You are on page 1of 11

‫به نام خدا‬

‫اینتریونیورسال‬
‫‪ -1‬هویت‬
‫تعریف هویت‬
‫در سایمنتولوژی‪ ،‬نحوه تظاهر‪ ،‬حضور و نحوه ایفای نقش هر جزیی در اکوسیستم‪« ،‬رفتار» و نوع ایفای‬
‫نقش آن‪« ،‬شخصیت» و منظور و هدفمندی آن‪« ،‬هویت» نامیده می شود‪ .‬به عبارتی دیگر‪ ،‬شخصیت برنامه‬
‫نرم افزاری است که هر جزء از اجزای عالم هستی‪ ،‬مطابق آن در صحنه اکوسیستم ظاهر شده و نقش منحصر‬
‫به فردی را بازی می کند‪ .‬چنین نقشی شخصیت آن عضو می باشد‪ .‬اما «هویت»‪ ،‬منظور از ایفای آن نقش و‬
‫جهت و هدفمندی آن را مشخص می کند و یا تعلق آن را به جهت و مسیر و مقصدی نشان می دهد‪.‬‬
‫شخصیت‪ :‬نوع ایفای نقش‬
‫رفتار‪ :‬نحوه ایفای نقش‬
‫هویت‪ :‬هدفمندی و منظور از ایفای نقش و یا تعلق به چیزهایی که باعث شود تا چیزی از مجهول بودن‬
‫خارج و شناخته شود‪.‬‬
‫هویت‬ ‫شخصیت‬ ‫رفتار‬

‫نوع ایفای نقش منظورایفای نقش‬ ‫نحوه ایفای نقش‬

‫ایفای نقش اجزای کیهان‬

‫برای مثال‪ :‬یک آموزگار دارای شخصیت ی اجتماعی است که نوع حضور او را در اجتماع نشان می دهد و‬
‫به عنوان یک آموزگار دارای شخصیت مشخصی می باشد‪ .‬نحوه ایفای نقش چنین شخصیتی در رفتار او که‬
‫همانا تدریس باشد‪ ،‬تعریف می شود‪ .‬اما منظور از چنین رفتار و حضور چنین شخصیتی با سواد شدن انسان ها‬
‫و‪ ...‬می باشد‪ .‬به عبارتی‪:‬‬
‫آموزگار‪ :‬شخصیت‬
‫تدریس‪ :‬رفتار‬
‫هدفمندی در جهت مبارزه با بی سوادی‪ :‬هویت‬
‫به عبارتی‪:‬‬

‫برنامه بالقوه‬ ‫شخصیت‬


‫برنامه بالفعل‬ ‫رفتار‬
‫برنامه هدفمندی‬ ‫هویت‬
‫‪1‬‬
‫«هویت» جزء جدا نشدنی هر مخلوقی در هستی‪ ،‬از جزء تا کل(کیهان) است‪ .‬هیچ عضوی در هستی نمی‬
‫تواند بدون داشتن هویت ذاتی وجود داشته باشد‪ .‬زیرا‪ ،‬هر چیزی در خلقت‪ ،‬با وجود عامل دیگری معنا پیدا می‬
‫کند و هیچ مخلوقی به خودی خود و به طور مستقل امکان حضور ندارد‪ .‬بنابراین‪ ،‬حضور در چنین عرصه ای‬
‫باعث شده تا داشتن هویت‪ ،‬الزامی باشد(هویتی که هر عضوی در هستی از آن برخوردار است هویتی ذاتی‬
‫است و هویتی را که ایجاد کرده باشند و یا چیزی برای خودش ایجاد کرده باشد‪ ،‬هویتی اکتسابی محسوب می‬
‫شود)‪.‬‬

‫قانون های ارتباط‪ ،‬همبستگی‪ ،‬پیوستگی و‪ ...‬در خلقت همه چیز را به یکدیگر پیوند داده است‪ .‬در دل هستی‬
‫تدبیری نهفته تا همه چیز در اتصال و پیوند با همه چیز باشد و از این پیوند معنا و مفهومی ایجاد شده مبنی بر‬
‫این که هر جزیی با وجود اجزای دیگر معنا پیدا می کند و سمت و سوی حرکت و هویتش قابل تعریف می‬
‫گردد‪ .‬به این ترتیب‪ ،‬عضو جدا و منفک‪ ،‬نمی تواند در خلقت وجود داشته باشد‪ .‬خلقت یعنی یک تن واحده با‬
‫بینهایت اجزایی که به یکدیگر متصل و جدا نشدنی هستند؛ یا به عبارتی دیگر‪ ،‬خلقت یعنی اتصال بینهایت اجزاء‬
‫به یکدیگر‪ .‬از این میان تعلق هر چیزی از مجموعه های کوچک تر به کلیتی بزرگتر و فراتر‪ ،‬برای آن چیز‬
‫هویتی می آفریند که باعث ایجاد ارزش ویژه ای برای آن می شود‪ .‬مانند شخصی که متعلق به یک خانواده‬
‫است‪ .‬این تعلق برای او هویتی به همراه می آورد که شخصی که خانواده ای ندارد‪ ،‬از آن برخوردار‬
‫نیست(ارزش از مفاهیم اولیه است که جداگانه مورد بررسی قرار می گیرد‪ .‬انسان تنها موجودی است که‬
‫«معنی» و «ارزش» را می فهمد و می تواند خالق آن ها باشد‪ .‬به همه چیز معنا ببخشد و ارزش بیافریند یا از‬
‫ارزش بیاندازد و‪.)...‬‬

