You are on page 1of 36

‫فصل اول‬

‫تعريف اقرار ‪ -‬ارکان اقرار‬


‫‪ -1‬تعريف اقرار از نظر قوانين وضعی ‪:‬‬
‫از لحاظ لغوی ‪ ،‬اقرار مصدر و از واژه قرار گرفته شده ‪ ،‬و در فرهنگهای مختلف معانی متعددی برای‬
‫آن شناخته اند ‪ ،‬از جمله اعتراف به حق ‪،‬کسی را در مکانی ابقاء کردن ‪ ،‬سخن را ب((ه روش((نی برزب((ان آوردن ‪،‬‬
‫چيزی را در کاري استقرار کردن و‪ . ....‬کلمه ديگری که مترادف ب(ا اق(رار ب(ه ک(ار رفت(ه اع(تراف اس(ت ‪ ،‬اق(رار‬
‫‪1‬‬
‫بيشتر در مسايل حقوقی ومدنی و اعتراف در مسائل جزائی نقش دارد ‪.‬‬
‫از لحاظ اصطالحی چنانکه قانون مدنی افغانستان در ماده ‪ 1001‬ذکر می کند ‪ « :‬اق(رار ‪ ،‬عب((ارت اس((ت‬
‫‪2‬‬
‫از اعتراف خصم نسبت به حق غير باالی خودش در محکمه ‪» .‬‬
‫می کند ‪« :‬‬ ‫و همچنان اصول محاکمات مدنی افغانستان در ماده ‪ 273‬تعريف ذيل را از اقرار ارائه‬
‫اقرار عبارت از اخبار به امری اس(ت در محکم(ه ک(ه بق(ای ح(ق ط(رف دع(وی و ي(ا ح(التی را علي(ه مق(ر ث(ابت‬
‫‪3‬‬
‫سازد ‪» .‬‬
‫‪ -2‬تعريف اقرار از نظر حقوقی ‪:‬‬
‫از ديدگاه حقوقی حقوقدان ها اکثراً در تعريف اقرار دعوی را هم مد نظر قرار داده اند چنانچ((ه کاپيت‪$$‬ان‬
‫و ساواتيه که هر دو از حقوقدانان اروپائی اند در تعريف اقرار چنين تذکر داده اند ‪:‬‬
‫کاپيتان ‪ « :‬اقرار عبارت از اين است که مدعی عليه ادعای طرح شده عبيه خود را تصديق کند ‪».‬‬
‫ساواتيه ‪ « :‬اقرار اظهاری است که به وسيله آن شخص واقعه ای را که عليه او دارای آثار حق((وقی اس((ت‬
‫تصديق می کند ‪» .‬‬
‫‪ -3‬تعريف اقرار از نظر اسالم ‪:‬‬
‫تعريفی که فقها از اقرار کرده اند با تعريف قانون مدنی نزديک است ‪ .‬فاضل مق((داد در تعري((ف اق((رار می‬
‫گويد ‪ « :‬هو اخبار عن حق الزم للغير » ‪ .‬ترجمه ‪ :‬وآن خبر دادن است از حق الزمی برای ديگ((ری ‪ .‬و محق((ق اول‬
‫می گويد ‪ « :‬اللفظ المتضمن االخبار عن حق واجب » ‪ .‬ترجمه ‪:‬‬
‫که به نظر می رسد در اين دو تعريف عالوه از اقرار ‪ ،‬شهادت هم جای می گيرد ‪.‬‬
‫‪ -4‬تعريف تحليلی اقرار‪:‬‬
‫بر طبق تعريف قانون مدنی اقرار اخبار است ‪ ،‬در رابطه با حق است به نفع غير « ديگری » است ‪ ،‬و به‬
‫زيان اقرار کننده ‪.‬‬
‫الف‪ -‬اخبار ‪ :‬اقرار اخبار است ‪ ،‬اخبار خبر دادن و آگاه ساختن از يک امر موجود است ‪ ،‬اق(رار چ(يزی را بوج(ود‬
‫نمی آورد ‪ ،‬ايجاد کننده حق نيست ‪ ،‬انشاء نيست ‪ ،‬بنابراين مثل هر خبری ممکن در واقع راست يا دروغ باش((د ‪ ،‬ب((ه‬
‫همين جهت قانون مدنی کشور ما نيز امکان کذب بودن اقرار را نفی نکرده و در ماده ‪ 1008‬ق ‪ .‬م ‪ .‬ا از بي اعتبار‬
‫بودن اقرار دروغ نزد محکمه خبر داده است ‪.‬‬
‫ب‪ -‬ارتباط با حق ‪ :‬حق عبارت از اختياری است که ق(انون ب(رای کس(ی ش(ناخته ت(ا بتوان((د ام(ری را انج(ام ي(ا ت(رک‬
‫نمايد ‪ .‬بنابراين در اقرار بايد اخبار به وجود حقی بشود ‪ ،‬خواه مستقيم باشد چنانکه در دعوی طلب کسی بر ديگ((ری‬
‫‪ ،‬مدعی عليه اقرار به طلب او نمايد ‪ ،‬و يا غير مستقيم باشد ‪ ،‬چنانک((ه در دع((وی مطالب((ه ج((بران خس((ارت ناش((ی از‬
‫عدم انجام تعهد ‪ ،‬مدعی عليه اقرار به تأ خير انجام تعهد کند ‪ .‬اقرار مزبور اخبار به وج(ود س((بب ح(ق ب((رای م((دعی‬
‫است ‪.‬‬
‫ج‪ -‬برای غير‪ :‬در اقرار بايد اخبار به وجود حق برای غير باشد و اال چنانکه کسی اخبار به وج(ود ح(ق ب(رای خ(ود‬
‫کند ‪ ،‬دعوی حق مي نمايد و اصطالحا ً اقرار به آن گفته نمی شود ‪.‬‬
‫د‪ -‬بر ضرر خود‪ :‬در اقرار مقر خبر از وجود حق برای ديگری بر ضرر خود می دهد و اال چنانچه مقر‪ ،‬اخب((ار از‬
‫وجود حق برای کسی به ضرر ديگری نمايد ‪ ،‬گواهی داده است ‪.‬گاه ممکن است اق((رار در ظ(اهر ‪ ،‬ب((ه زي((ان اق(رار‬
‫کننده و در حقيقت به زيان ديگری باشد ‪ ،‬در اين صورت اين امر اقرار کامل محسوب نمی گردد ‪ ،‬مانن((د آنک((ه دائن‬
‫در جريان عمليات اجرايي محکمه ‪ ،‬اموالی را از مديون خود بازداشت نمايد ‪.‬‬
‫زن مديون دعوائی به طرفيت شوهر و طلبکار اقامه می نمايد که اموال مورد بازداشت ‪ ،‬جهيزيه و متعلق‬
‫به او می باشد ‪ ،‬و مديون در مقابل دعوی زن اقرار می کند ک((ه ام((وال مزب((ور از او نيس((ت و جهيزي((ه زن اوس((ت ‪.‬‬

‫‪ -11‬سيد جالل الدين مدنی ‪ ،‬ادله اثبات دعوی ( تهران ‪ :‬انتشارات پايدار ‪ . ) 1379 ،‬ص ‪. 61‬‬
‫‪ -22‬قانون مدنی افغانستان ( پشاور ‪ :‬موسسه نشرات آريانا ‪ . ) 1382،‬ص ‪ ، 150‬ماده ‪. 1001‬‬
‫‪ -33‬اصول محاکمات مدنی افغانستان ( کابل ‪ :‬مطبعه بهير‪. ) 1383،‬ص ‪ ، 74‬ماده ‪. 273‬‬
‫گفتار شوهر اگر چه به اعتبار دعوی زن اقرار محسوب می ش((ود ‪ ،‬ولی ب((ه زي((ان طلبک((ار ک((ه آن ام((وال ب((ه نف((ع او‬
‫بازداشت شده می باشد ‪ ،‬بدينجهت است که اقرار مزبور نسبت به طلبکار اثری ندارد ‪.‬‬
‫بنابر آنچه گذشت پس از آنکه افالس و ورشکستگی م((ديون ث((ابت گردي((د اق((رار او ب((ه تعل((ق داش((تن اعي((ان‬
‫اموالی که در تصرف دارد به غير‪ ،‬مسموع نخواهد بود‪ ،‬لذا اقرار او به زيان دارائيش بال اثر می باشد‪ .‬ا ّم((ا چنانچ((ه‬
‫افالس و ورشکستگی رد شد‪ ،‬اقراری که قبالً نموده نسبت به مقرله مؤثر می باشد مگر آنکه ثابت نمايد که اقرار او‬
‫برخالف حقيقت و برای فرار از تأديه ديون خ((ود ب((وده اس((ت‪ .‬ب((دينجهت هرگ((اه افالس و ورشکس((تگی م((ديون ث((ابت‬
‫گرديد‪ ،‬و تمام يا قسمتی از اموال بازداشتی فروش رفت‪ ،‬پس از ادای ديون آنچه از قيمت ف((روش و ام((وال ب((اقی می‬
‫ماند از آن مقرله خواهد بود‪ ،‬زيرا ورشکسته و مفلس اقرار به زيان خود نموده و اقرار ب((ه زي((ان اقرارکنن((ده معت((بر‬
‫است‪.‬‬
‫بنابراين در صورتی که مفلس و ورشکسته اقرار به دينی نمايد‪ ،‬اقرار او نسبت به مقرله ناف((ذ اس((ت‪ ،‬و ب((ه‬
‫زيان طلبکاران او تأثيری ندارد‪.‬‬
‫کسيکه اقرار به حق غير به ضرر خود می نمايد مقر‪ ،‬و کسيکه به نفع او اق((رار ص((ورت گرفت((ه مقرل((ه و‬
‫‪1‬‬
‫حقی که اقرار به وجود آن برای غير می گردد‪ ،‬مقربه گويند‪.‬‬
‫سابقه و اهميّت اقرار ‪:‬‬
‫خاص(ی برخ((وردار اس((ت‪ .‬اق(رار نش(انه غلب((ه‬ ‫ّ‬ ‫اقرار هم در امور ج((زايي و هم در ام((ور حق(وقی از اهميت‬
‫است‪ ،‬هر کسی در برابر واقعيّتی که بي((ان آن ب((ه زي((ان اوس((ت ب((ا دو‬ ‫غرايز نيک آدمی بر خودپرستی و نفع‬
‫انگيزه مواجه می شود‪ ،‬يکي راستگويي ک(ه ب(ه کم((ک تع((اليم اخالقی و دي((ني او را در جهت بي(ان ح(ق می کش(اند و‬
‫ديگری خودخواهی که او را به پنهان داشتن و کتمان واقعيت و ح((تی بي((ان خالف حقيقت س((وق می ده((د و اق((رار او‬
‫نشانه پيروزی نيروی حقيقت طلبی شخص است‪.‬‬
‫اهميت اقرار از اين جهت هم است که قاضی را در صدور حکمی که ب((ر اس(اس اق((رار اس(ت ب((ه رض(ايت‬
‫وجدان می رساند‪.‬‬
‫غالبا ً در رسيدگی به داليل و بعد صدور حکم‪ ،‬قاضی دچار يک نگرانی است و احتمال می ده((د در نتيج((ه‬
‫انجام تکاليف از جانب او‪ ،‬حقی پنهان مانده باشد ولی در حکمی که مستند ب((ه اق((رار باش((د‪ ،‬گوي((ا اص((حاب دع((وی و‬
‫قاضی متفقا ً به يک نقطه رسيده اند‪.‬‬
‫اقرار از آغاز تمدن بشر نزد همه ملل و جوامع مورد توجه خاص بوده ‪ ،‬روميان آنرا دليل‬
‫دليلها می دانستند‪ .‬در ايران باستان قوی ترين دليلها ب((وده و در اس((الم اق((رار يکی از س(ه دلي((ل مهم ش((مرده ش((ده‪ ،‬ت((ا‬
‫کن((د‪ .‬ب((ا وج(ود اين اق(رار دليلی بيش نيس((ت و‬ ‫جاييکه به مقرله حق داده اند قبل از اص(دار حکم ح(ق خ(ود را‬
‫مانند همه داليل قابل خدشه است‪ .‬در عمل پيش می آيد که اش((خاص ب((ه جه((ات و مالحظ(اتی مث((ل ش((وخی و تمس((خر‬
‫‪2‬‬
‫اقاريری برخالف واقع ارايه کنند و لذا نمی توان برای اقرار اعتبار مطلق قايل بود‪.‬‬
‫مبنای اعتبار اقرار ‪:‬‬
‫اقرار بين ادله ديگر ساده ترين طريقی است که می تواند صحت ادعای طرف را ث((ابت نماي((د و ه((ر گون((ه‬
‫ترديد و اشکال را برطرف نمايد‪ ،‬زيرا از نظر تحليلی هيچ عاقلی ادعای ديگری را که به زي((ان اوس((ت نمی پ((ذيرد‪،‬‬
‫مگر آنکه آن ادعا در واقع محقق باشد‪ ،‬چون انسان عاق((ل و مخت((ار ب((ا توج((ه ب((ه زي((ان عملی آن را انج((ام نمی ده((د‪.‬‬
‫بنابراين کسی که کامالً آزاد است چنانچه اقرار بر امری نمايد که به نفع ديگريست و خود از آن متض((رر می ش((ود‪،‬‬
‫بايد بر آن بود که امر مزبور درست است‪.‬‬
‫بنابر آنچه گفته شد در اصول محاکمات مدنی بدون آنکه احتياج داشته باش((د رس((يدگی ش((ود و س((بب وج((ود‬
‫مقربه معلوم گردد‪ ،‬اقرار معتبر شناخته می شود‪ .‬احنمال آنکه ممکن است اق(رار ب(ه قص((د اس(تهزاء و ي(ا ب((ه عن(وان‬
‫خاص(ی داش((ته اس((ت‪ ،‬اعتب((ار اق((رار را م((تزلزل نمی نماي((د‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫مثال بيان شده و يا آنکه مقر در اشتباه بوده و يا منظور‬
‫مگر آنکه اين امر را مقر ثابت نمايد‪ ،‬زيرا اين احتماالت ضعيف و دور از روش مح((اوره اس((ت و ظ((اهر در گفت((ار‬
‫آن است که جدی می باشد و گوينده قصد استهزاء ندارد و اش((تباه ن((يز ننم((وده اس((ت‪ ،‬و چنانچ((ه اين احتم((االت م((ورد‬
‫اعتنا قرار بگيرد‪ ،‬اعتماد عمومی در رواب(ط اف(راد ب(ا يک(ديگر از گفت(ار س(لب می ش(ود و نظم اجتم(اعی ب(ر هم می‬
‫خورد‪ .‬اما در امور جزايي تشخيص ارزش اقرار به عهده بازپرس(حارنوال) و قاض(ی می باش((د‪ .‬زي((را در اينگون((ه‬
‫دعاوی ممکن است اقرارکننده بخواهد به وسيله اقرار برخالف واق((ع‪ ،‬مس((ير دع((وی را برگردان((د وآن((انرا از حقيقت‬
‫منحرف سازد‪ .‬مثالً کسی به اتهام قتل تحت تعقيب قرار می گيرد‪ ،‬پدر او اقرار می نماي((د ک((ه او قات((ل اس((ت‪ ،‬در اين‬
‫مورد احتمال قوی می رود که پدر از فرط محبت و عالقه در محکمه اقرار کرده که خود مرتکب قتل شده و پسرش‬
‫هيچگونه مداخله در آن نداشته است و يا باالعکس پسر متهم که کمتر از پانزده سال دارد‪ ،‬چنانچه اقرار به قت(ل کن((د‪،‬‬
‫احتمال قوی می رود برای اينکه پدرش از مجازات اعدام رهايي يابد اقرار نموده که او مرتکب قتل ش((ده اس((ت‪ .‬اين‬

‫‪ -11‬سيّد حسن امامی‪ ،‬حقوق مدنی‪ ،‬جلد ششم ( تهران ‪ :‬انتشارات ابوريحان ‪ ،)1364‬صص ‪.25 -23‬‬
‫‪ -12‬سيد جالل الدين مدنی‪ ،‬همان اثر‪ ،‬ص‬
‫گونه امور در موارد جزايي بسيار ديده شده است و بدينجهت اين احتماالت قابل توجه است و ارزش اقرار را پ((ايين‬
‫می آورد و قاضی و حارنوال را به ترديد می اندازد و نمی توان بدون چون و چرا اقرار را پذيرفت‪.‬‬

‫شرايط صحت اقرار ‪:‬‬


‫اقرار در صورتی معتبر است که دارای شرايط زير باشد‪:‬‬
‫الف‪ -‬وجود امری در خارج که داللت بر اقرار نمايد ‪ :‬اعمال خاص عصبی که وجود حق را برای غير به‬
‫زيان خود در صفحه دماغ منعکس می نمايد‪ ،‬نمی تواند به تنهايي دليل ق((رار گ((يرد‪ ،‬بلک((ه باي((د ب((ه وس((يله چ((يزی در‬
‫خارج که داللت بر آن نمايد اعالم شود و آن عموما ً لفظ می باشد‪ .‬قانون لفظ مخصوص((ی را در اق((رار الزم ندانس((ته‬
‫است‪ ،‬همچنانی که به هر زب(انی ک(ه اق(رار واق(ع ش(ود معت(بر خواه(د ب(ود‪ ،‬زي(را اعتب(ار لف(ظ از نظ(ر کاش(ف آن از‬
‫حرکات مخصوص اعصاب دماغی است که از وجود امری خبر می دهد‪.‬‬
‫از گفتار فوق می توان چنين تستنباط نمود که نوشته نيز در رديف لفظ است و به وسيله آن نيز اقرار واق((ع‬
‫می شود‪ .‬بنابراين نوشته که حاکی از اقرار نويسنده و يا امضاء کننده باشد‪ ،‬عليه او معتبر خواهد بود‪.‬‬
‫کسيکه نمی تواند تلفّظ نمايد‪ ،‬مانند الل و يا کسی که آشنا به زبان نمی باشد چنانچه اش((اره بنماي((د ک((ه م((بين‬
‫اقرار باشد‪ ،‬عليه او معتبر است‪ ،‬اشاره ای که صريحا ً حاکی از اقرار باشد‪ ،‬آنست که به وسيله اش(ارات فق(ط مع(انی‬
‫مخصوص را می توان فهماند و دايره آن بسيار محدود است‪ ،‬و از ط(رف ديگ(ر نوع(ا ً احتم(االت مختلفی را ن(يز در‬
‫بردارد‪ ،‬بدينجهت اشاره بايد صريحا ً حکايت از اقرار نمايد و احتمال ديگری نرود‪.‬‬
‫بنابر آنچه گفته شد‪ ،‬هر گاه لفظ يا نوشته و يا اش((اره ص((ريح ب((ر اخب((ار از ح((ق غ((ير ب((ه زي((ان خ((ود نباش((د‬
‫واحتمال خالف آن رود‪ ،‬اگر چه احتمال هم ضعيف باشد‪ ،‬اقرار محسوب نمی گردد‪.‬‬
‫اقرار ممکن است صريح باشد مانند آنکه طرف به وسيله لفظی‪ ،‬تمام يا قسمتی از دعوی مدعی را بپذيرد‪،‬‬
‫و ممکن است ضمنی باشد مانند آنکه طرف به وسيله لفظی وجود امری را تص((ديق نماي((د ک((ه الزم((ه آن تص((ديق ب((ه‬
‫حق برای مدعی می باشد‪ ،‬چنانکه کسی مبلغی خسارت به عنوان آنک((ه ط((رف ب((ه م((وتر او زي((ان وارد ک((رده‪ ،‬از او‬
‫بخواهد و طرف تصديق به ورود زيان از ناحيه خود بنمايد‪ ،‬در اينصورت طرف ضمنا ً تص((ديق ب((ه حق((انيت م((دعی‬
‫در مطالبه خسارت نموده است‪ .‬سکوت در مقابل ادعا اقرار نمی باشد‪ ،‬زيرا سکوت نمی توان(د کاش(ف از اراده‬
‫شخص به اخبار از وجود حق قرار‬
‫گيرد‪ ،‬مگر آنکه اوضاع و احوال قطعی داللت بر آن کند‪.‬‬
‫ب‪ -‬منجز باشد ‪ :‬اقرار در صورتی می تواند دليل بر صحت ادعای ط(رف ق(رار گ(يرد ک(ه وج(ود حقی را‬
‫برای غير به زيان خود بنماياند‪ ،‬و آن فقط در صورتی است که گوينده بطور منجز آن را بيان نمايد و چنانچه معل((ق‬
‫اقرار اثبات نمی کند و از طرف ديگ(ر اق(رار مالک حکم محکم(ه واق(ع می ش(ود و حکم‬ ‫باشد‪ ،‬وجود حق را در‬
‫محکمه بايد منجز باشد و نمی تواند معلق بر امر ديگری ق(رار گ((يرد‪ ،‬همچن(انی ک(ه اق(رار بط((ور بط((ور تردي((د نمی‬
‫تواند دليل واقع شود‪ ،‬مانند آنکه مقر بگويد ‪ :‬ممکن است مدعی درست بگويد و يا احتمال می دهم که مديون باش((م و‬
‫همچنين است هرگاه مقر بگويد ‪ :‬هرگاه فالن نفر بگويد من مديون هستم‪ ،‬مديونم‪ ،‬اين امر اق((رار ش((ناخته نمی ش((ود‪،‬‬
‫زيرا وجود حق غير را به زيان خود نپذيرفت(ه‪ ،‬عالوه ب(ر آن ممکن اس(ت منظ(ور گوين(ده آن باش(د ک(ه فالن کس ب(ر‬
‫مديونيت او گواهی نمی دهد‪.‬‬
‫اقرار معلق موثر نيست‪ ،‬و اين امر مانع از آن نخواهد بود که مورد اق(رار « مقرب((ه » معل((ق نباش((د‪ ،‬زي((را‬
‫حق ممکن است معلق باشد يا منجز و چنانکه تذکر داديم عقد معل((ق ص(حيح اس(ت و ب((ه وس(يله آن ناچ(ار ح(ق معل((ق‬
‫ايجاد می گردد و ممکن است قبل از تحقق معلق عليه در انعقاد عقد معلق بين متعاملين اختالف ايج((اد ش((ود و م((ورد‬
‫رسيدگی محکمه قرار گيرد و طرف اقرار به انعقاد آن نمايد‪ .‬در اين صورت اقرار نسبت به عقد معل((ق‪ ،‬مالزم((ه ب((ا‬
‫‪1‬‬
‫اقرار به حق معلق دارد‪.‬‬

‫ارکان اقرار‬
‫تا جاييکه به مالحظه می رسد روش محقّقين و متتبّعين در زمينه توضيح ارکان اقرار اين است که هرگاه‬
‫به تعريف اقرار پرداخته اند‪ « ،‬مقر » ‪ « ،‬مقرله » و « مقربه » را نيز که از ارکان آن می باشد بطور مشترک‬
‫در نظر گرفته و شامل تعريف اصطالح اقرار ساخته اند‪ ،‬چنانکه در تعريفات ذيل از عين روش پيروی شده است ‪:‬‬
‫مجله االحکام طي ماده ‪ 1572‬چنين تصريح نموده است ‪:‬‬
‫« اقرار عبارت از اخبار انسان است از حقي که شخص ديگر باالی او دارد‪ .‬اخبار کننده را « مقر »‬
‫می گويند و آنچه را به آن اخبار نموده آنرا « مقربه » می گويند و آنکه را حق باالی او دارد « مقرله » می‬
‫گويند‪» .‬‬
‫رهنمای معامالت نيز به ارتباط موضوع تعريف مشابه دارد‪ ،‬چنانکه می گويد ‪:‬‬

‫‪ -11‬سيد حسن امامی‪ ،‬همان اثر‪ ،‬صص ‪.28 -25‬‬


‫« مقر »‬ ‫« اقرار عبارت از اخبار انسان است به حق ديگری بر ذمه خود که شخص اقرارکننده را‬
‫‪1‬‬
‫و شخص ديگری که برايش اقرار شده « مقرله » و حق مذکور را « مقربه » می گويند‪» .‬‬
‫ترمينولوژی حقوق اين اصطالحات را بطور جداگانه تنظيم کرده و چنين می گويد ‪:‬‬
‫مقر ‪ :‬کسی که اقرار می کند‪.‬‬
‫مقرله ‪ :‬کسی که به نفع او اقرار صورت گرفته است ‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫مقربه ‪ :‬مورد اقرار را گويند مثالً در اقرار به دين داين را‪ ،‬مقربه گويند‪.‬‬
‫بنا ًء اقرار دارای ارکان ذيل می باشد ‪:‬‬
‫ج‪ :‬مقربه‬ ‫الف‪ :‬مقر ب‪ :‬مقرله‬
‫الف ‪ :‬مقر‬
‫مقر يا اقرارکننده کسی است که « به ضرر خود و به نفع ديگری » خبر می دهد ک((ه در نتيج((ه آن « بق((ای‬
‫حق طرف دعوی » و يا حالتی را عليه خود ثابت می سازد‪.‬‬
‫برای صحت اقرار الزم است تا مقر دارای شرايط قانونی باشد که عمده ترين اين شرايط را اهليت ق(انونی‬
‫او تشکيل می دهد زيرا اقرار در واقع متضمن زيان است و تحمل آن در صورتی ج((واز دارد ک((ه از ش((خص دارای‬
‫اهليت کامل حقوقی که نافذ تصرفات قانونی خود باشد‪ ،‬صادر شده باشد‪ .‬و اين از آن جهت است که اقرار « خ((بر »‬
‫است و احتمال صدق و کذب دارد‪ ،‬اما عقل و دانايي شخص او را وادار می سازد به خود ض((رر نرس((اند و دروغی‬
‫نگويد‪ 3.‬نظر به همين موضوع است که قانون مدنی افغانستان در ماده ‪ 1003‬تصريح می نمايد که ‪:‬‬
‫« برای صحت اقرار شرط است که مقر‪ ،‬عاقل‪ ،‬بالغ و غير محجور عليه باشد‪» .‬‬
‫قانون اصول محاکم(ات م(دنی جمه(وری اس(المی افغانس(تان ض(من م(اده ‪ 274‬حکم مش(ابهی را پيش بي((نی‬
‫نموده است ‪:‬‬
‫« اقرار مقر دارای اهليت حقوقی و ق(انونی ن(زد محکم((ه در ص(ورتی م((دار اعتب(ار اس(ت ک((ه ظاهرالح(ال‬
‫مکذب آن نباشد‪» .‬‬
‫مطابق احکام شريعت اسالم‪ ،‬تحقيق دانشمندان و اسناد تقنينی کشور شرايط‪ ،‬اوصاف و خصوص((يت ه((ايي‬
‫که بايد در شخص مقر جمع گردد تا اقرار صحيح و مؤثر باشد‪ ،‬قرار ذيل است ‪:‬‬
‫‪ -1‬کبارت « بلوغ »‬
‫‪ -2‬عقل‬
‫‪ -3‬حجر طبيعی و حجر حکمی در ميان نباشد‬
‫‪ -4‬رضايت‪ ،‬قصد و اختيار‬
‫‪ -5‬ظاهرالحال مکذب آن نباشد‬
‫‪ -6‬معلوم بودن فقر‬
‫‪4‬‬
‫‪ -7‬اصيل و يا وکيل بودن ‪.‬‬

‫‪ -1‬بلوغ ‪ :‬يکی از شرايط الزم که به صحت اقرار مقر ارتباط می گيرد‪ ،‬بلوغ است‪ .‬بلوغ از نظر حق((وقی‬
‫رسيدن به سنی است که انسان در آن مرحله‪ ،‬از نظر قوای قوای جسمی و دماغی کام((ل‪ ،‬از سرپرس((تی ديگ((ران بی‬
‫نياز گردد و امور خويش را بطور مستقل اجرا کرده بتواند‪ .‬اين موضوعات در شريعت و ق((انون ب((ه اص((طالحات «‬
‫سن رشد » ‪ « ،‬کبارت » ‪ « ،‬سن قانونی » و « بلوغ » نيز ياد شده است ‪:‬‬
‫بلوغ از نظر شريعت و قوانين وضعی ‪ :‬از نظر حقوقی رشد عبارت از « کيفيت نفسانی اس((ت ک((ه دارن((ده‬
‫آن می تواند نفع و ضرر( در رشد مدنی) يا حسن و قبح ( در رشد جزايي ) را تشخيص دهد‪ ،‬چ((نين کس((ی را رش((يد‬
‫‪5‬‬
‫گويند‪ .‬فاقد اين وصف را اگر به حد جنون نرسد و صغير نباشد‪ ،‬سفيه خوانده می شود و صفت او را سفه گويند‪» .‬‬
‫ابن عباس (رض) رشد را به « صالح عقل و مال تعبير نموده است‪» .‬‬
‫رسيدن به سن رشد نظر به اشخاص و محيط فرق می کند‪ .‬از اين لحاظ علم((ا در تع((يين س((ن رش((د اختالف‬
‫نظر دارند‪ .‬بعضی سن رشد را هژده سال‪ ،‬عده ای بيست و يک سال و گروهی آن((را بيس((ت و پنج س((ال دانس((ته ان((د‪،‬‬
‫ولی بصورت عموم فقها تقدير سن رشد را به قاضی می سپارند‪.‬‬
‫در افغانستان قانون ازدواج سن بلوغ را به قول مفتی به طبق رأی ياران امام ابوحنيفه(رض)‬
‫‪6‬‬
‫پانزده سال گفته بود‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫موالنا استاد عبدالکريم حقانی‪ ،‬رهنمای معامالت ( کابل ‪ :‬انتشارات ستره محکمه‪ ،‬مطبعه دولتی ‪ ،) 1384‬ص ‪1-.125‬‬
‫‪ -22‬داکتر جعفر جعفری لنگرودی‪ ،‬ترمينولوژی حقوق ( تهران ‪ :‬انتشارات ابن سينا ‪ ،) 1346 ،‬ص‬
‫‪ -33‬محمد عثمان ژوبل‪ ،‬اقرار در حقوق مدنی افغانستان‪ ،‬جلد دوم ( کابل ‪ :‬انتشارات ستره محکمه‪ ،‬مطبعه دولتی ‪ ،)1370‬صص ‪– 3‬‬
‫‪.4‬‬
‫‪ -14‬محمد عثمان ژوبل‪ ،‬همان اثر‪ ،‬صص ‪. 5 – 4‬‬
‫‪ -25‬داکتر محمد جعفرجعفری لنگرودی‪ ،‬همان اثر‪ ،‬ص ‪. 344‬‬
‫اما قانون مدنی جمهوری افغانستان طی ماده ‪ 70‬سن ازدواج را برای طبقه ذکور تکمي((ل س((ن ‪ 18‬و ب((رای‬
‫طبقه اناث تکميل سن ‪ 16‬مقرر داشته است‪.‬‬
‫مجله االحکام طی مواد ‪ 985‬تا ‪ 989‬مسايل مربوط به سن ازدواج را چنين تسجيل نموده است ‪:‬‬
‫ماده ‪ « : 985‬رسيدن به حد بلوغ به احتالم شدن‪ ،‬باردار شدن و حايض گرديدن اثبات می شود‪» .‬‬
‫ماده ‪ « : 986‬آغاز سن رشد در مرد ‪ 12‬سالگی اس(ت و در زن ‪ 9‬س(الگی اس(ت و انته((ای آن در ه((ر دو‬
‫جنس ‪ 15‬سالگی است‪ .‬اگر بچه به سن ‪ 12‬سالگی و دختر به سن ‪ 9‬سالگی رسيده و هنوز بالغ نش((ده‪ ،‬او را مراه((ق‬
‫می گويند‪» .‬‬
‫در حقوق مدنی افغانستان سن رشد هژده سال تمام شمس((ی اس((ت و شخص((ی ک((ه ب((ه اين س((ن نرس((يده باش((د‬
‫صغير خوانده می شود و فاقد اهليت تصرف و اجراء است‪.‬‬
‫اين موضوع در ماده ‪ 39‬قانون مدنی جمهوری افغانستان چنين تصريح شده است ‪:‬‬
‫« سن رشد ‪ 18‬سال مکمل شمسی می باش((د‪ .‬ش((خص رش((يد در ح((الت ص((حت عق((ل در اج((رای مع((امالت‬
‫دارای اهليت حقوقی کامل شناخته می شود‪» .‬‬
‫حکم مندرج ماده ‪ 39‬قانون مدنی اهليت حقوقی اشخاص را به خاطر اج(رای مع(امالت توض(يح می کن((د و‬
‫چون اقرار نيز يکی از اعمال حقوقی می باشد‪ ،‬طبعا ً از اين قاعده به دور مانده نمی تواند‪.‬‬
‫ب((ا وج((ود آن قانونگ((ذار ب((ه اطالق علم اص((ل م((ذکور اکتف((اء نک((رده و در م((اده ‪ 1001‬ق((انون م((دنی بل((وغ‬
‫اقرارکننده را شرط صحت اقرار تصريح نموده است‪ .‬فقره يک ماده مورد بحث چنين مشعر است ‪:‬‬
‫« برای صحت اقرار شرط است که مقر عاقل‪ ،‬بالغ و غير محجور عليه باشد‪» .‬‬
‫در کتب و آثار فقهی نيز بالغ بودن اقرارکننده يکی از شرايط صحت اقرار دانسته شده است‪ .‬چنانکه مجل((ه‬
‫االحکام در ماده ‪ 1573‬عين مطلب را افاده می کند و روش ساير مؤلفات فقهی نيز چ((نين اس(ت‪ .‬درج(ايی گفت((ه ش(ده‬
‫است ‪ « :‬پس قبول نمی گردد اقرار صغير مگر اينکه به اجازه ولی او باشد‪ » .‬همچنان درجای ديگرآم((ده اس((ت ‪« :‬‬
‫‪1‬‬
‫اقرار کننده بايد بالغ باشد‪ ،‬چه اقرار غير بالغ صحيح نيست ‪» .‬‬
‫بنا ًء برای صحت اقرار‪ ،‬بلوغ مقر يکی از شرط هاي اساس(ی و عم((ده ب((ه ش(مار می آي((د و اق((رار ص(غير‬
‫صحيح دانسته نمی شود‪ ،‬زيرا در وجود او اهليت تعهدات معدوم است‪.‬‬

‫موقف حقوقی اقرار صغار ‪:‬‬


‫اصل در اقرار اين است که مقر بايد بالغ بوده و به سن رشد قانونی خود رسيده باشد‪ .‬در غ((ير آن شخص((ی‬
‫که از حيث صغارت سن و عدم تميز از تصرف ممنوع گفت(ه ش(ود‪ ،‬عق(ود و تص(رفات وی باط(ل اس(ت‪ ،‬منعق(د نمی‬
‫گردد‪ ،‬نافع باشد يا مضر‪.‬‬
‫اين مطلب متکی به داليل ذيل است ‪:‬‬
‫‪ -1‬به موجب حکم ماده ‪ 390‬ق‪.‬م‪.‬ج‪.‬ا سن رشد ‪ 18‬سال مکمل شمسی می باش((د‪ ،‬ش(خص رش((يد در ح((الت‬
‫صحت عقل در اجرای معامالت دارای اهليت حقوقی کامل می باشد‪.‬‬
‫‪ -2‬مطابق ماده ‪ 1001‬همان قانون برای صحت اقرار شرط است که مقر عاقل‪ ،‬بالغ و غير محج((ور علي((ه‬
‫باشد‪.‬‬
‫‪ -3‬به اساس ماده ‪ 1573‬مجاه االحکام ش((رط اس((ت ک((ه مق(ر عاق((ل و ب(الغ باش((د‪ ،‬بن((ابراين اق(رار ص((غير و‬
‫صغيره‪ ،‬مجنون و مجنونه‪ ،‬معتوه و معتوهه صحيح نمی باشد‪.‬‬
‫‪ -4‬برای صحت اقرار شرط است که مقر از اهل تکليف باشد‪ ،‬پس اقرار صبّی‪ ،‬مجن((ون و معت((وه ص((حيح‬
‫نيست اگر چه ولی شان اجازه داده باشد زيرا اجازه به باطل نمی پيوندد‪.‬‬
‫با توجه به داليل فوق بايد اذعان کرد که اصل در اقرار اين است که اقرار از شخصی که سن رشد قانونی‬
‫را تکميل کرده و بالغ شده باشد حايز اتبار است و اقرار صغير اعتبار ندارد‪.‬‬
‫اين قاعده دارای دو استثناء می باشد ‪:‬‬
‫نخست اينکه اهليت ازدواج برای دختران سن ‪ 16‬سال تعيين شده است ک((ه اق((رار وی در ام((ور متعل((ق ب((ه‬
‫زوجيت و آثار ناشی از آن حايز اعتبار قانونی می باشد‪.‬‬
‫ديگر اينکه طفل مأذون به تجارت به اجازه ولی و محکمه باصالحيت‪ ،‬در ص((ورتيکه ب((ه س((ن ‪ 16‬س((الگی‬
‫رسيده باشد‪ ،‬صالحيت اجرای معامالت را در حدودی که برايش اجازه داده شده است‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫دارد ‪ .‬لذا در ارتباط به همين معامالت اقرار وی صحيح پنداشته می شود‪.‬‬

