Professional Documents
Culture Documents
Hoseini Sensation & Perception
Hoseini Sensation & Perception
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
بسم اهلل الرحمن الرحیم
جلسه جبرانی
16اذر
ساعت 8
سیستم عصبی ما یک سیستم اکتروشیمیایی است ،یعنی محرکهای محیطی برای آن که پردازش قرار
گیرند در سیستم اعصاب مرکزی و محیطی ،نیازمند تبدیل به پیام اکتروشیمیایی هستند و این تبدیل
در سطح گیرندههای حسی صورت میگیرد.
ساختار سلول عصبی :شامل آکسون ،دندریت و جسم سلولی
سلول عصبی زوائدی دارد شامل دندریت و آکسون و از روی شکل وتعداد این زوائد ما سلول های عصبی را
تقسیم بندی میکنیم.
تک قطبی :یک زائده از جسم سلولی خارج شده است مثل تک قطبیهای شاخه پشتی نخاع که جسم سلولی
اینها خارج از سیستم عصبی قرار گرفته و یک زائده از جسم سلولی خارج شده که یک بخشی از اون به سمت
نخاع رفته و بخشی دیگر به اندام هدف.
دو قطبی :یک آکسون و یک دندریت دارد مثل دوقطبیهایی که در پرده شبکیه قرار دارند ،کنار بقیه سلولها
مثل اماکرین .این سلول های عصبی نقش سلول های رابط راایفا میکنند یعنی نقش سلول رابط بین استوانهای
ها و مخروطیها؛ و گانگلیون ها که خروجی پرده شبکیه را تشکیل میدهند و در آخر ،عصب بینایی را تشکیل
میدهند .درواقع ارتباط برقرار میکنند بین گیرندهای بینایی و گانگلیون ها .
چندقطبی ها :که معروف ترین آنها نورون های حرکتی است که در شاخ قدامی نخاع هستند و اکسون های
بلندی دارند.
سلول هایی داریم که آکسون ندارند و یا بسیار آکسون کوتاهی دارند که به عنوان نورون رابط
میشناسیم که بین دیگر نورون ها قرار گرفته و عملکرد انها را بهبود می بخشند؛ بهبود می بخشند با
نقش مهاری که این ها می توانند ایفا بکنند بر روی بقیه سلول های عصبی.
غالف مییلین روی آکسون قرار میگیرد ،که ساختار آن 80درصد از چربی و 20درصد پروتئین است.
سلول های خاصی داریم در اعصاب محیطی و مرکزی که اینها غالف مییلین را بر روی آکسون
میسازند ،در سیستم مرکزی الیگودندروسیت و در محیطی سلول های شوآن.
الیگودندروسیت ها برای چند سلول عصبی غالف میسازند ولی شوان ها فقط برای یک اکسون کار مییلین
سازی را انجام میدهند.
غالف مییلین عایقی ایجاد میکند بین خود اکسون و محیط خارج سلولی ،و باعث میشوند که پیام عصبی از
گرههای رانویه که بین غالفها هستند به شکل جهشی انتقال پیدا کننند.
Msبیماری خود ایمنی است که سیستم ایمنی بدن به خودش حمله میکند و غالف مییلین را به عنوان شی
خارجی و زائد در نظر میگیرد و در نهایت سرعت انتقال پیام کند شده و حرکات کند میشود و اولین عالمت
این بیماران معموال ،شکایت در حدت بینایی است ،یعنی زمان میبرد تا هنگام برگرداندن سر ،تصویر جدید
واضح شود .و بعد مشکل در کند شدن حرکت دارند.
روی دندریت ها خارهایی هست به نام خارهای دندریتی()dendritic spinesاست که باعث میشود
سطح تماس سلول عصبی با سلول های عصبی دیگر افزایش پیدا کند؛ کار سلول عصبی ارتباط با دیگر
سلول هاست و این اساس پیشرفت در سلول عصبی است.
خار های دندریتی بیشتر > ارتباط بیشتر > کارایی بیشتر سلول
در یادگیری همین اتفاق می افتد ،ما تقویت میکنیم نورون را تا خارهای دندریتی بیشتری ایجاد کند.
سطح تماس دو سلول عصبی؛ سیناپس است .سیناپس فضایی است که سلول های عصبی باهم حرف
می زنند .در سیناپس ارتباط مستقیم نیست و فضایی وجود دارد به نام فضای سیناپسی که محل
رهایش نوروترانسمیتر هاست .ولی سلول هایی داریم که این فضا رو ندارند که به آن ها سیناپس های
الکتریکی گفته میشود و در بی مهرها است وسیناپس ابتداییتری نسبت به شیمیایی است.
پیام های عصبی از سلول پیش سیناپسی عبور کرده و به سلول پس سیناپسی می رسند.
ساختار داخل سلول :هسته و سیتو پالسم ،شبکه اندوپالسمی ،ریبوزوم ،میتوکندری
شبکه اندوپالسمی زبر و صاف دارین ،علت نام گذاری زبر به دلیل دونه های کنجد مانندی است که روی آن قرار
دارد.
میتوکندری :که محل تنفس و سوخت وساز سلولی است ،مواد غذایی که از مایع خارج سلولی وارد سلول
میشوند در میتوکندری مصرف میشود.
سیستم گلژی :کیسههایی هستند که محل ذخیره سازی مواد است ،که یکی از مهم ترین این موادها،
نوروترانسمیتر است .این نوروترانسمیتر ها در جسم سلولی یا پایانه اکسونی ساخته میشوند و در داخل سیستم
گلژی بسته بندی ( وزیکول های سیناپسی).
