Professional Documents
Culture Documents
کل فیزیولوژی تنفس
کل فیزیولوژی تنفس
امروز بیشتر در مورد ساختار بافت شناسي و آناتومیک دستگاه تنفس بحث خواهد شد .دستگاه تنفسي به طور كل دو فعالیت
كلي مي تواند داشته باشد ،مهم ترین عملکرد آن عملکرد تنفسي! است كه بیشتر در فیزیولوژی ما در مورد این بخش بحث
میکنیم اما در كنار این عملکرد تنفسي یک سری اعمال غیر تنفسي هم دارد كه مقداری در مورد آن در این جلسه صحبت
خواهیم كرد
اصلي ترین هدف عملکرد تنفس تامین اكسیژن و دفع كربن دی اكسید است
عملکرد تنفسي چهار گام اصلي دارد:
-1تهویه ریوی
-2انتشار گاز بین آلوئول ها و خون
-3انتقال گاز ها در خون
-4انتشار گاز بین خون و سلول های بافتي
به عنوان مثال یکي از مکانیسم های كنترل فشار ،مکانیسم درون ریز دستگاه تنفس است:
افت فشار خون ← فعال شدن آنزیم رنین در كلیه ها ← تبدیل آنژیوتانسینوژن خون به آنژیوتانسین (1پپتید غیر فعال) ←
آنژیوتانسین( 1غیر فعال) در مویرگ های ریوی توسط آنزیم ( ACEآنزیم مبدل آنژیوتانسین) در دیواره سلول های اپیتلیال به
آنژیوتانسین (2فعال) تبدیل میشود ← آنژیوتانسین 2رگ های خوني را تنگ تر میکند ← افزایش فشار خون
-6سیستم ایمني شامل:
الف) سیستم موكوسیلیاری
ب) ترشح مواد ضد میکروبي غالبا توسط سلول های اپي تلیال مجاری هوایي شامل ، IgA :پروتئاز ها reactive (ROS ،
)oxygen speciesو ...
ج) ماكروفاژ های آلوئولي
تنظیم :pH
اسیدوز(كاهش pHمایعات بدن) مثال در افراد دیابتي كه اگر دیابت آنها كنترل نشود به بیماری كتواسیدوزیس مبتال ميشوند
← دستگاه تنفس مقدار بیشتری CO2دفع میکند ← محیط هومورال بدن را به سمت pHقلیایي پیش ميبرد.
افزایش pHمایعات بدن ← كاهش دفع ← CO2محیط هومورال بدن را به سمت pHاسیدی پیش ميبرد.
سیستم متابولیک و درون ریز دستگاه تنفس
در مورد جدول فوق الزم است بدانید هر ماده چه فعالیتي در دستگاه تنفس بر روی آن انجام میشود ،یعني دسته بندی 4
گانه آن مهم است .همچنین به این نکته مهم هم توجه كنید كه پروستاگالندین ها ميتوانند در دستگاه تنفس هم تولید بشوند
هم غیر فعال.
این پدیده در بعضي افراد بخصوص كارگران معدن موجب ایجاد بیماری های تنفسي میشود كه bronchioleهای انتهایي آنها
را درگیر میکند.
ذرات بین نیم تا یک میکرون به مایعي كه در سطح حبابچه ها چسبیده متصل میشود.
ذرات كمتر از نیم میکرون معموال به صورت معلق در فضای حبابچه ای قرار دارند كه دو سوم آنها با باز دم خارج میشوند اما
یک سوم آن باز رسوب میکند( .مثل دود سیگار كه اندازه ذرات آن تقریبا 0/3میکرون است)
(طبق رفرنس بسیاری از ذرات به دام افتاده در حباچه ها به وسیله ماكروفاژها زدوده شده و باقي آن ها نیز به وسیله دستگاه
لنفاوی ریه دور مي شوند .زیاد شدن ذرات ،موجب رشد بافت فیبروزی در دیواره حبابچه ها مي شود و مي تواند به ناتواني
دائمي منجر گردد)
:Tracheostomyسوراخ كردن tracheaو قرار دادن لوله ای داخل آن برای تنفس در افرادی كه upper tractآنها دچار آسیب
شده است.
در این افراد مراقبت های ویژه ای نیاز است ،چون با حذف مسیر بیني و حلق air conditioningاین فرد دچار مشکل میشود.
باید در اتاق هایي قرار بگیرند كه دمای هوای آن با دمای هوای بدن در تعادل باشد ،همچنین هوای این محیط كامال مرطوب
است.
كار دیگر بیني ایجاد رزونانس و شفافیت صدا است.
بیشترین مقاومت در مجاری هوایي مربوط به حفره بیني است.
سینوس ها:
چهار جفت حفره سینوسي به صورت قرینه در جمجمه قرار گرفته اند .حفره هایي با سطح اپیتلیومي مژک دار.
-2سلول های اپیتلیال مفروش كننده حفره های سینوسي توانایي تولید یک سری عوامل شیمیایي ایمني زا را دارند مثال
مادهای به نام نیتریک اكساید كه ضد باكتری است.
اغلب سینوس ها ترشحات خود را وارد حفره بیني میکنند كه از دستگاه تنفس خارج میشود.
حنجره
اجزای تشکیل دهنده حنجره :الف) vocal foldsب) سه غضروف اصلي شامل :غضروف تیروئید در قدام ،غضروف آرتینویید
در خلف و غضروف انگشتری شکل كریکویید در كف آنها ج) تارها یا چین های صوتي در داخل glottisكه در قسمت میاني
آن رباطي است كه اطراف آن را عضالتي در بر گرفته د) عضالت بین غضروف ها
صحبت كردن از 2بخش تشکیل شده -1تولید صوت توسط حنجره ( -2 )phonationكلمه سازی ( )articulationتوسط
دهان ،كام ،لب ها و زبان
نواحي مربوط به تکلم در قسمت هایي از قشر مخ قرار دارند.
انتقالي(بینابیني) :نسل ١٧تا ١٩چون نواحي اصلي تنفسي نیستند( .به دلیل وجود صرفا جوانه های حبابچه ای تبادل گازی
ضعیفتری دارند).
تنفسي :نسل ٢٠تا ٢٣
Page | 5 Date:96/3/7
Med TUMS 95B فیزیولوژی :مکانیک تنفس
ميباشد.
نکته :هر چه از نای دورتر مي شویم تفاوت های ساختاری و بافتي در مجاری تنفسي دیده مي شود :غضروف ها كمتر
ميشود .پنج ششم نای از غضروف تشکیل شده و غضروفي ترین ساختار در مجاری ميباشد و یک ششم باقیمانده از
عضله صاف تشکیل شده كه در صورت انقباض شاخک های موجود به هم نزدیک تر شده و قطر مجرای تنفسي كاهش
مي یابد و برعکس شل شدن این عضله باعث گشاد شدن مجرا ميشود .هر چه از نای به نواحي دیستال پیش
برویم(تقریبا تا انتهای برونشها(نسل دهم)) این حلقه غضروفي تغییر شکل خواهد داد و كم كم به شکل صفحات
غضروفي نمایان خواهد شد و با شروع برونشیول ها ساختاری به نام غضروف در مجاری تنفسي نخواهد بود .به عبارتي
دیواره برونشیول ها از عضله صاف تشکیل شده كه در برونشیول های تنفسي عالوه بر این عضله صاف سلول های
اپیتلیالي نیز دیده مي شود .هر چه به سمت دیستال حركت مي كنیم تعداد مجاریي هوایي به مرور بیشتر و اندازه
(طول) و قطر كوچکتر خواهد شد.
نکته :ما lower tractرا به عنوان درخت تراكوبرونشیال مي شناسیم كه تقسیمات ٢٣گانه بعد از نای را دربر ميگیرد.
كتاب گایتون :اگر قطر مجرای هوایي بیشتر از ١.٥میلیمتر باشد،برونش محسوب مي شود.
Respiratory zoneهمان گردش خون پولموناری (با فشار پایینتر) را دریافت مي كند (همان ٧نسل انتهایي) و ١٦نسل اول
دارای گردش خون سیستمیک مي باشد و از یک سری شریان سیستمیک خون دریافت مي كنند.
واحد آناتومیک تنفسي :قطعه برونکوپولموناری :از جایي كه برونش سگمنتي تشکیل مي شود و بعدش یعني بخشي از
ریه كه از برونش سگمنتي به وجود آمده است( .چرا؟ چون مي توان هر قطعه را بدون آسیب جدی به سایر قطعات
جدا كرد)
واحد فیزیزلوژیک تنفسي :لوبول ثانویه (آسینوس) :هر برونشیول تنفسي و ساختار های بعدش( از جایي كه یک ناحیه
تنظیم عصبی اتونوم (سمپاتیک و پاراسمپاتیک) و تاثیر آن بر مجاری هوایی ،عروق و ترشحات دستگاه تنفس:
ما در این سیستم ٤بازو خواهیم داشت( .بازو های سمپاتیک و پاراسمپاتیک و ٢بازوی نوین (كاربردی در داروها))
نکته :دستگاه تنفس به خصوص مجاری هوایي آن دارای گیرنده های سمپاتیک فراوان به خصوص از نوع بتا هستند ولي خیلي
كم تحت تاثیر سمپاتیک مي باشند یعني انتهای عصبي خیلي ناچیزی دارند .پس به چه دردی میخورند؟ ج :این گیرنده ها
فقط توسط اعصاب سمپاتیک تحت تاثیر قرار نمي گیرند و ترشحات شبه سمپاتیک (كاتکولآمینها :اپي نفرین و نوراپينفرین)
از غده آدرنال هم داریم كه به فراواني بر گیرنده های مذكور تاثیر مي گذارند.
(سیستم آدرنرژیک :سیستم سمپاتیک +غده آدرنال(فوق كلیه) )
عمده صحبت های ما روی مجاری هوایي است .به خاطر بسپارید فراوانترین گیرنده روی عضله صاف مجاری هوایي كه برای
سیستم آدرنرژیکي وجود دارد گیرنده های بتا ٢-آدرنرژیک مي باشد .كه خیلي شبیه گیرنده های بتا ١-در گره SAقلب
ميباشند .كه در انجا مي توانستیم با دستکاری سمپاتیکي تعداد ضربان را تغییر دهیم.
گیرنده های بتا ،گیرنده های Gپروتئیني از نوع ( sهمان هایي كه آنزیم آدنیلیل سیکالز را فعالتر مي كنند و سطح cAMPرا
افزایش مي دهند) هستند .اگر در عضله صاف cAMPافزایش یابد ،باعث شلي عضله مي شود .بنابراین فعال شدن گیرنده های
بتا ٢سبب شل شدن عضالت صاف و افزایش قطر مجاری هوایي میشود )Bronchodilation( .و اثری كه بر عروق دارد همان
Page | 7 Date:96/3/7
Med TUMS 95B فیزیولوژی :مکانیک تنفس
اثری است كه سمپاتیک روی عروق محیطي دارد .اگر آلفا را بیشتر تحریک كند،تنگي و هرچه بتا را بیشتر تحریک كند ،گشادی
را خواهیم داشت.
تنظیم ترشحات بستگي به گیرنده دارد .اثر سیستم آدرنرژیک روی ترشحات زیاد مشخص نیست .ولي به طور كلي مي توان
گفت كه اگر گیرنده های بتا را در سلولهای مترشحه فعال كند ،معموال باعث افزایش ترشح به خصوص ترشحات آبکي خواهد
شد ولي اگر آلفا را فعال كند ،معموال باعث كاهش ترشح خواهد شد .در كنار هم مي توان گفت كه سیستم سمپاتیک در كل
به مقدار كمي ترشحات سیستم تنفسي را كاهش مي دهد.
نکته :به هر عاملي كه منجر به bronchodilationشود bronchodilator ،نامیده مي شود .پس تمام بتا ٢آگونیست ها از این
دسته هستند .كاربرد بالیني :رایج ترین اسپری برای بیماران تنگي مجاری هوایي(آسم سر دسته این بیماریهاست) اسپری آبي
رنگ سالبوتامول مي باشد كه یک آگونیست (مقلد) بتا ٢مي باشد.
در كنار این ها یک سری مقلد های شبه آدرنرژیک داریم و به شکلي میخواهند عمل بتا ٢آدرنرژیک ها را تقویت كنند .كه این
ها هم امروزه به عنوان دارو های خوراكي تحت عنوان متیل گزانتین ها به فراواني تجویز مي شوند .سر دسته این دارو ها دارویي
است به نام تئوفیلین كه به عنوان bronchodilatorامروزه بسیار كاربرد دارد .این دارو به شکل غیر مستقیم با سیستم آدرنرژیک
در ارتباط هست به این شکل كه آنزیم فسفودی استراز كه برای تجزیه cAMPمورد نیاز هست را مهار مي كند.
سیستم پاراسمپاتیکي را اصطالحا سیستم كولینرژیک مي نامیم كه از انتهایش استیل كولین آزاد مي شود .اثرات این سیستم
بر روی مجاری هوایي برعکس اثراتي است كه بتا ٢آدرنرژیک ها داشتند .فراوانترین گیرنده پاراسمپاتیک كه روی مجاری هوایي
وجود دارد گیرنده های شماره ٣موسکاریني خواهد بود )m3(.در صورت فعال شدن این گیرنده ها سطح كلسیم داخل سلولي
افزایش میابد یعني آن ها هم گیرنده هایشان از نوع Gپروتئیني است اما از نوع qبوده كه فعال شدنشان باعث تحریک
( IP3(inositol triphosphateو ( ،DAG(diacyl glycerolافزایش سطح كلسیم داخل سلولي ،انقباض عضالت صاف و تنگ
شدن مجاری هوایي مي شود)Bronchoconstriction( .
نکته :عواملي كه باعث تنگي مجاری هوایي شوند bronchoconstrictor ،نامیده میشوند.
یادمان باشد كه تحریکات سیستم كولینرژیک باعث افزایش ترشحات موكوسي به خصوص ترشحات غلیظ خواهد شد كه خوب
نیست (باعث به زحمت افتادن سیستم موكوسیلیاری مي شود) برخالف سمپاتیک كه در صورت افزایش ترشحات آبکي(به نفع
عمل سیستم موكوسیلیاری) را افزایش مي دهد.
نکته :پاراسمپاتیک همان طور كه در مبحث قلب هم بحث شد تاثیر چنداني روی عروق ندارد مگر اینکه به شدت تحریک شود
تا بتواند تا حدودی سبب گشادی عروق شود.
یادمان باشد كه پاراسمپاتیک معموال به شکل رفلکسي توسط عوامل محرک و آسیب رساني كه همراه هوا استنشاق مي شود،
در مجاری هوایي فعال مي شود كه پاسخي كه داده مي شود پاسخ تنگ كنندگي خواهد بود .مانند دود سیگار یا ماشین (یا
بخش های اسیدی دود) یا گاز دی اكسیدگوگرد یا شاید برخي عوامل آلرژن .برای همین هست كه در مواقعي كه هوا آلوده
هست ،به برخي گروه ها از جمله بیماران آسمي توصیه مي شود در خانه بمانند .در صورت ایجاد این رفلکس ها برای جلوگیری
از دارویي به نام آتروپین استفاده مي شود كه میتواند پاسخ های رفلکسي مذكور را كم كند كه چون دارویي عمومي است كمتر
مورد استفاده قرار مي گیرد.
آلرژن ها :یک پاسخ تنگي به واسطه تحریک پاراسمپاتیک داشتیم اما عالوه بر این ها یک سری پاسخ های موضعي مستقل
داریم كه توانایي انقباض عضله صاف را دارند .منظور ترشحات ماستوسیت ها از پارانشیم ریه هست كه در اثر تحریک عوامل
محرک میتوانند دو ماده شیمیایي آزاد كنند(.هیستامین و )SRS-A
SRS-A : slow-reacting substance of anaphylaxis
این دو مي توانند مستقیما روی عضله صاف بنشینند و باعث منقبض شدن عضله صاف شوند.
ممکن است كه همان عوامل محرک ماستوسیت ها رفلکس پاراسمپاتیکي را نیز فعال كرده باشند یعني عمل تنگي مجرا با
شدت مضاعفي رخ دهد.
نکته :آمبولي ریه میتواند با فعال كردن رفلکس پاراسمپاتیکي باعث تنگي نفس شود كه یکي از اصلي ترین عالیم این بیماریست.
نکته :از مهار سیستم كولینرژیک میتوان استفاده بالیني كرد یعني از دارو های آنتي موسکاریني مانند اسپری ipratropium
كه مهار كننده m3خواهد بود.
سیستم موكوسیلیاری:
یکي از مهمترین ساختار های تصفیه كننده (فیلتراسیون) یک سیستم تركیبي است به نام سیستم موكوسي-مژكي كه اختصارا
موكوسیلیاری نامیده مي شود.
دو بخش اصلي میتواند داشته باشد :
.1سلول های اپي تلیالي كه بر رویشان مژک ها قرار گرفته اند :نکته مهم این است كه این مژک ها در یک مایع رقیق
تقریبا نمکي( محتوای اصلي آن سدیم كلرید میباشد) غوطه ور هستند كه اصطالحا به این مایع" ،مایع دور مژكي"
اطالق مي شود .قسمت فوقاني مایع دور مژكي" ،الیه ی ژلي"
نامیده شده كه همان الیه موكوسي هست؛ همان الیهای كه
موكوس و سروز قرار مي گیرند( .كه البته گایتون به این نکته
اشاره نکرده 😎) .منشا مایع دور مژكي سلول های اپي تلیالي
هستند پس آنها را مي توان جزو سلول های ترشحي نیز طبقه
بندی كرد .در این سلول ها كانال های كلری معروف به CFTR
خیلي مهم دیده مي شود كه آسیب رسیدن به این كانال ها
(عمدتا ژنتیکي) سبب بیماری cystic fibrosisخواهد شد.
CFTR: Cystic Fibrosis Transmembrane Conductance Regulator
در این بیماران كلر نمیتواند جابجا شود یعني كلر از داخل سلول ها نمیتواند داخل آن فضا شود متعاقب آن سدیم هم
نمي تواند وارد شود و اسمز آب هم وجود نخواهد داشت و در نتیجه مایع دور مژكي كاهش خواهد یافت .هر چه این
مایع دچار مشکل شود عملکرد سیستم موكوسیلیاری مختل خواهد شد؛ چون این مایع دور مژكي ( )sol layerهمانند
ریلي است كه موكوس روی آن قرار گرفته و با سهولت بیشتری مي تواند حركت كند .نوک مژک ها به ان الیه موكوسي
رسیده و بر ان ضربه میزند و باعث حركت موكوس میشوند ( .در حفره بیني و مجاری فوقاني و هم چنین در lower
tractضربات به سمت حلق میباشند) درنهایت موكوس مي تواند یا توسط بلع یا خلط دفع شود.
بر روی هر سلول اپیتلیالي به طور متوسط ٢٠٠مژک وجود دارد كه سرعت زنش ١٠تا ٢٠بار در ثانیه دارند٦٠٠( .
تا ١٢٠٠ضربه در دقیقه)
یک بیماری به نام Kartagener Syndromeوجود دارد كه در آن به طور ژنتیکي(در اثر جهش) یک موتورمولکول به
نام dyneinدر مژک ها دچار مشکل مي شود .مژک از ٩تا میکروتوبول زوجي و ٢میکروتوبول در وسط تشکیل شده.
اگر این موتورمولکول كد نشود و درست كار نکند ،سیستم موكوسیلیاری هم عملکرد درست نخواهد داشت و مثل
بیماران cystic fibrosisانباشت موكوسي در مجاری خواهند داشت .در این سندرم عالوه بر مشکالت دستگاه تنفسي
افراد دچار نازایي نیز خواهند شد چون dyneinدر تاژک ها نیز نقش مهمي ایفا مي كند.