‫‪ -16‬پوهاند غالم محی الدين دريز ‪ ،‬حقوق فاميل از نگاه فقه اسالمی و قانون مدنی افغانستان ( کابل ‪ ،‬اثر غير مطبوع‪ ،‬حمل ‪،) 1350‬‬
‫ص ‪. 251‬‬
‫‪1‬‬
‫ژوبل ‪ ،‬همان اثر‪ ،‬ص ‪- 1. 13‬‬
‫‪2‬‬
‫ژوبل‪ ،‬همان اثر‪ ،‬صص ‪- 1. 31 – 20‬‬
‫‪ -2‬مقر بايد عاقل باشد ‪ :‬با درنظر داشت تعاريفی که از جانب فرهن((گ نويس((ان و لغت شناس((ان ثبت ش((ده‬
‫است و مطابق به عرف‪ ،‬عاقل به کسی گفته می شود که « خردمن((د‪ ،‬باعق(ل‪ ،‬هوش(يار و دان(ا باش(د‪ .‬و ب(ه مع((نی ق((وه‬
‫عقلی نيز آمده است‪.‬‬
‫در لغت نامه دهخدا اين اصطالح به قرار ذيل توضيح شده است ‪:‬‬
‫« خرد و دانش و دريافت يا دريافت صفات اشياء از حسن و قبح و کمال و نقصان و خير و ش ّر يا علم ب((ه‬
‫مطلق امور‪» .‬‬
‫از مقارن آنچه بيان گرديد و با درنظرداشت قواعد فقهی و احکام قانون اين نتيجه بدست می آيد که ‪:‬‬
‫« جنون در نقطه مقابل عقل قرار دارد و نقيض آن می باشد‪ .‬ش((خص مبتال ب((ه جن(ون‪ ،‬مجن((ون می باش((د و‬
‫مجنون به دو کتگوری مجنون دايمی يا مطلق و مجنون ادواری‪ ،‬دوره ای و يا موقت تقسيم می شود‪» .‬‬
‫آنکه جنون او هميشگی و پايدار باشد‪ ،‬مجنون دايمی است‪ .‬طبق نظر امام ابوحنيفه اقل اين مدت يک ماه و‬
‫به نظر امام ابويوسف بيشتر ايام سال را در برگيرد و به قول امام محمد همه ايام سال را احتوا نمايد‪.‬‬
‫نوع ديگر جنون دوره ای يا م(وقت اس(ت و آن ح(التی اس(ت ک(ه در آن ي(ک ش(خص گ(اه هوش(يار و گ(اهی‬
‫ديوانه می باشد‪ ،‬زماني که حالت جنون بالفعل موجود باشد سبب حجر می شود و در زم((ان هوش((ياری تص((رفات او‬
‫نافذ و قانونی است‪.‬‬
‫نکته قابل تذکر اين است که ‪:‬‬
‫چون برائت ذمه حالت اصلی است‪ ،‬لذا عاقل بودن اش((خاص اص(ل ب((وده و ني((از ب((ه اثب((ات ن((دارد‪ ،‬بلک((ه ب((ا‬
‫اکمال سن قانونی شخص عاقل و بالغ دانسته می شود و کليه تصرفات او نافذ می باشد‪ ،‬اما ايراد جنون ب((ر وی ي((ک‬
‫امر استثنايي بوده و مستلزم اثبات در مراجع قانونی است‪.‬‬
‫عين موضوع بر مجنون دايمی و مجنون م((وقت ن((يز قاب((ل رع((ايت می باش((د‪ ،‬چنانک((ه اص((ل اين اس((ت ک((ه‬
‫تصرفات مجنون نافذ دانسته نمی شود‪ ،‬اما اعمال مجنون ادواری در حال افاق(ه ح(ايز اعتب(ار می باش(د ک(ه اين خ(ود‬
‫نيز استثنايي از اصل بوده‪ ،‬مستلزم اثبات می باشد‪.‬‬
‫بنابرآن اقرار مجنون دايمی مطلقا ً باطل و اقرار مجنون ادواری در حال افاقه و شرط احراز افاق((ه درس((ت‬
‫و معتبر است‪ .‬در نهايت چون در مجن(ون ادواری جن(ون اص(ل و افاق(ه اس(تثناء اس(ت‪ ،‬اثب(ات اين ام(ر ک(ه اق(رار از‬
‫مجن(ون ادواری در ح(ال افاق(ه ص(ادر ش(ده اس(ت ک(ار آس(انی نيس(ت و اين نقص و اش(کال از ارزش اق(رار مجن(ون‬
‫ادواری به مقدار قابل مالحظه ای می کاهد و مقرله را با محظور روبرو در مرحله عمل‪ ،‬جدايي ميان اقرار مجنون‬
‫دايمی و مجنون ادواری را کم می کند‪.‬‬
‫اين جا موضوعی مطرح است که اقرار ش(خص مجن((ون در ک((دام ح((الت باط((ل اس(ت و آي((ا حکم حج((ر ب((ر‬
‫اقرار قبل از حکم تأثير دارد يا نه ؟‬
‫به نظر محققين پاسخ مسئله چنين آمده است ‪:‬‬
‫‪ -1‬اقرار مجنون در صورت تأخر از حکم حجر مطلقا ً باطل می باشد‪ ،‬مگ((ر اق((رار مجن((ون ادواری ‪ ،‬آنهم‬
‫با اين شرط که ثابت شود از مجنون در وقت افاقه صادر شده باشد‪.‬‬
‫‪ -2‬هرگاه به موجب حکم قطعی صادر از مرجع ذيصالح ث((ابت ش((ود ک((ه اقرارکنن((ده در ح((ال بي((ان اق((رار‬
‫ديوانه بوده است‪ ،‬اقرار صادر از او باطل خواهد بود‪ ،‬هر چند در زمان اقرار‪ ،‬حکم حجری علي((ه وی ص((ادر نش((ده‬
‫باشد‪.‬‬
‫در اخير بايد ذکر کنيم که بر طبق اجماع فقها‪ ،‬معامالت مجنون دايمی و از جمله اقرار او باطل می باش((د‪،‬‬
‫و اقرار مجنون موقت صرف در حالت افاقه مشروط ب((ر اينک((ه ش((رعا ً ث((ابت گ((ردد بص((ورت اس((تثنايي قاب((ل اعتب((ار‬
‫‪1‬‬
‫است‪ .‬پس با توجه به داليل فوق گفته می توانيم که يکی از شرايط صحت اقرار‪ ،‬عاقل بودن مقر می باشد‪.‬‬
‫معتوه ‪ :‬يکی از حاالتيکه موجب حجر است و به چگونگی اقرار شخص تأثير وارد می کند عته است‪.‬‬
‫عته کلمه عربی است و اصطالح معادل آن را به زبان دری به « ساده لوح » ترجمه ک((رده ان((د‪ .‬ام((ا چ((ون‬
‫خود اصطالح « عته » که شخص مصاب به آن معتوه گفته می شود‪ ،‬طی قرون متوالی در ادبيات حقوقی کشور م((ا‬
‫راه دارد‪ .‬بنا ًء صحيح خواهد بود تا خود اصطالح که به حد کافی ن((زد حقوق((دانان و فقه((ا دايج اس((ت م((ورد اس((تعمال‬
‫قرار گيرد نه ترجمه آن ‪ ،‬زيرا اصل نسبت به ترجمه آن آسانتر ب((ه نظ((ر می رس((د و در مؤلف((ات فقهی و حق((وقی ب((ه‬
‫کثرت معمول است‪.‬‬
‫طبق تعريفی که در مجله االحکام آمده است معتوه به کسی اطالق می يابد که شعورش‬
‫مختل شود يا اينکه در فهم وی قصور پديد آمده و در کالمش اختالل بوج((ود آي((د و ت((دبيرش فاس((د گ((ردد‪ .‬ع((ده ای از‬
‫دانشمندان عته را چنين توضيح کرده اند ‪:‬‬
‫عته يا ضعف عقل از ادراک صحيح امور در نظر اکثر فقها مثل جنون است‪.‬‬
‫در تعدادی از کتب فقهی ذکر شده است که اگر شخصی که عقلش ض((عيف اس((ت و در ام((ور خ((ود مغل((وب‬
‫باشد‪ ،‬چيزی را نداند‪ ،‬مجنون گفته می شود‪ .‬اما اگر گاهی مثل عقال سخن گويد و گاهی مث((ل ديوان((ه تص((رف نماي((د‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫ژوبل‪ ،‬همان اثر‪ ،‬صص ‪1-. 46 – 32‬‬
‫معتوه گفته می شود‪ .‬پس معتوه دارای قوه تميز می باشد چنانچه فتاوی « عالمگيری » می گويد که اگ((ر معت((وه فاق((د‬
‫تميز باشد مثل مجنون می باشد و اگر قوه تميز داشته باشد ناقص االهليت گفته می شود‪.‬‬
‫بدين ترتيب عته که باعث ضعف عقل ار ادراک صحيح می باشد يکی از انواع حجر بوده و م((انع ص((حت‬
‫‪1‬‬
‫اقرار است‪.‬‬
‫سفاهت و غفلت ‪ :‬سفاهت و غفلت نيز از جمله اسباب حجر است و شخص منسوب به آن يع((نی « س((فيه »‬
‫و « مغفل » در اجرای تصرفات ذيصالح پنداشته نمی شود‪ ،‬زيرا ‪:‬‬
‫سفيه کسی است که در مصارف زياده روی کرده‪ ،‬مال خويش را بی جا خرج می کند‪ ،‬کسی که هم در داد‬
‫و گرفت خويش غفلت می ورزد و از نافهمی و بی پروايي به تجارت بلد نيس((ت‪ ،‬ن((يز از جمل((ه س((فها ب((ه حس((اب می‬
‫رود‪.‬‬
‫از نظ((ر ش((ريعت « س((فيه » (ک((ودن) محج((ور در تص((رفات خ((ويش‪ ،‬حکم طف((ل خوردس((ال را دارد مگ((ر‬
‫تصرفات وی در نکاح‪ ،‬طالق‪ ،‬وجوب زکات‪ ،‬صدقه فطر‪ ،‬حج و عبادات بدنی محض و امثال آن‪ ،‬مانند شخص بالغ‬
‫غيرمحجور عليه است‪.‬‬
‫طبق ماده ‪ 994‬مجله االحکام اقرار سفيه به دين به صورت مطلق صحيح نيس(ت زي((را کس(ی ک((ه ب((ه س(بب‬
‫سفاهت محجور شده است‪ ،‬اقرارش صحيح نيست‪ ،‬نه در حال حجر و نه هم بعد از آن‪ ،‬نه در مالی که در همان حال‬
‫موجود است و نه هم در اموالی که بعداً بدست محجور آمده است‪.‬‬
‫مغفل يا غبنی شخصی را گويند که در تصرفات خود مورد غبن قرار گيرد و به آسانی فريب بخورد‪.‬‬
‫از حيث سوءتدبير مشابه به سفيه است‪ ،‬اگرچه سفيه احيانا ً دارای ذک((اوت می باش((د ام((ا مغف((ل ي((ا بی عق((ل‬
‫هميشه به يک حال می باشد‪ .‬سفيه قصداً مال را تلف می کند اما غبنی قصد اتالف را‬
‫نمی کند مگر تصرفش به زيان او تمام می شود‪.‬‬
‫تصرفات مالی مغفل و سفيه اگر در آن مفاد محض آنها باش((د مانن((د قب((ول هب((ه و وص((يت مث((ل طف((ل مم((يز‬
‫صحيح بوده ولی تصرفاتی ک((ه در آن احتم(ال نف(ع و ض(رر موج(ود اس(ت ب((ه اج(ازه ولی ي((ا قيم موق(وف اس((ت‪ ،‬ام(ا‬
‫تصرفات مضر محض گرچه قيم نيز اجازه دهد‪ ،‬نافذ گفته نمی شود‪.‬‬
‫سفاهت و غفلت با وجود مشابهت هايي که با هم دارند روی ي((ک سلس((له خصوص((يات از هم((ديگر متم((ايز‬
‫نيز نمی باشند و از موجبات حجر بشمار می آي((د‪ .‬اق(رار کس(انی ک((ه ب((ه اين دو م((ورد مص((اب ان((د‪ ،‬ج((زء در م((وارد‬
‫محدود و تحت قيود و شروط مشخص قابل اعتبار نمی باشد که داليل آن در محل مربوط ب(ه تفص(يل ت(ذکر داده ش((ده‬
‫‪2‬‬
‫است‪.‬‬
‫حج‪$$‬ر حکمی ( دين و افالس) ‪ :‬دين و افالس از م((وارد حج((ر حکمی اس((ت ک((ه م((ديون و مفلس ب((ه حکم‬
‫محکمه از تصرفات در اموال خود ممنوع می شوند و اداره اموالشان زير نظ((ارت محکم((ه ق((رار می گ((يرد و چ((ون‬
‫‪3‬‬
‫هيچ گونه حق تصرفی در اموال خود ندارند‪ ،‬بنا ًء اقرارشان از نظر شريعت و قانون قابل اعتبار دانسته نمی شود‪.‬‬

‫‪ -3‬مقر بايد دارای رضايت‪ ،‬قصد و اختيار باشد ‪:‬همان گونه که ب((رای ص((حت اق((رار ش((رط اس((ت ت((ا مق((ر‬
‫عاقل ‪ ،‬بالغ و غیر محجور علیه باشد ‪ ،‬شرایط دیگری نیز اس((ت ک((ه باید در م((ورد آن مطمح نظ((ر باش((د ‪ .‬از جمل((ه‬
‫وجود رضایت ‪ ،‬قصد واختیار را می توان نام برد که موارد ذیل در ارتباطات آن قابل تحقیق میباشد ‪:‬‬
‫‪ -1‬شرط رضایت در اقرار‬
‫‪ -2‬تاثیر اکراه در اقرار‬
‫‪ -3‬اقرار شخص مست‬
‫‪ -4‬اقرار شخص خفته‬
‫‪ -5‬اقرار شخص بيهوش‬
‫‪ -6‬اقرار شخص در حال اشتباه‬
‫‪ -7‬اقرار در مرض منتهی به مرگ‬

‫‪ -1‬شرط رضايت در اقرار ‪ :‬قاعده کلی در اق((رار اين اس((ت ک((ه مق((ر در ح((ال رض((ايت کام((ل آن را اب((راز‬
‫دارد‪ .‬قانون مدنی افغانستان در ماده ‪ 1003‬و قانون اصول محاکمات مدنی در ماده ‪ 274‬شرايط ص((حت اق((رار مق((ر‬
‫را رديف بندی کرده ولی از قيد رضايت در آن خبری نيست‪.‬‬
‫چنانک(ه در م(اده نخس(ت تص(ريح ش(ده اس(ت ک(ه ب(رای ص(حت اق(رار ش(رط اس(ت ک(ه مق(ر عاق(ل‪ ،‬ب(الغ و‬
‫غيرمحجورعليه باشد‪ .‬و عبارت ماده ثاني الذکر چنين است‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫ژوبل‪ ،‬همان اثر‪ ،‬صص ‪1-. 49 – 46‬‬
‫‪ -12‬ژوبل‪ ،‬همان اثر‪ ،‬صص ‪. 59 – 49‬‬
‫‪ -23‬همان اثر‪ ،‬صص ‪. 69 – 59‬‬
‫اقرار مقر دارای اهليت حقوقی و قانونی نزد محکمه در صورتی مدار اعتبار است که ظاهرالح(ال مک((ذب‬
‫آن نباشد‪.‬‬
‫اما به دو دليل الزم است تا رضايت را پايه و اساس صحت اقرار مقر دانست ‪:‬‬
‫يکی اينکه در کليه عقود و معامالت اعم از تصرفات قولی و فعلی رضايت متعاملين و اجراکنندگان ش((رط‬
‫اساسی بوده و بدون تحقق آن حايز اعتبار نمی باشد‪ ،‬چون اقرار نيز به يکی از تصرفات ق((ولی و فعلی ص(ورت می‬
‫گيرد با فهم اينکه اقرار متضمن زيان برای مقر است در قدم اول مستلزم رضايت می باشد‪.‬‬
‫ديگر اين که طبق حکم فقره ‪ 2‬ماده ‪ 1‬ق(انون م(دنی افغانس(تان در م(واردی ک(ه حکم ق(انون موج(ود نباش(د‪،‬‬
‫محکمه مطابق احکام شريعت اسالم قضايا را طوری ح((ل و فص((ل می نماي((د ک((ه ع((دالت را ب((ه به((ترين وج((ه ت((امين‬
‫نمايد‪ .‬با در نظر داشت حکم فقره ‪ 2‬ماده ‪ 1‬قانون مدنی افغانستان احکام ش((ريعت اس((الم در زمين((ه قاب((ل رع((ايت می‬
‫باشد‪.‬‬
‫چون از نظر ش((ريعت تحق((ق رض((ايت در ام((ر ص((حت اق((رار مق((ر ي((ک ام((ر الزمی دانس((ته ش((ده و مبحث‬
‫جداگانه ای بر آن اختصاص يافته است‪ .‬بنابرآن رضايت مقر يکی از شرايط صحت اقرار وی به حساب می آيد‪ ،‬از‬
‫همين جاست که مجله االحکام در ماده ‪ 1575‬چنين تصريح می نمايد ‪:‬‬
‫« در اقرار شرط است که مقر راضی باشد بنا ًء اقراري که به جبر و اکراه گرفته شده باشد صحت ن((دارد‪.‬‬
‫»‬

‫‪ -2‬تأثير اکراه در اقرار ‪ :‬ماده ‪ 1006‬مجله االحکام چنين تصريح می نمايد که ‪:‬‬
‫در حال اکراه هيچ يک از عقدهای فروش‪ ،‬خريد‪ ،‬بخشش‪ ،‬اجاره‪ ،‬صلح‪ ،‬اقرار‪ ،‬ابراء از م((ال‪ ،‬تأجي((ل دين‬
‫و اسقاط شفع اعتبار ندارد خواه اکراه ناچارسازنده باشد و خواه غير ناچارسازنده‪.‬‬
‫اما اگر خود وادارشونده بعد از زوال اکراه اين عقدها را اجازه داد معتبر پنداشته می شود‪ .‬زيرا ه((ر ک((دام‬
‫اين مراتب رضايت را از بين می برد در حالی که رضامندی شرط ص(حت اين عق(دها اس(ت و چ(ون ش(رط موج(ود‬
‫نبود عقد فاسد شناخته می شود‪.‬‬
‫از حاالت و مواردی که اقرار را کان لم يکن می س((ازد يکی هم اک((راه اس((ت‪ .‬اک((راه دارای ان((واع و اقس((ام‬
‫مختلف بوده و مهمترين آن را اکراه مادی و اکراه معنوی گفته اند‪.‬‬
‫اکراه مادی آن است که فشار عمالً و مادت(ا ً موج(ود ب(وده و متوج(ه جس(م انس(ان و ي(ا ام(وال و دارايي و ي(ا‬
‫حيثيت‪ ،‬وقار و آبروی وی باشد و اکراه معنوی آن است که برخالف اکراه مادی فشار عمالً و مادتا ً صورت نگرفته‬
‫بلکه تنها به شکل تهديد تبارز می نمايد‪.‬‬
‫اکراه تحت شرايط ذيل رضايت را معيوب می نمايد ‪:‬‬
‫الف‪ -‬اکراه بايد شديد و وخيم بوده‪ ،‬برای مکره غيرقابل تحمل و غير قابل رفع باشد‪.‬‬
‫ب‪ -‬اکراه بايد فعلی ‪ ،‬حاضر و موجود بوده و احتمالی و بعيدالوقوع نباشد‪.‬‬
‫ج‪ -‬اکراه بايد غيرمشروع باشد‪.‬‬
‫و از مجموع آنچه گفته شد واضح می شود ک(ه رض(ايت از جمل(ه عناص(ر اساس(ی ص(حت اق(رار ب(وده در‬
‫صورتی که از طريق اکراه‪ ،‬تطميع‪ ،‬سازش‪ ،‬مزاق و يا امثال آن معيوب گردد‪ ،‬اقرار تحقق پذيرفته نمی تواند‪.‬‬

‫‪ -3‬اقرار شخص مست ‪ :‬طوری که محققين نيز توضيح نم((وده ان((د از لح((اظ ترمينول((وژی مس((ت ب((ه کس((ی‬
‫اطالق می شود که اعصاب و مراکز دماغی او در تحت تأثير الکل يا مواد مخدره از قبيل بنگ‪ ،‬مورفين‪ ،‬ه((يروئين‬
‫و کوالئين انتظام طبيعی خود را از دست داده باشد‪.‬‬
‫از آنجائيکه حالت مستی يا سکر عقل را زايل می نماي(د و اختي((ار را از مي(ان می ب(رد‪ ،‬بن((ابرآن انس(ان در‬
‫چ((نين ح((الت ممکن اس((ت س((خنانی ب((ر زب((ان آورد و ي((ا کاره((ايي انج((ام ده((د ک((ه ص((دور آنه((ا در هوش((ياری از وی‬
‫غيرممکن بوده باشد‪ .‬از اين رو ق(انون گ(ذار ب(رای رع(ايت مص(لحت و غبط(ه اف(راد و جلوگ((يری از ب(روز فس(اد و‬
‫آشفتگی در اجتماع شخص مست را فاقد قصد و در نتيجه اعمال حقوقی مشاراليه را باطل شناخته است‪.‬‬
‫دانشمندان در زمينه تحقيقاتی دارند که نمونتا ً يکی از آنها در اينجا ارايه می گردد ‪:‬‬
‫دکتور فتح هللا دولتشاهی میگوید ‪:‬‬
‫در فقه اسالمی درباب اقرار اشخاص مست میان فقها وحدت نظر موجود نیست برخی مانن‪$$‬د بهاءال‪$$‬دین ع‪$$‬املی ب‪$$‬ر‬
‫آنند که اقرار مست اگر مستی بر اثر استعمال غیر حرام پدید آمده باشد معتبر وبه زیان اق‪$$‬رار کنن‪$$‬ده حجت اس‪$$‬ت و‬
‫دیگر موارد باطل می باشد گروهی دیگر از جمله ابن جنید به خالف دسته نخست عقیده دارن‪$$‬د ک‪$$‬ه اگ‪$$‬ر مس‪$$‬تی ب‪$$‬ر‬
‫اثراستعمال اختیاری مشروب حرام عارض شده باشد اقرار الزام آور وگرنه باطل خواه‪$$‬د ب‪$‬ود لیکن اک‪$$‬ثریت ق‪$$‬ریب‬
‫به اتفاق فقها اقرار شخص مست را به طور کلی باطل می شمارند به همین سبب شخص مس‪$‬ت در ح‪$‬الت مس‪$‬تی و‬
‫سکر فاقد تصرف است لذا اقرار وی نیز صحیح نیست ‪.‬‬
‫‪ -4‬اقرار شخص خفته ‪:‬‬
‫خواب مانند جنون و اغما از جمله عوارضی است که بر اهلیت ت‪$$‬أثیر می نماید و م‪$$‬وجب زوال کام‪$$‬ل آن می گ‪$$‬ردد‬
‫زیرا خواب سستی و آرامش طبیعی است که براثر آسایش تن در حواس آدمی پدید می آید مش‪$‬اعر از ک‪$‬ار ب‪$‬از می‬
‫ماند و پیوستگی موجود میان شخص وجهان بیرون موقتا ً بریده می شود ‪.‬‬
‫محققین می گویند ‪:‬‬
‫خواب ممکن است طبیعی باشند یا مصنوعی خوال طبیعی آن است که برابر عقیده شایع ب‪$$‬ر اث‪$$‬ر خس‪$$‬تگی و س‪$$‬موم‬
‫حاصل از آن معموالً در اوقات معین از شبانه روز عارض می شود وخواب مصنوعی خ‪$$‬وابی اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه زیر ت‪$$‬أثیر‬
‫عوامل روانی شیمیایی‪،‬فزیکی و میخانیکی در انسان ایجاد می شود ‪.‬‬
‫وجه مشترک همه انواع خواب تعطیل موقت بخش‪$‬ی از فعالیته‪$‬ای جس‪$‬می و از ک‪$‬ار افت‪$‬ادن پ‪$‬اره ای از ح‪$‬واس می‬
‫باشد لیکن این امر مانع از آن نیست که برخی از خفتگان خواه آنان که در خواب طبیعی هستند و خواه آنها که در‬
‫خواب مصنوعی فرو رفته اند‪ .‬سخنانی بگویند یا به طور نا هوشیار کارهایی انجام دهند ک‪$$‬ه مانن‪$$‬د آن ه‪$$‬ا تنه‪$$‬ا از‬
‫اشخاص بیدار صادر شدنی است از این رو باید دید که اگر خفته ای به موضوعی اقرار کرد حکم آن چیست ؟ِ‬
‫در این مورد قانون مدنی افغانستان تصریحی ندارد اما اگر موضوع را در ارتباط ماده دوم قانون م‪$$‬دنی افغانس‪$$‬تان‬
‫از نظر شریعت اسالم مورد دقت ق‪$$‬رار دهیم ب‪$$‬ه این نتیج‪$$‬ه می رس‪$$‬یم ک‪$$‬ه خ‪$$‬واب اهلیت را ب‪$$‬ه ط‪$$‬ور کام‪$$‬ل زایل می‬
‫گرداند و اختیار را از میان می برد لذا بر اس‪$‬اس دالیلی ک‪$‬ه در بحث اق‪$‬رار اش‪$‬خاص مس‪$‬ت و مس‪$‬کر ت‪$‬ذکر یافت ‪،‬‬
‫چون شرط درستی اقرار قصد اقرار کننده است و از آن جا که خفته فاق‪$$‬د قص‪$$‬د می باش‪$$‬د بن‪$$‬ابراین باید گفت اق‪$$‬رار‬
‫صادر از خفتگان قطع نظر از نوع خواب به علت عدم اقتران به قصد باطل اس‪$$‬ت و اث‪$$‬ر ق‪$$‬انونی ب‪$$‬ر آن م‪$$‬رتب نمی‬
‫گردد ‪.‬‬

‫‪ -5‬اقرار شخص بیهوش‪:‬‬


‫از موارد و حاالتی که اقرار مقر به اساس آن نمی تواند تحقق پذیرد یکی هم بیهوشی است زیرا ه‪$‬ر گون‪$‬ه اعم‪$‬ال‬
‫شخصی در حال بیهوشی مانند خواب فاقد قصد و اختیار می باشد ‪.‬‬
‫قانون مدنی افغانستان و سایر اسناد تقنینی درمورد احوال ش‪$$‬رایط و خصوص‪$$‬یات ش‪$$‬خص بیه‪$$‬وش آث‪$$‬ار و ع‪$$‬واقب‬
‫حقوقی آن مسکوت است زیرا تعریف عارضه بیهوشی و تشخیص آن از ساحه علم حقوق خارج بوده و در قلمرو‬
‫علوم طبی شامل می باشد اما به خاطر روشن شدن موضوع تحقیق مختصر ذیل را در زمینه از نظر می گذرانیم ‪:‬‬
‫عارضه بیهوشی بر خالف آن چه گمان می رود نوع واحدی نیست و انحصاراً ب‪$‬ه ح‪$‬ال کس‪$‬ی ک‪$‬ه در بی خ‪$‬بری ب‪$‬ه‬
‫سر می برد مقصود نمیباشد بلکه از نظر طبی به سه نوع عارضه که عبارت از اغما به معنای اخص ( ‪COMA‬‬
‫)‪ $‬حمله یا غش و هس‪$$‬تری باش‪$$‬د وه‪$$‬ر یک دارای خصوص‪$$‬یات ج‪$$‬دا گان‪$$‬ه ای اس‪$$‬ت اطالق دارد درعارض‪$$‬ه نخس‪$$‬ت‬
‫شخص بی حس و حرکت باقی می ماند و در عارضه دوم انسان بدون آن که مالک مشاعر خود باشد حرکات شدید‬
‫انجام می دهد و در عارضه سوم در ح‪$$‬الی ک‪$$‬ه ش‪$$‬خص واج‪$$‬د ه‪$$‬وش و ه‪$$‬واس اس‪$$‬ت ب‪$‬ه ط‪$$‬ور ن‪$$‬ا هوش‪$$‬یار مط‪$$‬البی‬
‫میگوید و یا حرکاتی انجام می ده‪$$‬د م‪$‬ع ه‪$$‬ذا خصیص‪$‬ه مش‪$‬ترک عارض‪$$‬ه ه‪$‬ای یاد ش‪$$‬ده هم‪$$‬ان ط‪$‬وری ک‪$$‬ه از واژه‬
‫بیهوشی پیدا است رکود و تعطیل قوه ممیزه یا عدم مداخلت آن در نظارت برگفتار وک‪$$‬ردار ش‪$$‬خص از ه‪$$‬وش رفت‪$$‬ه‬
‫است از همین روی نیز اقرار که از شخص بیهوش صادر می شود برمبنای قصد مبتنی نیست و طبعا ً مانن‪$$‬د اق‪$$‬رار‬
‫خفتگان باطل خواهد بود بنابر آنچه تذکر یافت اقرار شخص بیهوش نظر ب‪$$‬ه اینک‪$$‬ه فاق‪$$‬د اراده قص‪$$‬د و اختیار می‬
‫باشد قابل پذیرش نیست‬

‫‪ – 4‬اقرار شخص در حال اشتباه ‪:‬‬


‫دانشمندان اشتباه را از لحاظ میزان تأثیر آن در اراده ش‪$$‬خص ب‪$‬ه دو ن‪$$‬وع تقس‪$‬یم نم‪$‬وده ان‪$$‬د از آن جمل‪$$‬ه اش‪$‬تباهی‬
‫است که تأثیر آن شدید است و قصد و رضای شخص را از میان می برد ون‪$$‬وع دیگ‪$$‬ر آن اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه در قص‪$$‬د اق‪$$‬رار‬
‫کننده بی تأثیر بوده و فقط رضا او را معلول می سازد ‪.‬‬
‫هرگاه شخص در حالت اول اقدام به بیان اقرار ی نماید چون در این صورت اش‪$$‬تباه م‪$$‬وجب از میان رفتن قص‪$$‬د و‬
‫رضا می گردد بنابر آن اقرار او قابل قبول نیست طور مثال ‪ :‬مدعی علیه مدعی را که مرد ی بیگانه اس‪$$‬ت و ب‪$$‬ا او‬
‫هیچگونه سابقه آشنایی و رابطه حقوقی ندارد طلب گار حقوقی خود بپندارد و اقرار ی به سود او به عمل آورد یا‬
‫مردی مسنی جوانی که براستی با او خویشاوند نیست فرزند خود تص‪$‬ور نماید و فرزن‪$‬دی او اق‪$‬رار کن‪$‬د یا م‪$‬ردی‬
‫زنی را با همسر واقعی خود اشتباه نماید و به همسری او اقرار کند در همه این موارد اق‪$$‬رار ه‪$$‬ای ص‪$$‬ادر ب‪$$‬ه علت‬
‫مبتنی بودن به اشتباهاتی که رافع قصد است باطل و فاسد می باشد درحالی که اقرار صادر بر اساس س‪$$‬ایر ان‪$$‬واع‬
‫اشتباه فاسد یا باطل نیست اما صالح پذیر است که در مبحث قاعده انکار ناپذیری اقرار قابل مطالعه می باشد ‪.‬‬

‫‪ -7‬اقرار بیمار در مرض منتهی به موت ‪:‬‬


‫برخی از محققین مرض منتهی به موت را از موارد هجر گفته اند و تصرفات او را غیر قاب‪$$‬ل پ‪$$‬ذیرش می دانن‪$$‬د از‬
‫این رو اقرار را در چنین حالت صحیح نمیدانند ‪ .‬اما عده دیگری اق‪$$‬رار او را درس‪$$‬ت می پندارن‪$$‬د و چ‪$$‬نین اس‪$$‬تدالل‬
‫می نمایند ‪.‬‬
‫« اقرار عقال بر نفسشان صحیح است » وچون بیمار در مرض م‪$$‬وت دارای عق‪$$‬ل و اختیار اس‪$$‬ت از این‬ ‫‪-1‬‬
‫رو باید اقرار او در تمام دارایی اش مؤثر باشد ‪.‬‬
‫ممکن است بیمار خسته باشد بابیان اقرار عهده خود را از حق خودی یا بیگانه ره‪$$‬ا س‪$$‬ازد و اگ‪$$‬ر اق‪$$‬رار‬ ‫‪-2‬‬
‫چ‪$$‬نین شخص‪$$‬ی م‪$$‬ردود ش‪$$‬مرده ش‪$$‬ود نتیج‪$$‬ه این خواه‪$$‬د ش‪$$‬د ک‪$$‬ه عه‪$$‬ده بیم‪$$‬ار در براب‪$$‬ر دیگ‪$$‬ران مش‪$$‬غول‬
‫خواهدماند ‪.‬‬
‫اقرار بیمار در مرض موت برخالف آنچ‪$‬ه ک‪$$‬ه از ط‪$‬رف مخالف‪$$‬ان ادع‪$$‬ا می ش‪$$‬ود ‪ ،‬مخ‪$$‬ل ب‪$‬ه حق‪$$‬وق وارث‬ ‫‪-3‬‬
‫بیمار نیست زیرا وارث در زمان زندگی بیمار حقی بر دارایی او ن‪$$‬دارد ت‪$‬ا عن‪$$‬وان توج‪$‬ه زیان ب‪$$‬ه حق‪$$‬وق‬
‫ایشان مصداق یابند ‪.‬گروهی دیگری از فقه‪$$‬ا اق‪$$‬رار بیم‪$$‬ار در م‪$$‬رض م‪$$‬وت را در ص‪$$‬ورت متهم ش‪$$‬دن ب‪$$‬ه‬
‫داشتن سوء نیت و قصد اضرار به وارث تا م‪$‬یزان یک س‪$‬وم م‪$‬اترک و در ص‪$‬ورت اج‪$‬ازه ورث‪$‬ه درتم‪$‬ام‬
‫دارایی متوفی مؤثر می دانند ‪ .‬در حقوق مدنی افغانستان به مراجعه به فقه اسالمی اق‪$$‬رار ش‪$$‬خص بیم‪$$‬ار‬
‫در مرض منتهی به موت دارای اثرات و عواقب مختلف می باشد مثالً اقرار مریض برای شخص بیگان‪$$‬ه‬
‫به عین یا دین گرچه تمام دارایی او را در بر گیرد صحیح است ‪ .‬اما اگر این اقرار برای یک تن از جمله‬
‫ورثه بود اقرار مذکور موقوف به اجازه سایر ورثه دانسته می شود و از جانب دیگ‪$$‬ر دین ص‪$$‬حت نس‪$$‬بت‬
‫به دیون حالت مرض تقدم دارد ‪.‬‬