نوروترانسمیترهای درشت مولکول در جسم سلولی ساخته شده و توسط سیستم گلژی بسته بندی میشوند.
این وزیکول های سیناپسی روی ریز لوله ها(microtubuleا) که در داخل اکسون هستند قرار گرفته و به
سمت پایانه سیناپسی حرکت میکنند تا در فضای سیناپسی رهایش پیدا کنند.
چند اصطالح:
به رشتههای عصبی که در cnsهستن tractگفته میشود و به رشته های عصبی که در pnsهستند .nerve
12 جفت اعصاب مغزی در کنار اعصاب نخاعی جزو سیستم اعصاب محیطی هستند.
ما فضای داخل سلولی داریم و خارج سلولی ،که فضای خارج سلولی آبکی است و در فضای داخل هم
سیتوپالسم داریم که مایع است؛ سلول عصبی برای زنده ماندن باید با بیرون از خود ارتباط داشته
باشند .موادی را بگیرد و وموادی رابه خارج سلول بدهند و اساس تحریک پذیری را هم این مراودات
انجام می دهد.
روی دیوار سلول کانال هایی است که این ارتباط را فراهم میکنند(غشا) .این دیواره دو الیه است که از چربی
ساخته شده
با توجه به تصویر :قسمت گرد ،آب دوست هستند ،و رشته هایی از این ها به سمت داخل کشیده شده است که
آب گریزند.
در بین این الیه های چربی ،کانال هایی هستند که جنس آنها ازپروتئین است که از داخل این کانال ها مواد
رد و بدل میشود.
یون هایی مثل یون مثبت سدیم ،یون مثبت کلسیم ویون منفی کلر در خارج سلول بیشتر هستند ،محیط
بیرون سلول نمکی است.
سه عامل ک اثر میگذارد در توزیع سدیم وپتاسیم در دوطرف سلول عصبی
)1وقتی غلظت مادهای در یک سمت بیشتر باشد ،آن ماده در جهت شیب غلظتی خود شروع به حرکت میکند
یعنی سدیم که در بیرون از سلول بیشتر است به شکل طبیعی گرایش داره به سمت داخل حرکت کند ،و یون
پتاسیم که بیشتر در داخل است میل دارد به سمت خارج حرکت کند.
)2بار درداخل سلول منفی است ،که براساس قاعده جذب قطب های نا همنام انرژی وجود دارد برای جذب یون
های مثبت و یون پتاسیم با وجود شیب غلظت میل به سمت خارج دارد ولی به دلیل این موضوع به سمت
داخل کشیده می شوند.
)3پمپ سدیم وپتاسیم :با مصرف انرژی برخالف شیب غلظت سدیم را به خارج انداخته و پتاسیم را به سمت
داخل می کشد(سه یون سدیم به خارج میفرستد و دوتا یون پتاسیم وارد میکند) به این حالت پتانسیل
استراحت گفته میشود.
تعادل یونی در دوطرف سلول خیلی مهم است و عملکرد سیستم عصبی ما با همین تعادل یونی مرتبط است و
اگرکانال ها درست کار نکنند میتواند مبدا حال بد ما در سطوح باالتر باشد.
*پتانسیل عمل
سلول همیشه در حالت استراحت نیست وباید عملی هم انجام دهد و برای عمل نیازمند به یک تغییر بار
درداخل سلول است.
+تحریک که اتفاق می افتد ،کانالهای سدیمی باز شده و سدیم در جهت شیب غلظت خود حرکت میکند ،و
سدیم با بار مثبت که وارد شد باعث حرکت بار منفی داخل سلول به سمت صفر و بعد به سمت مثبت میشود(
پیک در تصویر) > .دیپوالریزیشن( قسمت قرمزرنگ)
وقتی کانال های سدیمی باز میشوند ،کانال های پتاسیم هم باز میشوند .
+کانال های سدیمی بعد از باز شدن و مثبت کردن سلول بالفاصله بسته شده وکانال های پتاسیمی که باز
هستند شروع میکنند به خارج شدن در جهت شیب غلظت خود و داخل سلول رو به سمت منفی شدن پیش
میبرند > ریپالریزیشن (قسمت سبز رنگ)
نکته؛ علت منفی تر شدن داخل سلول در حالت ریپالریزیشن ،این است که کانال های سدیمی بالفاصله بسته
شده ولی کانال پتاسیمی کندتر بسته میشود و یون ها پتاسیم برای خروج فرصت بیشتری دارند >
هایپرپالریزیشن ( قسمت ابی رنگ)
کانال های سدیمی که بعد از باز شدن ،بسته شدند به هیچ قیمتی نمیتوانند فعال باز شوند که به این مرحله
تحریک ناپذیری مطلق گفته می شود .بعد از گذشت مدتی اگر تحریک بیش از حد باشد میتواند سلول عصبی
را تحریک کند که به این مرحله تحریک ناپذیری نسبی گفته میشود.
در پایانه اکسونی نوروترانسمیتر های ریزمولکول ساخته میشود و منتظر میماند تا یک پتانسیل عمل ایجاد
شود ،پتانسیل عمل که ایجاد شد در پایانه اکسونی تغییراتی ایجاد میکند؛ این تغییرات چیه؟ در پایانه اکسونی
کانال های کلسیمی داریم که وقتی پتانسیل عمل میرسد باعث باز شدن کانال های کلسیمی میشود و کلسیم
وارد سلول پیش سیناپسی میشود و یون های کلسیم باعث می شوند وزیکول های سیناپسی به دیواره سلول
پیش سیناپسی بچسبند و تحت فرایند اگزوسیتوز محتویات خود را در فضای سیناپسی رها کند.