.1سلول های ساغری یا goblet cellsیا : surface secretary cellsسلول های سطحي هستند .معموال بین ٥،٦
تا سلول اپیتلیالي یک گابلت سل در سطح دیده مي شود .موكوس تولید مي كنند (كه گلیکوپروتیینش از نوع
اسیدی است ) .معموال تا نسل ١٢این سلول ها دیده مي شود .البته در افراد سیگاری این سلول ها فراوانتر
شده و حتي در نسل های بعدی نیز دیده ميشوند این امر سبب افزایش ترشحات موكوسي و انباشت آن ها و
تنگي نفس مي شود.
عالوه بر ترشحات مایع دورمژكي دو ترشح دیگر موكوس و سروز در مجاری هوایي وجود دارد .تفاوت سروز و موكوس در نوع
گلیکوپروتیین های آن هاست( .ولي منشا تقریبا یکساني دارند) هر دو عمدتا در حدود ٩٥تا ٩٧درصد از آب تشکیل شده اند
و مابقي از گلیکوپروتیین هاست .این گلیکوپروتیین ها مي توانند خنثي(مثل اسیدسیالیک) یا اسیدی باشند .گلیکوپروتیین های
سروز خنثي و گلیکوپروتیین های موكوس از نوع اسیدی است .یک سری تركیبات نیز در سروز دیده مي شود كه در موكوس
نداریم مثل آنزیم الكتوفرین یا آنزیم لیزوزیم.
غدد submucosalیا زیر مخاطي ٢ :دسته اند .2
مجاری هوایی:
← upper tract-1شامل بینی ،حنجره ،حلق ،سینوس ها
( trachea← lower tract-2نای) ،برونش ها ،برونشیول ها ،مجاری آلوئولی ،آلوئولها
tracheaنسل صفر تا آلوئولها که نسل 23هستند ،که 16نسل اول شامل ناحیه هدایتی هستند و 7نسل انتهایی ناحیه
تنفسی اند.
سطح مقطع:
مساحت دهانه لوله ها و و مجاری را سطح مقطع در نظر می گیرند .برای مثال برای اندازه گیری سطح مقطع در سطح
برونش ها ،برونش های نسل نهم یا هشتم را در کنار هم به عنوان یک لوله در نظر گرفته واز آن یک مقطع مشترک
میگیریم و سطح مقطع را محاسبه می کنیم.
سطح مقطع یکی از مهم ترین عواملی است که هم سرعت جریان هوا و هم مقدار مقاومت را تحت تاثیر خودش قرار میدهد.
سطح مقطع از نسل صفر تراشه (نای) تا سطح مقطع نسل 23
(آلوئولی) زیاد میشود( .چرا؟↓)
علی رغم این که قطر مجاری کمتر می شود ولی تعداد مجاری بسیار
زیادتر میشود .در نسل های 3، 2، 1و 4آن قاعده عام صدق نمی
کند که علت آن مربوط به این است که کم شدن قطر مجاری بسیار
شدیدتر از افزایش تعداد مجاری است .یعنی از نسل 1به سمت نسل
4مساحت سطح مقطع کاهش پیدا می کند .اما از نسل 5به بعد
قاعده عام وجود دارد یعنی مساحت سطح مقطع با افزایش نسل
افزایش پیدا می کند.
مساحت سطح مقطع با سرعت رابطه عکس دارد← سطح مقطع ↑ ← سرعت ↓ می یابد .بنابراین در مجاری آلوئولولی و
خود آلوئول ها کمترین سرعت عبور هوا را داریم .زمان مناسب را برای مبادله O2و CO2فراهم می کند.
𝟏
𝟒𝒓 ∝ 𝑹 مقاومت با توان چهارم شعاع نسبت عکس دارد.
وقتی می گوییم سطح مقطع در هر نسل افزایش پیدا می کند ،یعنی شعاع کل آن نسل افزایش پیدا می کند .یعنی هرچه
سطح مقطع افزایش پیدا می کند مقاومت آن دارد کمتر می شود .یکی از راههای مقایسه مقاومت نسل های مختلف ،مقایسه
سطح مقطع است .برای مثال سطح مقطع نسل 15از سطح مقطع نسل 14بیشتر است ،بنابراین مقاومتش کمتر است.
هرچه به نسل انتهایی نزدیک تر می شویم مقاومت کاهش پیدا می کند (البته به آن استثناء مربوط به 4نسل ابتدایی توجه
شود).
راه دیگر مقایسه توجه به مدارهای موازی است .هر نسل قبلی
وقتی می خواهد به نسل بعدی تبدیل شود از خودش مجاری
هوایی موازی ایجاد می کند .بنابراین مجاری هوایی که در هر
نسل قرار می گیرند به صورت مجاری هوایی موازی هم قرار
می گیرند .اما وقتی تک تک نسل ها را مقایسه می کنیم به
صورت سری چیده شده اند.
در مدارهای موازی داشتیم:
𝟏 𝟏 𝟏 𝟏
= 𝑹𝟏 + 𝑹𝟐 + 𝑹𝟑 +. ..
𝑻𝑹
هرچه به اجزای مدار موازی اضافه شود مقاومت کل کمتر می شود و حتما مقاومت کل ( )RTاز تک تک مقاومت ها کمتر
خواهد شد.
بنابراین اگر از داخل یک نسل تعدادی از مجاری برداشته شود مقاومت آن نسل بیشتر خواهد شد .هرچه به نسل های جلوتر
می رویم با اضافه تر شدن مجاری به کاهش مقاومت کمک شده است.
برخالف تصور بیشترین مقاومت را در مجاری هوایی کوچک (در سطح برونشیول ها) نمی بینیم بلکه در سطح برونش های
نزدیک به نای است.
در شرایط پاتولوژیک ،شرایط برعکس می شود .مجاری هوایی کوچک مثل برونشیول ها نقش و تاثیر بیشتری در ایجاد
مقاومت دارند( .چرا؟)
عضله صاف دارند و غضروف ندارند؛ بنابراین با کوچک ترین تحریکی این عضله صاف منقبض می شود و می تواند مجرا را
ببندد و هم چنین چون سطح مقطع تک تک این مجراها کم است ،اگر مقداری موکوس در این مجراها گیر بیفتد ،باعث
بسته شدن مجرا می شود.
.2با فشار باال← گردش خون برونشی (از شریان ها برونشی (3تا اند) منشا می گیرد).
، conducting zoneسیستم لنفاوی و غدد لنفاوی ،پلور احشایی و حتی دیواره عروق به وسیله انشعابات شریان برونشی
خون رسانی می شود.
1
تخلیه وریدهای برونشی← 3خون وریدها ی برونشی به آزیگوس و همی آزیگوس تخلیه می شود و بخش کوچکی به
وسیله وریدهای بین دنده ای.
2
خون وریدهای برونشی وارد 3
وریدهای برونشی یک آناستوموز بسیار مهم با وریدهای پولموناری می دهند .به عبارتی
وریدهای پولموناری خواهد شد .در این جا یک « شانت آناتومیک» وجود دارد که باعث شده خون ورید برونشی با خون
ورید پولموناری یکی شود.
شانت یا شنت:
هر اتفاقی که باعث شود سطح O2خون شریانی افت پیدا کند ،می گوییم یک شانت بوجود آمده است.
قبل از این که این شانت اتفاق بیافتد ،فشار اکسیژن وریدهای پولموناری 104 mmHgاست .اما بعد از این آناستوموز PO2
در ورید پولموناری به 95 mmHgرسیده است .یعنی 9 mmHgافت فشار پیدا می کند که خودش باعث ایجاد شنت
آناتومیک می شود.
عالوه بر شنت آناتومیک ،شنت فیزیولوژیک هم داریم .علت نامگذاری شنت آناتومیک این است که این کاهش فشار اکسیژن
تحت اثر آناستوموز وریدهای برونشی با پولموناری اتفاق افتاده است.
علت حضور این شانت ← در شرایط خاص اگر سیستم گردش خون کوچک ،خونش را از دست دهد ،ورید برونشی می تواند
خون آن را تامین کند و بالعکس.
حبابچه ها ساختار چند وجهی دارند ولی به صورت کروی معرفی می کنند .در حبابچه ها انواعی از سلول های اپی تلیالی
وجود دارد که این سلولهای اپی تلیالی بر روی غشای پایه قرار داده شده اند.
به این سلول های اپی تلیالی ،پنوموسیت یا سلول های اپی تلیالی حبابچه ای می گویند.
بر اساس عملکرد ،شکل و وظیفه شان به دو دسته اصلی تقسیم می شوند:
-2پنوموسیت نوع II -1پنوموسیت نوع I
تفاوت ها:
نوع 1در تبادل هوا نقش دارد .هم سطح انتشار زیادی دارند و هم ضخامت آنها کم است ← سلول های پهن با سیتوپالسم
نازک .بنابراین بهترین شرایط برای exchangeهوا را به وجود می آورند %90 .سلول های اپی تلیالی نوع 1می پوشانند.
نوع 2بیشتر به صورت مکعبی اند .کوچک تر از نوع 1هستند .در گوشه و کنارها دیده می شوند .که این سلول ها تولید
سورفکتانت را بر عهده دارند.
تعداد سلول های اپی تلیالی نوع 1و 2با هم برابر است (نسبت 1به .)1توجه شود که تعداد سلول های نوع 1با 2برابر
است و علت این که نوع %90 ،1پوشش دارد این است که سطح آن بیشتر است.
عالوه بر پنوموسیت های نوع 1و ،2دسته دیگری از سلول ها در داخل حبابچه ها تحت عنوان PAMsوجود دارند که
همان ماکروفاژهای آلوئولی هستند.
PAMs: Pulmonary Alveolar Macrophage
این PAMsمی توانند آمفیزم را به وجود آورند .این ماکروفاژها بعضی وقت ها Overactiveمیشوند و ما باید این ماکروفاژها
را مهار کنیم.
بین فضای پایه سلول های اپیتلیومی حبابچه ها و مویرگ ها فضای بسیار کمی وجود دارد .این فضا این قدر کم است که
بعضی ها می گویند این غشای پایهها به هم چسبیده اند ولی بعضی ها میگویند یک فضای کوچکی بین دو غشای پایه
وجود دارد.
عمل تهویه یا عمل دم و بازدم (:)Ventilation
P1V1/ T1 = P2V2/ T2 → T1= T2→ P1V1 = P2 V2 می دانیم
V2= 2V1 → P2= ½ P1 قانون بویل -ماریوت
مبنای دم و بازدم استفاده از قانون بویل -ماریوت است.
فشار هوای اتمسفر = ( 760mmHgدر سطح دریا و یک هوای خشک)
به طور قراردادی فشار اتمسفر را صفر در نظر می گیریم.
قفسه سینه و ریه هر دو ساختارهای ارتجاعی دارند .اما نیروهای ارتجاعی این دو دقیقا برعکس هم است .یعنی اینکه ریه ها
ساختار ارتجاعی رو به داخل دارند و قفسه سینه در محدوده فیریولوژیکی تنفس یک ساختار ارتجاعی رو به خارج دارد .اگر
نیروهای دمی را متوقف کنیم با توجه به نیروهای ارتجاعی ریه ،ریه روی خودش می خوابد به مانند بادکنکی که اگر رهایش
کنیم دوست دارد خالی بماند .اما قفسه سینه ساختار االستیکی (ارتجاعی) رو به خارج دارد مانند فنری است که فشرده
شده و اگر رهایش کنیم دوست دارد بزرگتر شود .عاملی که باعث می شود این دو ساختار (ریه ها و قفسه سینه) با وجود
نیروهای ارتجاعی مخالف هم کنار هم بمانند ،پرده ی جنب است .پرده جنب دو الیه ای است که یکی چسبیده به قفسه
سینه و دیگری چسبیده به ریه است و در داخل آن نیز فشاری وجود دارد که این فشار ،یک فشار منفی است( .فشار منفی
یعنی اینکه در مقایسه با فشار اتمسفر ( )760mmHgمنفیتر است) و این فشار منفی،
-5cmH2Oاست .مورد اعتماد ترین واحد برای اندازه گیری فشار سانتی متر آب است و داریم:
1 mmHg = 1.36 cmH2O
بنابراین فشار اتمسفر بر حسب 760* 1.36 ≈ 1035 cmH2O ← cmH2O
(البته حاصلضرب 1033.6می شود که حدودا می توان 1034در نظر گرفت ولی استاد به صورت تقریبی به 1035اشاره
کردند).
وقتی می گوییم فشار بین دو پرده جنب یک فشار منفی معادل -5 cmH2Oاست یعنی فشار آن در واقع حدود 1030
سانتی متر آب است.
بنابراین تاثیر فضای جنب است که باعث شده ساختار ارتجاعی قفسه سینه رو به خارج و ساحتار ارتجاعی ریه ها رو به داخل
قرار بگیرند.
فشار فضای جنب در قله ریه -10 cmH2Oو در قاعده ریه -2.5 cmH2Oاست و بنابراین تاثیر نیروی وزن را می بینیم (این
اختالف در حالت ایستاده یا نشسته که بین قله و قاعده ریه اختالف ارتفاع وجود دارد مشاهده می شود ).در نتیجه فشار
فضای جنب یک دست و یکنواخت نخواهیم داشت که نتیجه این امر ایجاد اختالف بین حبابچه های قسمت های باالیی و
پایینی می شود .چون در باال فشار فضای جنب منفی تر است پس از بیرون حبابچه را بیشتر می کشد در نتیجه حبابچه در
Page | 6 Date:96/3/8
Med TUMS 95B فیزیولوژی :تهویه ریوی
قسمت باال بزرگتر است اما فشار فضای جنب در قسمت های پایینی کمتر منفی تر است پس حبابچه های قسمت های
پایینی کوچک تر اند .ولی وقتی از فشار فضای جنب حرف می زنیم آن را معادل -5cmH2Oدر نظر می گیریم که این در
واقع فشار قسمتی از فضای جنب می باشد که در راستای دریچه ی تریکوسپید قرار می گیرد .چون در این قسمت ارتفاع
نقشی در فشار ندارد( .سطحی از ریه هاست که ارتفاع بر روی فشار فضای جنب تاثیر گذار نیست) و این -5cmH2Oفشاری
است که صرفا مایع جنب ایجاد می کند صرف نظر نیروی جاذبه که بر سایر قسمت ها موثر است.
(استاد با اینکه این -5cmH2Oرا میانگین در نظر بگیریم مخالفند چون میزان باال و پایین بودن از دریچه تریکوسپید یکسان
نیست و 10سانتی متر باالتر و 20سانتی متر پایین تر است).
شرط اصلی ایجاد جریان اختالف فشار است .برای ایجاد این اختالف فشار برای انجام شدن عمل دم و بازدم نمی توان فشار
اتمسفر را تغییر داد بلکه باید فشار درون آلوئولها را تغییر داد .اساس این تغییر فشار استفاده از قانون بویل-ماریوت است.
اگر حجم آلوئول ها زیاد بشود فشار درون آنها کم می شود و اگر حجم آلوئول ها کم بشود فشار درون آنها زیاد می شود و
به این وسیله می توان اختالف فشار را ایجاد کرد .در انتهای بازدم طبیعی عامل توقف بازدم این است که فشار اتمسفر با
فشار درون حبابچه ها برابر شده است.
پس در ابتدای دم یا انتهای بازدم قبلی فشار درون حبابچه هم صفر است .حال اگر از این نقطه اتفاقی بیفتد که حبابچه
متسع شود ،فشار حبابچه افت پیدا می کند .و اختالف فشار به نفع وارد شدن هوا به داخل حبابچه ها ایجاد می شود.
برای اتساع حبابچه ها باید از عضالت کمک بگیریم .یکی از این عضالت دیافراگم است و سایر عضالت ،عضالتی هستند که
بر روی قفسه سینه می توانند وجود داشته باشند .دیافراگم با انقباض خود ،خود را به سمت حفره لگنی می کشد و باعث
می شود که حجم قفسه سینه افزایش پیدا کند (معموال باعث افزایش ارتفاع عمودی (فوقانی به تحتانی) قفسه سینه می
شود) .عضله بین دندهای خارجی هم منقبض می شود و باعث افزایش حجم lateralمی شود ( چپ به راست و مختصری
قدام به خلف) .مجموعا این دو عضله که به هنگام دم فعال می شوند باعث می شوند قفسه سینه حجم پیدا کند.
ما از negative respirationصحبت کریدم اما positive respirationهم داریم .البته positive respirationرا در شرایط
خاص داریم .برای مثال افرادی که در کما هستند و تنفس ندارند از دستگاه تهویه مصنوعی استفاده می کنند .مبنای
فعالیت دستگاه های تنفس مصنوعی ،تنفس مثبت است .یعنی این دستگاه ها این توانایی را دارند که فشار 760mmHg
اتمسفر یا صفر را مثبت تر کنند.
Positiveبه صورت غیر طبیعی و توسط دستگاه های ventilatorانجام می شود.
فشارهای موثر بر دم و بازدم:
-1فشار خارجی حبابچه ها که همان فشار فضای جنب است (یا فشار داخل پلور)
-2فشار داخل حبابچه ها یا فشار آلوئوالر
در طی دم و بازدم هردوی این فشارها تغییر می کنند .معموال هم همراستای هم هستند( .همانطور که قبال توضیح داده شد
اگر قرار باشد مرحله دم صورت بگیرد باید فشار فضای جنب تغییر کند و این تغییر باعث تغییر در فشار درون حبابچه ها
می شود).
فشار درون آلوئول= صفر انتهای بازدم← فشار اتمسفر= صفر
با شروع دم ،اتساع قفسه سینه باعث می شود که فشار فضای جنب 7.5cmH2Oبشود .یعنی 2.5 cmH2Oکاهش پیدا می
کند که این کاهش فشار باعث می شود حبابچه ها متسع بشوند و فشار درون حبابچه ها هم کم بشود .حداکثر کاهش فشار
درون حبابچه ها -1 cmH2Oاست و به -2.5 cmH2Oنمی تواند برسد .و بعد کم کم در انتهای دم فشار درون حبابچه ها
دوباره به صفر می رسد و در نتیجه دم متوقف می شود.
علت اینکه فشار درون حبابچه ها هم به اندازه 2.5 cmH2Oکاهش نمی یابد وارد شدن هوا به درون حبابچه در طی دم
است که خود این هوای ورودی فشار دارد و مانع از کاهش زیاد فشار درون حبابچه ها می شود.
چرا در طول دم فشار در -1متوقف نمی شود؟
در طی دم هرچه هوای بیشتری به درون آلوئول می رود یعنی فشار مثبت بیشتری وارد آلوئول می شود و نهایتا باعث می
شود در انتهای دم فشار درون حبابچه ها به صفر برسد.
تغییر فشار درون حبابچه ای از ابتدا تا انتهای دم:
ابتدا صفر بوده ،سپس -1شده و دوباره به صفر بازگشته است .پس تغییرات فشار حبابچه ای در طول دم صفر است .اما
تغییرات فشار فضای جنب از -5به -7.5رسیده و -7.5ثابت مانده و تغییرات فشار فضای جنب -2.5 cmH2Oاست چون
عضالت هم چنان در حال انقباض باقی مانده اند و قفسه سینه در حالت اتساع خود است.
با توجه به اینکه در مرحله دم اتساع داریم و در مرحله بازدم کوچک شدن قفسه سینه را داریم در طول مرحله بازدمrecoil ،
pressureخواهیم داشت که مقدار آن دقیقا برابر همان trans pulmonary pressureاست .یعنی همان مقدار فشاری که
در طول دم بوجود می آید همان مقدار فشاری است که باعث ایجاد بازدم هم می شود .فقط recoil pressureبرعکس
trans pulmonary pressureخواهد بود.
برای مطالعه:
فشار الپالس:
اختالف فشاربین داخل و خارج یک سطحِ منحنی است .کشش سطحی بین مایع و گاز باعث اختالف فشار می شود .فشار
الپالس با معادله یانگ -الپالس مشخص می شود:
1 1
) ΔP = Pinside – Poutside = ȣ ( 𝑅1 + 𝑅2
که در آن R1و R2شعاع سطح منحنی و ȣکشش سطحی است .فشار الپالس عموما برای مشخص کردن اختالف فشار
در شکل های کروی مانند حباب و قطره ها استفاده می شود.
