرتزی تولید کند .یکی که به کامپیوتر متصل و با سرعت و توابع زمانی هماهنگ میشد و دیگری
مدوله ژنراتور نویز امن بود و با تعدیل و تنظیم فاز بین آنها ما میتوانستیم کل عملیات را رصد کنیم.
با این روش ما توانستیم همبستگیهای نویز امن را بگیریم و آن را به نقطه مرکزی زمان ،جایی که
همهی زمانها از آن عبور میکنند ارجاع دهیم.
هدف از این آزمایش این بود که زمان انتقال ذهنی دانکن منسجم شود .دکتر فون نیومان
زمان صفر از انسجام زمانی برخوردار است .چرخش
اینطور به ما آموخته بود که فرستنده در نسب با ِ
زمان صفر بعنوان «نقطه شاهد» 31عمل میکرد و امکان بازگشت به آزمایش فیالدلفیا فراهم
مرجع ِ
. 31يك ايستگاه تاريخي بر روي خط مساحي (مسير مساحي) كه براي ثبت كردن يك محل مهم كمابيش دور ـ و بدون هيچ رابطهاي خاص با هر گوشه منظم استفاده
ميشود .به زبان ساده :نقطه شاهد یا نشانگان به این معنی است که در حین نقشهبرداری جهت ایجاد درک بیشتر از مسیر نقاطی با شرایط و نماد خاص بر روی مسیر
مشخص میگردد .مثل تک درخت بلند ،سنگی سیاه ،دهانه غار و ...به اینها نقطه شاهد یا نشانگان میگویند .م
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
81 پروژه مونتاک /فصل دوازدهم :خم کردن زمان
میشد و این از اهمیت زیادی برخوردار بود .این پروژه تالشی بود برای گشودن دری به سوی
ناو یو اس اس الدریج در سال .1943در سراسر سال 1979اعمال اصالحات روی تجهیزات ادامه
داشت تا اینکه ما صاحب یک سیستم انتقال منسجم در فاز زمان شدیم.
حال آنها درجهبندی دانکن را در اختیار داشتند ،به این معنی که آنها تجهیزات را برای هماهنگی
با او تغییر داده و تعدیل میکردند .او پیش از این ،وقتی که به شکل غیرعمدی باعث رخداد خمیدگی
زمان شد ،نشان داده بود که نسبتهای نقطه صفری را دارا است .این شاید بهترین توضیح برای
آمادگی پیش از موعدش طی آزمایش فیالدلفیا باشد.
در آنجا او از ناو یو اس اس الدریج بیرون پرید و در گرداب زمان پرتاب شد .اکنون در مونتاک،
زمان صفر هرگز
ِ ال جدیدی از شرایط مواجه شده بود .اما ظاهرا ً آشنایی او با
او با مجموعهی کام ً
رهایش نکرد .اگر چه در پایگاه روشنبینهای دیگری هم بودند ،اما دانکن اولین کسی بود که آنها
به کار گرفتند و وقتی سیستم به راه میافتاد در 90درصد اوقات او همان کسی بود که روی صندلی
مینشست .اگر او مریض یا بیحوصله میشد ،آنها کار را به خاطر او به تاخیر میانداختند ،چون هر بار
که اپراتور را تغییر میدادند مجبور میشدند که کامپیوترها و پالس مدوالتور را دوباره تنظیم کرده و
برنامهریزی کنند و این کار هم دو روز کامل طول میکشید.
اگر دانکن برای دو هفته قادر به ادامه کار نبود ،آنها از اپراتور دیگری استفاده میکردند .اما
خاطرم هست که آنها فقط یکبار مجبور به این کار شدند ،اما این کار تقریباً به فاجعه ختم شد ،چون
آنها برای تنظیمات به اندازه کافی زمان صرف نکرده بودند .از آن زمان به بعد ،دانکن تنها کسی بود
که تجهیزات با او به راه میافتاد .اگر چه برای زمانی که اتفاقی برای او رخ دهد جایگزینی برایش در
نظر گرفته شده بود.
خیلی طول نکشید که در 1980یک رادار بازتابنده عظیم (که شبیه یک موز پوست کنده به نظر
میرسید) را روی ساختمانی در محوطه مونتاک نصب کردند .حال در آنجا دو فرستنده قرار داشت؛
یکی که آنتن چند سویه را راه میانداخت (و روی زمین بود) .پالس مدوالتورهای فرستنده هم آنتن و
هم سیمپیچهای آنتن دلتای (واقع در زیر زمین) را تغذیه میکردند.
اگر چه رابط کامپیوتر صندلی مونتاکی بود که حال بین دو آنتن در نقطه خنثی قرار داشت .اما در
آن زمان سیستم کامپیوتر بزرگ بود و درون اتاق کنترل در کنار برج رادار قرار داشت .عالوه بر این
اتاق کامپیوتر حاوی پایانهها و نمایشگرهای بسیار متفاوت برای رصد فعالیتهای گوناگون پروژه بود.
ال موارد حاشیهای خالی میشد .سپس توجیه شد که روی ذهن دانکن باید از تشویش و اضطراب و ک ً
یک شکاف در زمان متمرکز شود .طبق گفتهها از 1980به 1990در این نقطه یک «حفره» یا درگاه
زمانی درست در مرکز آنتن دلتا-تی ظاهر شد .شما میتوانستید از طریق این درگاه از 1980به 1990
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل دوازدهم :خم کردن زمان 82
بروید و برگردید! روزنهای که میتوانستید در آن بنگرید شبیه به یک راهرو مدور با نوری در انتهای آن
بود .از نظر زمانی با تمرکز دانکن روی 1980و 1990میتوانست تا مدت طوالنی دوام بیاورد.
کسانی که وارد تونل شده بودند به من گفتند که آنجا شبیه یک مارپیچ بوده ،از آن نوع که در آثار
علمی–تخیلی به گرداب تعبیر شده است .وقتی بیرون از تونل هستید به نظر میرسد که شما از روزنه
دایرهای شکل به فضا نگاه میکنید ،انگار که کل فضا به شکل دایره است ،اما در اصل از یک پنجره
کمی کوچکتر در انتهای دیگر نگاه میکنید .من برای عملیات فنی بسیار باارزش بودم و اجازه نداشتم
که از طریق این درگاه سفر کنم.
از 1980تا اواخر 1981تابع زمان تنظیم شده بود .در ابتدا این مدخلهای زمانی به هر سو استفاده
میشدند .یکی میتوانست از مدخل استفاده کند از 1960سر در بیاورد .اما وقتی که یکی بعدا ً برای
پیدا کردن مدخل برمیگشت – با وجود اینکه هنوز در زمان واقعی قابل ردیابی بود – ظاهرا ً مدخل را
در جایی که میبایست باشد پیدا نمیکرد و اینگونه بود که یکی به راحتی در زمان و فضا گم میشد.
ابتدا دریچه باز میشد ،اما در حال حرکت بود و او مجبور بود برای ثابت نگهداشتن دریچه
تمرینهای زیادی انجام بدهد .همینطور باید فرستنده را دقیق تنظیم و مفهوم تصاویر فکری را نیز
محدود میکردیم تا همه چیز درست پیش برود .روزها طول میکشید تا بتوانیم زمان را همانطور که
پیشبینی شده بود تغییر دهیم .هیچ مشکل خاصی در به وجود آوردن برش زمانی نداشتیم ،بلکه
مشکل پیشبینی مشکالت بعد از آن بود.
در نهایت ،اواخر 1981بود که ما یاد گرفتیم چگونه وقتی یک مدخل ظاهر میشود آن را ثابت
نگهداریم .اگر چه که کار ما نه در سطح حرفهای کامل بود و نه قابل پیشبینی و پایدار و نه طبق نقشه
پیش میرفت .در اصل آنچه که دانشمندان انجام دادند استفاده از مارپیچ 1963 ، 1983و 1943بود
که بر پایه چرخه زیستی طبیعی 20ساله کره زمین بنا شده بود.
برای تونل اصلی زمان (شکل هندسی حالت گرداب در ابعاد فضا-زمان باعث ساخته شدن تونل
زمان میشود ،از لحاظ شکل هندسی ،تقریبا شبیه کرمچاله خواهد بود و یا شاید بتوان کرمچاله را
یک نوع گردابه فضا-زمان دانست) سالهای 1963 ،1943و 1983به عنوان نقاط اتصال زمانی (در
این نقاط امکان اتصال به ابعاد دیگر زمانی وجود داشته) محسوب میشوند .تونلهای زمانی فرعی
تنها میتوانند با شروع از نقاط اتصال زمانی موجود در تونل زمان اصلی ایجاد شوند .پروژه مونتاک
برای تونل زمانی خود از گره زمانی سال 1983در روز 12آگوست استفاده کرد .برای مثال آنها
میتوانستند از نوامبر 1981تنها به 12آگوست 1983پل بزنند ،چون برای حرکت در زمان از مبداء
تاریخی ،1981نیاز به یک دستگاه اتصالپذیر زمانی در مبداء وجود داشت و اولین سال نزدیک به
سال ،1981سال 1983بود .اما اگر مبداء زمانی را سال 1983انتخاب میکردند ،با توجه به اینکه این
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
83 پروژه مونتاک /فصل دوازدهم :خم کردن زمان
سال یکی از نقاط اتصال زمانی اصلی بود ،نیازی به گیرنده اتصال زمانی در سوی دیگر نداشت و قادر
بودند از این مبداء زمانی به هر مبداء زمانی دیگری حرکت کنند .بر همین اساس به تونلهای زمانی
که بین دو نقطه اتصال اصلی برقرار میشد ،تونل زمانی بدون انتها میگفتند .با توجه به انتخاب سال
1983تونل زمانی آنها به صورت بیانتها به سال 1943برقرار شد.
زمانی مدخلها را پایدار کرده بودند ،اما روی جنبه فضایی آن در حال کار بودند.
ِ اگر چه آنها جنبه
آنها میبایست این جنبه را تثبیت میکردند چون نمیتوانستند فقط مدخلی را در یک زمان خاصی
قرار دهند و کاری به فضای خاص نداشته باشند .یکبار که زمان تثبیت شد و کار کامل شد آنها همه را
بیرون کردند و کل پایگاه را پاکسازی کردند ،جز چند شخص کلیدی که در پایگاه باقی ماندند.
من هم در آنجا باقی ماندم چون اپراتور فنی بودم و حضورم برای پروژه حیاتی بود .دانکن هم بود،
چون روشنبینی بود که با او کار عملیات انجام میشد .کل سیستم به او وابسته بود .دو روشنبین
دیگر را هم بعنوان پشتیبان دانکن نگهداشته بودند ،برای وقتی که او کشته یا از کار افتاده شود.
ال جدید آورده بودند که مدیران پروژه باقی ماندند ،اما نظامیها پایگاه را ترک کردند .یک تیم کام ً
کارهای عادی نگهداری از پایگاه را انجام بدهند .تا این مرحله هر کس بر اساس طبقهبندی اطالعات
عمل میکرد .حفاظت و امنیت تا پیش از این سفت و سخت بود ،اما آنها حفاظت و امنیت خیلی سطح
باالتری میخواستند .آنها نمیخواستند که ارتش از کاری که با زمان انجام میدهند سر در بیاورد .اما
هر کسی متوجه میشد که چه خبر است.
نویز امن یک ضربه در هر فرکانس در همان زمان است .وقتی صفحه مدرج رادیو FMرا تنظیم
میکنید ،نویزی که شما بین ایستگاهها میشنوید ،نویز امن است .میتوان آن را بعنوان یک انفجار
ناگهانی در هر فرکانس یا دستهای از ایمپالسها که با همدیگر گسیل شدهاند در نظر گرفت.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل دوازدهم :خم کردن زمان 84
فصل سیزدهم
سفردرزمان
اکثر تکنیسینها رفته بودند و جای آنها را خدمه فنی جدید گرفته بودند .نمیدانستم که آنها از
سری» مینامیدند.
کجا آمده بودند و از چه صالحیت فنی برخوردار بودند .هر چه که بود آنها را «خدمه ّ
پروژه دوباره به راه افتاد و حال گاهی اوقات «فونیکس »3نامیده میشد .این از فوریه 1981تا 1983
طول کشید .اکنون دیگر هدف اکتشاف در خود زمان بود!
آنها گذشته و آینده را میکاویدند و دور و ور را میپاییدند .آنها مراقب این بودند که محیط خصمانه
نباشد .از طریق گرداب فضا–زمان آنها میتوانستند نمونه هوا ،عوارض زمین و هر چیز دیگر را ،بدون
اینکه نیازی به ورود به مدخل داشته باشند ،بدست بیاورند .کسانی که از طریق گردابه فضا–زمان
سفرکردهاند آن را مثل یک تونل مارپیچ عجیب و غریب توصیف کردهاند که تا انتهایش روشن است.
وقتی کسی در آن قدم بگذارد تا انتهایش کشیده میشود ،تا اینکه از انتهای دیگر آن بیرون بیاید.
معموال در جای دیگری (در مسیر معکوس مونتاک) با توجه به جایی که فرستنده در آن تنظیم یا قرار
داده شده ،میتواند هر جایی در کیهان باشد.
تونل شبیه یک مارپیچ بود با اثری مشابه حباب روشن المپ.
تونلی راست و مستقیم نبود و بریدگیهای عمودی داشت .اگر میخواستید از آن خارج شوید،
میبایست بتابید و بپیچید .در آنجا شما با کسی یا چیزی مالقات میکردید .شما باید مأموریتتان را
کامل کرده و برگردید .تونل برای شما گشوده میشد و شما میتوانستید به جایی برگردید که از آنجا
آمده بودید.
به هر حال ،اگر طی عملیات برق قطع میشد شما در زمان گم میشدید و جایی در گردابه
فضا–زمان گیر میافتادید .وقتی کسی گم میشد معموال موجب اختالل در [ hyperspaceفضایی
است که مرزهای سه بعدی را پشت سر میگذارد] میشد و البته خیلیها گم میشدند .دانشمندان
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل سیزدهم :سفر در زمان 86
افراد را عمدا ً یا از روی بیاحتیاطی رها نمیکردند .به عقیده دانکن تونل زمان کارکرد دیگری هم
داشت .حدود دو سه راه برای رفتن در تونل وجود داشت .یکی سطوح انرژی بدن است .کسانی که در
آنجا بودهاند دچار یک شوک بزرگ و اشتیاق شدید به مشاهده ،آن هم در مقیاس گسترده میشدند.
آنها از حس هوش برتر همراه با تجربه خروج از بدن خبر داده ،از آن بعنوان خروج کامل یاد کردهاند.
پژوهشگران سعی در عینیت بخشی این مسأله در دانکن داشتند .دلیلاش یا آزمایشهای «چشم
بینای» بیشتر یا به دالیل دیگر بوده است .قضیه ایجاد تونل ،ربودن کسی در خیابان و فرستادنش در
تونل یک امر عادی بود .اغلب اوقات این افراد از میان مستها و بیخانمانهایی که مفقود شدنشان
کسی را دلنگران نمیکرد انتخاب میشدند .اگر بازمیگشتند که گزارش کاملی از آنچه با آن مواجه
شده بودند را ارایه میکردند .اغلب مستهایی که برای آزمایش مورد استفاده قرار میگرفتند را تا یک
هفته قبل از ورود به تونل هوشیار نگه میداشتند .اما بسیاری از آنها بازنمیگشتند .نمیدانیم چند نفر
هنوز در جریان زمان شناورند و کجا هستند و چه میکنند.
با رشد و گسترش «پروژه فونیکس »3افرادی که برای این تحقیق انتخاب میشدند با همه نوع
تجهیزات تلویزیونی و رادیویی سیمپیچی میشدند تا امکان زنده برگشتنشان وجود داشته باشد.
هر فرد در مدخل از محافظت برخوردار بود و گاهی اوقات این محافظت با اعمال فشار انجام میشد.
سیگنالهای رادیو و تلویزیونی از طریق این دریچه جریان پیدا کرده و به شرط ثبت و ضبط آنها،
محققان میتوانستند نوارهای رادیویی و ویدئویی از آنچه مسافر زمان تجربه کرده داشته باشند .آنها
کنترل پروژه را با اجرای همه جور بازی آغاز کردند و بازی اصلی دستکاری گذشته و آینده بود.
واقعا نمیدانم که آنها چه کردند چون در حال جابهجایی بودم .محل کارم ساختمان فرستنده بود
و باید از هر آنچه که انجام میشد محافظت کنم .از بسیاری از کارهایی که انجام میشد خبر نداشتم.
اما این را میدانستم که یک مخزن بزرگ از نوارهای ویدئویی وجود دارد .خود نوارها را دیده بودم اما
امتیاز حق دسترسی و مشاهده آنها را نداشتم .در واقع من با کمک منابع گسترده در نقش یک ناظر
قرار گرفته بودم و بنابراین تا حدی از آنچه رخ میداد با خبر بودم .بیشتر آنچه که فهمیده بودم را از
طریق صحبتهای خود دانکن بدست آورده بودم ،چون در آن زمان ما دوستان صیمی بودیم .عاقبت از
ما بازجویی و مسیرمان را جدا کردند و پس از آن اغلب خاطراتم از او پاک شد.
محققان ،بنا به دالیلی ،عالوه بر بیخانمانها ،از بچهها هم استفاده میکردند .مطمئن نیستم که
دقیقاً هدف آنها چه بوده ،اما بچهای در مونتاک بود که از پایگاه بیرون میرفت و بقیه بچهها را برای
پروژه به پایگاه میآورد .اوشبیه / tractor beamپرتو کششی 32بود.
. 32پَرتو کِشِ شی Tractor Beam :نام دستگاهی تخیلی در داستانهای علمی-تخیلی است که میتواند جسمی را از فاصلهای دور به سوی خود بکشد .در جهان واقعی
تنها در سطح میکروسکوپی پدیده مشابهی وجود دارد .م
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
87 پروژه مونتاک /فصل سیزدهم :سفر در زمان
او در مونتاک زندگی میکرد و اینور و آنور میپلکید و حضور مؤثری داشت .یک لشکر کامل از
این نوع بچهها دور و بر مترو نیویورک میپلکیدند که میتوانستند برای 6ساعت گموگور شوند بدون
اینکه کسی بویی از غیبت آنها ببرد .آموزشهای خاصی به آنها داده میشد که بروند و بقیه بچهها را
به پایگاه بیاورند .بعضی از این بچهها به خانه برمیگشتند و بعضی هم نه .بچههای بین 10تا 15ساله
انتخاب میشدند .بزرگترین آنها میتوانست 18ساله و جوانترینشان 9ساله باشد .اغلب آنها یا به
سن بلوغ رسیده بودند یا تازه بلوغشان تمام شده بود .آنها معموالً بلوند و چشمآبی و بلند با پوست
روشن بودند ،متناسب با الگوی نژاد آریا .تا جایی که خبر دارم دختری در گروه وجود نداشت.
تحقیقات متعاقب نشان داد که مونتاک و نئونازیها با هم در ارتباط بوده و نازیها هنوز در رؤیای
نژاد آریا به سر میبردند .ما نمیدانیم که بچهها را به کجا میبردند و به آنها چه میآموختند یا برای
چه کاری برنامهریزی میشدند .اینکه آنها را برمیگرداند یا نه ،هنوز یک معماست .اطالعاتی که
در دسترس است نشان میدهد که آنها هر بار با بکارگیری نیروهای تازهنفس آنها را به آینده ،به
سال 6037میالدی میفرستادند .همیشه هم به یک مکان و آنچنان که معلوم شده ،به میان انبوه
خرابههای یک شهر متروک و مرده .همه چیز ساکن و بیحرکت بوده .مثل حالت رؤیا .نشانههایی
از حیات وجود نداشته .در مرکز شهر سکوی چهارگوشی وجود داشته با یک اسب طالیی روی آن.
نوشتههایی روی این سکو وجود داشته و نیروی تازه نفس را برای این میفرستادند که آن را بخواند و
بگوید که چه نوشته شده است .هر نیروی اعزامی ترجمه و تفسیر خودش را ارایه میکرد.
ما هنوز نمیدانیم که بعد از آن پژوهشگران چه کردهاند .آنها میتوانستند برای دریافت یک
پاسخ یکسان از افراد متفاوت کوشیده باشند .نمیدانم .عقیده دانکن این بود که فنآوریای در سکو
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل سیزدهم :سفر در زمان 88
(پایه ستون) به کار برده شده بود که آنها سعی میکردند کسی را بفرستند که از این فنآوری سر در
بیاورد .شخص دیگری که در پروژه دخیل بود بر این نظر بود که اسب در آنجا بعنوان آزمون قدرت
مشاهده نیروهای جدید است و بعنوان نقطه مرجع به کار میرود.
همیشه از این نیروها سؤال میشد که آیا آنها کسی را در شهر دیدهاند یا نه؟ هر کس آنچه را که
دیده بود شرح میداد .میدانیم که تعداد زیادی را به جایی در آینده پرتاب میکردند .شاید به دویست
یا سیصد سال جلوتر .حدود سه هزار تا ده هزار نفر به این شکل در زمان رها شدند و ما نمیدانیم که
برای چه هدفی بوده است.
ال گفتهام که نمیدانم آنها دقیقاً با زمان چه میکردند .آنجا در کنارشان نبودم ،اما میدانم که
قب ً
آنها با جنگ جهانی اول و دوم زیاد کار میکردند .این دورانها را رصد میکردند و عکس میگرفتند.
آنها دقیقاً میدانستند که چه کاری انجام میدهند .آنها میتوانستند یک گردابه فضا–زمانی ثانویه
بوجود بیاورند و آنچه را که قرار بوده انجام شود را رصد کنند .ما این کار را «چشم بینا» نامیدهایم.
گردابه فضا–زمان اصلی مثل این بود که کسی بخواهد یک کامیون را در آن راه ببرد .تونل زمان
اصلی به اندازهای بود که به طور مثال کسی میتوانست درون آن با یک کامیون رانندگی کند .برای
انتقال تاریخچه گذشته و آینده از طریق دروازه و مشاهده این انتقال از طریق تلویزیون ،الزم بود که با
استفاده از یک کامپیوتری که زمانش بسیار دقیق تنظیم شده بود بر روی میدان مغناطیسی سازنده
تونل زمان عملیات مزدوج فازی (یک تکنیک ریاضی است که در زمان انتقال امواج میتواند جهت
موج را تغییر داده ولی دامنه و فاز آن را حفظ کند) صورت بگیرد.
فصل چهاردهم
مأموریتبهمریخ
محققان پروژه ،عملیات اکتشافی پیرامون زمان را ادامه دادند .اواخر 1981یا 82برای نخستین
بار از این فنآوری استفاده کردند تا بتوانند وارد نواحی زیرزمینی هرم بزرگ روی سیاره مریخ
شوند .چون این مسأله برای عموم بیش از حد بحثبرانگیز است سعی میکنم پسزمینه ماجرا را
توضیح بدهم.
در خصوص هرم روی مریخ نوار ویدئویی تحت عنوان «مریخ هوگلند» سر و صدای زیادی به پا کرده
بود .این نوار ویدئویی توسط روزنامهنگار علمی ریچارد هوگلند به دانشمندان ناسا تقدیم شده و در
مورد مجتمع چهارضلعی مرتبط با صورت روی مریخ است.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل چهاردهم :مأموریت به مریخ 90
در این ویدئو ،هوگلند «چهره مریخ» و اهرام مجاورش را نشان میدهد که توسط فضاپیمای
وایکینگ در دهه 70عکسبرداری شده بود .از تکنیکهای کامپیوتری استفاده شده بود تا یک نمای
360درجه هوایی از چهره مریخ ارایه شود .همچنین ویدئو امکان بررسی دقیقتر اهرام را فراهم نموده
بود .هوگلند کوشید ناسا را متقاعد نماید که عکسهای بیشتری از این منطقه که به Cydoniaمشهور
بود تهیه کند .متقاعد کردن ناسا دشوار بود .این سازمان کوشید که کار هوگلند را بیاهمیت جلوه
دهد .در واقع تالش فراوانی صورت گرفت تا از نمایش این ویدئو در ایستگاههای تلویزیونی جلوگیری
به عمل آید .ماجرای این رسوایی ،توسط ایستگاه رادیویی نیویورک ( )WABCبه اطالع عموم رسید.
چرا باید ناسا درباره موضوعی چنین جذاب چنان موضعگیری از خود نشان دهد؟
شاید بتوان پاسخ را در کتاب «گزینه »3پیدا کرد .کتابی که توسط لزلی واتکینز ،دیوید آمبروس و
کریستوفر مایلز نوشته شده است .این کتاب بر مبنای ویدئویی منتشر شده به سال 1977نوشته شده
که پرده از یک برنامه فضایی سری بینالمللی با همکاری روسیه و ایاالت متحده برمیدارد .گزارش
جذابی است از ماجرای فضانوردانی که مباحث امنیتی را نادیده گرفته و قوانین را زیر پا گذاشتهاند،
ناپدید شدن دانشمندان ،قتل و استقرار سیستم بردهداری بر ماه و مریخ و...
کتاب «گزینه »3ابتدا در انگلستان و برای نخستین بار در 1979در آمریکا منتشر شد .این کتاب
ادعا میکند که در واقع انسان در اوایل 1962روی مریخ فرود آمده است .این برای من دلیل اثبات
این بود که کلنی روی ماه وجود داشته یا دارد .این مبحث را ارایه کردم تا خواننده بداند که این سناریو
ال جدا است .کسانی که به ماجرا عالقمند شدهاند میتوانند درباره درباره مریخ از داستان خودم کام ً
«گزینه سوم» و «مریخ هوگلند» مطالعه کنند.
به هر حال خالی از لطف نیست که بگویم مستندی تحت عنوان «گزینه سوم» در اواخر دهه هفتاد از
ایستگاه تلویزیونی سانفرانسیسکو نشان داده شد .در آن زمان مباحثه باال گرفت و ( FCCکمیسیون
ارتباطات فدرال) تهدید کرد که مجوز ایستگاه را لغو میکند اگر که بخواهد این مستند را دوباره
پخش کند .با این تهدید ،مستند دیگر هرگز پخش نشد.
مدیران پروژه مونتاک میدانستند که کلنی روی مریخ وجود دارد .بیشتر شبیه این بود که آنها
بخشی از یک توطئه باشند .مریخ برای پژوهشگران مونتاک جذاب بود چون آنها متوجه یک فنآوری
باستانی در آنجا شده بودند .آنها میدانستند که کسی اهرام و صورت روی مریخ را ساخته است .بدین
معنی که آنها به صورت طبیعی شکل نگرفتهاند .طبق اطالعاتی که به دست آورده بودم ،کسانی
روی سطح مریخ زندگی میکردند نمیتوانستند به نواحی زیرزمینی زیر هرم دسترسی پیدا کنند،
ال مسدود شده بودند ،یا به راحتی نمیشد آنها را پیدا کرد .در واقع ظاهرا ً هرم بزرگ
یا ورودیها کام ً
مریخ نسبت به هرم جیزه در مصر خیلی بهتر مسدود شده بوده.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
91 پروژه مونتاک /فصل چهاردهم :مأموریت به مریخ
با وجود تمامی فنآوریهای پرهزینه قابل تصور در دسترس ،ورود به هرم امکانناپذیر بود.
دانشمندان بهترین رویکرد نسبت به پروژه را تمرکز روی مرکز زیرزمینی مریخ دیدند .فنآوری
تازه کشف شده مونتاک به آنها این اجازه را میداد که با استفاده از یک ریسمان فضایی وارد مریخ
شوند .آنها میخواستند وارد غارهای زیرزمینی شوند .تصور بر این بود که این غارهای زیرزمینی را
تمدنی بسیار باستانی پدید آورده و مدیریت میکرده است .تونل زمان ریسک احتمالی عملیات را از
میان برمیداشت چرا که میتوانستیم از طریق آن گذشته و آینده را ببینیم .هر چه را که دانکن تصور
میکرد روی مانیتورها ظاهر میشد ،به شرط آن که زمان حال بر سیاره مریخ در معرض دیدی باشد.
برای یافتن منطقه زیرزمینی ،ما انتهای متحرک گشوده گرداب را ثابت نگهداشتیم تا یک راهرو
ظاهر شود .ما در این نقطه دریچه بوجود آمده توسط دانکن را در جایش محکم کردیم .تیمی توانست
از مونتاک به مریخ و زیر زمین برود .در این زمان نیازی نبود که دانکن بطور مداوم روی صندلی
بنشیند .ما به دانکن تولید توابع و ذخیره کامپیوتریشان و رهگیری آنها جهت پشتیبانی را آموخته
بودیم .معموالً کامپیوتر میتوانست فرستنده را برای مدت کوتاهی راه بیاندازد و از حافظه کافی برای
جرح و تعدیل جریان زمان برای حدود 4ساعت برخوردار بود.