احساس و ادراک(جلسه هشتم)1400/9/16-
باز شدن کانالهای کلسیمی و برای آزاد سازی نوروترانسمیتر:ایجاد پتانسیل عمل در آکسون سلول پیش سیناپسی
اگزوسیتوز چسبیدن وزیکولهای حاوی نوروترانسمیتر به دیواره سلول پیشسیناپسی ورود یونهای کلسیم
و آزادشدن نوروترانسمیتر
روی غشای سلول پسسیناپسی گیرندههای اختصاصی وجود دارد.یعنی هر نوروترانسمیتر گیرندهی مختص به خود را
دارد(.مثل قفل و کلید)
7گام فعالیت نوروترانسمیتر :
.1مواد پیشساز(واحدهای اصلی سازنده نوروترانسمیتر)که به وسیله مواد غذایی تامین میشوند،از طریق جریان خون وارد
سلول میشوند.آنزیمها از این مواد اولیه،نوروترانسمیترها را میسازند.عواملی مثل سوتغذیه موجب اختالل در ساخت
نوروترانسمیترها و درنتیجه باعث اشکال در بخشهایی از سیستم عصبی میشود.مثال سروتونین که یک نوروترانسمیتر
مونوآمینی است،مادهی پیشساز آن تریپتوفان است که ازطریق موادغذایی تامین میشود.
.2نوروترانسمیترها در کیسههایی که از سیستم گلژی نشات میگیرند ،در پایانه سیناپسی بستهبندی شده و به سمت
ترمینال سیناپسی حرکت میکنند و در آنجا منتظر پتانسیل عمل میمانند.
.3نوروترانسمیترها اگر به هر دلیلی از وزیکولها در سلول پیشسیناپسی خارج شوند،آنزیم ها وظیفه دارند که آنها را از
بین ببرند.
.4رسیدن پتانسیل عمل،باز شدن کانالهای کلسیمی و ورود کلسیم ،خروج نوروترانسمیترها از طریق فرآیند اگزوسیتوز.
.5روی سلول پیشسیناپسی گیرندههایی وجود دارد به نام Autoreceptor:که دارای نقشی شبیه ترموستات
هستند.وظیفه آنها تنظیم میزان ورود و خروج نوروترانسمیترها در فضای سیناپسی است.
.6اتصال نوروترانسمیترها به گیرندهها و ایجاد تغییرات در سلول پسسیناپسی .
.7نوروت رانسمیترها بعد از انجام کار خود در فضای سیناپسی باید به فعالیت خود خاتمه دهند.
الف)برگشت به سلول پیشسیناپسی (بازجذب مجدد)توسط پروتئینهای انتقالی .در وزیکولها ذخیره میشوند و قابلیت استفاده
مجدد از آنها وجود دارد.این اتفاق برای نوروترانسمیترهای کوچکمولکوله رخ میدهد.
ب) توسط آنزیمها تجزیه شوند و از بین بروند.مثال نوروترانسمیترهای درشتمولکوله مثل نوروپپتیدها که قابلیت استفاده مجدد
ندارند،برگشت نمیخورند.
آنزیم مونوآمیناکسیداز (در داخل سلول پیشسیناپسی تجزیه میکند) برای مثال:اگر نوروترانسمیتر مونوآمینی باشد
آنزیم کاتکولآمین ترانسفراز (درخارج از سلول،یعنی فضای سیناپسی تجزیه میکند) اگر کاتکولآمینی باشد
اختالالت اشکال در کم یا زیاد ساخته شدن نوروترانسمیترها-کم یا زیاد آزاد شدن آنها-مشکل در گیرندهها
روانپزشکی .مکانیزم اثر درمانهای دارویی در این حیطه است.
ب)داروهایی که باعث افزایش مونوآمینها به طور کلی میشوند(اختصاصی عمل نمیکنند).مثل داروهای آنتیدپرسانت دو یا
چندحلقهای:ایمیپرامین و ...
مثال داروهای ضدروانپریشی نسل قدیم مثل هالوپریدول(که آنتاگونیست گیرندههای دوپامینی است و باعث کاهش دوپامین در
مسیرهای مزولیمبیک یعنی از سیستم لیمبیک به کورتکس میشود)،با اینکه در درمان اسکیزوفرنی موجب رفع عالئم اصلی مثل
توهم و هذیان هستند،اما چون اختصاصی عمل نمیکنند باعث عوارض جانبی مثل آبریزش دهان،لرزش فک و ...هم میشوند.
قانون همه یا هیچ :ایجاد پ تانسیل عمل براساس قانون همه یا هیچ است.یعنی یا محرک به اندازه کافی قوی هست تا
باعث پتانسیل عمل شود(محرک فوقآستانهای) ،یا به اندازه کافی قوی نیست و پتانسیل عمل ایجاد نمیکند.
یعنی مثال پتانسیل را از ( -70mvکه عدد ثابتی نیست) باالتر میبرد(به سمت )0
نکته:پتانسیلهای پسسیناپسی مهاری و تحریکی،پاسخهای درجهبندی شده هستند(اینجا دیگه قاعده همه یا هیچ
نداریم).یعنی مثال اگر پتانسیل پسسیناپسی تحریکی باشد،در هر حالت تحریک ایجاد میشود اما اگر تعداد
نوروترانسمیترها بیشتر باشد،تحریک قویتری ایجاد میشود.
جمع جبری(:)Summationیک سلول عصبی با تعداد زیادی سلول دیگر سیناپس برقرار میکند.حاصل برخی از این
ارتباطات پتانسیل تحریکی و برخی دیگر پتانسیل مهاری است.این تحریکها و مهارها جمع جبری میشوند و برآیند
آنها یا تحریک است یا مهار یا صفر.