در شرایط فیزیولوژیک کشش سطحی هیچ گاه صفر نمی شود .کاری که سورفکتانت می کند این است که کشش سطحی
1 1
کند ولی هیچ گاه صفر نمی کند. 12
را 2تا
جنس سورفکتانت:
سورفکتانت اسکلتی (صفحه) دارد از جنس انواع مختلفی از فسفولیپیدها ولی ترکیب عمده آن دی پالمیتوئید فسفاتیدیل
کولین ( )DPPCاست .عالوه بر فسفولیپید انواع مختلفی از پروتئین نیز دارد که به آنها آپوپروتئین می گویند .پروتئین های
سورفکتانتی ( )SPاهمیت زیادی دارند چون سورفکتانت های صناعی بر اساس نوع آپوپروتئین ساخته می شوند .یون کلسیم
( ) Ca2+و مقادیر ناچیزی از کربوهیدرات نیز در ساختار سورفکتانت وجود دارند.
عملکردهای سورفکتانت:
یکی از اصلی ترین کارها کمک به تغییر (کاهش) کشش سطحی است .کاهش کشش سطحی باعث افزایش کمپلیانس ریه
ها می شود و نهایتا مصرف انرژی برای تنفس پایین می آید.
نقش دوم سورفکتانت :یکی از عوامل کمک کننده جهت جلوگیری (پیشگیری) از ایجاد ادم در ریه هاست( .این نقش خیلی
قوی نیست)
نقش خیلی مهم سورفکتانت :نقش تثبیت کننده ( )Stabilizationسورفکتانت بر روی حبابچه هاست ( .که استاد در جلسات
بعد مفصل صحبت خواهد کرد)← در ارتباط با قانون الپالس است.
قانون الپالس:
اگر دو کره با شعاع های نابرابر که داخل آن ها مقدار حجم یکسانی هوا وجود دارد را با یک مجرا به هم وصل کنیم هوا از
کره کوچک به بزرگ می رود.
در داخل ریه ها 300میلیون حبابچه داریم که اندازه های متفاوتی دارند و همه آنها با مجاری هایی به هم متصل اند اما
قانون الپ الس در داخل ریه اعمال نمی شود که بخش عمده اش به اثر سورفکتانت در حذف اثر الپالس بستگی دارد .در
عدم حضور سورفکتانت هیچ حبابچه ی کوچکی در کنار حبابچه بزرگ نمی تواند وجود داشته باشد .در سطوح (ارتفاع) های
مختلف یک ریه قائم حجم حبابچه های هوا متفاوت است که علت آن متفاوت بودم مقدار کشش منفی قفسه سینه است
که حبابچه ها را باز می کند.
).syndrome (IRDS
جلسه گذشته درباره ی عوامل موثر در مقاومت مجاری هوایی صحبت كردیم كه سطح مقطع و مدار های موازی دو عامل موثر
در آن به شمار می روند.
در نسل یك و دو و سه و چهار هرچه سطح مقطع كمتر می شد بخاطر این كه میزان كاهش قطرش خیلی بیشتر از افزایش
تعداد بود مقاومت در مجاری افزایش پیدا می كرد تا نسل پنجم و از آنجا به بعد هر دو در یك راستا مقاومت را در مجاری
هوایی كاهش می دادند .
از عوامل دیگر موثر بر مقاومت می توان به حجم ریه ها اشاره كرد كه زمانی كه بیشتر می شود و در مراحل انتهایی دم حجم
باال می رود و مقاومت كاهش پیدا می كند و برعكس در طول بازدم با كاهش هوا مقاومت افزایش پیدا می كرد .و در نهایت به
دانسیته یا ویسكوزیته پرداختیم كه در مقاومت بسیار موثر است و در برخی بیماران آسمی برای كاهش ویسكوزیتی هوا را با
مقداری هلیم قاطی می كردند و به فرد تجویز می كردند تا به صورت استنشاق استفاده كند.
بعد از آن به مكانیسم های مراحل دم و بازدم پرداختیم كه به صورت اجمالی از قانون بویل كه مبین این بود كه برای رخ دادن
دم باید یك گرادیان فشاری رخ بدهد و این اختالف فشار بین حبابچه ها و عضالت دمی توسط عضالت شكمی فراهم می شود
كه اندازه حبابچه ها را افزایش می داد و بر عكس آن در بازدم.
در این حین از تغییر فشار در هنگام دم و بازدم صحبت كردیم كه فشار درون حبابچه ها در ابتدای دم به صورت قرار دادی
صفر بود در اثر اتساع حبابچه ها به حداقل منفی یك سانتی متر آب میرسید و بعد با جریان های دم دوباره به صفر میرسید
و دم خاتمه می یافت و در بازدم دوباره فشار از صفر به مثبت یك سانتی متر آب میرسید و دوباره با خروج هوا فشارش صفر
می شد و برابر فشار اتمسفر میشود.
فضای جنب فشار -5سانتی متر آب را تجربه می كند و با شروع دم فشار كمتر می شود و به -7.5می رسد و در بازدم دوباره
به -5می رسد.
در مورد transpulmonary pressureهم صحبت شد كه اختالف فشار داخل حبابچه ای و فضای جنب خواهد شد.كه در طول
دم افزایش و در طول بازدم كاهش میابد.
و آخرین موضوع كشش سطحی بود كه نیروی جاذبه ای است كه باعث چسبندگی مولكول های آب میشود و باعث می شودكه
یك الیه در سطح داخلی حبابچه ها تشكیل شود كه باعث كوچك شدن و كوالپس شدن حبابچه ها می شود كه اینجا برای
حل این مشكل سورفاكتانت وارد عمل میشود و باعث كاهش این پدیده میشود.
فسفولیپید و پروتئین هایی وجود داشت و در كنار این ها كلسیم هم وحود داشت.
از وظایف سورفكتانت هم میتوان به موارد زیر اشاره كرد:
.1كاهش كشش سطحی
.2كاهش كار تنفسی
.3افزایش كمپلیانس
.4كمك به خشك ماندن آلوئولها و جلوگیری از وجود ادم
.5تثبیت اندازه آلوئول ها
Page | 1 Date:96/3/10
Med TUMS 95B فیزیولوژی :قوانین گازهای تنفسی
كمپليانس:
تعریف كیفی :سنجشی است كه نشان بدهد كه باد شدن یا خالی شدن ریه ها چقدر سهولت دارد و اگر سهل باشد نشان دهنده
باال بودن كمپلیانس است
تعریف كمی:تغییرات حجم به تغییرات فشار
تفاوت آن با اتساع پذیری این بود كه در آن حجم اولیه هم اهمیت داشت.یا به عبارتی :كمپلیانس=حجم اولیه * اتساع پذیری
محاسبه آن :اندازه گیری حجم جاری( tidal volumeیا )TVكه به صورت متوسط ٥٠٠میلی لیتر است و تغییرات فشار هم
همان فشار Transpulmonaryكه دائما تحت تاثیر فشار فضای جنب قرار می گیرد و غشای فضای جنب تاثیر اصلی را در آن
می گذارد .می توان به جای فشار ،فشار(Transpulmonaryقدر مطلق همان 2.5سانتی متر آب است)گذاشت یا می توان فشار
فضای جنب رو قرار داد.
كمپلیانس ٢٠٠میلی لیتر به ازای هر سانتی متر آب است یعنی حین دم عادی در شرایط فیزیولوژیك بخواهی 200میلی لیتر
هوا وارد ریه ها كنی باید اختالف فشار یك سانتی متر آب باشد پس در شرایط دم برای ورود حجم جاری باید 2.5سانتی متر
آب فشار آن تغییر كند.
این اعداد در مورد بازدم هم تا حدودی صادق است(.به طور دقیق كمی كمتر هوا خارج خواهد شد)
منحنی های كمپلیانس در حالت دم و بازدم روی هم نمی افتند .دالیل آن جلوتر بحث خواهد شد.
عوامل موثر بر كمپلیانس(نیرو های االستیكی كه می خواهند ریه ها به شرایط اولیه بازگردند یا بر سر راه دم مقاومت میكنند)
.1كشش سطحی كه اثر آن دو برابر اثر فیبر های االستیكی میباشند( 2/3اثر)
.2رشته های كالژن و االستین (فیبر های االستیكی درون بافت ریه) كه توسط فیبروبالست ها تولید می شوند و با
كشش(گایتون:از دست دادن چین خوردگی هنگام اتساع ریه ها و اعمال نیروی ارتجاعی حتی بیشتری در این حالت) كمپلیانس
را كاهش می دهد( 1/3اثر) (گایتون:همان نیرو های ارتجاعی خود بافت ریه)
این منحنی حجم فشار است كه نشان میدهد در طول زمان دم فشار باید كاهش پیدا كند و با كاهش آن هوا وارد ریه ها
میشود و بالعكس در بازدم كه جهت بردار رو به پایین است .بخش باال رو با بخش پایین رو روی هم نمی افتد(با وجود كمپلیانس
تقریبا برابر در دو حالت).به سطحی كه نشان دهنده اختالف بین منحنی دم و بازدم است hysteresisگویند.
دالیل آن عبارت است از:
.1تغییر مقاومت مجاری هوایی در طول دم و بازدم در یك راستا نمیباشد هر چه به انتهای دم نزدیك میشویم مقاومت كمتر
میشد و در بازدم برعكس.
.2عامل دیگر كه مهم تر است این كه زمان بازدم(حدود 3ثانیه) طوالنی تر از دم(حدود 2ثانیه) است.
.3از همه تعیین كننده تر میزان كشش سطحی است.
اما چرا؟ دلیل آن به غلظت سورفاكتانت برمیگردد .هر چه به انتهای دم نزدیك میشویم غلظت سورفاكتانت كاهش میابد(افزایش
سطح در برابر مقدار ثابت سورفاكتانت) در نتیجه كشش سطحی افزایش می یابد و در بازدم برعكس.
آزمايش:
هدف:مشاهده اثر و سهمبندی اثر كشش سطحی بر روی كمپلیانس
ریه گربه را یك بار با محلول نمكی پر كرده زیرا در این حالت كشش سطحی وجود نخواهد داشت(گایتون:زیرااین ریه فاقد
سطح واسط بین هوا و مایع است) سپس بررسی كرد كه برای پر كردن ریه با نرمال سالین چقدر تغییر فشار الزم است.مشاهده
شد كه فشار باید از -1.5به -2.5برسد(ورود 0.5لیتر نرمال سالین به ازای تغییر 1-سانتی متر آب).
همین كار را با هوا انجام داده(ایجاد كشش سطحی).مشاهده شد كه برای ورود 0.5لیتر هوا -3سانتی متر آب تغییر فشار باید
رخ بدهد(از -5به .)-8تغییر فشار در ریه اول فقط برای غلبه بر نیروهای ارتجاعی حاصل از فیبر های االستیكی است
(گایتون:منظور همان نیروهای ارتجاعی بافتی میباشد).همچنین در ریه دوم تغییر فشار -1صرف این نیروها میشود تغییر فشار
-2سهم غلبه بر كشش سطحی میباشد .از این جهت است كه می گویند سهم كشش سطحی ()2/3دو برابر سهم فیبر های
االستیكی( )1/3است
ایراد این نمودار این است كه 2بردار از یك نقطه شروع نشده پس دستكاری هایی انجام داده.
آزمایش مطرح شده برای بررسی نقش كشش سطحی بر روی هیستریس نمودار در كتاب گنونگ این ایراد را برطرف و بردارها
همگی از صفر(فشار اولیه بین دو سوی ریه) شروع میشود.
برای پر كردن ریه ها از سالین و هوا استفاده شده.
مشاهده شد كه برای ورود 200میلی لیتر سالین 7-6.5سانتی متر آب تغییر فشار الزم است.اما برای هوا حدود 20سانتی
متر آب اختالف فشار الزم است.كه بنابر توضیحات آزمایش قابل سهمبندی مذكور 1به 2برقرار است.
چگونه میتوان نقش كشش سطحی را بر روی hysteresisدر این آزمایش مشاهده كرد؟
در منحنی استفاده شده از هوا فاصله بین دم و بازدم بیشتر است و هیستریس باال تری دارد اما آنی كه با نرمال سالین پر می
شود هیستریس كمتری دارد(.نشان دهنده نقش كشش سطحی بر ایجاد هیستریس)
عوامل باال مربوط به كمپلیانس ریه ها میباشد.كمپلیانس دستگاه تنفس فقط ریه ها نیستند و ساختار های ارتجاعی قفسه سینه
هم نقش خواهد داشت (.گایتون:حتی اگر ریه ها در قفسه سینه وجود نداشتند باز هم كوشش عضالنی برای متسع كردن قفسه
سینه الزم بود).
زیرا قفسه سینه ساختار االستیكی روبه خارج است و عامل كمكی است و دوست دارد دیواره های ریه را بكشد و بزرگ كند
بنابراین وقتی حبابچه ها را دارم فشار كمتری باید بدهم زیرا از قبل قفسه سینه به صورت فشرده تری قرار گرفته و دوست دارد
پهن و بزرگ بشود وقتی ریه همراه با قفسه سینه باشد و دم انجام بشود یك مقدار فشار را من اعمال می كند یك مقدار هم در
قفسه وجود دارد پس انرژی كمتری الزم دارد اما زمانی كه ریه به تنهایی باشد دیگر عامل كمكی قفسه سینه وجود ندارد و
تغییر حجم سخت است.دقت شود!!!كه اثر قفسه سینه تنها روی كمپلیانس خود ریه هاست و دلیل بر آن نیست كه منجر به
افزایش كمپلیانس كل دستگاه تنفس هم شود.
زیرا قفسه سینه و ریه ها موازی هم قرار گرفته و تغییرات هم راستا دارند بنابراین برای محاسبه كمپلیانس كل خواهیم داشت:
1 1 1
= +
كمپلیانس كل كمپلیانس ریه ها كمپلیانس قفسه سینه
برای عدد گذاری داریم :كمپلیانس ریه ها حدود 200میلی لیتر به ازای یك سانتی متر آب خواهد بود.كمپلیانس صرف قفسه
سینه هم تقریبا برابر همین مقدار است (هرچند كتاب گایتون كمی بیشتر و برابر 240میلی لیتر به ازای یك سانتی متر آب
میداند ).با عدد گذاری در فرمول به عدد 110برای كمپلیانس كل خواهیم رسید كه كمی بیشتر از نصف كمپلیانس ریه ها به
تنهایی خواهد بود.
بيماری ها(اثرات پاتولوژيکی كه اثر بر روی فيبرهای االستيک)
بیماری امفیزما :بیماری است كه معموال بر اثر استنشاق دود سیگار كه ذرات دود سیگار در سطح حبابچه ها ماكروفاژ ها را
تحریك و آنها موادی(كموكائین ها) را از خود ترشح می كنند كه لوكوسیت ها را تحریك و به سمت خود می كشند .لكوسیتها
در بافت ریه تجمع و آنزیمی به نام االستاز تولید می كنند .االستاز باعث افزایش حجم رشته های االستیكی در پارانشیم ریه
می شود و از طرفی به صورت ذاتی یك سری آنتی پروتئاز هایی در داخل حبابچه ها داریم كه جلوگیری می كند از حجم این
فیبر ها و خود دود سیگار یك اثر مستقیم مهاری بر روی آنتی پروتئاز ها خواهد داشت یعنی هم عامل مهار را مهار می كند و
هم افزایش حجم را تشدید می كند(تشدید عامل تحریكی) كه این دو عامل در یك راستا باعث افزایش پروتئاز هایی مثل االستاز
میشود و باعث افزایش حجم فیبر های االستیكی می شود و نهایتاً بیماری امفیزما.
بیماری فیبروز:در بیماری فیبروز برعكس امفیزما است و معموال در افرادی كه در معادن كار می كنند و ذرات معلق را استنشاق
می كنند كه در سطح پارانشیم ریه این ذرات رسوب می كنند و در نهایت باعث سخت تر شدن پارانشیم ریه خواهد شد.
در نمودار زیر تغییرات حجم فشار در زمان دم در این حاالت بررسی شده.كمپلیانس در دم آمفیزم افزایش می یابد و در فیبروز
كمپلیانس كاهش پیدا كند.
حاال سوال چرا كمپلیانس باال دردسر ساز است علی رغم این كه مصرف انرژی ما كاهش می یابد؟
Page | 6 Date:96/3/10
Med TUMS 95B فیزیولوژی :قوانین گازهای تنفسی
.1االستاز دیواره حبابچه ها را حذف میكند و دیواره های حبابچه ها هی در هم ادغام بشوند(چند حبابچه تبدیل به یك حبابچه)
پس سطح تماس تبادل كم می شود.
.2مهم تر از آن،در بازدم یكی از عوامل موثر همان فیبر های االستیكی است و اگر نباشند چگونگی بازدم دچار مشكل خواهد
بود و ریه هایشان همیشه پرباد است(.هنگام عكسبرداری از قفسه سینه قابل مشاهده)
قانون الپالس:
عوامل موثر بر قانون الپالس در جسم كروی شكل:
-١فشار متسع كننده -٢كشش ( )tensionروی دیواره محفظه-٣شعاع جسم كروی
-٤ضخامت محفظه(كه آن را نادیده می گیریم بدلیل ضخامت خیلی كم دیواره آلوئولها)
به عبارتی بیان میكند كه مقدار فشار متسع كننده بستگی به مقدار كشیدگی دیواره و شعاع محفظه دارد(.ر.ک .به فرمول اسالید
زیر)
آزمایشی در خارج بدن:دو بادكنك(جسم االستیكی) كامال یكسان را توسط مجرایی به هم متصل كردند و شیری بین آن دو
قرار دادیم .در بالن بزرگتر شعاع دوبرابر بالن كوچك است و كشش سطحی یا كشش(نیرو تقسیم بر طول) روی دیواره بادكنك
ها قاعدتا باید یكسان باشد زیرا همجنس هستند .
اما طبق قانون الپالس فشار درون بالن در بالن بزرگ و كوچك با هم تفاوت خواهند داشت .فشار در بالن بزرگتر ١٤سانتی متر
آب وجود دارد و در بالن كوچك تر فشار داخلی حدوداً دو برابر و فشار ٢٨سانتی متر آب وجود دارد .بعد شیر را باز می كنیم
به دلیل این كه فشار در دایره كوچكتر بیشتر است تخلیه میشود به درون بالن بزرگتر.این اتفاق در شرایطی كه كشش دو دیواره
برابر باشد بوجود میاید.
اما در ریه ها این قضیه برای حبابچه ها با مجاری مشترک رخ نمی دهد اتفاقی روی می دهد كه به آن تثبیت حبابچه ای می
گویند كه توسط سورفاكتانت فراهم می شود و حبابچه ها با اندازه های گوناگون وجود دارد ولی به هم تخلیه نمی شود.
حبابچه كوچكتر غلظت سورفاكتانت بیشتری دارد و به عبارتی كشش سطحی حبابچه كوچك كمتر خواهد بود و برعكس در
حبابچه بزرگتر .با دیدگاه ساده تر اگر شعاع حبابچه كاهش پیدا كند ،كشش سطحی و Tرا به همان نسبت كاهش می یابد
پس فشار ثابت میماند(بنابر فرمول قانون الپالس)
به عبارت دیگر اختالف شعاع با اثرش بر كشش سطحی موجب میشود كه آن در حبابچه ها به بك مقدار نباشد(.بر خالف
آزمایش در بالن ها)
عامل دوم موثر بر عدم تخلیه حبابچه ها،ارتباط فیزیكی موجود بین دیواره حبابچه ها میباشد؛ بطوری كه اگر یك حبابچه
كوچكتر بخواهد كالپس( )collapseكند ،دیواره های مشترک حبابچه های اطراف مانع آن شده و حبابچه در همان اندازه باقی
می ماند.