‫‪ -4‬باید ظاهرالحال اقرار مقر تکذیب نکنند ‪:‬‬


‫قاعده کلی برای صحت اقرار مقر این است ک‪$‬ه ظ‪$‬اهر الح‪$‬ال آن را تک‪$‬ذیب نکن‪$‬د این موض‪$‬وع در م‪$‬اده ‪1005‬‬
‫قانون مدنی افغانستان به عبارت ذیل تسجیل یافته است ‪:‬‬
‫برای صحت اقرار مقر ش‪$‬رط اس‪$‬ت ک‪$‬ه ظاهرالح‪$‬ال مک‪$‬ذب آن نباش‪$‬د همچن‪$‬ان پهل‪$‬وی دیگ‪$‬ر موض‪$‬وع درم‪$‬اده‬
‫‪ 1008‬همان قانون چنین پیش بینی گردیده است ‪.‬‬
‫مقر به اقرار خ‪$$‬ود مل‪$$‬زم می باش‪$$‬د مگ‪$$‬ر اینک‪$$‬ه از ط‪$$‬رف محکم‪$$‬ه حکم ب‪$$‬ه ک‪$$‬ذب اق‪$$‬رار او ص‪$$‬ادر ش‪$$‬ود در این‬
‫صورت به اقرار او وقعی داده نمی شود ‪.‬‬
‫احکام مورد بحث در قانون مدنی افغانستان که در باال تصریح یافت مأخوذ از ش‪$$‬ریعت اس‪$$‬المی اس‪$$‬ت چنانک‪$$‬ه‬
‫ماده ‪ 1577‬مجلة االحکام العدلیه چنین تصریح می کند ‪.‬‬
‫شرط است که اقرار مقر ظاهر الحال تکذیب نکند بنابر آن اگر چنان صغیری که شکل وقواره او احتمال بل‪$$‬وغ‬
‫را نداشته باشد و بگوید که بالغ شدم اقرار او صحیح نیست و ب‪$‬ه آن اعتب‪$‬ار داده نمی ش‪$‬ود همچن‪$‬ان در م‪$‬اده‬
‫‪ 1587‬همان منبع آمده است ‪:‬‬
‫بحکم ماده ‪ 79‬هرکس به اقرار خودش مواخذه می شود ولی اگر در قول خود کاذب ب‪$$‬ود در آن ص‪$$‬ورت ب‪$$‬رای‬
‫اقرار او مورد حکم باقی نمی ماند و انی عبارت است از اینکه هرگاه مستحق پیدا شود و دعوی شی را بکن‪$$‬د‬
‫که آن را کسی خریده باشد و در تصرف او می باشد و در وقت محاکمه همین ذوالید چ‪$$‬نین اق‪$$‬رار کن‪$$‬د ک‪$$‬ه این‬
‫شی مال فالن شخص بود که از او خریده ام و مس‪$$‬تحق دع‪$$‬وی خ‪$$‬ود را ث‪$$‬الت کن‪$$‬د و قاض‪$$‬ی ب‪$$‬ه آن حکم نماید‬
‫ذوالید باالی بایع رجوع می کند و ثمن مبیع را پس از او می ستاند اگر چه در وقت محاکم‪$$‬ه ک‪$$‬ه اق‪$$‬رار نم‪$$‬وده‬
‫باشد که شی مذکور مال بایع است و از دعوی مستحق منکر بوده است زیرا اقرار او ب‪$$‬ه حکم قاض‪$$‬ی تک‪$$‬ذیب‬
‫گردیده و محلی برای حکم باقی نماند پس مانع برای رجوع دیده نش‪$$‬د ‪ .‬ب‪$$‬رای توض‪$$‬یح بیش‪$$‬تر مطلب مثاله‪$$‬ای‬
‫عملی در آثار فقها و دانشمندان ذکر گردیده که از بعضی از آن ها یاد آوری می شود ‪:‬‬
‫‪ -1‬اگر مرهق به سی ‪ 12‬و مرهقه به سن ‪ 10‬سالگی نرسیده باشد اقرار آن ها مبنی بر بل‪$$‬وغ ص‪$$‬حت ن‪$$‬دارد‬
‫گرچه قیافه ظاهر احتمال این سن و سال را داشته باشد زیرا عالمه بلوغ صحت ندارد گرچه قیاف‪$‬ه ظ‪$‬اهر‬
‫احتمال این سن و سال را واداشته باش‪$$‬د زیرا عالم‪$$‬ه بل‪$$‬وغ ب‪$$‬ه این موع‪$$‬ود تب‪$$‬ارز نمی کن‪$$‬د وظاهرالح‪$$‬ال‬
‫مکذب آن می گردد ‪.‬‬
‫‪ -2‬شخص به دیگری اقرار می نماید که تاوان دست شما که من آن را بریده ام عبارت از ص‪$$‬د روپیه ب‪$$‬االی‬
‫من حق الزم االدا می باشد در حالی که هر دو دست مقر له جور و نابریده می باشد چنین اق‪$$‬رار ب‪$$‬ه مق‪$$‬ر‬
‫به یک عمل غیر واقعی موجب آن می گردد که از اقرار ش بر او چیزی الزم نمی گ‪$$‬ردد له‪$$‬ذا ظاهرالح‪$$‬ال‬
‫مکذب آن است وصحیح پنداشته نمی شود ‪.‬‬
‫‪ -3‬هر گاه شخصی برای یکی از ورثه به سهمی از میراث بیشتر از آن چه شریعت مقرر ک‪$$‬رده اق‪$$‬رار نماید‬
‫این اقرار به نظر فتوای علما باطل است زیرا اقرار به چ‪$‬نین س‪$$‬هم ب‪$‬ه یک وارث از نظ‪$$‬ر ش‪$$‬ریعت مح‪$$‬ال‬
‫است طور مثال شخص فوت می نماید و یک پس‪$$‬ر و یک دخ‪$‬تر از او وارث ش‪$‬رعی می مان‪$$‬د ودر نتیج‪$‬ه‬
‫پسرش به خواهر خود اقرار می کند که متروکه پدری میان من و نفر به نفقه می باشد و علی السویه آن‬
‫را ترکه می نمایند اقرار مذکور باطل است زیرا در فرایض هللا سهم زن نیم سهم مرد است ‪ .‬نه نصف کل‬
‫و نه مساوی به مرد بدین ترتیب وقتی اقرار را ظاهر الحال تک‪$‬ذیب نماید فاق‪$$‬د اعتب‪$‬ار می باش‪$‬د ام‪$$‬ا اگ‪$‬ر‬
‫مقربه از امر محال شرعی نبود و یا وجه توفیق وجود داشت مانند اق‪$$‬رار دین ب‪$$‬ه ص‪$$‬غیر در این ص‪$$‬ورت‬
‫‪1‬‬
‫اقرار وی استثنا ًء قابل پذیرش است‬

‫‪ -5‬باید شخصیت مقر معلوم باشد ‪:‬‬


‫دراین مودر گفته شده است که باید مقر معلو باشد بنا ًء اگر جماعتی یا دو نفر اق‪$$‬رار نماین‪$$‬د ک‪$$‬ه یکی از م‪$$‬ا م‪$$‬دیون‬
‫احمد می باشیم این نوع اقرار جهت مجهول بودن مقر اعتبار ندارد ‪.‬‬
‫محمد اتاسی شارح مجلة االحکام العدلیه ضمن شرح ماده ‪ 1578‬مجله عبارت کفایه را درم‪$$‬ورد ان‪$$‬واع جه‪$$‬الت در‬
‫اقرار و جهالت مقر چنین آورده است ‪ :‬باید دانست جهالتیک‪$‬ه تعل‪$$‬ق ب‪$‬ه اق‪$‬رار می داش‪$‬ته باش‪$‬د از س‪$‬ه وج‪$‬ه خ‪$‬الی‬
‫نیست چنانکه در کفایه آمده است یا جه‪$$‬الت در مقرل‪$$‬ه خواه‪$$‬د ب‪$$‬ود ک‪$$‬ه در این ص‪$$‬ورت م‪$$‬انع اق‪$$‬رار می گ‪$$‬ردد اگ‪$$‬ر‬
‫جهالت به طور فاحش باشد که مطلب ماده همین است یا جهالت در مقر خواهد بود و این هم مانع صحت اقرار می‬
‫گردد مثلیکه یک کس می گوید ش‪$‬ما را ب‪$‬االی یک تن از م‪$‬ا دو یف‪$$‬ر ه‪$‬زار روپیه طلب اس‪$‬ت زیرا مقتض‪$‬ی علیه‬
‫مجهول است به این ترتیب که جه‪$$‬الت در آن در مق‪$‬ر علیه می باش‪$$‬د زیرا او متعین اس‪$‬ت ک‪$$‬ه او عب‪$‬ارت از متکلم‬
‫بوده و گفته است بهتر این است که مثالی بیاورد و بگوید یک تن از یک جم‪$$‬اعت یا یک تن از ش‪$$‬ما دو نف‪$$‬ر را‬
‫باالی من هزار روپیه می باشد و نمی داند که کدام یک از ایش‪$$‬ان یا ک‪$$‬دام یک از این دو نف‪$$‬ر این ح‪$$‬رف را اق‪$$‬رار‬
‫نموده است ‪.‬‬
‫اتاسی این اعتراض را رد می کند و می گوید ‪:‬‬
‫جهالت به چهار قسم می باشد و ظاهرالمر این است که حکم هر دو جهالت یعنی جهالت مق‪$$‬ر و جه‪$$‬الت مق‪$$‬ر علیه‬
‫یک چیز است که عبارت از عدم صحت می باشد زیرا مقتضی علیه در هر دو مجهول است وممکن است که مرا د‬
‫به مقر در عبارت کفایه کسی باشد که مواخذ به اقرار خود باشد که مفهوم مذکور شامل هر دو صورت می گردد‪.‬‬
‫سپس می افزاید‪:‬‬
‫اگر مقر علیه مجهول باشد که بگوید ش‪$$‬ما را ب‪$$‬االی یکی از م‪$$‬ا ه‪$$‬زار روپیه ق‪$$‬رض می باش‪$$‬د ص‪$$‬حت ن‪$$‬دارد زیرا‬
‫مقتضی علیه مجهول است ‪.‬از انچه گفته آمد این نتیجه حاصل می شود که شخصیت مق‪$$‬ر باید معل‪$$‬وم باش‪$$‬د و اگ‪$$‬ر‬
‫یک جماعتی یا دو نفر اقرار نمایند که یکی از ما مدیون شخص می باشیم چ‪$‬ون این ن‪$‬وع اق‪$‬رار مش‪$‬کالت و ن‪$‬زاع‬
‫بعدی را درخصوص تعیین مقر بار می آورد و مجهول کامل و فاحش است اعتبار ندارد ‪.‬‬

‫‪ -5‬مقر باید اصیل یا وکیل باشد ‪:‬‬


‫قاعده کلی در اقرار اصل بودن مقر است زیرا اق‪$$‬رار همیش‪$$‬ه زیان اق‪$$‬رار کنن‪$$‬ده را درب‪$$‬ر دارد ‪ .‬چ‪$$‬ون ش‪$$‬خص‬
‫عاقل زیان خود را نمی خواهد پس هنگامی که خردمندی اقرار کرد بی گمان سخنش راست است و عهده اش‬
‫در برابر بر آنچه بدان اقرار کرده است مشغول از این رو یکی از خصوصیت هایی که ب‪$$‬ه ناچ‪$$‬ار باید باید در‬
‫اقرار کننده موجود باشد اصیل بودن اوست ‪.‬‬
‫این مفهوم از نص ماده ‪ 1001‬قانون مدنی که می گوید اقرار عب‪$‬ارت اس‪$$‬ت از اع‪$‬تراف حض‪$‬م نس‪$‬بت ب‪$‬ه ح‪$$‬ق‬
‫غیر بالی خودش در محکمه و به خصوص از اصطالح خودش در متن ماده مودر بحث و نیز از عبارت «مقر‬
‫به اقرار خود ملزم می باشد در ماده ‪ 1008‬همان قانون و باالخره از مدلول ماده ‪ 1010‬قانون یاد ش‪$$‬ده مب‪$$‬نی‬
‫بر اینکه ‪:‬‬
‫اقرار حجت قاصره است به مقر علی االخص از اصطالحات خودش ‪،‬خود و مقر به خ‪$$‬وبی آش‪$$‬کار اس‪$$‬ت ‪ .‬ام‪$$‬ا‬
‫قاعده باال مطلق نیست بلکه در برخی از موارد اقرار نه تنها به خود مقر بلک‪$$‬ه ب‪$$‬ه ق‪$$‬ائم مق‪$$‬ام ق‪$$‬انونی آن ن‪$$‬یز‬
‫مؤثر بوده می تواند ‪ .‬چنانکه ماده ‪ 280‬قانون اصول محاکمات مدنی مشعر است ‪:‬‬
‫اسناد رسمی در مورد مقر ‪ ،‬ورثه وقائم مقام آن قبل از دوران دعوی قابل اعتبار و دلیل الزام اس‪$$‬ت علی رغم‬
‫آن باید گفت که اصل در اقرار اصالت اقرار کننده است و تاثیز اق‪$$‬رار یک ش‪$$‬خص علیه ش‪$$‬خص دیگ‪$$‬ر خالف‬
‫اصل و نیازمند به مجوز قانونی است ‪.‬‬
‫‪ :‬اشخاصی که اقرار آن ها به جای شخص دیگر مطرح بحث می شود عبارتند از‬
‫وکیل قانونی ‪1-‬‬
‫نمایندگان قانونی محجوران ‪2-‬‬
‫مدیران و مسؤالن تصفیه امور ورشکسته گان ‪3-‬‬
‫نماینددگان اشخاص حقوقی ‪4-‬‬
‫‪ .2‬متولیان وقف ‪5-‬‬
‫‪1‬‬
‫ژوبل ‪ ،‬همان اثر ‪ ،‬صص‪1. 94-90‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬ژوبل‪ ،‬همان اثر ‪،‬صص‪.-101-100‬‬
‫‪ :‬وکیل قانونی ‪1-‬‬
‫الف – اقرار وکیل به اجرای معامالت در امور مدنی در حدود صالحیتی که از جانب مؤکل برایش تفویض شده‬
‫است دارای حجیت می باشد و مدار حکم و اعتبار قانونی است زیرا وکیل از ( صالحیت مفوضه خود) تجاوز کرده‬
‫‪ .‬نمی تواند‬
‫ب‪ -‬اقرار وکیل به خصومت در صورت داشتن صالحیت صریح از جانب مؤکل در حضور محکمه با صالحیت قابل‬
‫‪ .‬اعتباراست‬
‫اقرار نمایندگان قانونی محجوران ‪ :‬همان گونه که اقرار محجوران صحت ندارد اقرار اولیا و اوصیای آن ها ‪2-‬‬
‫اعم از ولی ‪،‬وصی ‪ ،‬قیم و امثال آن نیز بر علیه صغار صحیح نیست زیرا اقرار عبارت از اخبار حق به بقای حق‬
‫‪ .‬دیگر با الی خود شخص در محکمه می باشد و حجت قاصره است‬
‫در حاالت و شرایط خاص تصرفات اولیا واوصیا در حدود صالحیت مفوضه به استیذان و زیر نظر محکمه مجاز‬
‫‪ .‬پنداشته شده است‬
‫اقرار نمایندگان اشخاص حقوقی ‪:‬منظور از اشخاص حقوقی در این جا عبارتند از مؤسسات و سازمان های ‪3-‬‬
‫‪ .‬دو لتی و شاروالی ها ‪،‬شرکت های تجارتی ‪،‬سازمان ها و موسسات علمی ‪،‬ورز شی و فرهنگی‬
‫الف – از نظر حقوق مدنی افغانستان ‪ ،‬وثایق انتقال ملکیت دولتی طبق فرمان رئیس دولت از طرف وکیل با‬
‫‪ .‬لتوکیل آن صورت می گیرد و اقرار او در محدوده صالحیت اعتبار دارد‬
‫ب‪ -‬هرگاه شخصی از جانب یک شرکت تجارتی طبق صالحیت مندرج اساسنامه و یا اخباری که از جانب مجمع‬
‫عمومی آن شرکت ‪ ،‬کسب صالحیت نماید ‪،‬اقرار اودر امور مربوط ودر محدود ه وظایف و صالحیتی که برایش‬
‫‪ .‬داده شده است قابل اعتبار می باشد‬
‫ج‪-‬درمورد اقرار نمایندگان انجمن ها و مؤ سسات علمی ‪،‬ورزشی و فرهنگی عین قیودی که در مورد سایر‬
‫‪ .‬شخصیت های حقوقی تذکر یافت قابل رعایت می با شد‬
‫بنا ًءاگر در اقرار ساسنامه سازمان مربوط برای نماینده یا نمایندگان شخصیت حقوقی حق اقرار پیش بینی شده‬
‫‪ .‬باشد ‪،‬اقرار مذبور صحیح و علیه شخصیت حقوقی حجیت دارد‬
‫در غیر آن اقرار تنها هنگامی علیه اصل مؤثر دانسته می شود که مقر به از جمله امور وحقوقی باشد که در‬
‫‪ .‬دایره صالحیت و اختیار قانونی او واقع است‬
‫اقرار متولی موقوفه ‪ :‬هر گاه در وقف نامه برای متولی حق اقرار پیش بینی شده باشد اقرار متولی وقف ‪4-‬‬
‫‪ .‬حجت واال بی اثر است‬

‫ب ‪ :‬مقر له‬
‫مقرله به مثابه رکنی از ارکان اقرار کسی است که اقرار به نفع او صورت می گیرد‪.‬قانون مدنی افغانستان درمورد‬
‫تعریف این اصطالح ساکت است اما آن را در موارد مربوط به همین مفهوم طرف استعمال قرار داده است چنان‬
‫چه در ماده ‪ 1002‬حکم می نماید که ‪(:‬اقرار به قبول مقر له منوط نبوده ‪ ،‬مگر از طرف او رد شده می تواند اگر‬
‫بعضی از آن رد شود ‪ ،‬اقرار در باقی صحیح است ‪) .‬‬
‫ویا در ماده ‪ 1005‬می گوید که ‪(:‬اختالف مقر و مقرله در سبب اقرار ‪ ،‬مانع صحت آن نمی گردد )‬
‫از نظر دانشمندان و محققین ‪ ،‬مقرله همان مفهومی را در بر دارد که در باال تدکر یافت طور مثال مجلة االحکام‬
‫العدلیه در ماده ‪ 1572‬ضمن تعریف اقرار ‪ ،‬مقرله را چنین توصیف می نماید ‪ ( :‬آن که حق باالی او دارد مقرله‬
‫می گوید )‬
‫ترمینولوژی حقوق معنا ومفهوم مقرله را چنین توضیح می کند ‪ (:‬کسی که به نفع او اقرار صورت گرفته است )‬
‫‪1‬‬

‫رهنمایی معامالت در مورد تعریف اصطالح مقرله از رو ش مجلة االحکام العدلیه پیروی نموده و شبیه به آن‬
‫توضیحی دارد چنانکه می گوید ‪:‬‬
‫( اقرار عبارت از اخبار انسان است به حق دیگری بر ذمه خود که شخص اقرار کننده را مقر و شخص دیگری را‬
‫که برایش اقرار شده مقرله و حق مذکور را مقر به می گویند )‬
‫در سایر مؤلفات حقوقی مقرله چنین تعریف گردیده است ‪:‬‬
‫( مقرله کسی است که نتیجه اقرار به سود اوست و چون این نتیجه هرچه باشد برای شخص مذبور بی زیان است‬
‫‪ ،‬از این رو قانون گذار بر خالف آن چه در مورد افرار کننده گذشت ‪ ،‬درباره شرایط و خصوصیات مقرله سخت‬
‫گیری نکرده است ‪.‬‬

‫‪ .1‬دوکتور محمد جعفر جعفری لنگرودی ‪ ،‬همان اثر ‪ ،‬ص ‪679‬‬


‫از آن جایی که شرایط و اوصاف مقرله در قانون مدنی و قانون اصول محاکمات مدنی جمهوری اسالمی افغانستان‬
‫به تنهایی تذکر یافته است ‪ ،‬از این رو با مراجعه به احکام شریعت اسالم و به ویژه مجلة االحکام العدلیه مواردی‬
‫که در تکوین نتیجه اقرار به ارتباط مقرله مؤثر می باشد به طور ذیل یاد آوری می شود ‪:‬‬
‫‪ .1‬داشتن حق تملک‬
‫‪ .2‬به طور اجمال معلوم بودن‬
‫‪ .3‬رد وتکذیب اقرار توسط مقرله‬
‫‪1‬‬
‫‪ .4‬اختالف مقرله درسبب اقرار‬
‫‪ -1‬مقرله باید دارای حق تملک باشد ‪:‬‬
‫منظور از حق تملک آن است که مقرله بتواند مالک مال و یا حق موضوع اقرار گردد این حق با تولد آغاز و با‬
‫مرگ خاتمه می یابد ‪ .‬اما جنین ( حمل ) نیز ازنظر شریعت و قانون دارای حقوق دانسته شده است چنانچه فقره ‪2‬‬
‫ماده ‪ 36‬قانون مدنی افغانستان چنین تصریح نموده است ‪:‬‬
‫( جنین دارای حقوقی می باشد که قانون بر آن تصریح نموده است )‬
‫بنابراین باید گفت که ‪:‬‬
‫انسان زنده گذشته از وضع و موقع خویش از حقوق مدنی من جمله حق تملک متمتع است و در نتیجه اقرار به‬
‫سود یک انسان ‪ ،‬خواه مقرله کبیر باشد یا صغیر ‪ ،‬عاقل باشد یا دیوانه ‪ ،‬رشید باشد یا سفیه ‪ ،‬ورشکسته باشد و‬
‫یا نه ویا به عبارت بهتر برای به کاربستن حقوق قانونی خویش اهلیت استیفاء داشته باشد یا نداشته باشد ‪،‬‬
‫درصورت صحت سایر ارکان اقرار ‪ ،‬معتبر و به زیان اقرار کننده حجیت دارد ‪.‬‬
‫اقرار به صغیر‪،‬رضیع ‪ ،‬و جنین‬
‫در شروط مربوط به مقر اصل عمده این بود که اقرار شخص فاقد عفل وبلوغ به هیچ صورت صحت پنداشته‬
‫نمیشد ‪ ،‬اما این مسأله در شروط مقرله عکس آن است زیرا ‪ ،‬صغیر‪ ،‬رضیع و جنین از نظر قانون دارای حق‬
‫تملک می باشند ‪.‬‬
‫این موضوع در ماده ‪ 1574‬مجلة االحکام العدلیه به عبارت ذیل بیان شده است ‪:‬‬
‫( شرط نیست که مقرله عاقل باشد بنابر آن اگر کسی برای صغیر اقرار به مال نمود ‪ ،‬اقرار مذکور صحت دارد و‬
‫مکلف است به موجب اقرار خود مال مذکور را به صغیر بدهد )‬
‫اگر مقر مذکور راجع به همان مال که برای صغیر اقرار نموده است ‪ ،‬به دیگران اقرار نماید ‪ ،‬صحت ندارد و اگر‬
‫مقرله شیر خوار باشد چیزی که به آن برای او اقرار شده در ملک طفل شیر خوار در می آید گر چه مقر سبب‬
‫غیر مناسب به شأن صغیر را نیز ذکر کرده باشد مثالً گفته باشد که صغیر شیر خوار به من قرض داده باالی من‬
‫چیزی را فروخته و از درک آن باالیم این قدر روپیه قرض دارد ‪ ،‬زیرا او اقرار به قرض روی سبب نموده است‬
‫ولو که سبب مذکور ثابت هم نشود ‪.‬‬
‫و اگر مقرله عبارت از حمل( جنین ) باشد برای قول مقر سه حالت وجود دارد ‪:‬‬
‫یکی اینکه مقر چنان سببی برای صحت اقرار تذکر دهد که به شأن جنین مناسب باشد مثالً اقرار نماید که این‬
‫جنین باالی من از درک سهم ارث و یا وصیت پدرش این قدر روپیه دین دارد که مثال سوم برای این صورت‬
‫وجود ندارد ‪ ،‬در این حالت اقرار مقر به اتفاق مذاهب صحت دارد ‪.‬‬
‫دوم اینکه در ضمن اقرار به جنین سبب را مبهم گذاشته و سکوت نماید ‪ ،‬در این صورت به نزد امام ابویوسف‬
‫اقرار او جایز نیست و در نظر او صورت سوم به آن می ماند که برای جنین اقرار نموده ولی سبب را آن طور‬
‫بیان کرده که به شأن او مناسب نیست به نزد امام محمد اقرار او جایز است و به سبب مناسب به شأن جنین حمل‬
‫می گردد ‪.‬‬
‫به ارتباط اقرار برای حمل نکات ذیل قابل تذکر بوده و مستلزم بررسی است ‪:‬‬
‫یکی اینکه هرگاه حمل پس از تولد در گذشت ‪ ،‬تکلیف مقربه چیست و دیگر اینکه اگر حمل متعدد بود مقر به‬
‫میان انان چگونه بخش خواهد شد ؟‬
‫درمورد مسأله نخست پاسخ این است که مفربه از آن وارث و یا وارثان نوزاد خواهد بود ‪.‬‬
‫در مودر مسأله دوم می گوییم که اگر نوزادان از یک جنس باشند ؛ مورد اقرار به طور برابر میان آنان تقسیم می‬
‫شود ‪ .‬و هرگاه نوزادان مختلف الجنس باشند درصورتی که اقرار در قالب وصیت ریخته شده باشد به طور‬
‫یکسان و هر گاه سبب اقرار ارث باشد مانند ارث میان آنان بخش خواهد شد ‪ .‬اگر نوزادان تنها یکی زنده و‬
‫دیگری یا بقیه مرده به دنیا آیند همه مقربه به نوزاد زنده تعلق می گیرد ‪.‬‬
‫هرگاه حمل مرده متولد شود اگر سبب اقرار ارث باشد مقربه به مورث وی و در صورتی که سبب اقرار وصیت‬
‫باشد به موصی یا ورثه آن تعلق پیدا می کند ‪.‬‬
‫اقرار برای متوفی‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬محمد عثمان ژوبل ‪ ،‬همان اثر ‪ ،‬صص ‪124 -123‬‬
‫اقرار برای متوفی صحت دارد ‪ ،‬زیرا اقرار به نفع او نه تنها در باره ورثه اش مؤثر است ‪ ،‬بلکه برای داینین‬
‫متوفی نیز دارای حجیت می باشد ‪.‬‬
‫اقرار برای اشخاص حقوقی ‪:‬‬
‫اقرار برای اشخاص حقوقی صحیح دانسته شده است زیرا همان گونه که اشخاص حقوقی حق دارند که با‬
‫اشخاص حقیقی روابط قانونی برقرار کنند و در دعاوی مدنی به عنوان مدعی و مدعی علیه شرکت جسته و‬
‫دخالت نمایند و درموقع ضرورت به نفع غیر اقرار به عمل آرند ‪ ،‬همان طور حق و اهلیت دارند که در برابر‬
‫‪1‬‬
‫غیر ‪ ،‬اعم از شخصیت های واقعی یا حقوقی مقرله واقع شوند‬
‫‪ -2‬مقرله باید ولو به طور اجمال معلوم باشد ‪:‬‬
‫اقرار به حیث یکی از دالیل الزام و اثبات دعوی ‪ ،‬زمانی می تواند مثبت حق قرار گیرد که ادعای مدعی‬
‫را به اثبات رسانده بتواند و آن عبارت از قراری است که مقرله آن معلوم باشد و در صورتی که مقر له به کلی‬
‫مجهول باشد ‪ ،‬نمی تواند دلیل بر ادعای مدعی قرار گیرد‪.‬‬
‫مثالً هرگاه کسی در دعوی که اقامه میکند مدعی مالکیت فرشی شود که درتصرف مدعی علیه باشد و‬
‫آن را ازاو بخواهد مدعی چنانچه اقرار کند که فرش نزدپدر او امانت بوده است و او فوت کرده واو نمیداند مال‬
‫کیست‪،‬اقرارمزبور نمیتواند مالکیت مدعی را اثبات کند زیرا ممکن است فرش از آن شخص ثالث باشد و نبودن‬
‫مدعی دیگری غیر از مدعی نمیتواند قرینهءمالکیت او گردد ‪ .‬اما اگر کسی به ظرفیت متصرف کتاب خطی ‪ ،‬به‬
‫عنوان مالکیت اقامه دعوی کند و آن را بخواهد و دیگری به عنوان شخص ثالث وارد دعوی شود واو نیز دعوی‬
‫مالکیت نماید و مطالبه تسلیم آن را نماید و متصرف اقرار نماید که کتاب را غصبا ً متصرف شده است و از آن‬
‫یکی از آن دو نفر است و نمی داند متعلق به کدام یک می باشد ‪ ،‬اقرار مذکور بر علیه مدعی معتبر است زیرا‬
‫به کلی مجهول نمی باشد و محکمه باید رسیدگی به اختالف بین مدعی و شخص ثالث بنماید و کسی که مالک‬
‫تشخیص داده شود حکم به نفع او صادر نماید ‪.‬‬
‫در مورد معلوم بودن مقرله یا عکس آن قانون مدنی افغانستان تصریحی ندارد اما از نظر حقوق اسالم‬
‫‪2‬‬
‫قاعده این است که مقرله باید ولو به طور اجمال معلوم باشد‪.‬‬

‫‪ -3‬قبول اقرار توسط مقرله‪:‬‬


‫قانون مدنی افغانستان در ماده ‪ 1002‬چنین تصریح نموده است ‪ :‬اقرار به قبول مقرله منوط نبوده مگر از طرف‬
‫او رد شده می تواند ‪ ،‬اگر بعضی از آن رد شود اقرار در باقی صحیح است ‪.‬‬
‫درماده باال دو بخش مطرح است ‪ :‬یکی اینکه اقرار به قبول مقرله منوط نبوده و دیگر اینکه اگر مقرله‬
‫بعضی از آن را رد نماید ‪ ،‬اقرار در باقی صحیح است که اینک درباره هر یک تماس مختصر گرفته می شود ‪.‬‬
‫در صحت اقرار قبول مقرله شرط نیست ‪:‬‬
‫اصل در اقرار این است که در صحت اقرار قبول مقرله شرط نیست زیرا تأثیر اقرار به اعتبار آن است‬
‫که شخص عاقل و مختار خبری نمیدهد که به زیان او و نفع دیگری باشد ‪ ،‬مگر آن که آن گفتار صحیح باشد ‪،‬‬
‫بنابر این عدم تصدیق مقرله هیچ گونه تأثیری در اعتبار اقرار ندارد ‪.‬‬
‫این است که هرگاه کسی اقرار به مدیونیت خود به نفع غیر نماید ‪،‬کشف می گردد که غیر دارای حق‬
‫مذبور می باشد ‪ ،‬ولی هرگاه غیر آن را تکذیب نماید یعنی خود را ذیحق نداند اقرار مذبور نسبت به او اثری ندارد‬
‫‪ ،‬زیرا تکذیب کننده با توجه به آثار گفتار خود از عدم وجود حق خبر داده است و شخص عاقل در صورتی که‬
‫امری را مطابق با واقعیت نداند هیچ زمان به زیان خود اقرار نمی کند ‪.‬‬
‫تحقق مطلب فوق از دالیل ذیل به خوبی آشکار است ‪:‬‬
‫نخست اینکه اقرار با قطع نظر از جنبه اخباری آن مانند ایقاعات ؛ عمل حقوقی یک طرفه ای است که‬
‫نیازی به قبول طرف ندارد ‪.‬‬
‫ثانیا ً بر حسب ماده ‪ 1001‬قانون مدنی افغانستان اقرارعبارت است از اعتراف خصم نسبت به حق غیر‬
‫باالی خودش در محکمه لذا اقرار انشاء و ایجاد حق جدید نبوده بلکه اخبار از حق غیر است و بر طبق ماده‬
‫‪ 1010‬همان قانون اقرار حجت قاصره بر مقر است از اینرو اقرار به طور مطلق علیه مقر الزام کننده تلقی می‬
‫شود و باید پذیرفت که یک اقرار وقتی به طور صحیح صورت گرفت دلیلی تام وتمام و دارای قدرت و اعتبار است‬
‫‪.‬‬
‫ودر نتیجه تصدیق یا تکذیب وقبول یا رد مقرله در اصل آن مؤثر نیست ‪.‬‬
‫اگر مقرله قسمتی از اقرار را رد نماید اقرار در متباقی صحیح است ‪:‬‬
‫مبرهن است که اقرار برای اقرار کننده همیشه متضمن ضرر و ب‪$‬رای مقرل‪$‬ه دارای فایده اس‪$‬ت بن‪$‬ابراین‬
‫اگر ما اقرار را صرفا ً از این حیث و یا قطع نظر ازاختالفاتی که بین اقرار و هبه وجود دارد ‪ ،‬به هبه تشبیه کنیم و‬
‫‪1‬‬
‫‪ .‬ژوبل ‪ ،‬همان اثر ‪ ،‬صص ‪133 -126‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .‬امامی ‪ ،‬همان اثر ‪ ،‬صص ‪35 -34‬‬
‫سپس در نظر گیریم که تکذیب مقرله نسبت به اقرار درحکم رد هبه از جانب متهب است ‪ ،‬به عالوه توج‪$$‬ه نم‪$$‬اییم‬
‫که اجبار متهب به قبول مال موهوب درست نیست زیرا با اص‪$$‬ل آزادی اراده مناف‪$$‬ات دارد ‪ ،‬طبع‪$‬ا ً باید بپ‪$$‬ذیریم ک‪$$‬ه‬
‫اجبار مقرله به قبول مقربه یعنی تأثیر ندادن تکذیب مشارالیه ‪ ،‬کار غیر منطقی است ‪.‬‬
‫بنابر آن محققین می گویند که ‪ :‬یک اقرار پس از آن که به درستی از جانب اقرار کننده صادر شد ‪ ،‬قط‪$$‬ع‬
‫نظر از تصدیق یا تکذیب مقرله ‪ ،‬از لحاظ قانونی درست و معتبر است ‪ .‬النهایه هر گاه مقرله مدلول آن را تک‪$$‬ذیب‬
‫کند اقرار صادر در حق او تأثیر نخواهد داشت ومورد اقرار از آن وی نخواهد شد ‪ .‬به عبارت دیگ‪$$‬ر باید گفت ک‪$$‬ه‬
‫عدم تکذیب مقرله نسبت به مقربه به طور کلی شرایط درستی و نفوذ اقرار نیست ‪ ،‬بلکه شرط تملک مقرله نسبت‬
‫به مورد اقرار می باشد وبس ‪.‬‬
‫با وجود این باید توجه داشت که اصل اخیر در حقوق کش‪$$‬ورهای لبن‪$$‬ان ‪ ،‬س‪$$‬وریه‪ ،‬مص‪$$‬ر و ع‪$$‬راق م‪$$‬ورد‬
‫قبول نیست ‪ .‬زیرا قانون گذاران و حقوق دانان کشورهای ن‪$‬امبرده ب‪$‬ا آن ک‪$‬ه اق‪$‬رار را بی نیاز از تص‪$$‬دیق و قب‪$$‬ول‬
‫مقرله دانسته اند ‪ .‬مع ذالک تکذیب مقرله را موجب بطالن اقرار دانسته اند ‪.‬‬
‫رد تکذیب مقرله را در دو حالت می توان به مطالعه گرفت یکی قب‪$$‬و ل بع‪$$‬د از رد آن و دیگ‪$$‬ری رد اق‪$$‬رار‬
‫بعد از تصدیق و قبول آن ‪.‬‬