اگر دانکن پس از گذشت این زمان بازنمیگشت ،فرمهای فکری (تصویری) تولید شده از واقعیت
جدا میشدند .در چنین مواردی ،فرمهای فکری میبایست از ابتدا بازسازی میشدند .سیستم قطعاً
در آغاز به یک موجود زنده احتیاج داشت .او میتوانست دریچههای زمان را خلق کند و با تمرکز آنها
را باز نگهدارد .وقتی که دریچه گشوده میشد ،ما میتوانستیم آنچه را موجود زنده تولید کرده بود
روی نوار ضبط کنیم .از نوار برای ایجاد روزنهای دیگر استفاده میشد .سیستم دائماً تصفیه میشد و
بهبود پیدا میکرد.
اگر دانکن یک ارتباط زمانی را پدید میآورد این مورد روی نوار ضبط میشد .از آنجایی که گاهی
اوقات ارتباط برقرار کردن توسط او با دشواری همراه بود ،نوار راه آسانتر و اتوماتیک به حساب
میآمد .در نهایت کل مخزن به حدی از نوار پر شده بود که آنها دیگر به دانکن نیازی نداشتند .این
پیشرفت موجب این شد که آنها بتوانند خود دانکن را هم از طریق مارپیچ بفرستند .این واقعه بین
سالهای 1982تا 1983رخ داد .در نهایت او برای تیمی که به مریخ فرستاده میشد انتخاب شد.
با استفاده از تونلهای زمان ،مریخ برای ساکنان زنده مورد جستجو قرار گرفت .محققان مجبور
شدند حدودا ً به 125000سال قبل از آن که آنها بتوانند چیزی پیدا کنند برگردند .نمیدانم که چه
پیدا کردند و چه اطالعاتی کسب کردند .دانکن سعی کرد که به اطالعات دسترسی پیدا کند اما آنها
شدیدا ً کدگذاری شده بودند و دسترسی به آنها بسیار دشوار بود.
نظر شخص خودم این بود که از هرم روی مریخ بعنوان آنتن استفاده میشده است .شاید
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل چهاردهم :مأموریت به مریخ 92
فنآوریای درون هرم بوده است .او فنآوری را در آنجا دیده بود که تحت عنوان «دفاع از منظومه
خورشیدی» از آن یاد میشده است .طبق گفته دانکن ،محققان مونتاک میخواستند خاموشش کنند.
فصل پانزدهم
مواجههباجانور
در پنجم آگوست 1983به ما برای اجرای یک فرستنده بدون توقف دستور داده شد .فرستندهای
که فقط روشن شود و به شکل دائمی کار کند .ما از دستورها پیروی کردیم ،اما تا دوازدهم اگوست
هیچ چیز غیرعادی مشاهده نشد .سپس واقعه بسیار عجیبی رخ داد .همه چیز ناگهانی اتفاق افتاد.
چیزی باعث شد که تجهیزات تطابق و تقارن خود را از دست بدهند .ما متوجه نشدیم سیستمی که
داشت تا آن زمان خیلی خوب کار میکرد چطور دچار مشکل شد؟ در آن زمان یو اس اس الدریج
(ناوی که در آزمایش فیالدلفیا از آن استفاده شده بود) وسط تونل ظاهر شد .ما در یک وضعیت در هم
تنیدهای با یو اس اس الدریج مواجه شده بودیم.
مطمئن نیستم که این یک تصادف محض بوده باشد ،اما اگر پژوهشگران مونتاک سعیشان
استفاده از یو اس اس الدریج برای به دام انداختن چیزی بود ،این کوشش در تاریخ دقیقی داشت انجام
میشد .این موعد چرخه زیستی 20ساله کره زمین بود( .چرخهای که در روند این آزمایشها کشف
شده بود) آزمایش الدریج هم در 12آگوست 1943رخ داده بود.
در این مرحله دانکن از 1943ظاهر شد و میشد او را همراه با برادرش از طریق دروازه زمان مشاهده
نمود .هر دو جزو خدمه یو اس اس الدریج بودند .برای پرهیز از تناقض زمانی و نتایج منفی حاصل از
دانکن 1983خودش را ببیند .حال پروژه به بخشهای آخرالزمانیاش رسیده بود.
ِ آن ،اجازه ندادیم که
قوانین طبیعی نقض شده بود و به نظر میرسید همه به حس ناراحت کنندهای دچار شدهاند.
بیش از یک ماه بود که خودم و سه تن از همکارانم به شکل خصوصی بدگمانی خود را نسبت به
پروژه به یکدیگر ابراز میکردیم .ما در خصوص تلههایی که با زمان سروکار داشتند و اینکه چگونه روی
کارمای سیاره تأثیر میگذارند صحبت کردیم .امیدوار بودیم که پروژه پیش از اینکه کار به جاهای
باریک بکشد متوقف شود .در نتیجه کلکی سوار کردیم و طی آن یک برنامه تصادفی را طراحی کردیم
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل پانزدهم :مواجهه با جانور 94
که فقط دانکن میتوانست فعالش کند .طرحی برای متوقف کردن کامل پروژه.
در نهایت به این نتیجه رسیدیم که این برنامه برای کل آزمایش کافی است .برنامه تصادفی توسط
کسی فعالی میشد که به دانکن نزدیک شود در حالیکه او روی صندلی نشسته و در حال زمزمه آهنگ
The time is nowاست .در این لحظه او میگذارد که ناخودآگاهش هیوالیی را رها کند و فرستنده
یک هیوالی پر مو را مجسم میکند .هیوالیی بزرگ و پر مو و گرسنه و کثیف و کریه .اما این هیوال در
زیر زمین و نقطه خنثی ظاهر نمیشود ،بلکه در جایی در سطح پایگاه خود را نشان میدهد.
هیوال میخواست هر چه را که مییابد بخورد .هر چه را هم که میدید در هم میشکست .با اینکه
افراد متعددی این جانور را دیدهاند اما تقریباً همه آنها یک جانور متفاوتی را توصیف کردهاند .بستگی
به اینکه چه کسی جانور را دیده باشد ،یکی از قد 9فوتی صحبت میکند و دیگری 30فوتی .شخصاً
بر این باورم که قد جانور حدود 9یا 10پا بوده است .مردم از چیزهای عجیب وغریب میترسند.
هیچکس مطمئن نیست آنچه که دیده دقیقاً شکل فیزیکی این جانور بوده است .هیچکس با هر طرز
فکری نمیتوانست آرام بگیرد و ماهیت دقیق این جانور را تجزیه و تحلیل کند.
سرپرستم به من دستور داد که برای جلوگیری از هر نوع پدیده در حال وقوعی ،ژنراتورها را
خاموش کنم .این کار هم جواب نداد .پس از آن تصمیم گرفته شد که چیز دیگری را خاموش کنند.
تصمیم گرفته شد که انتقالدهنده باید خاموش شود .برای این کار دو بار تالش شد .بار اول کسی به
گذشته فرستاده شد و انتقالدهندههای ناو الدریج را خاموش کرد .اگر که خاموش شدن آنها ضروری
بود میبایست آنها را میشکستند .من و مدیر پروژه هم تالش خودمان را کردیم .تالش ما برای
خاموش کردن انتقال دهنده مونتاک با شکست مواجه شد .ما به نیروگاه برق رفتیم و ارتباط پایگاه را با
شرکت برق النگ آیلند قطع کردیم .اما برق پایگاه قطع نشد و هیچ اتفاقی رخ نداد.
ما نگران روشنایی نبودیم .فقط میخواستیم جلوی خود انتقال دهنده را بگیریم .به این نتیجه
رسیدیم که بهترین حرکت ما این است که به نیروگاه برق برویم و سیمهایی که از ترانسفورماتورهای
بزرگ به درون زمین کشیده شدهاند را قطع کنیم .یک مشعل استیلن را در کوله پشتیم گذاشتم و
سیمهای منتهی به زمین را بریدیم .باید خیلی احتیاط میکردم چون آنها «داغ» بودند .باز هم اتفاقی
رخ نداد .المپهای پایگاه روشن باقی ماندند .باید حدس میزدم که منبع تغذیه برق جای دیگری باشد.
ساختمان انتقال دهنده قرار داشت رفتیم و سیمهایی که از زمین
ِ به محل ترانسفورماتور که بغل
بیرون آمده بودند را قطع کردیم .کار که به اینجا کشید المپهای پایگاه خاموش شدند و کامپیوترها
هم در پی آنها خاموش شدند ،اما المپهای ساختمان انتقال دهنده روشن مانده بودند!
به داخل ساختمان رفتیم و سیمای داخل جعبه کلید برق که با آن انتقالدهنده کنترل میشد را
در آوردیم .سپس سیمها را از خود انتقالدهنده جدا کردیم .چراغهای ساختمان خاموش شدند اما
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
95 پروژه مونتاک /فصل پانزدهم :مواجهه با جانور
خود انتقالدهنده روشن باقی ماند .به طبقه باال رفتم و تجهیزات اصلی را جدا کردم .سیم پوشها را
بریدم و کابینت را هم جدا کردم .در نهایت آنقدر انتقالدهنده را لتوپار کرده بودم که فقط نالهای
کرد و دست از کار کشید .همه المپها خاموش شد .ما موفق شده بودیم.
شما هنوز هم میتوانید عالیم استفاده از مشعلها را که با آنها بعضی چیزها را بریدهام را ببینید.
در اینجا بود که جانور متوقف شد و به درون اتر بازگشت .دریچه بسته شد و حادثه به پایان رسید .بعد
از متوقف کردن انتقالدهنده و آرام کردن اوضاع ،تحقیق کردیم که چه اتفاقی افتاده است .وقتی ما
کلیدهای نیروگاه برق را در آوردیم هیچ یک از المپهای پایگاه خاموش نشد .در حالیکه نیروی برقی
وارد پایگاه نمیشد .وقتی خطوط برقی که وارد ساختمان انتقالدهنده میشد را قطع کردم بقیه
پایگاه ،از جمله کامپیوترها خاموش شدند .اما انتقالدهندهها بدون نیاز به کامپیوترها مشغول کار
بودند! سیستم به حالت «انرژی آزاد» در آمده بود .دو سیستم ،یا دو ژنراتور ،یکی در 1943روی عرشه
ناو یو اس اس الدریج و دیگری در پایگاه مونتاک در 1983در هم قفل شده بودند .مقدار عظیمی از
انرژی بین ژنراتورها جمع شده بود .با این حجم بسیار انرژی بین آنها ،همه مدارهای الکتریکی که
متصل بودند فعال باقی ماندند و المپها خاموش نشدند.
مهمترین بخش این ارتباط این بود که ژنراتورها بتوانند ارتباطی پایدار بین 1983و 1943برقرار
کنند .به کمک یک انرژی قدرتمند بین دو بازه زمانی ،یک کرمچاله زمانی (جهت به وجود آوردن یک
تونل زمان) ساخته میشد .این کرمچاله یک نقطه اتصال زمانی بود (به عنوان تمثیل جایی که میشود
قالب لنگر کشتی را به آن گیر داد) و جهت استفاده سایر انتقالهای زمانی مورد استفاده قرار میگرفت.
با کمک این نقطه اتصال ،میتوان ایجاد یک تونل زمانی به نقطه زمانی مشخص دیگر را برنامهریزی
کرد .به عنوان مثال ،اگر کسی بخواهد از سال 1983به سال 1993سفر کند ،یعنی 10سال به جلو،
ابتدا باید تونل زمانی (کرمچاله) اصلی « 83به »43جهت ایجاد نقطه اتصال زمانی فعال شده باشد.
برای سفر به سال 93شخص باید از انتهای کرمچاله که در سال 83واقع است خارج شود و اگر کسی
بخواهد به سال 1923سفر کند باید از انتهای سمت مخالف تونل اصلی (دهانه مخروطی شکل
خروجی طول که شبیه به دهانه گرداب است) که منطبق بر سال 1943است خارج شود.
انتقال زمانهای مابین 1943و 1983میبایست از طریق یکی از دو دهانه خروجی تونل اصلی
(کرمچاله زمانی) صورت بگیرد .توضیح بیشتر اینکه ،برای سفر به تاریخهای بعد از 1963که سال
وسط این بازه زمانی میباشد ،باید از دهانه گردابیمانند منطبق بر سال 1983خارج شد و برای
سالهای قبلتر ،از دهانه منطبق بر سال .1943البته این توضیحات به این معنا نیست که تمامی
سفرهای در زمان میبایست از طریق این تونل زمانی بین 1943به 1983اتفاق بیافتد و میتوان
کرمچالههای زمانی دیگری به عنوان تونلهای اصلی نیز داشت.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل پانزدهم :مواجهه با جانور 96
در طول مدت انجام تمامی این آزمایشات ،با وجود اینکه انواع زیادی از تولیدکنندههای کرمچاله
زمانی پیرامون زمان آینده و هم در زمان گذشته وجود داشت ،اما هیچکدام به تنهایی قادر نبودند
یک ارتباط دائم برای تولید اینگونه تونل زمانی (کرمچالههای گردابمانند اصلی مثل تونل زمان بین
) 83-43ایجاد کنند .اما برای ساخته شدن یک ارتباط قوی و دائمی به چیزی نیاز بود به نام «اثر ناظر».
«ناظر» یک اصطالح غیرمشهود هست .ناظر در معنای اسمی ،به چیزی گفته میشود که به
شخصی متصل باشد و یا ارتباط داشته باشد .مثل یک گیره موی سر و یا یک تصویر ،و در معنای فعلی
به عملی گفته میشود که به واسطه چیزی بتوان وارد آگاهی شخصی شد و یا اثری بر روی او ایجاد
کرد .به طور مثال ،فرض کنید از شخصی بخواهید به گیره موی سر معشوقهاش نگاه کند و به واسطه
این نگاه کردن در یاد و حس عشقش به معشوقهاش غرق شود.
در پروژه مونتاک با سه «رد ناظر» مواجه هستیم .آنها سه سطح متفاوت از نظارت را به کار
میگرفتند .سطح نخست افراد فیزیکی هستند که روی عرشه ناو یو اس اس الدریج بودهاند .هر
کدام از خدمه نجات یافته آزمایش فیالدلفیا را که توانسته بودند بیایند را در 1983برای آزمایش به
مونتاک آورده بودند .همچنین این شامل افرادی میشد که پس از آزمایش فیالدلفیا زندگی تازهای را
آغاز کرده بودند .دانکن و آل بلیک هر دو از این دسته بودند و جزو شاهدین اصلی به حساب میآمدند.
زمانی صفر (که قبال از آن بعنوان
ِ مرجع
ِ شواهد سطح دوم شامل فنآوری میشد .از همان ژنراتور
چرخوفلک یاد شده) که روی عرشه یو اس اس الدریج از آن استفاده شده ،در مونتاک به کار گرفته
شده است .وقتی که در نهایت ناو یو اس اس الدریج در 1946از رده خدمتی خارج شده ،ژنراتور را به
انبار فرستادند .بعد آن را از انبار بیرون و به مونتاک آورده بودند و حال جزو سیستمهای اینجا بود.
عالوه بر ژنراتور دو گیرنده و فرستنده رادیویی بسیار عجیب هم در آنجا بودند که دو پروژه را به
هم مرتبط میکردند .آنها انتقالدهندههای / crosstimeپهنای زمان بودند و میتوانستند باعث
جابهجایی از این سو به آن سوی زمان شوند .از آنها برای اتصال بین دو پروژه استفاده شده است.
توانستم چند تا از این گیرنده -فرستندهها را که در آزمایش از آنها استفاده شده بود را پیدا کنم.
تا این تاریخ که نتوانستهام تمام و کمال از کارکرد آنها سر در بیاورم .پیدا کردن دفترچه راهنمایی
درباره نحوه کارکرد آنها غیر ممکن بود .تنها راه ممکن برای به دست آوردن اطالعاتی درباره این
گیرنده -فرستندهها پرسیدن از کسانی است که با آنها کار کرده باشند .تنها جوابی که گیرم آمده این
بوده که این تجهیزات ،قطعات بسیار طبقهبندی شده از تجهیزات مورد استفاده در مونتاک بودهاند.
کسانی که من با آنها صحبت کردم میدانستند که از آن برای پرواز پنهانی هواپیما استفاده میشد ،اما
دقیقاً نمیدانستند چطور از آنها استفاده میشده است.
شاهد سوم ،چرخه زیستی سیارهای است .عبارت «چرخه زیست» رمزی است که به مجراهای رده
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
97 پروژه مونتاک /فصل پانزدهم :مواجهه با جانور
باالتر برای تنظیم ارگانیسم یک موجود زنده اشاره دارد .چرخههای زیستی نتیجه همنوایی مبتنی بر
عمل طبیعی هستند .در انسانها فرایندهای خوردن و خوابیدن هم جزو چرخههای زیستی به حساب
میآیند .موارد تأثیرگذار دیگری هم هستند که میتوان تا ابد آنها را مطالعه کرد.
وقتی زمین را چون یک موجود زنده در نظر بگیریم ،با چرخههای زیستیاش هم مواجه میشویم.
فصلها و گردش روزانه سیاره ،خود شامل چرخههای زیستی است .دانشمندان مونتاک بطور کامل
چرخههای زیستی زمین و اینکه چگونه آنها به کل کیهان مربوط میشوند را مورد مطالعه قرار داده
بودند .آنها متوجه شده بودند که یک چرخه زیست سیارهای وجود دارد که هر 20سال به نقطه اوج
خود میرسد.
آزمایش فیالدلفیا در 1943رخ داد .اگر چه 1983چهل سال بعدتر از آن بوده و مضرب 20به
حساب میآید ،اما بعنوان یک ناظر مهم در نظر گرفته میشود که توانسته دو پروژه را به هم مرتبط
کند .این نکته را هم باید متذکر شد که ایجاد ارتباط بدون «رد ناظر» هم امکانپذیر است .به هر حال
کاربردش برای پروژه بسیارکمککننده از کار در آمده است .حال خواننده تا اینجا احتماالً باید درباره
تئوریهای عمومی و کاربردهای آنها که در پروژه مونتاک مورد استفاده قرارگرفته بود کلیاتی را متوجه
شده باشد .پس از حادثه عجیب دوازدهم آگوست 1983پایگاه مونتاک عم ً
ال تخلیه شد .برق را به
جریان انداخته و المپها همانطور روشن باقی مانده بودند ولی همه چیز بینظم و ترتیب بود .بیشتر
کارکنان را گرد آورده و پس از پرسش و پاسخ ،شستشوی ذهنی داده بودند.
این تصویر در سال 1986زمانی گرفته شده که پروژه مونتاک به اوج خود رسیده بود .به نظر میرسد
که تصویر یک جانور غولپیکر باشد .در حالیکه هنگام گرفتن عکس چنین جانور غولپیکری در
اطراف نبود .این پدیده را میتوان نوعی شبح تلقی کرد که راه را بر هرگونه تفسیر طبیعی میبندد .این
سازه یک انبار سوخت میباشد و ارتفاع آن تقریباً 12فوت است.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل پانزدهم :مواجهه با جانور 98
طبق گفتهها این تصویری از جنوب پایگاه اصلی است .جایی که ساختمانی منهدم شده است.
تصویر بزرگ شده جانور .در عکس اصلی اگر با ذرهبین آن را بررسی کنید میتوانید چشمها و پوزه و
دهانش را ببینید .متاسفانه فاصله عکسبرداری زیاد بوده و کیفیت عکس خوب نیست.
فصل شانزدهم
ماهیتزمان
این کتاب باعث پدید آمدن سؤاالت بسیاری بخصوص درباره ماهیت خود زمان شده است .بنا بر
تجربیاتی که از صحبت کردن در گروهها به دست آوردهام سعی میکنم نکاتی را که برای اغلب افراد
گیجکننده است روشن کنم.
اول از همه اینکه گذشته و آینده قابل تغییر هستند .برای کمک به درک این ایده ،شما صفحه
شطرنج را در نظر بگیرید .در شطرنج در یک بازی شما میتوانید 30حرکت داشته باشید .هر کدام از
این حرکتها میتواند آرایش مهرهها در صفحه شطرنج را تغییر دهد.
میتوان زمان را چون یک جریان هیپنوتیکی در نظر گرفت که ما همگی به شکل ناخودآگاه
همراه این جریان شده و تسلیماش میشویم .وقتی کسی بتواند موجب دگرگونی زمان شود ،میتواند
تجربیات و تامالت ناخودآگاه ما را نیز دگرگون کند .بنابراین ،اگر زمان تغییر داده شده باشد ،ضرورتی
ندارد که کسی متوجه آن شود .این شاید داللت بر این دارد که ما فقط مهرههای یک صفحه شطرنج
بزرگ هستیم .این تا حدی عین واقعیت است .بعنوان مثال ،اگر بگوییم ناراضی بودن ژنرالها از
وثیقههای بانکداران بینالمللی باعث عقبنشینی در جنگ میشود ،شاید این سخن بعید به نظر
برسد ،اما شاید جنگی به پا نمیشد اگر که ژنرالها از نقشههای واقعی نسبت به پشتپرده سیاستهای
بینالمللی سر در میآوردند.
در ایلیاد هومر داستان نبرد تروآ روایت شده است .طبق افسانه ،خدایان به راستی مهرههایی
را روی زمین شبیه به مهرههای روی صفحه شطرنج به وجود آورده بودند .با دسیسه بین فانیها و
خدایان ،داستان به اوج خود میرسد و موضوع بغرنجتر و غلیظتر میشود ،تا آنجا که گاهی اوقات به
نظر میرسد که هومر میکوشد با یک دید میکرو کاسومیک ماجرا را تفسیر کند.
هر چه که بوده ،همه ما بازیگران بازیای هستیم که تحت عنوان زمان از آن یاد میشود .واضح
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل شانزدهم :ماهیت زمان 100
است که از مسیر مورد عالقهام درباره خود زمان فاصله نخواهیم گرفت تا درباره خود زمان باز هم
اطالعات کسب کنیم .چه شخص از طریق مدیتیشن در پی این موضوع باشد یا از طریق اختر فیزیک،
این یک موضوع شخصی است.
دانشمندان در مونتاک میتوانستند آینده را ببینند؛ این رصد کردنها به آنها این توانایی را میداد
که ناظر چندین آینده باشند .هر از گاهی آنها یک سناریوی بخصوص را انتخاب میکردند و آن را از
طریق کسی یا چیزی که به آن زمان انتقال داده میشد فعال میکردند تا که آینده رقم زده شود .در
این نقطه بود که روی زمانی متمرکز میشدند و از آنجا ارتباط فراهم میشد .با این روش یک حلقه
(خمیدگی) ثابت در زمان بوجود میآمد.
به طور مثال ،آیندههای دیده شدهای را در نظر بگیرید که در آنها افراد مختلفی رییسجمهور
شدهاند .فرض کنید به هر دلیلی یک زمان آینده که در آن سام جونز رییسجمهور است توسط
دانشمندان انتخاب شود .بدون توجه به سناریوی رییسجمهور سام جونز ،ایجاد ارتباط بین هر کس
یا هر چیزی از این زمان با عاملی در آن سناریو ،میتواند قفل زمانی را ایجاد کند.
با این حال ،هیچ یک از اینها به این معنی نیست که دانشمندان با اعمال تغیرات بیشتر نمیتوانند
در سناریوهای نقاط ثابت زمانی تغییرات بیشتری ایجاد کنند .و این نکته هم قابل ذکر است که در
زمان نگارش این متن ما در یک حلقه زمانی قرار داریم به مانند حلقههای زمانیای که در زمان پروژ
مونتاک وجود داشته و همیشه هم وجود خواهد داشت.
این حلقه از جایی که محققان مونتاک در گذشته رخنه کردهاند تا جایی که آنها توانستهاند
در آینده رخنه کنند گسترده شده و حلقه ،ثابت و غیرقابل تغییر به نظر میرسد .اگر چه به این
معنی نیست که ما همگی بردههای مفلوک و گرفتار در چنگالهای زمان هستیم .ناخودآگاه ،سطوح
هیپنوتیک یا اتوماتیکی دارد .اما حاوی بذرهایی از رؤیاهای آزادانه هم هست .اگر کسی رؤیای چیزی
را در سر داشته باشد ،میتواند آن رؤیا را محقق کند.
فلسفی برخورد کردن با این موضوع و گم شدن در تو در توی فرایندهای آن خیلی راحت است .نظر
خود را در این کتاب مطرح کردهام که پروژه دستکاری زمان وجود داشته است .همچنین از افرادی
سوء استفاده کرده و باعث بدبختی بیحد و حصر آنها شدهاند .میتوان به سادگی آن را اثر «نیروهای
تاریکی» تلقی کرد.
هنوز یک سؤال بزرگ باقی مانده که واقعاً چه کسی پشت پرده پروژه مونتاک قرار داشته است؟
سناریوها و توطئههای بسیاری را میتوان تصور نمود .مذهبیها پای خدا و شیطان را وسط میکشند
و هواداران یوفوها از یک توطئه بزرگ خبر میدهند و از رقابت بیگانهها بر سر منظومه خورشیدی ما
سخن میگویند .چپگراها درباره سازمان سیا و دولت پنهان حرف میزنند.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
101 پروژه مونتاک /فصل شانزدهم :ماهیت زمان
بر این باورم که تمامی موارد فوق میتوانند پرتوی بر آنچه که واقعاً در مونتاک رخ داده بیافکنند.
همچنین امیدوارم این کتاب باعث شود که تعداد بیشتری چرتشان پاره شود .ما میتوانیم سؤالهای
بیشتری مطرح کنیم و از انبوه ابهامات و اسرار بکاهیم.
تصویری از یک محوطه مدور در پایگاه نیروی هوایی مونتاک .سمت چپ سالن ناهارخوری و سمت
راست خوابگاه قرار دارد .در این محوطه مدور یک نقطه تقاطع در ارتباط با شبکه سیارهای قرارگرفته
است .منظور از شبکه ،خطوط افقی و عمودی هستند که با فاصله یکسان از هم سراسر زمین را در بر
گرفتهاند .در علوم غریبه شبکه اشارهای به یک الگوی هندسی هوشمند است .طبق این نظریه زمین
و انرژیهایش در یک چنین سیستمی سازماندهی شده است .اگر طرزکارش را بدانیم این شبکه
میتواند انرژی رایگان را برای جهان فراهم کند .در جنگ جهانی اول اغلب پایگاههای نظامی یک
چنین نقطه تقاطعی داشتند که محوطه مدور درون پایگاه معرف آن بود.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل شانزدهم :ماهیت زمان 102
فصل هفدهم
مهرومومشدنمونتاک
بعد از وقایع دوازدهم آگوست سال 1983پایگاه هوایی مونتاک متروکه شده بود .در انتهای این
سال دیگر کسی در پایگاه نمانده بود .در می یا ژوئن 1984یگانی از کماندوهای کاله سیاه به پایگاه
ال مطمئن نیستم .شایع شده فرستاده شدند .به گمانم آنها از کماندوهای نیروی دریایی بودند اما کام ً
بود که آنها دستور داشتند به هر جنبدهای شلیک کنند .هدفشان این بود که پایگاه را ک ً
ال پاکسازی
کنند .پس از کاله سیاهها ،تیم دومی هم وارد پایگاه شد .وظیفه آنها این بود که تجهیزات سری که
بیش از حد مهم هستند را با خود ببرند .قدم بعدی مسدود کردن بخشهای زیرزمینی بود .شواهد
خاصی که بتوان با آن کسی را متهم کرد از این نقطه جمعآوری شدند .شنیدم که طی این تغییر و
تحوالت اتاقی با صدها اسکلت بوده که پاکسازی شده است .حدود 6ماه بعد کاروانی از کامیونهای
بونکر (مخلوط کننده سیمان) سر و کلهشان در پایگاه پیدا شد .خیلیها این کامیونها را دیدهاند .آنها
مناطق وسیع زیرزمینی مونتاک را با سیمان پر کردند .این سیمانریزی شامل محورهای مربوط به
آسانسورها هم میشد .در نهایت دروازه قفل و پایگاه مهر و موم شد.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل هفدهم :مهروموم شدن مونتاک 104
فصل هیجدهم
مونتاکامروزی
اگر کسی امروزه به منطقه مونتاک سفر کند و در پارک ایالتی خیلی نزدیک به فانوس دریایی پارک
کند ،این امکان وجود دارد که بتواند بخوبی رادار غولآسایی را که روی ساختمان فرستنده قرار دارد
را ببیند .کسانی که دل و جرات بیشتری دارند میتوانند از طریق یک جاده خاکریز به پایگاه برسند.