كار تنفس:
مقدار انرژی كه صرف جابجایی می شود .كه بنابر فرمول زیر در حاالتی كه تغییر فشار داریم رابطه دوم نیز برقرار است.
معموال %3تا %5از انرژی بدن( )ATPصرف فعالیت طبیعی تنفسی می شود .در حقیقت این مقدار انرژی برای غلبه بر نیروهای
مقاومت كننده درمقابل دم مصرف می شود.
65%كل انرژی تنفسی غلبه بر نیرو های االستیكی(با هدف افزایش كمپلیانس)
این نیرو های االستیكی شامل كشش سطحی و فیبر های االستیكی(بطور خاص كالژن) است.
8%كل انرژی تنفسی غلبه بر ویسكوزیته ی بافت ریه(عروق و اعصاب و دیواره حبابچه ها و)...
Page | 9 Date:96/3/10
Med TUMS 95B فیزیولوژی :قوانین گازهای تنفسی
*این بافت ریه خود شامل بافت االستیكی و غیر االستیكی است كه پارانشیمی در آن كالژن و االستین وجود ندارد كه این %8
نیز صرف كشیده شدن همین بافت غیر االستیكی می شود.
27%كل انرژی تنفسی غلبه بر مقاومتی كه خود مجاری هوایی ایجاد می كنند.
-بیماری های تنفسی باعث تغییراتی در مقدار سهم بندی انرژی كل می شود .بعنوان مثال در بیماری آسم ،بیشترین درصد
انرژی كل ،صرف غلبه بر مقاومت مجاری هوایی می شود .یا مثال در آمفیزم ریوی ،در زمان دم ،كار كمپلیانس ریوی (یا همان
انرژی كه باید صرف غلبه بر نیرو های االستیكی بشود) ،بشدت كاهش می یابد.
حجم ها (:)volumes
حجم جاری( TVیا :)VTمقدار هوایی است كه در دم یا بازدم عادی وارد ریه ها شده و یا از آن خارج می شود .این )1
مقدار حدودا 0.5لیتر است.
حجم ذخیره ای دمی( :)IRVمقدار هوایی است كه در انتهای دم عادی ،میتوانیم با كمك انقباض شدید دیافراگم )2
و عضالت كمكی دمی (عضالت اسكالن و sternocleidomastoidو ) dentateطی یك دم عمیق ،وارد ریه
ها كنیم .این مقدار حدودا 3لیتر است.
حجم ذخیره ای بازدمی( :)ERVمقدار هوایی است كه در انتهای بازدم عادی ،میتوانیم با كمك عضالت بازدمی )3
كمكی (بین دنده ای داخلی و عضالت شكمی)و طی یك بازدم عمیق ،وارد ریه ها كنیم .این مقدار حدودا 1.1
لیتر است(.عالوه بر )0.5
حجم باقی مانده( :)RVمقدار هوایی است كه علی رغم بازدم عمیق ،همچنان درون ریه ها وجود دارد و این مقدار )4
همیشه ثابت است .این مقدار حدودا 1.2لیتر است.
ظرفیت دمی( :)ICحجم های ورودی در طول دم عادی و عمیق . )1
IC =IRV+TV =3.5 Lit
ظرفیت باقی مانده عملی( :)FRCحجم هایی كه درانتهای بازدم عادی در ریه ها باقی می ماند(.مهم ترین )2
كمیت)(...یاداوری*در انتهای بازدم عمیق:حجم باقیمانده)
FRC =ERV+RV =2.3 Lit
این ظرفیت اهمیت عملكردی داشته و به آن هوای حبابچه ای نیز می گویند .اهمیت این ظرفیت بطوریست كه
تمام مكانیسم های تنفسی دست به دست هم می دهند تا تركیب این ظرفیت را ثابت نگه دارند.
ظرفیت حیاتی( :)VCحجم های كه با دم عمیق وارد و با بازدم عمیق خارج می شود. )3
VC =TV+IRV+ERV =4.6 Lit
ظرفیت كل( :)TCمجموع هر چهار حجم موجود در ریه ها )4
TC =TV+IRV+ERV+RV =5.8 Lit
(گایتون:تمام حجم ها و ظرفیتهای ریوی در زنها حدود 20تا 25درصد كمتر از مردها بوده و در افراد درشت و ورزشكار
بیشتر از افراد كوچك و ضعیف هستند).
حال برای اندازه گیری این ظرفیت ها نیاز به استفاده از تكنیكی دیگر بنام تكنیك رقیق شدن هلیم استفاده می كنیم .در این
تكنیك ابتدا FRCرا محاسبه كرده و از این طریق RVو TCنیز بدست می آیند.
در این تكنیك ابتدا مخزن اسپیرومتر را با مقدار مشخصی از هوا پر می كنیم كه در آن درصد مشخصی از گاز هلیم حل شده.
بعنوان مثال مخزنی را با یك لیتر هوا با غلظت %10هلیم پر می كنیم(.دقت:حتما حجم هوا و غلظت گاز مشخص شود!)سپس
از فرد مورد آزمایش می خواهیم كه یك بازدم عادی انجام بده بطوری كه فقط FRCباقی بماند .حال از او می خواهیم تا از
مخزن مورد نظر دم جدید را انجام دهد .بعد از او میخواهیم 5ثانیه هوای دمی را در ریه هایش نگه دارد تا با هوای FRC
مخلوط شود.
سپس از او می خواهیم تا طی یك بازدم ،هوای درون ریه هایش را وارد مخزن كند تا بتوان غلظت هلیم را (كه رقیق تر شده)
اندازه گیری كرد .حال غلظت اولیه را داریم و غلظت نهایی را هم كه محاسبه كردیم .حال اعداد را داخل فرمول زیر می گذاریم
تا FRCبدست بیاید:
(اثبات با كمک:غلظت اولیه*حجم اولیه =غلظت ثانویه * حجم ثانویه(یا +FRCحجم اولیه) )
یعنی در طول یك دقیقه و در شرایط عادی چه مقدار هوا وارد یا خارج می شود.
MRV= RR×TV
( RRهمان تعداد تنفس در دقیقه است).
كه بطور طبیعی RRبرابر 12و TVبرابر با 0.5لیتر و درنتیجه MRVبرابر با 6لیتر خواهد بود.
RRمیتواند به 50-40تا برسد و TVمیتواند حداكثر به 4.6 ) VCلیتر) برسد.كه در این حالت به MRVحدود 200لیتر بر
دقیقه میرسیم كه معموال برای مدت طوالنی در یك فرد امكان پذیر نیست.نهایتا 30-20ثانیه.
برقرار است.
مقدار هوایی كه در طول یك دقیقه به سطح حبابچه ها می رسد .كه محاسبه آن به شكل زیر است:
برای افزایش حجم تهویه حبابچه ای در دقیقه دو كار می توان انجام داد؛ یا بایستی RRرا افزایش داد و یا TVرا .با یك
عددگذاری ساده میتوان دریافت كه كه اثر افزایشی كدام یك بیشتر است .كه نتیجه این خواهد بود كه دو برابر شدن TV
مقدار VAرا بیشتر از دو برابر شدن ،RRافزایش می دهد TV(.تاثیرگذارتر است)
قسمت های اول هوای خروجی و بازدم %100اکسیژن است چون این هوا همان هوایی ست که در فضای مرده ی آناتومیک یا
همان 16نسل اول وجود داشته است.
بنابراین 3فاز وجود دارد(در واقع 4فاز است که ما درباره ی چهارمی حرف نمیزنیم)
:1
در مراحل ابتدایی هوای بازدمی به هیچ وجه نیتروژن وجود ندارد(نمودار روی صفر)
:2
کم کم وجود نیتروژن در هوای بازدمی آشکار میشود و هر چه به انتهای بازدم نزدیک میشویم مقدار نیتروژن بیشتر میشود.
:3
در انتهای بازدم سطح نیتروژن به یک محدوده ی ثابت خواهد رسید.
بخش خاکستری منحنی:فاقد هرگونه نیتروژن و نشان دهنده ی فضای مرده ی آناتومیک
بخش صورتی:عالوه بر O2درصد هایی از N2هم دارد.
روش دوم محاسبه(مناسبتر):
از وسط فاز 2یک خط عمود رسم میکنیم روی حجم هوای بازدمی.عدد هرنقطه ای که این خط عمود آن را قطع کند حجم
فضای مرده ی آناتومیک را نشان می دهد.
در فاز 2وقتی از نسل 0به سمت نسل 16میرویم ،حتی اگر O2 ml500خالص استنشاق کنیم بخش اول حبابچه ها را پر
میکند و کم کم بقیه ی فضا را و فضای مرده ی آناتومیک ایجاد میشود.
عمل دم چند ثانیه طول میکشد در انتهای بازدم عادی قبل از استنشاق O2در حبابچه ها هوای FRCوجود داد(،)ml2300
حبابچه با استنشاق 100% O2 ml500خالص ابتدا فضای حبابچه را پر میکند بعد فضای مرده ی آناتومیک را.
در بخش انتهایی این 16نسل(مثال از نسل 10به بعد)در مدت زمان دم به دلیل وجود FRCدر حبابچه به هر حال مقداری
N2به درونشان انتشار می یابد و قسمت دیستال را پر میکند و مقداری از O2هم به سطح داخلی خود حبابچه می رود.
یعنی:
یک ناحیه اکسیژن خالص دارد
یک ناحیه هم اکسیژن دارد هم نیتروژن (بخش دیستال و ابتدایی حبابچه)
چون مقداری نیتروژن از حبابچه وارد conducting zoneمیشود و مقداری O2هم وارد حبابچه
خود هوای حبابچه
فاز 2مانیتور کننده ی مقدار نیتروژن بخش انتهایی conducting zoneو ابتدای حبابچه خواهد بود.
*فاز 2به خاطر خروج نیتروژن از هر دو ناحیه رسم شده ،به همین دلیل وسط فاز 2خط عمود میکشیم و نقطه ای را که روی
هوای بازدمی میبینیم به عنوان فضای مرده ی آناتومیک تلقی میکنیم(تکنیک فاولر)
گردش خون:
فشار شریان پولموناری بسیار پایین تر از فشار شریان آئورت است به همین خاطر گردش خون پولموناری را گردش خون با
فشار پایین میگوییم.
فشار شریان آئورت در سیستول میتواند به 120و در دیاستول به mmHg80برسد.
اما فشار سیستولی شریان پولموناری 25و فشار دیاستولی آن mmHg8است.
_ارقام باال را حفظ باشیم!_
Page | 3 Date:96/3/17
Med TUMS 95B فیزیولوژی :نسبت تهویه به جریان خون
در مویرگ های سیستمیک فشار هیدروستاتیک ( 17یا )17/3اما در مویرگهای ریوی فشار هیدروستاتیک حدودmmHg7
خواهند بود.
؟:فشار دهلیز چپ در گردش پولموناری چه تاثیری میتواند بر مویرگهای ریوی داشته باشد؟
فشار در بسترهای عروقی گردش پولموناری شدیدا میواند تحت تاثیر فشار دهلیز چپ قرار بگیرد چون ورید های ریوی به دهلیز
چپ میریزند و اگر این فشار افزایش پیدا کند تخلیه ورید های ریوی به دهلیز چپ دچار مشکل میشود و خون در بستر های
عروقی گردش پولموناری تجمع پیدا میکند و همین امر فشار بخش های مختلف گردش خون پولموناری را افزایش می دهد.
فشار متوسط دهلیز چپ mmHg2است(در محدوده ی /mmHg5-1مقدار واقعی این اعداد باالتر از مقادیر گزارش شده در
گایتون است.در منابع دیگر این فشار را حداقل mmHg8-7ذکر کرده اند)
به دلیل اهمیت زیاد فشار دهلیز چپ اندازه گیری آن از تکنیک های بالینی ست که امروزه استفاده زیادی
دارد()PCWP: pulmonary capillary wedge pressure
مقدمات:
وارد شدن به دهلیز چپ از طریق بطن چپ امکان پذیر نیست.
شریان پولموناری بعد از منشا گرفتن از بطن راست پس از cm 5به 2شاخه ی چپ و راست تقسیم می شود.
ضخامت دیواره ی شریان پولموناری یک سوم آئورت و دهانه ی آن بزرگتر است،کوتاه تر است و فشارآن پایین تر از آئورت است.
مقایسه ی کمپلیانس شریان پولموناری با شریان های سیستمیک( :این مطلب در گایتون اشتباه است)
گایتون:کمپلیانس شریان پولموناری با شریان های سیستماتیک یکی ست و هردو حدودا ml8-7به ازای هر mmHgاست.
واقعیت اینست که کمپلیانس در شریان های ریوی میتواند حداقل 6-4برابر شریان های سیستمیک باشد اما کمپلیانس ورید
های ریوی و سیستمی تقریبا در یک حد قرار می گیرد.
تکنیک PCWPبرای اندازه گیری فشار شریان ها و مویرگ های ریوی و دهلیز چپ به کار میرود.
با این تکنیک می توان تخمین تقریبا دقیقی از فشار دهلیز چپ داشت.
لوله های استاندارد مخصوص از موارد خاص که از طریق یکی از ورید های بزرگ عمومی مثل ژوگوالر یا سابکلوین میتوان آنها
را به سمت قلب هدایت کرد
ورود این کاتترها به سمت قلب با monitoringخاص انجام میشود و یک کار کامال تخصصی ست که باید توسط متخصص ریه
انجام شود.
معموال یک کاتتر را وارد ورید ژوگوالر(در تصویر)میکنند و نوک آن را ردیابی میکنند (یک گوی با برجستگی انتهایی وجود
دارد)
ابتدا وارد دهلیز راست مشود ،از دریچه ی تریکاسپید عبور کرده سپس وارد بطن راست میشود و سپس وارد شریان پولموناری
می شود تا جاییکه گوی گیر بیفتد و نگذارد جلوتر رود ،این محل معموال شریان های متوسط یا کوچک ریوی خواهد بود
بنابراین عددی که مانومتر در این نقطه گزارش می کند فشار شریان های پولموناری نزدیک به مویرگ هاست و تقریبا فشار
مویرگ های ریوی را هم نشان میدهد.
با کم کردن mmHg3-2از عدد خوانده شده عددی به دست می آید که تخمینی از فشار دهلیز چپ خواهد بود.
افزایش فشار دهلیز جپ عمده ترین علت ادم های ریوی است که در بیمارستان دیده میشود.
(2300ml) FRCهوا یا ظرفیت عملکردی باقی مانده که در انتهای هر بازدم عادی در ریه ها یا حبابچه ها باقی می ماند.
فشارO2هوای حبابچه ای در تمام شرایط باید حتما در محدوده ی mmHg104ثابت باشد.
عواملی باعث میشوند که هروقت هوایFRCرا بیرون میکشیم فشار mmHg104 O2باشد و فشار CO2هم :mmHg40در تمام
حبابچه ها و در تمام حاالت از جمله دم عادی ،بازدم عمیق و...
Page | 6 Date:96/3/17
Med TUMS 95B فیزیولوژی :نسبت تهویه به جریان خون
اگر فشار O2هوای حبابچه ای به کمتر از %70مقدار طبیعی برسد(-mmHg73-حبابچه ها دچار هایپوکسی میشوند).عروقی
که در اطراف حبابچه ها وجود دارد شروع به تنگ شدن میکنند و هر چه کمبود O2بیشتر باشد میزان تنگ شدن افزایش می
یابد و میزان جریان خون در بستر های عروقی حبابچه کم خواهد شد و این خون به سمت حبابچه هایی منحرف میشود که
O2با فشار 104داشتند.این مکانیسم خودکار است.
کاهش فشار اکسیژن خون شریانی کمتر از mmHg60یا فشار O2هوای حبابچه ای کمتر از 70%(73مقدار طبیعی)باشد
میگوییم شرایط هایپوکسی ایجاد شده است.
)1هایپوکسی باعث میشود سلول های اپی تلیال موجود درداخل حبابچه یک سری مواد منقبض کننده عروقی مثل اندوتلیوم
ها آزاد کنند که روی عضله صاف و دیواره ی عروق اثر میکنند و باعث انقباض و افزایش مقاومت آنها میشود.
)2از مهم ترین میانجی های تنظیم کننده مقاومت و جریان خون داخل عروق ،نیتریک اکسید()NOاست و مقاومت جریان خون
را در یک محدوده ی خاص نگه میدارد .فرضیه اینست که بر اثر هایپوکسی تولیدNOکاهش می یابد(به عنوان گشاد کننده ی
عروق)
-)3مهم تر و دقیق تر-روی عضله ی صاف عروق کانال های پتاسیمی حساس به O2وجود دارد که در حضور O2بازند و باعث
خروج پتاسیم می شوند ،در شرایط کمبودO2این کانال ها بسته شده و بار مثبت داخل سلول افزایش می یابد و سلول به سمت
دپوالریزاسیون میرود.
در عضله ی صاف کانال های پتاسیمی حساس به ولتاژ وجود دارد که در این شرایط فعال میشود و باعث ریزش کلسیم از بیرون
به عضله ی صاف شده و باعث انقباض عضله ی صاف و انقباض عروق میشود.
در حالت استراحت هر چه از قله به قاعده ی ریه نزدیک شویم میزان جریان خون افزایش می یابد مگر در قسمت انتهایی که
به خاطر وزن ریه روی عروق ،جریان خون کاهش می یابد و در حال فعالیت میزان جریان خون به تمامی نواحی ریه افزایش
پیدا میکند اما این افزایش در قسمت فوقانی 8-7برابر و در قاعده ی ریه 3-2برابر خواهد بود.
(در کتاب گایتون این افزایش به یک میزان و درصد در نظر گرفته شده است)
مقدمه:1
عوامل موثر بر میزان جریان خون در بستر عروقی اطراف حبابچه در شرایط فیزیولوژیک -فشار:- mmHg104:O2
فشار داخل مویرگی
فشار خارج مویرگی (همان فشار داخل حبابچه ها)
اگر فشار خارج مویرگ بیشتر از داخل آن باشد ،فشار خارجی باعث بسته شدن مویرگ و قطع جریان خون میشود
اگر فشا رداخل مویرگی بیشتر از خارج آن باشد ،مقاومت کاهش و جریان افزایش می یابد.
افازیش فشار خارج مویرگی(یا فشار داخل حبابچه ای)با 2مکانیسم باعث کاهش جریان خون داخل مویرگها میشود:
)1مویرگهای بین حبابچه ای با پرباد شدن و حجیم شدن آنها ساندویچ میشوند و فشار بیشتری به این مویرگ ها وارد میشود
پس جریان خون کاهش می یابد.
)2زمانیکه حبابچه ها متسع میشوند دیواره ی مویرگ ها هم کشیده می شوند و مویرگ ها نازکتر می شوند که افزایش مقاومت
و کاهش جریان خون را در پی دارد.
فشار داخل حبابچه ای یا داخل مویرگی را معموال در انتهای بازدم عادی در نظر میگیریم که فشار در داخل حبابچه ها 0خواهد
بود پس فشار خارج مویرگی هم صفر است ،.پس تنها عامل باقی مانده فشار مویرگ هاست.فشار داخل مویرگ در شرایط
فیزیولوژیک تابع فشار خون ریوی ست که خود تابع سیستول و دیاستول است:
سیستول:افزایش فشار شریان ها و مویرگ ها
دیاستول:کاهش فشار شریان ها و مویرگ ها
مقدمه:2
فشار شریان براکیال 120به روی 80است.فشار شریان هایی که به سمت مچ پا نزدیک می شوند بیشتر و شریان هایی که به
کاروتید و گردن می روند کمتر است(به خاطر نیروی وزن)
معموال به ازای هر cmارتفاع ،خون یک فشار ناشی از نیروی جاذبه در محدوده ی mmHg 0.77به وجود می آورد.
مثال اگر فاصله ی دریچه تری کاسپید با شریان پوپلیته آل cm100باشد mmHg77افزایش فشار هم برای سیستول و هم
دیاستول در این شریان خواهیم داشت.