.1جمع شدن فضایی(:)Spatial Summationتحریکها یا مهارهایی که توسط سلولهای "متعدد" پیشسیناپسی
ایجاد میشوند،با یکدیگر جمع جبری میشوند) Figure4.3(. .
.2جمع شدن زمانی(:)Temporal Summationتحریکها یا مهارهایی که در سلول پسسیناپسی به وسیله "یک"
سلول پیشسیناپسی ایجاد میشود با یکدیگر جمع جبری میشوند.مثال سلول پیشسیناپسی در تایم اول یک بار
پتانسیل تحریکی ایجاد میکند.یک بار دیگر در تایم دوم هم تحریک ایجاد میکند.جمع جبری اینها،جمع شدن زمانی
نام دارد)Figure4.4(.
جلسه یازدهم
سوال :اگر مایع زاللیه بیشتر تولید بشه و از بین نرود ایجاد فشار میکند ،آیا افزایش مایع زجاجیه
جواب :زجاجیه باعث فشار نمی شود (نظر شخصی استاد) زجاجیه سیرکولیشن ندارد و یک ماده
عالئم خارج هرمی :مسیرهای پایین رونده (که از باال به پایین میآیند ) از کورتکس به سمت نخاع
میروند تا ما بتوانیم حرکت یا actداشته باشیم اینها دستورات حرکتی هستند .بخشی از این پیامها
وقتی به سمت پایین حرکت میکنند و در سطح بصلالنخاع متقاطع میشوند و به سمت متقابل
میروند و یک بخشی بنام هرم در بصلالنخاع ایجاد میکند که مسیرهای هرمی نامیده میشوند
یک بخشی از این مسیر پایین رونده که دستورات حرکتی را صادر میکنند از داخل هرم بصلالنخاع
عبور نمیکنند بلکه از خارج این هرم عبور میکنند که به مسیرهای خارج هرمی نامیده میشوند و
از هسته قرمز عبور میکنند و اکثر این مسیرهای خارج هرمی دوپامینرژیک هستند.
زمانی که بیمار سایکوتیک برای درمان عالئم سایکوتیک خود که در اثر افزایش دوپامین در
بخشهایی از مغز در مسیرهای مزو لیمبیک و مزوکورتکس از داروی آنتی سایکوتیک مثل
هالوپریدول برای کاهش دوپامین در مغز استفاده میکند و ازآنجاکه گفتیم این داروها اختصاصی
عمل نمیکنند ضمن این که این مسیر سیستم لیمبیک به کورتکس را دوپامین کاهش پیدا میکند
ال شبیه
در بخشهای دیگر مغز هم که دوپامینرژیک هستند هم دوپامین کاهش پیدا میکند .مث ً
سیستم لیمبیک به هیپوتاالموس یا از سیستم لیمبیک به بیض النوکلئوس که تمام این مسیرها هم
دوپامینرژیک هستند و بخشی از حرکت ما هم توسط این بخشها صورت میگیرد همین هستههای
و چون این داروها اختصاصی عمل نمیکنند در تمامی مسیرهای دوپامینرژیک باعث کاهش دوپامین
میشود .و باعث مشکالت حرکتی می شود و بیمار بعد از ده روز استفاده از این داروها شروع به لرزش
دست و عالئمی شبیه پارکینسون شروع میشود ،عضالت بدن سفت میشود ،کنترل آب دهان را از
دست میدهد ،کلمات را بریده بریده بیان میکند که بهعلت کاهش دوپامین ایجاد میشود .در
بیماران سایکوتیک که عالئم شبه پارکینسون ایجاد میکند که علتش همان کاهش دوپامین در
مناطق خارج هرمی است و کاهش مسیرهای دوپامینرژیک در این وضعیت باعث افزایش اسیتیل
کولین می شوند برای درمان این عالئم بیمار باید داروهای دیگر استفاده کند .که داروهای آنتی
از این الیه های سلولی که گفتیم که بر روی این الیه پیگمانته قرار گرفته که الیه سلولهای مخروطی
و استوانهای در مجاورت این الیه پیگمانته قرارگرفتهاست .الیه ای که رنگدانه مالنین در آن وجود
دارد که به*علت وجود این رنگدانه مالنین یکشکل سیاهرنگ به خود گرفتهاست و در واقع الیه
و علت آن این است که وقتی نور حرکت میکند و از این الیههای سلولی میگذرد و بعد به سلولهای
استوانهای و مخروطی میرسد و آنها کار انتقال را انجام میدهند در اینجا نور باید جذب بشود و
این الیه پیگمانته کمک میکند به جذب نور و باعث میشود که نور در کل فضای چشم ما منعکس
نشود و باعث نشود که مثل آینه نور را برگرداند نور وقتی برمیگردد و پخش میشود مشکالت
دیداری را ایجاد میکند .پس بنابراین این الیه پیگمانته بهصورت ژنتیکی در انسان وجود دارد که
باعث دید نرمال می شود .یک اختالل ژنتیکی به اسم زالی وجود دارد که این الیه پیگمانته داخل
کره چشم رنگدانههای مالنین را ندارند و وقتی نور وارد چشم میشود بعد از عبور از سلولهای
مخروطی و استوانهای نور در فضای کره چشم منعکس میشود که باعث اشکال در دید طبیعی
در سلولهای مخروطی یک سیناپس با سلولهای رابطه برقرار کرده در کنار سلولهای بای پوالر
،سلول های افقی و در کنار آنها سلولهای آماکرین که فاقد آکسون هستند وجود دارد و بعد نهایتاً
با یک سلول گانگلیون سیناپس را برقرار کردهاست و در انتها پیامهای الکتروشیمیایی ناشی از انتقال
نور به وسیله سلولهای مخروطی اتفاق می افتدبه سمت مغز حرکت میکند .بهعلت اهمیت زیاد
سلولهای مخروطی نسبتبه سلولهای استوانه ای به خاطر دید رنگی و دید شفافی که برای ما ایجاد
میکند و ازآنجاییکه ما باکیفیتترین دید را در فوآ داریم و فوآ هم فقط دارای سلولهای مخروطی
است و فاقد سلولهای استوانه ای است و ما هرچقدر به سمت محیط شبکیه پیش میرویم به تعداد
سلولهای استوانهای افزوده میشود و از تعداد مخروطها کم میشود و برعکس هرچقدر از محیط
به سمت مرکز برویم به تعداد مخروطها افزوده و از تعداد استوانهها کم میشود.