بیشتر دروازههای پایگاه تخریب شدهاند و ورود از طریق آنها آسان است .احتماال جوانهای بومی
که برای مست کردن به آنجا رفتهاند دروازهها را تخریب کردهاند .اگر چه گشت وگذار در آنجا توسط
رنجرهای پارک ایالتی نیویورک که در فواصل معینی در منطقه گشت میزنند ممنوع شده است.
ساختمانهای مسکونی در جاده اصلی رو به پایگاه وجود دارند .مردم بعد از خواندن این کتاب کنجکاو
خواهند شد که به آنجا بروند و وظیفه من هشدار دادن به آنها است .من مطلقاً از اصطالحات قانونی
سر در نمیآورم اما ورود به پایگاه احتماالً مجاز نبوده و غیرقانونی محسوب میشود و کسی که به آنجا
برود در معرض خطر خواهد بود.
تمام فورت هرو ،از جمله پایگاه مونتاک ،بعنوان یک پارک به ایالت نیویورک اهدا شده و تا به امروز
درباره پایگاه سیاستهای عجیب و غریبی اتخاذ شده است .رنجرها سرحدها را رها نکرده و مردم را
از این زمینها دور نگه میدارند .ساختمانها در وضعیت استهالک قرار دارند و به احتمال زیاد برای
کسانی که بخواهند به شکل تصادفی سیر و سیاحتی در آنها بکنند خطرناک خواهند بود.
البته خطرات دیگری را هم باید در نظر گرفت .دو نفری را میشناختم که در پروژه مونتاک
مشارکت داشتند و آنها را در اواخر دهه 80در این منطقه دیده بودم .ادعا میکردند که ربوده شدهاند
ال به یاد نمیآوردند که چه اتفاقی برای آنها رخ داده است .در آگوست 1991فرد دیگری اطالع و اص ً
داد که در حال حاضر دوربین ویدیویی بر فراز ساختمان فرستنده قابل رؤیت است .با توجه به اینکه
آنجا یک مرکز خالی و متروکه است بحث گذاشتن دوربین نظارتی بیشتر از اینکه عجیب و غریب
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل هیجدهم :مونتاک امروزی 106
باشد یک وضعیت جدید به حساب میآید .همچنین گزارش شده که مناطق زیرزمینی پایگاه دوباره
گشوده شدهاند .این جای تأمل دارد ،اما هشداری است به هرکسی که برنامه سفر به مونتاک را
تدارک دیده است.
فصل نوزدهم
زندهبودنفوننیومان!
پس از کامل شدن پیشنویس این کتاب پیشرفت جدیدی حاصل شد .در خصوص وقایعی که از
یکسال پیش شروع شده بود اما فقط اخیرا ً قضایا روشن شده بود .قضیه به جان فون نیومان مربوط
میشد و اثبات این فرضیه که او در 1958آنچنان که عموم باور دارند فوت نکرده است .در 1983
یکی از دوستان که در شمال نیویورک زندگی میکرد و من او را کالرک معرفی میکنم ،با من تماس
گرفت .او میدانست که من سخت به تجهیزاتِ مخابراتی عالقمندم .او درباره دستفروشی با من
صحبت کرد که تجهیزات تاریخ گذشته و قدیمی را میفروخت .کسی که او را دکتر راینهارد مینامیم.
[دکتر راینهارد جزو آن سری از اسامی مستعاری است که برای حفاظت از حریم خصوصی افراد در
اینگونه موارد انتخاب کردهام].
راینهارد بین کسانی که اجناس دست دوم و تاریخ گذشته را معامله میکردند یک افسانه بود.
کالرک به من گفت که او مجموعه تجهیزاتی را دارد که قدمت آنها به حدود دهه 1930و 1940
برمیگردد .به این بهانه که من عالقمند به خرید تجهیزاتی از او هستم مالقاتی با دکتر راینهارد ترتیب
داده شد .کالرک مرا معرفی کرد و راینهارد مجموعهاش را بر یک سطح فلزی پهن نقرهای به من نشان
داد .او صادقانه میخواست که همه آنها را یکجا بفروشد اما در این فکر بودم که قیمتش خیلی گران
است .حجم زیادی از این تجهیزات چیزی نبودند جز آشغال و خرید آنها هم چیزی نبود جز دور
ریختن پول .بنابراین قیمتهایش را گزاف دانستم و در این فکر بودم که او احتماالً کمی دیوانه است.
ظاهرا ً بعد از اینکه معامله به هم خورد او دیوانهتر شد!
کالرک دوباره او را مالقات کرد که این بار او دم در ایستاده بود و شاتگانی هم دستش گرفته بود.
راینهارد به شاتگان اشاره کرد و به کالرک گفت که او نمیخواهد پرستون حرامزاده را در ملکش ببیند.
ال او نمیخواست کالرک ،پرستون یا هیچکدام از دوستانش را در ملکش ببیند .او گفت که اگر اص ً
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل نوزدهم :زنده بودن فون نیومان 108
آل ،فون نیومن را به خوبی به خاطر داشت و دوست داشت که او را ببیند .در واقع فون نیومن (دکتر
راینهارد) هم به آل عالقمند بود .به امید اینکه بتوانم گیرنده را بدست بیاورم ،آل را به خانه راینهارد
بردم .نمیدانستیم که چطور باید درباره گیرنده سر صحبت را با او باز کنیم .ما به این فکر افتاده بودیم
که من تغییر قیافه بدهم ،اما نظرمان عوض شد و گفتیم آسانتر خواهد بود اگر که آل به جای من نقش
خریدار را بازی کند .آل از ماشین پیاده شد و با او احوالپرسی کرد و من هم از ماشین بیرون نیامدم به
این امید که او مرا نبیند .باران شروع شد و راینهارد به آل گفت که آنها باید به تریلری که در آن سوی
ملکش قرار دارد بروند ،جایی که تجهیزات در آنجا بوده است .راینهارد یکراست به طرف ماشینم آمد و
مستقیم در صورتم نگاه کرد.
ظاهرا ً که راینهارد مرا به جا نیاورده بود و من دنبال آنها به سوی تریلر راه افتادم ،تو گویی هرگز
چیزی بین ما اتفاق نیفتاده است .آل شروع به حرف زدن کرد و من سراپا گوش بودم .فون نیومان
خودش را نشان نمیداد و او سخت در نقش دکتر راینهارد فرو رفته بود و از زبان او با ما حرف میزد.
وقتی که دست از حرف زدن برداشت به راینهارد گفتم که شنیدهام او گیرنده بسیار بزرگی دارد که
در آن گیرندههای کوچکتر هر کدام درون یک قفسه جای گرفتهاند .گفت که آهان آن چیزی که
میگویی راستش خودم قصد داشتم نگهش دارم اما جهنم و ضرر هرگز خودم از آن استفاده نخواهم
کرد ،حتی توان جابجاییاش را ندارم ،یا نگهش میدارم یا میفروشمش .از او پرسیدم که برای آن
چقدر میخواهد و او گفت که هزار دالر .به او گفتم که آل و من نمیخواهیم پول را به این شکل به او
بپردازیم و به او پیشنهاد دادم کسبوکاری راه بیندازیم .آل به من گفت که پیشنهاد خودم را مطرح
کنم من هم 600دالر برای 4قفسه گیرنده به او پیشنهاد دادم .او به من گفت که این مبلغ کمتر از آن
چیزی است که میخواست و اینکه باید رویش فکر کند .موقعیتمان بهتر شد و آنجا را ترک کردیم و به
خانه برگشتیم.
در مالقات بعدی او گفت که به تجهیزات 33 hi-fiاحتیاج دارد و میخواهد که کسبوکاری راه
بیاندازد .برایش تعدادی تجهیزات hi-fiتهیه کردیم و دوباره برگشتیم .او به آنها نگاه کرد و واقعاً
اشک در چشمانش جمع شد .او از دیدن این تجهیزات به هیجان آمده و در واقع کسانی را به یاد
آورده بود که بخش اعظم آن را طراحی کردهاند .او عذرخواهی کرد و گفت که واقعاً نمیتواند از
هیچکدام از این تجهیزات استفاده کند .او پول نقد میخواست و گفت که ما میتوانیم این تجهیزات
را بفروشیم و با پول نقد گیرندهها را از او بگیریم .دست از پا درازتر همه چیز را جمع کردیم و دوباره
به النگ آیلند برگرداندیم.
. 33عبارتی است که شنوندگان استریوهای خانگی و عالقهمندان به صدای خانگی برای دست یافتن به بیشترین کیفیت تولید صدا برای تشخیص آن از صداهای
ضعیفتر که به وسیلهی دستگاههای ارزان قیمت تولید صدا به وجود میآیند .در واقع ابزار صدای شبیه به اصل دارای کمترین مقدار نویز و اعوجاج در امواج و دقیقترین
پاسخ فرکانسی است .فناوری ضبط با کیفیت باالی صدا یا تصویر است که این صداها یا تصاویر ثبت شده شباهت زیاد به اصل خود دارند .م
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل نوزدهم :زنده بودن فون نیومان 110
با اینکه ناامید شده بودم نمیخواستم کار را رها کنم .مدتی اینور و آنور پرسه زدم و با کمی پرس
و جو متوجه شدم که میتوانم تجهیزات را بفروشم .دستفروشهای دیگر حدود 750دالر برایشان
ارزش قائل شدند که من هم بیمعطلی آنها را فروختم .میخواستم قبل از اینکه کلکسیوندارهای
کشور از آن بویی ببرند گیرندهها را به چنگ بیاورم .اگر دیر میجنبیدم آنها گیرندهها را خریده بودند.
800دالر جور کردم و دوباره به دیدن دکتر راینهارد رفتم .همراه خودم تعدادی از دوستانم را
برده بودم تا با کمک آنها تجهیزات را جابهجا کنم .خوشبختانه روز صاف و آفتابی بود و هوا مزاحمتی
برای نقشههای ما ایجاد نکرد .دکتر راینهارد بیرون آمد و با ما دوستانه برخورد کرد .به او 750دالر
نشان دادم اما او گفت که نمیخواهد از من پولی بگیرد تا زمانی که مطمئن شود که من از گیرندهها
راضی هستم .او اطراف را به ما نشان داد .ما خواستیم که به گیرندهها نگاهی بیاندازیم و من از دیدن
آنها شگفتزده شدم .او چهار قفسه تجهیزات در اختیار داشت و من فقط یکی را به یاد میآوردم .او در
قبال 750دالر اجازه میداد که همه آنها را ببرم ،که این با توجه به اخالقاش بیش از حد منصفانه بود.
ال خوشمشربی است .در واقع کمی گیج شده بودم .در ابتدا او برای هر قفسه متوجه شدم که آدم کام ً
1200دالر خواسته بود .به این معنی که کل سیستم را باید 4800دالر از او میخریدم ،اما حاال 7سال
بعد از آن ،او به 750دالر راضی شده بود.
نظرم این بود که او به دالیلی میخواهد که گیرندهها را به من بدهد ،اما هنوز دقیقاً نمیدانستم که
آن دالیل چه بوده است .همچنان که در اطراف پرسه میزدم و در پی گیرندهها بودم ،دو تا از دوستانم
به آغل مرغها رفتند .آنها به برخی از تجهیزات الکترونیکی که آنجا انبار شده بود عالقمند شده بودند.
دکتر راینهارد در فاصله نهچندان دور از گیرندهها روی صندلی نشسته بود .بیمقدمه به این نکته
اشاره کردم که او راینهارد نیست و دکتر جان فون نیومان است .او هویت حقیقیاش را به یاد آورد و سر
صحبت باز شد .خیلی خوب مرا به خاطر داشت و با من از مسائل بسیار مهمی صحبت کرد که مجاز به
بازگویی آنها نبودم .همچنین او گفت که در طول این سالها او شاهد واریز میلیونها دالر به حسابهای
سری بانکهای سوئیس بوده است .این پول برای جبران تمامی زحمات کارکنانی بوده که در پروژه
مونتاک مشغول به کار بوده و احیاناً دچار مصائبی شده بودند .ظاهرا ً سالها قبل که به دیدنش رفته
بودم گروه سری حامی پروژه مونتاک احساس خطر کرده و شب بعدش دست و پایش را بستهاند و
خانهاش را غارت کردهاند و تمامی کتابها و پروندههای سریاش هم گمشده است .حاال او متوجه شده
که من در این ماجرا دخالتی نداشتهام.
تا روز بعد نمیشد اقدام به کار سنگین جابجایی گیرندهها نمود .من گیرندهها را از درون
قفسههایشان بیرون آوردم و برای حمل آسانتر جدایشان کردم .راینهارد هم در آنجا بود ،اما کمکم
شخصیتش شروع کرد به محو و نابود شدن .در ابتدا او راینهارد بود و بعد فون نیومان شد و در نهایت
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
111 پروژه مونتاک /فصل نوزدهم :زنده بودن فون نیومان
در جلد فون نیومن فرو رفت .بعنوان فون نیومن سر حرف را باز کرد که به دالیل خوبی این گیرندهها
را برداشته است .آنها توانایی این را داشتند که هر یک از دو پروژه را با یکدیگر تنظیم کرده و به
هم متصل کنند .یکی پروژه رنگینکمان (آزمایش فیالدلفیا) و دیگری پروژه مونتاک .عالوه بر این،
دریافت کنندهها قادر به متصل شدن به هر پروژه از هر فضا و زمانی در جهان ما بودند.
همچنین او بر این باور بود که گیرنده «از مونتاک تا ناو یو اس اس الدریج» ناظر اصلی است .او گفت
که توانسته از الگوی ناو الدریج در 1943برای کارش استفاده کند .راینهارد بازگشت و من گیرندهها را
بار زدم و آماده بازگشت به النگ آیلند شدم .درباره اینکه گیرندهها چگونه کار میکنند و در واقع به چه
کار میآیند مطمئن نبودم .گام نخست این بود که از دانکن بخواهم به حالت خلسه فرو رفته و چند و
چون کار را برایم بازگو کند .او به این نکته اشاره کرد که با استفاده از زمان صفر ،گیرنده میتواند روی
هر نقطه بخصوصی در زمان متمرکز شود .او گفت که اگر بتوانم از طرز کار آن سر در بیاورم ،میتوانم
به هر نقطهی دیگر از زمان متصل شوم.
ما متوجه آنچه که قب ً
ال فون نیومان به ما گفته بود شده بودیم .این تجهیزات بخش کلیدی ماشین
زمان مونتاک هستند .فکر نمیکنم تجهیزات خاصی باشند که من در پروژه مونتاک یا ناو الدریج با
آنها برخورد داشتهام .فکر میکنم که از آنها در دهه 1940در محوطه نیروی دریایی واقع در فیالدلفیا
استفاده میشده است .میخواستم جریان این تجهیزات را پیگیر شده و تا جایی ادامه بدهم که از نظر
منطقی به یک منشاء مشخص برسم.
از بزرگترین داللهای مخابراتی کشور پرس و جو کردم .آنها هرگز درباره گیرنده FRR-24چیزی
نشنیده بودند .با بسیاری از دوستان در حرفه داللی و دستفروشی تجهیزات الکترونیکی و مخابراتی
صحبت کردم و فقط توانستم یک نفر را پیدا کنم که یکی از آنها را دیده یا درباره آنها چیزی شنیده
باشد .این شخص گفت که گیرنده را از سازمان رادیویی آمریکا خارج کردهاند .او خودش زمانی بخشی
از آن را داشت .یک روز هم سروکله مرد مسنی از اهالی شمال نیویورک پیدا شد که حاضر بود بهای
گزافی برای قطعهای که او در اختیار داشت بپردازد .او هم مقاومت نکرد و قطعه را فروخت .رد قطعه را
تا دکتر راینهارد گرفتم و معلوم شد که خریدار تجهیزات او بوده است .اما او گفت که فقط دو قطعه از
قفسهها که در اختیار من است را او فروخته است .در کل آنها چهار تا بودند و او دو قطعه دیگر گیرنده
را از شخص دیگری خریده است.
با کمک دکتر راینهارد پیگیر شخص دیگر شدیم .این شخص مرد جوانی بود که گفته میشد
گیرنده FRR-24را از سازمان امور رادیویی آمریکا خارج کرده است .واجب شد بفهمیم که چگونه
تعداد زیادی از این گیرندهها را واگذار کردهاند .با آژانس دفع مازاد تماس گرفتم و شماره گیرندهای
را به آنها دادم و آنها با استفاده از یک کامپیوتر بازخوانیاش کردند .خانمی در مؤسسه گفت که فقط
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /فصل نوزدهم :زنده بودن فون نیومان 112
سه مدل از FRR-24تا کنون واگذار شده است .بقیه سیستمها یا هنوز در حال استفاده هستند
یا ک ً
ال نابود شدهاند .او تاکید کرد که تا به امروز این گیرندهها جزو تجهیزات طبقهبندی شده به
حساب میآیند .او گفت که اگر هر کدام از آنها ازکار افتاده تلقی شوند ،دستورالعمل این است که باید
نابودشان کنند.
این نکته را هم باید خاطرنشان کرد که هر واحد FRR-24حاوی 75پوند نقره است .واحدهایی
که طبق گزارش اسقاطی بوده و به دستفروشها فروخته شده تا نقره آنها را استخراج کنند ،وقتی
اسقاطی میشوند به این معنی نیست که قابل استفاده نیستند و آنها را باید در ماشین خردکننده
انداخت .گزارش تاکید میکند که FRR-24فقط وقتی واگذار میشود که دولت تصمیم بگیرد آنها را
به کمپانیهای مخابراتی دنیا بفروشد.
آنها سه مورد را در لیست خود داشتند .یکی FRR-24که به سازمان امور رادیویی فرستاده بودند
و یکی هم به ITTدر ساحل غربی و دیگری را هم به ورا بیچ فلوریدا فرستاده بودند .رد را گرفتیم تا به
کسی رسیدیم که واقعا با FRR-24کار کرده بود .در نهایت محل اقامت فرد بازنشستهای که در شعبه
سازمان امور رادیویی آمریکا در ( Rocky Pointواقع در انتهای شرقی النگ آیلند) کار کرده بود را
پیدا کردیم .او در ایستگاه گیرنده Rocky Pointکار کرده بود.
او به این نکته اشاره کرد که طی سالها تجهیزات FRR-24در ایستگاه گیرنده سازمان امور
رادیویی آمریکا قرار داشتهاند .او کلی درباره گیرندهها حرف زد و گفت که زیبا و خارقالعاده بودهاند.
به گفته او وقتی آنها روشن میشدند در سراسر النگ آیلند باعث تداخل بسیار عجیبی در بخش صدا
میشدند .این خیلی عجیب بود ،و نه او ،نه هیچ کس دیگری از آن سر در نیاورد .او همچنین گفت
که گیرندهها باعث پارازیت صوتی عجیبی میشدند و کار به آنجا کشید که سازمان رادیویی آمریکا
تصمیم گرفت که از آنها استفاده نکند.
جالب بود ،چون فون نیومان به من گفته بود که 2تا از قفسههای حاوی گیرندهها را از سازمان
رادیویی آمریکا در Rocky Pointبه گذشته و دهه 1930فرستاده است .یکی در نهایت از محوطه
نیروی دریایی در فیالدلفیا سر در آورده و برای پیگیری پروژه رنگینکمان در 1943مورد استفاده
قرار گرفته ،و گیرنده دیگر به سازمان رادیویی رسید و قطعات آن از هم جدا شد تا روی آن مطالعه
کنند و پس از بازسازی بعنوان فنآوری به روز شده به کار گرفته شود.
جالب است گفته شود که در دهه 1930سازمان رادیویی آمریکا گامهای بلند و مهمی در عرصه
فنآوری رادیویی برداشت .مخصوصاً اینکه سالهای 1933و 1934پر از اکتشافات جدید هستند.
اگر حرف فون نیومن درست باشد ،سازمان رادیویی آمریکا قفسه حاوی گیرندهها را از آینده دریافت
کرده و مشغول تجزیه و تحلیل آن شده است .این احتمال وجود دارد که فون نیومان خودش را هم به
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
113 پروژه مونتاک /فصل نوزدهم :زنده بودن فون نیومان
کانال به یک تشدیدگر چند بعدی تبدیل میشود .در نتیجه این گیرنده یک تشدیدکننده فضا و زمان
چند بعدی است و میتوانسته بخشی یا جزئی از هر ماشینی باشد که در آزمایش فیالدلفیا یا مونتاک
از آن استفاده شده است.
«من متأسفم ،ما را آوردن توی هلیکوپتری که مجهز به سیستم صوتی پخش گسترده بود و ما با
35
آنها از طریق این سیستم صحبت کردیم».
برای من این حرفها خیلی اهمیت داشت و مثل روز روشن بود که ژنرال یک اشتباهی کرده و همان
اشتباه را در جمله بعدیش تکرار کرده است .به نظر من سعی میکرد که چیزی شبیه به این را بگوید:
« هلیکوپترها عملیات روانی را انجام میدهند».
او قضیه هلیکوپترها را در ذهن خودش داشت و برای همین میکوشید جریان را کمتر آفتابی
کند .براین باورم که او آنچه را که واقعاً میخواست بگوید را تغییر داد و به «سیستم صوتی گسترده
هلیکوپترها» اشاره کرد .مقداری درباره سنگرهای مستحکم زیرزمینی عراق تحقیق کردم و متوجه
شدم که آمریکاییها سعی کرده بودند که نقشههای مربوط به این سازههای زیرزمینی را از آلمان
شرقی بگیرند.
آمریکاییها میخواستند روش نفوذ به این سازههای بتنی زیرزمین را پیدا کنند .آنها نقشهها را
بازیابی کرده و با دیوارهای بسیار قطوری مواجه شده بودند .حتی پس از حمله برقآسای هوایی هم
عراقیها هنوز در سنگرهای بتنیشان سالم مانده بودند .آنها از امکانات تفریحی ،روشنایی و غذا و آب
کافی برای حداقل 6ماه برخوردار بودند .پناهگاهها سه فوت ضخامت داشتند و احتماالً میتوانستند
در برابر یک انفجار هستهای هم تاب بیاورند .همچنین عراقیها در صورت لزوم تجهیزات تونل زدن را
هم در اختیار داشتند .گزارشگر بریتانیایی میدانست که بیرون کشیدن عراقیها از سنگرهای بتنی
زیرزمینیشان به این آسانی نیست .برای همین آن سؤال را پرسید .به اعتقاد من گفتن اینکه این
سربازهای متعصب صرفاً تحت تاثیر هلیکوپترهای مجهز به سیستم پخش صوتی گسترده باشند
حرف مسخرهای است.
. 35سیستم صوتی گسترده به ما اجازه می دهد که از فاصله زیاد بتوانیم حرفهایمان -یا هر عامل صوتی دیگری را -در منطقه زمینی در مقیاس گسترده پخش کنیم
بدون اینکه نیاز داشته باشیم که فاصلهمان را از زمین کم کرده به آن نزدیک شویم .م
ضمیمه سوم
نیکال تسال
نیکال تسال در 1856در جایی که امروزه یوگسالوی نامیده میشود به دنیا آمد .او را بعنوان «پدر
رادیو و مخابرات» میشناسند .او روشنبین بود و تواناییهای ماوراءالطبیعه متفاوتی داشت .یکی از
قابلتوجهترین موارد ژرفنگریاش ساخت ژنراتور تناوبی بود که انقالبی در شیوه استفاده بشر از
الکتریسیته بوجود آورد .تسال از تعلیم و تربیت متأثر از دوره رنسانس بهره برد و سخن گفتن به چند
زبان را آموخت .او به شیوه خودش کار میکرد و بعنوان یک مخترع و مهندس الکترونیک سراسر اروپا
را درنوردید .در پاریس نبوغاش توجه یکی از همکاران توماس ادیسون را به خود جلب کرد و تسال برای
مالقات با مخترع مشهور دعوت شد .اگر چه ادیسون او را استخدام کرد ،اما این دو هرگز یکدیگر را به
خوبی درک نکردند (به قول معروف آبشان توی یک جوی نرفت.م)
دستیاران ادیسون از جریان برقی استفاده میکردند که به یک نیروگاه چند مایلی تمام و کمال
و حتی بیش از آن احتیاج داشت .تسال کوشید که او را به استفاده از روش تناوبی متقاعد کند که
هم تأثیرگذارتر بود و هم هزینه عملیاتی بسیار اندکی داشت .او یکدنده بود و نظرات درخشان تسال
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه سوم :نیکال تسال 120
را اغلب غیر قابل اعتماد تلقی میکرد .او مردی با نبوغی بسیار فراتر از ادیسون بود .ادیسون هرگز
تمایل به استفاده از طرحهای تسال پیدا نکرد تا جهان را با روش تناوبی دگرگون کند .سرانجام این
دو کام ً
ال از هم جدا شدند ،و قضیه از این قرار بود که تسال به ادیسون پیشنهاد داد که کل تسهیالت و
امکاناتش را به روز کرده و ماشینهای جدیدی ساخته و آنها را جایگزین قدیمیترها کند .ادیسون
به او 50،000دالر برای تکمیل کارش پیشنهاد داد .تسال 24نوع ماشین طراحی کرد و به نحو
چشمگیری کارخانه ادیسون را بهبود بخشید .ادیسون خیلی تحت تأثیر قرار گرفت اما به او پولی
پرداخت نکرد و مدعی شد که حرف او فقط یک شوخی از نوع آمریکایی بوده است.
جرج واشنگتن که خود یک مخترع بود متوجه نبوغ تسال شد .او با پشتوانه نقشه تسال از آبشار
نیاگارا جریان تناوبی برق بدست آورد و جهان هرگز چنین صحنهای را به خود ندیده بود .در خالل آن
ادیسون کوشید تا ثابت کند که جریان تناوبی میتواند برای انسان کشنده باشد و تا آن حد پیش رفت
که سگی را در مالء عام با برق بکشد( .البته با استفاده ازجریان تناوبی برق) تا ادعایش را ثابت کند .اما
آزمایش شکست خورد و ادیسون خجالتزده و سرافکنده شد.
بخت به تسال رو آورد و آزمایشها وشهرتش گستردهتر شد .او سیستم کنترل از راه دور را روی
قایقهای کوچکی در باغ Madison Squareامتحان و آن را اثبات نمود .اما بسیاری از مردم آن را نوعی
سحر و جادو میپنداشتند .حتی او در Colorado Springsبا تولید برق فضای بین زمین و آسمان را
نورانی کرد .این آزمایش خیلی جالب بود ،چون او به جای سیم از نصب المپ روی زمین استفاده کرد
و آنها را روشن نمود .او ثابت نمود که سطح زمین خود رسانای الکتریسیته است .و همچنین ثابت کرد
که اگر از وسایل مناسب استفاده شود ،کل مردم زمین میتوانند از انرژی رایگان لذت ببرند.
تسال برج بزرگی روی النگ آیلند ساخت و در پی اختراع سیستمی بود که میتوانست انرژی
رایگان فراهم کند .در حین پیشرفت کار J.P. Morganسرمایهگذار پشت تسال را خالی کرد ،چون او
انرژی رایگان نمیخواست .زحمات تسال به باد رفت و شهرتش لکهدار شد .مقصر بخشی از این جریان
خودش بود که بارها گفته بود بیگانهها اطالعاتی را به او منتقل کردهاند .اینطور فرض میشد که او این
اطالعات را از مریخ دریافت میکند .هیچ کس هیچ وقت نابغه الکترونیک بودن او را رد نکرده ،اما درک
او از پدیدههای ماوراءالطبیعه باعث این بوده که سایه سوءظن همیشه بر سر او وجود داشته باشد.
امروزه بسیاری از همکاران مهندسم او را «خل و دیوانه»ای میدانند که دست بر قضا در آسمان
عرصه الکترونیک درخشید .این توصیف خیلی سادهای از شخصیت اوست .به نظر من او به شکل
غیرقابل باوری جلوتر از زمان خود بود.
ضمیمه چهارم
تاریخچهآزمایشفیالدلفیا
وتلفیقآنباپروژهمونتاک
در 1912ریاضیدانی به اسم دیوید هیلبرت چند شیوه متفاوت از ریاضی را توسعه داد .یکی از
آنها به «فضای هیلبرت» 36مشهور است .با استفاده از آن او معادلههایی را برای واقعیتهای چندگانه
و فضاهای چندگانه توسعه داد .او در 1926دکتر فون نیومان را مالقات و این اطالعات را با او در میان
گذاشت .فون نیومان بسیاری از سیستمهای آموخته از هیلبرت را اجرا کرد .به عقیده انیشتین ،فون
نیومان یکی از درخشانترینها در عرصه ریاضیات بود .او توانایی عجیبی در تجزیه و تحلیل مفاهیم
تئوریک در ریاضی و بکارگیری آنها در وضعیت فیزیکی داشت.