به همین ترتیب فشار در شریان کاروتید هم در سیستول و هم در دیاستول کمتر از قلب(دریچه ی تری کاسپید)است.
فشار سیستول و دیاستول در شریان ها از جمله شریان پولموناری بستگی به ارتفاع آن شریان نسبت به دریچه تری کاسپید
دارد.
نکته:
در فرد نشسته یا ایستاده که ارتفاع ریه cm30است ،اگر از قاعده ی ریه 10cmبه سمت باال برویم ،هم سطح دریچه تریکاسپید
میشود(یعنی cm20از ریه باالی دریچه ی تری کاسپید قرار دارد)
فشار شریان پولموناری که 25بر روی 8در نظر گرفته میشود در واقع فشار در سطح دریچه ی تری کاسپید است ،یعنی روی
این فشار نیروی وزن یا جاذبه تاثیری نگذاشته است.
میتوان فشار در قله یا قاعده ی ریه را هم حساب کرد:
mmHg8=~ 0.77×10افزایش در قاعده:
13=25+8
16=8+8
Page | 9 Date:96/3/17
Med TUMS 95B فیزیولوژی :نسبت تهویه به جریان خون
mmHg15~=0.77×20کاهش در قله:
10=25-15
-7=15-8
ناحیه :2
در این ناحیه جریان خون در داخل بستر های عروقی حبابچه ای در زمان سیستول شکل میگیرد اما در زمان دیاستول وجود
ندارد چون در زمان سیستول فشار داخل مویرگ ها بیشتر از فشار خارج آن هاست()0>10
اما هنگام دیاستول چون فشار داخل مویرگی کمتر از خارج است ،عروق روی خودشان می خوابند و جریانی وجود نخواهد
داشت.
بنابراین در این ناحیه جریان خون متناوب یا intermittentداریم.
از قله ی ریه تا حدود cm10پایین تر ناحیه 2محسوب میشود و جریان خون منقطع دارد.
بهترین جا ،قاعده ی ریه هاست که فشار سیستولی 33و فشار دیاستولی 16است و در هر دو حالت فشار داخل مویرگی بیش
از فشار حبابچه ایست بنابراین جریان خون برقرار است.
ناحیه:1در این ناحیه جریان خون به حبابچه ها نه در زمان سیستول و نه دیاستول وجود ندارد.
در واقع ،ناحیه ایست که در شرایط خاص و یا پاتولوژیک به وجود می آید و از تبدیل شدن ناحیه 2ایجاد میشود.
یعنی اگر ناحیه 2سیستول نداشته باشد به ناحیه 1تبدیل میشود.
در شرایطی این اتفاق میفتد که فشار حبابچه ای خیلی باالتر از فشار سیستولی شود.
شرایط خاص:
مثال هنگام نواختن شیپور ،فشار حبابچه ای میتواند تا mmHg30هم وجود داشته باشد بنابراین جریان سیستولی هم از ناحیه
2گرفته خواهد شد و آن را به ناحیه 1تبدیل خواهد کرد.
کاهش فشار خون ناشی از خونریزی شدید که باعث کاهش شدید فشار سیستولی میشود و ناحیه 2به ناحیه 1تبدیل میشود.
در 2حالت میتوانیم در داخل ریه ها فقط ناحیه 3ببینیم:
حالت دراز کش:ارتفاع ریهcm6-5خواهد بود و کامال هم سطح دریچه تری کاسپید میشود و فشار همه سطوح را میتوان25
روی 8در نظر گرفت.
فعالیت یا ورزش:میزان جریان خون قله 8-7برابر و قاعده 3-2برابر افزایش می یابد بنابراین تبدیل به ناحیه 3میشود.
در مورد ،1چون مدار موازی ست هر چه مویرگ بیشتری اضافه شود مقاومت کل کاهش می یابد
و در مورد 2چون افزایش شعاع داریم و مقاومت با توان 4شعاع نسبت عکس دارد بنابراین مقاومت کاهش شدید می یابد
و جریان افزایش می یابد.
)3فشار شریانی افزیاش می یابد اما خیلی چشم گیر نیست ،زیرا دو عامل قبل مقاومت و بنابراین فشار شریانی را کم میکنند.
Cardiac outputافزایش یافته و به دنبال آنblood pressureهم تمایل به افزایش داردBP=CO×PR:
به دنبال این دو اتفاق peripheral resistanceکاهش می یابد بنابراین اثرCOخیلی زیاد نیست و فشار شریانی مختصری افزایش
می یابد.
Page | 11 Date:96/3/17
Med TUMS 95B فیزیولوژی :نسبت تهویه به جریان خون
نیروهای استارلینگ:
فشار هیدروستاتیکی
فشار های اسمزی کلوئیدی
این فشار ها هم در داخل مویرگ و هم در خارج آنها یعنی فضاهای بین سلولی میتوانند باشند.
پس 4نیروی استارلینگی داریم:
.1فشار هیدروستاتیک داخل مویرگی
.2فشار هیدروستاتیک فضای بین سلولی
.3فشار اسمزی کلوئیدی داخل مویرگی
.4فشار اسمزی کلوئیدی فضای بین سلولی
برخی ازین فشارها باعث خروج مایع از مویرگ و بعضی هاشان باعث بازگشت مایع به آن می شوندو بر همین اساس این 4نیرو
در دودسته جای میگیرند:
نیروهای رو به خارج:باعث خروج مایع از مویرگ می شوند
فشار هیدروستاتیک داخل مویرگی:حدود mmHg7است و رابطه مستقیم با خروج مایع از مویرگ دارد
فشار اسمزی کلوئیدی فضای بین سلولی:در بافت ریه حدود mmHg14است وقتی باال باشد یعنی مایع تشنگی و تمایل
زیادی برای کشیدن مایع به سمت خود دارد.
نکته:فشاری که در فضای مایع میان بافتی به وجود می آید براساس مثبت یا منفی بودن میتواند در گروه نیروهای رو به خارج
یا رو به داخل قرار گیرد.این فشار معموال منفی است و برهمین اساس تمایل دارد مایع را از مویرگها خارج کند.
معموال نیروهای رو به خارج mmHg29و نیروی رو به داخلmmHg28است بنابراین فشار خالص ایجاد شده حدودmmHg 1
است که همواره باعث تجمع مقداری مایع در فضای میان بافتی ریه می شود که بالفاصله توسط عروق لنفاوی ریه جمع آوری
می شود از تجمع آن در فضای میان بافتی جلوگیری میکند.
سیستم لنفای نقش مهمی در جلوگیری از تجمع مایع در فضای میان بافتی دارد.
خیز یا ادم ریه:هرجاییکه مقدار نیروهای رو به خارج بیشتر از نیروهای رو به داخل باشد امکان تجمع مایع در فضای میان بافتی
و ایجاد ادم هست به شرطی که سیستم لنفاوی ظرفیت جمع آوری مایع را بیش از آن مقدار نداشته باشد.
از نظر بالینی دو دسته بیماری باعث ایجاد ادم ریه میشوند:
مربوط به ساختار خود قلب باشد:
یعنی آسیب به بطن چپ رسیده باشد که می تواند خودش را در دهلیز چپ نشان دهد.مثال:بروز ادم ریه در فردی که دچار
سکته قلبی میشود بسیار شایع است چون سکته می تواند باعث ناکارامدی و کاهش قابلیت پمپاژی بطن چپ شود و این باعث
می شود در انتهای سیستول مقداری خون در بطن باقی بماند پس در زمان دیاستول ،دهلیز چپ نمیتواند همه ی خونش را به
بطن چپ تخلیه کند.
با گذشت زمان هرچه خون باقی مانده در دهلیز چپ بیشتر شود ،فشار در دهلیز چپ بیشتر می شود و روی بسترهای عروقی
ریوی بیش از خود تاثیر میگذارد(فشار هیدروستاتیک افزایش می یابد –به خصوص در داخل مویرگ ها)
نکته:فشار در داخل بطن چپ میتواند از 5به mmHg8افزایش یابد بدون آنکه بر فشار هیدروستاتیک عروق
ریوی()mmHg7تاثیر گذارد(.عدم ایجاد ادم)
علت:با این افزایش فشار به ،mmHg8یک سری مویرگ و ونول هایی که از قبل بسته بودند باز می شوند و فشار هیدروستاتیک
تغییری نمیکند اما اگر فشار دهلیز چپ بیش از mmHg8شود به ازای آن افزایش فشار هیدروستاتیک مویرگی هم خواهیم
داشت.
اگر فشار دهلیز چپ از 8تا حدی-مثال-11افزایش یابد با وجود افزایش فشار هیدروستاتیکی ادم ایجاد نمی شود:به دلیل فعالیت
سیستم لنفاوی
در آزمایشی بر روی سگ ها فشار هیدروستاتیک مویرگی را تا -mmHg25که فشار اسمزی کلوئیدی پالسمای سگ هم هست(
این مقدار برای انسان mmHg28است)-افزایش دادند و ادم بروز نکرد اما از 25به باال ادم ایجاد شد.
ضریب اطمینان:اگر فشار هیدروستاتیکی مویرگی انسان mmHg7و فشار اسمزی-کلوئیدی پالسما 28mmHgباشد ،شرایط
مشابه آزمایش باال در انسان هم ایجاد میشود و افزایش فشار مویرگی تا قبل از 28ادم ایجاد نمی کند.یعنی امکان افزایش فشار
مویرگی به اندازه ی (mmHg21از 7تا )28وجود دارد بدون آنکه ادم ایجاد شود.از 28به بعد تجمع مایع میان بافتی ریه
افزایش می یابد و ادم ایجاد میشود.
ضریب اطمینان برآوردکننده ی توانایی سیستم لنفاوی ست که میتواند مقابل تجمع مایع بایستد.
حاد یا مزمن بودن افزایش فشار هیدروستاتیک مویرگی مهم است و اثرات متفاوت و کامال برعکس دارد.
توضیح :در فردی که تنگی مزمن دریچه میترال دارد خون در دهلیز چپ تجمع می کند فشار دهلیز چپ در این افراد -25
mmHg30افزایش می یابد و فشار هیدروستاتیک مویرگی هم افزایش می یابد ،حداقل دو هفته طول می کشد تا این حالت
مزمن ایجاد شود ،با اینکه فشار در دهلیز چپ همیشه باالست اما هیچ وقت دچار ادم ریه نمی شوند.علت :سیستم لنفاوی متسع
میشود حتی عروق لنفاوی جدیدی میتوانند تشکیل شود(زمان کافی برای این اتفاقات وجود دارد)
اما اگر افزایش فشار هیدروستاتیک مویرگی خیلی سریع رخ دهد ،عواقب بدی برای فرد دارد مثال در فردی که دچار سکته قلبی
و آسیب دیواره بطن چپ شده و فشار دهلیز چپ افزایش می یابد اگر این افزایش تاحدی باشد که بتواند فشار هیدروستاتیک
مویرگی را mmHg30-25بیشتر از ضریب اطمینان کند ،در 30-20دقیقه فرد میمیرد مگر اینکه مراقبت هایی انجام
شود(افزایش دفع مایعات-کاهش بازگشت وریدی ،استفاده از مورفین)...
تنگی های مزمن میترال علی رغم آنکه میتوانند فشار هیدروستاتیکی مویرگ را به mmHg50-40برساند اما ادم ریه ایجاد
نمیکند ولی در شرایط حاد اگر این مساله پیش بیاید فرد 30-20دقیقه بعد دچار مرگ می شود.
این 6الیه ضخامتی را تشکیل میدهند که اصطالحا غشای تنفسی گفته میشود.
انتشار هم از سمت رقیق به غلیظ رخ میدهد و هم برعکس ولی انتشار خالص از سمت غلیظ به رقیق است،چون تعداد مولکول
ها و در نتیجه انرژی جنبشی بیشتر است.
0.3 .01
قانون هنری میگوید غلظت یک گاز(مثل)O2در یک محیط مایع(خون) تحت تاثیر دو عامل است:
-1فشار O2در هوای حبابچه(فاز گازی شکل )که هرچه بیشتر باشد اکسیژن ورودی به فاز مایع بیشتر میشود.
Page | 16 Date:96/3/17
Med TUMS 95B فیزیولوژی :نسبت تهویه به جریان خون
-2ضریب انحالل:هرچه ضریب انحالل گاز در مایع بیشتر باشدغلظت افزایش می یابد.
طبق جدول ضریب انحالل گازها ،ضریب انحالل 0.024 O2است یعنی اگر به یک حجم مایع(لیتر یا دسی لیتر یا میلی لیتر)
اکسیژن با فشار mmHg760بدهیم 0.024 ،از همان واحد(لیتر یا دسی لیتر یا میلی لیتر)اکسیژن در یک محیط مایع حل
میشود.
همین مساله درباره یCO2هم صدق میکند.
ضریب انحالل های این جدول را برحسب گایتون به این شکل تغییر میدهیم:
mlازO2درdlاز خون یا مایع به ازای 1mmHgفشاری که برای O2وجود دارد.
ضریب انحاللml/dl/mmHg 0.003:O2
یعنی اگر O2با فشار mmHg1به داخل100ccخون دمیده شود ،در انتها فقط O2 0.003mlدر این dlخون حل شده است و
برای CO2باهمین شرایط ml0.06،میشود)
ضریب انحالل CO2تقریبا 20برابر O2است.
عوامل موثر بر انتشار گاز در محیط مایع:
غلظت
ضریب انحالل
فشار
جدول این اسالید مهم است و با اعداد و ارقام گایتون متفاوت است.
بین این 5پارامتر 3عامل محیطی و 2عامل مربوط به گاز است:ضریب انحالل گاز و وزن مولکولی
𝑆
ضریب دیفوزیون =
𝑊𝑀√
ضریب دیفوزیون مقدار انتشار 2یا چند گاز مختلف را باهم مقایسه میکند.
جلسه گذشته در مورد فضای مرده آناتومیک و روش فالر برای محاسبه آن بحث شد .فرد با دم عمیقی اکسیژن خالص را وارد
ریه ها میکند و با این کار تمام فضای مرده با اکسیژن پر میشود .سپس با اندازه گیری میزان نیتروژن هوای بازدمی یک منحنی
با 4فاز ترسیم میشود که فاز 1به عالوه نصف فاز 2باهم فضای مرده آناتومیک را تشکیل میدهند.
در مورد فشار سهمی و عوامل موثر بر آن صحبت شد و در این جلسه ادامه می یابد.
2عامل موثر بر میزان جریان خون عروق حبابچه ای -1 :فشار داخلی عروق که منشا گرفته از شریان های قبلی تحت تاثیر
سیستول و دیاستول اند -2 .فشار خارجی عروق که همان فشار داخل حبابچه ای هست و آن را صفر در نظر میگیریم.
گردش خون در دستگاه تنفس میتواند به سه حالت زیر باشد:
ناحیه :1خون در هیچ بخشی از چرخه قلبی در این ناحیه جریان ندارد
ناحیه :2در زمان سیستول جریان خون داریم(جریان خون متناوب)
ناحیه :3در طول سیستول و دیاستول جریان خون داریم(جریان خون مداوم)
با در نظر گرفتن فرد در حالت ایستاده یا نشسته ریه ها ارتفاع عمودی 30cmدارند و با تاثیر نیروی جاذبه یا وزن از قله ریه
تا 10cmپایین تر شاهد جریان خون متناوب هستیم .و تا قاعده جریان خون مداوم است.
عوامل موثر در انتشار گازها در یک مخلوط گازی شکل یا مایعی شکل بررسی شد که همان قانون فیک ( Fick's laws of
)diffusionدر فیزیولوژی سلول به آن اشاره شده بود ،میزان غلظت گاز -اختالف فشار – ضخامت غشا -قابلیت جذر وزن
مولکولی -سطح انتشار
عوامل موثر بر میزان دیفوزیون خالص گاز در مایعات:
: ΔPاختالف فشار
ΔP. A.S : Aسطح مقطع
Dα
: Sضریب انحالل
d. √ MW : dمسافت انتشار
: MWوزن ملکولی
معموال میزان تبادل گازها (به ویژه O2و )CO2تحت تاثیر ضریب انتشار قرار میگیرند .به عنوان رفرنسضریب انتشار اکسیژن 1
و بقیه گازها نسبت به آن اندازه گیری میشوند .بر همین اساس ضریب
انتشار CO2بیست برابر اکسیژن است .یعنی اگر شرایط محیطی برای
هر دوگاز مهیا باشد به ازای اختالف فشار 1 mmHgانتشار کربن دی
اکسید 20برابر اکسیژن است.ضریب انتشار COبرابر O2 %81است
به عبارتی ضریب انتشار 1.23 O2برابر COاست.
فشار اکسیژن در حبابچه ها 104و کربن دی اکسید 40میلی متر جیوه است.تحت هر شرایطی این اعداد در حبابچه ها باید
حفظ شوند .یکی از وظایف بینی مرطوب کردن هوای دمی است که حلق و قسمت اول نای هم کمک میکند .نهایتا هوایی که
در نای قرار دارد یک هوای مرطوب خواهد بود که فشار بخار آن mmHg 47در حرارت 37درجه سانتی گراد است .که این
باعث کاهش فشار یا رقیق شدن گازهای دیگر میشود و فشار اکسیژن در هوای دمی مرطوب به 149رسیده و مجموع باز هم
همان 76خواهد بود.
در آلوئول ها چون دائما O2و CO2مویرگ ها در حال تبادل است در مقایسه با هوای مرطوب دمی فشار اکسیژن کمتر و فشار
کربن دی اکسید بیشتر است.میانگین فشار O2در هوای حبابچه ای 104و 40 CO2میلی متر جیوه است .در هوای بازدمی
فشار اکسیژن بیشتر از هوای حبابچه ای است به خاطره هوای تهویه نشده موجود در فضای مرده آناتومیک ( )150 mlو فشار
کربن دی اکسید کمتر است( .فشار CO2فضای آناتومیک تقریبا صفر است).
بر اساس اینکه در هر تهویه 350میلی لیترهوا وارد ریه ها میشود در عرض 17ثانیه نصف هوای حبابچه ای تعویض خواهد
شد .یعنی در هر تهویه 1/7هوای حبابچه ای تعویض آنکه 350میلی لیتر هوای تازه در کل حبابچه پخش نشود و در مکان
خاصی قرار بگیرد .در این صورت حبابچه را 7قسمت در نظر میگیریم که 7تا تنفس الزم است تا کل هوا تعویض شود34( .
ثانیه)
واقعیت این است که در حبابچه ها هوای تازه با هوای قبلی مخلوط شده و 16تنفس الزم است تا هوای حبابچه ای کامال
تعویض شود ) 16*350ml( .این تایم نسبتا طوالنی به منظور جلوگیری از نوسان تنفس است .در جلسات بعدی خواهیم دید
که از عوامل موثر در تنظیم عمق تنفس غلظت و فشار O2و CO2و H+در مایعات است .اگر اینها به طور چشمگیر باال و پایین
شوند نوسان دستگاه عصبی و تنفسی بیشتر خواهد بود که تعویض تدریجی هوای حبابچه ای مانع آن میشود.
چرا فشار O2و CO2باید در محدوده ثابت 104و 40میلی متر جیوه باشند؟
حبابچه ها برای گازهای تنفسی یک ورودی و یک خروجی دارند .ورودی اکسیژن همان هوای دمی است( 159در اتمسفر) و
در ابتدای نای 149که این اکسیژن در حبابچه ها نمی ماند و وارد خون میشود(خروجی) اگر قرار باشد ورودی و خروجی
یکسان نباشند سیستم های عصبی و شیمیای آن را دوباره به تعادل می رساند .به طور کلی اگر خروجی بیشتر از ورودی باشد
فشار اکسیژن حبابچه ای کم می شود و برعکس.
ورودی CO2از خون مویرگی اطراف حبابچه ها و خروجی آن با بازدم است.هوای مرطوب فشار 0.3 CO2دارد و در حالت
فیزیولوژیک باید ورودی و خروجی آن یکسان باشد.