‫«هویت»‪ ،‬جایگاه هر چیزی را در هستی تعیین و مورد بررسی و ارزیابی قرار می دهد‪ .‬قابلیت هویت‬
‫سنجی و هویت بخشی‪ ،‬انسان را به موجودی استثنایی تبدیل نموده است‪ .‬زیرا هویت مخلوقات با ارزش گذاری‬
‫و توان قیاس و ارزش بخشی انسان تعیین می شود‪ .‬به غیر از انسان هیچ موجودی از هویت خود آگاه نیست و‬
‫نمی داند سمت و سوی حرکت و جایگاه او در هستی چیست‪ .‬یعنی در اصل فقط انسان دارای مجموعه نرم‬
‫افزارهایی است که او را قادر ساخته تا به دنبال فهم «هویت» باشد و به همین دلیل بخواهد مسیر زندگی خود را‬
‫بسازد و آرمان گرا باشد‪ ،‬تا بلکه آن آرمان ها برایش هویتی متعالی به ارمغان بیاورد و از این طریق معنایی‬
‫برای زندگی پیدا کند‪ .‬حتی آن چه را که ادیان به عنوان ارزش های الهی معرفی می کنند که در حقیقت بنا به‬
‫اعتقادات دینی‪ ،‬خداوند آن ها را تعیین کرده‪ ،‬باز هم قدرت تشخیص انسان به آن ها ارزش می دهد و یا آن ها را‬
‫بی ارزش و خرافات معرفی می کند‪.‬‬

‫‪2‬‬
‫انواع هویت‪ :‬انواع مشخصه های گوناگونی می توانند جزیی از هویت کلی انسان به حساب بیایند‪ .‬مانند‪:‬‬
‫هویت اسمی‪ ،‬هویت فردی‪ ،‬هویت خانوادگی‪ ،‬هویت قومی‪ ،‬هویت نژادی‪ ،‬هویت ملی‪ ،‬هویت مجازی و‪ ...‬از این‬
‫میان برای مثال‪ ،‬هویت ملی(ناسیونال) که تعیین کننده ملیت هر کسی است؛ یکی از مهمترین معیارهای هویتی‬
‫در جوامع انسانی به حساب می آید که در خیلی از مواقع این هویت تعیین کننده ارزش و احترام انسان ها می‬
‫شود و یا برعکس باعث خواری و ذلت او می گردد‪ .‬انسان فقط توانست تا این حد برای خود هویت سازی کند‪.‬‬
‫برخی دیگر از ابعاد هویتی از نظر انسان پوشیده ماند‪ .‬از جمله‪:‬‬
‫هویت جهانی(اینترناسیونال)‪ :‬تعلق انسان به زمین‪ ،‬یعنی جایی در کیهان که هویتی زمینی را برای او رقم‬
‫می زند و نشان می دهد که این موجود از میان بینهایت کهکشان و خورشیدهای متعدد و تعداد خیلی بیشتری‬
‫سیاره‪ ،‬متعلق به سیاره استثنایی زمین است و این موضوع به او خصوصیات و ویژگی های خاصی داده که بر‬
‫فرض اگر متعلق به مریخ و یا مشتری(بر فرض امکان) بود؛ به طور حتم ویژگی ها و ایدآل و نیاز های‬
‫جسمی‪ ،‬ذهنی و روانی متفاوتی داشت‪ .‬بنابراین‪ ،‬هویت انسان با زمین رقم خورده و به عنوان موجودی زمینی‬
‫شناخته می شود که این ویژگی جزء جدا نشدنی هویت اوست‪.‬‬

‫اما انسان نتوانست به این سطح از هویت اصلی خود پی ببرد و به عنوان جزیی از این هویت‪ ،‬زمین را‬
‫وطن خود بداند‪ .‬او نتوانست تا سطح«هویت جهان وطنی»‪ ،‬دیدگاه خود را ارتقاء دهد و خانه خود را فقط در حد‬
‫شهر و کشور خود نبیند‪ .‬زیرا‪ ،‬انسان هرگز درک نکرد که تن واحده اش‪ ،‬در خانه واحده زمین سکنی گزیده و‬
‫قبل از آن که متعلق به قطعه زمینی به نام کشور باشد‪ ،‬متعلق به زمین است و آن مملکت با بودن زمین وجود‬
‫دارد و اگر زمین در خطر قرار بگیرد؛ صرف نظر از این که متعلق به کدام سرزمین باشد‪ ،‬او نیز در خطر‬
‫قرار خواهد گرفت‪ .‬درست مانند این که اگر بدنه یک کشتی صدمه ببیند و در معرض غرق شدن قرار بگیرد‪،‬‬
‫مهم نیست هر سرنشین آن در کدام طبقه این کشتی قرار داشته باشد و چه لباسی بر تن کرده‪ ،‬سرخوش باشد و یا‬
‫ناخوش و‪( ...‬مانند ماجرای کشتی تایتانیک)‪.‬‬

‫از اینرو‪ ،‬به علت این که انسان به هویت جهان وطنی خود پی نبرد‪ ،‬زمین را عرصه تاخت و تاز خودکامی‬
‫هایش نمود و در جهت کسب منافع خود به نوعی زمین را به تخریب و نابودی کشاند‪ .‬در نتیجه‪ ،‬بی‬
‫هویتی«اینترناسیونال» بشر‪ ،‬غم انگیزترین وضعیت را برای زمین ایجاد کرد(گذشته از بررسی موضوع جنگ‬
‫ها‪ ،‬فقر‪ ،‬گرسنگی و‪ ...‬که باعث شد کشورهای فقیر و غنی وجود داشته باشند‪ ،‬جنگ و قحطی و گرسنگی و‬
‫عقب ماندگی انسان و‪.)...‬‬