فون نیومان همه نوع ریاضی و سیستم جدید را توسعه داد .یک دکتر لوینسونی هم همکار او
شد که روی توسعه «معادلهای زمانی لوینسون» کار میکرد .او سه کتاب منتشر کرده بود که امروزه
خیلی گمنام هستند و پیدا کردنشان تقریباً غیرممکن است .همکاری اصلی آنها در مؤسسه مطالعات
پیشرفته در پرینستون شکل گرفت .تمامی این کارها بعنوان پس زمینهای برای پروژه نامرئیسازی به
کار گرفته شد تا اصول نظری را برای یک پروژه شدیدا ً دشوار به کار گیرد.
تحقیقات جدی در خصوص پروژه نامرئیسازی در اوایل دهه 1930در دانشگاه شیکاگو با اشتیاق
آغاز شد .در این حلقه دکتر هاتچینسن بعنوان رییس دانشگاه شیکاگو هم بود که در این دوره
خاص به دکتر Kurtenhauerیک فیزیکدان اتریشی که در آن زمان در دانشگاه شیکاگو حضور
داشت کمک میکرد .آنها بعدها به نیکوال تسال پیوستند و با یکدیگر روی ماهیت نسبیت و نامرئی
شدن کار کردند .در 1933مؤسسه مطالعات پیشرفته در دانشگاه پرینستون شکل گرفت .آلبرت
. 36فضای هیلبرت ،نامیده شده به نام داوید هیلبرت ،یک فضای برداری کامل است که نورم آن (معادل قدر مطلق) از طریق ضرب نردهای تعریف میشود .در مکانیک
کوانتومی فضای هیلبرت مختلط و اصوالً بینهایت بعدی است ولی در شرایط خاصی هم بعدهایش میتوانند متناهی باشند .م
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه چهارم :تاریخچه آزمایش فیالدلفیا و تلفیق آن با پروژه مونتاک 122
انیشتین و دانشمند و ریاضیدان برجسته جان فون نیومان هم جزو حلقه آنها بودند .پس از آن ،پروژه
نامرئیسازی خیلی زود از دانشگاه شیکاگو به پرینستون منتقل شد.
در 1936پروژه توسعه داده شد و تسال مدیر گروه شد .با ورود تسال و نبوغش ،پروژه لنگ ماندهی
نامرئیسازی تا قبل از انتهای سال تکمیل شد .تحقیقات تا 1940ادامه پیدا کرد و در محوطه نیروی
دریایی بروکلین آزمایش کاملی انجام شد .این یک آزمایش در مقیاس کوچک اما بدون وجود عامل
انسانی بود .کشتی مورد استفاده قرار گرفته ،نیرویش را از طریق کابلهایی که به دیگر کشتیها وصل
شده بود دریافت میکرد .کار که به این مرحله رسید ،دانشمند دیگری به نام توماس تاونزند براون وارد
گود شد .او برای توانایی خاصش در بکارگیری فیزیک نظری مشهور بود.
براوون پیشزمینه آشنایی با جاذبه و میدانهای مغناطیسی را داشت .او اقدامات متقابل برای
مقابله و حذف میدانهای مغناطیسی ( 37)degaussingرا توسعه داد .با این روش میتوان میدانهای
مغناطیسی را در فاصله امنی از تداخل سایر میدانهای مغناطیسی قرار داد.
در دهه 1930موج بزرگ فرار مغزها از اروپا رخ داد و بسیاری از دانشمندان نازی و یهودی قاچاقی
وارد آمریکا شدند .بخش اعظم این هجوم به A. Duncan Cameron Srنسبت داده میشود .اگرچه
ما او را به خاطر ارتباطات گستردهاش میشناسیم ،اما اینکه دقیقاً چه رابطهای با سازمانهای جاسوسی
داشته هنوز در هالهای از ابهام قرار دارد.
طی 1941تسال از پشتیبانی فرانکلین روزولت دلگرم و مطمئن بود؛ کشتی از طرف روزولت تهیه و
ال سیمپیچی کرد .از کویل معروف تسال روی کشتی استفاده شد.تسال آن را کام ً
به هرحال او میدانست که در این مسیر ممکن است مشکالتی با عامل انسانی داشته باشد و به
همین علت پیشرفت او در مقام توسعهدهنده پروژه کند و محتاطانه بود .شاید این آگاه بودن او به بروز
مشکالت با عامل انسانی ناشی از توانایی تجسم او از اختراعاتی بود که در ذهن خود میتوانست آثار
آنها را ببیند .تسال میدانست که وضعیت ذهنی و بدنی خدمه به شدت تحت تأثیر قرار خواهد گرفت و
به همین دلیل او به زمان بیشتری برای تکمیل آزمایشش نیاز داشت.
فون نیومن در آن زمان شدیدا ً با این کار مخالف بود و این دو هرگز با هم کنار نیامدند .فون
نیومن دانشمند بسیار بااستعدادی بود اما به دالیل خاص خودش نمیتوانست با متافیزیک کنار
بیاید .متافیزیک برای تسال بسیار بااهمیت بود و او بر اساس الهامهای خاص خودش اختراعات
افسانهای را تکمیل کرده بود .بخشی از آنچه که دیدگاههایش را چنین بحثبرانگیز نموده بود به
روند آزمایشهایش در ( Colorado Springsحدود )1900مربوط میشد .او میگفت که یک هوش
فرازمینی در هنگامی که مریخ در نزدیکترین نقطه به زمین قرار میگرفت ،از طریق ارسال مداوم
. 37تعدیل یا از بین بردن میدان مغناطیسی .این تکنیک در واقع فرایند رادارگریزی هست .یکی اینکه هدف را مخفی کنیم و دیگری اینکه میدان ردیاب را حذف کنیم.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
123 پروژه مونتاک /ضمیمه چهارم :تاریخچه آزمایش فیالدلفیا و تلفیق آن با پروژه مونتاک
. 38در ساختار قایقها و کشتیها ،تیر حمال اصلی کف قایق مازه یا بـِیس نامیده میشود .مازه ستون فقرات کشتی یا قایق و مهمترین سازه کشتی است که همه
ساختمان روی آن ساخته میشود .مازه تیری یکپارچه و دراز است و تیرهای افقی بدنه کشتی به آن وصل میشوند .در قایقهای بادبانی معموالً مازه در زیر قایق برجسته
است .مازه ،نیروی بادی که از بغل به شناور میخورد را به نیروی پیشران تبدیل میکند .م
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه چهارم :تاریخچه آزمایش فیالدلفیا و تلفیق آن با پروژه مونتاک 124
دستورها از جانب فرماندهی عملیاتهای نیروی دریایی صادر میشدند و فرماندهی میگفت
که فع ً
ال نگران این موارد نیست و آنچه که فرماندهی را نگران میکند جنگ است .در تالش برای
جلوگیری از آسیبپذیری افراد درگیر ،فون نیومان سعی کرد تجهیزات را اصالح کند تا که فقط
ناپدید شدن از صفحه رادار رخ بدهد ،نه اینکه خود کشتی از نظر فیزیکی ناپدید شود.
چهار روز قبل از آزمایش نهایی بر ناو یو اس اس الدریج ،سه یوفو بر فراز کشتی ظاهر شدند.
کلید آزمایش نهایی در دوازدهم آگوست 1943زده شد .دو تا از یوفوها منطقه را ترک کردند .یوفو
باقیمانده در ( hyperspaceابر فضا) مکیده شد و در نهایت از تأسیسات زیرزمینی مونتاک سر در آورد.
گزارشها از جانب دانکن نشان میدهد که او و برادرش میدانستند که با آزمایش 12آگوست اگر چه
برای 3تا 6دقیقه همه چیز خوب به نظر میرسید ،چیزهایی وارد مسیر اشتباه شدند .در ابتدا به نظر
میرسید که کار بدون هیچگونه عوارض جانبی مخربی پیش خواهد رفت .آنها میتوانستند نمای کلی
کشتی را ببینند ،اما ناگهان همه چیز خراب شد و مشکالتی بوجود آمد .دکل رادیویی اصلی ،یعنی
همان دکل انتقالدهنده ،شکسته شد .بعضیها در دیواره کشتی گیر کرده بودند و بقیه به حالت
دیوانهواری اینطرف و آنطرف میرفتند.
دانکن و ادوارد کامرون بعنوان پرسنل ناو دچار چنین آسیبهایی نشدند چون آنها در اتاق حفاظت
شده ژنراتور بودند که توسط دیوارههای فوالدی محافظت میشد .فوالد از آنها در برابر انرژی فرکانس
رادیویی محافظت میکرد .آنها شاهد فروپاشی همه چیز بودند .سعی کردند که ژنراتور و دستگاه
گیرنده و فرستنده را خاموش کنند اما موفق نشدند .در همین زمان تجربه دیگری 40سال بعد در
مونتاک در جریان بود.
پژوهشها مشخص کرده بود که زمین -مثل انسانها -دارای چرخه زیستی است .این چرخههای
زیستی هر 20سال در 12آگوست به نقطه اوج خود میرسد .این نقطه اوج با سال 1983منطبق
شده و یک تابع اضافی برای اتصال لینکها از طریق میدان زمین فراهم میکند تا ناو یو اس اس الدریج
به درون یک ابرفضا کشیده شود.
برادران کامرون نتوانسته بودند تجهیزات روی ناو الدریج را خاموش کنند ،چون آنها از طریق
زمان به ژنراتور مونتاک وصل شده بودند .آنها متوجه شدند که کشتی دیگر جای امنی برای آنها
نیست و بهترین راه حل این است که از روی عرشه به دریا بپرند ،به این امید که بتوانند از دست میدان
مغناطیسی کشتی فرار کنند .آنها پریدند و متوجه شدند که از طریق تونل زمان به پایگاه مونتاک در
شب 12آگوست 1983رسیدهاند.
خیلی زود آنها را پیدا کردند و به طبقه زیرزمین بردند .فون نیومان به دیدن دانکن و ادوارد رفت
و انگار او منتظر آمدنشان بود .حال او پیرمردی شده بود .او به آنها گفت که در hyperspaceحبس
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
125 پروژه مونتاک /ضمیمه چهارم :تاریخچه آزمایش فیالدلفیا و تلفیق آن با پروژه مونتاک
شده بودند و که او از 1943برای این تاریخ لحظهشماری میکرده است .او به مسافران زمان گفت
که تکنیسینهای مونتاک نمیتوانند برای خاموش کردن دستگاهها به 1943بروند .الزم است که
دانکن و ادوارد به 1943برگردند و ژنراتور را خاموش کنند .البته الزم نبود با عجله کاری انجام شود!
نیومان به آنها گفت که پس از بازگشت هر تجهیزاتی که پیدا کردند را خراب کنند .قبل از بازگشت
همیشگیشان به 1943دانکن و ادوارد باید مأموریتهایی را برای گروه مونتاک انجام میدادند .در
یکی از این مسافرتها دانکن از مدخل زمانی گذشت و وارد تونل زمان شد.
دانکن به طریقی وارد یک تونل جانبی شده و در آن گرفتار شد .تونلهای جانبی همیشه به شکل
یک معما بودهاند .حتی تا آنجا که دانشمندان مونتاک از لحاظ نظری این تونلهای جانبی را ناموجود
در نظر میگرفتند ،اما به دانکن هشدار داده بودند که اگر یکی از آنها را ببینند نباید واردش شوند.
خیلی زود ادوارد هم در همین تونل با دانکن گرفتار شد .در همین حین سر و کله گروهی از بیگانهها
پیدا شد .ظاهرا ً تونل جانبی یک دنیای مجازی بود که توسط بیگانهها خلق شده بود.
آنها قبل از گرفتار شدنشان دنبال یک قطعه از تجهیزات بودند [در واقع مأموریتشان این بود] این
قطعه وسیله خیلی مهمی بود که با آن کریستال عامل محرکه یوفویی که در زیرزمین مونتاک گرفتار
شده بود شارژ و راهاندازی میشد .به نظر میرسید که بیگانهها سفینه را رها نکردهاند ،بلکه آنها عامل
محرکهاش را چون رازی از انسان پنهان کردهاند .دانکن و ادوارد به مونتاک برگشتند و عامل محرکه را
به بیگانهها برگرداندند .در نهایت آنها توانستند به الدریج برگشته و دستورات فون نیومان را اجرا کنند.
آنها ژنراتورها و انتقالدهندهها را خرد و هر کابلی که سر راهشان بود را قطع کردند .در نهایت
کشتی به نقطه اولیهاش در محوطه نیروی دریای فیالدلفیا برگشت .قبل از بسته شدن مدخل ،دانکن
به مونتاک 1983برگشت ،ولی برادرش ادوارد در 1943باقی ماند .دانکن از چرایی بازگشت خودش
مطمئن نبود .گمان بر این بود که یا به او دستور داده شده یا برای انجام این کار برنامهریزی شده بود.
ال منفسخ شدند و او ارتباطاشاین ماجرا به فاجعهای برای دانکن تبدیل شد .مرجعهای زمانیاش کام ً
را با خط زمان گم کرد .وقتی مرجعهای زمانی گم شوند ،یکی از این سه حالت رخ خواهند داد؛ یا روند
سالخوردگی کند میشود؛ یا انسان به همان شکل باقی میماند و یا روند پیری سرعت میگیرد.
در این مورد دانکن به سرعت شروع به پیر شدن نمود .بعداز مدتی کوتاه او بر اثر کهولت سن
بیش از حد در آستانه مرگ قرارگرفت .ما مطمئن نیستیم که این اتفاق چگونه رخ داده ،اما میدانیم
که فون نیومان خودش به زمانی دیگر رفت .دانشمندان به دانکن کمک میکنند و اجازه نمیدهند
دانکن 1943بمیرد .او نه فقط برای این پروژه مهره ارزشمندی بود ،بلکه بطور کلی با تمامی
ِ که
قلمرو زمان درگیر شده بود .مرگش میتوانست تناقضهای عجیب و غریبی بوجود بیاورد و بنابراین
جلوگیری از آن الزم بود.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه چهارم :تاریخچه آزمایش فیالدلفیا و تلفیق آن با پروژه مونتاک 126
متاسفانه بدن دانکن در حال مرگ بود و هیچ کاری برای جلوگیری از سرعت پیر شدن نمیشد
انجام داد .اما یک راه جایگزین وجود داشت .محققان پیش از این ثابت کردهاند که هر انسانی هویت
الکترومغناطیسی مخصوص خودش را دارد .این اشارهای کلی است به «اثر یا رد الکترومغناطیسی» یا
همان «اثر» .اگر میتوانستند این «اثر» را حفظ کنند ،وقتی بدن دانکن کارکردش متوقف میشده ،از
39
لحاظ علمی امکان انتقالش به یک بدن جدید وجود داشته است.
دانشمندان مونتاک از قبل با تمامی مظاهر الکترومغناطیسی دانکن بر اساس تحقیقات جامعشان
آشنا بودند .با روشهایی که -من مطمئن نیستم چگونه -روح یا اثرش به بدن جدید منتقل میشود.
آنها برای این کار از یکی از وفادارترین و مؤثرترین مامورانشان کمک گرفتند که تصادفاً پدر دانکن و
ادوارد بود.
ا ِی دانکن کامرون اسآر شخصیت اسرارآمیزی بود .او طی زندگیاش پنج بار ازدواج کرده بود.
او روابط زیادی داشت و به نظر نمیرسید شغل مشخصی داشته باشد .وقتش را با ساختن قایقهای
بادبانی و سفر به اروپا پر میکرد .گفته میشود که در خالل فعالیتهای مربوط به قایقرانیاش نازیها
یا دانشمندان آلمانی را قاچاقی وارد آمریکا میکرد .در واقع این فقط بخش در دسترس از شواهدی
است که او را با سرویسهای جاسوسی مرتبط میکند .او را میتوان در عکسی از فارغالتحصیالن ویژه
پرسنل اطالعاتی در آکادمی گارد ساحلی مشاهده کرد ،در حالیکه او به طور رسمی هیچ نوع وابستگی
به گارد ساحلی نداشت.
با استفاده از تکنیکهای زمانی مونتاک ،گروه مونتاک با دانکن کامرون اس آر ارتباط برقرار کردند.
آنها او را از وخامت اوضاع باخبر کردند و به او گفتند که پسر دیگری دارد و به کمک او نیازمند هستند.
در آن زمان او همسری متفاوت از مادر اصلی دانکن جی آر داشت .دانکن اس آر همکاری کرد و بچه
به دنیا آمد اما نوزاد دختر بود .برای تولد یک پسر دستورالعملهایی به او داده شد .در نهایت در 1951
پسری متولد شد .نام این بچه را دانکن گذاشتند و این همان دانکنی است که ما امروز میشناسیم.
واضح بود که تکنیسینهای مونتاک کار بسیار درخشانی را انجام داده بودند .اما کار به اندازه کافی
ماهرانه انجام نشده بود که دانکن را از 1983مستقیماً به عقب به سال 1951ببرد .در این مورد پای
عوامل دیگری هم گیر بود ،اما ظاهرا ً دانشمندان به چرخههای زیستی 20ساله زمین باور داشتند و از
آن استفاده کردهاند.
در حالیکه بدن اصلی دانکن در حال مرگ بود ،او به 1963منتقل و در بدن جدیدی که به لطف
دانکن اس آر و همسرش متولد شده بود نصب میشود .دانکن جی آر هیچ خاطرهای از پیش از 1963
ندارد و واضح است که هر کسی که بدنش را بین 1951و 1963اشغال کرده از سر ناچاری بوده است.
اغلب از پروژههای سری میشنیدم که توسط ITTدر برنت وود النگ آیلند در 1963اجرا میشده
است .این احتمال زیاد است که انتقال دانکن به بدن جدید نقطه مرکزی یا یک بخش مهمی از این
پروژه بوده باشد .شرایط هر چه که بوده ،این پروژه به یقین در پی بهرهبرداری از چرخه زیستی زمین
بوده که هر 20سال یک بار رخ میدهد .حال ادوارد کامرون به ( 1943سال آزمایش فیالدلفیا)
بازگشته بود و دانکن در 1963بود .بعد از آزمایش آگوست 1943افسران ارشد نیروی دریایی
نمیدانستند چه باید بکنند .چهار روز ارزشمند را صرف جلسه برگزار کردن هدر دادند و به نتیجهای
هم نرسیدند .بعد از آن هم تصمیم گرفتند که آزمایش بیشتری انجام بدهند .در اواخر اکتبر 1943ناو
الدریج برای آزمایش نهایی تخلیه شد .هیچ خدمهای نباید در کشتی باقی میماند .خدمه به کشتی
دیگری منتقل شدند و تجهیزات روی الدریج را از راه دور کنترل کردند.
کشتی برای 15تا بیست دقیقه ناپدید شد .وقتی پس از پایان کار روی عرشه رفتند متوجه شدند
که تعدادی از تجهیزات ناپدید شدهاند .دو انتقالدهنده و ژنراتور گم شده بودند .اتاق کنترل سوخته
زمانی صفر سالم مانده بود .آن را به انبار سری بردند .نیروی دریایی پایش را از کل
ِ مرجع
ِ بود اما ژنراتور
عملیات پس کشید و رسماً ناو یو اس اس الدریج را با همه سوابقش بایگانی نمود.
در نهایت کشتی به نیروی دریایی یونان فروخته شد .بعدها دفترهای وقایع روزانه کشتی را در
معرض دید قرار دادند که در آنها همه چیز تا قبل از ژانویه 1944از اسناد حذف شده بود .طبق گزارش
آل بلیک ،ادوارد به کارش در نیروی دریایی ادامه داد .او اجازهنامه فوقسری داشت و بسیاری از
حوزههای حساس از قبیل دستگاهها و حاملهای «انرژی رایگان» را بازرسی میکرد .او آدم رکوراستی
بود و مدام در مورد شیوههای نامناسب غر میزد .به هر دلیلی او برای فراموش کردن آزمایش
فیالدلفیا و هر چیز مربوط به فنآوری سری ،شستشوی مغزی داده شده بود.
آل میگفت که از فنآوری مربوط به «پسروی سنی» روی ادوارد کامرون در یک بدن جدید در
خانواده بلیک استفاده شد .خانواده بلیک برای این انتخاب شده بودند که فقط یک بچه در خانواده بود
و نوزاد هم موقع اولین سالگرد تولدش مرده بود .ادوارد را با آن بچه جابهجا کردند و در نتیحه والدین را
شستشوی مغزی دادند .ادوارد حال همان آل بلیک است.
استفاده از فنآوری «پسروی سنی» ردش به زمان تسال میرسد .وقتی که او در ابتدا روی آزمایش
فیالدلفیا کار میکرد دستگاهی را برای کمک به ملوانان ،برای وقتی که آنها تیکهای زمانی خود را از
دست میدادند ساخت .هدف از این دستگاه بازسازی تیک زمانی نرمال فردی بود که در حین سفر در
زمان از نظر زمانی دچار پریشانی میشده است.
ظاهرا ً حکومت (یا شخصی) از دستگاه تسال استفاده کرده و آن را برای پسرفت زمان فیزیکی
توسعه داده است .تسال میگفت که اگر تیکهای زمانی یک شخص در زمان به جلو جابهجا شوند ،در
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه چهارم :تاریخچه آزمایش فیالدلفیا و تلفیق آن با پروژه مونتاک 128
واقع باعث رفع پیری خواهند شد .40حال ادوارد کامرون ،آل بلیک شده است .آل با هویت و تعلیم و
تربیت خود رشد کرد و مهندس شد .در نهایت او در مونتاک مشغول به کار شد .این جریان تا اواسط
دهه 1980ادامه داشت که پس از آن آل به یادآوری خاطراتش از هویت ابتداییاش را شروع کرد .تا
به امروز او سرسختانه پژوهشهایش در خصوص آزمایش فیالدلفیا را پی گرفته و برای نوشتن کتاب
دیگری برنامهریزی نموده است .او میخواهد به شکاکترین افراد ثابت کند که آزمایش فیالدلفیا
واقعاً رخ داده است.
. 40اگر شخصی تیک زمانی (قفل زمانی) فعلی خود را به یک تیک زمانی در 20سال جوانتر از زمان سن فعلی بدن خودش منتقل کند ،در آن صورت ساعت بدن نیز
میتواند آن تیک زمانی را بعنوان مرجع فعالیتهای زمانی خود قراردهد و به این ترتیب سلولهای بدن را مجبور به جوان شدن کند .اگر قرار باشد در زمان جابهجا شویم،
باید به روشی مبداء اولیه را بدانیم که بخواهیم به آن برگردیم .مشکل اینجاست که اگر امروز 20مهر 1394باشد و به روشی به سال 1360برویم ولی با همین ساعت
زمانی و بدنی ،آن وقت بیست سال بعداز سال 1360میشود 40سال بعد برای مغز .اگر در همان محور زمانی به عقب برویم و در صفحه زمان جابهجا شویم و به یک
صفحه زمانی دیگر برویم ،ممکن است 20سال به عقب بشود 15سال به عقب صفحه فضا-زمان فعلی .در این مواقع یک مبداء زمانی ،برای اینکه زمان روی آن لحظه قفل
شود ،در نظر گرفته میشود به عنوان نقطه مبداء مثل لحظه لقاح یا هر مبداء دیگر .حاال برای رفع مشکل آن شخص دستگاهی ساخته شده که با استفاده از روش تیک
شمار مقدار آن صفحه فضا-زمان را میشمارد و آن عدد میشود قفل زمان برای بازگشت .م
ضمیمه پنجم
ابعادچندگانهزندگی
طبق اظهارات پرستون نیکولز
زمانی که به ابعاد چندگانه زندگی اشاره میکنم« ،چندگانه» نشاندهنده بُعد دیگر زندگی ،یا حتی
ابعاد ممکن بیشتر زندگی است.
درک واقعیتهای چندگانه کلید درک زمان است .فیزیک متعارف ،احتمال زندگیهای موازی را
انکار نمیکند ،در حالی که شواهد بسیاری برای تحقیقات علمی در این حوزه وجود دارد ،ولی تمرکز
آنها بیشتر بر روی تئوریهای ماده و ضدماده است .در حال حاضر حدود شصت تئوری در سراسر دنیا
و ده تئوری در آمریکا وجود دارند که در مورد احتمال وجود ابعاد متفاوت زندگی صحبت میکنند.
من بر اساس تجربیاتم ،تئوری خودم را پیشنهاد میکنم که قسمتهایی از آن در این کتاب مطرح
شدند .این نظریه مثل هر نظریهی دیگر علمی ،به علت اینکه کارآمدی آن در آزمایشگاه به من ثابت
شده است ،عرضه میشود .این تئوری همچنین به خواننده کمک میکند درک بهتری از کارکردهای
زمان بدست آورد.
واقعاً ،منظور از زندگی در ابعاد موازی چیست؟
در واقع در ابعاد موازی ،جهان و هستی وجود دارد ،دقیقا مانند آن چیزی که در حال حاضر ما آن
را درک و چون جهان واقعی خودمان تصورش میکنیم .اگر ما به آنجا منتقل شویم ،بدن دیگری را
خواهیم دید که ما را در جهان دیگر نشان میدهد .جهانهای موازی لزوماً رفتاری دقیقاً مشابه دنیای
آشنای ما ندارند و هر کدام از آنها میتوانند ویژگیهای مختص به خود را داشته باشند.
برداشت من این است که نمونههایی از ما در چند جهان موازی وجود دارد .ما عمدتاً از «جهان قابل
درک خودمان» آگاهی داریم چون روی آن متمرکز شدهایم و مرجع وجودیت ما است .جهانهای
موازی ممکن است از طریق رؤیاها ،ادراک فراحسی ،مدیتیشن یا وضعیتهایی ذهنی که به صورت
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه پنجم :ابعاد چندگانه زندگی 130
منیفولدها انواع بسیار متنوعی دارند ولی سادهترین نوع دو بعدی آن که خواصی شبیه به تئوری
انیشتین دارد ،نوار موبیوس است .نوار موبیوس نواری است که دو لبه آن بر هم قرار گرفته و حلقهای را
بوجود میآورد .البته باید یک لبه انتهایی قبل از اتصال به لبه دیگر نیمدور چرخانده شود .میتوان بین
هر دو نقطه از سطح این نوار ،بدون قطع کردن لبه آن ،خط ممتدی کشید.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
131 پروژه مونتاک /ضمیمه پنجم :ابعاد چندگانه زندگی
بر اساس این تئوری انیشتین ،اگر فردی در یک خط مستقیم از هر نقطهای در فضا شروع به حرکت
کند ،در نهایت دقیقاً به همان مکانی میرسد که سفرش را شروع کرده بود .این کار یک حلقهی کامل
را در نظر میآورد (نمونه ساده شده آن حرکت بر روی نوار موبیوس است).
قصد نداریم وارد معادالت آن شویم ،اما خواننده غیرحرفهای میتواند این قضیه را با فهم آنچه
انیشتین یک تٌروید زمانی ( Toroidانواعی از اشکال هندسی هستند که یک شکل پایه حول یک
محور دوران پیدا میکند ،مانند یک دونات) مینامد ،دریابد .برای این منظور ،یک نوار موبیوس را در
نظر بگیرید که حول یک محور دوران یافته باشد و یک شکل پیچیده هندسی منیفولد را ساخته باشد.
انیشتین تمامی کیهان را برابر با یک بافتار فضازمان از نوع منیفولد چهار بعدی میداند .بر اساس
این نظریهی او ،اگر فردی در یک خط مستقیم از هر نقطهای خارج از این شکل هندسی شروع کند ،در
پایان به نقطهی مقابل انتهای آنها میرسد (مانند نوار موبیوس) .هر دوی این نقاط اساساً یکی هستند،
به جز آنکه یکی مثبت و دیگری منفی لحاظ میشود .از آنجایی که هر دوی آنها نقاطی در جریان
بیپایان زمان میباشند ،یک نقطه را میتوان «بینهایت مثبت» و دیگری را «بینهایت منفی» نامید.
به منظور توضیح نظریه خودم ،نظر انیشتین را مالک قرار داده و تٌروید زمانی وی را به یک کرهی
سه بعدی تبدیل کردهام .خواننده میتواند به سادگی یک کره کوچک را داخل کرهای بزرگتر تصور
کند .برای شفافیت بیشتر ،کره داخل را Aمینامیم که میتواند شبیه یک توپ سافتبال باشد .کره
بزرگتر Bخواهد بود و میتواند شبیه توپ بسکتبال باشد ،که میانتهی است.
تجارب ما در واقعیتهای مختلف ،تماماً درون منطقهی کره Aرخ میدهد .اگر شما از نقطهای
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه پنجم :ابعاد چندگانه زندگی 132
در کره Aشروع کنید و در خطی مستقیم حرکت کنید ،در نهایت به جایی که شروع کرده بودید
بازمیگردید.
درون کره ، Aهمه چیز پویا و در حرکت است .این همان زمان است آنطور که درکش میکنیم.