خروجی O2معا دل متابولیسم بدن است و هرچه بیشتر باشد خروجی بیشتر است و ورودی معادل تهویه است .میزان مصرف
O2در یک دقیقه برای کل بدن ( 250mlدقیقا )230mlاست.
نقطه Aنقطه عملکرد طبیعی است که تهویه حبابچه ای روی 4.2L/minو فشار حبابچه ای اکسیژن 104 mmHgمیباشد.
حال اگر میزان مصرف 4 O2برابر شود یعنی خروجی 4برابر شده تهویه هم باید 4برابر شود( )16.8L/minتا فشار 104ثابت
بماند.
در حالت ورزش شدید عالوه بر تعداد تنفس عمق یا فرکانس آن نیز افزایش می یابد .در نمودار باال برای فشار اکسیژن یک
upper limitمعادل 149هست که در شرایط فیزیولوژیک فشار اکیژن حبابچه ای نمیتواند باالتر از آن باشد( .حداکثر فشارO2
معادل هوای مرطوب دمی است).
ظرفیت انتشاری گازها :توانایی غشای تنفسی برای مبادله گازهای تنفسی است.
غشای تنفسی 6الیه متشکل از دیواره حبابچه ها و مویرگ است.
عوامل موثر بر انتشار گازها(قانون فیک) :ضخامت غشا ،اختالف فشار در دو طرف غشا ،ضریب انحالل ،جذر وزن مولکولی،
مساحت سطح
در بیماری آمفیزم سطح انتشار تا 5برابر کاهش می یابد و بر انتشار گازهای تنفسی اثر سو دارد.
برداشتن یک ریه یا بخشی از آن سطح انتشار را کم میکند .تا ¼ خیلی اختاللی ایجاد نمیکند اما بیشتر از ان مشکل آفرین
خواهد بود.
اگر در دوطرف غشا اختالف فشار 1mmHgاز O2داشته باشیم در یک دقیقه 21 mlاز آن جذب خواهد شد(.ظرفیت انتشاری
اکسیژن برابر 21 ml/min.mmHgاست) درحالت ورزش این عدد میتواند تا 3براب رافزایش یافته و به 65برسد.
نحوه محاسبه ظرفیت انتشاری CO2
تمام پارامترهای موثر بر انتشار بر ظرفیت انتشار تاثیر گذار اند .وقتی ضریب انتشار 20 CO2برابر O2است و بقیه عوامل ثابت،
ظرفیت اتشاری آن 20برابر O2خواهد بود( ) 420 ml/min.mmHgیعنی .450-400در حالت ورزش این عدد تا 3برابر
افزایش می یابد یعنی .1350-1200
چرا در ورزش ظرفیت انتشاری افزایش می یابد؟
افزایش تعداد مویرگ های دارای جریان خون
اتساع مویرگ ها که منجر به افزایش سطح می شود
افزایش تهویه
𝑉
رابطه ی 𝑄(تهویه به جریان خون) هرچه به ایده آل نزدیکتر شود ظرفیت انتشاری هم بیشتر میشود.اختالف فشار اکسیژن
مویرگی و حبابچه ای در انتهای مویرگ 64است و پس از طی 1/3مسیر به تعادل میرسند .فشار O2حبابچه ای کم نمیشود
بلکه فشار O2مویرگی افزایش می یابد اما گایتون میگه متوسط اختالف فشار O2بین دوسوی غشای تنفسی 11میلی مترجیوه
است .مویرگ را 3قسمت در نظر میگیریم .حال با استفاده از ظرفیت انتشار و 11میلی مترجیوه چه مقدار O2در دقیقه
مصرف میشود؟
فشار O2ورید پولموناری 40و فشار CO2برابر 45است.متوسط اختالف فشار 0.5-0.4 CO2میلی مترجیوه است و اختالف
فشار اولیه 5میلی مترجیوه است CO2 .در حدود 1/4الی 1/5اولیه به تعادل میرسد به خاطر ضریب انحالل بیشتر(زودتر از
O2به تعادل میرسد).
بیماری یک تنفس از 3/0 COدرصد از حجم باقیمانده تا ظرفیت کل ریوی انجام داده و پس از آن نفس خود را 10ثانیه نگه
می دارد و بازدم انجام می دهد .با چشم پوشی از فضای مرده ،نمونه گاز حبابچه ای از انتهای بازدم گرفته می شود و میانگین
فشارCOحبابچه ای 1/0 mmHgاست و 25/0میلی لیتر از COجذب شده است .ظرفیت انتشاری O2را محاسبه کنید.
محاسبه مقدار جذب کربن مونوکسید به ازای اختالف فشار mmHg1
0.1 mmHg/1 mmHg=0.25 ml/ x x=2.5ml
محاسبه مقدار جذب کربن مونوکسید در طول min1
2.5ml/y = 10s/60s y=15ml
ظرفیت انتشاری ml/min.mmHg15 =CO
ظرفیت انتشاری 1.23 O2برابر COاست پس میشود ml/min.mmHg18.45
ظرفیت انتشاری 20 CO2برابر O2است پس میشود ml/min.mmHg 369
برای اینکه شرایط مناسب O2و CO2را در خون داشته باشیم 2،مولفه خیلی مهم جریان خون مناسب و تهویه مناسب باید در
آن حبابچه باشد .پس نسبت Vبه Qخیلی مهم میباشد.
𝑉 4.2
= = 0.84
𝑄 5
اگر این نسبت برقرار باشد فشارO2حبابچه ای 104و فشار CO2حبابچه ای 40خواهد بود.تغییر در V , Qبه طور حتم بر
روی فشار O2و CO2تاثیر میگذارد.
𝑉
پس PO2=104, PCO2=40 .1حالت عادی = 0.48 :
𝑄
𝑉
.2اگر 𝑄 = 0یعنی میزان جریان خون نسبت به تهویه خیلی خیلی زیاد باشد ( میزان تهویه در مقایسه با جریان خون
بسیار ناچیز باشد ) در این حالت فشار گاز های درون حبابچه مثل مویرگ میشودPO2=40, PCO2=45 .
𝑉
به سمت بینهایت برود یعنی جریان خون بسیار ناچیز باشد ،در این حالت فشار گاز های درون حبابچه به فشار 𝑄
.3اگر
گازهای درون هوای دمی مرطوب شده می رسندPO2=144, PCO2=0 .
𝑉 𝑉
در ریه قایم از قله به قاعده کاهش می یابد .چون از قله به قاعده 18 Qبرابر شده و 4.5 Vبرابر ،پس در قله𝑄 به 𝑄
نسبت
حالت ( 3ترکیب هوای مرطوب دمی) نزدیکتر استو در قسمت قاعده به حالت( 2ترکیب خون وریدی)
از باال به پایین فشار O2کمتر و فشار CO2بیشتر میشود ولی مقدار متوسط آن ها همان مقادیر 104و 40است .در واقع این
فشار های حبابچه ای نیستند بلکه متوسط فشار O2و CO2همه حبابچه ها می باشند.
شنت آناتومیک:ورید پ.لموناری قبل از اینکه به دهلیز چپ تخلیه شود خونی از ورید برونشی میگیرد .ورید برونشی 2/3خون
خود را به داخل ورید پولموناری تخلیه میکند .خون داخل ورید برونشی خون وریدی است که فشار O2در آن 40است.خون
داخل ورید پولموناری فشار O2اش 104است .اختالالین خون ها با یکدیگر (نام :مخلوط شدن وریدی )Venous Admixture
و به وجود امدن این شنت آناتومیک باعث میشود که فشار O2در خون از 104به 95کاهش یابد.
𝑉 𝑉
اما یکسری شرایط ممکن است بوجود بیاید که 𝑄 را به سمت شنت ببرد یعنی 𝑄طوری شود که فشار O2در هوای حبابچه ای
را تغییر دهد و به سمت خون وریدی نزدیک کند در این حالت میگ.ییم این بیماری شنت فیزیولوژیک بوجود می آورد .یعنی
ما االن عالوه بر شنت آناتومیک یک شنت اضافه بر سازمانی هم داریم که مجموعا به آنها شنت فیزیولوژیک میگویند (در دل
شنت فیزیولوژیک شنت آناتومیک هم وجود دارد).
خصوصیات این شنت:
𝑉
یعنی تهویه نسبت به جریان خون کم میشود .در نتیجه PO2در حبابچه کمتر از 104میشود یعنیO2ورودی 𝑄
𝑙𝑎𝑚𝑟𝑜𝑛 <
به مویرگ کمتر میشود یعنی بوجود امدن شرایطی به نفع ایجاد شنت.
𝑉 𝑉
𝑄
در قله ریه 𝑄 برابر 2/5است .در حالت طبیعی ما یک مختصر شنت فیزیولوژیک در قسمت تحتانی داریم چون این نسبت
0/6است ولی خیلی ناچیز است و معموال آن را صفر در نظر میگیریم.
غلظت اكسيژن ايده آل شرياني -غلظت اكسيژن تعيين شده شرياني شنت فيزيولوژيك
=
غلظت اكسيژن ايده آل شرياني -غلظت اكسيژن تعيين شده وريدي برون ده قلبي
روش به دست آوردن برون ده قلبی برای این فرمول :اصل فیک
همه ی اعداد این فرمول در آزمایشگاه قابل دستیابی است فقط شنت فیزیولوژیک می ماند که از طریق فرمول محاسبه میکنیم.
انواع فضای مرده:
فضای مرده آناتومیک()conductive zone
شامل 16نسل اول و حجمی برابر 150میلی لیتر
فضای مرده ی حبابچه ای
𝑉
همانی است که 𝑄 در آن افزایش می یابد و به 2/5نزدیک می شود و مختصر در قله ریه وجود دارد و ناچیز است(صفر در نظر
میگیریم)
فضای مرده فیزیولوژیک
𝑉
در این حالت نسبت 𝑙𝑎𝑚𝑟𝑜𝑛 > 𝑄 خواهد بود(حد نرمال را 0/8یا 1در نظر میگیریم) .معموال در شرایط طبیعی این نسبت
میتواند 0/5باشد.
فضای مرده فیزیولوژیک= فضای مرده آناتومیک +حبابچه ای
فرمول به دست آوردن فضای مرده فیزیولوژیک:
فشار سهمي C02شرياني (حبابچه اي)-فشار سهمي متوسط CO2بازدمي فضاي مرده فيزيولوژيك
=
حجم جاري
فشار سهمي CO2شرياني (حبابچه اي)
حجم جاری را با اسپیرومتتری به دست می آوریم.
فضای مرده آناتومیک را هم میتوان با روش فاولر به دست آورد .و اگر فضای مرده فیزیولوژیک و آناتومیک را از هم کم کنیم
حبابچه ای به دست می آید که تقریبا باید صفر باشد .اگر بیشتر از صفر باشد احتمال وقوع بیماری است.
فشار O2در حبابچه 104 :میلی متر جیوه
فشار O2در خون وریدی(انتهای شریانی شریان پولموناری مویرگ) 40است .بعد از طی 1/3طول مویرگ به 104خواهد
رسید .و متوسط اختالف فشار هم 11خواهد بود و در طول 1دقیقه 250میلی لیتر O2توسط 300 mحبابچه ها وارد بدن
می شود.
باقی نگهداشتن فشار در محدوده ی 40میلی متر جیوه کار Hbاست .هموگلوبین کار بافری فشار فضای میان بافتی را انجام
میدهد .مثال اگر در اثر کوهنوردی Po2حبابچه ای افت کند به 60میلی مترجیوه یا مثال در عمق دریا 500 Po2میلی مترجیوه
باشد اما با این حال Po2فضای میان بافتی خیلی تغییر نمیکند که این به خاطر Hbاست و نوع اشباع شدن آن در فردی که
ورزش میکند هم فشار O2میان بافتی خیلی کاهش نمیابد و Hbاز ذخیره خودش خرج میکند!
Hbمهمترین عامل ثابت نگهداشتن Po2فضای میان بافتی در حدود 40میلی متر جیوه است.
Po2در خون شریانی 95است ولی Pco2همان 40است یعنی شنت آناتومیک بر روی Pco2تاثیری ندارد(.برخالف )O2
توجیه CO2 :تنظیم کننده اصلی میزان تهویه است در نتیجه تغییر در میزان آن بالفاصه تهویه را دست کاری میکند.
تنظیم کننده شیمیایی دستگاه تنفس CO2است نه اکسیژن.
Pco2در فضای میان بافتی 45و در داخل سلول ها 46است Pco2 .در محدوده ای طبیعی حفظ می شود به دلیل اثری که
بر تنظیم تنفس می گذارد .در انتها فشار CO2انتهای وریدی مویرگ برابر میشود با فشار CO2فضای میان بافتی یعنی .45
چرا فشار CO2فضای میان بافتی از 45به 40نرسیده؟ چون سلول دائما در حال متابولیسم و دادن CO2به فضای میان بافتی
است .در حبابچه ها 40=Pco2و در انتهای شریاین مویرگ اطراف حبابچه مساوی 45و در انتهای وریدی آن مساوی 40است.
متوسط اختالف فشار منجر به دفع ml/min200در اکسید کربن توسط حبابچه ها خواهد شد.
Po2و Pco2در هوای خشک اتمسفر و هوای مرطوب دمی و هوای حبابچه ها و خون شریانی و وریدی را بلد باشید!
عوامل موثر بر Po2و Pco2در مایع بین سلولی:
-1میزان جریان خون بافت
که با Po2فضای میان بافتی رابطه مستقیم و با Pco2رابطه ی عکس دارد
-2میزان متابولیسم
هرچه متابولیسم بیشتر (در صورت ثابت بودن جریان خون) Po2فضای میان بافتی کاهش و Pco2افزایش می یابد.
یادآوری:
همانطور که در جلسات قبل دیدیم ،اگر از قلهی ریه به سمت قاعده پیش میرفتیم ،میزان تهویه افزایش پیدا میکرد (افزایش
𝑣
تقریبا 4.5برابری) .همچنین از قله به سمت قاعده ،جریان خون حدودا 18برابر افزایش مییافت .بدین ترتیب ،نسبت 𝑞 یا
تهویه
کاهش پیدا می کند .این نکته نیز صادق است که فشار اکسیژن حبابچهای 104میلی متر جیوه و فشار دی اکسید
جریان خون
𝑣
کربن 40میلی متر جیوه ،در حقیقت متوسط فشار این دو گاز در حبابچههاست .به عبارت دیگر ،ما 𝑞 توتال ( )totalرا در نظر
میگیریم .اگر تخلیهی حبابچهای در دقیقه را 4.2لیتر و میزان جریان خون را برای ریهها 5لیتر در نظر بگیریم ،نسبت 0.84
به دست میآید که بر اساس این نسبت ،فشار اکسیژن در حبابچهها به طور میانگین 104و همین فشار برای دی اکسید کربن
حدود 40میشود .به عبارت دیگر ،ترکیب هوا در حبابچههای فوقانی ریه و تحتانی ریه متفاوت است (فشارهای O2و CO2به
𝑣
دلیل تفاوت نسبت 𝑞 در دو سطح ،با هم متفاوت خواهند بود) .اما بر همین اساس ،راجع به دو پدیده صحبت کردیم .فضای
𝑣 𝑣
مردهی فیزیولوژیک و شانت فیزیولوژیک .فضای مردهی فیزیولوژیک زمانی تشکیل می شد که نسبت 𝑞 از 𝑅 بیشتر می شد و به
سمت می نهایت می رفت .در واقع ،میزان تهویه بسیار بیشتر از میزان جریان خون میشد .در این حالت ،میبینیم که هوای
حبابچهای ترکیبش به ترکیب هوای زمین نزدیک میشود .یعنی فشار O2به محدودهی 149 mmHgرسیده و فشار CO2به
0نزدیک میشود .این پدیده که بسیار کم و قابل چشمپوشی است ،در نزدیکی قلهی ریه دیده میشود .اما در قسمت قاعدهی
𝑣
در 𝑞
ریه ،ممکن است پدیدهی دیگری به نام شانت فیزیولوژیک رخ بدهد .طی شانت که بیشتر در اثر پایین بودن نسبت
قسمتهای تحتانی ریه است ،نسبت تهویه به جریان خون خیلی پایین بوده یا به عبارت دیگر جریان خون سطح تحتانی ریه
نسبت به جریان خون کبد خیلی زیادتر میشود (؟! .)این اتفاق باعث میشود که ترکیب هوای حبابچهای در اینجا نیز به هم
بخورد؛ یعنی O2کاهش و CO2افزایش یابد .اگر تهویه به 0نزدیک شود ،یعنی نسبت جریان خون به تهویه به سمت بی نهایت
برود ،در بیشتران میزان این نسبت خواهیم دید که فشار O2به فشار اکسیژن خون وریدی و فشار CO2به فشار دی اکسید
کربن وریدی بسیار نزدیک میشود.
نقل و انتقال :O2
اکسیژن در خون معموال %97به شکل اکسی هموگلوبین است ،یعنی مهمترین وسیلهی حمل و نقل برای اکسیژن ،هموگلوبین
خواهد بود .هموگلوبین یک ساختار پلی پپتیدی دارد که به صورت 2αو 2βاست .به هر یک از زنجیرهها یک ساختمان به نام
هم متصل شده است .این هِم در داخل خود آهن دو ظرفیتی دارد و در حقیقت وقتی که از جابجا شدن اکسیژن توسط
هموگلوبین صحبت میکنیم ،در حقیقت منظورمان اکسیژناسیون فرو یا اتصال اکسیژن به آن است .پس اکسیژن ،به فرو (آهن)
دو ظرفیتی متصل میشود .این ،اتصال بسیار سستی است .هم چنین این اتصال از نوع اکسیداسیون نیست؛ یعنی اکسیژن باعث
اکسید شدن فرو نمیشود و فقط bindمیشود .این اتصال سست ،تحت شرایطی می تواند باعث جدا شدن O2از Fe2+شود.
محاسبات و اعداد مربوط به :O2
میخواهیم راجع به یک سری محاسبات مربوط به O2و محتوای کل آن صحبت کنیم .سپس از هموگلوبین میگوییم به بر
این اساس مقدار کل O2خون شریانی O2 ،خون وریدی و مقدار اکسیژنی که به ازای عبور هر 100میلی لیتر از کنار بافت
Page | 1 Date:96/3/22
Med TUMS 95B فیزیولوژی :اعمال غیر تنفسی ریهها
آزاد می شود را حساب میکنیم .این مقدار در کتاب گایتون 5mlذکر شده اما دقیقتر آن 4.6mlاست .هر دسی لیتر از خون،
توانایی انتقال 5میلی لیتر اکسیژن به بافت ها را دارد؛ یعنی تفاوت O2در خون شریانی و وریدی 5خواهد بود .ابتدا میخواهیم
دربارهی خون شریانی و محتوای کل O2آن صحبت کنیم .به طور کلی ،اکسیژن به دو شکل در خون قابل جابجا شدن است.