در این اسالید مکانیزم مولکولی انتقال نور به انرژی الکتروشیمیایی را به ما نشان میدهد .در
قسمتهای خارجی سلولهای مخروطی و سلولهای استوانهای این بخش خارجی دارای شکلی
دندانه ای است که شبیه دندانههای شونه های تخت است .بر روی هر کدام از این دندانهها
مولکولهایی وجود دارد که وجود این مولکولها برای فرآیند انتقال نور به انرژی الکتروشیمیایی
بسیار مهم است .این مولکولها را در سلولهای استوانهای به نام رودوپسین() rhodopsin
میشناسیم .کار مولکول های رودوپسین این است که نور را به زبانی که مغز بفهمد ترجمه می کند
وانتقال میدهد .ازآنجاییکه مغز نور را متوجه نمیشود بلکه مغز انرژی الکتریکی و شیمیایی رو
متوجه میشود در سلولهای مخروطی این مولکولها به نام فتوپسین هستند که مکانیزم این
ال بر روی
در حالتی که نور وجود ندارد و بهاصطالح سلولها غیرفعال هستند بخش رتینینی کام ً
بخش اپسین فیت شده و قرار گرفتهاست .زمانیکه نور به چشم تابیده میشود و مسیرهای قرنیه و
زاللیه و عدسیه و زجاجیه و سلولهای گانگلیون و سلولهای رابط و بعد هم سلولهای استوانهای و
مخروطی را رد میکند.به محض اینکه نور با سلولهای استوانهای برخورد میکند تغییری در ساختار
رتنینی ایجاد میشود و حالت سیس رتینال ()cis_retinalکه بهصورت خمیدهاست تغییر میکند
به ترنس رتینال( )trans_retinalتبدیل می شود .و به شکل مستقیم تبدیل میشود.و نور یک
حالت ناپایدار در مولکول رودوپسین ایجاد کردهاست و این حالت ناپایدار باعث میشود که این دو
بخش اپسین و رتنین از هم جدا شوند و این جدا شدن باعث تغییرات شیمیایی میشود و باعث رلیز
و یاجلوگیری از رلیز یک نورترانسمیتر میشود که بیشتر عمل جلوگیری از رلیز نروترانسمیتر درست
است .و این جلوگیری از ریلز یک نوروترانسمیتر باعث ایجاد پیامهای الکتریکی میشود ،باعث
های رابط وارد میشوند و باعث یک جریان الکتریکی میشوند و این جریان الکتریکی جریان
باعث action potentialمیشود و نهایتا این action potentialایجاد شده بر روی آکسون
سلولهای گانگلیون کره چشم را ترک میکند و به سمت مغز میرود و وارد هستههای زانویی
تاالموس میشوند .وقتی حالت cis retinalتبدیل میشود به trans retinalاین پروسه باید
تبدیل شدن trans retinalبه cis retinalالزم و ضروری است .و اگر بدن با کاهش ویتامین
وقتی نور به چشم برخورد میکند به واسطه اینکه این سیکل تکمیلنشده باعث کم شدن قدرت
بینایی میشود ویتامین Aباعث تغییراتی در رودپسین میشود و وقتی نور برخورد کرد و از این
حالت پایدار رودوپسین خارج شد و حالت غیر پایدار در آن ایجاد شد این حالت غیر پایدار باعث
ایجاد پیامهای الکتروشیمیایی میشود و به سمت مغز میفرستد و بعدش باید به حالت پایدار برگردد
.
و برای اینکه از این حالت جداشدگی فاصله بگیرد و مجدداً این بخشهای اپسین و رتنین بههم
این اسالید ساختار یک سلول استوانهای را نشان میدهد که بخش خارجی آن همان دندانهها قرار
دارد و روی آن دندانهها ،رودوپسین قرار داشت و زمانیکه رودوپسین نور را میگرفت تغییر شکل
می داد که این یعنی جداشدن بخش اپسین از بخش رتنینی که جدا شدن این بخشها تغییرات
این تغییرات شیمیایی باعث تغییرات الکتریکی میشد و بههمینترتیب تا خود مغز ادامه داشت .
در اینجا دو بخش را در سلول استوانهای به ما نشان میدهد :
وقتی نور وجود ندارد یعنی مولکولهای رودوپسین روی این سلول استوانهای در یک حالت پایدار
قرار دارند در این حالت رودوپسین ها ،کانالهای سدیمی باز است و این برخالف چیزی است که
ما قبالً میگفتیم .در سایر قسمتهای کانالهای عصبی وقتی تحریک وجود داشته باشد کانالهای
سدیمی باز میشوند و سدیم وارد سلول می شود و ورود یون سدیم به داخل سلول باعث میشود بار
الکتریکی سلول مثبتتر شود و به یک آستانه ای میرسد و باعث ایجاد action potential
میشود.