ناحیهی بین کره Aو کره Bاص ً
ال پویا نیست .در حقیقت ،به نظر میرسد در سکون است .میتوانیم
فرض کنیم که این ناحیه دریایی از ذرات زمان باشد .اینها ذراتی به معنای معمولش نیستند .در واقع،
تالش برای توضیح آنها در این مثال سه بُعدی بسیار سخت است .برای سادگی میتوانیم فرض کنیم
که این ذرات ساکن زمان وجود دارند ،چون ما میتوانیم آنها را حس کنیم (حتی میتوان فقط فرض
کرد که آنها وجود دارند) .این ذرات بین کره Aو کره Bهمانند ذرات درون زمان پویا (مانند آنچه که
در کره Aقرار دارد) خواهند بود ،به استثنای اینکه آنها ساکن ،یعنی بدون تحرک و پویایی هستند.
بر حسب اتفاق ،ما از زمان ایستا آگاه نیستیم ،چون حقیقت جهان قابل درک ما بر اساس
فعالیتهای متغیر در زمان غیر ایستا ساخته شده است .به طور مثال شوت کردن یک توپ در لحظه
برخود پا با سطح توپ در یک زمانی رخ میدهد و رسیدن توپ به دروازه در زمانی دیگر .در واقع زمان
به صورت پویا در حرکت است و اتفاقات هم همراه با آن مثل جابهجایی توپ از مقابل پا به مقابل
دروازه در حال رخ دادن است.
هنگامی یک واقعیت در زمان خلق میشود که خدا یا شخصی ،فشاری روی دیوار کره Aایجاد
میکند .این فشار موجب میشود ذرات پویای درون کره Aحرکت کرده و درون کره سفر کنند ،تا
آنجا که حلقهای به وجود آید ،بدین طریق یک چرخه آلفا و اُمگا (آغاز و پایان) کامل شود.
ِ
واقعیت ما را میتوان یک حلقهی غولپیکر در نظر گرفت .این حلقه ممکن است با بیگبنگ یا آغاز
کیهان شروع شده باشد و عاقبت همانجا پایان مییابد ،اما در حقیقت این حلقه میتواند به اندازهای
بزرگ باشد که تا ابد ادامه پیدا کند.
هنگامی که شخصی یا چیزی در زمانی مشخص ،در حلقهای که ما در آن هستیم فشار زمانی
جدیدی را خلق میکند (تغییری در شکل یک سمت خمینه که در برگیرنده بعد زمان است) و واقعیت
را تغییر میدهد ،حلقهی جدیدی خلق میشود که در اصل ،ادراک جدید از یک جهان موازی دیگر
است .حلقهی اصلی را نمیتوان نابود کرد ،آن همچنان آنجا خواهد بود .حلقهی جدید میتواند به
هر طریقی که تغییردهنده انتخاب میکند ،تغییر پیدا کند .این میتواند یک خمینه جدید باشد که
شروع آن در سال 1963و پایان روی دیگر آن در 1983باشد .هر چیزی بین آن دو تاریخ ،حلقهای
ثانویه خواهد بود .آن یک حلقهی کامل از خودش نخواهد بود ،اما به حلقهی اصلی واقعیت معمول
ما اضافه خواهد شد .بدین طریق ،حلقههای ناقص به خط زمانی اصلی ما اضافه شده و این درهم
پیچیدگی حلقههای موبیوس مانند یک منیفولد چهار بعدی را به وجود میآورد.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
133 پروژه مونتاک /ضمیمه پنجم :ابعاد چندگانه زندگی
همانطور که واقعیتهای ثانویهی متفاوت ،از چرخهی اصلی خلق شدهاند ،حلقههای موبیوس
مانند مازاد به کره اضافه شده و موجب فزونی آن شدند .عالوه بر درک ثانویهای از یک جهان موازی که
با تغییر واقعیت یک خط زمانی ویژه خلق شدهاند ،جهانهای موازیی ممکن است وجود داشته باشند
که در آغاز زمان خلق شده باشند و حلقههای «اصیل» خود را داشته باشند .تعداد بینهایتی از حلقهها
و چند منیفولد چهار بعدی احتمالی میتواند وجود داشته باشد.
برخی افراد ممکن است در مورد کره Bدر مثال باال کنجکاو باشند .آن در اصل آنجاست تا تناسب
تئوری برقرار باشد .در این جای کار نمیتوانم اهمیتی بیش از این برای کره Bاضافه کنم ،به غیر از
اینکه به عنوان دیواری حاوی ذرات تغییردهنده شکل بعد زمان کار میکند .احتماالً میتواند بخشی از
یک نمای بزرگتر اصول متافیزیک باشد.
اکنون که دریافتید چطور این حلقههای زمان و منیفولد چهار بعدی در تصویر کلی از کیهان جای
میگیرند ،سؤال کلیدی دیگری وجود دارد که میبایست مطرح شود.
این امکان وجود دارد که از سایر حلقهها یا چند بخشیها ،آگاهی حاصل کنیم؟
بله ،امکانپذیر است .این اتفاقی است که روی پشتبام خانهام ،زمانی که در حال قرار دادن آنتن
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه پنجم :ابعاد چندگانه زندگی 134
دلتا-تی خود بودم رخ داد (که در فصل شش مورد بحث قرار گرفت) .این آنتن تأثیر میانبُعدی ظریفی
بر ماهیت خود زمان دارد .این من را قادر ساخت از یک خط زمانی ثانویه که بر خالف میل درونی خود
اضافه کرده بودم ،آگاهی دوبارهای بدست آورم.
بنابراین ،این امکان برای دیگران وجود دارد که از یک حلقهی زمانی به دیگری سفر کنند .در واقع،
به نظر میرسد اول از همه این دلیل اصلی آزمایش فیالدلفیا و پروژهی مونتاک باشد .این نظریه نشان
میدهد نه تنها یک حلقهی زمانی ثانویه خلق شده ،بلکه این حلقه امکان ورود یوفوهای بیگانه به این
سیاره را فراهم کرده است .یوفوها همیشه حضور داشتهاند اما موج گزارشات ناگهانی در دههی 1940
قابل چشمپوشی نیست.
حتی اگر شما هیچ یک از اینها را به عنوان حقیقت نپذیرید ،کام ً
ال آشکار است که این نوعی برتری
است که نژادی بیگانه ممکن است نسبت به ما داشته باشد.
نکته دیگری که میخواهم اشاره کنم این است که ادراک از جهانهای موازی مبتنی بر اصولی
مشترک با قوانین الکترومغناطیس هستند .برای مثال ،این دانشی مشترک است که جریان ثانویه
بواسطهی اختالفی ثانویه در پتانسیلها ایجاد میگردد .این قضیه در یک سیمپیچ به خوبی نشان داده
شده است ،جایی که جریان و پتانسیل در نمودار زیر نشان داده شدهاند.
گفته میشود Aو Bنود درجه ناهمفاز هستند.
«چرخه»ی Aوابسته به جریان /ولتاژ از رأس تا رأس 360درجه است.
نود درجه ناهمفاز یعنی زمانی که ولتاژ ثانویهی Aدر اوج قدرت خود است ،جریان ثانویهی Bدر
صفر درجه است.
این رابطهی بین ولتاژ و جریان است که عملکرد جریان ثانویه را میسازد .بعالوه ،رابطهی بین
جریان و ولتاژ قابل انقطاع نیست.
همچنین ،برای رسم قیاس متافیزیکی ،واقعیت ما توسط موج « »Aدر نمودار قبلی نشان داده
میشود در حالیکه « »Bیک ادراک از جهانی موازی خواهد بود .همانطور که تأثیری متقابل بین
ولتاژ و جریان وجود دارد ،تأثیری اینچنینی نیز بین دو ادراک متفاوت وجود دارد.
با نتیجهگیری از این اصول ،میتوان فهمید که واقعیتهای موازی نود درجه ناهمفاز با «ادارک
معمولی» ما هستند .به عبارت دیگر ،اگر ادراکی از جهان موازی وجود داشته باشد ،باید در نظر داشت
که انرژی پتانسیل را دارد و به خودی خود فعال نمیشود .غالباً این جهانهای موازی در این شرایط در
هارمونی نود درجه با ادراک معمول ما از این جهان تفاوت فاز خواهد داشت .این واقعیت که هر جهان
موازی احتمالی دارای انرژی پتانسیل است به این معناست که قابلیت آن را دارد که به جهان فعلی
قابل درک ما جریان پیدا کند و بالعکس.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
135 پروژه مونتاک /ضمیمه پنجم :ابعاد چندگانه زندگی
این توضیح میدهد که نه تنها رابطهای بین اصول الکترومغناطیس و سایر جهانها وجود دارد،
بلکه پیشنهاد میکند که با بکارگیری اصول الکترومغناطیس ،فرد میتواند به لحاظ تئوری به حوزه
سایر ادراکها از جهانهای موازی وارد شود .این امر ،حلقههای زمانی ثانویهای که قب ً
ال در موردشان
صحبت کردم را هم شامل میشود.
امید است توضیحات باال به خواننده درکی کلی از اینکه چطور اصول الکترومغناطیس به منظور
دستکاری زمان در مونتاک بکار گرفته شدند ،بدهد.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه پنجم :ابعاد چندگانه زندگی 136
ضمیمه ششم
تکنولوژیاوریون
ودیگرپروژههایسری
مقدمه
این گزارش از بیش از 9ساعت مصاحبه ویدیویی ،مصاحبههای صوتی و یادداشتهایی است که
خود انجام دادهام .چارچوب کار به شکل پرسش و پاسخ آزاد بوده است ،بدون در نظر گرفتن اینکه چه
کسی باید نقش سؤالکننده را بازی کند و چه کسی باید پاسخگو باشد .این شکل از کار اجازه وارد
کردن دادههای دیگری را در بخشهای بعدی گزارش به همین شکل پرسش و پاسخ فراهم میکند.
این اطالعات مورد بررسی یا راستیآزمایی قرار نگرفته و به همان شکلی که دریافت شده بازتاب داده
شده است.
41
این گزارش حاوی اطالعاتی است درباره:
پروژه رنگینکمان ،پروژه فونیکس 1تا ،3منشاء رادیو سوند و ارتباطش با کار ویلهم رایش و
برنامههای پنهانی دولت درباره کنترل آب و هوا .پروژه کنترل ذهن در مونتاک ،قتل عمدی هزاران
کودک آمریکایی توسط حکومت در پی تحقیق درباره کنترل ذهن و آزمایشهای مربوط به تونل
زمان و روشهای عملی استفاده از آن .اینکه چگونه نیکال تسال و دکتر فون نیومان در این پروژهها
همکاری میکردند« .اثر ناظر» ،عملیات کنترل ذهن از طریق نشان فردی ،روشهای فنی برای تولید
هلوگرامهایی در سطح جهانی و اثرات ماتریا ،توضیح ماجرای پشت پرده بسته شدن حلقههای زمانی.
توجیه حکومت برای بازداشت افراد و احیاء نظام بردهداری و برپایی کمپهایی برای افراد بازداشت
شده .پروژه رؤیا کاوی ( )Dreamscanو پروژه ماه کاوی ( )Moonscanو آزمایشگاه ادوات مربوط
. 41مفهوم برخی از عبارتها در متن اصلی توضیح داده شده است .م
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری 138
اوریون .تبدیل چگالی چهارم نژاد انسان .تغییرات زمینشناختی و فنآوری کنترل ذهن .سیریانها و
موارد دیگر .همراه با تصاویر دستچین شدهای از شاهدانی که دارای حافظه تصویری هستند و شجاعت
49
بسیاری از خود نشان دادهاند.
مصاحبه
از کجا شروع کنیم؟ خب ،بهتر است که از پروژه فونیکس شروع کنیم.
این پروژه از دل پروژه فیالدلفیا بیرون آمد .پروژهای که طی آن در دهه 1930و 1940نیروی
دریایی در تالش بود که کشتیهایش را از دید رادارهای دشمن مخفی و نامرئی سازد .در آن روز
کذائی آنها عملیات را شروع کردند و کشتی به درون یک ( hyperspaceابرفضا) مکیده شد .آنها با
خدمهای که سوار کشتی بودند دچار مشکالت متعددی شدند .این برای آنها هم یک موفقیت بزرگ
بود و هم یک شکست مفتضحانه که منجر به رها کردن پروژه شد .حدود 1947آنها تصمیم گرفتند
پروژه را دوباره فعال کنند و در پی آن وسایل و تدارکات الزم را به همراه دکتر جان فون نیومن و
دستیارانش به آزمایشگاه ملی بروکهیون منتقل کردند.
دستاورد فونیکس یک فنآوری اختفاء بود که چون شغل من هست نمیتوانم در این باره صحبت
کنم .همچنین همه جور ابزار و وسایل سرگرم کننده انرژیک مثل رادیو سوند تولید شد.
. 49این امکان برای نسخه ویدیویی فراهم بوده نه نسخه مکتوب شدهای که ما فراهم کردهایم .م
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری 140
طراحی شده بود .این سرنخ مرا سخت شیفته ماجرا نمود.
ماجرا این بود که در حدود 1947ویلهلم رایش دستگاه کنترل آب و هوایی اختراع و آن را
سخاوتمندانه در اختیار دولت آمریکا گذاشته بود .دستگاهی که میتوانست انرژی DORرا درهم
بشکند .رایش بر این نظر بود که او میتواند از شدت گرفتن انرژی DORجلوگیری کند و نگذارد
که طوفان به مرحله خطرناکی برسد .انرژی DORحاصل انرژی اورگونی است که با یک منبع
رادیواکتیویته محاط شده در تماس بوده باشد .این تماس موجب تولید انرژی اورگونی کشنده
-انرژی - DORخواهد شد که حیات را تهدید خواهد کرد .همچنین از طریق فرایندهای دیگری
هم این انرژی DORتولید میشود .دولت یکی از این دستگاهها را به دل طوفان فرستاد و دستگاه
شدت طوفان را کاهش داد .دولت خوشش آمد و آنها فاز بعدی پروژه فونیکس را شروع کردند که
طی آن رادیو سوندهایی را طراحی کردند و کمکم بر تعداد آنها افزوده شد و شاید به روزی 200تا
500دستگاه رسیدند .رادیوی این دستگاهها در یک محدود 100مایلی هم کار میکرد .من خودم
گیرندههای رادیویی جمع میکنم و بیش از 100تا از آنها را خودم شخصاً جمع کردهام .اما هرگز یک
گیرنده رادیو سوند ندیدهام .البته شنیدهام اما هرگز یکی از آنها را خودم ندیدهام.
میله سنسور سنجش دما در ترمیستور (قطعه الکتریکی که با تغییر دما میتواند در مقدار جریان
الکتریکی تغییر ایجاد کند و مقدار دما را به عدد تبدیل نماید) خارج از کارکرد اصلیش مانند یک آنتن
جمع کننده DORعمل میکرده است.
سنسور رطوبت در نقش یک آنتن برای انرژی ارگانیک عمل کرده است.
سنسور فشاری که آنها اساساً به اون سویچ بارل میگفتند یک سنسور فشار از نوع سویچ چرخشی
است.
دستگاه میتوانست DORرا جذب کرده و در مقابل انرژی ارگانیک را افزایش دهد.
فرستنده دو اوسیالتور داشت ،یکی که بر اساس فرکانس حامل 403یا 1680مگاهرتز کار میکرد
و دیگری یک اوسیالتور 7مگاهرتز بود که بر روی یک شبکه از اوسیالتورهای فرکانس حامل هوک
شده بود که میتوانست یک موج مربعی 7مگاهرتز ایجاد کند.
چگونه همه آنها به آنچه که قرار بوده در پروژههای دیگر انجام شود مربوط میشده است؟
حکومت نمیتوانسته به مردم بگوید که اینها دستگاههای کنترل آب و هوا هستند .چیزی که ما در
اینجا در واقع شاهد هستیم روند تکوین آن چیزی است که به پروژه مونتاک منتهی شد که ترکیبی
بوده از کار ویلهلم رایش و دستاوردهای آزمایش فیالدلفیا.
در پروژه فونیکس یک ،روی دو پروژه جدا از هم کار میکردند .هم روی جنبه نامرئی شدن و هم
توسعه دستگاه کنترل آب و هوای ویلهم رایش .در انتهای پروژه فونیکس با استفاده از برخی راهکارهای
ویلهلم رایش و برخی از طرحهای ارسالی مورد استفاده قرار گرفته از پروژه رادیو سوند آنها متوجه شدند
که میتوانند این دو عامل را با هم ترکیب و از آن برای کنترل ذهن استفاده کنند .در محافل دولتی به
آن «تغییر خلقوخو» میگفتند ،اما این دیوانهها داشتند عملیات کنترل ذهن را انجام میدادند.
شد .آنها از 1969تا 1979یعنی ده سال وقت صرف پژوهش کرده و تحقیقات زیادی روی کنترل
ذهن انجام دادند .آنها استفاده از ظرفیت رادار SAGEرا شروع کردند و موج مخصوصی را که رایش
از پروسه کنترل آب و هوا به آنها نشان داده بود مدوله کرده و آن را با چیزی که در آزمایش فیالدلفیا
کشف کرده بودند ترکیب کردند .آنها حدود 406مگاهرتز را انتقال دادند.
خمش در اطراف فاز و فرکانس تغییر خواهد کرد .آنها از مفهوم تقویت استفاده کردهاند که شما
در این مفهوم مراحل زیادی از پالسهای مدوالسیون شده را در اختیار خواهید داشت .در این قضیه
BRFاز 10چرخه به 750چرخه بود .عرض هر پالس در هر نقطه از 10به 75میلیثانیه قابل تغییر
بود .فرکانس مرکزی 406مگاهرتز ،از یک تابع ( stay-lawنقطه اتکاء کوتاه) که به تابع صفر زمانی
ارجاع داده شده بود؛ تولید شد.
ده میلیون دالر در 1944ارزش بیست دالر در هر اونس را داشت .قطار در تونلی منفجر شد و 51
سرباز آمریکایی کشته شدند .این طال سالها بعد سر از مونتاک در آورد .این قضیه تایید شده که پولی
که برای پروژه صرف شده پول همین طالها بوده است .برای تأمین مالی پروژه سالها از این منبع مالی
استفاده شد تا زمانی که ارزش طال کاهش پیدا کرد و پولشان ته کشید ،و اینجا بود که دست گذاشتند
( 50)International Telephone & Telegraphکه حمایت مالی را بر عهده گرفت .در روی
آن زمان ITTتوسط خاندان Kruppمقیم در آلمان اداره میشد .بنابراین غیرنظامیها و کارکنان
و دانشمندانی که آنجا کار میکردند نازیهای سابق بودند که هم قبل و هم بعد از جنگ جهانی از
آلمان آمده بودند .دولت آمریکا پروژه را زیر نظر داشت .اطالعاتیها میدانستند آنجا چه خبر است
و سازمان سیا همانند دیگر سازمانهای اطالعاتی دولت همه چیز را رصد میکرد .در حقیقت حلقه
کسانی که در پایگاه روی پروژه کار میکردند کوچک بود .یک چیزی بین 30تا 50نفر .بودجه کام ً
ال
محرمانه بود .بعد از 1983سناتور گلد واتر درباره این پروژه کنجکاو شد و تحقیقاتی را شروع کرد .او
هیچ ردی از اینکه بودجه توسط دولت تأمین شده باشد پیدا نکرد .پروت سرپرستی امور متافیزیکی
پروژه را برعهده داشت .بعد از رفتن او دکتر هرمان سی مسؤلیت همه چیز را بر عهده گرفت .آنها یک
کارشناس امور الکترونیکی به اسم دکتر ماتئو زرت داشتند که با ورنر فون براوون در 1946از آلمان
آمده بود.
احتماالً به این دلیل پولشان ته کشید که آنها ک ً
ال در سراسر ایاالت متحده 25پایگاه داشتند که
آخرین این پایگاهها در 12آگوست 1983بسته شد .وقتی پایگاه
ِ باید از نظر مالی تغذیه میشد.
مونتاک ،جایی که همه پایگاههای دیگر مرجع زمانی صفرشان را از آنجا میگرفتند ،تعطیل شد دو
پایگاه باقی مانده هم در پی آن تعطیل شدند.
. 50شرکت خوشهای آمریکایی است ،که در ۳حوزه کامأل مستقل از یکدیگر فعالیت میکند .بخش آب و سیاالت که بزرگترین تولیدکننده پمپهای آب و تجهیزات
انتقال آب و مایعات در جهان است ،بخش صنایع جنگافزاری این شرکت تولیدکننده تجهیزات امنیتی -الکترونیکی و سیستمهای دفاعی است ،که یکی از ۱۰پیمانکار
بزرگ طرف قرارداد وزارت دفاع ایاالت متحده آمریکا به شمار میآید و سومین قسمت این شرکت ،بخش فناوری هوافضا و تجهیزات ترابری آن میباشد .م
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
145 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
من خیلی بیشتر تحت تأثیر پرتو قرار گرفته و آسیب جدی دیده بودند .به طور کلی تأثیر واقعاً بدی
داشت .میتوانست کل مغز شما را بسوزاند .آنها برای آزمایشهایشان بچههای 12تا 16ساله را از
خیابان جمع میکردند.
این روزها از حال و روز کسانی که آن موقع در معرض این برنامه قرارداشتند خبری دارید؟
چند سالی را در میان مردم در حال بررسی بودم .اگر کمی با دقت و حساسیت به الگوهای رفتاری
مردم دقت کنیم ،میتوانیم الگوهای خاصی در زمینه هویتی مشاهده کنیم .شما میتوانید در ناحیه
پنج مایلی دورتر از مسیری که اخطار عدم نزدیک شدن به مونتاک را داده ،افرادی را پیدا کنید که
تحت تأثیر سیگنالهای مونتاک قرار گرفته بودند .من حتی یک دوجین از این آدمها را در النگ آیلند و
نیویورک دیدهام.
آیا آنها فنآوری صندلی و تغییر و تعدیل ذهن را از بیگانهها دریافت کرده بودند؟
مدل اولیه آن را از بیگانهها گرفته بودند .اینکه بعد از آن چه شده را به قطع و یقین نمیتوانم بگویم.
در اصل این صندلی تقویتکننده ذهن بود .دولت میخواست افراد تعلیم دیده خاصی داشته باشد که
روی صندلی بنشینند و اشکال متفاوت فکری را تولید کنند؛ اشکال فکری که با این فنآوری تقویت
شده و ارسال شوند .آنها میتوانستند سیگنال را انتقال داده و اهداف را در وضعیت ماقبل ارگاسم (در
آستانه ارگاسم) قرار دهند .جایی که آنها پذیرای برنامه موردنظر شوند .این قضیه خیلی خوب جواب
داد و آنها قابلیتهای دیگری را هم کشف کردند .آنها متوجه شدند که میشود روی زمان هم کار کرد.
آنها فردی را که از نظر ذهنی به خوبی آموزش دیده باشد روی صندلی مینشاندند و با استفاده
از یک کرمچاله زمانی که به 1947و 1981متصل میشد افکاری را تولید میکردند .دقیقاً میتوان
گفت حاصل کار آنها تونل زمانی بود که میتوانستند در آن جابهجا شوند .یک سری تلویزیون بود که
در آن زمان این تصور عبور از تونل زمان را با دقت نسبتاً خوبی به تصویر میکشید .اینها یک سری
امکانات اولیه بود .بعدها آنها شروع کردند به جلو عقب رفتن در زمان ،که این دیگر آخرین فاز پروژه
فونیکس بود.
میتوانید توصیف کنید که این کرمچاله زمان (تونل زمان) شبیه چه چیزی بود؟
مثل یک تونل مارپیچ عجیب و غریبی که تا انتهای آن روشن بود .شما میتوانستید پا به درون این
تونل بگذارید و قدم بزنید که ناگهان در آن مکیده میشدید .فکر قدم زدن در چنین چیزی را باید از
ذهن بیرون میکردید .شما کم و بیش در آن پیش میرفتید و میتوانستید در فضا و زمان هر جایی
بروید.
اگر کسی برق را خاموش میکرد امکان گیرکردن شما در فضا و زمان وجود داشت؟
خوب بله ،شما آنجا گیر میافتادید.
با توجه به خمیدگی زمان ،به هرحال بین اینکه چقدر میتوانید به گذشته برگردید و چقدر به
آینده ،همیشه حد ثابتی وجود داشته؟
بله .یکی از نخستین چیزهایی که آنها انجام دادند فرستادن نیروهای تازهکار به آینده و حدود
6030میالدی بود و همیشه هم آنها از یک مکان سر در میآوردند .جایی در یک شهر متروکه که در
آن یک مجسمه طالیی بود .وقتی که آنها برمیگشتند از آنها پرسیده میشد که چه دیدهاند؟ معلوم
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری 148
نیست که آیا آنها انتظار داشتند که پاسخ متفاوتی از این و آنی که فرستاده بودند بشنوند یا نه ،هدف
چیز دیگری بوده است .قبل از فرستادن کسی ،کرمچاله فضا–زمان را بررسی میکردند و مطمئن
میشدند محیطی که قرار است فرد به آنجا فرستاده شود حیات او را تهدید نکند و از آنهایی که
فرستاده میشدند نمونهبرداری میکردند.
شما که گفتید زمان حال را نمیشود تغییر داد ،چون مابین آینده و گذشته یک حلقه زمانی
برقرار میشده؟
بله به این معنی که هر آنچه که هرکسی بین دورترین نقطه در گذشته و آینده انجام داده برای
همیشه انجام داده است.
دورترین زمانی که در آینده تا به حال کسی توانسته به آن سفر کند چه زمانی بوده است؟
10،000میالدی
بیرون میآید در حالت ناهمفاز قرار دارند .اگر چنین اتفاقی رخ دهد ،جز سوختن فرد نتیجه دیگری
حاصل نمیشود.
آیا هرگز به شما اسلحهای داده میشد که اگر در موردی کار به جاهای باریک کشید از آن
استفاده کنید؟
نیازی به استفاده از اسلحه نبود .کرمچاله متناسب با شخص تنظیم میشد و آنها میتوانستند
بر عملکرد شخصی که فرستاده شده نظارت داشته باشند و اگر جایی کار به جاهای باریک کشیده
میشد شخص فرستاده شده را برمیگرداندند .آنها به تونل زمانی دسترسی پیدا کرده بودند که
عم ً
ال قابل استفاده بود .یک جای کار اوضاع خراب شد و هیوالیی از دل نهاد انسانی (شخصی که روی
صندلی مخصوص مینشست و با افکار او کار پیش میرفت .م) بیرون آمد .از آن دسته موجوداتی که
هر کسی او را میدید دچار وحشت میشد .آنها فرستنده را خاموش کردند ،اما هیوال برخی از کارکنان
و تجهیزات را بلعید .برای اینکه بتوانند دستگاه فرستنده را در آینده خاموش کنند و جلوی این هیوال
را در 1983بگیرند ،مجبور شدند به سال 1943برگردند و فرستنده فیالدلفیا را خاموش کنند .موقع
ظهور هیوال 12آگوست 1983بود .کرمچاله به شکل آزمایشی روی 12آگوست 1943قفل شد و
یک چرخه زمانی شکل گرفت .این همه به این خاطر رخ داده بود که کسی نقشه این را کشیده بود
که با نفوذ در ذهن عامل انسانی که روی صندلی نشسته این موجود را خلق کند .تالشی برای ایجاد
خرابکاری در پروژه .کم نبودند کسانی که معتقد بودند پروژه دیگر راه افراط را در پیش گرفته است.
بین 1971تا 1983که برای آنها کار میکردم ،وقتی که از سرکار به خانه برمیگشتم خیلی
احساس خستگی میکردم .در واقع آنچه که انجام میدادند این بود که وقتی کارم تمام میشد مرا
به نقطه یک هزارم میلی ثانیه قبل از ترک محل کارم برمیگرداندند .از یک جنبه ظاهر قضیه اینطور
نشان میداد که من هرگز محل کارم را ترک نمیکردم .البته وقتی که کار کردن در آنجا را رها کردم
تمام این حالتها هم متوقف شد.
به جز قضیه طرح اولیه صندلی تقویتکننده قوای ذهنی ،بیگانهها دیگر چه نقشی در کل این
ماجرا داشتند؟
این سوی دیگر ماجرا است که هنوز به آن نپرداختهام .بگذارید فع ً
ال ببینیم که آزمایش فیالدلفیا چه
درک فنی در پی داشته است .آنچه که شروع همه این وقایع را موجب شده است.
در اصل این قضیه برمیگردد به دهه 1930در شیکاگو .یک جمع سه نفره که عبارت بودند از دکتر
جان هاتچینستون که رییس دانشگاه شیکاگو بود .نیکال تسال و دکتر کرتن آوور که یک فیزیکدان
اطریشی صاحب کرسی در دانشگاه بود .تصمیم آنها بر این بود که در خصوص مفهوم نامرئی شدن
افراد و اشیاء تحقیق کنند .این موضوع تا سالها مورد بحث و بررسی قرار گرفت .آنها طی سالهای
1931تا 1932در دانشگاه شیکاگو گروهی را تشکیل داده و پژوهشهایی در این رابطه انجام دادند.