-1در البالی مولکولهای آب در پالسما و به شکل محلول در آن ( -2 )3%به شکل متصل به هموگلوبین و تشکیل اکسی
هموگلوبین ( .)97%بخش بسیار کوچکی از هموگلوبین ،به شکل مت-هموگلوبین است؛ یعنی به جای ،Fe2+در ساختار آن
Fe3+حضور دارد و نمیتواند O2بگیرد .بر همین اساس (میزان مت-هموگلوبین خون) ،میزان ترکیب O2نیز متفاوت خواهد
بود .هر گرم هموگلوبین خالص توانایی جذب O2 1.39mlرا خواهد داشت .اما از آنجا که هموگلوبینهایی که در خون وجود
دارند خالص نیستند (به دلیل وجود مت-هموگلوبین) ،این عدد مقداری تفاوت میکند و به عدد O2 1.34mlبه ازای هر گرم
هموگلوبین در خون خواهد رسید .متوسط هموگلوبین خون را 14 g/dlالی 16 g/dlبرای آقایان و 12 g/dlالی 14 g/dlبرای
خانمها تعیین می کنند .در محاسبات ،معموال از مقادیر تعیین شده برای آقایان استفاده می شود و ما متوسط آن یعنی 15g/dl
را در نظر میگیریم .شاخص دیگری که مهم است این است که چند درصد Hbما می تواند در خون شریانی O2بگیرد که این
مقدار معموال %97است .اگر Hbما %100باشد ،یعنی %100اشباعشدگی داشته باشد و O2بتواند تمام آن را پر کند ،چه
مقدار O2میتواند در هر 100ccخون جابجا شود؟ پاسخ حدودا 20.1است .گفتیم میزان هموگلوبین 15گرم در هر دسی
لیتر است .همچنین گفتیم به ازای هر گرم هموگلوبین 1.34 ،میلی لیتر اکسیژن حمل می شود .در نتیجه × 100% = 20.1
.15 × 1.34ما میگوییم 20.1حجم درصد .حجم درصد ،یعنی حجمی از اکسیژن که در 100mlخون جابجا می شود .پس
مشروط به این که اشباعشدگی %100باشد 15 g/dl ،هموگلوبین می تواند 20.1میلی لیتر O2را جابجا کند .اما در خون
شریانی( saturation ،اشباعشدگی) هموگلوبین برای اکسیژن %97است .در این صورت چه مقدار اکسیژن در هر 100mlخون
شریانی وجود دارد؟ .15 × 1.34 × 97% = 19.5mlبخش دوم اکسیژن خون شریانی به شکل محلول است .برای این که مقدار
O2محلول در پالسما را محاسبه کنیم ،باز دو پارامتر مهم است .اوال فشار O2در خون شریانی چقدر است ( .)95 mmHgدوما
ضریب انحالل اکسیژن ( .)0.003 ml/mmHgبنابراین میزان محلول O2در پالسما برابر می شود با 95 × 0.003 = 0.3 ml
(دقیق ترش .)0.285بنابراین کل O2ای که در خون شریانی میتواند وجود داشته باشد ،مجموع این دو است؛ یعنی چیزی
حدود 19.8میلی لیتر O2در هر 100ccاز خون شریانی ( 19.5متصل به هموگلوبین و 0.3به صورت محلول) .البته
کتاب گایتون عدد 19.4را ذکر می کند .در مورد خون وریدی ،میزان Hbهمان 15 g/dlاست و عدد 1.34 ml/gHbهم که
ثابت است .پارامتری که تفاوت دارد ،میزان اشباعشدگی هموگلوبین از O2است که در خون وریدی ،این عدد %75است ،یعنی
فقط %75هموگلوبین به صورت متصل به O2وجود دارد .با توجه به این اعداد ،میزان O2متصل به Hbدر خون وریدی را
حساب می کنیم 15 × 1.34 × %75 :که به عدد 15.1mlمی رسیم .اگر بخواهیم مقدار محلول در پالسمای O2را در هر
100ccخون وریدی محاسبه کنیم ،به دو پارامتر احتیاج داریم .فشار O2خون وریدی و ضریب (میزان) حاللیت .O2میزان
حاللیت که همان 0.003است .اما فشار O2در خون وریدی 40 mmHg ،است .بنابراین اگر میزان حل شده را محاسبه کنیم،
میشود 40 × 0.003که به عدد تقریبی 0.1می رسیم .مجموعا 15.2 ،میلی لیتر O2در هر 100میلی لیتر خون وریدی و
جود دارد.
Page | 2 Date:96/3/22
Med TUMS 95B فیزیولوژی :اعمال غیر تنفسی ریهها
قبلتر گفتیم 19.8میلی لیتر O2در خون شریانی وجود دارد .وقتی این خون به بافت میرسد ،تبادل اکسیژن صورت میگیرد
و خون به خون وریدی تبدیل میشود ،حاال 15.2mlاکسیژن در خون وجود دارد .یعنی 4.6میلی لیتر O2به بافت ها داده
شده است .کتاب گایتون O2وریدی را 14.4گزارش کرده است .در هر دقیقه ،میزان مصرف O2در بدن 250mlاست .طبق
گایتون ،برون ده قلبی 5لیتر است 5 .لیتر یعنی 50دسی لیتر ،و 50 × 5می شود .250بنابراین بر اساس میزان برون ده
قلبی هم میتوان به همان 250میلی لیتر در دقیقه رسید .اما دقیق آن 230است (.)50 × 4.6
در صورت فعالیت شدید عضالنی ،مصرف O2بسیار بیشتر میشود .اما gainاکسیژن به میزان کافی وجود ندارد؛ به همین دلیل
مصرف اکسیژن بیشتر از 5میلی لیتر به ازای هر dlخون خواهد بود و این باعث می شود که فشار O2در خون وریدی ،به
جای 40 mmHgدر محدودهی 15باشد .اگر یادتان باشد ،فشار O2فضای میان در بافت ،بین 15و 40میلی متر جیوه تنظیم
میشود ،زیرا در شرایط شدید ورزش این فشار در خون وریدی میتواند به جای 40 mmHgبرای O2به 15 mmHgبرسد.
نمودار تجزیهی هموگلوبین
همانطور که میبینید ،نمودار تجزیهی هموگلوبین به شکل خط صاف نیست .مولکول اول O2خیلی سخت به هموگلوبین
میچسبد ،اما به دلیل پدیدهی تعاونی ،مولکول دوم راحتتر ،سوم راحتتر و چهارم هم با سهولت بیشتری متصل میشود و
این باعث میشود منحنی به این شکل در بیاید .برای این منحنی ،تعبیراتی با عناوین شیفت به راست و شیفت به چپ وجود
دارد .یادآوری ،P50 :فشاری از اکسیژن خون است که در این فشار حدودا %50هموگلوبین اشباع شده باشد .این عدد ،حدودا
27 mmHgاست .یعنی اگر فشار اکسیژن خون 27میلی متر جیوه باشد %50 ،هموگلوبین ما اشباع شده است.
شیفت به چپ و شیفت به راست چیست؟ انحراف به راست یعنی affinityهموگلوبین به گرفتن O2کمتر باشد ،یعنی بخواهد
آن را آزاد کند .منحنی که به سمت راستی میرود P50 ،زیاد میشود .اگر شرایطی محیا باشد که اتصال و affinityهموگلوبین
به O2را بیشتر از پیش کند ،یعنی Hbدوست نداشته باشد O2خود را آزاد کند ،در این حالت منحنی به سمت چپ شیفت
پیدا کرده است .حال چه شرایطی باعث شیفت به چپ و شیفت به راست میشود؟
زمانی بافتها نیاز بیشتری به O2دارند ،یعنی باید شرایطی ایجاد شود که هموگلوبین ،اکسیژنی که در دل خود دارد را آزاد
کند و به بافت بدهد (شیفت به راست) .چه عاملی باعث افزایش نیاز بافت به O2میشود؟ مثال فعالیت عضالنی (ورزش) .در
طول ورزش یا فعالیت عضالنی ،چه مکانیزمها و چه پدیدههایی به راه میافتند و باعث کاهش affinityهموگلوبین به O2
میشوند؟ یکی از این عوامل ،افزایش یون H+است .در طول فعالیت عضالنی ،مایعات بدن مقداری به سمت اسیدی میروند،
pHافت پیدا کرده و یون H+افزایش مییابد .وجود یون هیدروژن باعث میشود که Hbتمایلش نسبت به O2کاهش پیدا
کند .عامل دوم ،افزایش فشار یا غلظت CO2است .دی اکسید کربن هم تمایل هموگلوبین به گرفتن O2را کم میکند ،یعنی
دوست دارد که O2را از Hbآزاد کند .عامل بعد ،درجه حرارت است .معموال حرارت در طول ورزش میتواند 2تا 3درجه
سلسیوس افزایش یابد .این هم عامل موثری است برای آن که Hbتمایلش به O2کمتر شده و آن را آزاد کند .و نهایتا تولید
یک سری محصوالت ،که در طول متابولیسم به وجود میآیند؛ مثل بیس فسفوگلیسرات یا دی فسفوگلیسرول .این هم جزو
عواملی است که باعث میشود که شیفت به راست به وجود آید .عکس این عوامل ،آنهاییند که شیفت به چپ را ایجاد میکنند.
شیفت به راست باعث میشود که ،P50افزایش پیدا کند .یعنی به جای ،27عددی باالتر به عدد 50روی محور عمودی میرسد.
یا شیفت به چپ ،باعث میشود P50کاهش پیدا کند .بر اساس مدل ،tense-relaxشیفت به راست سبب میشود Hbبه سمت
tenseبرود .حالت tenseحالتی است که تمایل به O2را کمتر میسازد و حالت relaxهم حالتی است که تمایل به جذب O2
را بیشتر میکند .اینها عوامل مداخلهگر بدر تجزیهی هموگلوبین هستند .نقش CO2و یون H+شاید خیلی مهمتر باشد و با
توجه به این ،اثر بور را تعریف میکنیم .اثر بور ،اثر CO2و یون H+بر روی affinityهموگلوبین نسبت به اکسیژن است ،هم
در سطح حبابچهها و هم در سطح بافتهای محیطی .یعنی در سطح حبابچهها چون فشار CO2کاهش پیدا میکند ،بنابراین
باعث میشود که منحنی به سمت چپ شیفت پیدا کند ( O2در سطح حبابچهها با قدرت بیشتر متصل شود) .همین اثر را یون
H+ایجاد میکند .اما بور در مورد سطح بافتها چه میگوید؟ در سطح بافتها ،فشار CO2افزایش پیدا کرده است و به mmHg
46-45رسیده است ،و این باعث میشود که در سطح بافتها ،منحنی تجزیهی اکسی هموگلوبین به راست شیفت پیدا کند.
نتیجه این که اثر بور ،اثر این دو عامل ( CO2و )H+هم در سطح بافتی و هم در سطح حبابچهای است .در سطح حبابچهای،
شیفت به چپ میدهد و در سطح بافت ،شیفت به راست.
affinityهموگلوبین ( )Fe2+برای اتصال به ،COحدود 250بار بیشتر از O2است .بنابراین ،در منحنی تجزیهی مونوکسید
کربن ،فشاره که برای COهست باید 250بار کمتر باشد .در مورد O2تا 100و در مورد COتا 0.4میلی متر جیوه .در کدام
فشار برای 50% ،COهموگلوبین O2دارد و %50آن CO؟ اگر فشار O2را 100بگیریم و فشار COرا ،0.4این حالت -50
50رخ میدهد .فشارهای COباالی 0.4خطرناک است و فشارهای باالی 0.6به احتمال قریب به یقین کشنده است .ترکیب
COبا Hbرا کربوکسی هموگلوبین ،و ترکیب CO2با Hbرا کاربامینو هموگلوبین مینامیم.
نکتهی کلینیکی :برای تشخیص مسمومیت با ،COهیچ وقت فشار O2خون شریانی را معیار قرار ندهید .در افراد دچار
مسمومیت با ،COفشار O2خون شریانی ثابت است و تغییر نمیکند ،زیرا همهی COبه Hbمتصل میشود و چیزی به صورت
محلول در خون وجود نخواهد داشت تا روی فشار O2تاثیر بگذارد.
درمان اولیه ( :)DLCOدادن .100% O2باید یادمان باشد حتما به این بیمار CO2هم بدهیم .معموال 5% CO2 ،میدهند.
جلوتر در تنظیم شیمیایی بیشتر خواهیم دید و جلسهی پیش نیز اشاره شد که مهمترین عامل تنظیم تهویه CO2 ،است نه
.O2این CO2را میدهند که هم کمورسپتورهای محیطی و هم مرکزی را تحریک کند ،تهویه بیشتر شود ،کمک کنند O2
بیشتری گرفته و COبیشتری دفع شود.
انتقال CO2در خون
CO2به سه شکل در خون قابل انتقال است -1 :محلول در پالسما ( -2 )7%کاربامینو هموگلوبین (-3 )23%بیکربنات(.)70%
دی اکسید کربنی که توسط متابولیسم سلولها تولید میشود ،وقتی وارد خون میشود از 3مسیر عبور میکند تا بتواند دفع
شود و به سمت حبابچهها برود .تقریبا 7در مایع پالسما حل میشود .حل فیزیکی است نه حل شیمیایی ،یعنی در البالی
مولکولهای آب خودش را قرار میدهد .مابقی آن به داخل گلبول قرمز میرود .بنابراین گلبول قرمز فقط برای جابجایی O2
نیست ،بلکه برای جابجایی CO2نیز خیلی اهمیت دارد .پس %93باقیمانده وارد اریتروسیت میشود .حاال در داخل سلول ،دو
مسیر را طی خواهد کرد .بخشی از CO2متصل میشود به Hbو کاربامینو هموگلوبین میسازد CO2 .با کدام قسمت Hb
ترکیب میشود؟ با عامل آمینی زنجیرهی پپتیدی .بنابراین آیا در یک لحظه میتوانیم هم CO2و هم O2را در Hbداشته
باشیم؟ بله ولی دائم نخواهد بود ،چون چسبیدن CO2بالفاصله باعث جدا شدن O2خواهد شد .جدای از %23کاربامینو
هموگلوبین ،مابقی به بیکربنات تبدیل میشود .بیکربنات میتواند در پالسما هم تشکیل شود ،اما چون واکنشی است که نیاز به
یک آنزیم تسهیل کننده دارد و آن آنزیم در پالسما هست ولی کم هست ،بنابراین خیلی مقرون به صرفه نیست که در پالسما
این کار را کنیم .نام آنزیم مسئول این کار ،انیدراز کربنیک است .غلظت انیدراز کربنیک در داخل گلبول قرمز 5000بار بیشتر
از پالسما است و در نتیجه این روند در داخل 5000 RBCبار سریعتر انجام میشود .پس CO2با آب ترکیب میشود،و تحت
تاثیر انیدراز کربنیک قرار میگیرد و نهایتا به بیکربنات و یون H+تبدیل میشود H+ .برای آنکه بافر شود ،به Hbمتصل
میشود .بیکربنات باید از مجموعه خارج بشود و به این منظور با کلر جابجا میشود .چرا؟ چون واکنش تولید بیکربنات دوطرفه
است و اگر محصوالت خارج نشوند ،واکنش بر میگردد .پس باید با کلر جابجا شود .در اینجا آنتی پورت کلر-بیکربنات وجود
دارد .بر همین اساس ،اگر بخواهیم محتوای کلر گلبولهای قرمز را در خون وریدی با محتوای کلر در گلبولهای قرمز خون
وریدی را مقایسه کنیم ،در RBCهای وریدی این مقدار بیشتر است .به این تعویض بیکربنات با کلر chloride shift ،میگویند.
میزان محلول CO2چگونه محاسبه میشود؟ -1ضریب حاللیت 20 ،CO2برابر O2است .قبلتر گفتیم برای ،O2این مقدار
0.003است ،پس برای CO2عدد 0.06محاسبه میشود 0.06 ،میلی لیتر به ازای هر میلی متر جیوه فشار -2 .CO2فشارهای
وریدی و شریانی .فشار شریانی = 40 mmHgو فشار وریدی = .45 mmHgبنابراین در هر 100ccاز خون شریانی2.4 ml ،
= 40 × 0.06و در هر 100ccاز خون وریدی 45 × 0.06 = 2.7 ml ،دیاکسید کربن داریم .اختالف این دو با هم 0.3میلی
لیتر است .مقدار کل دفع CO2از بدن در طول 1دقیقه ،باید 200 mlباشد .با مصرف 250 mlاکسیژن 200 ml ،دی اکسید
کربن دفع میشود .یعنی هر دسی لیتر خون باید 200/50 = 4میلی لیتر CO2دفع کند .از این 0.3 ،4 mlبه صورت محلول
در پالسماست که میشود حدود .%7
منحنی تجزیهی CO2
محدودههای طبیعی منحنی تجزیهی ،CO2مربوط به فشار CO2در خون است .فشار CO2در خون شریانی باید mmHg
40و در خون وریدی باید 45 mmHgباشد .بر همین اساس ،مقدار کل دی اکسید کربن در خون به شکل حجم درصد بیان
میشود (یعنی میلی لیتر از CO2در هر 100ccخون) .مطابق نمودار ،حجم درصدی که برای CO2در خون شریانی با فشار
40 mmHgوجود دارد 48 ml ،خواهد بود .اما در خون وریدی با فشار ،45 mmHgاین حجم درصد به 52 mlمیرسد.
بنابراین اگر خون وریدی بخواهد به شریانی تبدیل شود ،باید 4میلی لیتر از دی اکسید کربن خود را از دست بدهد .همچنین
کل CO2موجود در خون 50 ml ،در هر 100ccخون است.
اثر هالدان
اثر فشار O2روی دفع CO2چگونه است؟ این اثر را اثر هالدان می نامند .بررسی ها نشان میدهد وقتی در حبابچهها فشار O2
برابر 104 mmHgاست ،هر 100ccخون وریدی که عبور میکند 4 mlدی اکسید کربن را به داخت حبابچهها پس میدهد.
اما وقتی فشار O2در حبابچه را به 0برسانیم ،به جای ،4 mlتنها CO2 2 mlدفع میشود ،یعنی مقدار دفعی نصف میشود.
پس این نتیجه میرسیم که وجود مقادیر و فشارهای O2روی دفع CO2در سطح حبابچهها نقش 50درصدی داشته است.
یعنی %50از دفع آن مربوط به وجود O2بوده است .برعکس همین اتفاق در سطح بافتها میافتد .چون در سطح بافت O2
کمتر است ،بنابراین CO2بیشتری وارد خون میشود .پس اثر هالدان هم در سطح بافتها و هم در سطح حبابچهها مشاهده
میشود ،ولی در سطح حبابچهای بهتر بررسی میشود.
اکسیژن چگونه کمک میکند که CO2در سطح حبابچهها دفع شود؟ در این سطح O2به Hbمیچسبد و اکسیهموگلوبین
را که یک اسید قوی است به وجود میآورد .این اسیدی شدن Hbباعث میشود که affinityهموگلوبین در بازوهای آمینی به
CO2کاهش پیدا کند و باعث جدا شدن CO2از آن بخش آمینی میشود .همچنین O2با اسیدی کردن ،Hbباعث آزاد شدن
یون H+میشود .یون هیدروژن با بیکربنات خون ترکیب میشود و نهایتا باعث به وجود آمدن CO2میشود و از این طریق
نیز به دفع آن کمک میکند.
ضریب تنفس = جذب / O2دفع ( CO2چه در 1دقیقه ،چه در 100ccفرقی ندارد .در هر صورت یک عدد حاصل می شود).
در 1دقیقه :دفع 200 ml = CO2جذب 250 ml = O2
200 4
بنابراین ضریب تنفس برابر 250 = 5یا 0.8میشود .ضریب تنفس شدیدا به رژیم غذایی بستگی دارد .مثال ضریب تنفس در
افرادی که صرفا و به طور خالص کربوهیدرات مصرف میکنند ،از 0.8به سمت 1میرود .اگر صرفا چربی باشد ،این نسبت
کاهش مییابد زیرا متناسب با جذب ،O2تولید CO2نداریم (بلکه به جای CO2بخشی تبدیل به آب شده است) .عددی که
ذکر میشود برای رژیم متوسطی است که هم چربی و هم کربوهیدرات و هم پروتئین دارد (.)0.825
تنظیم تنفس
وقتی از تنظیم تنفس صحبت می کنیم ،میخواهیم بگوییم که چه نواحی مرکزی عصبی را میشناسیم که بتواند دم و بازدم
عادی و عمیق را تحت شرایط خاص خود به وجود بیاورند .برای آن که دم شکل بگیرد ،باید قفسهی سینه باز شود و برای این
که در زمان دم و بازدم حجم آن افزایش یا کاهش یابد ،نیاز به عضالت دارد .عضالتی که حجم قفسهی سینه را افزایش میدهند،
دیافراگم و بین دندهایهای خارجی هستند .بنابراین اگر بتوان مرکزی را پیدا کرد که این مرکز بتواند پتانسیل عملهایی تولید
کند ،و این پتانسیلهای عمل نهایتا به بین دندهای خارجی و دیافراگم برسد تا منقبض شوند و حجم قفسهی سینه را افزایش
دهند و دم را ایجاد کنند ،میتوان آن مرکز را جزو مراکز عصبی تنظیم کنندهی تنفس قرار داد .همچنین طی بازدم ،این مرکز
باید تولید پتانسیل عمل را کم/قطع کند ،که این passiveبودن بازدم را نشان میدهد .اگر تنها نورونهای دمی وجود داشته
باشد کافی است .مادامی که پتانسیل عمل ایجاد میشود ،دم و با قطع پتانسیل عمل بازدم شکل میگیرد .تنفس به شکل ارادی
هم قابل کنترل است .هر زمان که اراده کنیم ،عمق و تعداد تنفس را کم و زیاد میکنیم یا نفس را حبس میکنیم.