‫‪ -1‬قبول اقرار بعد از رد و تکذیب آن ‪:‬‬


‫دراین جا این سوال مطرح است که اگر مقرله اقرار را پس از تکذیب تصدیق کرد تکلیف چیست ؟‬
‫این مسأله در حقوق کشورهای لبنان ‪ ،‬مصروغیر آن ک‪$‬ه در ب‪$‬اال از آن ه‪$‬ا ن‪$‬ام گرفت‪$‬ه ش‪$‬د مط‪$‬رح نیس‪$‬ت‬
‫زیرا وقتی در حقوق کشوری تکذیب مقرله باعث بطالن اق‪$$‬رار اعالم ش‪$$‬د ‪ ،‬بع‪$$‬د از تک‪$$‬ذیب مقرل‪$$‬ه اق‪$$‬رار ب‪$$‬اقی نمی‬
‫ماند تا فرض تأثیر تصدیق بعدی و قابل گفتگو باشد ‪.‬‬
‫از نظر حقوق دانان ایران وقتی مقرله بعد از تکذیب مورد اقرار را تص‪$$‬دیق نم‪$$‬ود م‪$$‬انع رف‪$$‬ع می ش‪$$‬ود و‬
‫اقرار چنان که گویی اساسا ً مورد تکذیب مقرله واقع نشده است درباره او حکومت پیدا می کند ‪.‬‬
‫قانون مدنی افغانستان در مورد اینکه قبول قبل یا بعد از رد آن صورت گیرد تصریحی ن‪$$‬دارد و دو م‪$$‬ورد‬
‫رجوع مقرله از رد اقرار تماس نگرفته است ‪ .‬صرف همین قدر می گوید ک‪$‬ه اگ‪$‬ر بعض‪$‬ی از آن رد ش‪$‬ود اق‪$‬رار در‬
‫باقی صحیح است بنا ًء اگر محکمه به چنین حالتی برخوردنمایدکه مقرله بعضی یا کل اقرار مقر را قبل از قب‪$$‬ول یا‬
‫بعد از آن رد کند و سپس از قول خود رجوع به عمل آورد اظه‪$‬ار قب‪$‬ول نماید ‪ ،‬در این ص‪$‬ورت مط‪$‬ابق حکم م‪$‬اده‬
‫‪ 112‬قانون اساسی مصوب ‪ 1366‬موضوع را طبق احکام شریعت اسالم به نحوی حل و فصل می نماید که عدالت‬
‫را به بهترین وجه ممکن تأمین نماید ‪.‬‬
‫‪ -2‬رد اقرار بعد از قبول آن ‪:‬‬
‫مسأله دیگر در زمینه این است که اگر مقرله نخست اقرار را تصدیق و سپس تک‪$‬ذیب ک‪$‬رد ‪ ،‬چ‪$‬ه نت‪$‬ایجی‬
‫را در قبال دارد ‪.‬‬
‫در این زمینه نظریات مختلف وجود دارد‪ .‬برخی میگویند ‪:‬اقرار دلیلی است قایم بذات وتص‪$$‬دیق وتک‪$$‬ذیب‬
‫مقرله ماهیتا ً در آن بی اثر است‪ .‬بنابر این هم‪$$‬ان گون‪$$‬ه ک‪$$‬ه مقرل‪$$‬ه می توانس‪$$‬ت اق‪$$‬رار را تک‪$$‬ذیب کن‪$$‬د ب‪$$‬ا توج‪$$‬ه ب‪$$‬ه‬
‫تأثیری تصدیق در ماهیت اقرار ‪ ،‬باید بعد از تصدیق هم بتواند مورد اقرار را تکذیب نماید ‪.‬‬
‫عده ای دیگر به این نظراند که ‪ :‬مقرله تا آن گاه که اقرار را تصدیق نکرده است بر صالحیت مس‪$$‬جل در‬
‫قانون مدنی افغانستان حق دارد که با تکذیب اقرار ‪ ،‬اثر اق‪$$‬رار را از خ‪$$‬ود دور س‪$$‬ازد ام‪$$‬ا وق‪$$‬تی تص‪$$‬دیق ک‪$$‬رد ح‪$$‬ق‬
‫نخواهد داشت در مقام تکذیب بر آید ‪ .‬استدال ل گروه اخیر قرار ذیل است ‪:‬‬
‫الف‪ -‬وقتی مقنن مگوید « اگر مقرله مفاد اقرار را تکذیب نماید اقرار مزبور در حق او بی اثر است ‪.‬‬
‫مفهوم مخالفت آن این است که اگر مقرله مفاد اقرار تصدیق کرد اقرار درباره او مؤثر خواهد بود‪.‬‬
‫ب‪ -‬ارزش و اعتبار قول یکی از مبانی اساسی در حقوق مدنی است و این مبنا اقتضا دارد که وقتی کسی‬
‫مطلبی را بیان داشت نتایج حاصل از بیان خود را نیز متحمل شود‪.‬‬
‫ج‪ -‬انصاف و عدالت حکم می کند همانطور که اقرار کننده بر طبق ماده ‪ 2175‬ق‪$$‬انون م‪$$‬دنی ایران ( ه‪$$‬ر‬
‫کس اقرار به حقی برای غیر کند ملزم به اقرار خود خواهد بود ) ملزم به تحمل نتیجه زیان بخش خ‪$$‬ویش اس‪$$‬ت ‪،‬‬
‫همان گونه هم مقرله در صورت تصدیق اقرار به نتیجه تصدیق خویش مأخوذ باشد ‪ .‬ق‪$$‬انون م‪$$‬دنی افغانس‪$$‬تان ن‪$$‬یز‬
‫عین حکم را در بر دارد و برطبق حکم ماده ‪ 1008‬قانون مدنی افغانستان مقرله به اقرار خود ملزم می باشد و به‬
‫موجب حکم ماده ‪ 1010‬اقرار حجت قاصره است بر مقر ‪.‬‬
‫بنابر آن طرح موضوع را در حقوق مدنی افغانستان نیز می توان بر طبق نظریات گروه اخیرالذکر که در‬
‫باال از آن گذارش یافت ‪ ،‬قیاس کرد ‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫البته تشخیص حاالت تناقض در بیان و موارد توفیق میان دو کالم از صالحیت محکمه ذیصالح است‬
‫‪ -4‬اختالف مقرله در سبب اقرار ‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫ژوبل ‪ ،‬همان اثر ‪ ،‬صص ‪1 . 156 -150‬‬
‫قانون مدنی افغانستان درماده ‪ 1008‬حکم می نماید که (اختالف مقر و مقرله در سبب اقرار مانع ص‪$$‬حت‬
‫آن نمی گردد ‪).‬‬
‫این ماده اصل کلی را تصریح می کند و در مورد جزئیات و اشکال مختلف آن تماس نمی گ‪$$‬یرد از این رو‬
‫به مجلة االحکام العدلیه و شرح آن مراجعه می شود ‪.‬‬
‫مجلة االحکام العدلیه در ماده ‪ 1581‬چنین می گوید ‪:‬‬
‫اگر مقر و مقرله بر سبب اقرار با مختلف شدند ‪،‬اختالف هر دو م‪$$‬انع ص‪$‬حت اق‪$$‬رار نمی گ‪$$‬ردد ‪ .‬ب‪$‬ه ط‪$$‬ور‬
‫مثال کسی باالی کسی دعوای قرض ‪ 1000‬روپیه رانمود و مدعی علیه اقرار کرد که ‪ 1000‬روپیه دین شما باالی‬
‫من از درک ثمن بیع می باشد پس این اختالف هر دو مانع صحت اقرار نمی گردد ‪.‬‬
‫در صورت اختالف مقر و مقرله اتاسی معتقد بر این اس‪$$‬ت ک‪$‬ه این اختالف م‪$‬انع ص‪$‬حت اق‪$‬رار نمی گ‪$‬ردد‬
‫بلکه مقربه ثابت می گردد و سبب باطل می شود ‪ .‬زیرا سبب چیزی است که در آن اختالف مقر و مقرله واقع شده‬
‫وقتی که باطل گردد چنان می نماید که هیچ وجود نداشته است ولی ه‪$$‬ر چ‪$‬ه موض‪$‬وع اق‪$‬رار ب‪$‬ه م‪$$‬ال مطل‪$$‬ق ‪ ،‬غ‪$‬یر‬
‫مقید بالسبب می باشد حکم آن مقبولیت مذکور است زیرا قیمت او به ذکر سبب محتاج نیست ‪.‬‬

‫ج – مقر به‬
‫رکن سوم اقرار را مقربه گویند طبق تعریفی که ترمینولوژی حق‪$$‬وق در این زمین‪$$‬ه ب‪$$‬ه عم‪$$‬ل آورده اس‪$$‬ت‬
‫‪1‬‬
‫مقربه مورد اقرار را گویند مثالً در اقرار به دین ‪ ،‬دین را مقربه گویند‬
‫به عبارت دیگر هر چیز که بتواند موضوع دعوایی قرار گیرد می تواند موض‪$$‬وع اق‪$$‬رار یا در اص‪$$‬طالح‬
‫حقوقی مقربه واقع شود ‪.‬‬
‫در جای دیگر مقربه یا مورد اقرار چنین تعریف شده است ‪:‬‬
‫(مقربه عبارت از حقی است که مقر ‪ ،‬اخبار به وج‪$$‬ود آن ب‪$$‬رای غ‪$$‬یر ب‪$$‬ر ض‪$‬رر خ‪$$‬ود می نماید اق‪$$‬رار ب‪$‬ه‬
‫وجود حق برای غیر ‪ ،‬گاه مستقیم است چنانکه کسی صریحا ً دع‪$$‬وای م‪$$‬دعی را ب‪$$‬ه وج‪$$‬ود حقی ب‪$$‬رای او ب‪$$‬ه زیان‬
‫خود تصدیق کند ‪ ،‬و گاه دیگر غیر مستقیم است چنانکه کسی امری را که علت پیدایش حق ویا مالزمه با پیدایش‬
‫حق دارد تصدیق بنماید مانند آن که کسی از دیگری مطالبه قیمت سگ ش‪$‬کاری بنماید ب‪$‬ه عن‪$‬وان آن ک‪$‬ه او آن را‬
‫در سرک زیر موتر گرفته است و مدعی علیه کشتن سگ را به وسیله موتر خود تصدیق کند ‪) .‬‬
‫مقربه به انواع و اشکال مختل‪$$‬ف وج‪$$‬ود دارد از جمل‪$$‬ه ممکن اس‪$$‬ت م‪$$‬ال منق‪$$‬ول و غ‪$$‬یر منق‪$$‬ول ‪ ،‬دین ‪،‬‬
‫منفعت ‪ ،‬خسارات ناشی از ضمان قهری و جرم ‪ ،‬خویشاوندی و حقوق ارتفاقی و انتفاعی و حق شفع و تص‪$$‬رف‬
‫عدوانی و مزاحمت و ممانعت ازحق‪ ،‬تعهدات و خیارات و شروط و چیزهایی که ارزش معیین ندارد ومانن‪$$‬د آنه‪$$‬ا‬
‫‪2‬‬
‫باشد ‪.‬‬
‫قسمت دوم – اقرار به حق‪:‬‬
‫هر گاه مقربه حقی باشد ‪ ،‬اقرار وقتی صحیح می گردد که شرایط و خصوصیات ذیل تحقق پذیرد ‪:‬‬
‫‪ -1‬فعلیت مقربه‬
‫‪ -2‬مالیت یا منفعت عقالیی مقربه‬
‫‪ -3‬مقربه به زیان شخص ثالث نباشد‬
‫‪ -4‬امکان عقلی و عادی مقربه‬
‫‪ -5‬عدم مغایرت مقربه با قوانین ‪ ،‬نظم عمومی و اخالق‬
‫‪ -6‬مقربه در وقت اقرار معلوم باشد‬

‫‪ -1‬فعلیت مقربه ‪:‬‬


‫فعلیت مقربه ب‪$$‬ه این مفه‪$$‬وم اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه آن چ‪$$‬ه ب‪$$‬دان اق‪$$‬رار ص‪$$‬ورت می گ‪$$‬یرد موج‪$$‬ود و متحق‪$$‬ق باش‪$$‬د ن‪$$‬ه‬
‫معدوم ‪.‬‬
‫این موض‪$‬وع از ص‪$‬راحت م‪$‬اده ‪ 1001‬ق‪$‬انون م‪$‬دنی افغانس‪$‬تان مب‪$‬نی ب‪$‬ر اینک‪$‬ه ‪ :‬اق‪$‬رار عب‪$‬ارت اس‪$‬ت از‬
‫اعتراف خصم نسبت به حق غیر ‪ ،‬باالی خودش در محکمه ‪ .‬و از فحوای ماده ‪ 273‬همان قانون به عب‪$$‬ارت اق‪$$‬رار‬
‫عبارت از اخبار به امری است که در محکمه که بقای حق طرف دعوا و یا حالتی را علیه مق‪$$‬ر ث‪$$‬ابت نماید ‪ .‬و از‬
‫تحقیقی که حقوق دانان پیرامون اقرار و جوانب مختلف آن به عمل آورده اند به خوبی آشکار است ‪.‬‬
‫زیرا وقتی که در نظر گیریم که دریک حق غیر موجود تضرر اقرار کننده و انتفاع مقرله متحقق نیست و‬
‫توجه نماییم تأخیر پیدایش حق موضوع اقرار بر تاریخ صدور اقرار ‪ ،‬منحل به جنبه اخب‪$$‬اریت اظه‪$$‬ار و ب‪$$‬ا قط‪$$‬ع و‬
‫جزم در اخبار ناسازگار است ‪ ،‬خود ب‪$‬ه خ‪$$‬ود نتیج‪$$‬ه می گ‪$$‬یریم ک‪$$‬ه اق‪$$‬رار ب‪$$‬ه حقی ک‪$$‬ه فعلیت ن‪$‬دارد یع‪$$‬نی حاض‪$$‬ر و‬
‫موجود نیست و تحقق نمی پذیرد درست نیست ‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫لنگرودی ‪ ،‬همان اثر‪ ،‬ص‪1- 679‬‬
‫‪2‬‬
‫امامی ‪ ،‬همان اثر ص‪- 35‬‬
‫بنابر آن هر گاه وارث نسبت به حق‪$‬وق احتم‪$‬الی خ‪$‬ود در ام‪$‬والی ک‪$‬ه پس از م‪$‬رگ غ‪$‬یر ب‪$‬ر ج‪$‬ای خواه‪$‬د‬
‫ماند ‪ ،‬اقراربه عمل آورد یا اگر کسی اقرار کند که نتایج که سه سال بعد از حیوان متعلق به او حاص‪$‬ل می ش‪$‬ود از‬
‫آن فالن است ‪ ،‬اقرار های مذبور به علت عدم فعلیت حق موضوع اقرار باطل خواهد بود ‪.‬‬
‫در مثال دیگر ‪ :‬اگر شخصی بگوید که میوه ای ک‪$‬ه از ب‪$‬اغ من در آین‪$‬ده حاص‪$‬ل خواه‪$‬د ش‪$‬د ملکیت احم‪$‬د‬
‫است این نوع اقرار صحیح نیست زیرا مقربه در وقت اق‪$$‬رار مجه‪$$‬ول اس‪$$‬ت ام‪$$‬ا اگ‪$$‬ر مقرب‪$$‬ه در وقت اق‪$$‬رار محتم‪$$‬ل‬
‫الوجود باشد اقرار مذکور صحت دارد مثالً شخصی بگوید ‪ :‬چ‪$$‬یزی ک‪$$‬ه در بطن این حیوان اس‪$$‬ت از فالن اس‪$$‬ت در‬
‫صورتی که حیوان مذکور در مدت حمل بعد از اقرار والدت نماید چوچه آن ملکیت مقرله شناخته می شود ‪.‬‬

‫‪ -2‬مالیت یا منفعت مقربه ‪:‬‬


‫کلیه حقوق دانان ضمن تحقیق در موضوع تصریح نموده اند هدف ازمالیت مقربه این است که ‪ :‬هر گ‪$$‬اه‬
‫مورد اقرار (مقربه ) از مصادیق مال باشد ‪ ،‬اعم از عین یا دین بت‪$‬وان ب‪$‬رای آن از نظ‪$‬ر تج‪$‬ارتی ارزش یا به‪$‬ایی‬
‫قایل شد ‪ .‬خواه بهای آن هنگفت یا قابل مالحظه باشدو خواه کم یا ناچیز و مقص‪$$‬ود از منفعت مقرب‪$$‬ه این اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه‬
‫برای مقربه بتوان سود و فایده ای تصور نمود ‪.‬‬
‫دکتور فتیح هللا دولت شاهی حقوق دان کشور ایران در مورد چنین ابراز نظر می کند‪:‬‬
‫با این هم الزم نیست مقربه برای همگان دارای ارزش یا منفعت عقالیی باشد تا بتوان اقرار مبتنی بر آن‬
‫را صحیح دانست بلکه همین اندازه که مقربه برای مقرله خصوصیت های ب‪$$‬اال را داش‪$$‬ته باش‪$$‬د ک‪$$‬افی اس‪$$‬ت ‪ .‬زیرا‬
‫همین گونه که میدانیم ارزش و منفعت امری نسبی است ‪ ،‬چنانکه اس‪$‬کلیت انس‪$‬انها یا ج‪$‬انوران م‪$‬رده عرف‪$‬ا ً فاق‪$‬د‬
‫ارزش ومنفعت است لیکن هر گاه اسکلیتی به یک انسان یا جانور ما قبل تاریخ تعلق داشته باشد و مقرل‪$$‬ه زیس‪$$‬ت‬
‫شناس باشد ‪ ،‬بی گمان چنین شی خواهد توانست که مقربه واقع شود از این رو گروهی از حق‪$$‬وق دان‪$$‬ان از جمل‪$$‬ه‬
‫محمد پناهی ‪ ،‬عبدالباقی االیوبی و جالل ب‪$‬اقی ب‪$‬ه ج‪$‬ای ش‪$‬رط م‪$‬الیت و منفعت عقالیی مقرب‪$‬ه ‪ ،‬م‪$‬ؤثر ب‪$‬ودن آن را‬
‫‪1‬‬
‫درباره مقرله شرط درستی اقرار قرار داده اند ‪.‬‬
‫‪ – 3‬مقربه نباید به زیان شخص ثالث باشد ‪:‬‬
‫چون اقرار در واقع عبارت از اخبار به حقی است برای غیر به ضرر خود بنابر آن هرگاه مورد اقرار ب‪$$‬ه‬
‫زیان شخص ثالث باشد از موضوع اقرار خارج است و نمی تواند دلیل برای مقرله قرار گیر د‪.‬‬
‫از همین جا است که اقرار م‪$$‬دعی افالس و ورشکس‪$$‬تگی نس‪$$‬بت ب‪$$‬ه دارایی خ‪$$‬ود ت‪$$‬ا آن ج‪$$‬ایی ک‪$$‬ه م‪$$‬وجب‬
‫اضرار طلب کاران می گردد بالاثر خواهد بود ولی نسبت به آن چه بر ضرر مق‪$‬ر اس‪$‬ت معت‪$‬بر می باش‪$‬د ‪ .‬بن‪$‬ابراین‬
‫هرگاه مدعی افالس و ورشکستگی در مقابل دعوای کسی بر او با آن که فالن فرش نزد او امانت بوده است اقرار‬
‫به صحت ادعای او نماید اعتبار این اقرار برای مقرله متوقف بر دعوی افالس و ورشکس‪$$‬تگی او می باش‪$$‬د یع‪$$‬نی‬
‫چنانچه دعوی افالس و ورشکستگی رد شود ‪ ،‬اقرار او معتبر است چون زیانی به کس‪$$‬ی وارد نمی آورد و اال ه‪$$‬ر‬
‫گاه دعوی افالس و ورشکستگی او پذیرفته شود ‪ ،‬در صورتی آن اقرار معتبر خواه‪$$‬د ب‪$$‬ود ک‪$$‬ه پس از اداء دین از‬
‫فروش اموال دیگر مدعی افالس و ورشکستگی آن فرش باقی مانده باشد ‪.‬‬
‫از بحثی که در باال گذشت این نتیجه بدست می آید که باید مقربه ملکیت اقرار کننده باش‪$$‬د و اق‪$$‬رار او ب‪$$‬ه‬
‫هیچ وجه به زیان شخص ثالث نباشد در غیر آن بالاثر است ‪.‬‬

‫‪ – 4‬امکان عقلی و عادی مقربه ‪:‬‬


‫قاعدتا ً اقراری صحیح می باشد که مقربه موافق به عق‪$$‬ل وع‪$$‬ادت و مط‪$$‬ابق ب‪$$‬ا ش‪$$‬ریعت وق‪$$‬انون باش‪$$‬د و‬
‫لزوم امکان عقلی و عادی اقرار را شرط درستی اقرار تشکیل می دهد‪.‬‬
‫زیرا حجیت اقرار به اعتبار آن است که حقیقت را می نمایاند وکاشف از واقع می باشد‪.‬‬
‫بنابراین چنانچه وجود حق برای مقرل‪$$‬ه در واق‪$$‬ع عقالً ممکن نباش‪$$‬د معل‪$$‬وم می ش‪$$‬ود اق‪$$‬رار کنن‪$$‬ده خالف‬
‫گفته است ‪ .‬به طور مثال شخصی که سی سال از عمر او گذشته ادعایی به محکم‪$$‬ه تق‪$$‬دیم نماید و خ‪$$‬ود را فرزن‪$$‬د‬
‫جوانی که بیش از ‪ 25‬سال ندارد معرفی نماید و مدعی علیه اقرار به ابوت خود نسبت به مدعی نماید چنین اقرار‬
‫ی صحیح نیست زیرا صدق گقتار او ایجاب می نماید ک‪$‬ه پس‪$‬ر در ت‪$‬اریخ مق‪$‬دم ب‪$‬ر تول‪$‬د پ‪$‬در پ‪$‬ا ب‪$‬ه عرص‪$‬ه وج‪$‬ود‬
‫گذارده باشد و این امر عقالً محال است ‪.‬‬
‫ً‬
‫همچنین است هر گاه موجودیت مقربه عادت‪$‬ا امک‪$$‬ان پ‪$$‬ذیر نباش‪$$‬د چنانچ‪$$‬ه پین‪$$‬ه دوزی از اه‪$$‬ل ج‪$$‬اغوری‬
‫ادعای بر علیه پینه دوز دیگری تقدیم محکمه نماید و مطالبه یک ملیارد دالر استقراض او را بنماید ب‪$$‬دین ت‪$$‬رتیب‬
‫که مدعی علیه در روز جمعه فالن ماه در دکان خود پول نداشت ویک ملیارد دالر از من ق‪$$‬رض خواس‪$$‬ت ومن ب‪$$‬ه‬
‫او دادم و مدعی علیه اقرار به گرفتن مباق مذبور از او بنماید ‪ ،‬اقرار مذبور مانند اقرار به ام‪$$‬ری اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه عقالً‬
‫ممکن نمی باشد ‪ ،‬زیرا دلیل کذب اقرار در خود اقرار نهفته است ‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫ژوبل ‪ ،‬همان اثر‪ ،‬صص ‪. 184 - 183‬‬
‫این موضوع را از مطالعه مقایسوی احکام اقرار در ارتباط هم می توان استنباط کرد چنانچ‪$$‬ه ب‪$$‬ه م‪$$‬وجب‬
‫ماده ‪ 1007‬قانون مدنی افغانستان معلق ساختن اقرار به شرط جواز ندارد ‪ ،‬مگر آن که به زمانی معلق شده باشد‬
‫که حلول میعاد آن عرفا ً ممکن باشد و با توجه به ماده ‪ 1008‬همان قانون مقر به اقرار خود ملزم می باشد ‪ ،‬مگر‬
‫اینکه که از طرف محکمه حکم به کذب اقرار او صادر شود‪...‬در این ص‪$‬ورت ب‪$‬ه اق‪$‬رار وقعی داده نمی ش‪$‬ود و ب‪$‬ا‬
‫در نظر داشت اینکه ثبوت کذب اقرار نزد حاکم موجب بی اعتباری اقرار شناخته شده و با التفات ب‪$$‬ه اینک‪$$‬ه دروغ‬
‫بوده خبر مربوط به تحقق یک امر مغایر عقل وعادت ‪ ،‬آشکار و خالف آن نیازمند به اثبات است ‪.‬‬
‫از این رو می توان گفت که موافقت مقربه با عقل و عادت و مطابقت آن با احکام شریعت و قانون یک‬
‫امر ضروری است ‪.‬‬

‫‪ -5‬عدم مغایرت مقربه با قانون ‪ ،‬نظم عمومی و اخالق حسنه ‪:‬‬


‫از آن جایی که شریعت وقانون هر دو اقرار را اخبار به حق دانسته اند با توجه به اینکه اش‪$$‬تمال عن‪$$‬وان‬
‫حق بر امر خالف قانون داللت نمی نماید و از جانب دیگر قانون مدنی افغانستان در م‪$$‬واد ‪ 502‬و ‪ 512‬مفیدیت و‬
‫عدم مخالفت عقد را با نظ‪$‬ام و آداب عام‪$‬ه ش‪$‬رط انعق‪$‬اد آن می دان‪$‬د و در ص‪$‬ورتی ک‪$‬ه س‪$‬بب وجیب‪$‬ه مخ‪$‬الف نظ‪$‬ام‬
‫وآداب عامه بوده ویا اصالً وجود نداشته باشد ‪ ،‬عقد باطل پنداشته می شود ‪.‬‬
‫چون اقرار نیز من وجه اخبا رو من وجه انشاء و مقر به اقرار خود ملزم بوده مکل‪$$‬ف ب‪$$‬ه تس‪$$‬لیم مقرب‪$$‬ه‬
‫می باشد و این خود کسب وجیبه درباره اوست ‪.‬‬
‫از این رو احکام مواد یاد شده قانون مدنی گرچه در ارتباط عقود تذکر یافته است مشمول اق‪$$‬رار ن‪$$‬یز می‬
‫گردد ‪.‬‬
‫بنابر آن اقرار شخص به اینک‪$$‬ه ب‪$‬ابت ب‪$‬اخت در قم‪$$‬ار یا به‪$‬ای یک قبض‪$‬ه اس‪$$‬لحه قاچ‪$$‬اق فالن مبل‪$$‬غ ب‪$‬ه‬
‫دیگری بدهکار است یا اقرار او به اینکه در برابر مقرله تعهد کرده است که دیگری را مضروب سازد یا ب‪$$‬ه قت‪$$‬ل‬
‫برساند به جهت تعارض موضوع اقرار های مذبور با قوانین جاری ‪ ،‬باطل است همچنین اق‪$‬رار ش‪$‬خص ب‪$‬ه نق‪$‬ل و‬
‫انتقال عین مال وقف و با توجه به مقررات قانونی ناظر به غیرقابل انتقال بودن اموال موقوف مردود می باشد بنأ‬
‫اقرار به امر خالف نظم عم‪$$‬ومی و اخالق حس‪$‬نه مانن‪$‬د اق‪$‬رار ب‪$‬ه موض‪$‬وع مخ‪$$‬الف ق‪$‬وانین ج‪$$‬اری باط‪$‬ل و بی اث‪$‬ر‬
‫است ‪.‬‬

‫‪ -6‬کیفیت معلوم و معین بودن مقربه ‪:‬‬


‫موضوع معلوم و معین بودن مقربه را از جوانب مختلف می توان در نظر گرفت ‪.‬‬
‫در عمل محکمه وقتی می توان‪$‬د متکی ب‪$‬ر دلیل اق‪$$‬رار ‪ ،‬مق‪$‬ر را محک‪$‬وم نماید و حکم ب‪$‬ه محک‪$$‬ومیت او‬
‫صادر کند که موضوع اقرار مجهول نباشد زیرا نمی توان کس‪$$‬ی را ب‪$‬ه انج‪$‬ام ام‪$‬ر مجه‪$‬ولی محک‪$‬وم نم‪$$‬ود و طب‪$‬ق‬
‫مقررات مربوط به اجرای احکام آن را به موقع اجرا گذارد ‪.‬‬
‫در عین حال اقرار به مجهول تا جایی که منج‪$‬ر ب‪$‬ه منازع‪$‬ه نگ‪$‬ردد و امک‪$‬ان توض‪$‬یح وتوفیق آن میس‪$‬ر‬
‫باشد در حدود قانون طبق شرایط خاص صحت دارد ‪.‬‬
‫این موضوع که آیا معلوم ومعین بودن مقرب‪$$‬ه از جمل‪$$‬ه ش‪$$‬رایط درس‪$$‬تی اق‪$$‬رار هس‪$$‬ت یا ن‪$$‬ه ؟ از م‪$$‬وارد‬
‫اختالفی به شمارمی رود ‪ .‬چنانچه که ب‪$‬رخی از حق‪$‬وق دان‪$‬ان اق‪$‬رار ب‪$‬ه مجه‪$‬ول را مانن‪$‬د اق‪$‬رار ب‪$‬ه معل‪$‬وم درس‪$‬ت‬
‫دانسته اند وحال آن که گروهی دیگر قایل ب‪$‬ه تفکیک می ش‪$‬وند ب‪$‬دین معن‪$‬ا ک‪$‬ه معل‪$‬وم ب‪$‬ودن م‪$‬ورد معامل‪$‬ه ش‪$‬رط‬
‫درستی عقد است ‪ ،‬ضرور می دانند و در سایر موارد اقرار ب‪$‬ه مجه‪$‬ول را ن‪$‬یز مانن‪$‬د اق‪$‬رار ب‪$‬ه معل‪$‬وم درس‪$‬ت می‬
‫شمارند ‪.‬‬
‫مجلة االحکام العدلیه ضمن ماده ‪ 1575‬از نظر اخیر تبعیت می کرد ‪ .‬قانونگذاران مصر و ع‪$$‬راق هم در‬
‫قوانین خویش به همین را رفته اند قانون مدنی ایران و س‪$$‬ایر اس‪$$‬ناد تقنینی کش‪$$‬ور ایران در این ب‪$$‬اب س‪$$‬اکت می‬
‫باشد ‪.‬‬
‫قانون مدنی افغانستان در ماده ‪ 1004‬می گوید که اق‪$$‬رار ب‪$‬ه مجه‪$$‬ول ص‪$$‬حیح اس‪$$‬ت مگ‪$$‬ر در عق‪$$‬ودی ک‪$$‬ه‬
‫جهالت مانع صحت آن باشد ‪.‬‬
‫طوری که دیده شد معلوم و معین بودن مقربه و موضوع اقرار به مجهول از جمله موارد اختالفی ب‪$$‬وده‬
‫و نظریات گوناگون در مورد آن ابراز شده است با آن که اقرار به مجهول در قانون مدنی افغانس‪$$‬تان ب‪$$‬ا پ‪$$‬یروی از‬
‫فقه اسالمی پذیرفته شده است اما برای روشن ش‪$$‬دن م‪$$‬وارد مبهم و مجم‪$$‬ل ویافتن راه ح‪$$‬ل ه‪$$‬ای مناس‪$$‬ب باید ب‪$$‬ه‬
‫کتابه‪$$‬ای فقهی مراجع‪$$‬ه نم‪$$‬ود و ج‪$$‬وانب گون‪$$‬اگون را را رع‪$$‬ایت ط‪$$‬رق وروش مختلفی ک‪$$‬ه در زمین‪$$‬ه وج‪$$‬ود دارد‬
‫توضیح کرد ‪.‬‬

‫فصل دوم‬
‫اقرار به نسب‬
‫چنانکه گفته شد ‪ ،‬ماده ‪ 1001‬قانون مدنی افغانستان در تعریف اقرار می گوید‪:‬‬
‫اقرار عبارت است از اعتراف خصم نس‪$‬بت ب‪$‬ه ح‪$‬ق غ‪$‬یر ب‪$$‬االی خ‪$$‬ودش در محکم‪$$‬ه ‪ .‬از این تعریف ب‪$‬ه‬
‫خوبی بر می آید که اقرار را حصول به واقع است و حقی به وجود نمی آورد ‪ .‬مقر بدین وسیله خ‪$$‬بر از واقع‪$$‬ه ای‬
‫می دهد که به زیان او است و مدعی را از اثبات آن بی نیاز می سازد ‪ .‬قانون چنین فرض می کندکه اخبار با واقع‬
‫منطبق است زیرا هیچ عاقلی به زیان خویش اقدام نمی کند بنابراین داللت اقرار ب‪$‬ر واقع‪$$‬ه موض‪$$‬وع آن مبت‪$$‬نی ب‪$$‬ر‬
‫امارۀ قانونی راست بودن است ‪.‬‬
‫این تحلیل نشان می دهد که چرا خالف اقرار را می توان با سایر دالیل اثبات کرد و ادعای فاسد بودن آن‬
‫از طرف مقر پذیرفته می شود ‪ .‬این کار بعد از اقرار شنیدنی نیست ‪ ،‬لیکن اگر مقر ادعا کند که اق‪$$‬رار او فاس‪$$‬د یا‬
‫مبتنی بر اشتباه یا غلط بوده شنیده می شود و همچنین است در صورتی که برای اقرار خ‪$$‬ود ع‪$$‬ذری ذک‪$$‬ر کن‪$$‬د ک‪$$‬ه‬
‫قابل قبول باشد مثل اینکه بگوید اقرار به گرفتن وجه در مقابل سند یا حواله بوده که وص‪$$‬ول نش‪$$‬ده لیکن دع‪$$‬اوی‬
‫‪1‬‬
‫مذکوره مادامی که اثبات نشده مضر به اقرار نیست‬

‫الف‪ -‬خصوصیت های اقرار به نسب ‪:‬‬


‫اقرار به نس‪$$‬ب ن‪$$‬یز یکی از اقس‪$$‬ام اق‪$$‬رار اس‪$$‬ت ولی این دو خصوص‪$$‬یت احک‪$$‬ام آن را متم‪$$‬ایز می س‪$$‬ازد و‬
‫مطالعه ویژه ای را در این باره ایجاب می کند ‪:‬‬
‫رابطه پدر و فرزندی حقوق وتکالیف متقاب‪$$‬ل ب‪$$‬رای ه‪$$‬ر دو ب‪$$‬ه وج‪$$‬ود می آورد و نمی‬ ‫‪-1‬‬
‫توان ادعا کرد که اقرار به نسب تنها به زیان مقر است و هیچ لطمه ای به حق‪$$‬وق مقرل‪$$‬ه نمی زن‪$$‬د بن‪$$‬ابر‬
‫این هرگاه ضرورت های اجتماعی اعتبار چنین اقراری را ایجاب کند باید شرایط اعتب‪$$‬ار و آث‪$$‬ار آن چن‪$$‬ان‬
‫تنظیم شود که تا حد ممکن تکلیفی بی رضای شخص بر او تحمیل نش‪$$‬ود ‪ .‬وانگهی چ‪$‬ون آث‪$$‬ار اق‪$$‬رار ب‪$‬ه‬
‫نسب گاه دامنگیر سایر خویشان نیز می ش‪$$‬ود ق‪$$‬انون گ‪$$‬ذار باید تمهیدی اندیش‪$$‬د ک‪$$‬ه از حق‪$$‬وق آن‪$$‬ان ن‪$$‬یز‬
‫حمایت الزم بشود و از سوء استفاده های احتمالی احتراز گردد ‪.‬‬
‫شناسایی نسب تنها مربوط به پدر و فرزند و خویشان آن‪$$‬ان نیس‪$$‬ت جامع‪$$‬ه ن‪$$‬یز در این‬ ‫‪-2‬‬
‫دعوی نفع مستقیم دارد و گاه مصلحتی مانع از آن می شود که قانون گ‪$$‬ذار نس‪$‬ب خ‪$$‬ونی را بپ‪$‬ذیرد ‪ ،‬پس‬
‫باید با وضع شرایط خ‪$$‬اص نف‪$‬وذ حق‪$$‬وقی اق‪$‬رار را در این ب‪$‬اره مح‪$‬دود س‪$‬ازد ب‪$‬ه همین جهت باید وق‪$‬وع‬
‫وشرایط نفوذ و آثار اقرار به نسب را جداگانه بررسی واحکام استثنایی آن را استخراج کرد ‪.‬‬

‫شرایط وقو ع اقرار به نسب‬

‫لزوم ارادۀجدی وسا لم وامکا ن اثبا ت خال ف آن ‪ :‬اقرار عم‪$$‬ل ارادی اس‪$$‬ت ض‪$$‬رورتی‬ ‫‪-1‬‬
‫ند اردکه مقر به قصد اخبار به زیان خویش اقدام کند ‪،‬چنانکه اگر مدعی بی آن ک‪$$‬ه بخواه‪$$‬د م‪$$‬دعی علیه‬
‫را از اثبا ت واقعۀ بی نیاز سازد ‪،‬ضمن گفته های خود مطلبی را بپذیرد که به زیان خود و سود طرف ب‪$$‬ا‬
‫شد ‪،‬نمیتوان ادعا کردکه چون نتیجۀ زیانبار آن رانمیخواسته است اقرار اعتبار ن‪$$‬دارد‪ .‬بن‪$$‬ابر این ک‪$$‬ا فی‬
‫است که مقر در آن چه اعالم میکند قاصد و مختار باشد ‪،‬هر چن‪$‬د ک‪$$‬ه ب‪$‬ه منظ‪$$‬ور پ‪$‬ذیرفتن ارک‪$$‬ان دع‪$$‬وی‬
‫نباشد‪.‬‬
‫برای وقوع اقرار اراده باید سالم باشد‪،‬اشتباه واکراه همۀ اعم‪$$‬ال ارادی و از جمل‪$$‬ه اق‪$$‬رار را بی اث‪$$‬ر‬
‫می سازد‪ .‬اماره ای که مبنای نفوذ اقرار اس‪$$‬ت در چ‪$$‬نین م‪$$‬واردی ک‪$$‬ار آیی خ‪$$‬ود را از دس‪$$‬ت میده‪$$‬د ‪.‬همچ‪$$‬نین‬
‫است در جایی که به دالیل دیگر مانند جنون ‪،‬مستی ‪،‬اقرار ناشی از قصد و رضای سالم نباشد‪.‬‬
‫این بحث در اقرار به نسب به ویژه از این جهت مطرح میش‪$$‬ودکه هرگ‪$$‬اه شوهرص‪$$‬ریحا ً و یا ض‪$$‬منا ً‬
‫اقرار به ابوت خود نموده باشد‪،‬دعوای نفی ولد ازاو مسموع نخواهد بود‪ .‬پس این پرسش به میان می آیدک‪$$‬ه‬
‫آیا عب‪$$‬ارت ف‪$‬وق تنه‪$$‬ا مؤید حکم عم‪$$‬ومی پذیرفت‪$$‬ه نش‪$$‬دن انک‪$$‬ار بع‪$$‬د از اقراراس‪$$‬ت ‪،‬یا اس‪$$‬تثنای ب‪$‬ر این حکم‬
‫محسوب میشود وامکان هرگونه دعوای که فساد اقرار را ثابت کنداز مقر میگیرد؟‬
‫درپاسخ پرسش طرح شده باید گفت ‪،‬بی گم‪$$‬ان مقص‪$$‬ود عب‪$$‬ارت ف‪$$‬وق این نیس‪$$‬ت ک‪$$‬ه امک‪$$‬ان اد ع‪$$‬ای‬
‫اشتباه و اکراه یا جنون و مستی را از مقر بگیردو او را پایبند به گفته ای سازد که بر ارادۀ سالم تکیه ندارد‪.‬‬
‫زیراچنانکه گفته شد‪،‬اعتبار ونفوذ حقوقی اقرار مبتنی بر این ام‪$$‬اره اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه انس‪$$‬ان عاق‪$$‬ل بیه‪$$‬وده ب‪$$‬ه زیان‬
‫خویش اقدام نمیکند و آن چه در این زمین‪$$‬ه میگوید درس‪$$‬ت وراس‪$$‬ت اس‪$$‬ت ‪.‬پس چگون‪$$‬ه میت‪$$‬وان پ‪$$‬ذیرفت ک‪$$‬ه‬
‫قانونگذار کسی رابه الفاظ پوچ و بی مغز پای بند کند؟‬
‫با وجود این نباید چنین پنداشت که عبارت فوق حاوی هیچ حکم تازه ای نیست ودر اق‪$$‬رار ب‪$‬ه نس‪$$‬ب‬
‫قاع‪$$‬ده اس‪$$‬تثنایی وض‪$$‬ع نک‪$$‬رده اس‪$$‬ت ‪ .‬حکم دع‪$$‬وای نفی ول‪$$‬د از مق‪$$‬ر پذیرفت‪$$‬ه نمی ش‪$$‬ود مفه‪$$‬وم وس‪$$‬یع ت‪$$‬ری‬
‫‪1‬‬
‫دکتور ناصر کاتوزیان ‪ ،‬اثبات ودلیل اثبات ‪ (،‬تهران‪ :‬نشر میزان ‪ ) 1385 ،‬ص ‪1 . 217‬‬
‫از( انکار بعد از اقرار مسموع نیست) دارد ‪ .‬پذیرفته نشدن انکار بعد از اقرار به بدین معنا است ک‪$$‬ه مق‪$$‬رنمی‬
‫تواند آن چه را به زیان خویش گفته است تکذیب کند و این ادعا بدون دلیل از اوپذیرفته نمی شود ‪ .‬ولی ح‪$$‬ق‬
‫دارد که دروغ بوده اقرار را با دلیل در محکمه ثابت کند ‪.‬‬
‫بر طبق قواعد کلی اقرار کننده به نسب می توانست با اس‪$$‬تفاده از تجزیه خ‪$$‬ون ونظ‪$$‬ر کارش‪$$‬ناس یا‬
‫اثبات این امر که فاصله آخرین نزدیکی او با همسرش ت‪$$‬ا تول‪$$‬د طف‪$$‬ل بیش از ده م‪$$‬اه اس‪$$‬ت ‪،‬ک‪$$‬ذب اق‪$$‬رار را در‬
‫محکمه ثابت کند و از نتایج آن بگریزد ‪ .‬لیکن الزمه پذیرفته نشدن دع‪$$‬وای نفی ول‪$$‬د این اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه مقدم‪$$‬ه آن‬
‫یعنی ادعای کذب اقرار نیز شنیده نشود ‪.‬‬
‫بدین ترتیب هر گاه پدری به نسب فرزند خود اقرار کند سپس مدعی شود که آن چ‪$‬ه ب‪$‬ه ظ‪$‬اهر واق‪$$‬ع‬
‫شده اقرار معتبر نیست و از درون مانعی برای وقوع آن وجود دارد محکم‪$$‬ه ب‪$$‬ه ادع‪$$‬ا رس‪$$‬یدگی می کن‪$$‬د زیرا‬
‫گفته او انکار بعد از اقرار نیست ادعای واقع نشدن اقرار است ‪ .‬مسموع نبودن دعوای نفی ولد ن‪$$‬یز مش‪$$‬روط‬
‫بر این است که پدر به نسب اقرار کرده باشد و بنابراین رسیدگی به دع‪$$‬وی وق‪$$‬وع آن (ش‪$$‬رط) ب‪$$‬ا حکم ق‪$$‬انون‬
‫منافات ندارد ‪ .‬لیکن اگر مفاد ادعای پدر این باشد که اقرار واقع شده کذب است محکمه از استماع چنین گفته‬
‫ای منع شده است ‪ .‬در حالیکه در قواعد عمومی اقرار م‪$$‬انعی ب‪$‬رای آن وج‪$$‬ود ن‪$$‬دارد درواق‪$$‬ع اق‪$$‬رار ب‪$‬ه نس‪$$‬ب‬
‫همینکه به درستی تحقق یافت تنها به عنوان اماره و کاشف از واق‪$$‬ع اعتب‪$$‬ار ن‪$‬دارد ب‪$‬ه خ‪$‬ودی خ‪$‬ود موض‪$$‬وع‬
‫حکم قرار می گیرد ‪.‬‬