اما در سلول های استوانه و کال در سیستم بینایی در چشم وقتی نور نیست یعنی تحریک نیست
و سدیم وقتی وارد سلول میشود در انتهای سیناپسی این سلولهای استوانهای نروترانسمیتر بنام
وقتی نور با چشم برخورد میکند از نظر سلولی کانالهای سدیمی در اینجا بسته میشوند و این
برعکس تمام بدن است و دلیل این موضوع هنوز مشخص نیست که چرا چشم این عمل را برعکس
انجام میدهد.
این بسته شدن کانالهای سدیمی همانا و عدم توانایی یونهای سدیم برای ورود به داخل سلول
همانا.
اینجت سدیم داخل سلول نمی تواند بشود و در این جا رلیز نروترانسمیتر کاهش پیدا میکند (.در
سه رنگدانه آبی ،سبز و قرمز بر روی سلولهای مخروطی وجود دارد .
قرمز هستند تحریک بشوند ،ما میتوانیم بازهها و طیفهای رنگی مختلفی را مشاهده کنیم .
بهعنوان مثال ،اگر ما بخواهیم رنگ زرد را ببینیم %۸3رنگدانه قرمز باید درگیر بشوند و تقریب ًا %9۷
رنگدانه سبز درگیر بشود رنگ زرر را ایجاد میکند .و رنگدانه آبی برای رنگ زرد بکار برده نمیشود
.
بنابراین ترکیب وتلفیق رنگدانهها در سلولهای مخروطی به درجات مختلف میتواند بازههای طول
موجهای رنگهای مختلف را برای ما ایجاد کند .اشکاالتی در این ترکیبها باعث بیماری به اسم
کال کوررنگی میتواند در سطح شبکه و یا در سطح v4در کورتکس اتفاق بیفتد.
در سطح شبکیه سلولهای استوانهای و مخروطی اشکال پیدا کردهاند مثالً در بیماری گلوکوم باعث
و همچنین برعکس ،مثالً تمامی این سلولهای مخروطی و استوانهای سالماند اما کورتکس دچار
آسیب میشود بازهم دچار کوررنگی میشوند حتی با وجود شبکیه سالم .که میتوان با آزمون( ای
شی ها را) که ژاپنی است ترکیب و تلفیق رنگهای مختلف را نشان میدهند و از شخص میخواهد
از پرده شبکیه ،مسیرهای عصبی آکسون سلولهای گانگلیون جدا شدند و از منطقهای کور ،کره
چشم را ترک کرده و optic nerveرا ایجاد میکند .عصب چشمی چشم چپ و عصب چشمی
سمت راست میان به عقب و کیاسمای بینایی را تشکیل میدهند .جاییکه این مسیرهای دیداری با
هم تقاطع می کنند .ایستگاه بعدی تاالموس است .هستهای در تاالموس به اسم هسته ی زانویی
جانبی در تاالموس اختصاصاً پیامهای دیداری را دریافت میکند .و بعد به سمت لوب پسسری
میرود .
پرده شبکیه را ما به دو بخش تقسیم میکنیم :یک بخش بخش تمپورال (خارجی) است .مسیرهای
عصبی که از بخش تمپورال شبکیه هر دو چشم نشأت میگیرند در کیاسمای بینایی با هم تقاطع
نمی کنند .یعنی به همون سمت تاالموس طرف خودشان و نهایتاً به نیمکره پس سری طرف خودشان
فرستاده میشوند.
پس کیاسما برای نیمهی داخلی کره چشم است نیمهای که به سمت بینی قرار دارد .در کیاسمای
بینایی تقاطع میکنند یعنی از نیمهی داخلی چشم چپ به تاالموس راست میرود و بعد به سمت
در چشم تصویری که بر روی پرده شبکیه ایجاد میشود تصویری دو بعدی است .که دو محور xوy
دارد .و این دو تصویر که از دو چشم میان با هم تلفیق میشوند و محور سومی به نام zکه عمق را
سوال :کسی که یک چشمش دچار آسیب شود آیا دیگر ادراک عمق ندارد ؟
خیر مغز می تواند این کمبود را جبران کند و باعث تشخیص عمق در افراد تک چشم هم میشود.
در کورتکس ما شش الیه سلولی داریم در تاالموس هم همچین ساختار شش الیه را در هسته
زانویی جانبی هم داریم.الیه دوم و سوم و پنجم الیههای ipsilateralهستند .الیه هایی هستند
که اگر بخواهیم درباره هسته زانویی جانبی که از نیمه تمپورال چشمه راست میان و وارد تاالموس
راست میشد .این پیامها فقط میتوانند وارد الیه دوم ،سوم و پنجم تاالموس بشوند .زیرا پیامهایی
که از نیمهی داخلی چشم مقابل دارد میآیند وارد الیه یک ،چهار و شش میشوند .چون الیههای
میگیرد .و الیه یک و چهار و شش هسته جانبی تاالموس پیامهای دیداری را از چشم مقابل میگیرد
Camera Scanner
Easily Scan documents & Generate PDF
https://play.google.com/store/apps/details?id=photo.pdf.maker
1400/10/14 سه شنبه صبح احساس و ادراک
غفلت در اثر آسیب آهیانه بیشتر در حیطه توجه اتفاق می افتد .درمان غیر دارویی هم که پیشنهاد می شود
آموزش توجه به این افراد است.