‫هویت کیهانی(اینتریونیورسال)‪ :‬اما از نگاهی متعالی تر‪ ،‬انسان متعلق است به این کیهان و آن چه را که‬
‫هستی می نامیم‪ .‬انسانی که جایگاه خود را در این هستی نمی داند و نمی خواهد که بداند از کجا آمده و به کجا‬

‫‪3‬‬
‫می خواهد برود و نمی داند در هستی باید به دنبال چه چیزی باشد و هویت او فقط در جهت خوردن‪ ،‬خوابیدن‬
‫و‪ ...‬تعریف شده و در حد نیازهای زندگی حیوانی عقب نگهداشته شده‪ ،‬در خلقت هیچ گونه هویتی ندارد‪.‬‬
‫انسان در خالل هزاران سال از نظر شناخت خود و جایگاهش در هستی و ارزش استثنایی خود نسبت به‬
‫سایر مخلوقات به عنوان خالق«معنی» و خالق«ارزش» و‪ ...‬غفلت نموده و نه تنها از این نظر رشد و ترقی‬
‫نداشته بلکه در حال تجربه انحطاط همه جانبه و نهایت سقوط خود می باشد‪ .‬به طوری که دیگر به نجاتش امیدی‬
‫نیست(ادیان نیز در خالل چندین هزار سال با صرف همه سرمایه های مادی و معنوی جوامع مختلف و علیرغم‬
‫این که باعث خون و خونریزی های بسیار زیادی که در جهت مبارزه با باطل‪ ،‬ظلم و فساد صورت گرفته‪،‬‬
‫نتوانستند جلوی انحطاط بشر را بگیرند و انسان روز به روز بیشتر از قبل به ورطه سقوط اخالقی و‪ ...‬افتاد)‪.‬‬

‫از مجموعه این بحث به اختصار نتیجه گرفته می شود که انسان در حد حفظ هویت ملی خود عقب مانده‬
‫است‪ .‬او حتی نتوانسته جایگاه خود را بر روی زمینی که مانند یک کشتی امن او را بر روی اقیانوس با عظمت‬
‫کیهان به سالمت حفظ نموده‪ ،‬پیدا کند‪.‬‬

‫انسان تا به درک جایگاهش در هستی(ازجمله در اکوسیستم کیهانی و اکوسیستم زمینی) و هویتش در آن پی‬
‫نبرد‪ ،‬روی خوشبختی را نخواهد دید و همواره سرگردان و سر در گم خواهد بود و همچنان مثل گذشته‪ ،‬روزی‬
‫درگیر جنگ و روز دیگر درگیر فقر و فساد و‪ ...‬خواهد بود‪ .‬اما باالخره چه زمانی انسان می خواهد طعم‬
‫خوشبختی را بچشد‪ .‬پس چرا در این مسیر نه علم و تکنولوژی می تواند به خوشبختی انسان کمک کند و نه‬
‫دین(شامل مذهب و عرفان) و فلسفه و‪ ...‬انسان همواره در حال غرور کاذب و سرمستی از داشته های خود می‬
‫باشد‪ .‬حتی همین داشته ها نیز بیشتر باعث سقوط انسان شده است؛ به طوری که برای مثال‪ ،‬برخی دانشمندان‬
‫برجسته متاسفانه جایگاه و مقام انسان را تا این حد که همه عملکرد انسان اعم از عقل و عشق و‪ ...‬محصول‬
‫ترشح های شیمیایی مغز بوده و در اصل انسان بازیچه یک بازی شیمیایی و الکتریکی می باشد‪ ،‬تنزل داده اند‬
‫و‪ ...‬این برجستگان علم نیز با حجاب ناشی از غرور علمی خود‪ ،‬عاملی را که در پشت این صحنه عظیم عمل‬
‫می کند که نتیجه آن در نهایت به تعیین نوع واکنش شیمیایی منجر می شود و این ترشحات فقط یک زبان ترجمه‬
‫فیزیکی است نه عامل اصلی تصمیم گیری را نمی بینند و دو باره در این عصر‪ ،‬انسان را مانند یک ماشین‬
‫تصور می کنند که مانند عروسک خیمه شب بازی هورمون های شیمیایی نحوه عملکرد و تفکر او را تعیین می‬
‫کنند!!! چنین دیدگاهی‪ ،‬کرامت و جایگاه ویژه انسان را به خطر انداخته و او را به نوعی دیگر بازیچه دست‬
‫قدرتمداران خواهد نمود تا در صدد استفاده ماشینی از انسان برآیند(هرچند که این دیدگاه ها با شکستی مفتضحانه‬
‫مواجه خواهد شد)‪ .‬همچنین‪ ،‬برخی از علمای دین نیز بر خالف دستورات دینی‪ ،‬آزادی اندیشه را نشانه رفته اند‬
‫تا به نام خدا و تعالی‪ ،‬انسان را به بند بکشند و به قدرتمداری و افکار انحصارطلبانه جامه عمل بپوشانند و‬
‫فالسفه نیز در این میان حیران و سرگردانند(علیرغم غروری که آن ها را هم به نوعی در برگرفته است) و نمی‬
‫توانند راهکاری برای برون رفت از این معضالت جاهالنه بشری ارائه کنند‪.‬‬