‫‪ -2‬اعالم اراده ‪ ،‬اقرار ضمنی به نسب‬


‫گفته شد که اقرار در صورتی واقع می شود که قصد اقرار کننده به وسیله ای اعالم گردد نیات درونی ت‪$$‬ا‬
‫جنبه بیرونی نیابد و همراه با کاشف خارجی نشود به جهان حقوق راه ندارد اقرار به نسب نیز ت‪$$‬ابع همین قاع‪$$‬ده‬
‫است و باید بوسیله نفس یا نوشته یا اشاره اعالم شود ‪.‬‬
‫وسایلی که برای اعالم اراده به کار می رود ممکن است به قصد اخبار به حق باشد مانند اینکه پدری در‬
‫وصیت نامه خود بنویسد که دارای فرزندی است یا برای گرفتن تذکره تابعیت ن‪$‬زد م‪$‬أمور ثبت اح‪$‬وال خ‪$‬ود را پ‪$‬در‬
‫نوزاد معرفی کند ( اقرار صریح) ‪.‬‬
‫همچنین ممکن است از اعم‪$$‬الی ک‪$$‬ه ش‪$$‬خص ب‪$$‬ه منظ‪$$‬ور دیگ‪$$‬ری انج‪$$‬ام بده‪$$‬د اق‪$$‬رار او ب‪$$‬ه نس‪$$‬ب اس‪$$‬تنباط‬
‫شود ‪:‬برای مثال اگر مردی یادگاری خانوادگی را که معم‪$$‬والً ب‪$‬ه پس‪$$‬ر بزرگ‪$$‬تر می س‪$$‬پارند ب‪$‬ه طفلی ببخش‪$$‬د یا در‬
‫وصیت نامه خود دستور دهد که این یادگارها را به او بدهد ‪ ،‬به طور ضمنی ب‪$$‬ه نس‪$$‬ب چ‪$$‬نین فرزن‪$$‬دی اق‪$$‬رار ک‪$$‬رده‬
‫است ‪ .‬بی گمان چنین اقدامی داللت صریح بر اق‪$$‬رار ن‪$$‬دارد زیرا احتم‪$$‬ال دارد رابط‪$$‬ه ع‪$$‬اطفی دیگ‪$$‬ر مانن‪$$‬د اس‪$$‬تاد و‬
‫شاگردی ‪ ،‬نیز انگیزه چنین بخششهایی قرار گیرد با وجود این گاه در اوضاع واحوال خاص از لحن کالم واهب یا‬
‫موصی به خوبی بر می آید که متهب را به عنوان پسر بزرگتر طرف خطاب قرار داده است ‪.‬‬
‫مثال دیگر در موردی است که پدر در مقام تعیین فرزندان خود کودک مورد نظر را نیز در جمع آن‪$$‬ان ب‪$$‬ه‬
‫حساب آورد و برای او میراث معین کند یا به فرزند مردی نواسه خطاب کند و تصدیق نماید که از نسل او است ‪...‬‬
‫و مانند این ها ‪.‬‬

‫‪ -3‬سکوت و اقرار ضمنی ‪:‬‬


‫و اکنون باید دید آیا سکوت در برابر حاملگی و زایمان زن را می توان نوعی اقرار ضمنی به ابوت‬
‫محسوب داشت ؟‬
‫قاعده این است که هیچ تصمیمی به ساکت نسبت داده نشود ‪ ،‬زیرا حقوق وسیله ای روان کاوی ن‪$$‬دارد و‬
‫ناچار به وسایل بیرونی می پردازد ‪ .‬وضع ساکت مبهم است و احتمال دارد نشانه اع‪$‬تراض ویا تأیید ام‪$‬ری باش‪$‬د‬
‫ولی آیا این قاعده را در مورد سکوت در برابر عمل وزایمان طفل همسر شخص نیز باید اجرا کرد ؟‬
‫پاره ای از استادان سکوت شوهر را اقرار ضمنی به نسب ندانسته اند و بعض‪$‬ی دیگ‪$‬ر آن را ت‪$‬ابع ق‪$‬راین‬
‫خارجی همرا ه با سکوت شمرده و سکوت را قطع نظر از سایر قراین اعم از اقرار گفته اند ‪.‬‬
‫در فقه امامیه نیز در ب‪$‬اره اث‪$$‬ر س‪$$‬کوت ش‪$$‬وهری ک‪$$‬ه هنگ‪$$‬ام تول‪$$‬د طف‪$$‬ل حض‪$$‬ور داش‪$‬ته ونفی ول‪$$‬د نک‪$$‬رده‬
‫اختالف است ‪ :‬گروهی مانند شیخ طوس‪$‬ی از چ‪$‬نین ش‪$$‬وهری دع‪$$‬وی انک‪$$‬ار ول‪$‬د را نمی پذیرن‪$$‬د واعتق‪$‬اد دارن‪$$‬د ک‪$‬ه‬
‫دعوی باید به فوریت پس از آگاهی از تولد طفل اقامه شود ‪ .‬جمعی دیگر ب‪$$‬ه این اس‪$$‬تناد ک‪$$‬ه س‪$$‬کوت اعم از اق‪$$‬رار‬
‫است و بر آن داللت ندارد ادعای نفی ولد را تا زمانی که اعتراف بدان نشده است پذیرفته می دانند ‪.‬‬
‫در اینکه سکوت به تنهایی وسیله بیان اراده نیست و تنها به یاری قراین و اوضاع و واحوالی که همراه‬
‫آن است می تواند قصد واقعی ساکت را نشان دهد ‪ ،‬تردیدی وجود ندارد ‪ .‬ولی آنچه قابل تأمل به نظر می رسد این‬
‫است که آیا اعتراض نکردن شوهری که زن خود را در حال به دنیا آوردن فرزندی می بیند قرینه بر این نیست که‬
‫طفل را از آن خود می داند و در نسب او تردید ندارد ؟‬
‫آیا شوهر متعارف در چنین وضعی زبان به مالمت و اعتراض می گشاید یا س‪$$‬کوت می کن‪$$‬د ؟ مگ‪$$‬ر حکم‬
‫به اقرار ضمنی جز به دلیل این است که عرف رفتار شوهر را حاکی از اعتراف به رابطه پ‪$$‬در و فرزن‪$$‬دی می بین‪$$‬د‬
‫پس چرا داوری عرف را در مورد سکوت نباید پذیرفت ؟‬
‫بی گمان اگر ش‪$‬وهر بتوان‪$‬د ع‪$‬ذر معق‪$‬ولی را ب‪$‬رای س‪$‬کوت خ‪$‬ود اثب‪$‬ات کن‪$‬د (مانن‪$‬د بیم از خ‪$‬انواده زن و‬
‫احتمال خون ریزی ) قرینه ای که به سکوت معنی اقرار را می ده‪$$‬د در هم می ریزد ولی هرگ‪$$‬اه چ‪$$‬نین وض‪$$‬عی ن‪$$‬ا‬
‫متعارفی اثبات نشود آیا باز هم می توان سکوت را اعم از اقرار شمرد ؟‬
‫به نظر می رسد که قرینه مربوط به حضور شوهر هنگام وضع حمل همسر خ‪$‬ود ب‪$‬ا آگ‪$‬اه ش‪$‬دن از آن ب‪$‬ه‬
‫اندازه قوی است که می تواند به سکوت شوهر مفهوم اقرار ضمنی به نسب را بدهد ‪.‬‬
‫در ایجاد این ف‪$$‬رض ‪ ،‬گذش‪$$‬ته از قرین‪$$‬ه مرب‪$$‬وط ب‪$‬ه س‪$$‬کوت ش‪$$‬وهر در براب‪$$‬ر ن‪$$‬وزاد همس‪$$‬ر خ‪$$‬ود مص‪$$‬الح‬
‫اجتماعی دیگر نیز دخالت داشته است ‪ .‬حمایت از طفل ایجاب می کند که هر چه زودت‪$$‬ر س‪$$‬ر وس‪$$‬امانی بیاب‪$$‬د و زن‬
‫نیز از انکار شوهر و طعنه این و آن مصون بماند پس به شوهر نباید اجازه داد که استفاده از این س‪$$‬الح را ب‪$$‬رای‬
‫خود حفظ کند و آن را وسیله تهدید اعضای خانواده سازد ‪.‬‬

‫ب‪ -‬شرایط نفوذ اقرار به نسب‬

‫شمار این شرایط وهدف از آن ها‪:‬‬


‫چنانچه گفته شد اقرار بدین جهت کاشف از حقیقت و دارای نفوذ حقوقی است که انسان عاقل و متع‪$$‬ارف‬
‫بیهوده به زیان خویش اقدام نمیکند و ظاهر این است که از واقع خبر می ده‪$$‬د پس اگ‪$‬ر ب‪$‬ه حکم عق‪$$‬ل یا متع‪$‬ارف‬
‫نادرستی اخبار مسلم باشد اثر ندارد ‪ .‬همچنین گفته مقر از این لحاظ که تنها به زیان اوس‪$$‬ت بی دلیل پذیرفت‪$$‬ه می‬
‫شود ‪ .‬اعالم شخص در صورتی که به زیان دیگران باشد ادعا است و بی دلیل اث‪$$‬ر ن‪$$‬دارد ‪ .‬اق‪$$‬رار ب‪$$‬ه نس‪$$‬ب هم‪$$‬ان‬
‫گونه که دارای آثاری به زیان اقرار کننده است از جهاتی نیز به سود او تمام می شود بن‪$$‬ابر این نف‪$$‬وذ حق‪$$‬وقی این‬
‫قسم از اقرار باید موکول به شرایطی شود که دست کم از اثار زیانبار آن بکاهد ‪.‬‬
‫شرایط نفوذ اقرار را ماده ‪ 226‬قانون مدنی افغانستان چنین بر شمرده است ‪:‬‬
‫شخصی که نسب وی معلوم نباشد و به ابوت و یا امومت ش‪$‬خص اق‪$$‬رار نماید نس‪$‬ب وی وق‪$‬تی ث‪$$‬ابت می‬
‫گردد که ‪:‬‬
‫مقر در سنی باشدکه فرزند مقر له شده بتواند‬ ‫‪-1‬‬
‫مقرله ادعای مقر را تصدیق نماید ‪.‬‬ ‫‪-2‬‬
‫و نیز ماده ‪ 224‬قانون مدنی افغانستان شریط اقرار به فرزندی را چنین تصریح نموده است ‪:‬‬
‫ثبوت نسب توسط اقرار به بنوت گرچه در حال مرض موت باشد وقتی صورت می گیرد که ‪:‬‬
‫مقر در سنی باشد که مقرله فرزند وی شده بتواند ‪.‬‬ ‫‪-1‬‬
‫مقرله نسب معلوم نداشته باشد ‪.‬‬ ‫‪-2‬‬
‫‪1‬‬
‫مقرله ممیز ادعای مقر را تصدیق نماید ‪.‬‬ ‫‪-3‬‬
‫با توجه مواد فوق و نتیجه گیری از آن ها شرایط ذیل را برای نفوذ اقرار بیان نموده می توانیم ‪:‬‬
‫امکان تحقق نسب بر حسب عادت و قانون ‪.‬‬ ‫‪-1‬‬
‫تصدیق کسی که به نسب او اقرار شده است ‪.‬‬ ‫‪-2‬‬
‫نبودن منازعی که با مقر در این زمینه اختالف داشته باشد ‪.‬‬ ‫‪-3‬‬
‫فقها بر این شرایط مجهول بودن نسب را نیز افزوده اند ‪ .‬پس اگر کسی اقرار به پدری دیگری ک‪$$‬ه دارای‬
‫نسب شناخته شده است بکند این اقرار اثر ندارد هرچند که مقرله کبیر باشد و آن را تصدیق کند ‪.‬همچ‪$$‬نین احتم‪$$‬ال‬
‫داده شده است که این شرایط ناظر به موردی است که آثار نسب ‪ ،‬به ویژه توارث از برای هردو طرف باش‪$$‬د وگ‪$$‬ر‬
‫نه در مورد آثاری که تنها به زیان مقر است مانند الزام به دادن نفقه و شرکت مقرل‪$$‬ه در م‪$$‬یراث و وق‪$$‬ف ‪ ،‬اق‪$$‬رار‬
‫در هر حال نافذ است ‪ .‬ولی این گفته با ظاهر قانون مدنی افغانستان و بسیاری از نوشته های فقها سازگار نیس‪$$‬ت‬
‫به اضافه تجزیه نسب و آثار آن از دیدگاه منطقی نیز دشوار است ‪.‬‬

‫امکان تحقق نسب ‪:‬‬ ‫‪-1‬‬


‫تحقق نسب مورد اقرار ممکن است به حکم عقل یا ع‪$$‬ادت ممکن نباش‪$$‬د چنانک‪$$‬ه اگ‪$$‬ر اق‪$$‬رار ب‪$$‬ه فرزن‪$$‬دی‬
‫کسی شود که مسن تر از مقر باشد یا پیش از او فوت کرده باشد نادرستی این اقرار به حکم عقل ثابت است و در‬
‫زمره سایر اقرار های کذب اثر ندارد‪ .‬همچنین اگر اقرار به فرزندی طفلی ش‪$$‬ود ک‪$$‬ه م‪$$‬ادر او دور از دس‪$$‬ترس مق‪$$‬ر‬
‫است درستی این اقرار بر حسب عادت امکان ندارد و همین امر وجدان قاضی را در دروغ بودن گفته اق‪$$‬رار کنن‪$$‬ده‬

‫‪1‬‬
‫قانون مدنی افغانستان ‪ ،‬همان اثر ‪ ،‬ص ‪. 17‬‬
‫قانع می سازد ‪ .‬در موارد ی هم که انتساب طف‪$$‬ل ب‪$‬ه مق‪$$‬ر ب‪$‬ر حس‪$‬ب ع‪$$‬ادت یا عق‪$‬ل امک‪$$‬ان دارد ولی ق‪$‬انون چ‪$‬نین‬
‫انتسابی را نمی پذیرد باید اقرار را بی اثر شمرد ‪.‬‬
‫برای مثال اگر کسی اقرار به فرزندی طفلی کند که در زمان زوجیت مادر او با مرد دیگری ب‪$$‬ه دنیا آم‪$$‬ده‬
‫است و بر طبق قاعده فراش به شوهر زن تعلق دارد اق‪$‬رار را ق‪$‬انون ناف‪$$‬ذ نمی ش‪$‬مارد هرچن‪$‬د ک‪$‬ه مق‪$‬ر ل‪$$‬ه بع‪$‬د از‬
‫رسیدن به سن رشد نیز آن را تصدیق کند ‪ .‬زیرا بر فرض که رابطه نامشروع مقر با مادر طفل اثبات شود ‪ ،‬طف‪$$‬ل‬
‫متولد از زنا ملحق به زانی نمی شود استناد به نزدیکی به شبه نیز ادع‪$‬ایی اس‪$‬ت ک‪$$‬ه نیاز ب‪$‬ه اثب‪$‬ات دارد و اق‪$$‬رار‬
‫مرد به تنهایی تغییری در نسب طفل نمی دهد ‪ ،‬هر چند که با تصدیق زن همراه باشد ‪.‬‬

‫‪ -2‬تصدیق کسی که به نسب او اقرار شده است ‪:‬‬


‫برای نفوذ اقرار برای دیگری باید مفاد آن مورد تصدیق مقر له قرار گیرد ولی نباید چ‪$$‬نین پنداش‪$$‬ت ک‪$$‬ه‬
‫این تصدیق ماهیت اقرار را دگرگون می سازد و به ص‪$‬ورت عق‪$$‬د در می آورد در این ف‪$$‬رض ن‪$$‬یز اق‪$$‬رار ب‪$‬ه تنه‪$$‬ایی‬
‫نافذ است و با اراده مقر واقع می شود آن چه نیاز به تصدیق مقر له دارد نفوذ حقوقی اقرار در باره اوست‪.‬‬
‫در این که اقرار هیچ کس نمی تواند بر خالف رضای دیگری حق وتکلیفی به وجود آورد بین اقرار ب‪$‬ه‬
‫نسب و سایر اقسام آن تفاوتی وجود ندارد زیرا در هر مورد ک‪$$‬ه مقرل‪$$‬ه مف‪$$‬اد اق‪$$‬رار را تک‪$$‬ذیب کن‪$$‬د در ح‪$$‬ق او اث‪$$‬ر‬
‫ندارد ولی آن چه سبب امتیاز اقرار به نسب میشود این است که در این مورد بر خالف سایر اقرار ها تصدیق مق‪$$‬ر‬
‫له نیز شرط صحت اقرار است ‪.‬‬
‫شاید درباره نظر آثار علمی این تمایز آشکار نباش‪$$‬د لیکن توج‪$$‬ه ب‪$$‬ه این دو نکت‪$$‬ه تف‪$$‬اوت بین ل‪$$‬زوم ع‪$$‬دم‬
‫انکار مقر له و تصدیق او را روشن می سازد ‪:‬‬
‫در مورد قواعد عمومی اقرار که نیاز ی به تصدیق مق‪$$‬ر ل‪$$‬ه نیس‪$$‬ت اعالم اق‪$$‬رار کنن‪$$‬ده‬ ‫‪-1‬‬
‫نسبت به حقوق او عمل حقوقی کاملی است و نیاز به هیج شرط خارجی ندارد نفوذ این اقرار درباره مقر‬
‫له نیز منوط بر این است که او مفاد اقرار را تکذیب نکن‪$$‬د و ب‪$‬ه همین جهت ن‪$‬یز س‪$$‬کوت او ( ب‪$‬ه عن‪$$‬وان‬
‫عدم انکار ) برای مؤثر ساختن اقرار کافی است در حالی که اق‪$$‬رار ب‪$$‬ه نس‪$$‬ب هنگ‪$$‬امی نف‪$$‬وذ حق‪$$‬وقی می‬
‫یابد که از طرف مقرله تصدیق شود تصدیق باطنی نیاز به کاشف خارجی داردتا اب‪$$‬راز ش‪$$‬ود پس س‪$$‬کوت‬
‫یا عدم انکاراصوالً برای تأمین اعتبار اقرار کافی نیست ‪.‬‬
‫در فرضی که انک‪$‬ار مق‪$‬ر ل‪$‬ه م‪$‬انع از نف‪$‬وذ اق‪$‬رار در ح‪$‬ق او اس‪$‬ت هرگ‪$‬اه مف‪$‬اد اق‪$‬رار‬ ‫‪-2‬‬
‫تکذیب شود اثر آن در باره مقر ازبین نمی رود زیرا گفت‪$‬ه ش‪$‬د ک‪$‬ه اق‪$‬رار از نظ‪$‬ر او عم‪$‬ل حق‪$‬وقی ک‪$‬املی‬
‫است بنابراین اگر کسی اقرار به مالکیت دیگری کند و مقر له وجود حق خویش را منکر شود اعالم مقر‬
‫نشان می دهد که مال مورد نزاع به او تعلق ندارد ‪.‬‬
‫ولی در مورد اقرار به نسب چون تصدیق مقر له شرط نفوذ اقرار است تا زمانی که تص‪$$‬دیق انج‪$$‬ام نش‪$$‬ده‬
‫است اقرار هیچ اثری در رابطه دو طرف ندارد و احکام نسب در مورد مقر نیز اجرا نمی شود ‪.‬‬

‫استثنای مربوط به اقرار به نسب فرزند صغیر‪:‬‬


‫اقرار به نسب در صورتی صحیح است که کسی که به نس‪$$‬ب او اق‪$$‬رار ش‪$$‬ده تص‪$$‬دیق کن‪$$‬د‪ ،‬مگ‪$$‬ر در م‪$$‬ورد‬
‫صغیری که اقرار به فرزندی او شده ‪ .‬بدین ترتیب جایی که اقرار ن‪$$‬اظر ب‪$$‬ه فرزن‪$$‬دی ص‪$$‬غیر باش‪$$‬د تص‪$$‬دیق مق‪$$‬ر ل‪$$‬ه‬
‫شرط نیست و این امر به عنوان استثنائی بر قاعده کلی ( لزوم تصدیق مقرله ) پذیرفته شده است ‪.‬‬
‫دلیل این استثنا را باید در جهات اجتماعی مربوط ب‪$‬ه حم‪$‬ایت از فرزن‪$‬دان ص‪$$‬غیر خ‪$$‬انواده جس‪$‬تجو ک‪$‬رد ‪،‬‬
‫اختالف نسب به طور معمول درباره پدر طفل ایجاد می شود و تردید انتساب نوزاد به مادر نادر است ‪.‬‬
‫همچنین می دانیم که اقرار به نسب نباید مخالف قانون باشد و اقرار به فرزندی کسی که مادرش ب‪$$‬ا مق‪$$‬ر‬
‫بیگانه است ‪ ،‬جز در موارد استثنائی نزدیکی به شبه ‪ ،‬اثر حقوقی ندارد ‪ .‬پس اثر مهم استفاده از اق‪$$‬رار ب‪$$‬ه نس‪$$‬ب‬
‫در موردی است که پدر خانواده الحاق طفل به خود را می پذیرد ‪.‬‬
‫گفتگو در مورد مشروع بودن طفلی که در زمان زوجیت به دنیا آمده است ‪ ،‬در مرحله نخس‪$‬ت ب‪$‬ه پ‪$‬در و‬
‫مادر ارتباط دارد زیرا در آن خصوصی ترین روابط جنسی بین آن‪$$‬ان بحث می ش‪$$‬ود روابطی ک‪$$‬ه ق‪$$‬انون گ‪$$‬ذار آن را‬
‫خالی از شائبه های ناپاکی و بی عفتی می داند و استواری بنیان خانواده را وابسته به این فرض می کند ‪.‬‬
‫از سوی دیگر برای نوزاد هیچ چیز مهم تر از داشتن خانواده و سرپناه مشروع نیست‪ .‬بن‪$$‬ابراین ط‪$$‬بیعی‬
‫است که قانون گذار چنین اقراری را بدون توجه به آثاری که در باره کودک و سایر خویشان پدر دارد بدون ش‪$$‬رط‬
‫بپذیرد و آن را موکول به تصدیق او نسازد ‪.‬‬
‫از آن چه گفته شد نباید چنین نتیجه گرفت ‪ ،‬که تنها اقرار پدر نسب بدون نیاز به تصدیق مقر له پذیرفته‬
‫می شود و مفاد ماده ‪ 224‬و ‪ 226‬قانون مدنی افغانس‪$$‬تان درب‪$$‬اره اق‪$‬رار م‪$$‬ادر اج‪$$‬را نمی ش‪$$‬ود ‪ .‬زیرا ن‪$‬ه تنه‪$$‬ا این‬
‫استنباط با مفاد قانون منطبق نیست‪ ،‬مصالحی که گفته شد درباره اقرار مادر نیز وجود دارد ‪ :‬اقرار مادر ب‪$$‬ه ط‪$$‬ور‬
‫معمول هنگامی ضرورت پیدا می کند که مبنای انتساب طفل به شوهر او ق‪$$‬رار می گ‪$$‬یرد یا الح‪$$‬اق ک‪$$‬ودک ب‪$$‬ه پ‪$$‬در‬
‫مسلم است و مادر بر آن پایه اقرار می کند ‪.‬‬
‫با وجود این نباید اقرار به فرزندی را به طور ضمنی اق‪$$‬رار ب‪$‬ه زوجیت ب‪$$‬ا پ‪$‬در یا م‪$$‬ادر طف‪$$‬ل پنداش‪$$‬ت ‪،‬‬
‫زیرا احتمال دارد فرزند ناش‪$$‬ی از ن‪$$‬زدیکی ب‪$$‬ه ش‪$$‬به باش‪$$‬د ‪ ،‬ولی در دع‪$$‬وای زوجیت می ت‪$$‬وان چ‪$$‬نین اق‪$$‬راری را از‬
‫قراین درستی ادعا شمرد ‪.‬‬

‫نتایج استثنایی بودن حکم ‪:‬‬


‫از استثنایی بودن حکم مربوط به اقرار نسب صغیر ‪ ،‬دو نتیجه مهم گرفته می شود ‪:‬‬
‫با اینکه وضع مجنون و متوفی از حیث نداشتن اهلیت و امکان برای تصدیق با صغیر‬ ‫‪-1‬‬
‫شباهت دارد نمی توان به یاری قیاس حکم استثنایی را در مورد آنان ن‪$$‬یز اج‪$$‬را ک‪$$‬رد ‪ ،‬پس این اق‪$$‬رار در‬
‫صورتی اثر دارد که مجنون در حال افاقه یا پس از بهبودی آن را تصدیق کند ‪ .‬ولی این نتیج‪$$‬ه ب‪$$‬ا مب‪$$‬انی‬
‫تاریخی قانون مدنی افغانستان تعارض دارد‪ .‬فقها تصریح کرده اند ک‪$$‬ه می ت‪$$‬وان ب‪$$‬ه نس‪$$‬ب فرزن‪$$‬د مت‪$$‬وفی‬
‫نیز اقرار کرد خواه این فرزند در حال کودکی باشد یا پس از رسیدن به سن رش‪$$‬د و خ‪$$‬واه م‪$$‬الی از او ب‪$‬ه‬
‫میراث مانده باشد یا ترکه ای نداشته باشد ‪ .‬کافی است که نسب مورد اقرار مجهول باشد و نت‪$$‬وان از راه‬
‫اماره فراش و دالیل دیگر آن را به مرد دیگری نسبت داد ‪ .‬همچنین در فقه تأییدشده است که نفوذ اق‪$$‬رار‬
‫به نسب مجنون منوط به تصدیق اونیست هر چن‪$$‬د کب‪$‬یر باش‪$$‬د یع‪$‬نی دیوان‪$$‬ه از حیث بی اعتب‪$$‬اری کالم در‬
‫حکم صغیر است ‪.‬‬
‫حکم مربوط به الزم نبودن تصدیق مقرل‪$$‬ه ویژه م‪$$‬وردی اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه اق‪$$‬رار ب‪$$‬ه فرزن‪$$‬دی‬ ‫‪-2‬‬
‫باشد بنابراین اگر کسی اقرار به خویشاوند صغیری به عن‪$$‬وان ب‪$‬رادر یا کاک‪$$‬ا یا نواس‪$$‬ه کن‪$$‬د نف‪$$‬وذ اق‪$‬رار‬
‫منوط به تصدیق صغیر بعد از رسیدن به سن رشد است ‪.‬‬
‫نکته ای را که باید بر مباحث گذشته افزود این است که صغیر پس از رسیدن به سن رشد نمی تواند‬
‫مفاد اقرار را انکار کند زیرا نسب در زمانی تحقق یافته که به حکم قانون و به دلیل ک‪$$‬ودکی اراده او در نف‪$$‬وذ‬
‫اقرار اثری نداشته است ‪ .‬ولی هیچ مانعی ندارد که بعد از رسیدن ب‪$‬ه س‪$$‬ن رش‪$‬د ب‪$$‬ا دلیل ث‪$$‬ابت کن‪$‬د ک‪$‬ه فرزن‪$$‬د‬
‫دیگری است و اقرار بر خالف واقع بوده است ‪.‬‬

‫‪ -3‬نبودن منازع‪:‬‬
‫یکی ازشرایط الزم برای نفوذ اقراری که به نسب فرزند می شود این اس‪$‬ت ک‪$‬ه من‪$‬ازعی در بین‬
‫نباشد و در این باره هیچ اختالفی وجود ندارد ‪.‬‬
‫از لحاظ اجتماعی نسبی بودن حکم نسب زننده و غیر متعارف است که طفلی فرزند دو پدر به حساب آید‬
‫یا به اعتباری فرزند شخصی باشد و به اعتبار دیگر فرزند او نباشد ب‪$‬ه همین جهت از دیرب‪$$‬از پذیرفت‪$$‬ه ش‪$$‬ده اس‪$$‬ت‬
‫که احکام مربوط به احوال شخصی در برابر کسانی هم ک‪$‬ه در مح‪$‬اکم دخ‪$‬الت نداش‪$‬ه ان‪$‬د قاب‪$‬ل اس‪$‬تناد اس‪$‬ت وح‪$‬تی‬
‫بعضی گفته اید که از اعتبار امر قضاوت شده ب‪$$‬ه ط‪$$‬ور کام‪$$‬ل به‪$$‬ره من‪$$‬د می ش‪$$‬وند‪ .‬اکن‪$$‬ون باید دید در چ‪$$‬ه م‪$$‬ورد‬
‫منازعه در باب نسب تحقق می پذیرد و جای آن است که اقرار مدعیان بی اعتبار شناخته شود ؟‬
‫برخالف آن چه در نخستین نگاه در نظر می آید همین که دو یا چن‪$$‬د تن درب‪$$‬اره نس‪$$‬ب طفلی اختالف پیدا‬
‫کنند نمی توان ادعا کرد که اقرار بی اثر است باید اقرار هر دو طرف دعوا شرایط الزم برای اعتبار اقرار به نس‪$$‬ب‬
‫را دارا باشد تا تعارض به وجود آید ‪ .‬بنابراین اگر شوهر زنی به فرزندی طفل او اقرار کند و شخصی دیگری ن‪$$‬یز‬
‫مدعی نسب طفل باشد اقرار شوهر را نمی توان بی اعتبار شناخت ‪.‬ولی هرگاه دو به شبه ب‪$$‬ا زنی ن‪$$‬زدیکی کنن‪$$‬د و‬
‫هر دو الحاق طفل را به خود بپذیرند از اقرار آن دو راهی به واقع باز نمی شود‪.‬‬
‫همچنین در صورتی که دو نفر اقرار به فرزندی کبیر کنند هرکدام را او تصدیق کند معتبر است و دیگری‬
‫اعتبار ندارد زیرا تصدیق مقر له از شرایط درستی چ‪$$‬نین اق‪$$‬رار اس‪$$‬ت ولی اگ‪$$‬ر این دو اق‪$$‬رار درب‪$$‬اره نس‪$$‬ب ص‪$$‬غیر‬
‫باشد چون تصدیق مقر له در این فرض ش‪$‬رط نف‪$‬وذ اق‪$‬رار نیس‪$‬ت و هیچ دلیلی ب‪$‬رای ت‪$‬رجیح یکی از آن ه‪$‬ا وج‪$‬ود‬
‫ندارد ناچار باید هر دو را بی اعتبار شورد و شاید به همین دلیل اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه نویس‪$$‬ندگان ش‪$$‬رط نب‪$$‬ودن من‪$$‬ازع را در‬
‫اقرار رابه نسب صغیر آورده اند‪.‬‬

‫ج‪ -‬آثار اقرار به نسب‬


‫چنانکه بارها گفته شده اثر اقرار بر حسب قاعده تنها دامنگیر مقر میش‪$‬ود در اج‪$$‬رای همین قاع‪$$‬ده اس‪$$‬ت‬
‫که در اقرار به نسب تصدیق مقر له از شرایط نفوذ اقرار است زیرا آثار نسب مانند دیون و تعهدات تنه‪$$‬ا ب‪$$‬ه زیان‬
‫مقر نیست و سود وزیان آن به هر دو طرف می رسد عالوه براین اثر اقرار به نسب ب‪$$‬ه دیگ‪$$‬ر خویش‪$$‬ان آن‪$$‬ان ن‪$$‬یز‬
‫سرایت می کند ‪:‬‬
‫برای مثال اگر کسی اقرار کند که دیگری برادر اوست تحقق این نس‪$$‬ب ب‪$‬اعث می ش‪$$‬ود ک‪$$‬ه مقرل‪$$‬ه فرزن‪$‬د‬
‫پدر ومادر او وبرادر سایر خواهران وبرادران وعمومی برادرزاده های او نیز بشود و این نتیجه ای است که باید‬
‫از آن پرهیز کرد ‪ .‬زیرا هیچ کس حق ندارد نسبی را به دیگران تحمیل کند و با اقرار و بدست آوردن تص‪$‬دیق مق‪$‬ر‬
‫له برای آنان خویش ناخواسته به وجود آورد‪.‬‬
‫باید در تأمین نسبی بودن اقرار کوشید اشکال نیز از همین امر آغاز می شود چ‪$$‬را ک‪$‬ه ط‪$‬بیعت نس‪$‬ب ن‪$‬یز‬
‫مانند حقوق عینی ایجاب می کند که اعتبار آن در برابر همه یکس‪$$‬ان باش‪$$‬د پس در جم‪$$‬ع بین این دو اقتض‪$$‬اء ( اث‪$$‬ر‬
‫نسبی اقرار در باره مقر وممکن نبودن تجزیه نسب) باید گفت نسب به معنای واقعی خود ثابت نمی شود ولی آث‪$$‬ار‬
‫مالی آن درباره مقررعایت می گردد و این همان ترتیبی است که فقها درباره اقرار به نسب خویشان رعایت ک‪$‬رده‬
‫‪1‬‬
‫اند ‪.‬‬