در 1933مؤسسه مطالعات پیشرفته در پرینستون شکل گرفت و در 1943پروژه به آنجا منتقل شد.
یکی از کلهگندههای مؤسسه ،دکتر جان اریک فون نیومان از بوداپست مجارستان بود .او مدرک
شیمیاش را در 1925و دکترایش در ریاضیات را در 1926دریافت کرده بود .او چهار سال را در اروپا
تدریس کرد و بعد از آن به ایاالت متحده رفت .سه سال در آکادمیها درسطح آموزش به دانشجویان
دکتری تدریس کرد و پس از آن به مؤسسه دعوت شد.
یکی دیگر از اعضای مؤسسه آلبرت انیشتین بود که در 1930آلمان را ترک کرده بود .او برای سه
سال به مؤسسه تکنولوژی کالیفرنیا پیوست و در آن مشغول تدریس شد و سپس بنا بر دعوتش به
مؤسسه پرینستون و پذیرش این دعوت از جانب او به مؤسسه مطالعات پیشرفته پیوست.
به مرور زمان افراد زیادی وارد پروژه شدند .حدود 1936پروژه گستردهتر شد .در ضمن تسال مدیر
پروژه بود .او یکی از دوستان فرانکلین روزولت بود که تسال را در دورانی که خود معاون وزیر نیروی
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
151 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
دریایی بود در 1917مالقات کرده بود .51در گیرودار جنگ ،از تسال خواسته شده بود که کاری برای
دولت انجام بدهد .او پذیرفت و تا 1942که از کار خود استعفا داد مدیر پروژه نامرئی شدن بود .بعد از
مطالعات بسیار آنها تصمیم گرفتند که آزمایش اولیهای را انجام بدهند .با این آزمایش آنها در فرایند
نامرئیسازی موفقیتهایی حاصل نمودند .نیروی دریایی و خیلیهای دیگر آنها را به ادامه کار تشویق
و ترغیب نمودند و نیروی دریایی حمایت مالی تحقیقات را بر عهده گرفت.
وقتی جنگ با آلمان شروع شد ،تا 1939دانشمندانی از آلمان وارد ایاالت متحده شدند .در 1940
پس از تحقیقات با استفاده از روش تسال ،آنها خود را برای آزمایش بزرگ در محوطه نیروی دریایی
بروکلین آماده کردند .آنها از یک سو کشتی کوچکی در اختیار داشتند و از سوی دیگر یک کشتی
تدارکاتی (کشتی مادر) .یک کشتی برق الزم را تأمین میکرد و دیگری به راهاندازی سیمپیچها کمک
میرساند .آنها کشتی تدارکات را با کابل به کشتی آزمایش ،برای انتقال جریان برق متصل کردند .بر
این نظر بودند که اگر اشتباهی صورت گرفت و کار خراب شد آنها بتوانند کابلها را قطع یا کشتی را غرق
کنند .همه چیز به خوبی پیش رفت و اعالم شد که نتیجه موفقیتآمیز بوده است .نکته مهم در مورد
آزمایش 1940این بود که هیچکس روی کشتی مورد آزمایش نبود و روی اینکه هیچکس نباید در
کشتی باشد تاکید شده بود .ذکر این نکته برای آنچه که بعدا ً اتفاق افتاد مهم است.
پس از این آزمایش افراد دیگری هم به پروژه پیوستند .توماستی براوون بعنوان کارشناس در
عرصه اثرات الکترومغناطیسه به پروژه پیوست .وظیفه او حل معضل مینهای مغناطیسی آلمانیها
بود که نیروی دریایی و کشتیهای متفقین را زمینگیر کرده بود .این منجر شد به پروژه موازی
استفاده از سیمپیچهایی برای تعدیل یا از بین بردن حوزه میدان مغناطیسی ( )degaussing coilsو
کابلهایی برای انفجار مینها در فاصله دور از کشتی .نیروی دریایی به کسانی احتیاج داشت که به
شکل جداگانه بر آزمایش نظارت کنند .بحث فنی بر سر اینکه چگونه درگیر پروژه شدم بماند .فع ً
ال
بگذارید به نیکال تسال بپردازیم.
در 1879پدرش مرد و او نخستین سالاش را در کالج به پایان رساند .در 1884به ایاالت متحده
رفت .بصیرت شهودی فوقالعادهای داشت و همچنین سابقهای بسیار درخشان و حرفهای داشت .قبل
از آمدنش به آمریکا او رابرت اوپنهایمر را میشناخت که بعدها کار روی بمب اتم را شروع کرد و دکتر
دیوید هیلبرت را هم میشناخت؛ ریاضیدانی که معادلههای «فضای هیلبرت» را ابداع کرده بود ،که در
آن با استفاده از ریاضی واقعیتها یا فضاهای چندگانه را توصیف میکند .این معادله مربوط به فضای
چندگانه در پروژه بسیار مهم بودند .دکتر فون نیومن ،هیلبرت را در 1927مالقات کرد و چیزهای
بسیاری را که از او آموخته بود به خاطر سپرد .با اتکا به این آموختهها ،دکتر فون نیومن سیستمهای
. 51معاون وزیرنیروی دریایی تحت امر رییس جمهور وودرو ویلسون .م
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری 152
ریاضیاتی جدیدی را توسعه داد .فون نیومن را یکی از بهترین ریاضیدانهای این قرن و برخی او را حتی
بهتر از انیشتین میدانند.
یکی دیگر از ریاضیدانهای پروژه ،دکتر جان لوینسون بود که در 1912متولد و در 1976
درگذشت .او سه کتاب در زمینه ریاضیات منتشر کرده است .تا آنجا که متوجه شدم از خود لوینسون
هیچجا نمیتوان سابقهای پیدا کرد .لوینسون آنچه را که در اصطالح معادلههای زمانی لوینسون
نامیده میشد را توسعه داد .با چنین پشتوانهای ،گروه تمام آنچه را که برای پیشرفت پروژه الزم بود در
اختیار داشت.
پس از آزمایش موفقیتآمیز 1940نیروی دریایی تصمیم گرفت بودجه نامحدودی را به
پروژه اختصاص داده و آن را جزو پروژههای سری طبقهبندی کند .در 5دسامبر 1941من در
سانفرانسیسکو بودم که دولت به سراغم آمد و به من گفت که طی 72ساعت آینده جنگ آمریکا با
ژاپن آغاز خواهد شد و آنها به همکاری من نیاز دارند .در 1942سرانجام از مؤسسه مطالعات پیشرفته
سر در آوردم .تسال برای آزمایش نهایی به کشتی همراه با خدمه نیاز داشت و یک ناو جنگی هم نصیب
تسال شد .تسال و فون نیومن درپارهای از موارد اختالفنظر داشتند .تسال تاکید داشت که آنها با خدمه
دچار مشکل جدی خواهند شد.
تسال زمان بیشتری درخواست کرد ولی نیروی دریایی موافق نبود .او در اواخر دهه 1930و اوایل
دهه 1940بارها درباره ارتباطش با موجودات فرازمینی سخن گفته بود .او با موجودات بیگانهای در
ارتباط بود که آنها هم بر این نظر بودند که آزمایش با وجود خدمه کشتی دچار مشکل خواهد شد .او
تصمیم به خرابکاری در آزمایش 1942گرفت و کوشید پروژه را متوقف کند .پس تنظیمات مربوط به
تجهیزات را دستکاری کرد و در پی آن تسال کل پروژه را در مارس 1942به فون نیومان واگذار کرد و
خود پروژه را رها کرد .فون نیومان هم از نیروی دریایی درخواست نمود که به او زمان بدهند تا بررسی
کند که کجای کار ایراد داشته است .نیومان تصمیم گرفت که در برخی از تجهیزات تغییراتی را اعمال
کند .او تصمیم گرفت که از کشتی خاصی استفاده کند .ناو الدریج انتخاب شد .تجهیزات الزم برای
چنین کشتی ساخته و همه آنها را در کشتی نصب کردند .اکتبر 1942فرا رسید .آنها 33داوطلب
را برای خدمه انتخاب کردند که بعد از فارغالتحصیلی در دسامبر 1942وارد بخش عملیاتی نیروی
دریایی شده بودند .ما هنوز هم عکسی ازاین فارغالتحصیالن داریم.
بعد از خروج کشتی از حوض شناور کار آغاز شد .در می 1943فون نیومان ژنراتور سومی را هم
روی کشتی نصب کرد .ژنراتوری که با دو تای دیگر اصال همدور نشده بود .یک روز در حین کار از
کنترل خارج شد و یکی را درب و داغان کرد .فون نیومان ژنراتور سوم را حذف کرد و به همان طراحی
اولیه روی آورد (نصب این ژنراتور سوم به این دلیل بود که فون نیومن نظر تسال را پذیرفته و قانع شده
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
153 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
بود که ممکن است برای خدمه در حین آزمایش مشکل پیش بیاید).
در اواسط ژوئن کشتی آزمایشهای دریایی الزم را پشت سر گذاشت و در 22جوالی 1943کشتی
اولین آزمایش رادارگریزی را به خود دید .در این آزمایش کشتی از روی صفحه رادار ناپدید شد ،اما
آنها متوجه شدند که خدمه دچار سردرگمی شده ،زمان و مکان را گم کردهاند .نیروی دریایی خدمه
را از کشتی بیرون کشید و با فون نیومان رایزنی نمود که او هم متعاقباً از نیروی دریایی خواست که به
او مهلت بیشتری بدهند .نیروی دریایی پس از مشورت با رؤسای عالیرتبه ،تاریخ نهایی را دوازدهم
آگوست 1943اعالم کرد .فون نیومان ابراز نگرانی کرد که این زمان کافی نیست .نیروی دریایی
میخواست که رادارهای دشمن نتوانند کشتیهایش را ردیابی کنند و نه اینکه کشتی ک ً
ال از معرض
دید حذف شود.
فون نیومان تجهیزات را اصالح کرد و دوازدهم آگوست فرا رسید .چیزهایی که میدانستیم درست
نبود .آزمایش آغاز شد و برای حدود یک دقیقه همه چیز عالی بود .نمای کلی کشتی در آب قابل رؤیت
بود .ناگهان درخشش آبی رنگی رؤیت و کشتی ناپدید و ارتباط رادیویی قطع شد .کشتی گم شد.
حدود سه ساعت بعد برگشت .یکی از دکلها شکسته بود .بعضی از خدمه به درون بدنه فوالدی کشتی
فرو رفته بودند .یک سری هم برای لحظاتی قابل رؤیت بودند و بعد ناپدید میشدند و این مدام تکرار
میشد ،و یک عده هم که ک ً
ال ناپدید شده بودند .خیلیها هم عقلشان را از دست داده بودند .نیروی
دریایی خدمه را از کشتی تخلیه کرد و چهار روز را صرف برگزاری نشستهایی نمود تا تصمیم بگیرند
که با این مشکل چه باید کرد .آنها تصمیم گرفتند که آزمایش دیگری ،این بار بدون وجود خدمه انجام
بدهند .آنها برای این آزمایش از حدود 1000فوت کابل استفاده کردند که به کشتی دیگری متصل
شده بود.
در اواخر اکتبر 1943آزمایش انجام شد .کشتی برای حدود بیست دقیقه ناپدید شد .وقتی
برگشت آنها متوجه شدند که بعضی از تجهیزات گم شده است .دو کابینت فرستنده و یک ژنراتور گم
شده بود .کابینتی که برای مرجع زمانی صفر در نظرگرفته شده بود سالم مانده بود .کار که به اینجا
کشید نیروی دریایی پروژه را متوقف و کشتی را اوراق کرد .بعدها دوباره الدریج را بازسازی کردند و به
جنگ فرستادند و در نهایت در پایان جنگ به یونانیها فروختند.
اهمیت قضیه در این است که دو آزمایش -فیالدلفیا و مونتاک -دقیقاً چهل سال از هم فاصله
داشتند .یک جدایی چهل ساله در ابر فضا .با توجه به اینکه زمین خود یک چرخه زیستی دارد که هر
بیست سال در 12آگوست به نقطه اوج خود میرسد ،آیا میتوان گفت که انجام این دو آزمایش در
نقاط اوج چرخه زیستی زمین اتفاقی بوده؟ که موجب شده این دو آزمایش از طریق میدانهای انرژی
زمین در ابرفضا به یکدیگر متصل شوند .اگر آنها در این نقاط اوج رخ داده باشند -که رخ دادهاند -جا
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری 154
کرده به آنها کمک کند .حدود یکسال بعد سقوط دیگری در آزتک رخ داد .در اولین سقوط هیچکدام
از خاکستریها جان سالم به در نبرده بودند ،اما دستکم در سقوط دوم یکی از آنها زنده مانده بود.
سیستمهای راداری ناخواسته باعث سقوط یوفو شده بودند .بعد از این جریان عمدا ً از سیستمهای
راداری استفاده میشد تا بیگانهها به سمت آن جذب شوند.
موجودی که در دومین سقوط سالم مانده بود یک خاکستری نبود اما فون نیومن با او صحبت
کرد .او از آن موجود پرسید که برای حل مسأله نامرئی شدن چه باید کرد؟ بیگانه به او آموخت
که باید به گذشته رجوع کرده و مطالعات متافیزیکیاش را مرور کند .مشکل اصلی این بود که
مرجع زمانی پرسنل کشتی بر روی نقطه صفر مرجع زمانی کشتی منطبق نشده بود .مرجع زمانی
انسانها به صورت معمول روی نقطه صفر مرجع قرار ندارد بلکه روی لحظه لقاح قفل میشود (تمامی
محاسبات زمانی بر اساس این مرجع محاسبه میگردد) امکان تعامل شخص با یک سیستم تنها
زمانی اتفاق میافتد که مرجع زمانی شخص با سیستم همزمان باشد و قفل زمانی در گذر زمان این
امکان همزمانی با سیستم را به شخص میدهد .قفلهای زمانی (مراکز ثقل زمانی) شکننده هستند.
مجموع نیروی تولید شده در پروژه باعث به هم خوردن قفل زمانی افرای میشد که بر روی عرشه
کشتی بودند .وقتی که کشتی به زمان خودش برگشت ،افراد روی عرشه به خاطر بر هم خوردن مرکز
ثقل زمانی و شکسته شدن آن به همان زمان مرجعی که از آن رفته بودند (زمانی که کشتی هم از آنجا
عزیمت کرده بود) بازنگشتند.
فون نیومان متوجه شد که به یک کامپیوتر نیاز دارد و در کنار آن دانش متافیزیکی برای ادغام
مرجع زمانی انسان در مرجع زمانی کشتی .برای این منظور او در 1950کامپیوتری ساخت .در 1952
او آماده نصب کامیپوتر بود و در 1953آزمایش با موفقیت انجام شد .وقتی آزمایش به پایان رسید
آنها دیگر شناوری و جابجایی در فضا را تجربه نکردند .کار که به اینجا کشید نیروی دریایی پروژه
رنگینکمان را لغو کرد و اسمش را به پروژه فونیکس تغییر داد.
حجم زیادی از اثرات منفی پروژه رنگینکمان کاسته شد و این باعث شد که عدهای ایدههای
جسورانهتری به ذهنشان برسد و در پی برنامههایی برای کنترل ذهن در پروژه فونیکس باشند.
از دل پژوهش درباره نامرئی شدن ،فنآوری رادارگریزی متولد شد و در کنارش پروژههای به
شدت طبقهبندی شده دیگر .در تالش برای سرپوش گذاشتن بر این نوع پروژهها ،در 1983آنها
تصمیم گرفتند که روی تمامی پرسنلی که در این پروژهها شرکت داشتند عملیات کنترل ذهن
را اعمال کنند.
آنها روی پروژه دیگری تحت عنوان «پسرفت سنی» هم کار میکردند .یادمان باشد که در
دهه 1940تسال در فکر توسعه تجهیزاتی بود که با آن بتوان به خدمهای که مرکز ثقل زمانیشان را
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری 156
گم میکنند کمک کرد .دولت برنامه پسرفت سنی را جدی گرفت و آن را توسعه داد .پسرفت سنی
به شکل فیزیکی بود .اگر چه فرد جوانتر میشد ،اما حافظهی مربوط به دوران پیرتر بودنش را حفظ
میکرد .فرضیه تسال این بود که اگر شما مرکز ثقل زمانیتان را در اختیار داشته باشید و در زمان جلو
بروید ،از سن شما کاسته خواهد شد .آنچه که اتفاق میافتد این است که برای بدن بین 30تا 60روز
طول میکشد که تغییرات مربوط به مرجع زمانی را کامل کند .برخی از این موارد را در فیلمی که در
1984به نام آزمایش فیالدلفیا پخش شد نشان دادهاند .دولت دستور داده بود که نمایش آن در ایاالت
متحده تا دو سال ممنوع شود .در 1986این فیلم روی نوارهای ویدئویی منتشر شد .من این فیلم را
در 1988دیدم و دیدن آن کمکم کرد که برخی از خاطراتم از این آزمایش را به یاد بیاورم.
به نظر میرسد که غیر از دانشمندان افراد زیاد دیگری هم درگیر مسأله رازداری بودهاند؟
آنها مأموران دولتی و ارگانهای دولتی و بیشتر اطالعاتیها هستند که همه جا پالس هستند و
مراقب مخفی ماندن مسائل سری هستند .این روزها رعایت مسائل امنیتی بیشتر از اینکه شامل خود
تجهیرات شود شامل کاربرد آن تجهیزات میشود .اوضاع شبیه دهه 1950نیست .53بعنوان مثال
بسته راهنمای موشک بالستیک قاره پیمای Minuteman Xکه توسط کمپانی Northropبرای
نیروی هوایی ساخته شده محرمانه نیست .سیستم مداری آن دقیقاً تشریح شده و محرمانه تلقی
نمیشود ،اما موارد کاربرد و توانایی آن محرمانه بود.
به نظر شما خیلی از اینها را برای پرت کردن حواسها نسبت به اینکه آنها در اصل چه هستند
منتشر نمیشوند؟
البته که اینطور است.
وقتی این همه سال است که فنآوری ضد جاذبه را در اختیارداریم چرا این همه پول خرج
بمبافکنهای رادارگریز کردهایم؟
خوب این هواپیماها ترکیبی از دو جنبه نامرئی شدن هستند .یک جنبه مربوط میشود به ترکیب
و پوشش سطح هواپیما ،جنبه دیگر مربوط میشود به یک نوع پکیج الکترونیکی نامرئی که حاصل
کاری است که سالها پیش در آزمایش فیالدلفیا انجام شده است .اگر چه فنآوری رادارگریز سیستم
دانش ثانویهای هم دارد که بسیار پیشرفته است و اجازه پرواز در فضا را میدهد .نایبرییس ناسا
اعتراف کرده بود که این فنآوری به لطف فنآوری بیگانهها به دست آمده است .او این مسأله را
درسطح افکار عمومی مطرح کرده بود.
در مقابل مطالبی که افشا کردهاید تا کنون اعتراض یا مخالفتی صورت نگرفته است؟
نه .نیروی دریایی کام ً
ال ساکت است اما اعتراضات پنهانی به گوش ما رسیده که نشان میدهد آنها
سخت عصبانی شدهاند .در واقع بند مربوط به «اثر شاهد» به نفع من کار میکند .آنها میدانند که که
چرا نمیتوانند به ما دست بزنند .اگر صدمهای به ما بزنند مشکالت جدی در زمان و فضا به وجود
خواهد آمد .ما دو نفر حامل عوامل مسلم و مشخص ثبات هستیم .اگر اتفاقی برای هریک از ما رخ دهد
میتواند موجب شکاف در ابر فضا شود .واقعیت کل سیستم تغییر خواهد کرد .میخواهم حدس بزنید
که چنین تغییری بیشتر به کدام سو خواهد بود:
ما جنگ جهانی دوم را میلیمتری از آلمانیها بردیم .فنآوری آلمان جلوتر از ما بود .اگر جنگ سی
روز دیگر طول میکشید آلمانیها برنده جنگ بودند .آنها سالح فوقالعاده پیشرفتهای تولید کرده و
آماده بودند تا آن را علیه ما به کار بگیرند .آنها آنقدر به پیروزی نزدیک شده بودند که باعث نگرانی
جدی چرچیل و روزولت شده بود .اگر سیستم به واقعیت موازی (جهان موازی) جابهجا شود ،در این
صورت آلمانیها جنگ را خواهند برد.
( )Majestic 12طبق نظریههای توطئه درباره یوفوها نام سری مورد ادعای کمیتهای از دانشمندان و رهبران نظامی و مقامات دولتی بود که بنا بر فرمان . 54
اجرایی رییسجمهور هری ترومن در 1947برای تسهیل بازیابی و تحقیق درباره سفینههای بیگانه تشکیل شده بود .م
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
159 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
میتوانید توضیح دهید حلقهای که از نظر زمانی بسته شده چطور کار میکند؟
خب ،یکی از مشکالت سفر در زمان این است که وقتی شما در زمان سفر میکنید نمیتوانید دقیقاً
به آن نقطه اصلی برگردید .اگر در زندگیتان دو بار دقیقاً به همان نقطهای برگردید که برای سفر در
زمان از آنجا عزیمت کردهاید ،دچار مشکالت جدی خواهید شد.
میتوانید به حافظهام یاری کنید تا درباره برخی از تاریخهای مربوط به توسعه فنآوری
الکترونیکی کنترل ذهن در آمریکا چیزهایی را به خاطر بیاورم؟
حدود 1969بود که آزمایشهای مربوط به کنترل ذهن به مونتاک منتقل شد .سال 1975بود که
فاز سختافزاری بعضی از آزمایشهای بعدی شروع شد .در 1973بود که تجهیزات موردنیاز برای
اصالح فرستنده Sageسفارش داده شدند .پیمانکار اصلی ITTبود که بخشی از کار را به پیمانکار دیگر
داده بود .بیشتر قراردادها به شرکتهای مستقر در النگ آیلند داده میشد.
پس در واقع آنچه که آنها ثابت کردند این بود که زمانی میتوانستند عملیات کنترل ذهن را
انجام بدهند که آزمایشها به پایان رسیده باشد؟
در اصل آنچه آنها ثابت کردند این بود که میتوانستند کنترل ذهن را روی کسی انجام بدهند که برای
این کار «نشان» شده باشد .این الگو برای هر شخص جدا بود که به شکل یک برنامه کامپیوتری برای
ارسال نصب میشد .در مرتبه دوم طول موجهایی ارسال شد که از قدرت آنها آنقدر کاسته بودند که
مستقیماً روی ذهن افراد اثر بگذارند .میتوانستند به هرکسی که رویش تمرکز میکردند دستور بدهند.
یک بار از دستگاهی استفاده کردند که این اصل را در مقیاس گستردهای انجام میداد .پیامی را منتشر
کردند که طبق آن هر کسی که آن را میشنید میبایست با یک شماره مشخصی تماس بگیرد .از سراسر
ساحل شرقی تا خود فلوریدا بیش از 600نفر تماس گرفته بودند .پس فنآوری کار میکرده است.
جالب است که شخصی که خود را لرد Mattreyaمعرفی میکرد میگفت که او مسیح است که
به سیاره زمین برگشته و او باید با مطبوعات بینالمللی مصاحبه کند تا یک پیام تلهپاتیکی را به کل
سیاره ارسال کند که هر کس به زبان خودش آن را خواهد فهمید .آنها تصورشان این بود که یک پیام
بصری را دریافت کردهاند.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری 160
آیا افرادی که هدف قرار میگرفتند چیزی را که دریافت میکردند اندیشهها و افکار خودشان
تلقی میکردند؟
بله.
پس آنها میتوانند ما را تا آنجا کنترل کنند که اسلحههایمان را به نشانه تسلیم پایین بیاوریم؟
این چیزی است که آنها به آن امید دارند .بستگی دارد که این تجهیزات چقدر تأثیرگذار باشند و
نحوه نصب آنها اینجا و آنجا چگونه باشد ،و اینکه تأثیر بگذارد یا نه بستگی به مداخله افراد کنجکاوی
دارد که از قضیه سر در بیاورند و بخواهند قبل از فرا رسیدن موعد فعالسازی تجهیزات کنترلذهن
آنها را غیرفعال کنند.
نظرتان درباره ایده کشاکش بین اصول اخالقی و فرامین ذهنی چیست؟
شما این اختیار را ندارید که خالف شیوهای که تجهیزات تنظیم شدهاند عمل کنید و این صلب
اختیار زمانی رخ میدهد که شما به اندازه کافی آگاه نباشید که راهی پیدا کنید تا بفهمید چیزی که
درون ذهن شما گذاشتهاند فکر شما نیست .این بیاثر کردن انتخاب نیست ،این فقط مداخله یک
فرمان یا ضربه ولتاژی قوی است .کسانی که به سیگنال هدفمند از طریق تماس با شمارهای که به
ذهنشان وارد شده واکنش نشان دادهاند ،درباره آنچه به ذهنشان خطور کرده تا سمت گوشی تلفن
بروند نظری ندارند .برای دستیابی به یک الگوی پاسخگویی مشخص به پیششرطهایی نیاز هست.
آنها میتوانند عملیات کنترل ذهن را از طریق رسانهها مثل تلویزیون و رادیو انجام دهند؟
البته .نظر شما مبنی برفاسد بودن دولت کام ً
ال درست است .این فساد و تباهی برنامهریزی شده است.
با این نوع فنآوری دیگر چه نیازی به اردوگاههای کار اجباری وجود دارد؟
چون همیشه سر و کله یکسری افراد مقاوم در برابر کنترل ذهن پیدا میشود .به نظر من این
اردوگاهها برای نابود کردن این نوع افراد تأسیس شدهاند نه حبسشان .هدف نخست از تأسیس این
اردوگاهها دسترسی آسان به این قبیل افراد است .در گام بعدی شما میتوانید کل آنها را نابود کنید.
شما نمیتوانید راه بیفتید در خیابان به این و آن شلیک کنید .تخصصشان این است که شما را در
اردوگاهها اسیر کنند و پس از آن ذهنتان را در هم بشکنند .فکر میکنیم که آنها گیوتین هم برای
افراد سرکش به اردوگاهها بردهاند .آنها در پی ایجاد یک نیروی کار برده هستند .قانون H.R. 4079
در کنگره برای همین تصویب شده است .برای ایجاد یک نیروی کار برده در سیستم زندان که بخش
خصوصی آن را اداره خواهد کرد.
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری 162
آیا ایالتها هزینههای مربوط به زندان خصوصی را پرداخت میکنند تا زندانیشان در این
زندانها باشد؟
بله.
پروژههای دیگری از این دست وجود داشته که به سطح عملیاتی رسیده باشد؟ حکومت ایاالت
متحده پشت ماجرا باشد یا مؤسسههایی باشند که برای دولت عملیات دستکاری و کنترل را
روی مردم اعمال کنند؟
بین 1977و 1978پروژهای به نام رؤیاکاوی فعال بود که در 1979متوقف شد .هدف از این پروژه به
چنگ آوردن توانایی فنی برای ورود به ذهن افراد در خواب فرو رفته و کشتن آنها بود .فیلمی بود به نام
Dreamscapeکه آنچه را که آنها کشف کرده و به کار گرفته بودند را نشان میداد .پروژه توسط بخش
سری حکومت به راه افتاد و توسط سازمان امنیت ملی ( )NSAمدیریت شد .رییسجمهور کارتر از وجود
چنین پروژهای باخبر شد و دستور توقف آن را صادر کرد .تجهیزات سختافزاری این پروژه هنوز هم
سالم و دستنخورده در انبار نگهداری میشود .طی عملیاتهای جاسوسی مختلف تالشهایی برای فعال
کردن دوباره این پروژه صورت گرفت و حتی گفته شد که عوامل 55 AT&Tهم در آن دخیل بودند.
. 55بزرگترین شرکت مخابرات تلفن ثابت ،سرویسدهنده اینترنت پهنباند ،اشتراک تلویزیونهای اینترنتی و دومین اپراتور تلفن همراه آمریکا میباشد .م
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
163 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
بیگانهها به شدت درگیر این پروژه بودند .این پروژه منجر به تولید چند سری بمب اعصاب شد که
بعضی از آنها را بمبافکنهای B-1مورد آزمایش قرار داد .میتوان گفت که فنآوری بیگانه بسیاری
در آن به کار رفته بود .در آن زمان گونههای متفاوتی از بیگانهها به AILرفت و آمد میکردند .گروهی
بودند به نام K-Groupکوتاه شده Kondrashkinآنها پوست رنگپریده مایل به سبز داشتند و
تقریباً بیمو بودند .شبیه انسان بودند و پوستشان را سفید کرده و کالهگیس میگذاشتند .آنها از بعد از
دهه 1940در فواصل معین درگیر پروژههای سری بودند.