مسیر های تنظیم تنفس
مسیر ارادی :مسیر ارادی از قشر مغز منشا میگیرد ،به قسمتی از نخاع میرود که نورونهای حرکتی مربوط به دیافراگم و
بین دندهای خارجی را دارد ،یعنی نخاع حرکتی ،و پس از نخاع حرکتی ،میتواند به سمت خود عضالت مخابره شود .این مسیر،
مسیر کورتیکواسپاینال (قشری-نخاعی) نام دارد .اعصاب فرنیک ،همان اعصاب حرکتی نخاع برای دیافراگم هستند که از ،C3
C4و C5منشا میگیرند .اگر بخواهیم از مرکزی صحبت کنیم که کنترل ریتمیک دم و بازدم را انجام بدهد ،آن مرکز ابتدا باید
ایمپالسهایی به فرنیک بفرستد و بعد فرنیک آن را به دیافراگم منتقل کند.
مسیر غیرارادی :برای پیدا کردن مرکز غیرارادی ،بسیار از نواحی بررسی شد و در نهایت به بصل النخاع یا مدوال رسیدهاند.
دیده شده است که در مدوال دو دسته تجمع نورونی وجود دارد و هر دو دسته تجمع نورونی در تهویه و تنفس نقش دارند.
یک دسته از این تجمع نورونی در سطح پشتی بصل النخاع قرار گرفته است و به همین خاطر نام این گروه را Dorsal
respiratory groupگذاشته اند (گروه تنفسی پشتی یا .)DRGتجمع نورونی دیگری نیز در قسمت قدام یا شکمی هم وجود
دارد که آن را ventral respiratory groupنامیدهاند (گروه تنفسی شکمی یا .)VRGبا بررسی این دو ناحیه مشخص شده
است که در ،DRGتمام نورونها باعث ایجاد دم میشوند (نورونهای دمی I ،یا ،)Inspiratoryاما در VRGبرخی سبب دم و
برخی سبب بازدم میشوند .پس VRGهم دمی است و هم بازدمی اما DRGفقط دمی است .در بازدم عادی چون نیازی به
انقباض عضالت بازدمی نیست ،بر همین اساس ما باید بین این دو ،مرکزی را انتخاب کنیم که نورونهای بازدمی نداشته باشد
(چون نیازی به آنها نداریم) ،DRG .اصلی ترین مرکز کنترل کنندهی ریتم عادی تنفس است (دم و بازدم عادی) .اما DRG
به تنهایی نمیتواند دم و عمیق و بازدم عمیق را مدیریت کند؛ به همین دلیل نیاز به یک نیروی کمکی دارد که همان VRG
است .پس VRGبیشتر در دم عمیق و بازدم عمیق ایفای نقش میکند .باز با این وجود ،به نظر میرسد DRGتا حدی توانایی
ایجاد دم عمیق را نیز دارد ،یعنی برای دم عمیق از VRGکمتر کمک میگیرد .اما برای بازدم عمیق حتما به VRGنیاز داریم.
سیگنالهای ،DRGسیگنالهای rampهستند .در ادامه با توجه به این که زمان دم 2sاست ،صحبت خواهیم کرد .هر چه به
پایان 2ثانیه بیشتر نزدیک میشویم ،تعداد ایمپالسها بیشتر و بیشتر میشود .در واقع میخواهد به فرکانس کزازی نزدیک
بشود تا بتواند با نیروی بسیار بیشتری منقبض کند .یکی از راههای افزایش قدرت انقباض ،افزایش فرکانس بود .به این سیگنال،
سیگنال رمپ میگویند (شیب دار یا فزاینده) .با گذشت زمان این سیگنال بیشتر و بیشتر خواهد شد.
DRGورودی و خروجیهایی دارد .خروجیهای DRGعمدتا اعصاب نخاعی برای عضالت دیافراگم (فرنیک) و بین دندهای
(اعصاب حرکتی نخاعی برای بین دندهای خارجی) هستند که دم را ایجاد میکنند .بین ورودیهایی که برای DRGوجود دارد،
دو تای آنها خیلی مهم است DRG .میتواند دائما تحت تاثیر تحریکاتی از اعصاب ( 9عصب گلوسوفارنژیال) و ( 10عصب واگ)
مغزی قرار بگیرد .جلوتر میبینیم که یک سری گیرندههای شیمیایی محیطی داریم که به غلظت یون CO2 ،H+و O2حساس
هستند .پاسخهای این گیرندهها توسط اعصاب 9و 10به DRGمخابره میشود تا عملکرد آن را تغییر بدهد .محصوالت ،توسط
گیرندهها مانیتور میشوند .اکر تغییری ایجاد شود ،توسط این دو عصب به DRGمخابره شده و عملکرد آن کم یا زیاد میشود.
، VRGهم نورون دمی و هم بازدمی دارد .بنابراین بیشتر تاثیر خود را در بازدم خواهد گذاشت .البته در دم عمیق هم میتواند
کمک کند .معموال خروجی نورونهای بازدمی VRGبه سمت عضالت کمککنندهی بازدم است که شامل مجموعه عضالت
است .از میان این عضالت ،عضلهی راست شکمی ( )Rectus Abdominisاز همه مهمتر است و بعد از آن ،عضالت بین دندهای
داخلی اهمیت دارند.
مرکزی به نام مرکز Apneusticوجود داد که بعد از تولد به شدت توسط واگ و مرکز دیگری به نام پنوموتاکسیک مهار میشود.
اما بیماریهایی وجود دارند که این مهارها را بر میدارند و مرکز آپنوستیک را فعال میکنند .این فعال شدن ،باعث طوالنی
شدن دورهی تنفسی میشود .اصطالحی هست به نام آپنه ،یعنی بیمار دم را انجام میدهد اما هر چقدر که توجه میکنیم،
بازدمی انجام نمیشود .این احتماال به دلیل فعال شدن آپنوستیک بیمار است و اثرات مهاری از روی آن برداشته شده است.
آپنه یعنی فرد دچار وقفهی تنفسی میشود .وقفه یعنی یک دم طوالنی که بازدمی در متعاقب آن وجود ندارد .مرکز
پنوموتاکسیک یک ناحیهی مهاری است ،هم آپنوستیک را مهار میکند و هم DRGرا .آپنوستیک دائما تحت تاثیر رگبارهای
پنوموتاکسیکیست .اما DRGنه .برای ،DRGرگبارهای پتانسیل عمل زمانبندی شده است 2 .ثانیه پنوموتاکسیک متوقف
میشود و سپس به مدت 3ثانیه به DRGرگبار میزند .طی آن 2ثانیه ،سیگنالهای رمپ در حال شکل گیری هستند و در
3ثانیهی بعدی ،رگبارهای پنوموتاکسیکی باعث توقف سیگنالهای رمپ میشوند .یعنی به مدت 3ثانیه هیچ پیامی از نورونهای
DRGمخابره نمیشود و باعث تشکیل بازدم میشود.
پس پنوموتاکسیک نقطهی پایان سیگنالهای رمپ را تنظیم میکند .یکی از راههای کم و زیاد کردن فرکانس تنفس ،تغییر
2S 3S
نقطهی خاتمهی سیگنالهای رمپ است .هرچه این نقطه زودتر شکل بگیرد ،دم کوتاهتر است و دم کوتاه پشت سرش بازدم
کوتاه خواهد داشت .اگر دم طوالنیتر باشد ،بازدم نیز طوالنیتر است .بر همین اساس ،پنوموتاکسیک بهترین و مهمترین عامل
تنظیم کنندهی میزان فرکانس تنفس است .حال اگر فعالیت پنوموتاکسیک از شرایط فیزیولوژیکش ( 2sو )3sبیشتر بشود،
زمان دم و بازدم کوتاهتر و فرکانس تنفس بیشتر میشود .اما حجم جاری به دلیل کوتاه شدن زمان دم و بازدم ،کم میشود.
برعکس ،اگر پنوموتاکسیک تضعیف بشود ،هم دم و هم بازدم طوالنیتر و فرکانس تنفس کمتر خواهد شد و میزان حجم جاری
نیز زیاد میشود.
رفلکس هرینگ-بروئر
رفلکسی به نام رفلکس هرینگ-بروئر وجود دارد که رفلکسی حفاظتی-حمایتی است و بر اثر تحریک گیرنده هایی در عضالت
صاف مجاری هوایی (بیشتر مجاری کوچک مثل برونش های کوچک(مهم تر) و برونشیول ها) ایجاد می شود .گیرنده های
مکانیکی یا کششی روی عضالت صاف وجود دارد .زمانی که ریه ها شروع به پر شدن میکنند ،مجاری هوایی را هم با خود می
کشند .در واقع هم مقاومت مجاری را کاهش می دهند هم باعث کشیدگی عضالت صاف آن ها میشوند ،در نتیجه گیرنده ها
تحریک می شوند .چه زمانی این گیرنده ها تحریک می شوند؟زمانی که حجم جاری به قدری زیاد شود که ریه ها در خطر
ترکیدن باشند .معموال اگر حجم جاری به ۱.۵لیتر (یعنی سه برابر حجم جاری معمولی ) برسد ،در این حالت این گیرنده ها
تحریک می شوند و اثر تحریکی آن ها مانند اثر تحریکی پنوموتاکسیک است .یعنی با تحریک این گیرنده ها سیگنال های رمپ
DRGمهار میشوند .این پیام ها توسط اعصاب واگ به DRGمنتقل می شوند بنابراین رمپ و در نتیجه دم متوقف می شود و
باز شدن ریه ها ادامه پیدا نمی کند تا منجر به پاره شدن ریه ها شود.
آسیب به سیستم عصبی دستگاه تنفس
فرد تصادف می کند و آسیب نخاعی می بیند اگر آسیب نخاعی باالی سطح C3باشد تنفس حتما قطع می شود .حاال اگر فرد
آسیب ببیند و نخاع در سطح C1و یا C2دچار آسیب شود این فرد حتما دچار ایست تنفسی خواهد شد ،چرا؟ چون پیام هایی
که از DRGمی رود به علت قطع شدن مسیر نمی تواند خود را به C4 ،C3و یا C5برساند .اگر آسیب در سطح ناحیه ی C5یا
پایین تر باشد ،فرد مشکل تنفسی نخواهد داشت .اثر آسیب به مهره های ۳یا ۴یا ۵متفاوت است و می تواند وقفه را ایجاد
کند یا نه (با شدت های متفاوت) .اگر بر فرض C3,4,5هم از دور خارج شوند ،تنفس توسط ماهیچه های بین دنده ای خارجی
(که نقش 20درصدی دارند و یدکی نیز محسوب می شوند) به مدت محدودی انجام میپذیرد علی رغم اینکه فرنیک و دیافراگم
کارکرد محدودی داشته باشند.
گیرنده های دستگاه تنفس
محصوالت تنفس ( CO2 ،O2و یون هیدروژن) باید توسط گیرنده هایی (در دو سطح) monitorشوند .ناحیهی اول نزدیک به
DRGاست که ناحیه ی حساس شیمیایی است ( )chemosensitive areaو چون در خود بصل النخاع به عنوان عصب مرکزی
قرار گرفته است به آن کنترل شیمیایی-مرکزی می گویند .عالوه بر این ها ،گیرنده های شیمیایی دیگر هم وجود دارند که
شبیه به گیرنده های مرکزی هستند و روی عروق بزرگی مثل کاروتید یا آئورت قرار دارند .در تمام عروق و شریان های بزرگ
می توان این گیرندهها را مشاهده کرد ولی در دو مورد از عروق بیشتر مشاهده می شوند :یکی محل دو شاخه شدن کاروتید
است و دیگری بر روی قوس آئورت که به آن گیرنده های آئورتی می گویند .هر دوی این ها باید پیام های خود را به DRG
برسانند DRG .ورودیهایی از واگ و گلوسوفارنژیال داشت و اینجا میبینیم که واگ پیام ها را از آئورت مخابره میکند و
گلوسوفارنژیال پیامهای کاروتید را .معموال گیرنده های کاروتید مستقیما گلوسوفارنژیال را تحریک نمی کنند ،بلکه ابتدا اعصابی
به نام هرینگ را تحریک می کنند.
با انجام آزمایش (کم و زیاد کردن غلظت اکسیژن در اطراف بصل النخاع) ،متوجه شده اند که گیرنده های مرکزی چندان
واکنشی به تغییر غلظت اکسیژن نشان نمی دهند .این گیرنده ها با تغییر غلظت CO2هم تحریک نشدند ،اما با قرار گرفتن در
مجاورت یون هیدروژن ،این گیرندهها تحریک شدند .پس محرک اصلی گیرنده های مرکزی یون هیدروژن است .اما این یون
هیدروژنی که در بدن زیاد شده نیست که خود را مستقیما به گیرنده های مرکزی می رساند زیرا سد خونی مغزی ( blood
)brain barrierمانع این کار می شود .عبور یون هیدروژن به واسطه ی سد خونی مغزی بسیار کم و کند خواهد بود ،بنابراین
یون هیدروژن به طور مستقیم اثر می گذارد اما منبع این یون هیدروژن آنی نیست که در خون وجود دارد .اکسیژن هم که
اثری نداشت ،بنابراین به سراغ دی اکسید کربن می رویم و متوجه می شویم این دی اکسید کربن است که می تواند این ناحیه
را به طور غیر مستقیم تحریک کند و بر همین اساس است که می گوییم کنترل اصلی شیمیایی تنفس در بدن ما به دی اکسید
کربن مربوط است .وقتی CO2در خوان افزایش پیدا می کند ،به راحتی می تواند از سد خونی مغزی عبور کند و خود را به
مایع میان بافتی بصل النخاع برساند و با ترکیب با مایعی که در آنجاست نهایتا یون هیدروژن تولید کند .پس یون هیدروژن
تولید شده ،مرکز شیمیایی را تحت تاثیر قرار خواهد داد و بعد از آن هم DRGتحریک می شود .پاسخهای رمپ دمی و بازدمی
DRGبر اثر تحریک مرکز تنفس شیمیایی-حرکتی تغییر خواهد کرد .عوامل دیگری هم می تواند باعث افزایش یون هیدروژن
در آن ناحیه شود؛ مثال افزایش یون هیدروژن مایع مغزی نخاعی نیز می تواند باعث تحریک بشود .یادمان باشد سرعت تنظیم
محیطی بسیار بیشتر است اما قدرت تنطیم مرکزی بیشتر است .به این دلیل هنگام مسمومیت با مونوکسیدکربن توصیه می
شود اندکی دی اکسید کربن هم استفاده شود؛ زیرا CO2باعث افزایش یون هیدروژن و افزایش تحریک گیرنده های محیطی و
در نتیجه تحریک بیشتر DRGمی شود .در نتیجه ی تحریک بیشتر ،میزان اکسیژن ورودی افزایش می یابد.
معموال تنظیم شیمیایی پس از دو یا سه روز حساسیت خود را نسبت به دی اکسیدکربن از دست می دهد %80 .حساسیت
گیرنده های مرکزی پس از دو یا سه روز کاهش پیدا می کند که این کاهش حساسیت در افرادی که کوه نوردی می کنند
پدیده ای به نام آکلیماتیزاسیون را ایجاد می کند .این پدیده در اصل تطابق بیشتر فرد با محیط است .افراد کوه نورد به جای
چند ساعته باال رفتن ،کوه را چند روزه باال می برند تا حساسیتشان به دیاکسید کربن کاهش یابد .اگر حساسیتشان همچنان
باال بماند ،تهویه زیاد می شود و این باعث می شود حساسیت نسبت به اکسیژن کاهش پیدا کند .برای تداوم روند تنفس و
جلوگیری از اتفاقات مذکور باید چند روزه کوه را باال بروند.
به نظر میرسد بیشترین اثر را دی اکسید کربن روی گیرنده های محیطی میگذارد ،هر چند مکانیسم آن هنوز مشخص نیست.
اثری که کم شدن اکسیژن روی گیرنده های محیطی می گذارد بیشتر مشخص است ،اما تاثیرگذاری عمده با دی اکسید کربن
است .چرا گیرنده های محیطی تحت شرایط خاص کمبود اکسیژن تحریک می شوند؟
هایپوکسمی زمانی است که فشار اکسیژن خون بین ۶۰تا ۸۰میلی متر جیوه باشد .اگر کمتر از ۶۰باشد ،هایپوکسی نام دارد.
هایپوکسی اورژانسی تر است ،چون اثر بافری هموگلوبین کمک می کند کمبود اکسیژن چندان به چشم نیاید .در واقع
saturationخود را پایین میآورد تا اکسیژن بیشتری در اختیار بافت ها قرار بگیرد .تا محدوده ی ۶۰میلیمتر جیوه این اثر
هموگلوبین وظیفه ی خود را انجام می دهد و گیرنده ها خیلی حساس نیستند .اگر فشار اکسیژن خون شریانی به کمتر از ۶۰
برسد ،شیب تندی را مشاهده خواهید کرد که در آن تحریک گیرنده ها به شدت افزایش می یابد .معموال از ۶۰ mmHgتا ۳۰
تحریک به شدت افزایش می یابد اما از ۳۰به بعد از سرعت میزان تحریک می شود.
در حالت طبیعی که خون شریانی فشار دی اکسید کربن ۴۰ mmHgدارد و pHآن ۷.۴۱است (دقت کنید خون وریدی
اسیدی تر است .)pH = 7.37 ،اگر فشار PHرا طبیعی در نظر بگیریم نسبت تهویه یک خواهد بود یعنی همان نسبت متعارف.
اگر خون اسیدی تر شود میزان تهویه افزایش می یابد و اگر فشار دی اکسید کربن هم زیاد شود میزان تهویه افزایش می یابد .
دو دسته سلول در گیرنده های شیمیایی وجود دارد به نام سلول های گلوموسی نوع یک و نوع دو .سلول های نوع یک همان
گیرنده های اصلی شیمیایی هستند و گلوموس های نوع دو بیشتر نقش حمایت و پشتیبانی دارند .اگر فشار اکسیژن به کمتر
از سطح طبیعی برسد ،کانال های پتاسیمی حساس به اکسیژنی وجود دارند که می توانند در اثر کمبود اکسیژن تحریک شوند.
مادامی که اکسیژن هست این کانال ها باز هستند اما هنگام کمبود اکسیژن ،توانایی باز ماندن آن ها کاهش می یابد .اگر فشار
به کمتر از ۶۰برسد این کانال ها بسته خواهند شد و پتاسیم داخل سلول باقی می ماند و کاتیون افزایش می یابد و در نتیجه
دپوالریزاسیون صورت می گیرد و کانال های کلسیمی فعال و باز میشوند .در اثر ورود کلسیم به سلول ،یک سری از گرانول ها
اگزوسیتوز می شوند که محتویات آنها بسیار مهم است ۳ .نوع انتقال دهنده تا کنون شناسایی شده است .تا قبل از ۲۰۱۶
صحبت این بود که فقط دوپامین است که آزاد می شود .امروزه دو انتقال دهنده ی ATPو استیل کولین نیز مطرح هستند.
ATPمیتواند با تحریگ گیرندهی خود باعث تولید ایمپالس و در نهایت تحریک DRGشود.