‫د‪ -‬اجرای قاعده در اقرار به نسب خویشاوندان‪:‬‬


‫قانون مدنی افغانستان برای تأمین نسبی بودن اقرار تصدیق مقر له را ش‪$$‬رط نف‪$$‬وذ آن دانس‪$$‬ته اس‪$$‬ت ولی‬
‫تمهید قانون کافی به نظر نمی رسد زیرا این تصدیق تنها اشکال مربوط به آثار اقرار درباره خود او را از بین می‬
‫برد پس درمقام اجرای قاعده باید شیوه ای برگزید که دیگران نیز زیانی نبینند ‪ .‬نباید چنین پنداشت که موانع نفوذ‬
‫اقرار در مواد ‪ 226-224‬قانون مدنی افغانستان جمع شده هر چه به آن افزوده شود با قانون مخالف است ‪ .‬مواد‬
‫‪224‬و‪ 226‬قانون مدنی افغانستان دربیان شرایط صحت اقرار است لیکن باید به خاطر داشت که آثار اقرار درس‪$$‬ت‬
‫نیز باید محدود به مقر و قائم مقام او شود و به همین دلیل تعیین قلمرو نفوذ اقرار با محدود بودن ش‪$$‬رایط درس‪$$‬تی‬
‫آن تعارض ندارد ‪.‬‬
‫فقها برای جلوگیری از تحمیل آثار اقرار به دیگران ضوابطی به دس‪$$‬ت داده ان‪$$‬د ک‪$‬ه ب‪$‬ه نظ‪$‬ر می رس‪$$‬د در‬
‫حقوق کنونی نیز به کار می آید ‪:‬‬
‫‪ -1‬اثر اقرار محدود به مقر و مقر له است و به سایر خویشان سرایت نمی کند پس اگ‪$$‬ر کس‪$$‬ی اق‪$$‬رار کن‪$$‬د‬
‫که دیگری برادر اوست آثار آن تنها در رابطه دو طرف مؤثر است ‪ :‬یعنی مقر له فرزن‪$$‬د پ‪$$‬در مق‪$$‬ر ب‪$$‬ه حس‪$$‬اب نمی‬
‫آید و از او ارث نمی برد همچنین اگر یکی از دو فرزند کسی به ب‪$‬رادری ث‪$‬الث اق‪$‬رار و دیگ‪$‬ری آن را انک‪$‬ار کن‪$‬د ‪،‬‬
‫نسب ثالث نسب به هیچ کدام از آن دو ثابت نمی شود ‪ ،‬زیرا در این ب‪$‬اره نمی ت‪$‬وان تبعیض ک‪$‬رد ‪ .‬پس نباید ترک‪$‬ه‬
‫پدر به سه برادر ( دو فرزند ثالث) به طور مساوی برسد لیکن اقرار در سهم مالی مقر مؤثر اس‪$$‬ت و مق‪$$‬ر ل‪$$‬ه ثلث‬
‫از سهم او ( یکی برشش از کل ترکه) را می گیرد ‪.‬‬
‫پ‪$$‬اره ای از نویس‪$$‬ندگان فرات‪$$‬ر رفت‪$$‬ه وادع‪$$‬ا ک‪$$‬رده ان‪$$‬د ک‪$$‬ه اگ‪$$‬ر اق‪$$‬رار س‪$$‬بب الح‪$$‬اق مقرل‪$$‬ه ب‪$$‬ه دیگ‪$$‬ر ش‪$$‬ود‬
‫درصورتی نافذ است که آن شخص مرده باشد و در زمان حیات خود الح‪$$‬اق مقرل‪$$‬ه را ب‪$$‬ه خ‪$$‬ود نفی نک‪$$‬رده باش‪$$‬د ‪.‬‬
‫درتوجیه این نظریه گفته شده است تا زمانی که شخصی زنده است دیگری نمی تواند فرزندی را به او نس‪$‬بت ده‪$‬د‬
‫هرچند که آن شخص دیوانه باشد ‪ .‬ولی بیشتر نویسندگان از این شرط اض‪$$‬افی ن‪$$‬امی ن‪$$‬برده ان‪$$‬د یا در انتق‪$$‬اد از آن‬
‫گفته اند که هرگاه آثار نسب و اقرار تنها محدود به دو طرف باشد و به دیگران سرایت نکند ‪ ،‬دیگر لزومی ن‪$$‬دارد‬
‫که پدر فوت کرده باشد ‪ .‬این ایراد وارد است و اگر به وس‪$‬یله اق‪$‬رار نت‪$‬وان فرزن‪$‬دی راب‪$‬ه کس‪$‬ی نس‪$‬بت داد ونس‪$‬ب‬
‫تجزیه نا پذیر باشد زندگی یا مرگ این شخص اثری در نفوذ اقرار ندارد ‪.‬‬
‫‪-2‬اقرار کننده نباید وارثی داشته باشد این شرط ناظر به ص‪$$‬ورتی اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه اح‪$$‬راز نس‪$$‬ب مقرل‪$$‬ه م‪$$‬انع از ارث‬
‫بردن آنان شود یا از میراثشان بکاهد ‪،‬زیرا د رچنین فرضی اق‪$$‬رار ب‪$$‬ه زیان غ‪$$‬یر اس‪$$‬ت ولی هرگ‪$$‬اه کس‪$$‬ی ب‪$$‬ا‬
‫داشتن فرزند یا پدر ومادر اقرار به برادری دیگری کند این اقرار زیانی به آنان نمیرساند و مانعی برای نف‪$$‬وذ‬
‫نسبی آن وجود ندارد ‪.‬‬
‫با اینکه نویسند گان حقوقی و فقیهان به این شرط اشاره ای نکرده اند ‪،‬از نفوذ اقرار به ح‪$$‬ق وارث مق‪$‬ر ل‪$$‬ه‬
‫نیز خللی نمیرسد ‪.‬زیرا آ ثار نسب همانگونه که دا منگیر وارث مقر میشود ‪،‬ممکن است حق ورثه مقر ل‪$$‬ه را ن‪$$‬یز‬
‫از بین ببرد‪.‬‬
‫بر عالوه ‪،‬چون نفوذ اقرار منوط به تصدیق مقر له است ‪،‬این تصدیق نیز از نظر تحلیلی اقرار دیگری اس‪$$‬ت‬
‫که اثر اقرار نخست را تکمیل می کند ‪ .‬پس اگر اقرار نخست در صورتی نا فذ باشد که به حقوق ورثه مقر صد م‪$‬ه‬
‫نرساند ‪،‬منطق ایجاب می کند که نفوذ تصدیق مقرله نیز منوط به همین شرط با شد‪.‬‬

‫ه‪-‬حکم خاص اقرار به فرزندی ‪:‬‬

‫‪1‬‬
‫کاتوزیان ‪،‬همان اثر‪ ،‬صص ‪. 232-229‬‬
‫شرایط تحقق نسب ‪،‬چنانکه در مباحث پیشین آمد به خصوصی ترین روابط زن و شوهر ارتباط دارد‪ .‬اح‪$$‬راز‬
‫وقایعی در این زمینه مطرح می شود ک‪$$‬ه ‪،‬ج‪$$‬ز پ‪$$‬در وم‪$$‬ادر ‪ ،‬هیچکس ب‪$$‬ه ط‪$$‬ور معم‪$$‬ول آن را نمی دان‪$$‬د وراهی ب‪$$‬ه‬
‫کشف حقیقت ندارد ‪.‬دشواری اثبات حمل و نزدیکی باعث شده است که قانونگذار با تمهید اماره ف‪$‬راش ‪،‬ب‪$$‬ه ظ‪$$‬اهر‬
‫اعتماد کند وآنرا کاشف از واقع بداند‪.‬ولی این اماره نیز همیشه به واقع نمی رس‪$$‬د وگ‪$$‬اه ن‪$‬یز وس‪$‬یله کتم‪$$‬ان آن می‬
‫شود‪ .‬از سوی دیگر در مسأله مشروع بودن طفل ذینفع اصلی پدر ومادر او هستند ک‪$$‬ه باید نس‪$$‬بت ب‪$‬ه وف‪$$‬اداری و‬
‫رابطه جنسی خود تصمیم بگیرند‪.‬بنابر این منطقی است که اقرار پدر نسب طفل را محقق سازد وخویشان دور ت‪$$‬ر‬
‫ملزم به آن شوند ‪.‬‬
‫در مورد سایر خویشان ‪ ،‬شاید با اندک مسامحه بتوان اثر نسبی ‪،‬اق‪$$‬رار را پ‪$$‬ذیرفت ولی در ج‪$$‬ایی ک‪$$‬ه پ‪$$‬در و‬
‫مادر طفلی به مشروع بودن نسب او اعتراف دارند ‪.‬یا در موردی که فرزند به سن رشد رسیده است وخود او نیز‬
‫درستی اقرار را تص‪$‬دیق میکن‪$$‬د‪ ،‬نباید چ‪$‬نین اق‪$‬رار ی را نس‪$‬بی ش‪$$‬مرد و خویش‪$‬ان دورت‪$‬ر را در انک‪$$‬ار نس‪$$‬ب آزاد‬
‫دانست‪.‬‬

‫فصل سوم‬

‫الف –انواع اقرار‬


‫اقرار را می توان از جهات مختلف تقسیم بندی کرد ‪.‬از حیث نوع بیان به اق‪$$‬رار ص‪$‬ریح و اق‪$$‬رار ض‪$$‬منی ‪ ،‬از‬
‫جهت وسعت و محدودیت به اقرار کلی و اقرار در جز‪ ،‬از حیث مداخله مقرله به اق‪$$‬رار ابت‪$$‬دایی و اق‪$$‬رار در پاس‪$$‬خ‬
‫به سواالت ‪،‬از جهت ترکیب به اقرار س‪$$‬اده و اق‪$$‬رر مقید وم‪$$‬رکب ‪،‬از لح‪$$‬اظ ق‪$‬الب ب‪$$‬ه اق‪$$‬رار ش‪$$‬فاهی و اق‪$$‬رار کت‪$‬بی‬
‫‪1‬‬
‫باالخره از حیث مکان به اقرار در محکمه و اقرار در خارج از محکمه تقسیم می شود ‪.‬‬
‫هدف مشترک تقسیمات فوق یکی از این دو موضوع است ‪:‬‬
‫‪ -1‬روشن ساختن مفهوم اقرار وبیان ارکان وشرایط وقوع ونفوذ آن ‪.‬‬
‫‪ -2‬آثار اقرار وجایگاه آن در میان سایر ادله اثبات دعوی ‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫که حال به صورت مختصر هر نوع را به بررسی می گیریم‪.‬‬

‫انواع اقرار از حیث نوع بیان ‪:‬‬


‫‪ .1‬اقرار صریح ‪:‬اقرار ص‪$$‬ریح اق‪$$‬رار ی اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه آش‪$$‬کارا ب‪$$‬دون ش‪$$‬ک وتردید وب‪$$‬ا عب‪$$‬ارتی خ‪$$‬الی از ابه‪$$‬ام‬
‫اداءشود چنین اقرار ی اگر در دادگاه باشد قاطع دع‪$$‬وی اس‪$$‬ت وقاض‪$$‬ی راهی ن‪$$‬داردجز آن ک‪$$‬ه ب‪$$‬ر اس‪$$‬اس آن حکم‬
‫صادر کند ‪.‬حتی در مسایل جزایی نیز اگر اقامه دعوی توسط سارنوال یا مدعی خصوصی صورت گرفته باش‪$$‬د در‬
‫مراحل بعدی رئیس محکمه از متهم می پرسد که اقرار به جرم منتسب خود دارد یا ن‪$$‬ه ؟درص‪$$‬ورت اق‪$$‬رار هرگ‪$$‬اه‬
‫اقرار متهم صریح بوده و موجب شک و تردید نباشد در این ص‪$‬ورت محکم‪$‬ه از بس‪$‬یاری اق‪$‬دامات دیگ‪$‬ر بی نیاز‬
‫می گردد ‪ .‬و هر گاه انکار و یا تردید در اقرار واقع ش‪$$‬ده باش‪$‬د ش‪$$‬روع ب‪$‬ه تحقیق‪$‬ات ش‪$$‬ده و ش‪$$‬هودی ک‪$$‬ه محکم‪$‬ه‬
‫استماع شهادت آنان را الزم می داند شهادت خود را داده و بعد به آالت تحقیقیه رسیدگی می شود‪.‬‬
‫‪ .2‬اقرار ضمنی ‪:‬اقرار ضمنی اقراری است که از مجموع عبارات و الفاظ و کلم‪$$‬اتی ک‪$$‬ه کس‪$$‬ی ب‪$$‬ه ک‪$$‬ار ب‪$$‬رده‬
‫وجود حقی به زیان او و به نفع غیر فهمیده شود ‪ .‬گاهی در اظهار نامه که از طریق دفتر محکمه که ب‪$$‬رای اف‪$$‬راد‬
‫فرستاده می شود گاهی درمتن عریضه که به موجب آن طرح دعوی می گردد ‪ ،‬گ‪$$‬اهی در توض‪$$‬یحاتی ک‪$$‬ه ش‪$$‬خص‬
‫در محضر محکمه می دهد اقراری یافت می شود که صریح نیست ‪.‬مثالً کسی که نامه دوستانه ای به دیگ‪$$‬ری می‬
‫نویسد و اظهار شرمندگی از تأخیر در پرداخت دین می نماید یا وقتی مدعی علیه در دف‪$$‬ع دع‪$$‬وی خ‪$$‬ود می نویس‪$$‬د‬
‫که مدعی طلبش را دریافت کرده ‪ ،‬ضمنا ًَ اقرار به دین شده است ‪.‬با اینکه اقرار ضمنی از حیث قالب ق‪$$‬درت اق‪$$‬رار‬
‫صریح را ندارد ولی هرگاه به عنوان اقرار شناخته شد همان آثار اقرار صریح را دارد تع‪$$‬ریفی ک‪$$‬ه از اق‪$$‬رار ش‪$$‬ده‬
‫هردو نوع اقرار را در بر می گیرد و محاکم هم اگر اقرار ضمنی را یافتند به آن استناد می نمایند ‪.‬‬

‫اقرار ازحیث وسعت و محدودیت ‪:‬‬

‫‪1‬‬
‫مدنی ‪ ،‬همان اثر ‪ ،‬ص ‪. 80‬‬
‫‪2‬‬
‫کاتوزیان ‪،‬همان اثر‪،‬ص‪. 238‬‬
‫‪ -1‬اقرار کلی‪ :‬منظور از اقرار کلی وقتی است که تمام مورد ادعا در بر میگ‪$$‬یرد‪ .‬دع‪$$‬وی ب‪$$‬ا تق‪$$‬دیم عریض‪$$‬ه‬
‫شروع می گردد در عریضه ممکن است مدعی بها اجزایی داشته باشد هر گاه م‪$$‬دعی علیه تم‪$‬ام م‪$‬دعی‬
‫بها را پذیرفت و به آن اقرار نمود اقرار کلی است ‪ .‬مثالً مدعی ادعا می کند که م‪$$‬دعی علیه مل‪$$‬ک او را‬
‫متصرف شده ‪ ،‬در آن زراعت کرده ‪ ،‬ساختمان آن را تخریب نموده ‪ ،‬اج‪$$‬رت المث‪$$‬ل یک س‪$$‬ال اق‪$$‬امت در‬
‫ملک را بدهکار است و مدعی علیه همه مورد ادعا را بپذیرد و مدعی باشد که تم‪$$‬ام این اق‪$$‬دامات را ب‪$$‬ه‬
‫اجازه فرزند مالک صورت داده است ‪.‬‬
‫‪ -2‬اقرار در جزء‪ :‬اگر مدعی علیه بخشی از مدعی بها را قبول داش‪$$‬ت و ب‪$$‬ه آن اق‪$$‬رار نم‪$$‬ود اظه‪$$‬ار وی در‬
‫همان حدود اثر دارد و همان جزء موضوع اقرار است ‪ .‬مثالًهر گاه کسی علیه وکیل خ‪$$‬ود ط‪$$‬رح دع‪$$‬وی‬
‫کند طی چهار سال که از او وکالت داشته مال ا الجاره امالک او را ( دو باب حولی ‪ ،‬چه‪$‬ار ب‪$‬اب دک‪$‬ان )‬
‫از مستأجرین حصول کرده ولی وجوه دریافتی را به وی تسلیم ننموده است و وکیل اق‪$‬رار کن‪$‬د ک‪$‬ه فق‪$‬ط‬
‫مال االجاره دو باب دوکان را حصول کرده است مستأجرین خانه ها اجاره را به فرزندان مدعی پرداخت‬
‫کرده اند ‪ .‬در این مثال اقرار وکیل در جزئی از مورد ادعا است و در همان جزء مؤثر است ‪.‬‬

‫اقرار از حیث مداخله مقر‬


‫اقرار ابتدائی‪ :‬منظور از اقرار ابتدائی اقراری است که مقر به صورت ابت‪$$‬دائی و آغ‪$$‬از گ‪$$‬ر ب‪$$‬ه آن‬ ‫‪-1‬‬
‫مبادرت نماید ‪ .‬مثالً مدیونی که هیچ گونه دلیلی علیه او نیست در حضور جمعی به دین اقرار می‬
‫کند یا طی نامه ای به دائن کتبا ً اقرار می نماید یا مدعی علیه در قبال عریضه به جای دفع دعوی‬
‫اقرار نامه ارسال می نماید و ص‪$‬دور حکم علیه خ‪$$‬ودش را تقاض‪$$‬ا می کن‪$$‬د ‪ ،‬هم‪$$‬ه از ن‪$$‬وع اق‪$$‬رار‬
‫ابتدائی است ‪.‬‬
‫اقرار در پاسخ سؤال ‪ :‬منظور از اقرار در پاسخ سؤال اقراری است که تقریبا ً مقر در صدد نیست‬ ‫‪-2‬‬
‫که به موضوع اقرار کند ولی چون در برابر سؤاالتی قرار می گیرد ناچار می شود پاسخ بده‪$$‬د و‬
‫این پاسخ به صورت صریح یا ضمنی وضع اقرار را پیدا می کن‪$$‬د ‪ .‬در محکم‪$$‬ه ممکن اس‪$$‬ت مثالً‬
‫مدعی علیه را مخاطب قرار بدهد و سؤاالتی بکند ‪ :‬آیا بامن در آن مسافرت هم‪$$‬ران نب‪$$‬ودی؟ بل‪$$‬ه‬
‫بودم ‪ ،‬آیا آن مقدار جنس را نخریدی ؟ بلی خریدم ‪ ،‬آیا فالن مبلغ کسر نداشتی ؟ بله داشتم ‪ ،‬چ‪$$‬ه‬
‫شخصی آن کسر را به تو پرداخت ‪ ...‬و نهایت اقرار می کند ‪ .‬این شیوه گفتگو و س‪$$‬ؤال و ج‪$$‬واب‬
‫که به سازش یا اقرار انجامد مطلوب است ‪ .‬اما سؤالی که در این جا پیش می آید این است که آیا‬
‫قاضی محکمه می تواند با اختیاری که درقانون برای کشف حقیقت به وی داده ش‪$‬ده اس‪$‬ت ط‪$‬رف‬
‫را در مدار سؤاالت بسیار قرار بدهد و سر انجام او را به اقرار وادار سازد آیا چنین اخذ اق‪$$‬راری‬
‫درست است ؟ آیا تحصیل دلیل محسوب نمیشود ؟جواب این اس‪$‬ت ک‪$‬ه محکم‪$‬ه م‪$‬رجعی بی ط‪$‬رفی‬
‫است وباید در هر حال این بی طرفی را استحکام بخشد و این توهم پیش نیاید ک‪$‬ه حم‪$‬ایت از یک‬
‫طرف او را وادار ب‪$‬ه س‪$‬ؤال و گ‪$‬رفتن اق‪$‬رار ک‪$‬رده اس‪$‬ت ‪ .‬اگ‪$‬ر محکم‪$‬ه ص‪$‬رفا ً ب‪$‬رای کش‪$‬ف واق‪$‬ع‬
‫سؤاالتی را مطرح کند و انگیزه حمایت نباشد و عمالً روش بی طرفی را نش‪$$‬ان بده‪$$‬د رس‪$$‬یدن ب‪$$‬ه‬
‫‪1‬‬
‫اقرار از طریق سؤال بال مانع است ‪.‬‬

‫اقرار از حیث ترکیب‬


‫‪ -1‬اقرار ساده ‪ :‬اقرار ساده دربرابر اقرار مقیید نه‪$$‬اده ش‪$$‬ده اس‪$$‬ت و اق‪$$‬راری اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه ب‪$$‬ه م‪$$‬وجب آن مق‪$$‬ر‬
‫ادعای طرف را همان گونه که هست می پذیرد ‪ .‬اگر اقرار در محکمه مقید به قید یا وصفی باشد مقرل‪$$‬ه‬
‫نمی تواند آن را تجزیه کرده و از قسمتی از آن که به نفع او است بر ضرر مقر استفاده نماید و از جزء‬
‫دیگر آن صرف نظر کند ‪ .‬پس اقرار ساده پذیرش مطلق تمام یا بخش تجزیه پ‪$$‬ذیر دع‪$$‬وی اس‪$$‬ت و هیچ‬
‫قید و وصف و شرطی ندارد ‪ :‬مانند اینکه مدعی به استناد وراثت از س‪$$‬وی مال‪$$‬ک خل‪$$‬ع ید متص‪$$‬رف را‬
‫بخواهد و او به وراثت مدعی (سبب مالکیت ) اقرار کند ‪ .‬همچنین است فرضی که مدعی اقس‪$$‬اط اج‪$$‬اره‬
‫بهای شش ماه ملکی را از مستأجر بخواه‪$‬د و او دین خ‪$‬ود را نس‪$‬بت ب‪$‬ه س‪$‬ه م‪$$‬اه بپ‪$$‬ذیرد تجزیه ک‪$‬ردن‬
‫میزان مدعی بها در این فرض اقرار را مقید نمی کند و ب‪$$‬ه همین جهت هم هیچ کس‪$$‬ی در امک‪$$‬ان تجزیه‬
‫اقرار تردید ندارد درحالی که تجزیه اقرار مقید را قانون منع کرده است ‪ .‬پس نمی ت‪$$‬وان اق‪$$‬رار س‪$$‬اده را‬
‫به اقراری تعریف کردکه مدعی علیه تمام مدعی بها را همچنان که ادعا شده است بپذیرد ‪.‬‬
‫‪ -2‬اقرار مقید ‪ :‬در اقرار مقید اعالم اراده ساده ومحض نیست مقید به وصف ویا شرایطی است ک‪$$‬ه ت‪$$‬رکیب‬
‫واحدی را تشکیل می دهد و تجزیه ناپ‪$‬ذیر اس‪$‬ت ‪ .‬پس اگ‪$‬ر ط‪$‬رف دع‪$‬وی بخواه‪$‬د ب‪$‬ه س‪$‬ود خ‪$‬ود از آن‬
‫استفاده کند و معاف از ارائه دلیل دیگر شود باید آن را با وصف وشرایط ویژه اق‪$$‬رار مس‪$$‬تند ح‪$$‬ق خ‪$$‬ود‬
‫سازد و نمیتواند آن را تجزیه کرده واز قسمتی از آن که به نفع او است بر ضررمقر اس‪$$‬تفاده نماید واز‬
‫‪1‬‬
‫مدنی ‪ ،‬همان اثر ‪ ،‬ص ‪.82‬‬
‫جزء دیگر آن صرف نظرکند ‪ .‬مفروض این است که وصف و قید افزوده به ( اخبار به حق طرف ) آثار‬
‫حقوقی واقعه مورد اعتراف را تغییر میدهد به عنوان مثال مدعی ادعا می کند که کاالیی را فرخته است‬
‫و بهای آن را از مدعی علیه طلب کار است ‪ .‬مدعی علیه وقوع بیع را می پذیرد ولی آن را بیع شرط یا‬
‫بیع به آزمایش توصیف می کند ‪ ،‬امری که مطلوب مدعی نیست مگر اینک‪$$‬ه اراده مق‪$$‬ر را تجزیه کن‪$$‬د ‪.‬‬
‫مثال دیگر مدعی ادعا می کند که پولی به عنوان قرض به مدعی علیه پرداخته است واکنون قرض داده‬
‫شده را مطالبه می کند ‪ .‬مدعی علیه به گرفتن پول اقرار می کند ولی می گوید پول راب‪$$‬ابت طل‪$$‬بی ک‪$$‬ه از‬
‫مدعی داشته است گرفته و نباید آن را باز گرداند ‪ .‬این اق‪$$‬رار فایده ای ب‪$‬رای م‪$$‬دعی ن‪$$‬دارد مگ‪$$‬ر اینک‪$$‬ه‬
‫تجزیه گردد و محدود به گرفتن پولی شود که استحقاق آن را نداشته است لیکن قانون م‪$‬دنی افغانس‪$‬تان‬
‫وصف همراه با اقرار را جداشدنی نمی داند تا ترکیب اعالم شده مقر ب‪$$‬ر هم نخ‪$$‬ورد ‪ .‬راه گریز از م‪$$‬انع‬
‫در این است که مدعی خالف وصفی که اقرار را آلوده س‪$$‬اخته ث‪$$‬ابت کن‪$$‬د در مث‪$$‬ال م‪$$‬ا از دالیل موج‪$$‬وده‬
‫استفاده کند و یا دلیلی دهد که آن مبلغ را از مدعی طلب کار بوده است به بیان دیگر مقص‪$$‬ود از تجزیه‬
‫ناپذیر بودن اقرار موصوف ‪ ،‬تجزیه بی دلیل است وگرنه با دلیل می توان خالف وصف راهزن را ث‪$$‬ابت‬
‫کرد هرچند که منتهی به تجزیه اقرار شود همچنین در مورد ی که رویداد اصلی و مطلوب م‪$$‬دعی یع‪$$‬نی‬
‫س‪$$‬بب دین ب‪$$‬ه دالیلی دیگ‪$$‬ر اثب‪$$‬ات ش‪$$‬ده باش‪$$‬د و در عین ح‪$$‬ال ن‪$$‬یز موض‪$$‬وع اق‪$$‬رار اص‪$$‬لی ق‪$$‬رار گ‪$$‬یرد ‪.‬‬
‫برمحکمه نمیتوان اشکال گرفت که چرا تجزیه ناپ‪$‬ذیری اق‪$‬رار را ندیده گرفت‪$‬ه و آث‪$‬ار رویداد اص‪$‬لی را‬
‫پذیرفته است ‪.‬‬
‫‪ -3‬اقرار مرکب‪ :‬آن چه درباره تجزیه ناپذیر ب‪$‬وده اق‪$‬رار گفت‪$‬ه ش‪$‬د ن‪$‬اظر ب‪$‬ه م‪$‬وردی اس‪$‬ت ک‪$‬ه اخب‪$‬ار مق‪$‬ر‬
‫هماهنگ و با اوصاف و قیود آن ترکیب شده باشد ‪،‬چندان که عرف آن را واحد تجزیه ناپذیر بداند ‪.‬پس‬
‫نباید اقرار های متعدد و گسسته و مخلوطی از اقرار وادعا را با آن اشتباه کرد ‪ .‬اق‪$$‬رار مخل‪$$‬وط ش‪$$‬ده را‬
‫در اصطالح متداول (اقرار مرکب) دربرابر اق‪$$‬رار مقید میگوین‪$$‬د ‪،‬درحالیک‪$$‬ه اق‪$$‬رار ب‪$$‬ا زایده ه‪$$‬ای خ‪$$‬ود‬
‫ت‪$$‬رکیب نش‪$$‬ده ومخل‪$$‬وط گش‪$$‬ته اس‪$$‬ت ودرواق‪$$‬ع بایداز اختالط دو اق‪$$‬رار س‪$$‬خن گفت ‪.‬اب‪$$‬ری ورو‪،‬اس‪$$‬تادان‬
‫فرانسوی ‪،‬که یکی از عمیق ترین تألیفات راجع به ادلۀ اثبات راتدوین کرده اند ‪،‬درتعریف اق‪$$‬رار م‪$$‬رکب‬
‫گفته اند‪:‬‬
‫(اقرار ی است که مقر درهمان حال که رویداد مورداستناد طرف دعوی را میپذیرد ‪،‬رویداد دیگ‪$$‬ری ب‪$$‬ر‬
‫آن می افزاید که نتیجه آن استناد به سود اوست ‪).‬‬
‫فرق اقرار مقید از اقرار مرکب گاه ساده است ‪،‬چنانکه شخص اقرار ی کند وپس از م‪$‬دتی جمل‪$‬ه ای ب‪$‬ر‬
‫آن بیفزاید که مفاد اقرار را خنثی سازد به عنوان مث‪$$‬ال ادع‪$$‬ا کن‪$$‬د ک‪$$‬ه دین اق‪$$‬رار ش‪$$‬ده را پرداخت‪$$‬ه اس‪$$‬ت‬
‫‪.‬ولی در مورد ی که عبارت خبری مرکب ازچن‪$$‬د جمل‪$$‬ه ب‪$‬ه هم پیوس‪$‬ته باش‪$$‬د تم‪$‬یز اق‪$‬رار مقید از اق‪$‬رار‬
‫مرکب دشوار است وبه تفسیری ارتباط دارد که محکمه از اق‪$‬رار می کن‪$$‬د ‪ .‬این تفس‪$‬یر تنه‪$$‬ا چه‪$‬ره ادبی‬
‫ولفظی ندارد و محکمه میتواند از قرائن وتحلیل منطقی نتیج‪$$‬ه بگ‪$‬یرد ک‪$$‬ه در دید ع‪$$‬رف مقص‪$$‬ود ارائ‪$$‬ه‬
‫ترکیبی از اقرار ووصف بوده است یا مخلوطی از اقرار وادع‪$‬ا ک‪$‬ه نیاز ب‪$‬ه اثب‪$‬ات دارد‪ .‬داوری محکم‪$‬ه‬
‫‪1‬‬
‫نیز نوعی وعرفی است وهمانند جمله انشایی نیست که ارادۀ انشأ کننده خالق وآفریدگار است‪.‬‬
‫نقش اراده در فرض ما نقل وروایت واقعه ای است ک‪$$‬ه آث‪$$‬ار حق‪$$‬وقی ب‪$‬ه س‪$$‬ود ط‪$‬رف دع‪$$‬وی دارد ‪ .‬پس‬
‫تحقیق محکمه باید متوجه کشف آن واقع باشد نه آن چه مقر به عمد آفریده است‪.‬‬

‫اقرار از حیث قالب‬

‫‪ -1‬اقرار شفاهی ‪:‬اقرار شفاهی به وسیله زبان واز طریق بیان وصحبت ک‪$$‬ردن ص‪$$‬ادر می ش‪$$‬ود وبع‪$$‬د از‬
‫آن که ادا شد ممکن است ثبت وبه صورت نوشته در صورت دعوی محکمه در آید اقرار اساساًدروضع‬
‫شفاهی آن اصل است ومتبادر به ذهن واز جهت تا ریخی مقدم بر اقرار کتبی است ‪.‬‬

‫‪ -2‬اقرار کتبی ‪ :‬اقرار کتبی اقراری است که با نوشته اقرار کننده تحقق می یابد ‪.‬مق‪$$‬ر چ‪$$‬یزی نمی گوید‬
‫بلکه در عریضه ‪ ،‬در الیحه ‪ ،‬در نامه خصوصی مطلبی رادال بر اقرار می نویسد وامضأ می کند و طی‬
‫آن به زیان خود و به نفع دیگری حقی را تثبیت مینما ید ‪.‬‬

‫اقرار از حیث مکان‬


‫‪-1‬اقرار در محکمه ‪ :‬تقسیم اقرار به اقرار در محکمه و اقرار خارج از محکم‪$‬ه از تقس‪$‬یم حق‪$‬وق دان‪$‬ان‬
‫فرانسه گرفته شده است آن ها اقرار را بر اساس قانون مدنی اقرار رابه دو نوع اقرار قض‪$$‬ائی و اق‪$$‬رار‬
‫‪1‬‬
‫کاتوزیان‪،‬همان اثر ‪،‬ص ‪. 250-247‬‬
‫غیر قضائی تقسیم نموده اند‪ .‬اقرار در محکمه وقتی است که اقرار در جریان رس‪$‬یدگی ب‪$$‬ه دع‪$$‬وائی ک‪$$‬ه‬
‫اقرار مربوط به آن است به عمل آ ید ومحکم‪$$‬ه ص‪$$‬الحیت رس‪$‬یدگی ب‪$$‬ه آن دع‪$$‬وی را داش‪$‬ته باش‪$$‬د ‪ .‬اگ‪$$‬ر‬
‫شفاهی است در جلسه رسمی محکمه د رحضور قاضی بیان و در صورت دعوی ثبت ش‪$$‬ود واگ‪$$‬ر کت‪$$‬بی‬
‫است در برگهای قانونی مربوط به محکمه منعکس شود ‪.‬‬

‫‪-2‬اقرار درخارج محکمه ‪ :‬اقرار خارج از محکمه ممکن است بص‪$$‬ورت ش‪$$‬فاهی یا کت‪$$‬بی باش‪$$‬د ‪.‬بعض‪$‬ی‬
‫اقرار شفاهی خارج از محکمه را از مبا نی شهادت میدانند ودر واقع اقرار نمی شنا سند ‪.‬‬
‫اقرار شفاهی فقط مربوط به جلسه محکمه است ‪ .‬اقرار کتبی است در ص‪$$‬ورتی ک‪$$‬ه در یکی از اس‪$$‬ناد یا‬
‫لوایحی که به محکمه داده می شود اظهار شده باشد وشفاهی اس‪$‬ت در ص‪$$‬ورتی ک‪$‬ه در حین م‪$‬ذاکره در‬
‫محکمه به عمل آید ‪.‬در اقرار شفاهی ط‪$$‬رفی ک‪$$‬ه میخواه‪$$‬د از اق‪$$‬رار ط‪$$‬رف دیگ‪$$‬ر اس‪$$‬تفاده نماید باید از‬
‫محکمه بخواهد که اقرار در صورت دعوی قید شود ‪ .‬اعتبار اقرار خ‪$$‬ارج از محکم‪$$‬ه وابس‪$$‬ته ب‪$$‬ه نظ‪$$‬ر‬
‫‪1‬‬
‫محکمه در این مورد است‪.‬‬

‫ب‪:‬ماهیت حقوقی اقرار‬

‫‪ .1‬طرح مسأله واهمیت آن ‪ :‬مقصود از شناخت ( ماهیت حقوقی اقرار ) تمیز اوص‪$$‬اف ج‪$$‬وهری اق‪$$‬رار اس‪$$‬ت‬
‫‪،‬اوصافی که بدنه اصلی ومبنای اعتبار ممتاز این وسیله اثبات است وق‪$$‬ا لب ویژه آن‪$$‬را در نظ‪$$‬ام حق‪$$‬وقی‬
‫معین می کند‪:‬به عنوان مثال ‪ ،‬پاسخ این پرس‪$$‬ش ک‪$$‬ه آ یا اق‪$$‬رار از جنس اخب‪$$‬ار اس‪$$‬ت یا ‪،‬درهم‪$$‬ا ن ح‪$$‬ال‬
‫‪،‬حاوی انشأ نیز هست ‪،‬به ماهیت حقوقی آن باز می گردد ونشان میدهد که اقرار در زمره اعمال حقوقی‬
‫است یا در شمار وقایع حقوقی است یا در تقسیم اعمال ووقایع حق‪$$‬وقی ج‪$$‬ای نمی گ‪$$‬یرد ؟ همچ‪$$‬نین اس‪$$‬ت‬
‫پاسخ دشواریهای تمیز جنس اقرار ‪ :‬آیا باید آن را نوعی اس‪$$‬قاط ح‪$$‬ق اثب‪$$‬ات وهمانن‪$$‬د اب‪$$‬راء ش‪$$‬مرد ؟ آیا‬
‫اقرار از سنخ اماره است و به طور غیر مستقیم محکمه را به حقیقت رهنم‪$$‬ائی می کن‪$$‬د ؟ یا دلیل واقعی‬
‫هم‪$$‬ا نن‪$$‬د س‪$$‬ند و ش‪$$‬ها دت اس‪$$‬ت ؟ و س‪$$‬ر انج‪$$‬ام آیا اعتب‪$$‬ار آن مره‪$$‬ون تراض‪$$‬ی دو ط‪$$‬رف دع‪$$‬وی وفص‪$$‬ل‬
‫خصومت است یا تکیه بر اماره قانونی ( انطبا ق با واقع )دارد؟این گونه پرسش ها و یافتن ج‪$$‬واب ه‪$$‬ای‬
‫متناسب ‪،‬نه تنها فایده نظری و فلسفی دارد از جهت شناخت آثار و احکام اقرار و نیروی اثبات کننده آن‬
‫نیز مؤثر است برای مثال اگر اقرار نوعی اسقاطه حق و در زمره اعمال حقوقی قرار گیرد شرایط وق‪$$‬وع‬
‫و نفوذ آن تابع قواعد عمومی قراردادها است و به ویژه اکراه و اشتباه و اضظرار همان آث‪$$‬ار معم‪$$‬ول در‬
‫اعمال ارادی را دارد در حالیک‪$$‬ه اعتق‪$$‬اد ب‪$‬ه خ‪$$‬بری ب‪$$‬ودن ط‪$‬بیعت اق‪$‬رار در بس‪$$‬یاری از این احک‪$$‬ام م‪$$‬ؤثر‬
‫است ‪ .‬همچنین اگر اعتبار اقرار به دلیل توافق دو طرف ب‪$‬رای از بین ب‪$‬ردن موض‪$‬وع ن‪$‬زاع باش‪$$‬د مبن‪$‬ای‬
‫قطعی شدن حکم مستند به اقرار قاطع دعوی و عدم پذیرش درخواست تجدید نظر و فرجام خواهی از آن‬
‫را بهتر می توان درک کرد یا در موردی که متصرف کنونی به مالکیت سابق ط‪$$‬رف خ‪$$‬ود اق‪$$‬رار می کن‪$$‬د‬
‫ممکن است دلیل تفاوت اثر این اقرار با اثبات مالکیت پیشین با سایر دالئل به دست آید‬