‫‪4‬‬
‫تعریف اینتریونیورسال‪:‬‬
‫عرفان حلقه از چندین دهه قبل به منظور توجه انسان به هستی‪ ،‬تفکر«اینتریونیورسال» را مطرح نموده که‬
‫به اختصار عبارت است‪ :‬از ارتقای سطح تفكر و هویت انسان به سطح جهان هستی‪ .‬در این سطح‪ ،‬می خواهیم‬
‫بر فراز همه محدودیتهای قومی‪ ،‬قبیلهای‪ ،‬نژادی‪ ،‬ملی و‪ ...‬خود را متعلق به یک هستی واحد بدانیم که در آن‬
‫نیز انسان دارای تنی واحده است‪ .‬در این دیدگاه انسان خود را نه تنها با زمین به عنوان خانه و وطن مشترک‬
‫انسان ها بلکه با تن واحده جهان هستی به عنوان تعلق ما به آن و در نتیجه به عنوان جزیی از هویت ذاتی‬
‫انسان‪ ،‬همسو و همراه می بیند‪ .‬در این مکتب‪ ،‬انسان هویتی هستی شمول را برای خود تعریف می کند که در آن‬
‫می خواهد همگام با هستی و هماهنگ با آن حرکت کند و خود را جدا از هستی نمی بیند‪ .‬در این شیوه تفکر‪،‬‬
‫اکوسیستم کیهانی بسیار گسترده تر از اکوسیستم زمینی دیده می شود و جزء جدا نشدنی کیهان دانسته شده که در‬
‫آن همه کیهان برای پیدایش حیات بر روی زمین میلیاردها سال برنامه ریزی نموده و چنین پدیده ای را به طور‬
‫صرف یک اتفاق ساده نمی بیند؛ بلکه آن را امری هوشمندانه و برنامه ریزی شده می داند‪.‬‬
‫اما گفته شد که هر چیزی بخودی خود از هویتی برخوردار است‪ .‬برای مثال وقتی گفته می شود درخت‪،‬‬
‫ستاره و‪ ...‬بالفاصله هویت ها و ارزش هایی در ذهن انسان نقش می بندد‪ .‬در نزد انسان خردمند تعریف هر‬
‫چیزی با جایگاه و نقش آن چیز در هستی آمیخته است که هویت آن را به ذهن متبادر می کند و متعاقبا با در‬
‫نظر گرفتن چرایی ها و چیستی ها‪ ،‬پی به جایگاه و ارزش آن ها می برد‪.‬‬

‫همچنین پی گیری این که هدف از زندگی چیست؟ معنای آن نیز همین طور و چگونه می توان به زندگی‬
‫معنا داد و برای آن ارزش خلق نمود؟ همان طوری که طبق یک نگاه بسیار سطحی احساس می کنیم زندگی‬
‫برخی افراد ارزشمندتر است و زندگی برخی دیگر ظاهرا بی ارزش‪ .‬در حالی که زندگی برای همه زندگی‬
‫است و همه می توانند با آن بازی های مختلفی داشته باشند و با هویت ها ی متفاوتی‪ ،‬نقش های مختلفی را در‬
‫آن بازی کنند که منجر به ارزش آفرینی های گوناگونی نیز بشود‪ .‬بنابراین‪ ،‬انسان هم بخودی خود به عنوان‬
‫مخلوقی که ارزش را میفهمد و خالق ارزش است‪ ،‬با توجه به این که سکان دار چنین میدانی می باشد‪ ،‬از هویتی‬
‫خارق العاده می تواند برخوردار شود‪.‬‬

‫از اینرو‪ ،‬یک انسان برای خلق ارزش در متعالی ترین سطح ممکن و‪ ...‬باید خود دارای هویت و سمت و‬
‫سویی باشد که نشان دهنده فراز و منظر دید او باشد‪ .‬یک انسان بدون هویت(با تعاریف ارائه شده) نمی تواند‬
‫هویت بخش باشد و همانطوری که گفته شد مشکل اصلی انسان بی هویتی اوست به عبارتی دیگر در هستی‬
‫سرگردان است و نمی داند به کجا تعلق دارد و به کجا می خواهد برود و‪ ...‬اما برای این ارزش آفرینی‪ ،‬انسان‬
‫باید از چه هویتی برخوردار باشد؟ اینتریونیورسال به دنبال پاسخگویی به این گونه سواالت و‪ ...‬می باشد‪.‬‬

‫‪5‬‬
‫در این رابطه‪ ،‬به آخرین صورت وضعیت هویت انسان نیز نگاهی می اندازیم‪ .‬انسان که در کیهان مجازی‬
‫زندگی می کند‪ ،‬پیشرفت تکنولوژی او را به یک دنیای مجازی دیگری وارد نموده است‪ .‬این پدیده با همه فواید‬
‫آن به عنوان عصر رویارویی اندیشه ها‪ ،‬عواقب بد دیگری را نیز برای او رقم زد‪ .‬ایجاد«هویت مجازی» یکی‬
‫از این پیامد های شوم بود‪ .‬این هویت مجازی انسان ها را بیش از پیش با خود بیگانه کرد و استرس ناشی از‬
‫تضاد بین هویت مجازی که در آن به سادگی با کمک امکانات نرم افزاری قادر به عرضه من ایدآل خود با هر‬
‫شکل و قیافه و ویژگی های خاص اجتماعی و‪ ...‬نسبت به هویت واقعی او که بسیار متفاوت است‪ ،‬همه را به‬
‫یک رقابت ناسالم برای حضور در چنین فضایی انداخت‪ .‬پیامد های دیگر این موضوع از خود بیگانگی شدید‬
‫تری نسبت به گذشته بو د که توجه انسان را به هستی و زمین کمتر نمود و دنیای هر کسی را معطوف به خود‬
‫کرد‪ .‬جامعه جهانی متشنج و حسرت زده و در رقابت های فردی مجازی غرق شد که باعث به خطر افتادن‬
‫سالمت ذهن و روان و متعاقبا جسم انسان گردید‪ .‬این عرصه جدید آغازی برای جدایی کامل انسان از هستی و‬
‫عدم هم فازی با خلقت به ویژه با زمین که وطن اصلی انسان هاست‪ ،‬گردید‪ .‬هر چند که یک وحدت مجازی در‬
‫ظاهر همه انسان ها را به یکدیگر متصل نمود و جهان را به یک دهکده تبدیل کرد‪ .‬اما باعث شد تا دل های‬
‫انسان ها از هم فرسنگ ها فاصله بگیرند و هر کسی در الک خود فرو رود‪ .‬همه خواسته و ناخواسته و به‬
‫اجبار و به عنوان یک ضرورت زندگی‪ ،‬به دام صفحات مجازی افتاده و اسیر آن شدند و بیش از گذشته غافل از‬
‫هستی و زمینی که بر روی آن زندگی می کنیم‪.‬‬