تازه بودند .انسانهایی که جفتگیری کرده و بچههایی با ژنتیک بیگانه تولید کنند .این قضیه یک قدم
فراتر از سناریوی ربودن است .البته کارهای دیگری هم با نژاد بشر انجام شده است.
مث ً
ال چه کارهایی؟
از سال 1947مؤلفههای سازنده نژاد ششم روی این سیاره تجسم پیدا کرده است .آریانها نژاد پنجم
بودند .دولت سری و گروه اوریون آنها را به چشم تهدید مینگرند .آنها از 1942از این قضیه با خبر
بودند.
چند سال پیش فیلمی درباره چیزهایی شبیه به این ساخته بودند.
بله اسم فیلم یادم نمیآید اما سال 1982ساخته شده بود .در این فیلم دارویی نشان داده شده
بود که مادرها با خوردن آن ،بچههایی 100درصد تلهپاتیکی به دنیا میآوردند .از این نوع وقایع
واقعاً رخ داده است .یک شرکت کانادایی دارویی تولید کرده بود که دقیقاً همین کار را انجام میداد.
بین سالهای 1946تا 1947بود .فورا ً آن را از فروشگاهها جمع کردند .اگر چه به شکل محرمانه از آن
استفاده میشد .در این فیلم حکومت به روشی از امواج الکترومغناطیس برای منفجر کردن سر افراد
و راحت شدن از دستشان استفاده میکرد .این امواج شبیه همانهایی هستند که در پروژه مونتاک
توسعه داده شده است.
آیا نیروهای نورانی مثبتی وجود دارند که در پی به تعادل در آوردن فعالیتهای منفی گروه
اوریون باشند؟
بله هستند ،اما اجازه ندارم هویت آنها را برایتان فاش کنم.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
165 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
فکر میکنید که این گروه همانهایی هستند که بر فراز مخازن هستهای نظامی پرواز کردند و
کالهکهای جنگی را غیرفعال نمودند؟
اگر هم دخالتی داشتهاند من خبر ندارم اما میتوانم بپرسم .بازی هستهای از آن چیزهایی است
که ادامه دادن یا ندادنش به سطح فکری بازیگران بستگی دارد .ایده نبرد هستهای مدتها است که
فکر قدرتهای بزرگ زمین را به خود مشغول نمیکند .خطر زمستان هستهای و این حقیقت که شما
نمیتوانید دو سالح هستهای را در فاصله کوتاه از یکدیگر منفجر کنید آنها را ترسانده است.
فکر میکنم خیلیها میدانند که همین نیروهایی که امروزه کنترل ایاالت متحده را در اختیار دارند
همان کسانی هستند که قدرتگیری تدریجی آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی را مورد حمایت قرار
دادند و کار را تا وقوع جنگ جهانی دوم و جنگ ویتنام پیش بردند .در بسیاری از عرصهها به مردم دروغ
گفته شد و بخصوص از اوایل دهه 1930آنها نمیدانند که چه کارهایی در حال انجام شدن هست.
اغلب مردم فکر میکنند که کنگره و رییسجمهور ،کشور را مطابق قانون اساسی اداره میکنند.
یک چنین چیزی را از رابرت الزار شنیدهام .دانشمند ( EG &Gپیمانکار امور دفاعی) و بقیه کسانی
که به این سطح باالی مشارکت بینالمللی اشاره کردهاند .آیا همینطور است که آنها میگویند؟
بله یک تایید صالحیت امنیتی در سطح سیاه (سطح فوق امنیتی با دسترسی و اختیارات ویژه .م)
وجود دارد.
کرد .اگر چه کار نادرستی است ،اما نسبت به روش قدیمی شوک الکتریکی انسانیتر است .فقط به
عوض اینکه از این دستگاه به نفع فرد استفاده کنند ،از آن برای کنترل فرد استفاده میکنند.
در مورد سفینه بیگانه ،همانی که در زیرزمین مونتاک به دام افتاده بود دیگر چه میدانید؟
من جزو گروهی بودم که سفینه را اوراق کردیم .میخواستیم بفهمیم که اجزای آن چطور کار
میکنند .دستورالعملهایشان برای خواندن موجود بود اما زبانشان را بلد نبودیم .سفینه هفت سرنشین
داشت که چهار تای آنها حاضر نبودند با ما حرف بزنند .سرانجام سه تای آنها حاضر به حرف زدن شدند
و ما زبانشان را یاد گرفتیم و از دستورالعملها درباره ترکیب و تعمیر و نگهداری سفینه سر در آوردیم...
در زیرزمین مونتاک ظاهر شد ،ما در ابتدا نگران این بودیم که نکند این سفینه یک نوع «سفینه گشتی
جلودار» برای مقدمات یک حمله فراگیر از همین نوع باشد.
جان لیر
پیشین چند خط هوایی بزرگ بوده و برای بیش از 50کشور 160نوع هواپیمای مختلف را به پرواز در آورده است .او
ِ . 56جان لیر ( - )John Learیوفولوژیست -کاپیتان
هفت رکورد سرعت جهانی را در لیر جت ثبت کرده و تنها خلبانی است که تمامی گواهینامههای پروازی صادر شده توسط اداره هوانوردی فدرال را دریافت کرده است.
جان لیر مأموریتهای پروازی زیادی را در سراسر جهان برای سازمان سیا و دیگر سازمانهای حکومتی انجام داده است .جان لیر پس از صحبت با پرسنل نیروی هوایی
ایاالت متحده که شاهد فرود یک یوفو در پایگاه نیروی هوایی سلطنتی Bentwatersواقع در 130کیلومتری شمال شرقی لندن بودهاند به موضوع اشیاء پرنده ناشناخته
عالقمند شده است.
جت لیر :از سازندگان آمریکایی جتهای تجاری برای استفادههای شخصی و نظامی است .این شرکت را پدر جان لیر ،ویلیام پاول لیر در دهه 1950بنیان نهاده است.
فعالیتها و عالقمندیهای لیر در این سایتها بازتاب مییابد:
http://www.therealjohnlear.com
http://www.thelivingmoon.com
http://www.godlikeproductions.com
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
169 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
مسأله این بوده که آنها در جستجوی یک سری عناصر کمیاب زمین بودهاند و ظاهرا ً نتوانستهاند
آنها را در سیاره دیگری پیدا کنند .رابرت الزار 57به کتابی درباره تاریخ زمین اشاره میکند 58که در آن
گفته شده« :انسانها مثل کالبدها (محفظههایی) برای روح هستند و میتوانند روح را با استفاده از یک
سیستم مبادله و معاوضه ،داد و ستد کنند ».بیگانهها تمام وقت مشغول این کار هستند.
برای مفهوم مالکیت که برای انسانها در نظر گرفته میشود چه نظری دارید؟
چه در مورد بدن باشد چه روح که در قالب مفهوم مالکیت در نظر گرفته شوند باید بگویم چیزی
نمیدانم .ظاهرا ً که آنها به بدن و ژنتیک و توانایی ذهنی انسان عالقمند هستند .این تواناییهای
تقریباً نامحدود ذهن انسان است که این گونههای بیگانه به آن عالقمند شدهاند.
در یکی از کتابهای لیندا مولتون هاو 59تصاویر یک نوع دستنوشته بیگانه درج شده است.
هرگز توانستهاید نوع زبانشان را بفهمید؟
زبانی که آنها استفاده میکردند ظاهرا ً همان زبان خاکستریها و نمادی که خاکستریها استفاده
میکنند همان نمادی است که کمیسیون سهجانبه 60استفاده میکند.
. 59لیندا مولتون هاو روزنامهنگار و مستندساز آمریکایی است که بیشتر به خاطر کارهایش در زمینه یوفولوژی مشهور است .او در حال حاضر در آلبوکرکی نیومکزیکو
زندگی میکند .سایت https://www.earthfiles.com :
: Trilateral Commission . 60بنیادی که در 1973توسط دیوید راکفلر بنا نهاده شد .م
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
171 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
البته االن که روشن نمیشود ،احتماالً به این دلیل که تمامی ورودیهای اصلی و محور آسانسور را با
سیمان پرکردهاند.
مشهور است که گروه اوریون با گروه الوهیم در وضعیت جنگی قرار دارد .به نظر شما درست است؟
بله این درست است .گروه الوهیم نژاد بسیار قدیمی است .شاید قدیمیترین نژاد کیهان .حداقل
قدیمیترین نژادی که ما میشناسیم.
آیا گونههای خاصی وجود دارند که بیشترین کنترل را روی انسانها داشته باشند؟
گروه مکار و حیلهگر اوریون که در پس پرده میتواند هر کس را از جمله خاکستریها را کنترل
کند .گروه اوریون شامل انواع گوناگون خزندهها میشود.
. 61قلب عقرب .درخشانترین ستاره صورت فلکی کژدم است .قلب عقرب یک ابرغول سرخ و یکی از درخشانترین ستارههای آسمان است .م
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری 172
تونل اصلی ،سروکلهشان پیدا شد و چند نفر از ما را گرفتند و به ما اجازه رفتن ندادند تا یکی از ما به
عقب برگشته و کریستال را برای آنها بیاورد.
کاری که خواسته بودند را برای آنها انجام دادیم .مسأله این بود که ما مدت زیادی را در تونل زمان
سپری کرده بودیم و این باعث میشد که مراجع زمانی یک انسان منفسخ شود و یکی از کسانی که در
آنجا گیر افتاده بود ،هر یک ساعت پیرتر میشد و ظرف سه روز به علت کهولت سن فوت کرد.
پس در دهه 1970آنها علیه آنچه در حال رخ دادن بود جبهه گرفتند و از راههای مختلف برای
توقفش تالش کردند؟
بله .در مونتاک ما موفق شدیم گذشته را تغییر دهیم .من میدانم که این کار شدنی است ،اما قدرت
زیادی طلب میکند و بیش از یک ماشین زمان الزم میشود .اما نمیخواهم وارد این بخش از ماجرا بشوم.
پس کسی که رییس یک دولت جهانی است این طرف و آن طرف میرود و پدری هم ندارد؟ به
لحاظ تئوریک درست است؟ چنین آدمی اص ً
ال چطور میتواند وجود داشته باشد؟
سؤال خوبی است .این یکی دیگر از تناقضهای زمان است.
این شخص قبل از اینکه آنها به گذشته رجوع کنند و پدرش را بکشند وجود داشته؟
بله .تصور آنها این بوده که این شخص ناپدید خواهد شد ،ولی مورد هنوز سر جایش بود.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
173 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
چرا؟
زیرا آنها بنیان چیزی را ریخته بودند که به آن شکاف مصنوعی در زمان گفته میشود .از آنجایی که
ماشین زمان بر اساس شکافهای مصنوعی در زمان ساخته شده بودند ،تمام عملکرد آنها وابسته به
شکافهای زمانی بودِ .
وقت از نو شروع کردن رسیده بود.
آیا آنها طرح جدید واقعی بر اساس شکاف زمان ساختهاند که هنگام وقوع شکاف زمانی ممکن
است ناپدید شود؟
نمیدانم .نمیتوانم در مورد کل حکومت حرف بزنم.
با توجه به مسائل مشابهی که در دولت سری در خصوص گروههای بیگانه پیش آمده نظر
خاصی ندارید؟
خب ،آنها برای خالصی از دست گریها دچار وحشت شدهاند .دیگر خبر ندارم که بر وحشتشان
افزوده شده یا نه ،چون متوجه شدهام که در اصل اوریونها رفتهاند .به جز تیمی که برای پاکسازی
مانده .آنها سیستمهای حامی حیات خودشان را دارند.
گروه دیگری از بیگانهها در نوامبر 1990سیستمهایی که به شکل کلی حیات بقیه بیگانهها را
تضمین میکردند را نابود کردهاند .آنها نمیتوانند بدون حمایت الکترونیکی از سوی حلقهای از
ماهوارههایی که در اعصار گذشته کار گذاشته شدهاند دوام بیاورند .تقریباً همه آنها برداشته و برده
شدهاند.
این همه چطور با این گمانه مربوط میشود که سیارکی با نژادی از خزندگان وارد منظومه
خورشیدی ما میشود .آنها سیستمهای حامی الکترونیکی خودشان را به راه میاندازند؟
بله .آنها ماهوارهها را جایگزین خواهند کرد و ممکن است بزودی برگردند.
نظر شما درباره اینکه سیارکی پر از خزندگان از اوریون یا دراکو به اینجا خواهند آمد چیست؟
خوب ما سیگنالهایی که از سیارک میآمد را رصد کردیم .این سیگنالها در حدود 25مگاهرتز
هستند که توسط 12موج حامل که به صورت مجزا و با فاصله از هم حمل میشوند به زمین میرسند.
خزندههای گروه اوریون دوازده چاکرا دارند ،شاید این ربطی به موضوع داشته باشد.
پس این سیگنالها میتوانند نشانهای از ماتریکس سیگنالهای حیات و تغذیه الکترونیکی آنها
باشند؟
بله .پس ضروری است که فرستندههای خودمان را برای مداخله در این نوع تجلی
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
175 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
الکترومغناطیسی مستقرکنیم.
حال که گروه اوریون به طور موقت رفتهاند این مسأله چه تأثیری روی نقشههای دولت جهانی
میگذارد؟
تغییراتی در سیستم پشتیبانی حکومت جهانی رخ داده است .گروه اوریون از آنها حمایت میکرد و
حال با خروج آنها با اعمال تغییرات حکومت جهانی باز هم تواناییهای گذشته را حفظ کردهاند.
خب ،از آنجایی که آنها نگران رفتارهای افراطی خاکستریها (گریها) بودهاند این احتمال
وجود دارد که یک گروه انشعابی بودهاند که هیچ ربطی به دراکو (اژدها) نداشتهاند.
احتمال گروه انشعابی بودنشان هست .من تصورم این نیست که کل اتحاد اوریون شر هستند.
گروهی در اتحاد اوریون کارشان به نوعی رصد و نظارت است و ظاهرا ً کام ً
ال نگران عملکرد گریها
هستند ،اما تعدادشان آنقدر نیست که عم ً
ال بتوانند در این باره کاری بکنند .محور اصلی و قلب تپنده
ال خودمحور و شرور است. اتحاد اوریون که با آن آشنا هستیم کام ً
ِ
دتریک مریلند به وجود آمده هارت و پورت است؟ و پس اینکه میگویند ایدز در پایگاه فورت
اینکه بیگانهها پشت این قضیه هستند؟
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
177 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
نمیدانم .احتمالش زیاد است که این همه منشاءاش به خود سازمان بهداشت جهانی برگردد و
اینکه پشت درهای بسته چه کردهاند .گمان من بر این است که شما باید برگردید به گذشته و ببینید
که چه کسی مسئول این طرح شیطانی در سازمان بهداشت جهانی است تا ویروسی را خلق کنند که
بتواند سیستم ایمنی بدن را از کار بیاندازد .آنها متوجه شدهاند که ویروس به محض انتشار به شکل
دیوانهواری دچار موتاسیون (جهش و دگرگونی شده) و راهی هم وجود ندارد که شما بتوانید واکسنی
برای آن تولید کنید .دولت راههایی برای درمان آن دارد ،اما این راهها هم گزینشی هستند .درمان
میتواند به روش الکترومغناطیسی انجام شود یا از دیگر روشهایی کمک گرفته شود که کشف شده
است .اما دولت نمیخواهد که این قضیه ابعاد جهانی به خود بگیرد .بخشی از آن به برنامه کاهش
جمعیت برمیگردد.
آمارهای اخیر از این حکایت دارند که 92درصد تمامی نوزادان متولد شده در آفریقا ویروسی
هستند.
بله در هند رقم 5درصد است.
برای یک دولت بسیار غیرمسئوالنه است چیزی را خلق کند که چنین بالیی سر آنها بیاورد و
جان مردم را بگیرد.
گسترش ویروس به این شکل ناخواسته بوده است .آنها باید میدانستند که ممکن است این قضیه
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری 178
از کنترل آنها خارج شود .آنها نمیدانستند که چه اتفاقی رخ خواهد داد .تصویری که در ذهن داشتند
این بود که ویروس بر کسانی که در اوج جوانی هستند تأثیر بیشتری خواهد گذاشت.
اگرآنها میتوانند در زمان سفر کنند و تغییرات ژئوفیزیکی را بشناسند و مراقب بخش اعظم
جمعیت جهان باشند ،چرا باید این همه خود را دچار دردسر کنند؟ به ویژه اینکه یک سری
پیرمرد 50ساله بخواهند 30سال برای تحقق اهدافشان صبر کنند.
نمیدانم .مشخص است که آنها فکر اینجا را نکرده بودند .با اینکه مسئول اصلی تمام این وقایع آنها
نبودهاند و تنها کسانی که در دراز مدت از این قضیه نفع میبرند بیگانهها هستند .بررسی بیشتر نشان
میدهد که در نهایت نیروهای منفی فرازمینی مسئول هستند .بیگانهها از تغییرات باخبر بودهاند.
اص ً
ال ویروس را چطور پخش کردهاند؟
از طریق پروژه واکسیناسیون سازمان بهداشت جهانی و استفاده از سرنگهای آلوده به ویروس.
برنامه ابتدا در آفریقا به سال 1974با واکسیناسیون آبله شروع شد .سپس به سراغ برزیل و بقیه
کشورهای اسپانیولی زبان رفتند .در 1978آنها گاما گلوبین موجود در واکسن هپاتیت Bرا آلوده
کردند و چون همجنسگراها بزرگترین جمعیت مصرف کننده این واکسنها بودند ،برای همین بود
که اولین بار در آمریکا چو انداختند که همجنسگراها ایدز دارند و مدعی شدند که همجنسگرایی
بیماری است.
واقعیت ماجرا این بود که گفتم .اما اوانجلیستها سریع داستان را قاپیدند و گفتند که ایدز بالیی
است که خدا سر همجنسگراها نازل کرده است .آنهایی که همجنسگرا نبودند خیالشان راحت بود.
کسی که این نقشه را کشیده بود روی توانایی تغییر شکل ویروس حساب نکرده بود .هر کسی که این
نقشه را طراحی کرده باید آدم فرصت طلبی باشد.
هر بار که این ابرهای آمیبی شکل ،که مرتب در حال تغییر شکل هستند ،ظاهر میشدند چه
نوع اختاللهایی پدید میآمد؟
اختالالت تنفسی در منطقه نیویورک و کل ساحل غربی فراگیر شد .جزئیات ماجرا برای تجزیه و
تحلیل بیشتر ناکافی هستند .اما معلوم بود که دولت قضیه را جدی گرفته و به مسأله بزرگی تبدیل
شده است .این بیماری مستقیماً روی سیستم دفاعی بدن اثر میگذاشت .پشت پرده حمالت
62
آنفوالنزایی 1916و 1917که باعث کشته شدن انسانهای زیادی شد همین عامل قرار داشت.
. 62مقایسه کنید با دوران اخیر و شیوع ناگهانی آنفوالنزای خوکی و مرغی و ویروس ابوال .م
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
179 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
آیا این امکان وجود دارد که الیه اوزون عمدا ً دستکاری شده باشد که باعث چنین فالکتی شود
و اجازه نفوذ چنین بیماریهایی را بدهد؟
نمیدانم .فقط میدانم که اثر گلخانهای هم به همین علت به وجود آمده است.
گونه خاصی از بیگانهها وجود دارند که خشک و بیابانی شدن زمین به نفع آنها باشد؟
بله .گونههای خزنده بهترین کاندیدا هستند.
آیا پلیادینها از تقویتکننده جاذبه برای درهم تنیدن زمان – فضا استفاده میکنند؟
نه .آنها سیستمهای پیشرانه بسیار ویژه ابرفضایی دارند و کار را به روش معمول انجام نمیدهند .آنها
به جای چینخوردگی در زمان و فضا از شتاب استفاده میکنند.
برد عملیاتی آن یک سال نوری است .میتوانیم هر فضاپیمایی را بیرون از منظومه خورشیدی هدف
قرار دهیم.
خالصه اخباری را دیدم که از تغییر رویکرد فنآوری جنگ ستارگان خبر میداد .تا جایی که
بتوانند سیارکهای مهاجم و خطرناک را منهدم کنند .این در اصل استفاده از سیستم دفاعی
سیارهای علیه بیگانگان نیست؟
بله .دستورهای واشنگتن ظاهرا ً به این واقعیت اشاره دارد که دولت سری میخواهد در همه
حال هیچ بیگانهای در برنامههایش مزاحمت ایجاد نکند .آنها مشکالت خود را با خاکستریها حل
نکردهاند.
چرا پیش از این یکبار گفته شده که 2011آخرین سالی خواهد بود که ما همه چیز را محسوس و
ملموس می بینیم ؟
در تقویم مایا اشاره شده که 2011تا 2013پلی برای چنین چیزی خواهند بود .روشنضمیرها
گفتهاند پیرامون 2013پلی وجود دارد که آنها نمیتوانند از آن عبور کنند.
به نظر میرسد که بیدرنگ تهییج آگاهی ما برای رفتن به چگالی چهارم آغاز شده باشد.
درست است .شواهدی از این دست قابل لمس است.
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
181 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
برخی مسائل هم درباره چرخههای زیستی سیاره بود که اگر میتوانید دوباره شرح بدهید؟
چرخههای انسانی شناخته شده هستند .آنچه که تا بعد از 1983و آزمایشهای مونتاک
نمیدانستیم این بود که زمین هم چرخههای زیستی دارد .این قضیه به شکلی تصادفی کشف شد.
بعد از تجزیه و تحلیل معلوم شد که چهار چرخهی اصلی وجود دارد .آنها چهار چرخه هستند که هر
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری 182
20سال به نقطه اوج خود میرسند .همیشه هم این اتفاق در دوازده آگوست رخ میدهد.
شما باید فیلم Milleneumرا دیده باشید .درباره مفاهیم به تصویر کشیده شده در این فیلم
چه نظری دارید؟
بله ،فیلم عالی است .تالشی برای برخی ناپدید شدنها و ایده مسحور کنندهای دارد .به اندازه
کافی خوب کار شده و آنچه را که واقعاً حدود سال 1965در دنور رخ داده را رو کرده است .جتی که در
روز روشن بدون مواجهه با شرایط آب و هوایی نامناسب در مراحل نهایی فرود ناگهان از صفحه رادار
محو میشود .هرگز هم پیدا نشد و هیچ ردی از خود به جا نگذاشت .سالها بعد در توسکان ،من پسر
کسی که نایب رییس شرکت هواپیمایی یونایتد ایرالین بود را دیدم و درباره این واقعه از او پرسیدم.
او گفت« :این قضیه را از کجا شنیدهای؟» گفتم که درروزنامهها خواندم و بعد از آن هم که سر و صدا
فروکش کرد .او گفت که باور کنید چنین واقعهای رخ داده است .از او پرسیدم که اگر چیزی درباره
این واقعه میداند به من بگوید ،و او گفت که آنها نمیدانند که اص ً
ال چی شده .الشهای از هواپیما
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
183 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
باقی نمانده و وقوع چنین رخدادی غیرممکن به نظر میرسد ،اما این واقعه رخ داده است .آنچه در
فیلم Milleniumمطرح شده بیشتر در امتداد چیزی بوده که در پروژه فونیکس در حال توسعهاش
بودهاند.
اورگون در منطقه مونت هوود ساخته شده است .مکانهایی که تأسیسات مربوط به شبیهسازی در آنها
ساخته میشود باید از میدان ژئومغناطیسی پایدار و یک سری ویژگیهای خاص برخوردار باشند ،چون
اگر غیر از این باشد فرایند شبیهسازی درست عمل نمیکند.
اکنون آنها شبیهسازی را باسرعت بیشتری انجام میدهند .آنها از تمام کلهگندههای حاکمیت
یک کپی تهیه کردهاند .بخشی از آن به دالیل امنیتی است .همچنین وقتی وضعیتی به وجود آید
که شخص تاریخ مصرفاش تمام شود ،آنها از آن شخص یک نسخه شبیهسازی شده تهیه میکنند و
شخص اصلی را میکشند .ظاهرا ً که از این نوع موارد بسیار رخ میدهد.
شایعاتی وجود دارد که کپی کارتر و ریگان را جایگزین آنها کرده بودند.
بله من هم شنیدهام ،اما اطالع درست و دقیقی ندارم که بخواهم تأییدش کنم .ظاهرا ً ریگان بعد از
تالش برای ترورش ،بخصوص بعد از ترخیصش از بیمارستان کمی بامزهتر شده بود.
آنچه که درباره تأسیسات شبیهسازی شده در پورتلند گفتید عجیب و غریب است .در دهه
1960و 1970گزارشی درباره کسی که گفته شده در آنجا دیده شده و خیلی شبیه هیتلر بوده
وجود ندارد؟
بله عجیب است .در آنجا هیچ نوع ارتباطی از این دست وجود نداشته که بخواهیم تصدیقش کنیم،
اما هر چیزی امکانپذیر است .هیتلر میتوانست در زمانی دیرتر یعنی 1984مرده باشد .شایعاتی را
شنیدهام که او مدیر ارشد پروژه فونیکس بود.
اما برای اغلب مردم چنین شایعاتی ارزش چندانی ندارد.
آیشمن تا زمانی که توسط اسرائیلیها دستگیر نشده بود درگیر این قضیه بود .دانشمندان طراز
اول نازی هم در قضیه دخیل بودند .مردی به نام هانتر من دستیار مدیر پروژه بود .وقتی بدانیم چه
افرادی در رأس این پروژه بودهاند شگفتزده میشویم .مجموعهای از نازیهای اصیل در رأس پروژه
بودند .آلمانیها در جریان کار با گریها و فرایندهای شبیهسازی دخالت داشتند.
دو گانگی و در عین حال در کنار هم بودن آلمانیها و یهودیها جالب است .اخیرا ً اطالعاتی به
دست ما رسیده که این دو گروه از یک منشاء و خارج از اینجا آمدهاند و در واقع برای حل و فصل
اختالفاتشان به این سیاره محکوم شدهاند .ظاهرا ً که همیشه در پی نابودی یکدیگر بودهاند و هنوز هم
این کار را در سطوح مختلف انجام میدهند .حدس من این است که بقیه باید منتظر باشند و ببینند
چه میشود و این فقط به آشفتگی میافزاید .ظاهرا ً هر دو گروه منفیگرا و متمایل به کار برای منفعت
خود هستند تا خدمتی هم به دیگران کرده باشند.
اخیرا ً حرفهایی توسط ربوده شدهها زده شده مبنی بر اینکه آنها را ربوده و به پایگاههای مشترک
نازی -بیگانه بردهاند ،که روی در و دیوارش صلیب شکسته آویزان بوده است .این همه هم طی دو
سال اخیر رخ داده است.
64
ماجرای راینهلود اشمیت یادتان هست؟
. 64ماجرای راینهولد اشمیت
راینهولد اشمیت ( )1897- 1974کسی بود که در 1957به یک «برخورد کننده »Contactee /تبدیل شد .آن هم در دورانی که چنین ادعایی با جرج آدامسکی در
1953شروع شده بود( .بعدها کلود ویرلهون هم در سال 1973مدعی چنین تماسی شد و آئین رائیلیان را بنیان نهاد .م) اشمیت در نبراسکا متولد و در آنجا بزرگ شده
بود .جایی که بخش اعظم زندگیش را صرف خرید و فروش غالت کرده بود .او پس از اینکه در 5نوامبر 1957ماجرای تجربهاش را بیان کرد به یک «برخورد کننده» تبدیل
شد .او جزئیات این برخورد را در کتابش «در آستانه آینده» بیان کرده است.
وقتی در حال رانندگی در یک منطقه روستایی در نزدیکی کریِ نبراسکا بود متوجه یک شیء بزرگ سیگاری شکلی میشود که درمزرعه فرود آمده بود .خیلی زود خدمه
ال شبیه انسان بودند .چهار مرد و دو زن که ظاهرا ً به آلمانی بینقصی
سفینه متوجه حضورش شده و او را به سفینه اسکورت میکنند .خدمه سفینه بیگانههایی فضایی کام ً
حرف میزدند و مدعی بودند که از سیاره زحل آمدهاند.