منطقه Ventralلب آهیانه :تشخیص جهت یابی ( زمان /مکان /شخص ).
در رقابت دو چشمممی بسممته به اینکه چه منطقه ا از معز فشاه شممده اسممتب فرد جنبه ها متفاوتی را می
بیند.
( به طور مثاه طبق قواعد گشمتالتی اگر FFAفشاه شمده باشمد چهره می شمود شمکه و با گراند می شمود
زمینه).
در بیمار آلزایمر آسممممیب به مناطق FFAو PPAبه حد می رسممممد که فرد حتی خودش را دیمر نمی
شناسد و جهت یابی در سه زمینه زمانب مکان و شخص کامال از دست می رود.
قواعد گشتالتی :نظام بند و طبقه بند اطالعات ( مخصوصا در زمینه دیدار ).
( : Continuityتداوم) معز همیشه تمایه دارد بهترین و ساده ترین راه را انتخاب کند .معز انسان به دنباه
ادراک یا نظم کلی از مسائه است.
( : Closureبسمتن) معز تمایه دارد تا گ ها و فواصمه را پر کند و به صمورت یا که و مجموعه درک
کند.
1
در اختالالت تجزیه ا ( نکته :در اختالالت تجزیه ا بخش هشمممیار هن درگیر می شمممودب در مقابه در
اختالالت سمموماتوفرم بخش ناهشممیار درگیر اسممت ).وقتی یا تروما و بار هیجانی شممدید وارد می شممودب
فشمار شمدید به بخش هشمیار هن وارد شمدهب از آن جایی که هن انسمان هوشممند اسمتب هن تجزیه می
شمود ( به این دلیه که بار هیجانی ایجاد شمده را بتواند تحمه کند) .در نتیجه منجر به شمکه گیر اختالت
تجزیه ا می شود.
در فراموشمی تجزیه ا ( یکی از اختالالت تجزیه ا ) فرد بشد ازتروماب با فراموش کردن و ح ف کردن
هما را پر می کنمد و اگر از فرد دربماره آن ترومما چیز آن ترومما و بمار هیجمانی منفی ب فواصمممممه و گم
بپرسمیم به یاد نمی آورد ( در واق می توان گفت فراموشمی راهکار هن برا پر کردن فواصمه ایجاد شمده
است.).
حتی در اختالالت شناختی مثه آلزایمر هم این سیستم هنی بهم ریخته وحود دارد.
در بیماران مبتال به اختالالت شننناختی فرد بوسممیله ( Confabulationفلسممفه بافی کردن) این فواصممه
خالی را پر می کند ( فلسممفه بافی کردن جمالت و مفاهیمی هسممتند که مرتبط نیسممتند و مفهوم خاصممی را
منتقه نمی کنند و فقط برا بستن فواصه و زوایا خالی کاربرد دارد).
در بیماران نورولوژیا ( برخالف بیماران سممایکوتیا) فواصممه و گ ها بسممته می شممود در حالیکه در
بیماران سایکوتیا این اتفاق نمی افتد.
طبق قاعده Closureمسمائه حه نشمده همیشمه حه نشمده باقی می مانند ممر اینکه به گونه ا حه شمود و
هن بسته شود و به تشاده برسد.
اگر عدم تشاده و بسته نشدن وجود داشته باشد منجر به بسیار از اختالالت روانی خواهد شد.
حتی اگر این بسمته شمدن فواصمه هم بدرسمتی اتفاق نیافتد نیز منجر به اختاله روانی می شمود (مثه وسمواس
شمسمت و شمو که فرد با شمسمتن مکرر می خواهد تشاده و آرامش را به هن خود برگرداند و با این کار گ
ها خالی را پر می کند ).
2
3
جزوه جلسه آخر احساس و ادراک ۱۴۰۰/۱۰/۱۴ساعت ۱۴
قانون تقارن ):)symmetry
قاعده تقارن به ما کمک می کند تا اطالعاتی را که از منظر دیداری به مغز ما می رسد طبقه بندی
کنیم .بر اساس قانون تقارن ،ذهن اشیا را به صورت متقارن درک می کند .ذهن ما دوست دارد اشیا
را به بخش هایی متقارن تقسیم کند و آن ها را پردارش کند .از این قاعده در هنر و معماری زیاد
استفاده می شود .در برابر قاعده تقارن ما عدم تقارن را داریم ولی ذهن ما بیشتر به سمت تقارن گرایش
دارد و به دنبال این است که قسمت های متقارن را خوب پردازش کند.
تقارن یکی از الگو های اختالل وسواس فکری عملی است .قاعده تقارن اگر از حدی فراتر برود و
روزانه بیش از یک ساعت وقت فرد را بگیرد تحت عنوان وسواس تقارن شناخته می شود و نیازمند
مداخالت درمانی است.
اهمیت قواعد گشتالتی:
ما از قواعد گشتالتی استفاده می کنیم تا یک ادراک دقیق و درستی داشته باشیم ،ادراک دیگران را تحت
تاثیر قرار دهیم ،خطاهای ادراکی برای افراد ایجاد کنیم یا خطا های ادراکی را از بین ببریم .امروزه
قواعد گشتالتی کاربرد زیادی دارد .بیشتر ارگان های نظامی از قواعد گشتالتی برای کنترل ذهن افراد
استفاده می کنند .برای مثال با استفاده قانون شکل و زمینه می توان فضایی را ایجاد کرد تا افراد به
آن چیزی که ما می خواهیم فکر کنند؛ در تصویر اول اگر عدد 13را شکل قرار دهیم و عدد 12و
14را به عنوان زمینه در نظر بگیریم ،بنابرین 13عدی است در زمینه .اعداد 13یا 14را به این
دلیل می شناسیم که در یک بک گراند ریاضی قرار گرفته اند .بدون اینکه تغییری در شکل ایجاد کنیم
با تغییر زمینه برداشت فرد را نسبت به این تصویر تغییر می دهیم .در تصویر دوم قبل و بعد از عدد
13حرف Aو cرا قرار می دهیم و این بار با تغییر زمینه عدد 13حرف Bخوانده می شود.