‫تعریف ‪Interuniversal‬‬
‫انسان در اثر قرنها درگیری با اهداف قدرت طلبانه و جزئیات بی ارزش و غرق شدن در آن ها‪،‬‬
‫فرصتهای طالیی خود را از دست داده و به جایگاهی متناسب با شان و منزلت خود نرسیده است‪ .‬زیرا‪ ،‬یافته‬
‫هایش در عمل نتوانسته او را به هویت اصلی«هستی وطنی»اش برساند و به او بفهماند که همه هستی وطن‬
‫اوست و باید به آن با دیده تقدس و با احترام برخورد نموده و نگاه کند‪ .‬دیدگاه ‪ Interuniversal‬در عرفان‬
‫حلقه‪ ،‬هویت حقیقی انسان را تعریف می کند و تالش می کند انسان را متوجه چنین جایگاهی کند تا بتواند به‬
‫هویت اصلی خود پی ببرد و به آن برسد‪ .‬زیرا بزرگترین مشکل انسان بی هویتی اوست که باعث شده در‬
‫کشاکش زندگی سرگردان بوده و خود را درگیر اهداف پوچ و پوشالی کند‪ .‬به طوری که خیلی وقت قبل تر از‬
‫این ها انسان فهمید که‪:‬‬
‫عالمی دیگر بباید وز نو آدمی(حافظ)‬ ‫آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست‬
‫اما به هر طریق در آستانه ای قرار گرفته ایم که با تعطیلی دنیا‪ ،‬عالمی دیگر با تجربه ای جدید برای انسان‬
‫آغاز خواهد شد با همه زشتی و زیبایی هایش‪ .‬خداحافظی با دنیای قدیم چندان هم تاسف برانگیز نیست‪ .‬زیرا‪ ،‬آن‬
‫روال واقعا دیگر به جایی نمی رسید و دست آورد قابل قبولی برای بشریت نمی توانست به ارمغان بیاورد و‬

‫‪6‬‬
‫نصیبی هم به غیر از رسیدن به یک بن بست در پیش رو نداشت‪ .‬انسان متوقف شده و از ترس جان به کنج‬
‫عزلت خانه ها پناه برده تا بلکه به آن چه در طی قرون متمادی به خصوص در قرن معاصر انجام داده‪ ،‬بیاندیشد‬
‫و مجال دهد تا زمین نفسی بکشد و کمی خود را احیا کند‪ .‬در این میان انسان هم فرصتی برای تعمق و نگاهی‬
‫به خود پیدا نموده است‪.‬‬
‫نتیجه‪ :1-‬اینك وقت تجدید نظرهای اساسی در دیدگاههای خود و بازاندیشی در هر موضوعی است كه‬
‫نتوانسته در این ارتباط‪ ،‬در ما معرفت و آگاهی نسبت به هستی ایجاد كند‪ .‬اكنون باید اشكاالت خود را‬
‫بیطرفانه ‪ ،‬مانند شاهدی عادل‪ ،‬به دقت تجزیه و تحلیل كنیم تا راه دست یابی به هویت اصلی كمال گرایانه خود‬
‫را بیابیم و به درك آن نایل شده و به کار گیریم‪.‬‬