آنها مدعی بودند که به پرتاب ماهواره اسپوتنیک روسیه و برنامههای ماهوارهای ایاالت متحده عالقمند شدهاند .اشمیت بعدها به پلیس محلی گفت که او «جای فرود» را
میداند .جایی که آنها یک رد عمیق و «پسماندی از علفهای مرموز» پیدا کردند .همچون جرج آدامسکی و بقیه ،اشمیت هم ادعا میکند که سفینه فضایی فرازمینی را
دیده و گفتگوی بسیار دوستانهای با خدمه آن داشته است .اشمیت اشاره میکند که آنها قهوه مارک ام جی بی را نوشیدهاند و اینکه سوار یک مدل ماشین اسپرت ام جی
از همان نوعی که معموالً در زمین استفاده می شود شدهاند و در سفینه سیگاری شکل سیر و سیاحت کردهاند( .اما نقاشی شماتیکی که داخل سفینه را نشان میدهد و
بعدها در کتاب اشمیت چاپ شده فولکس واگن قورباغهای آلمانی را نشان میدهد نه یک ماشین اسپرت ام جی را).
برخالف اغلب سفینههای فضایی ،سفینه زحلیها در هر دو انتهای خود ملخهای بزرگی داشت .در نهایت اشمیت سوار بر سفینه مادر سیروسیاحت کرده و در مدار زمین
گردش میکند .چیزی که تقریباً همه «برخورد کنندهها» در دهه 1950آن را گزارش کردهاند .اشمیت به برخورد کنندههای دیگری همچون وین سولو آهو و جان اوتو
پیوست و با آنها در سراسر ایاالت متحده سخنرانی کرد آن هم ظرف دو ماه پس از «نخستین برخوردی» که ماجرایش را تعریف کرده بود .به نظر میرسید که اشمیت
عالقهای به بنیانگذاری یک فرقه مذهبی ندارد .اگر چه که طبق معمول پیام زحلیها یک پیام مذهبی برادرانه بود و این نکته را افشا میکرد که آنها در زمان عیسی که
یک ونوسی بود به کمک او آمده و او را در مأموریتش بر زمین یاری دادهاند.
اشمیت به بیکرز فیلد کالیفرنیا نقل مکان کرد و چند سال بعد را به سخنرانی در اینجا و آنجا مشغول شد .او در سخنرانیهای خود به مخاطبانش که بخش اعظم آن را
زنهای سالمند تشکیل میدادند ،میگفت که طی حضور و گردشش در سفینههای فضایی او از محل ذخایر معدنی باارزشی با خبر شده است .از جمله شکل بیهمتایی از
کریستال کوآرتز را کشف کرده که میتوانسته سرطان را درمان کند.
او میبایست هر چه زودتر بودجه الزم را برای شروع عملیات معدنکاوی و استخراج کریستالها شروع میکرد تا بتواند خواص درمانی آنها را اثبات کند .خانمهای زیادی
ال فضایی» یاریاش کرده باشند! تا قبل از دستگیری به اتهام کالهبرداری او نزدیک به پا پیش گذاشتند و با چند هزار دالر به ندای او لبیک گفتند تا در این مأموریت «کام ً
30،000دالر جمعآوری کرده بود .در مورد اینکه او بعدها کار و بارش چه بوده اطالعات کمی وجود دارد ،جز اینکه بعد از آزادیش از زندان به نبراسکا برمیگردد.
در 1963قبل از شروع مشکالت قانونیاش او جزوهاش را به نام «تماس من با مردم فضایی» منتشر کرد .همچنین او فیلم کوتاه و کمخرجی ساخت که در آن
بازدیدکنندگان فرضیاش را در سفینه فضایی زحل به نمایش میگذاشت .این فیلم «در آستانه آینده» نام دارد که در سرآغاز آن بازیگری شبیه به النگ جان نیل -مجری
با نفوذ برنامه گفتگوی رادیویی نیویورک سیتی -با اشمیت مصاحبه میکند .در فلشبک ما دیدارش از کشتی فضایی و گفتگویش با زحلیها را مشاهده میکنیم .از جمله
با کاپیتان کشتی آقای ایکس و دو دختر داف فضایی که شبیه کارو و تونگای سریال علمی تخیلی Space Patrolبودند که در اوایل دهه 1950از تلویزیون پخش میشد.
ال مشخص بود که این نسخه به قصد فروش به تماشاچی ،قبل و بعد از دیدن فیلم چاپ جزوه اشمیت با عنوان جدید «در آستانه آینده» با تصاویری از فیلم مصور شد و کام ً
شده است .این جزوه هنوز هم چاپ میشود .طبق این جزوه طی مدتی که اشمیت در سفینه سیگاری شکل هست کتابچههایی که حاوی پیشگوییهایی درباره زمین
ما هستند و سالهای 1958تا 1998را در بر میگیرند را بررسی میکند که در انتها «چرخه کنونی زمین به پایان میرسد» .نه جزئیات دیگری ارایه میشود و نه اشمیت
ادعای پیامبری کرده و فرقه جدیدی راه میاندازد .مشخص بود که اشمیت هم کتاب برخورد کننده پرآوازه دهه 1950جرج هانت ویلیامسون به نام «راز مکانهای شیر» را
که در 1958منتشر شده بود را خوانده است .چون او بازگویی میکند که چگونه آقای ایکس یکبار او را به هرم بزرگ و به یک تاالر سری زیرزمینی برده ،جایی که او بشقاب
پرنده کوچک عیسی را دیده که با آن دو هزار سال پیش از موطنش ونوس به زمین برای انجام مأموریتی آمده و بعد از آن استفاده کرده و به ونوس برگشته است .آقای
ایکس هم شخصاً این بشقاب پرنده را به داالن زیر اهرام برگردانده است.
• منابع :
Lewis, James R., editor. UFOs and Popular Culture, Santa Barbara, CA: ABC-CLIO, Inc., 2000. Schmidt, Reinhold O. The Edge of To-
morrow, self-published, c. 1964.
او تاجری بود که در دهه 1950در نیوجرسی زندگی میکرد .باالخره توانستم یک کپی از کتابش
را تهیه کنم .او مدعی شده که وقتی از محل کارش به سمت خانه رانندگی میکرده ماشینش دچار
مشکل شده است.کسی به او نزدیک شده و او را ربوده و به درون یک شیء پرنده ناشناخته بردهاند.
تمام کسانی که آنجا بودند لباس سیاه پوشیده بودند و به آلمانی حرف میزدند .او گفته که آنها شبیه
نازیها به نظر میرسیدند .البته او مطمئن نبود فقط گمان میکرد که چنین است .بعد از آن هم چند
باری او را ربودند .او شروع به صحبت درباره این ربودنها نمود و این صحبتها باعث شد که مأموران
دولتی به سراغش بروند و به او بگویند که الزم است دهانش را ببندد .اما او سماجت به خرج میدهد.
آنها هم او را برای چهار ماه به یک بیمارستان روانی فرستادند .وقتی که از بیمارستان مرخص شده
بود آدم دیگری شده بود .مدتی بعد از آن هم فوت کرد .تا زمانی که او را به بیمارستان روانی نفرستاده
بودند او اصرار داشت که چنین ماجرایی برای او رخ داده است .تقریباً سال 1956بود ،مطمئن نیستم.
او تاجر سرشناسی بود و این داستان هم در زمان خودش بسیار مهیج بود.
آنچه که پیش از این در مورد سیستم خونی مسی گفتید بسیار جالب بود .آیا نوردیکها
دخالتی در این قضیه دارند؟
بله .اگر چه نوردیکها ظاهرشان شبیه انسانها است و در واقع انساننما هستند .تفاوتهای ظریفی در
فیزیولوژی بیگانه نوردیکی وجود دارد و حجم اعظم آن برمیگردد به محیطی که در آن زندگی و رشد
کردهاند .سیاره آنها شدیدا ً گرم و خشک است و اتمسفر آنها حاوی اکسیژن کمتری است .ظرفیت
ریه آنها بزرگتر از انسانها است و سیستم خونی مسی آنها در حمل اکسیژن به شکل مؤثرتری عملی
میکند.
چشمهای آنها توسط پلک داخلی محافظت میشود و امکان رؤیت طیف فرابنفش را برایشان
فراهم میآورد .آنها فقط 28دندان دارند چون فاقد یک جفت دندان آسیایی پشتی هستند .مغز
آنها حدود 2میلی متر ضخیمتر و استخوانشان سختتر است .سرهایشان نسبت به انسانها کشیدهتر
است .تا جایی که به ساختار و اندازه مربوط میشود ،جز در بخش میانی ،مغز همان مغز انسان است.
بخش میانی مغز آنها جایی است که مهارتهای مربوط به تلهپاتی و تلهکنتیک (حرکت اشیاء از راه
دور) در آنجا شکل میگیرد .این توضیحی است برای تواناییهای سایونیکس 65نوردیکها .میانگین
قد آنها دو متر است .آنها غدههای ترشح عرق ندارند و پوست آنها اجازه جذب رطوبت از هوا ،بعالوه
رطوبت رخنه کرده به بدن را میدهد .ضربان قلبشان در حدود 242ضربه در دقیقه و فشارخون آنها
اسپوتنیک( ۱-به روسی — Cпутник-1 :به معنی همسفر )۱-نخستین ماهواره فضایی جهان بود که در تاریخ ۱۲مهر ۴( ۱۳۳۶اکتبر )۱۹۵۷توسط اتحاد جماهیر
شوروی از پایگاه فضایی بایکونور به مدار زمین پرتاب شد .پرتاب اسپوتنیک ۱-به مدار زمین آغازگر عصر فضا و مسابقه فضایی بود.
. 65پدیدههایی که در آنها نیروی ذهن قادر به ایجاد تأثیر بر دیگر اشیا بیرون از مغز انسان باشد .م
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری 188
بطور متوسط 80سیستولیک و 40دیاستولیک است .رگهای خونی آنها به شدت متسع است .قلب
در جایی قرار دارد که کبد هست .غضروفی که از قلب انسان حفاظت میکند در نوردیکها امتداد آن
به سمت پایین 3/5سانت بیشتر و برای محافظت از این ساختار الزم است .در تباین با سلولهای خون
مقعر انسان سلولهای خون آنها محدبالطرفین هستند .کلیه آنها طوری است که فقط اجازه میدهد
نصف مایعات بیهوده دفع شوند .ظاهرا ً بقیه دوباره به سیستم بدن برگردانده میشوند .ادرار آنها مثل
مواد معدنی غلیظ میماند .رنگ ترکیب آن مثل نفت خام تازه استخراج شده است و مدفوع آنها مثل
گلولههای خشکی میماند که تمام رطوبتش گرفته شده باشد.
نوردیکهای بالغ میتوانند میزان آدرنالین بدنشان را تنظیم کنند .آنها فاقد غده صنوبری هستند
و مؤنثهای نوردیک قابلیت باردار شدن در هر زمانی را دارند ،اما مذکرها فقط یکبار در سال میتوانند
باردار کنند .دوره نهفتگی آن سه تا 5ماه طول میکشد.
آیا نورهای آبی و قرمزی که در جعبه شستشوی مغزی هستند اهمیت خاصی دارند؟
این نورها فرکانس مخصوصی دارند که ارتعاش آنها اغلب همراه با الگوهای صوتی به شکل مجازی
ذهن فرد را دوباره برنامهریزی میکند.
فکر میکنید که چرا گروههای وفادار به اوریون که جامعه امروز را تحت نظارت دارند از
رنگهای آبی و قرمز در چراغهای پلیس استفاده میکنند؟
به خاطر اینکه انسانهای زیادی برنامهریزیهای گذشته خود را از زندگیهای قبلی در ذهن
ناخودآگاه خود حفظ کردهاند و این باعث تحریک خاطراتشان میشود .نتیجهاش ترس و واکنشهای
احساسی منفی است .به نظر میرسد که طی چهل سال اخیر تعداد زیادی هستند که به شکل
یکطرفه در آلمان نازی متجسد شدهاند و ما بسیاری از این ربوده شدهها را پیدا کردهایم که طی این
دوره خاطراتی از گریها داشتهاند .گاهی اوقات آنها متوجه شدند که دقیقاً با همان موجوداتی سروکار
دارند که در زندگی دیگرشان هم با آنها برخورد داشتهاند .البته میدانیم که ربودنها در پی الگوهای
چند نسلی هستند و این ماجرا به یک نسل محدود نمیشود و همه اینها با هم ربط پیدا میکنند.
کسانی هم بودهاند که گفتهاند هیتلر با مسائلی در خصوص نژاد آرین و فرازمینیها در ارتباط
بوده است .ماجرای پشت پرده آن چیست؟
خب هیتلر قبل از مرگ مادرش اوقات فراوانی را در کتابخانه سپری میکرد و به این نتیجه رسید که
نژاد سفید تا 75سال دیگر منقرض میشود .او تصمیم گرفت که از نژاد آریا دفاع کند .این موضوع به
قبل از جنگ جهانی اول برمیگردد .در این گیرودار بود که او از معاهده مشهور بزرگان یهود مطلع شد.
جایی که در معاهده بیست و چهارم میگوید که نژاد سفید از نظر ژنتیکی با ازدواج بیننژادی نابود
خواهد شد .او میخواست که این روند را متوقف کند .به متافیزیک عالقمند شد .قبل از جنگ جهانی
اول او به مصرف پیوت رو آورد و گرفتار نیمهی تاریک وجودش شد و در همین دوران با انجمن آلمانی
. 66اشتر شران نام مستعار Aruseakفرمانده فرازمینی است .او پسر عموی آخرین رییس نیروی اطالعاتی جیزه یا Kamagol IIبود که برای سلطه بر کل جهان تالش
میکرد .او تا سال 1937به نمایندگی از Kamagol IIو پیروانش بر زمین به جرم و جنایت و اعمال منفی مشغول بود Kamagol II .نام این نیروی اطالعاتی منفی است و
گفته میشود که پایگاهش در زیر جیزه قرار دارد .م
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری 190
برگردیم به زمان حال .نظرتان درباره این ایده که حکومت عربستان توسط آمریکا ورشکسته
خواهد شد چیست؟
گروه راکفلر سی سال پیش در دهه 1960اوراقی را به عربستان فروخت .آنها در موعد مقرر برای
طلبشان میآیند .سعودیها دلشان نمیخواهد ثروتشان را از دست بدهند .در پی رهایی از شر اوراقی
هستند که مثل بختک روی آنها افتاده است .بانکهای راکفلر قصد اعالم ورشکستگی دارند .بر همین
اساس سعودیها قصد دارند سرمایهشان را از ایاالت متحده خارج کنند و بدین وسیله دست به
انتقامگیری زده و کل اقتصاد آمریکا را به ورطه سقوط بکشانند .ایاالت متحده هم از ادعاهایش درباره
طلبکاریهایش صرفنظر کرد و این دلیل بخشیدن تمامی بدهیهای تجاری است .این همه با نفوذ
و اعمال قدرت خاندان بوش انجام شد .سعودیها راضی شدهاند .حال مشکل سرکشی عراق است.
اسرائیل قول و قراری را که طی آن قرار بوده اراضی کرانه باختری را رها کند نپذیرفته است .صدام
حسین میگوید که اگر ایاالت متحده بتواند اسرائیل را متقاعد کند این کار را به نفع فلسطینیها انجام
دهد آنگاه او نیروهایش را از کویت بیرون میکشد .اگر این کار انجام شود در این مرحله کل خاورمیانه
از زیر این فشار در حد انفجار رها خواهد شد .کسانی در دولت آمریکا هستند که از صدام حسین
67
دیوانهتر هستند.
پیش از این در اوایل دسامبر 1990قراردادی با کمپانی ساختوساز فلورا بسته شده که خود
گویای همه چیز است و آن اینکه جنگ رخ خواهد داد.
. 67صدام حسين با حمله به كشور نفتخيز و ثروتمند كويت ( 2اوت )1990كوشيد تا ثروت اقتصادي را به عراق باز گرداند .جامعۀ بينالملل در محكوميت اين حمله
تقريباً همرأي بود و تحريمهاي سازمان ملل بر ضد عراق به اجرا گذاشته شد .آمريكا ،بريتانيا و بيش از 20كشور ديگر (از جمله مصر و سوريه) به خليج فارس نیرو اعزام
کردند تا از حملۀ عراق به عربستان سعودي جلوگيري کنند .به دنبال عدم واكنش صدام حسين به تقاضاهاي مكرر سازمان ملل مبتني بر عقبنشيني از كويت ،جنگ
دوم خليج فارس ،با بمباران هوايي بغداد در 16ژانويۀ 1991به دست آمريكا و بريتانيا ،آغاز شد .در 24فوريه ،نيروهاي ائتالفي ،برای آزادسازي كويت وارد خاك كويت و
ال شكست دادند .عراق تمامي قطعنامههاي سازمان ملل مربوط به كويت را پذيرفت ،و عراق شدند .نيروهاي ائتالفي ارتش عراق را كه متحمل تلفات سنگيني شده بود كام ً
پس از نبردي كه فقط 100ساعت دوام آورد با آتشبس موافقت كرد .در 28فوريه سال1991ميالدي جرج بوش ،ریيسجمهور وقت آِمريكا در نبرد 40روزه خليج فارس
آتشبس اعالم كرد .بعد از برقراري آتشبس ،مذاكراتي ميان نمايندگان متحدان و عراق انجام گرفت و نيروهاي متحد نيز مكلف شدند كه خاك عراق را ترك كنند .م
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
191 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
درباره کنگره چه؟ آیا آنها از قضایای مربوط به بیگانهها و تجارت مواد مخدر آگاه هستند؟
بعضی از آنها بله .اما این موارد را نادیده میگیرند تا وقتی بازنشسته شدند پسانداز خوبی داشته
باشند .دلخوش هستند که وقتی به سن بازنشستگی برسند دولت هم خودش این مشکالت را حل
میکند .شکی نیست که ورود ما به سال 1991باعث تسریع روند برنامهها و اعمال فشارهای بیشتر
خواهد شد.
. 68سالح گرمافشاری یا ترموباریک ( )thermobaric weaponنوعی بمب یا سالح است که در ابتدا تودهای از مواد آتشزا در شعاع انفجاری خود ایجاد میکند که با
اکسیژن موجود در جو مخلوط میشود .سپس در مرحله بعد ،این توده آتش میگیرد .بطوریکه تمام منطقه آتش گرفته شده را نابود میکند .سالح گرمافشاری ابتدا به
کمک یک خرج کوچک ،اَبری از غبار انفجاری ایجاد میکند و سپس آن را با خرج دوم محترق میسازد .م
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری 192
در مورد برنامههای ناهشیارانه که با استفاده از تلویزیون انجام میشود چه نظری دارید؟
کمیسیون ارتباطات فدرال این موارد را غیرقانونی اعالم کرده است .اما هرگز روند آنها متوقف نشده
است .این موارد روی تلویزیونهای کابلی رایجتر هستند .آنها از ناهشیاری شرطی شده روی همه
شبکههای کابلی استفاده میکنند .آنها به عناصر ،متفاوت از آنچه که شما در اطراف خود میبینید
اهمیت داده و از آنها استفاده میکنند .مردم هم کمکم شستشوی مغزی شده ،نادان باقی میمانند.
چه احتمال دیگری برای چرایی شکست پدر رهبرحکومت جهانی و تالش برای عدم تجسد
رهبر آینده حکومت جهانی وجود دارد؟
ظاهرا ً این تناقض را به این شکل بهتر میتوان تشریح کرد که ،کسانی که به گذشته رفته بودند
و سعی در کشتن پدر داشتند در کار خود موفق شدند اما پسر هنوز زنده مانده است .همه اینها
برمیگردد به پارادوکس پدر بزرگ .حقیقت قضیه این است که آنها جلوی تولد رهبر حکومت جهانی
را در جریان زمان اصلی و جایی که شخص اصلی وجود داشت نگرفتند ،بلکه آنها از یک زمان موازی
سر در آوردند که در آن زمان موازی شخص موردنظر از همان ابتدا اصال وجود نداشت ،اما قبل و بعد
از تالش برای قتل پدر به وجود میآید .جریان موازی از زمان هم در جایی وجود داشته که آلمانها به
شکل علنی پیروز جنگ جهانی دوم میشوند.
کیهانهاو جهانهای متفاوتولی موازی باهموجوددارندکههرکدامازتعدادنامحدودیازجریانهای
مرتبط با هویتهای فردی تغذیه میکنند .این جریانها در نهایت بعنوان الگوها و نتایج متفاوت برای هر
موجود ،بسته به سطح تجلی آن موجود ،در هر زمان ظهور و بروز پیدا میکنند .همه واگرایی موجودات
بخشی از یک واقعیتی است که همچون واحدی یکپارچه همه را در برمیگیرد .تمام مسیرهای بالقوه
متفاوت در یک نیروی مرکزی واحد به هم میرسند .مسیرهای موازی در کیهان ما وجود دارند که بسته
به اینکه کدامیک انتخاب شود ،سرانجام نهایی را برای هویت فردی تعیین میکند و این قابل تغییر است.
خوب آنها چرا به جای یواشکی و پنهانی کارکردن فرود نمیآیند و از زور استفاده نمیکنند؟
البته میتوانند فرود بیایند ،اما فرود یک جرم بر سطح سیاره بر خالف طبیعت خلقت سیاره ،باعث
به هم خوردن قطبیت (میدان الکتریکی مثبت و منفی سیاره) خواهد شد .اما اگر این سیاره فتح شود
www.thelostbookblog.wordpress.com سايت کتاب گمشده
پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری 194
و به امپراتوری برگردد ،سیاره به طبیعت خلقت اصلی خودش باز خواهد گشت و حالت قطبیت آن
دوباره طبیعی خواهد شد .راهی که آنها برای فتح سیاره انجام میدهند مخصوص گروه اوریون است.
اینکه کارهای نادرست و کثیف را دیگران ،از جمله انسانها برایشان انجام بدهند .با این روش محدود
شدن اراده آزاد چندان به چشم نمیآید.
وقتی پای توافق با گونههای فضایی متفاوتتری در میان باشد نمیتوان به این وضعیت کمکی
کرد .مهم نیست که توافق با گروهبندیهای انسانی صورت بگیرد که نماینده آرزوها و امیال خودآگاه
جمعی نیستند .واقعیتهای فنی توافق ،اجازه بسیاری از اقدامات قطبی شده را صادر میکند .گروه
اوریون مخصوصاً تمدنها را پیش از تبدیل شدنشان به یک حافظه پیچیده جمعی هدف میگیرد.
درباره ایده وارد شدن به بعد چهارم بحثهای زیادی شده است .ورود به بعد چهارم یعنی چه؟
یعنی یک نرخ فرکانس عمومی متفاوت .بعد چهارم همچنین اشاره دارد به درک اینکه هیچ کس از
خالق جدا نیست .همین مرحله از دریافت است که مسیحیان «ظهور مجدد» خواندهاند .منظور ظهور
مجدد ،بودن در سطحی جدید است ،و نه ظهور موجودی که دنیا را در قبضه قدرت خود خواهد گرفت.
جالب است که بر اساس ریاضیات زیربنایی آی چینگ ،همه چیز در سال 2012بسیار عالی
خواهد بود.
بله .هیچ چیز بر روی زمین مثل قبل نخواهد بود .تغییر همین حاال در حال رخ دادن است .آنچه
شاهد روی دادنش هستیم مرگ روش زیستن در بعد سوم است.
تسلط فرهنگ بر ذهن چگونه شکل میگیرد؟ این تسلط چطور در خدمت گروه اوریون و
انجمن برادری قرار میگیرد؟
اصلی خود را با بدن یکی پنداشتن آغاز میشود .جامعه ،مبلغ این تفکر است که
ِ همه چیز با فاکتور
«تو با بدنت یکی هستی» ،که باعث ترس میشود ،مخصوصاً ترس از مرگ که همشانه با درد فیزیکی
است .این فاکتور همراه با تفکرات مذهبی و ایدئولوژیهای مختلف فرهنگی ،بستر بسیار مناسبی برای
سايت کتاب گمشده www.thelostbookblog.wordpress.com
197 پروژه مونتاک /ضمیمه ششم :تکنولوژی اوریون و دیگر پروژههای سری
سوء استفاده فراهم میکند .یک روش دیگر ،تشویق یکی پنداشتن خود با شخصیت و غرور شخصی
است .فرهنگ به کمک رسانهها و نشریات منیت را به نحوی پرورش میدهد که تمرکز یکسره بر
مواردی همچون امنیت ،شور و هیجانات ،و قدرت باشد .در چنین شرایطی افراد در حقیقت صلب
قدرت و کور میشوند .افراد در شرایطی قرار داده میشوند که بیشتر وقت خود را صرف «حفظ ظاهر»،
«حفظ سربلندی» ،و «تعریف و تعیین خود» کنند .اینها همه حاصل از فعالیت نیمکره چپ هستند.
منیت معموالً منجر به چند پاره شدن خود میشود که وضعیتی حتی بغرنجتر است.
ساختار غرور و ّ
آنچه کم است عشق به حقیقت ،زندگی ،و خالق است که ما همه جزئی از آن هستیم .باید حفظ ظاهر
به کردار نیکو تبدیل شود ،حفظ سربلندی به احساس نیکو ،و تعریف و تعیین خود به افکار نیکو.
در فرهنگی که مبنای آن اوریون است ،فرهنگی که ما در آن زندگی میکنیم ،اگر عناصر گم
شده در اختیارمان قرار داده نشوند ،چنین چیزی ممکن نیست .چیزی که به باز پس گرفتن این
عناصر کمک میکند ،تسریع طنینافکنی ارتعاشات است در حینی که به سمت تراکم سطح چهارم
رهسپاریم .آنچه در اطرافمان میبینیم درماندگی نیروهای منفی در تالش برای در چنگال نگاه
داشتن قدرت و کنترل است .برنامه بلند مدت بیگانگان از حد دولت سری فراتر میرود ،و در حال
حاضر بسیار نگران هستند .به همین دلیل است که تکنولوژی کنترل ذهن توسعه پیدا کرده است.
منظور از توسعه این برنامه ،کسب اطمینان از حفظ کنترل بر جمعیت انسانی است.
پایان
پس از نشر « »The Sovereign Scribeموفق شدهایم این بخش را با مصاحبههایی با آل بلیک و
پرستون نیکالس ادامه دهیم .مصاحبهها کام ً
ال مرتبط با مطالبی هستند که تا این نقطه خواندهاید.
این مصاحبهها به مواردی همچون برنامههای سازمان ملل بر روی مریخ و همچنین اطالعاتی درباره
آنتنهای دلتا-تی میپردازد.
با ما همراه باشید!
https://thelostbookblog.wordpress.com
ترجمههای «مهر»
با مطالبی در زمینه:
باستانشناسی ممنوعه
یوفولوژی و تاریخ مجهول
بخشی از عناوین ترجمههای «مهر»:
آتش اخرت ؛ طالی خدایان /رس الرنس گاردنر
آتالنتیس و هرم بزرگ /فرانک جوزف
تسال و فرازمینیها
امپراطوری عهد /الرنس گاردنر
nibiru1356@gmail.com پایان روزها /زکریا سیچین
جهت تهیه و دسرتسی به ترجمههای «مهر» پروندههای تسال و معامران سیاست عدم افشای وقایع مربوط به یوفوها
پیدایش پادشاهان جام /الرنس گاردنر
با ایمیل فوق در متاس باشید تبار جام مقدس ؛ افشای دودمان مکتوم عیسی /الرنس گاردنر
https://thelostbookblog.wordpress.com تبار ،آتش اخرت و آنوناکی /رس الرنس گاردنر
https://telegram.me/thelostbook متاسهای یزدانی /زکریا سیچین
@thelostbook متدن نخستین آمریکا باستانیتر از اعتقاد احتاملی /زکریا سیچین
در را به او نشان بده /ویلیام هرنی
درجستجوی راز گمشده مریم مجدلیه و پلکانی به آسامن /ویلیام هرنی
دروازه ستارگان آتالنتیس /ویلیام هرنی
دوازدهمین سیاره /زکریا سیچین
رازهای گمشده صندوق مقدس /الرنس گاردنر
سایه سلیامن /الرنس گاردنر
سفرهایی به گذشته اسطورهای /زکریا سیچین
عصای جادویی عیسی و حکاکیهایی در معبد دامی /ویلیام هرنی
کتاب گمشده انکی /زکریا سیچین
غولهای باستانی ،دی ان ای بیگانه آری یا نه؟ /زکریا سیچین
منشاء خدا /الرنس گاردنر
نیروگاه جیزه (بررسی نظریه کریستوفر دان) /ترزا ولش
نربد در ملکوت /کایل گریفیث
افشای رازهای گمشده فراماسونری
ماجرای ماشین پرنده تسال و پرونده گامااگزوتریکون
مصاحبه با بیگانه
کتاب باستانشناسی ممنوعه (در چند جلد)
ترجمه آثار ماکسیمیلیان دی الفایت (بزرگرتین مرجع در مورد علامی آنوناکی)
پروژه مونتاک (آزمایشهایی درباره سفر در زمان) /پرستون بی نیکولز
و ...بسیاری کتب و مقاالت دیگر