بنابراین با تغییر زمینه می توان روی ذهن انسان تاثیر گذاشت.
تصویر اول
12
13
14
تصویر دوم
A B C
مناطق موتور در مغز ( :)primary motor cortex
پشت شیار مرکزی منطقه لوب پریتال است .پریتال منطقه حسی مغز ما است.
جلو شیار مرکزی لوب فرونتال است ،فرونتال منطقه ی حرکتی مغز ما است در پریتال ما حواس
پیکری را داریم.
قسمت posterior parietal cortexبه ما کمک می کند برای ادراک دیداری و ادراکات کلی که
می توانیم راجب بدن داشته باشیم.
دقیقا جلوی شیار مرکزی کرتکس حرکتی اولیه قرار گرفته است به این دلیل به این قسمت اولیه می
گوییم چون حرکات پیچیده و تخصصی نیستند ،حرکات خام است (.یک منطقه را تحریک می کنم دستم
تکان می خورد)
هر چقدر اندام حرکتی حساس تر باشد و بیشتر از آن استفاده شود منطقه وسیع تری در کرتکس را به
خود اختصاص داده است .برای مثال بخش زیادی از کرتکس حرکتی اولیه به دست ها و حلق و زبان
اختصاص دارد چون زیاد از این دو استفاده می کنیم.
بخشی از منطقه ی کرتکس حرکتی اولیه ،کرتکس پیش حرکتی نام دارد که در جلو آن قرار می گیرد.
کرتکس پیش حرکتی در کنار کرتکس حرکتی اولیه به ما کمک می کند تا حرکات خود را هماهنگ تر
و تخصصی تر کنیم.
در قسمت باالی کرتکس پیش حرکتی ،کرتکس حرکتی ضمیمه ( )supplementaryقرار دارد.
تفاوتی که کرتکس حرکتی ضمیمه با کرتکس پیش حرکتی و کرتکس حرکتی اولیه دارد این است که
در کرتکس پیش حرکتی و کرتکس اولیه اگر ما در نیمکره چپ ناحیه پا را تحریک کنیم پای راست
ما تحریک می شود ،ولی در کرتکس ضمیمه اگر ما در یک نیمکره یکی از اندام ها را تحریک کنیم
هر دو طرف تحریک می شود .کرتکس ضمیمه در هماهنگی حرکات نقش دارد.
در جلو کرتکس پیش حرکتی میدان بینایی فرونتال ( )frontal Eye fieldقرار دارد .کاری که میدان
بینایی فرونتال انجام می دهد مدیریت حرکات ارادی چشم است ،از عصب های حرکتی چشم ورودی
می گیرد(.با چه استایلی نگاه کنم،نگاه چه معنایی داشنه باشد)
منطقه بروکا :در قسمت های پایین کرتکس پیش حرکتی منطقه بروکا را داریم که حرکتی است و در
لوب فرونتال واقع شده و وظیفه وش این است که در بیان به ما کمک می کند کلماتی که در جای
دیگری ساخته شده است بروکا زحمت بیان آن را می کشد .آسیب منطقه بروکا باعث می شود تا فرد
از نظر حرکتی در ادا کردن کلمات دچار مشکل شود .وقتی منطقه بروکا دچار مشکل است زبان
پریشی حرکتی (آفازیا) اتفاق افتاده.
منطقه ورنیکه :بخش بسیار زیادی از ورنیکه در لوب تمپورال قرار دارد .ادارک کالمی در ورنیکه
اتفاق می افتد .منطقه ورنیکه یک شاه راه است که در مرکز ارتباطی بین مناطق مختلف مغزی واقع
شده و مسیر های عصبی مختلف به سمت ورنیکه سرازیر می شوند .پیام های شنوایی ک بینایی در
ورنیکه است ،حواس پیکری هم به سمت ورنیکه می رود .در منطقه ورنیکه ما زبان را تولید می کنیم.
اگر بخواهیم خروجی مغز را یک عمل در نظر بگیریم این عمل از منطقه ورنیکه نشات گرفته است.
ورنیکه یک کرتکس ارتباطی است ،کار ورنیکه این است که اطالعات مختلف را از قسمت های
مختلف مغز می گیرد و با یک دیگر تلفیق می کند .اگر ورنیکه دچار مشکل شود واژه تولید نمی شود
یعنی واژه معنایی ندارد ،چون بروکا کار می کند بیان صورت می گیرد ولی واژه ها معنایی ندارد.
چون ورنیکه وچار مشکل است اصال فکری وجود ندارد .مثل بیماران اسکیزوفرن که حرف زیاد می
زنند ولی حرف ها معنایی ندارد ،مطالعات نشان داده است که در این بیماران ناحیه ورنیکه دچار
مشکل است.
فقر محتوای تفکر در ورنیکه اتفاق می افتد که به صورت کم حرفی است بروکا حرفی برای گفتن ندارد
چون ورنیکه کار نمی کند ،فکر را تولید نمی کند.
جایگاه هوش در مغز ورنیکه است ،یکی از مناطق مهمی که در فرایند های هوشی ما دخیل است
منطقه ورنیکه است.