‫‪ -2‬ارزش‪:‬‬
‫یکی از ابعاد آشکار ایفای نقش شعور و هوشمندی در کیهان‪ ،‬به جریان انداختن«ارزش» توسط انسان بوده‬
‫که یکی از عجیب ترین دست آوردهای شعور می باشد‪« .‬شعور» توانسته در دل کیهان «ارزشمندی» را ایجاد‬
‫کند که به طور قطع آن طور که به نظر می آید‪ ،‬یکی از مهمترین هدف های آن بوده است‪ .‬هرچند که«ارزش»‬
‫از مفاهیم اولیه بوده و قابل تعریف نیست(به غیر از معنی ظاهری آن)‪ .‬ولی به طور نظری انسان به واسطه‬
‫برخورداری از همه سطوح شعوری منظور از آن را می فهمد(فقط ظاهر فیزیکی انسان شامل کالبد فیزیکی از‬
‫پایین ترین سطح شعوری ایجاد شده است)‪ .‬همانگونه که مطالعه و بررسی علم و دانش‪ ،‬تحقیق و بررسی‪ ،‬تدبر‬
‫و تفکر و‪ ...‬خود برگرفته از یک ارزش است و انسان می فهمد که برای مثال‪ ،‬با کسب آگاهی و دانش‬
‫به«ارزش» می رسد‪ .‬ولی این را نمی داند که چرا باید به «ارزش» برسد؟ چرا باید «ارزش» ایجاد کند؟ این‬
‫«ارزش» ها قرار است در کجا به درد بخورد؟ و‪...‬؟‬
‫البته بخشی از این آگاهی‪ ،‬علم و دانش در این جا در قالب تکنولوژی زندگی اورا آسانتر نموده ولی بخشی‬
‫دیگر از این ارزش ها مانند میل به دانستن و این که بداند از کجا آمده‪ ،‬به کجا می رود‪ ،‬هدف از آمدن او چیست‬
‫و‪ ...‬سایر ارزش های معنوی ما نند محبت کردن‪ ،‬ایثار‪ ،‬اخالق و‪ ...‬که آن را به مدد طرحی که بر روی ما پیاده‬
‫شده می فهمیم‪ ،‬ولیکن درک نمی کنیم و‪ ...‬حال این سوال مطرح می شود که خود«ارزش» از کجا آمده و چرا‬
‫ایجاد شده و «ارزش» از کجا آغاز شده و به کجا خاتمه می یابد؟ چرا باید انسان به «ارزش» معتقد باشد؟ چرا‬
‫مشکل بشر به علت فقدان ارزش های معرفتی است؟ و‪...‬‬
‫صرف نظر از نوع جواب به این سواالت‪ ،‬آن چه که معلوم می شود این است که‪:‬‬
‫تنها موجودی که در کیهان مفهوم«ارزش» را می فهمد و می تواند«ارزش» ایجاد کند‪ ،‬انسان است‪ .‬حتی‬
‫خود کیهان هم از این قابلیت برخوردار نیست؛ هرچند که حامل بخشی از«ارزش» است‪.‬‬

‫‪7‬‬
‫ارزشی را که توسط شعور به دل کیهان راه پیدا نموده‪ ،‬فقط انسان می تواند کشف‪ ،‬آشکار و ایجاد کند که به‬
‫گونه های مختلفی می تواند دسته بندی شود‪ .‬ارزش در کیهان به دو مقوله جداگانه کلی قابل تقسیم می باشد‪:‬‬
‫الف) ارزش های مادی‬
‫‪ :۱‬کیهانی‪:‬‬
‫آن ارزشی که کیهان ایجاد کرده ولی خود از ارزش آفرینی اش بی خبر است‪ .‬مانند ایجاد الماس‪ ،‬طال و‪ ...‬که‬
‫بدون وجود انسان هیچ ارزشی ندارند و فقط انسان ارزش مادی آن ها را می فهمد و یا از وجود آن ها‬
‫موضوعات دیگری را کشف می کند(برای مثال‪ ،‬وجود الماس نشانه برخورد شدید اجرام سماوی و یا انفجار‬
‫های شدید در درجه حرارت های خیلی باال را به اثبات می رساند و نشان می دهد که پدید آمدن زمین محصول‬
‫چه حوادثی است و‪.)...‬‬
‫‪ :۲‬انسانی‪:‬‬
‫‪ -‬آن چه که انسان ارزش آن را در رابطه با خود کشف می کند‪ .‬مانند‪ ،‬کشف ارزش نفت‪ ،‬طال و‪...‬‬
‫‪ -‬ارزشی که انسان می آفریند‪ .‬مانند‪ ،‬ارزش های اقتصادی اجتماعی‪ ، ،‬سیاسی و‪...‬‬
‫ب) ارزش های معنوی‬
‫ارزش های معنوی‪ ،‬نوعی از ارزش هاست که غیرقابل تعریف بوده و فقط انسان می تواند آن را تجربه و‬
‫ارزیابی نسبی کند‪:‬‬
‫‪ -‬آن چه که انسان ارزش معنوی آن را کشف می کند‪ .‬مانند‪ ،‬ارزش آرامش‪ ،‬سالمت و‪...‬‬
‫‪ -‬آن چه که به انسان ارزش می دهد‪ ،‬مانند اخالق‪ ،‬معرفت و‪...‬‬
‫‪ -‬آن ارزشی که انسان خلق می کند‪ :‬مانند ارزش های ادبی‪ ،‬فرهنگی‪ ،‬هنری و‪...‬‬
‫نتیجه‪ :2-‬انسان باید به نقش ارزش آفرینی خود واقف شود و بداند هویت اصلی او در خلق ارزش است که‬
‫با توجه به عدم ماندگاری ارزش های مادی رو به خلق ارزش های معنوی آورده و از این رهگذر از بی هویتی‬
‫نجات پیدا کند‪.‬‬

‫• شخصیت بهنجار و شخصیت ارزشی انسان‬


‫از دیدگاه سایمنتولوژی شخصیت بهنجار‪ ،‬شخصیتی است که رفتار او نسبت به اکوسیستم(کیهانی و زمینی)‬
‫رفتاری همسو و هم جهت بوده و فرد موقعیت خود را در آن یافته باشد‪ .‬در این دیدگاه فراکلنگر‪ ،‬بدون دانستن‬
‫جایگاه انسان در اکوسیستم و بدون شناخت ابعاد وجودی او نسبت به هستی‪ ،‬نمیتوان برای انسان رفتار یا‬
‫شخصیت بهنجار تعریف كرد‪ .‬برای مثال‪ ،‬اگر یک نفر همه موازین و قوانین اجتماعی و آداب و رسوم را‬
‫رعایت کند‪ ،‬از نظر اجتماع و روان شناسی او آدمی معقول و فردی بهنجار شناخته می شود‪ .‬اما‪ ،‬اگر همین آدم‬
‫به هستی‪ ،‬کره زمین و محیط زیست خود احترام نگذارد و رعایت حفظ محیط زیست را نکند‪ ،‬به او برچسب‬