‫‪ -2‬آیا اقرار راه مستقیم اصابت به واقع اثبات است ‪:‬‬


‫ماده ‪ 272‬قانون اصول محاکمات مدنی افغانستان و ن‪$$‬یز م‪$$‬اده ‪ 1001‬ق‪$$‬انون م‪$$‬دنی اق‪$$‬رار را در زم‪$$‬ره دالیل اثب‪$$‬ات‬
‫دعوی آورده است ‪ .‬بنابراین از اطالق این احکام پیشینه آن در فقه «اقرار عقال ب‪$$‬ر نفسش‪$$‬ان ج‪$$‬واز دارد » ممکن‬
‫است چنین استفاده شود که اقرار دلیل واقعی و کاشف از واق‪$‬ع اس‪$‬ت زیرا هیچ ع‪$‬اقلی ادع‪$‬ایی را ک‪$‬ه ب‪$‬ه زیان او‬
‫است بیهوده نمی پذیرد ‪ .‬پس اگر کسی به سود دیگری و به زیان خود خبر از وجود حقی دهد بی گمان راست می‬
‫گوید و پ‪$‬رده از واق‪$‬ع ب‪$‬رمی دارد ب‪$‬ه همین دلیل اس‪$‬ت ک‪$$‬ه مف‪$‬اد اق‪$$‬رار ب‪$‬ر قاض‪$‬ی تحمیل می ش‪$‬ود و او را از ه‪$‬ر‬
‫جستجوی دیگر بی نیاز می کند ‪ .‬مفاد این استدالل در دلیل عقلی اعتبار اقرار در فقه نیز دیده می ش‪$$‬ود و رومیان‬
‫نیز به این نتیجه رسیده بودند که هر کس به زیان خود سخن می گوید واقع با می گوید و ب‪$$‬ه همین دلیل کش‪$$‬ف از‬
‫واقع اقرار معتبرترین دلیل است ‪.‬‬
‫این فرض که اقرار نشان دست یافتن ب‪$‬ه واق‪$$‬ع اس‪$‬ت بس‪$‬یاری از احک‪$$‬ام و آث‪$‬ار اق‪$$‬رار را ن‪$‬یز توجیه می کن‪$‬د ‪ :‬ب‪$‬ه‬
‫عنوان مثال بر پایه رسیدن به واقع انکار بعد از اقرار نباید مسموع باشد و باید ب‪$$‬ر قاض‪$$‬ی تحمیل ش‪$$‬ود واو را از‬
‫رسیدگی بیشتر ممنوع کند و قاطع دعوی باشد و تجدید نظر در حکم مستند به آن را ممنوع سازد ‪.‬‬
‫با وجود این نظریه مرسوم از جهات گوناگون ناتوان و مورد انتقاد است چندانک‪$$‬ه اندیش‪$$‬ه ه‪$$‬ا از آن روی برتافت‪$$‬ه‬
‫اند تا به توجیه مناسب تری برسند ‪:‬‬

‫‪1‬‬
‫مدنی ‪،‬همان اثر ‪ ،‬ص ‪.87-85‬‬
‫‪ -1‬تجربه نشان می دهد که فرض اصابت به واقع پایه محکمی ندارد زیرا بس‪$‬یاری از اق‪$‬رار ه‪$‬ا ب‪$‬ه دلیل اش‪$‬تباه‬
‫واکراه و شکنجه و هزل گویی یا محاسبات غل‪$$‬ط وتقلب آم‪$$‬یز مق‪$$‬ر یا حم‪$$‬ایت از این و آن نادرس‪$$‬ت و مخ‪$$‬الف‬
‫واقع است و چه بسیارند کسانی که پایبند به اقرار ناخواسته یا به غلط افتاده خود شده ان‪$$‬د ‪ .‬بن‪$$‬ابراین اعتم‪$$‬اد‬
‫به واقعی که مقر از آن خبر داده است با داده های علمی و تجربی مخ‪$‬الف اس‪$‬ت برپایه خوش‪$‬بینی ‪ ،‬کام‪$‬ل ب‪$‬ه‬
‫مفاد اقرار حد اکثر می توان گفت که اخبار به حق و سود غیر و زیان خود مقر اماره بر درستی اقرار است و‬
‫به همین جهت هم اعتبار اقرار تا زم‪$‬انی اس‪$‬ت ک‪$‬ذب آن ث‪$‬ابت نش‪$‬ده ‪ .‬پس از اعالم انک‪$‬ار ناپ‪$‬ذیر ب‪$‬ودن اق‪$‬رار‬
‫حقوق دانان می افزاید ‪ ... :‬اگر مقر ادعا کند اقرار او فاسد یا مبتنی بر اشتباه یا غل‪$$‬ط ب‪$$‬وده ش‪$$‬نیده می ش‪$$‬د و‬
‫همچنین است در صورتی که برای اقرار خود عذری ذکر کند که قابل قبول باشد مث‪$$‬ل اینک‪$$‬ه بگوید اق‪$$‬رار ب‪$$‬ه‬
‫گرفتن وجه درمقابل سند یا حواله بوده که وصول نشده لیکن دعاوی مذکور مادامی که اثبات نش‪$$‬ده مض‪$$‬ر ب‪$$‬ه‬
‫اقرار نیست ‪.‬این سنخ سخن گفتن از اعتبار اقرار متناسب با طبیعت اماره است نه دلیل اصابت به واقع ‪،‬زیرا‬
‫اماره است که عتبار آن مشروط به نبودن دلیل مخالف شده و این قاعده در تمام و این قاعده در تمام مص‪$$‬داق‬
‫های اماره قانونی و قضائی اعمال گردیده است در حالی که اثر دلیل اگر پذیرفته شود قطعی اس‪$$‬ت و خالف آن‬
‫را جز از راههای استثنائی و محدود نمی توان ثابت کرد ‪.‬‬
‫‪ -2‬اثری دیگر از اقرار که با دلیل ب‪$‬ودن آن س‪$$‬ازگار ب‪$‬ه نظ‪$‬ر نمی ش‪$‬ود چه‪$‬ره نس‪$‬بی مق‪$$‬ر اس‪$‬ت اگ‪$$‬ر اق‪$$‬رار دلیل‬
‫اصابت به واقع باشد و به گونه مستقیم آن را ثابت کند چرا باید تکذیب مقر ل‪$$‬ه آن را خن‪$‬ثی کن‪$$‬د؟ آیا تک‪$$‬ذیب‬
‫مقر له به خودی خود کذب اقرار را ثابت می کند ؟ و اگر چنین باشد چرا باید اقرار درباده مق‪$$‬ر م‪$$‬ؤثر ش‪$$‬ود و‬
‫نسبت به مقر له خنثی ؟ پاسخ این پرسشهای منطقی را برپایه اصابت به واقع نمی توان داد چنانکه اگر دلیل‬
‫بر اصالت سند یا مالکیت یکی از دو طرف ارائه شود ‪ ،‬نه تکذیب طرف دیگر مؤثر است ‪ ،‬نمی ت‪$$‬وان درب‪$$‬اره‬
‫اثر دلیل به تبعیض دست زد پس آیا این اندیشه به ذهن نمیرسد که اق‪$‬رار واقع‪$‬ه ای اس‪$‬ت ک‪$‬ه ق‪$‬انون آن را ب‪$‬ا‬
‫مالحظه اوضاع واحوال ویژه دلیل برواقع شناخته است ‪ .‬و به بیان دیگر اماره بر وجود واقع اس‪$‬ت ؟ب‪$‬ر پایه‬
‫این فرض است که به آسانی می توان گفت قانون اقرار تکذیب نشده را قرینه اصابت به وافع می دان‪$$‬د و مق‪$$‬ر‬
‫را ملزم به آن می سازد ‪ .‬فقها نیز در آخرین پزوهشهای خود به همین نتیجه رسیده اند از یک س‪$$‬و اق‪$$‬رار را‬
‫حجت قاصره نامیده اند که اث‪$$‬ر آن تنه‪$$‬ا درب‪$$‬اره مق‪$$‬ر ب‪$$‬ه زب‪$$‬ان و قلم آورده اس‪$$‬ت و برپایه همین تحلیل بخش‬
‫مهمی از کتاب اقرار به تفسیر الفاظ اقرار اختصاص دارد نتیجه منطقی تحلیل پیشنهاد شده این است که اقرار‬
‫راه وصول به واقعیت نیست اماره منضم به آن که از اوضاع و احوال استنباط می شود اخبار به ضرر خود و‬
‫به سود دیگران منبع اعتبار آن است به همین جهت هم اعتبار اقرار نسبی و به زیان مق‪$$‬ر قاب‪$$‬ل اس‪$$‬تناد اس‪$$‬ت‬
‫ولی بیشتر فقیهان به این نتیجه مهم تصریح نکرده است و تنها بعضی از متأخرین اقرار را به مناس‪$$‬بت ه‪$$‬ای‬
‫گوناگون وبه تکرار اماره نامیده اند و حتی ثبوت ناشی از اقرار ثبوت تعبدی گفته اند که معادل فرض ق‪$$‬انونی‬
‫در حقوق کنونی است ‪.‬‬
‫‪-3‬آیا اقرار اماره است یا فرض حقوقی ؟‬
‫این دو اصطالح در حقوق ما گ‪$$‬اه ب‪$$‬ه ج‪$$‬ای هم ب‪$$‬ه ک‪$$‬ار می رود و س‪$$‬بب اختالط و آش‪$$‬فتگی درذهن می ش‪$$‬ود ام‪$$‬اره‬
‫معادل واژه (‪ )presumption‬درزبان فرانسه است و بر مبنای غلبه و احتمال راهی با واسطه به واقع دارد و به‬
‫همین اعتبار در زمره دلیلهای اثبات است ‪ .‬در ام‪$$‬اره ق‪$‬انونی ق‪$‬انون گ‪$$‬ذار حکم غ‪$‬الب و ظ‪$‬اهر را ب‪$$‬ا وض‪$$‬ع قاع‪$‬ده‬
‫گسترش می دهد چندان که هم‪$$‬ه مص‪$$‬داق ه‪$$‬ای مش‪$$‬ابه را در برگ‪$‬یرد و ب‪$‬ه بیان دیگ‪$$‬ر رویداد غ‪$$‬الب را کاش‪$$‬ف از‬
‫حقیقت تلقی می کند ‪ .‬در اماره ها مقصود وضع ثابت حقوقی نیست ‪ ،‬هدف این است که در مقام اثبات رویدادی را‬
‫کاشف از واقع قرار دهد ومدعی را از اثبات امری که موافق با آن است معاف کند به همین جهت هر گاه ب‪$$‬ه دلیلی‬
‫ثابت شود ک موضوع دعوا تابع قانون غالب نیست اماره اعتبار خود را از دس‪$$‬ت می ده‪$$‬د وانگهی چه‪$$‬ره کاش‪$$‬ف‬
‫بودن اماره ایجاب می کند که خالف آن را بتوان اثبات کرد یعنی اماره تاب مقاومت در برابر دلیل را ندارد ‪.‬‬
‫به عنوان مثال اگر گفته میشود که اقرار اماره بر واقع یا همراه چنین ام‪$‬اره ای اس‪$‬ت ب‪$$‬دین مع‪$‬نی اس‪$‬ت ک‪$$‬ه چ‪$‬ون‬
‫انسان متعارف به دروغ به زیان خود سخنی نمی گوید‪ ،‬قانونگذار از این حکم غالب به تأسیس قاعده ای پرداخت‪$$‬ه‬
‫است که چنین خالصه میشود‪ :‬اقرار کاشف از واقع است مگر این که خالف آن اثبات شود‪.‬‬
‫ولی فرض حقوقی که معادل واژه ) (‪fiction‬در زبان فرانسه است در واقع نوعی مج‪$$‬از و اس‪$$‬تعاره حق‪$$‬وقی اس‪$$‬ت‬
‫که به منظور انحراف یا تعدیل قاعده ماهوی ‪،‬جعل میشود و ممکن است هیچ راهی به واقع نداشته و حتی مخالف‬
‫آن باشد ‪ .‬به بیان دیگر فرض حقوقی حکمی است تعبدی که خالف آن را نمی توان ثابت کرد ‪،‬چرا که ک‪$$‬ا ش‪$$‬ف از‬
‫واقع نیست بدین تر تیب اگر دال لت اقرار به وجود حق فرض قانونی باشد ‪ ،‬حکمی است تعبدی که ازح‪$$‬دیث نب‪$$‬وی‬
‫(اقرار عقال بر نفس شان جواز دارد ) گرفته شده و حکم ماده ‪ 1001‬قانون مدنی افغانستان که اقرار را اخب‪$$‬ار ب‪$$‬ه‬
‫حق میداند باید رعایت کرد و نمی توان اثب‪$‬ات ک‪$$‬رد ک‪$$‬ه اق‪$$‬رار ی اخب‪$$‬ار ب‪$‬ه ن‪$‬احق اس‪$$‬ت ‪ :‬همچنانک‪$‬ه اگ‪$$‬ر گفت‪$‬ه می‬
‫شود فرزند خوانده از جهت حضانت ووالیت در حکم فرزند ط‪$‬بیعی اس‪$$‬ت ‪،‬دیگ‪$$‬ر اثب‪$$‬ات بیگان‪$$‬ه ب‪$$‬ودن ک‪$$‬ودک هیچ‬
‫فایده ای در اسقاط تکلیف حضانت از او ندارد زیرا حکم تعبدی وماهوی اس‪$$‬ت وب‪$$‬ه بیان دیگ‪$$‬ر کاش‪$$‬ف از حقیقت‬
‫نیست‪ ،‬حقیقت قانونی است ‪.‬‬
‫با این مقدمه پرسشی که عنوان ش‪$‬ده قاب‪$‬ل ط‪$‬رح اس‪$‬ت ک‪$‬ه آیا حکم اق‪$‬رار ام‪$‬اره ب‪$‬ر وج‪$‬ود واق‪$‬ع اس‪$‬ت ب‪$‬ا ف‪$‬رض‬
‫قانونی ؟فایده عملی جستجوی پاسخ مناسب دراین است که گذشته از امکان اثبات خالف ‪،‬هرگ‪$‬اه اعتب‪$‬ار اق‪$‬رار ب‪$‬ه‬
‫لحاظ داللت آن بر واقع باشد باید به همه آثار ول‪$$‬وازم آن پایبن‪$$‬د ب‪$$‬ود ‪،‬در ح‪$$‬الی ک‪$$‬ه حکم تعب‪$$‬دی و عب‪$$‬ادتی تنه‪$$‬ا در‬
‫مورد نص قابل اجرا است ‪ .‬وشامل لوازم دور ونزدیک آن نیست ‪ .‬به عنوان مثال هرگاه به این نتیجه رس‪$$‬یدیم ک‪$$‬ه‬
‫حکم ماده ‪ 1001‬قانون مدنی افغانستان ن‪$‬وعی ف‪$‬رض حق‪$‬وقی اس‪$‬ت وقانونگ‪$$‬ذار اق‪$‬رار خوان‪$$‬ده دع‪$$‬وی را در حکم‬
‫واقع میداند ‪،‬این اقرار تنها در زمینه ای اعتبار دارد که به سود دیگری وزیان مقر باشد وتغییری درواقع محف‪$$‬وظ‬
‫نمیدهد تا چهره موافق آن نیز به سود مقر قابل استناد با شد به عن‪$$‬وان مث‪$$‬ال اگ‪$$‬ر کس‪$$‬ی اق‪$$‬رار ب‪$$‬ه نس‪$$‬ب دیگ‪$$‬ری‬
‫کند ‪،‬مقر له فرزند او به حساب می آید واز او ارث می برد ‪،‬ولی مقر از آن فرزند ارث نمی برد ‪ .‬چرا که از ل‪$$‬وازم‬
‫نفوذ اقرار به سود او است ‪ .‬اما اگر اقرار اماره وکاشف از واقع باشد باید به لوازم آن نیز پایبند بود ورابط‪$$‬ه پ‪$$‬در‬
‫وفرزندی را واقعیت کشف شده تلقی کرد‪ .‬هم چ‪$‬نین اگ‪$‬ر م‪$$‬ردی ب‪$‬ه همس‪$$‬ری ب‪$‬ا زنی اع‪$‬تراف کن‪$‬د‪،‬باید نفق‪$$‬ه او را‬
‫بپردازد وزن از او ارث می برد ‪،‬ولی این اقرار برای زن الزامی بوجود نمی آورد عده ای از فقها در عین حال ک‪$$‬ه‬
‫اقرار را اماره نامیده اند ثبوت مفاد اقرار را واقعی نشمرده اند و می گویند ثبوت موضوع اقرار تعبدی وبه لحاظ آ‬
‫ثاری است که بر جای می نهد ‪ .‬پس ممکن است این تعبد تنها نسبت به بعضی آ ثار باشد چنان که ثبوت موض‪$$‬وع‬
‫اقرار به لحاظ آثاری است که به زیان او به وجود می آید ‪ .‬به بیان دیگر ‪،‬نفوذ اقرار مقید به آثار مض‪$$‬ر اس‪$$‬ت ن‪$$‬ه‬
‫همه آثار و لوازم آن ‪،‬هر چند که به سود او باشد ‪.‬‬
‫این گفته با اماره بودن اقرار منافات دارد ‪،‬زیرا اماره به امری گفته میشود که در نظر شارع کاشف از واقع باش‪$$‬د‬
‫وحکم غا لبی را گسترش دهد ‪.‬‬
‫درهر حال ظاهر تعریف قانون مدنی افغانستان و سایر احکام اقرار نش‪$$‬ان میده‪$$‬د ک‪$$‬ه باید آن را ام‪$$‬اره ش‪$‬مرد وب‪$$‬ه‬
‫لوازم و آثار واقع کشف شده پای بند بود ‪ .‬به همین جهت هم قانونگذار به مقر له اختیار داده است تا در ص‪$$‬ورتی‬
‫که آن لوازم وآثار را به زیان خویش ببیند اقرار را تکذیب کن‪$‬د و گریب‪$‬ان خ‪$$‬ویش را ره‪$$‬ا س‪$$‬ازد ‪.‬زیرا اگ‪$‬ر اعتب‪$‬ار‬
‫اقرار محدود به بخش زیا ن آور بود برای فرار از آثار نا مطلوب آن ‪،‬نیازی به تکذیب مقرله احساس نمی شد ‪.‬‬

‫‪ -3‬نظریه اسقاط حق مقر‪:‬‬


‫گروهی از نویسند گان اقرار را حاوی اسقاط حق اثبات دانسته اند ‪:‬بدین تعبیر که مدعی علیه ح‪$$‬ق دارد از م‪$$‬دعی‬
‫بخواهد برای اثبات آن چه می خواهد دلیل بیا ورد ‪ .‬اقرار حاوی اسقاط این حق است ‪ .‬مدعی علیه این ادعا را می‬
‫پذیرد و بدین وسیله مدعی را از اثبات و اقامه دلیل بی نیا زمی کند ‪.‬‬
‫نتیجه مهمی که ازاین تحلیل گرفت‪$$‬ه میش‪$$‬ود این اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه اق‪$$‬رار در هم‪$$‬ان ح‪$$‬ال ک‪$$‬ه از وج‪$$‬ود حقی ب‪$$‬ه زیان مق‪$$‬ر‬
‫خبرمیدهد ‪ ،‬چهره انشا ئی هم پیدا می کند ودر زم‪$$‬ره اعم‪$$‬ال حق‪$$‬وقی می آید ‪.‬پس اث‪$$‬ر اص‪$$‬لی اق‪$$‬رار ج‪$$‬ا ب‪$‬ه ج‪$$‬ا ئی‬
‫مکلف به اثبات است ‪ :‬پس از اقرار مدعی مکلف به اثبات دعوی است وپس از اقرار چون فرض این است ک‪$$‬ه ب‪$$‬ا‬
‫واقعیت انطباق دارد وضع دیگر گون میشود و مدعی پیشین در مق‪$$‬ام م‪$$‬دعی ک‪$$‬ذب اق‪$$‬رار باید دلیل بیاورد وگرن‪$$‬ه‬
‫ملزم به آن است ‪.‬‬
‫این تحلیل نیز بسیاری از احکام اقرار را توجیه می کند ‪ :‬از جمله نشان مید ه‪$‬د ک‪$‬ه چ‪$‬را مق‪$‬ر باید اهلیت تص‪$‬رف‬
‫داشته باشد وچرا نماینده ووکیل با ید برای اقرار اختیار خاص داشته باشد ‪،‬یا چرا اشتباه واکراه نف‪$$‬وذ اق‪$$‬رار را از‬
‫بین می برد ‪،‬ولی به دشواری می توان د لیل تبعیض میان اقرار موصوف و م‪$$‬رکب را در ب‪$$‬اره ق‪$$‬ابلیت تجزیه از‬
‫آن استخراج کرد ‪ .‬زیرا اگر اثر اقرار واعتبار آن در قطع دعوی نتیجه افشأ مقر در اسقاط ح‪$$‬ق اثب‪$$‬ات خ‪$$‬ود باش‪$$‬د‬
‫باید این اراده در هرحال تجزیه ناپذیر باشد وبه همین دلیل بارتن پیشنهاد کرد ه است که در تحلیل مرس‪$$‬وم تجدید‬
‫نظر شود تا بر اسقاط ح‪$‬ق اثب‪$‬ات وانطب‪$‬اق اق‪$‬رار ب‪$‬ا آن چ‪$‬ه اق‪$‬رار ش‪$‬ده ‪ ،‬ج‪$‬ا ب‪$‬ه ج‪$‬ائی ب‪$‬ا اقام‪$‬ه دلیل ن‪$‬یز اض‪$‬افه‬
‫گرددورابطه تازه ای جانشین وضع سابق باشد آن چه پذیرش این نظر یه را د ر حقوق ما دشوار وح‪$$‬تی ن‪$$‬ا ممکن‬
‫میسازد در دو نکته اساسی می توان خالصه کرد ‪:‬‬
‫‪ -1‬اگر وصف جوهری وماهیت اقرار به اسقاط حق اثبات منکر وجا به ج‪$$‬ائی ب‪$$‬ا اقام‪$$‬ه دلیل تحلیل ش‪$$‬ود دیگ‪$$‬ر‬
‫نباید آن را در زمره دالئل اثبات حق آورد ‪ ،‬در حالی که قانون م‪$$‬دنی افغانس‪$‬تان اق‪$$‬رار را در کن‪$$‬ار س‪$‬ند و‬
‫شهادت و اماره وسوگند در شمار دالئل آورده است ‪.‬وانگهی اقرار آ ث‪$$‬ار ممت‪$$‬ازی دارد ک‪$$‬ه در هیچ دلیلی‬
‫دیگری دیده نمی شود وشاید به همین دلیل در صدر شمار ادله قرار گرفته است ‪ .‬جدائی اق‪$$‬رار محض از‬
‫آن چه موضوع آن قرار گرفته نیز نظ‪$$‬ری وب‪$$‬رای نش‪$$‬ان دادن مفه‪$$‬وم ام‪$$‬اره ق‪$$‬انونی اس‪$$‬ت چ‪$$‬را ک‪$$‬ه مح‪$$‬ل‬
‫استقرار ورکن اقرار موضوع آن است ‪.‬والفاظ بیان شده جدائی از مفهوم خود اقرار نیست بنابر این باید‬
‫پذیرفت که اقرار اماره بر اصابت به واقع ودر شمار دالئل اثبات است نه این که اماره انطب‪$$‬اق اق‪$$‬رار ب‪$$‬ا‬
‫آن چه اقرار شده امر خارجی وپیوسته به آن باشد ‪.‬‬
‫‪ -2‬تمام نظریه بر این فرض قرار گرفته است که اراده دو طرف دعوی حاکم بر اصول محاکم‪$$‬ات اس‪$$‬ت و نب‪$$‬ا ید‬
‫قواعد اثبات را به نظم عمومی مربوط کرد پس اراده مقر که در مقام منکر است می تواند بار اقامه دلیل‬
‫را از دوش مدعی بردارد و بر شانه خود گذارد در حالی که رویه قضائی ودکتورین ما اص‪$$‬ول محاکم‪$$‬ات‬
‫و اثبات را به معنی نظم حق گزاری از سوی دولت میفهمد و حک‪$$‬ومت اراده را ج‪$$‬ز در م‪$$‬وارد اس‪$$‬تثنا ئی‬
‫بر آن نمی پذیرد ‪.‬‬
‫‪ -5‬انتفاء موضوع دعوی‪:‬‬
‫شوالیه استاد فرانسوی برای توجیه آثار اقرار در محکمه نظری را عنوان کرده است که می ت‪$$‬وان آن را‬
‫انتفاء زمینه یا موضوع دعوی نامید به موجب این نظ‪$$‬ر ک‪$$‬ه کارشناس‪$$‬ان دیگ‪$$‬ری ن‪$$‬یز ب‪$$‬ه آن تمایل پیدا ک‪$$‬رده ان‪$$‬د‬
‫هنگامی دعوا در جریان رسیدگی است اگر طرف ادعا آن را بپذیرد توافقی ایجاد می شود که در اثران زمینه ن‪$$‬زاع‬
‫از بین می رود و دعوا پایان می یابد می پذیرد زیرا دیگر اختالفی باقی نمی ماند تا محکمه ب‪$$‬ه آن رس‪$$‬یدگی کن‪$$‬د و‬
‫مجالی برای قضا باقی بماند مقر پایبند به مفاد اقرار است‪ ،‬قاضی هم اختیار ارزیابی و ص‪$$‬الحیت بازرس‪$$‬ی و تم‪$$‬یز‬
‫حق را از دست می دهد چونکه با توافق دو طرف نزاع بر خواسته است و مفاد آن بر قاضی تحمیل می شود ‪.‬‬
‫بدین ترتیب ‪ ،‬اقرار اماره اصابت به واقع نیست به وسیله فصل خصومت و سقوط دعوا است و نباید آن‬
‫را در زمره ادله اثبات آورد به بیان دیگر ‪ ،‬اقرار در محکمه به وظیفه قاضی ناظر است نه کش‪$$‬ف واق‪$$‬ع ب‪$$‬ر عکس‬
‫اقراری که در خارج از محکمه و جریان رسیدگی واقع می شود موضوع دعوی ط‪$$‬رح ش‪$$‬ده و م‪$$‬ورد اختالف را از‬
‫بین نمی برد وقاضی باید اثر آن را در دعوا تعیین کند و ارزیابی آن به محکمه اس‪$$‬ت پس اق‪$$‬رار خ‪$$‬ارج از محکم‪$$‬ه‬
‫را باید دلیل اثبات دعوا شمرد ‪.‬‬
‫‪ -6‬آیا اقرار در محکمه ماهیتی ویژه دارد ؟‬
‫گفته ش‪$$‬د ک‪$$‬ه اق‪$$‬رار در محکم‪$‬ه آث‪$‬اری ویژه دارد از جمل‪$‬ه اینک‪$$‬ه ‪ ،‬حکم مس‪$‬تند ره اق‪$$‬رار در محکم‪$$‬ه از‬
‫اعتبار امر مختوم بهره است در حالیکه اقرار خارج از محکمه اثری ندارد ‪ .‬در حقوق قرانسه آثار ویژه اق‪$$‬رار در‬
‫محکمه به مراتب بسشتر از حقوق فرانسه ‪ ،‬آثار ویژه اق‪$$‬رار در محکم‪$$‬ه در محکم‪$$‬ه ب‪$$‬ه م‪$$‬راتب بیش‪$$‬تر از حق‪$$‬وق‬
‫ماست چنانکه تنها این اقرار است که بر قاضی تحمیل می شود ‪ .‬تجزیه ناپذیراست و انکار پس از آن شنیده نمس‬
‫شود پس جای این پرسش وجود دارد که آیا اتا در محکمه ماهیت ویژه دارد یا تفاوت ها چن‪$$‬دان عمیق نیس‪$$‬ت ک‪$$‬ه‬
‫ماهیت جداگانه را ایجاب کند ؟ پاسخی که نزد اندیشمندان شهرت درد این اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه اق‪$$‬رار م‪$$‬اهیتی یگان‪$$‬ه اس‪$$‬ت در‬
‫واقع تمام کسانی که اقرار را دلیل یا اماده اصابت به واقع می دانند در این مسئله ب‪$$‬ه اتف‪$$‬اق رس‪$$‬یده ان‪$$‬د ک‪$$‬ه مبن‪$$‬ای‬
‫اعتبار و هدف ووصف جوهری اقرار در هر جاییکه واقع شود یکی است ‪ :‬اقرار دلیل یا ام‪$$‬اره حقیقت اس‪$$‬ت چ‪$$‬را‬
‫که هیچ عاقلی به زیان خویش سخن نمی گوید مگر اینکه فشار وجدان او را ناچ‪$‬ار ب‪$‬ه دریدن حج‪$‬اب واقعیت کن‪$‬د‬
‫ولی بر پایه این نظر که دلیل فصل خصومت از بین رفتن زمینه اختالف به وس‪$$‬یله دو ط‪$$‬رف دع‪$$‬وا اس‪$$‬ت و پس از‬
‫صدور حکم تحقیق می یابد و جای برای سقوط دعوا می پیوندد ولی اقرار خارج از محکمه هم چنان دلیل برواق‪$$‬ع‬
‫است دلیلی که ارزش آن را محکمه معین می کند و حکم محکمه است که فصل خصومت می کند و بر طبق قواع‪$$‬د‬
‫عمومی اصول محاکمات قابل تجدید نظر است ‪.‬‬
‫در حقوق ما تعدد ماهیت اقرار طرفداری ن‪$‬درد و در ادبیت حق‪$‬وقی نش‪$‬انی از ط‪$‬رح این پرس‪$‬ش ب‪$‬ه چش‪$‬م‬
‫نمی خورد حتی فقهایی که از فصل خصومت یا تمییز حق پیش از صدور حکم سخن گفته اند از آن نتیج‪$$‬ه نگرفت‪$$‬ه‬
‫اند که اقرار منکر در برابر ادعای طرح شده ماهیت ممتاز از سایر اقس‪$$‬ام آن دارد در حق‪$$‬وق فرانس‪$$‬ه ن‪$$‬یز اک‪$$‬ثریت‬
‫نزدیک به اتفاق از وحدت ماهیت اق‪$$‬رار س‪$$‬خن گفت‪$$‬ه ان‪$$‬د تنه‪$$‬ا « ش‪$$‬والیه » و طرف‪$$‬داران احتم‪$$‬الی او ب‪$$‬ه این س‪$$‬خن‬
‫رسیده اند که اقراردر محکمه با اقراری که در خارج واقع می شود از یک سنخ نیست ‪ .‬بر پایه نقدی که از مب‪$$‬انی‬
‫نظریه شوالیه ارائه شده ما نیز به جمع پیروان وحدت می پیوندیم هر چند که نظر جدید را در خ‪$$‬ور تأم‪$$‬ل ف‪$$‬راوان‬
‫می دانیم زیرا هیچ دلیل دیگری بر اعتبار امر مختوم احکام مستند به اقرار قاطع دعوا به روشنی این نظر نیست ‪.‬‬

‫‪ -7‬اوصاف اقرار در امور جزائی ‪:‬‬


‫اقرار در امور جزائی اوصاف و آثاری دارد که قدرت اثبات کنند آن را از اقرار م‪$‬دنی متف‪$‬اوت می کن‪$‬د از‬
‫جمله ‪:‬‬
‫‪ .1‬در دعاوی مدنی ومفاد اقرار بر قاضی تحمیل می شود و او نمی تواند به دالیل دیگر بپردازد و به تحقیق‬
‫ادامه دهد چندانک‪$‬ه این اعتق‪$‬اد را برانگیخت‪$‬ه اس‪$‬ت ک‪$‬ه اق‪$‬رار زمین‪$‬ه اختالف را از بین می ب‪$‬رد و پس از‬
‫صدور حکم نیز فصل خصومت پایان می پذیرد ‪ .‬ولی در دعوی جزائی و رسیدگی به اتهام ارزیابی اقرار‬
‫نیز مانند سایرادله مربوط به محکمه اس‪$$‬ت و وج‪$$‬دان قاض‪$$‬ی داوری نه‪$$‬ایی را ب‪$$‬ه عه‪$$‬ده دارد پس ممکن‬
‫است اقرار که دارای همه شرایط صحت است اعتقاد قاضی را نسبت به دستیابی به حقیقت سبب نش‪$$‬ود و‬
‫او را قانع نسازد و در نتیجه صالحیت ادامه رسیدگی و پرداختن به سایر ادله و امارات برای قاضی باقی‬
‫می ماند‪.‬‬
‫‪ .2‬اختیار وسیع قاضی در ارزیابی اقرار فایده تقسیم و امتیاز اقرار درمحکمه را از بین می برد چرا ک‪$‬ه ه‪$‬ر‬
‫دو وسیله افناع قضی است و هیچ گاه بر او تحمیل نمی شود ‪.‬‬
‫‪ .3‬صالحیت ارزیابی اقرار در وصف «تجزیه ناپذیر بودن » و «انکار ناپذیر بودن» آن را از بین می برد ‪:‬‬
‫قاضی می تواند بخشی از اقرار را که مطابق با واق‪$‬ع می دان‪$‬د ب‪$‬ه عن‪$‬وان دلیل اته‪$‬ام بپ‪$‬ذیرد و بخش یا‬
‫وصفی را که آالینده حقیقت احساس می کند از آن بزداید ‪ .‬متهم نیز همیشه می تواند اق‪$$‬رار پیش‪$$‬ین خ‪$$‬ود‬
‫را انکار کند و محکمه است که تشخیص میدهد هر اعالم چ‪$$‬ه ارزش‪$$‬ی دارد واز میان اق‪$$‬رار و انک‪$$‬ار ک‪$$‬ه‬
‫امین مطابق با واقع است با وجود این در مواردی که اثبات موضوع مدنی به این دلیل که یکی از ارک‪$$‬ان‬
‫جرم است بطور استثنائی در محکمه جزائی ومطرح می شود مانند اثبات قرارداد یا م‪$$‬الکیتی ک‪$$‬ه تج‪$$‬اوز‬
‫به آن مبنای اتهام اس‪$$‬ت ‪ ،‬در رس‪$$‬یدگی ب‪$$‬ه این موض‪$$‬وع رع‪$$‬ایت قواع‪$$‬د م‪$$‬دنی اق‪$$‬رار از جمل‪$$‬ه دو وص‪$$‬ف‬
‫تجزیه ناپذیری اقرار مدنی اجباری است ‪.‬‬
‫‪ .4‬برخالف احکام مستند به اقرار قاطع دعوا در محکمه مدنی که از اعتبر امر مختوم بهره مند است استناد‬
‫ب‪$$‬ه اق‪$$‬رار متهم هیچ حکمی را قط‪$$‬ع نمی س‪$$‬ازد و م‪$$‬انع از تجدید نظ‪$$‬ر یا رس‪$$‬یدگی فرج‪$$‬امی نمی ش‪$$‬ود ‪.‬‬
‫بنابراین اثر قطع دعوا که از امتیاز های اقرار مدنی بر سایر دلیل ها است در اقرار جزائی وجود ن‪$$‬دارد ‪.‬‬
‫بدین ترتیب اماره قانونی که اقرار را مممطابق با واقع می انگارد ویژه امور مدنی است و در حقوق جزا‬
‫رعایت نمی شود ‪ .‬داللت بر اقرار بر واقع تابع ارزیابی محکم‪$$‬ه و ت‪$$‬ابع ام‪$$‬اره قض‪$$‬ائی اس‪$$‬ت و ب‪$$‬ه همین‬
‫دلیل هم از قطع دعوا در آن سخنی به میان نیامده است ‪ .‬با وجود این ح‪$$‬ذف ام‪$$‬اره ق‪$$‬انونی م‪$$‬اهیت آن را‬
‫که از سنخ دلیل است تغییر نمی دهد ‪.‬‬