‫‪8‬‬
‫خاصی زده نمی شود در حالی که از دید سایمنتولوژی به طور قطع چنین شخصیتی‪ ،‬نابهنجار محسوب می‬
‫شود(البته همانطور که توضیح داده خواهد شد‪ ،‬در این رابطه نابهنجاری سطوح مختلفی دارد)‪.‬‬
‫• با توجه به این که در حال حاضر از یک انسان صرفا رعایت قوانین‪ ،‬عرف‪ ،‬آداب و رسوم و‪...‬‬
‫خواسته می شود که در این صورت به چنین شخصی‪ ،‬انسان متعادل و سالم با رفتار بهنجار گفته می شود‪ .‬در‬
‫حالی که ممکن است این فرد از ترس جریمه پلیس‪ ،‬آشغال از ماشین خود به بیرون پرتاب نمی کند و اگر جریمه‬
‫ای در کار نباشد‪ ،‬بسیاری از تخلفات را هم مرتکب شود‪ .‬پس چنین فردی از نظر سایمنتولوژی شخصیت‬
‫نابهنجار بوده و جایگاه خود را در زمین پیدا نکرده است(صرف نظر از هستی)‪ .‬بنابراین‪ ،‬معلوم می شود که‬
‫عمده رفتار انسان ها نسبت به اکوسیستم زمینی و یا در مرحله باالتری نسبت به اکوسیستم کیهانی‪ ،‬نابهنجار‬
‫است‪ .‬در این دیدگاه الزم نیست که پس از اقدام عملی افراد‪ ،‬نتیجه نابهنجاری گرفته شود؛ بلکه نهادینه نشدن‬
‫احترام به زمین و هستی در سطح ذهن انسان هم نشان دهنده نابهنجاری است‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬وقتی گفته میشود که رفتار شخصی بهنجار است‪ ،‬باید مشخص شود که این رفتار نسبت به چه‬
‫سطحی بهنجار است (با توجه به توضیحات پیش رو)‪.‬‬
‫• شخصیت ارزشی‪ :‬نسبت شخصیت واقعی به شخصیت حقیقی را شخصیت ارزشی می گوییم که در واقع‬
‫معیاری برای ارزیابی ارزشی شخصیت یک فرد را به منظور خودشناسی ارائه می دهد‪.‬‬
‫شخصیت حقیقی‪ :‬آن چه که یک شخصیت بهنجار باید واجد آن معیارها باشد‪.‬‬
‫شخصیت واقعی‪ :‬آن شخصیتی که فرد در عرصه واقعی اجتماع از خود بروز می دهد‪.‬‬

‫شخصیت واقعی نسبت به‪ /‬هستی‪ /‬دنیا‪ /‬مملکت‪ /‬شهر‪ /‬خانواده‪ /‬خود‬
‫شخصیت ارزشی =‬
‫شخصیت حقیقی نسبت به‪ /‬هستی‪ /‬دنیا‪ /‬مملکت‪ /‬شهر‪ /‬خانواده‪ /‬خود‬

‫معیارهای ارزشی در سایمنتولوژی‬


‫حداقل معیارهایی که فرد الزم است نسبت به هستی‪ ،‬دنیا‪ ،‬مملکت‪ ،‬شهر‪ ،‬خانواده و خود داشته باشد تا‬
‫رفتارش نسبت به آن ها بهنجار باشد‪:‬‬
‫• حداقل معیار نسبت به هستی‪ :‬احترام به جهان هستی و نگاه به آن با دیده تقدس و همچنین احترام‬
‫اکوسیستم کیهانی‬
‫• حداقل معیار نسبت به دنیا‪ :‬احترام به زمین و اکوسیستم زمینی و اجتناب از هر آن چه که موجودیت‬
‫زمین را به خطر می اندازد‪ ،‬اجتناب از آلودگی زمین‪ ،‬رسیدن به تفکر جهان وطنی‪ ،‬کمک به فقرزدایی جهانی‬
‫و بیسوادی و‪...‬‬
‫• حداقل معیار نسبت به مملکت‬

‫‪9‬‬
‫کمک به خود کفایی و اشتغال زایی و بیمه عمومی‪ ،‬فقر زدایی‪ ،‬مبارزه با بی سوادی‪ ،‬مبارزه با آسیب‬ ‫•‬
‫های اجتماعی مانند طالق‪ ،‬کودکان کار‪ ،‬اعتیاد‪ ،‬بی خانمانی‪ ،‬کمک به گسترش فضای سبز‪ ،‬جلوگیری از‬
‫مصرف بی رویه‪ ،‬کاهش تولید زباله و‪...‬‬
‫• حداقل معیار نسبت به اجتماع و پیرامون‬
‫• حداقل معیار نسبت به خانواده‬
‫• حداقل معیار نسبت به خود‬
‫به عبارت دیگر ممکن است کسی در رابطه با خود بهنجار باشد و در مورد خودش همه موارد الزم را‬
‫رعایت کند و بینهایت به خود احترام بگذارد و برای موفقیت های مادی و اجتماعی اش همه نکات ریز را به‬
‫کار ببرد؛ ولی نسبت به دیگران نابهنجار باشد و اصال موفقیت آن ها برایش مهم نباشد(صرف نظر از حقوق‬
‫شان)‪ .‬به چنین شخصی می گوییم که در سطح خودش(که مطابق معیارها پایین تر سطح است) بهنجار و نسبت‬
‫به سطوح باالتر نابهنجار است‪ .‬یا برخی افراد حاضرند که دنیا را برای خانواده خود غارت کنند و برای تامین‬
‫و رفاه خانواده خود به کسی رحم نکنند و همه امکانات را برای آن فراهم کنند‪ .‬چنین شخصی برای خانواده اش‬
‫مفید و بهنجار ولی برای سطح باالتر(که اجتماع و‪ ...‬می باشد) دارای رفتاری نابهنجار است و‪...‬‬
‫نتیجه‪ :3 -‬هر کسی می تواند با ارزیابی شخصیت حقیقی خود نسبت به شخصیت واقعی اش‪ ،‬اقدام به‬
‫خودشناسی نموده نسبت به ارتقای شخصیت ارزشی خود به همسویی با هستی نزدیکتر شود‪.‬‬

‫ذهن کیهانی‬
‫تن واحده کیهان‪ ،‬دارای هویت مستقلی می باشد‪ .‬از این دیدگاه کیهان دارای ذهنی است که به آن «ذهن‬
‫کیهانی» می گوییم که دربرگیرنده بینهایت ذهن های جاری در هستی می باشد‪ .‬ذهن کیهانی نیز دربرگیرنده‬
‫«ذهن جمعی کل» می باشد که «ذهن جمعی انسان(روح جمعی)» نیز جزیی از آن است‪.‬‬

‫ذهن جمعی کل(روح جمعی)‬


‫ذهن جمعی‪ ،‬نتایج حاصل از فعالیت های ذهنی همه آشکارکننده های حیات(موجودات زنده) برای هر گروه‬
‫زیستی را به تفکیک جمع می کند و دوباره آن را به سوی همین موجودات منعکس می کند تا بتواند تجارب‬
‫حیات را در کیهان گسترش دهد(برای مثال در یک جزیره وقتی به میمون ها در یک جزیره آموزش داده شد که‬
‫سیب زمینی را بشویند و بخورند؛ پس از مدتی در سایر جزیره ها هم همه میمون ها این آموزه را فرا گرفته و‬
‫به کار بردند)‪ .‬البته فقط آشکارکننده های حیات می توانند از این بازتاب استفاده کنند‪ .‬در واقع این بازتاب‪ ،‬نتایج‬
‫حاصل از حیات توسط موجودات زنده بر روی زمین اعم از انسان‪ ،‬حیوان‪ ،‬گیاه و میکروارگانیزم ها است‪( .‬از‬
‫این دیدگاه بخشی از تبادل اطالعات از جمله قابلیت کپی سازی در ویروس ها که در حال گسترش و نوعی‬

‫‪10‬‬
‫رفتار هوشمندانه است از همین طریق صورت می گیرد که نسل های هوشمندتری از ویروس ها به وجود‬
‫خواهند آمد)‪.‬‬

‫حافظه جمعی کل‬


‫همه آن چه که از موجودات زنده به سوی آشکارکننده های حیات انعکاس پیدا می کند و مجددا همانطور که‬
‫توضیح داده شد دوباره به سوی موجودات زنده بازتاب پیدا می کند؛ در یک حافظه عظیم جمعی کل ذخیره و‬
‫ثبت و ضبط می شود‪ .‬در حقیقت تجربه حیات در کره زمین در کیهان حفظ می شود و«حافظه جمعی کل» یکی‬
‫از برنامه های نرم افزاری برای ایجاد«جهش(موتاسیون)» و«تنوع انواع» در اکوسیستم‪ ،‬می باشد‪.‬‬

‫ذهن جمعی جزء‬


‫ذهن جمعی(روح جمعی) هر دسته از گونه های حیات از جمله ذهن جمعی انسان را شامل می شود‪ .‬ذهن‬
‫جمعی تمام ادراکات ذهنی یک گونه خاص را به تفکیک شامل می شود‪ .‬این ادراکات ذهنی پس از انعکاس در‬
‫ذهن جمعی کل‪ ،‬به سوی همان گونه خاص یا «ذهن جمعی جزء» آن گونه بازتاب پیدا می کند‪ .‬از طریق این‬
‫بازتاب‪ ،‬سایر اعضای آن گونه نیز در تجارب به دست آمده از حیات همنوعان خود سهیم می شوند‪.‬‬
‫نتیجه‪ :4 -‬از طریق هم فازی کیهانی می توان سیستم شعوری خود را با اجزای کیهان هماهنگ و متعادل‬
‫تر نمود تا میزان تضاد شعوری کاهش یافته و ایمنی بیشتری حاصل شود‪ .‬بسیاری از برنامه های توسعه‬
‫هوشمندانه میکروارگانیزم ها(مانند مقاوم شدن در برابر آنتی بیوتیک ها‪ ،‬آفت کش ها‪ ،‬به عرصه آمدن‬
‫میکروارگانیزم های هوشمندتر و‪ )...‬و حشرات و‪(...‬مانند سموم مبارزه با پشه ها و‪ )...‬از طریق تبادالت‬
‫شعوری و از همین طریق می تواند صورت گرفته و عرصه را در آینده بیشتر برای انسان تنگ کند‪.‬‬
‫با آرزوی توفیق الهی‬
‫محمد علی طاهری‬
‫تورنتو‪1399/1/13 – 2020/Apr/1 :‬‬

‫‪11‬‬

You might also like