‫ج‪ -‬آثار اقرار‬


‫الف‪ -‬الزام ناشی از اقرار ‪:‬‬
‫‪ .1‬مفاد الزام مقر ‪:‬‬
‫در ماده ‪ 1008‬قانون مدنی افغانستان آمده است که ‪ :‬مقربه اقرار خود را مل‪$$‬زم می باش‪$$‬د ‪،‬مگ‪$$‬ر این ک‪$$‬ه از‬
‫‪1‬‬
‫طرف محکمه حکم به دروغ بودن اقرار او صادر شود ‪ ،‬در این ص‪$$‬ورت ب‪$$‬ه اق‪$$‬رار او وق‪$$‬ع داده نمی ش‪$$‬ود ‪.‬‬
‫مقصود از الزام مقر به مفاد آن چه به زیان خویش و سود دیگر ی اعالم داشته این اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه محکم‪$$‬ه او را‬
‫ملزم به اقرار می کند ‪.‬چرا که چنین فرض می شود که ب‪$$‬ه حقیقت دس‪$$‬ت یافت‪$$‬ه اس‪$$‬ت ب‪$$‬ا وج‪$$‬ود این چ‪$$‬ون این‬
‫احتمال وجود دارد که اقرار با واقع منطبق نباشد به اقرار کننده این فرصت داده شده است که واقع را اثبات‬
‫کند و بی اعتباری اعالن پیشین خود را نشان دهد ‪ .‬منتهی در این راه او مدعی است ونمی توان‪$$‬د ب‪$$‬ه ص‪$$‬رف‬
‫انکار یا اعالم پشیمانی و اشتباه از این الزام بگریزد چنانک‪$$‬ه م‪$$‬اده ‪ 1009‬ق‪$$‬انون م‪$$‬دنی افغانس‪$$‬تان اعالم می‬
‫کند که ‪ :‬رجوع از اقرار اعتبار ندارد ‪ .‬به عبارت دیگر چنانکه گفته شد اقرار حکم مبتنی اماره واقع است و‬
‫اقرار کننده زمانی می تواند از این ام‪$‬اره ق‪$‬انونی ره‪$‬ایی یاب‪$‬د موض‪$‬وع دع‪$‬وی را از ش‪$‬مار مص‪$‬داقهای حکم‬
‫بیرون کشد ‪ .‬هرگاه مقرادعا کند که اقرار او فاسد یا مبتنی بر اشتباه یا غلط بوده شنیده می شود و همچنین‬
‫است در صورتی که برای اقرار خود عذری ذکر کند که قابل قبول باشد مثل انکه بگوید اقرار به گرفتن وج‪$$‬ه‬
‫در مقابل سند یا حواله بوده که وصول نشده لیکن دعاوی م‪$$‬ذکوره م‪$$‬ادامی ک‪$$‬ه اثب‪$$‬ات نش‪$$‬ده مض‪$$‬ر ب‪$$‬ه اق‪$$‬رار‬
‫نیست و ماده ‪ 1005‬قانون مدنی افغانستان چنین اعالن می کند که ‪ :‬برای صحت اقرار مق‪$$‬ر ش‪$$‬رط اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه‬
‫ظاهر حال مکذب آن نباشد یعنی اگر ک‪$$‬ذب اق‪$‬رار ن‪$‬زد قاض‪$‬ی ث‪$$‬ابت ش‪$$‬ود اق‪$‬رار اث‪$$‬ری ن‪$‬دارد چنانک‪$‬ه در م‪$$‬اده‬
‫‪ 1008‬قانون مدنی افغانستان تذکر رفت ‪.‬‬
‫‪ .2‬مفهوم اثبات کذب اقرار ‪:‬‬
‫آیا مقصود از اثبات کذب اقرار احراز درستی ادعایی می باشد که مقر درباره فساد و اش‪$$‬تباه آم‪$$‬یز ب‪$$‬ودن یا‬
‫عدم انطباق آن با قصد اخبار کرده است ؟ به بیان دیگر مقر باید ث‪$$‬ابت کن‪$$‬د ک‪$$‬ه اق‪$$‬رار از درون فاس‪$$‬د اس‪$$‬ت و‬
‫شرایط درستی و نفوذ اقرار صحیح را ن‪$‬دارد و از این راه ب‪$‬ه ص‪$‬دق اق‪$‬رار حمل‪$‬ه کن‪$‬د وگرن‪$‬ه نمی ت‪$‬وان گفت‬
‫اقرار نافذ با واقع منطبق نیست ‪ .‬زیرا اثب‪$$‬ات ک‪$$‬ذب اق‪$$‬راری ک‪$$‬ه نف‪$$‬وذ حق‪$‬وقی دارد مخ‪$$‬الف ب‪$‬ا حکم ال‪$‬زام آور‬
‫بودن آن برای مقر است و اگر قاضی نمی تواند به این استناد که اقرار او را قانع نس‪$$‬اخته اس‪$$‬ت یا ب‪$$‬ا س‪$$‬ایر‬
‫دالئل و قرائن موجود در دوسیه مخالف است مفاد اقراری را که دارای همه شرایط نفوذ است ندیده بگیرد ‪.‬‬
‫میان دو دعوی ‪ ،‬اثبات بطالن و فساد اقرار ‪ ،‬اثبات خالف اقرار ‪ ،‬باید تفاوت گذاشت ‪ :‬دعوی نخست منافاتی‬
‫با الزام آور بودن اقرار ندارد و از مصداق های انکار نیست و همانند این است که طرف ق‪$$‬رارداد ب‪$$‬ا پ‪$$‬ذیرش‬
‫الزام آور بودن عقد ادعای بطالن یا عدم نفوذ آن را بکند زیرا الزام از آثار اقرار نافذ است ‪ .‬ولی دعوی دوم‬
‫از مصداق های انکار است و با الزام آور بودن اقرار منافات دارد بدین ترتیب هرچند از نظ‪$$‬ر تحلیلی اعتب‪$$‬ار‬
‫اقرار مبتنی بر اماره صدق اخبار است نه دلیل مس‪$$‬تقیم واق‪$$‬ع قانونگ‪$$‬ذار ب‪$$‬ر پایه این غلب‪$$‬ه حکم موض‪$$‬وعی‬
‫الزام مقر را وضع کرده است به مجازی دست نزده تا حکم او ف‪$$‬رض ق‪$$‬انونی باش‪$$‬د ولی حکم غلب‪$$‬ه را از راه‬
‫وضع حکم ماهوی گسترش داده است و به همین دلیل خالف آن را نمی توان اثبات ک‪$$‬رد و تنه‪$$‬ا ممکن اس‪$$‬ت‬
‫ادعا شود که شرایط وضع حکم از آغاز فراهم نیامده است پس باید چنین نتیجه گ‪$$‬رفت ک‪$$‬ه مقص‪$$‬ود از اثب‪$$‬ات‬
‫کذب اقرار احراز فساد و عدم نفوذ اقرار است نه اثبات عدم انطباق آن با واقع ‪ ،‬نکته دیگری را که باید یاد‬

‫‪1‬‬
‫‪ .‬قانون مدنی ‪ ،‬همان اثر ‪ ،‬ص ‪123‬‬
‫آوری کرد این است که ادعای فساد و اشتباه در اقرار تا زمانی شنیده می شود که از نظ‪$$‬ر اص‪$$‬ول محاکم‪$$‬ات‬
‫مدنی حکم مستند به اقرار قابل تجدید نظر است وگرنه نمی توان به اعتبار امر مختوم صدمه زد ‪.‬‬
‫موجبات فساد اقرار ‪:‬‬ ‫‪-3‬‬
‫موجبات فساد اقرار را می توان بدین گونه خالصه کرد ‪:‬‬
‫‪ -1‬بطالن اقرار از جهت ارکان و شرایط آن مانند اهلیت نداشتن یا ع‪$‬دم ج‪$‬واز تص‪$‬رف مق‪$$‬ر ‪ ،‬مجه‪$‬ول یا ن‪$‬ا‬
‫معقول بود ن موضوع اقرار ‪.‬‬
‫‪ -2‬عدم نفوذ اقرار به دلیل اشتباه و اکراه‬
‫‪ -3‬منطبق نبودن اقرار با قصد اخبار‬
‫درباره همه این موجبات توضیحات الزم داده شده و تنها دو نکته در این زمینه باقی مانده است که باید یاد‬
‫آور شد ‪:‬‬
‫‪ -1‬درمورد اشتباه اساسی خواه مبنای آن داشتن تصور غلط از موضوع باشد مانند گمان نادرس‪$$‬ت‬
‫که از وجود یا بقای دین مورث ایجاد شده است یا حکم مانند جهل به احک‪$‬امی ک‪$‬ه س‪$‬بب وج‪$‬ود‬
‫دین مقر می شود ‪ ،‬سبب فساد اقرار است ‪.‬در م‪$$‬ورد اش‪$$‬تباه موض‪$$‬وعی هیچ تردیدی در بطالن‬
‫اقرار نیست ‪ .‬ولی در اشتباه حکمی ممکن است گفته شود که چون همه آگ‪$$‬اه ب‪$$‬ه ق‪$$‬انون ف‪$$‬رض‬
‫می شوند دعوای فساد و عدم نفوذ اقرار بدین بهان‪$‬ه ش‪$$‬نیده نمی ش‪$$‬ود ‪ .‬این ایراد ناتم‪$$‬ام اس‪$$‬ت‬
‫زیرا در م‪$‬واردی ک‪$‬ه ه‪$‬دف قانونگ‪$‬ذار حم‪$‬ایت از ن‪$‬ا آگ‪$‬اه مش‪$‬تبه اس‪$‬ت الزم‪$‬ه اج‪$‬رای این حکم‬
‫شنیدن ادعای این جهل به ق‪$$‬انون اس‪$$‬ت و ب‪$$‬ه دلیل همین مالزم‪$$‬ه باید آن را از قاع‪$$‬ده عم‪$$‬ومی‬
‫( نشنیدن ادعای جهل به قانون )استثنا کرد ‪.‬‬
‫ماده ‪ 1356‬قانون مدنی فرانسه تنها اشتباه موضوعی را مجوز اصالح اقرار می داند اشتباه ق‪$$‬انونی را م‪$$‬ؤثر نمی‬
‫شمارد و در توجیه آن استدالل شده است که اقرار وسیله احراز واقعیت موضوع خارجی است نه ق‪$$‬انونی پس اگ‪$$‬ر‬
‫مقر درباره دیدگاه قانونی دچار اشتباه شود و نتوان‪$‬د از آث‪$‬ار ن‪$$‬امطلوبی ک‪$‬ه اق‪$‬رار ب‪$‬ه زیان او دارد آگ‪$$‬اه ش‪$$‬ود این‬
‫اشتباه نظری از اعتبار اعالم او درباره رویداد موضوع نزاع نمی کاهد ‪ .‬اشتباه قانونی در صورتی مؤثر اس‪$‬ت ک‪$‬ه‬
‫به جای اقرار به موضوع مقر عمل حقوقی قابل ابطالی را تأیید کندمقدم‪$‬ه اس‪$$‬تد الل از این لح‪$$‬اظ ک‪$$‬ه اق‪$$‬رار وس‪$‬یله‬
‫اخبا ر وقایع است نه ق‪$‬وانین ‪ ،‬م‪$‬تین ومنطقی اس‪$‬ت ‪ .‬نتیج‪$‬ه ای هم ک‪$‬ه ب‪$‬ه عن‪$‬وان مث‪$‬ال از آن مقدم‪$‬ه گرفت‪$‬ه ش‪$‬ده‬
‫صحیح است ‪،‬چرا که در درستی اخبار از رویداد مورد نزاع اثری ندارد ‪:‬برای مثال ‪ ،‬اگر مقر از مسئولیت دارن‪$$‬ده‬
‫موتر آگاه نباشد و بدین پندار که چون راننده خطا کار دیگری بوده است او ضمانی بر عه‪$$‬ده ن‪$$‬دارد اق‪$$‬رار کن‪$$‬د ک‪$$‬ه‬
‫دارنده موتری است که تصادف کرده است این اشتباه قانونی که انگیزه اقرار نیز قرار گرفته است در اعتبار اقرار‬
‫اوبه حادثه آفرینی راننده ودارنده بودن او که ارکان ادعا است اثری ندارد ‪.‬همچنین است اگر بدین پندار که جریمه‬
‫نقدی مختصری مجازات کار موضوع اقرار است این اشتباه در نفوذ اقرار او اثر ندارد ولی ایراد در این اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه‬
‫گاه مقر به حقی اعتراف می کند که ناشی از خطای قانونی است در این فرض باید پذیرفت ک‪$$‬ه اش‪$$‬تباه ق‪$$‬انونی ن‪$$‬یز‬
‫همانند اشتباه موضوعی ارتباط میان قصد مق‪$$‬ر و اخب‪$$‬ار اورا قط‪$$‬ع می کن‪$$‬د ودر نف‪$$‬وذ آن مق‪$$‬ر اس‪$$‬ت ‪،‬چنانک‪$$‬ه اگ‪$$‬ر‬
‫شخصی بدین پندار که اراده موصی او را از ارث محروم ساخته است اقرار به مالکیت برادر خ‪$‬ود نس‪$‬بت ب‪$‬ه تم‪$‬ام‬
‫ترکه پدر کند اقرار پس از اثبات مبنای اشتباه آمیز خ‪$‬ود باط‪$‬ل اس‪$‬ت واین حقیق‪$‬تی اس‪$‬ت ک‪$‬ه توجیه کنن‪$‬دگان م‪$‬اده‬
‫‪ 1356‬قانون مدنی فرانسه نیز بدان رسیده اند ‪ .‬زیرا مفاد اقرار م‪$$‬دعی علیه در واق‪$$‬ع تایید و نتیج‪$$‬ه گ‪$$‬یری از‬
‫امر باطل است وبه همین دلیل نفوذ حقوقی ندارد‬
‫مثالی که به عنوان عذر قابل قبول آورده شده است بدین مضمون که اق‪$$‬رار ب‪$‬ه گ‪$$‬رفتن وج‪$‬ه در مقاب‪$$‬ل س‪$$‬ند یا ‪2-‬‬
‫حواله ای بوده که وصول نش‪$‬ده ‪،‬چه‪$‬ره مخص‪$‬وص از مص‪$‬داق ه‪$‬ای اش‪$‬تباه موض‪$‬وعی اس‪$‬ت درواق‪$‬ع ‪،‬پیش بینی‬
‫نادرست از وصو ل سند یا حواله باعث شده است که مقربه گ‪$$‬رفتن وجهی اق‪$$‬رار کن‪$$‬د ک‪$$‬ه هیچگ‪$$‬اه وص‪$$‬ول نک‪$$‬رده‬
‫است ‪ .‬به بیان دیگر به جای اخبار از رویداد مستقر پیشین خبر از پیش بینی نادرس‪$$‬ت واحتم‪$$‬الی خ‪$$‬ود داده اس‪$$‬ت‬
‫‪ .‬وکار اورا نباید اقرار واقعی شمرد‬

‫‪ :‬الزام قاضی به مفاد اقرار ‪4-‬‬


‫اقرار مدعی علیه قاضی رانیز ملزم به رعایت مفاد اقرار میکند ‪.‬قاضی نمی تواند به این استناد که اقرار اورا قانع‬
‫نساخته وبا قرائن دیگر مخالف است از اجرای آن خودداری کند واز مدعی دلیل دیگر بخواه‪$$‬د ‪.‬ب‪$$‬دین ت‪$$‬رتیب مف‪$$‬اد‬
‫‪ .‬اقرار بر اوتحمیل میشود مگر این که احراز کند اقرار از درون فاسد است وشرایط قانونی اقرار نافذ را ندارد‬
‫ب‪-‬نسبی بودن الزام ‪:‬‬
‫‪ -1‬مبنای اصل ‪:‬اصل نسبی بودن الزام ناشی از اقرار بدین صورت است که اقرار هر کس فق‪$$‬ط نس‪$$‬بت ب‪$$‬ه خ‪$$‬ود آن‬
‫شخص وقائم مقام او نافذ است ودر حق دیگری نافذ نیست‬
‫مگر در موردی که قانون آن راملزم قرار داده باشد ‪ .‬در توجیه این اصل می توان گفت اعتبار اقرار مبتنی بر این‬
‫اماره است که چون کسی به زیان خود سخنی نمی گوید ظاهر این اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه حقیقت را می گوید ق‪$$‬درت این ظه‪$$‬ور‬
‫واماره تنها در باره مقر معنی دارد ونسبت به دیگران اثری ندارد ‪.‬سخن گفتن به زیان دیگر ادعا است نه اقرار ‪.‬‬
‫به همین جهت فقیهان با همه اعتباری که برای اقرار پذیرفته اند آن راحجت قاصره نیزنا میده اند نشان از این ک‪$$‬ه‬
‫اقرار تنها به زیان مقر ایجاد الزام می کند ‪،‬درقوانین بسیاری از کش‪$$‬ورهای اس‪$$‬المی ن‪$$‬یز ب‪$$‬ه قص‪$$‬ور اعتب‪$$‬ار اق‪$$‬رار‬
‫تصریح شده است ‪.‬‬

‫‪ -2‬قائم مقام مقر ‪:‬‬


‫گفته شد که اقرار در باره قائم مقام مقر نا فذ است این قاع‪$$‬ده در م‪$$‬ورد وارث‪$$‬ان بی تردید اج‪$$‬رامی ش‪$$‬ود پس اگ‪$$‬ر‬
‫کس‪$‬ی ب‪$‬ه م‪$‬الکیت دیگ‪$‬ری اق‪$‬رار کن‪$‬د وارث‪$‬ان مق‪$‬ر ن‪$‬یز باید آن رامح‪$‬ترم بدارن‪$‬د ‪.‬در این ف‪$‬رض اگ‪$‬ر م‪$‬دعی علیه‬
‫(مورث )بعد از اقرار وپیش از صدور حکم به زیان او بمیرد آیا وارثان میتوانند خالف آن را اثبات کن‪$$‬د؟ در پاس‪$$‬خ‬
‫این پرسش به اطالق گفته شده است که اقرار در برابر وارثان نافذ نیست و می تواند خالف اقرار را ثابت کند این‬
‫گفته را باید تعدیل کرد زیرا بر فرض که اقرار پیش از صدور حکم اثری نداشته باشد ‪،‬وارثان که به قائم مقامی او‬
‫به دادرسی خوانده می شوند ‪،‬حقی بیش از مؤرث خود ندارند وهما نند او می توانند به دلیل اشتباه واکراه و ع‪$$‬دم‬
‫انطب‪$$‬اق ب‪$$‬ا قص‪$$‬د م‪$$‬ورث فس‪$$‬اد اق‪$$‬رار را ث‪$$‬ابت کنن‪$$‬د ولی اثب‪$$‬ات خالف اق‪$$‬رار م‪$$‬ورث ک‪$$‬ه ش‪$$‬رایط الزم را دارد ممکن‬
‫نیست ‪.‬ولی هر گاه یکی از وارثان به دین مورث خود اقرار کند گفتار او برای سایر وارثان هیچ الزامی ب‪$$‬ه وج‪$$‬ود‬
‫نمی آ ورد و آنان می توانند به استناد اصل نسبی بودن اعتبار اقرار خودرا از اثبات کذب ب‪$$‬ودن آن بی نیاز بدانن‪$$‬د‬
‫لزوم ورود یا اع‪$‬تراض ث‪$$‬الث زم‪$$‬انی احس‪$$‬اس می ش‪$‬ود ک‪$‬ه جریان دع‪$$‬وی وص‪$$‬دور حکم ب‪$‬ه گون‪$‬ه ای ب‪$‬ه حق‪$$‬وق‬
‫معترضان خلل وارد کند‪ :‬مانند این که محکمه به استناد اقرار یکی از وارثان حکم به مالکیت مدعی صادر کند ک‪$$‬ه‬
‫نوعی بودن مفهوم مالکیت ‪،‬اعتراض سایر وارثان را بر حکم اجباری می سازد ‪.‬پس اگ‪$$‬ر کس‪$$‬ی م‪$$‬الی را بفروش‪$$‬د‬
‫ودر اثر اقرار خریدار حکم به مالکیت دیگری داده شود خریدار نمی تواند به اس‪$‬تناد آن به‪$‬ائی راک‪$‬ه ب‪$‬ه فروش‪$‬نده‬
‫پرداخته است پس بگیرد وفروشنده میتواند به وسیله اعتراض ثالث تبعی کذب اقرار را اثبات کند ‪.‬‬
‫طلبکاران رانباید قائم مقام بدهکار دانست ‪:‬هر چند که فزونی وکاستی ام‪$$‬وال ب‪$$‬دهکار در اس‪$$‬تیفای حق‪$$‬وق طلبک‪$$‬ار‬
‫مؤثر است ولی او متعهد به پرداخت دین بدهکار نیست وباال رفتن میزان طلب های بدهکار بر ح‪$$‬ق او چ‪$$‬یزی نمی‬
‫افزاید بنا بر این قائم مقام شمردن طلبکار از غلط های مشهور است که باید از آن پرهیز کرد پس اگر راهنی اقرار‬
‫به مالکیت دیگری نسبت به عین مرهون کند ‪،‬این اقرار ال‪$$‬زامی ب‪$$‬رای م‪$$‬رتهن ایج‪$$‬اد نمی کن‪$$‬د ورهن را باط‪$$‬ل نمی‬
‫سازد و مقر له نا چار است که در دعوی بر راهن ومرتهن مالکیت خودرا اثبات کند ‪.‬با وجود این اگ‪$$‬ر طلبک‪$$‬ار ب‪$$‬ه‬
‫قائم مقامی بدهکار وبه نام او اقدام کند ملزم به اقرار است ‪،‬بر خالف موردی که اقرار در برابر طلب کاری ک‪$$‬ه ب‪$$‬ر‬
‫بدهکار دعوا کرد یا در دعوا ی معامله به قصد فرار از دین ‪.‬‬
‫اقرار گیرنده نیز گاه ملزم به اقرارنیست فرض کنیم متصرف مالی آن را به دیگری بفروش‪$$‬د س‪$‬پس در دع‪$‬وی ک‪$$‬ه‬
‫بر او اقامه شده است اقرار بر مالکیت مدعی کند این اقرار خریدار را پایبند نمیسازد واو میتواند با اعتراض ثالث‬
‫کذب اقرار را ثابت کند ‪.‬حتی میتوان گامی فراتر نهاد و اقرار را بی اثر شمرد ‪،‬چراکه هنگ‪$$‬ام اق‪$$‬رار او مال‪$$‬ک حقی‬
‫نبوده است که به سود دیگری وزیان خود اقرار کند ‪،‬پس مدعی ناچار است که ابطال معامله انجام ش‪$$‬ده وم‪$$‬الکیت‬
‫خودرا در برابر خریدار وفروشنده اثبات کند ‪ .‬ولی اگر پیش از فروش مل‪$‬ک اق‪$‬رار ب‪$‬ه س‪$‬ود دیگ‪$‬ری ش‪$‬ده باش‪$‬د و‬
‫محکمه بر پایه آن حکم به مالکیت دهد اقرار درباره خریدارنیز نافذ است وبه استثنا ء آن می توان ابط‪$$‬ال معامل‪$$‬ه‬
‫را از محکمه درخواست کرد‪.‬‬

‫‪ :‬اقرار به سود مقر‪3-‬‬


‫نسبی بودن اعتبار اقرار از این جهت نیز قابل طرح است که تنها به زیان مق‪$$‬ر دلیل ق‪$$‬اطع اس‪$$‬ت ن‪$$‬ه ب‪$$‬ه س‪$$‬ود او ‪،‬‬
‫مگر این که اقرار قابل تجزیه نباشد ‪ :‬بدین ترتیب اگر اقرار حاوی دو موضوع قابل تجزیه باشد درباره موض‪$$‬وعی‬
‫که به زیان مقر باشد ‪،‬حجت قاطع است ولی نسبت به آن چه به سود او وزیان طرف دعوی منتهی می شود دلیل‬
‫نیست ‪،‬ادعائی است که نیاز به اثبات دارد مانند اینکه مدعی علیه ضمن اقرار ب‪$$‬ه گ‪$$‬رفتن پ‪$$‬ول ادع‪$$‬ا کن‪$$‬د ک‪$$‬ه آن را‬
‫پرداخته است یا با طلبی که داشته تنها تر شده است ‪.‬‬
‫مقر میتواند از طرف خود تقاضای قسم کند مگر این که مدرک دعوی مدعی سند رسمی یا سندی باشد ک‪$$‬ه اعتب‪$$‬ار‬
‫آن در محکمه محرز شده است ‪ .‬ولی در فرضی که اقرار در دید عرف تجزیه ناپذیر باشد وبحثی که ب‪$$‬ه س‪$$‬ود مق‪$$‬ر‬
‫است از اوصاف ویا لوازم اقرار باشد اقرار بی دلیل تجزیه نمی شود وتنها وسیله دفاعی که مق‪$$‬ر ل‪$$‬ه ب‪$$‬رای پره‪$$‬یز‬
‫از آثاری که به سود مقر ایجاد می شود دارد تکذیب اقرار وروی آوردن به دالئلی است که حق اورا بی قید وشرط‬
‫اثبات میکند ‪.‬‬
‫ج‪-‬دقطع دعوی‬
‫‪ -1‬مفهوم قطع دعوی ‪:‬‬
‫‪ – 1‬اقرار قاطع دعوی گاه در برابر اقرار به مقدمات رسیدگی به کار میر ود و مقصود اقرار ی اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه مف‪$$‬اد آن‬
‫به طور مستقیم یا در اثر مالزمه عر فی وعقلی و قانونی به اثبات حق مطلوب مدعی منتهی می شود مانن‪$$‬د اینک‪$$‬ه‬
‫در دعوی مطالبه طلب مدعی علیه به تمام یا بخش معینی از دین اعتراف می کند ‪.‬‬
‫‪ -2‬گاه مقصود از قطع دعوی این است که نه تنها قاضی را از رسیدگی بیشتر و توج‪$$‬ه ب‪$‬ه س‪$$‬ائر ادل‪$$‬ه بی نیاز می‬
‫کند به حکم مستند به آن نیز اعتبار امر محتوم می دهد ‪ ،‬چندان که در خواست مرافعه خواهی واستیناف طل‪$$‬بی از‬
‫حکم نیز پذیرفته می شود‪.‬‬
‫این اثر اقرار قاطع دعوی ویژه اقرار ی است که درمحکمه انجام می شود و اقرار خارج از محکمه دعوی را قطع‬
‫نمی کند دلیل این امتیاز نظارتی است که در محکمه به صحت انتساب و اص‪$$‬الت و قص‪$$‬د واقعی واهلیت مق‪$$‬ر دارد ‪.‬‬
‫در واقع محکمه که به اقرار قضائی استناد می کند همه شرایط وارکان آن را احراز کرده است و قانونگ‪$$‬ذار ام‪$$‬اره‬
‫انطباق با واقع را چنان گسترش داده است که گذشته از داللت اقرار شرایط اعتبار ونفوذ آن را نیز در بر بگ‪$$‬یرد و‬
‫حکم قاطعیت اقرار فراگیر شود ‪.‬‬
‫ولی در مورد اقرار ی که خارج از محکمه می شود ویژگی نظارت محکمه ب‪$$‬ر ص‪$$‬دور وانتس‪$$‬اب ب‪$$‬ه مق‪$$‬ر را ن‪$$‬دارد‬
‫‪:‬احتمال دارد اقرار مبتنی بر اشتباه یا محصول شکنجه واکراه باشد ‪،‬یا مقر به هنگ‪$$‬ام اع‪$$‬تراف اهلیت الزم و اراده‬
‫سا لم نداشته باشد ‪،‬یا اقرار در سند جعل شده باشد یا شاهدان ب‪$$‬ه دروغ یا در اث‪$$‬ر فراموش‪$‬ی واک‪$$‬راه ش‪$$‬هادت داده‬
‫باشد ‪....‬ومانند اینها که ارزیابی ادله دو طرف را ایج‪$‬اب کن‪$$‬د ب‪$‬دین ت‪$‬رتیب در حکمی ک‪$$‬ه ب‪$‬ه اس‪$‬تناد چ‪$‬نین اق‪$‬رار‬
‫محتملی صادر ‪،‬احتمال خطا قوی است وبرای اطمینا ن وپرهیز از همین خط‪$$‬ا اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه در خواس‪$$‬ت تجدید نظ‪$‬ر و‬
‫فرجام از آن پذیرفته می شود ‪.‬‬
‫‪ -2‬حکومت اقرار بر سایر ادله ‪:‬‬
‫دال لت اقرار بر واقع چندان اطمینان بخش است که سایر ادله تاب بر خورد با آن را ندارند ‪ .‬قانونگذار ن‪$$‬یز قاض‪$$‬ی‬
‫را از ر سیدگی به دلیل دیگر منع کرده و آن را بیهوده شمرده است ‪ .‬با وجود این گاه رسیدگی به دلیل ه‪$$‬ای دیگ‪$$‬ر‬
‫ضروری می شود ونتا یجی به بار می آ ورد که اقرار را تکمیل یا تعدیل می کند ‪:‬‬
‫‪ -1‬در موردی که اقرار به مقدمه و جزئی است ودلیل دیگری الزم است ک‪$‬ه ش‪$‬رایط ص‪$‬دور حکم ب‪$‬ه ح‪$‬ق را اثب‪$‬ات‬
‫‪،‬مانند موردی که مدعی علیه م‪$$‬الکیت م‪$$‬دعی را می پ‪$$‬ذیرد ولی تص‪$$‬رف خ‪$$‬ودرا منک‪$$‬ر می ش‪$$‬ود و محکم‪$$‬ه ب‪$$‬رای‬
‫صدور حکم به خلع ید ‪،‬ناچار است که شاهدان مدعی را برای احراز تصرف مقر بشنود ‪،‬یا در فرض‪$$‬ی ک‪$$‬ه م‪$$‬دعی‬
‫علیه به تصرف خود اقرار می کند و اجرت المثل را گزاف می بیند و محکمه برای تعیین اجرت المثل موض‪$$‬وع را‬
‫به کار شناس ارجاع میدهد ‪.‬‬
‫‪ -2‬در فرضی که مقر آن چه را گفته ناشی از اشتباه و اکراه و تدلیس طرف خود اعالم می کند وبرای اثب‪$$‬ات فس‪$$‬اد‬
‫اقرار به محکمه دلیل ارائه می دهد یا محکمه برای احراز مخالفت اقرار با عادت مسلم (ممن‪$$‬وع ع‪$$‬ادی ) ب‪$$‬ه دلیلی‬
‫رسیدگی می کند و اقرار را غیر نافذ می داند ‪.‬‬
‫‪ - 3‬فرضی که اقرار دارای دو جز مختلف است و مقر برای اثبات آن جز که اقرار را بیهود ه می سازد ‪،‬به محکمه‬
‫دلیل میدهد مانند موردی که اقرار به گرفتن مال می شود ولی مقر باز گرداندن مال است ‪.‬‬
‫‪ -4‬به اقرار خارج از محکمه و ضمن سند استناد می شود و مدعی علیه منکر امضای آن می گردد و مدعی ب‪$$‬رای‬
‫‪1‬‬
‫اثبات اصالت سند دلیل می دهد یا مدعی علیه اد عای جعل می کند وخود دلیلی ارائه میدهد ‪.‬‬
‫‪-3‬اهمیت ویژه اقرار در امور جزائی ‪:‬‬
‫در اصول محاکمات جزائی اقرار مهمتری از اصول محاکمات مدنی دارد و استناد به اقرار متهم ش‪$$‬ایع ت‪$$‬ر از اق‪$$‬رار‬
‫مدعی علیه در دعاوی مدنی است زیرا دعاوی مهم مدنی به طور معمول مستند ب‪$$‬ه م‪$$‬دارک پیش س‪$$‬اخته ای اس‪$$‬ت‬
‫که محکمه بدان دسترسی دارد و دو طرف هم نیاز کمتری به اقرار طرف مقابل خود دارند ولی در اصول محاکمات‬
‫جزائی کمتر اتفاق می افتد که ارکان جرم را بتوان از اسناد ومدارک یقینی بدست آورد ‪ .‬گاه رویداد زودگ‪$$‬ذر نت‪$‬ایج‬
‫تاس ف انگیزی به ب‪$‬ار می آ ورد ک‪$‬ه ن‪$‬ه تنه‪$$‬ا واقعیت در هیچ منبعی ثبت نمی ش‪$$‬ود ب‪$‬ه دش‪$‬واری می ت‪$$‬وان ش‪$‬اهد‬
‫مطمئنی برای آن یافت ‪.‬‬
‫به آ گاهی وعدالت ‪،‬صداقت و دقت شاهد نیز نمی ت‪$$‬وان اطمین‪$$‬ان ک‪$$‬رد ‪ .‬ناچ‪$$‬ار ق‪$‬رائن و ش‪$$‬واهد وام‪$$‬اره و حدس‪$$‬ها‬
‫میدان خالی را به دست می گیرد و قاضی ناچار می شود که برای دست یافتن به دلیل قاطع و یقینی تالش کن‪$‬د ‪.‬در‬
‫این بازار آ شفته و آ سیب پذیر چه دلیلی قانع کننده ت‪$$‬ر از اق‪$$‬رار متهم می ت‪$$‬وان یافت ؟ پس هم‪$$‬ه ب‪$$‬ه فک‪$$‬ر اق‪$$‬رار‬
‫گرفتن می افتند واز دیر باز این قاعده بر سر زبانها است که اق‪$$‬رار ملک‪$$‬ه دالئ‪$$‬ل اس‪$$‬ت و س‪$$‬ارنوال و قاض‪$$‬ی خ‪$$‬وب‬
‫کسی است که به دامان این ملکه چنگ زند و خود رااز دغدغه و تر دید و احتما ل برهاند ‪.‬‬
‫بی گمان علوم اجتماعی وروانی و کشف علمی جرایم از اهمیت اقرار در امور جزائی کاسته است تجربه نشان می‬
‫دهد که بسیاری از اقرار ها نشان واقعیت نیست و احتمال دارد خدع‪$$‬ه آ م‪$$‬یز و ب‪$$‬ا ه‪$$‬دف منح‪$$‬رف ک‪$$‬ردن ت‪$$‬رازوی‬
‫عدالت همراه باشد ‪ .‬پس همگان پذیرفته اند که قاضی باید داوری نه‪$$‬ائی را ب‪$$‬ه عه‪$$‬ده بگ‪$$‬یرد و راس‪$$‬ت ودروغ را‬
‫‪1‬‬
‫دکتور عبدالمجید ‪،‬ادله اثبات دعوی بین المللی و داخلی ‪ ،‬انتشارات جنگل ‪ ،‬سال ‪ 1383‬ص ‪107‬‬
‫تمیز دهد ودر نتیجه بازهم اماره ها و ظن وحدس و احتمال میدان اثبات را به دست میگیرند و دوب‪$$‬اره دغدغ‪$$‬ه ه‪$‬ا‬
‫آغاز می شود و همین امر از قاطعیت اقرار می کاهد ‪ .‬ب‪$‬ا وج‪$‬ود این هن‪$‬وز هم درج‪$‬ه یقین را ب‪$‬ا اع‪$‬تراف متهم می‬
‫سنجند و همه مقام های کشف و قضا در اندیشه اقرار گرفتن هستند ‪.‬‬
‫نکته حساس در این است که و سایل گرفتن اق‪$$‬رار چیس‪$$‬ت وت‪$$‬ا کج‪$$‬ا می ت‪$$‬وان ب‪$‬رای تش‪$$‬ویق یا وادار ک‪$$‬ردن متهم‬
‫پیش‪$$‬رفت ؟ بیدار ک‪$$‬ردن وج‪$$‬دان متهم یکی از این وس‪$$‬ایل مرس‪$$‬وم اس‪$$‬ت ‪ :‬محکم‪$$‬ه از متهم می خواه‪$$‬د ک‪$$‬ه ب‪$$‬رای‬
‫تضمین صداقت در گفتار خود سوگند بخورد بدین امید که فشار روانی این اقدام او را وادار به سخن راس‪$$‬ت کن‪$$‬د و‬
‫ترس از جزای سوگند شکستن تهدیدی به جا برای وجدان خفته او باشد ‪ .‬پرسش‪$$‬های مک‪$$‬رر وگون‪$$‬اگون ن‪$$‬یز رفت‪$$‬ه‬
‫رفته بر شرمساری متهم از تکرار دروغ می افزاید و فشار روانی ناشی از رنج یادآ وری تجاوز به قوانین اخالقی‬
‫او را آزار می دهد ‪ .‬وانگهی از خالل پاسخ ها تناقض گفتار متهم آشکار می شود و اورا به راستگوئی وامیدارد ‪.‬‬
‫تشویق متهم به اقرار و وعده تخفیف در مجازات نیز وسیله مباح دیگری است ک‪$$‬ه ب‪$$‬رای اق‪$$‬رار دبگ‪$$‬ری اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه‬
‫برای اقرار گرفتن به کار می رود و حتی در پاره ای از نظام های ج‪$$‬زایی پیش بینی ش‪$$‬ده اس‪$$‬ت ک‪$$‬ه مق‪$$‬ر مج‪$$‬ازات‬
‫سبک تری تحمل کند پاداش سر نهادن به ندای وجدان را بگیرد ولی فرات‪$‬ر از این وس‪$‬ایل متع‪$‬ارف هرگون‪$‬ه فش‪$‬ار‬
‫مادی و معنوی مانند بازداشت های طوالنی احتیاطی و نگ‪$$‬ه داش‪$$‬تن غ‪$$‬یر ض‪$$‬روری متهم در زن‪$$‬دان مج‪$$‬رد و قط‪$$‬ع‬
‫ارتباط او با خانواده و جامعه و ناسزاگویی و خشونت در رفتار و کردار و هتک ح‪$‬رمت و تهدید ممن‪$‬وع اس‪$‬ت ب‪$‬ه‬
‫قلمرو شکنجه قرار می گیرد عنوانی که در هر رفتار ناشایست صدق کند اقرار ناشی از آن را بی اعتبار می سازد‬
‫‪1‬‬

‫اصل ‪ 29‬قانون اساسی افغانستان چنین مشعر است ‪:‬‬


‫تعذیب انسان ممنوع است هیچ شخصی نمی تواند حتی به مقصد کشف حقایق از شخص دیگر اگر چه تحت تعقیب‬
‫گرفتاری یا توقیف و یا محکوم به جزا باشد به تعذیب او اقدام کند یا امر دهد ‪.‬‬
‫تعیین جزایی که مخالف کرامت انسانی باشد ممنوع است ‪.‬‬
‫ونیز ماده ‪ 30‬قانون اسا سی افغانستان چنین صراحت دارد ‪ :‬اظهار ‪ ،‬اقرار و شهادتی که از متهم یا شخص دیگ‪$$‬ر‬
‫به وسیله اکراه به دست آورده شود اعتبار ندارد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫کاتوزیان ‪ ،‬همان اثر ‪ ،‬ص ‪1. 274‬‬

You might also like