Professional Documents
Culture Documents
اقرار و ارکان آن از نظر اسلام و قوانین
اقرار و ارکان آن از نظر اسلام و قوانین
-11سيد جالل الدين مدنی ،ادله اثبات دعوی ( تهران :انتشارات پايدار . ) 1379 ،ص . 61
-22قانون مدنی افغانستان ( پشاور :موسسه نشرات آريانا . ) 1382،ص ، 150ماده . 1001
-33اصول محاکمات مدنی افغانستان ( کابل :مطبعه بهير. ) 1383،ص ، 74ماده . 273
گفتار شوهر اگر چه به اعتبار دعوی زن اقرار محسوب می ش((ود ،ولی ب((ه زي((ان طلبک((ار ک((ه آن ام((وال ب((ه نف((ع او
بازداشت شده می باشد ،بدينجهت است که اقرار مزبور نسبت به طلبکار اثری ندارد .
بنابر آنچه گذشت پس از آنکه افالس و ورشکستگی م((ديون ث((ابت گردي((د اق((رار او ب((ه تعل((ق داش((تن اعي((ان
اموالی که در تصرف دارد به غير ،مسموع نخواهد بود ،لذا اقرار او به زيان دارائيش بال اثر می باشد .ا ّم((ا چنانچ((ه
افالس و ورشکستگی رد شد ،اقراری که قبالً نموده نسبت به مقرله مؤثر می باشد مگر آنکه ثابت نمايد که اقرار او
برخالف حقيقت و برای فرار از تأديه ديون خ((ود ب((وده اس((ت .ب((دينجهت هرگ((اه افالس و ورشکس((تگی م((ديون ث((ابت
گرديد ،و تمام يا قسمتی از اموال بازداشتی فروش رفت ،پس از ادای ديون آنچه از قيمت ف((روش و ام((وال ب((اقی می
ماند از آن مقرله خواهد بود ،زيرا ورشکسته و مفلس اقرار به زيان خود نموده و اقرار ب((ه زي((ان اقرارکنن((ده معت((بر
است.
بنابراين در صورتی که مفلس و ورشکسته اقرار به دينی نمايد ،اقرار او نسبت به مقرله ناف((ذ اس((ت ،و ب((ه
زيان طلبکاران او تأثيری ندارد.
کسيکه اقرار به حق غير به ضرر خود می نمايد مقر ،و کسيکه به نفع او اق((رار ص((ورت گرفت((ه مقرل((ه و
1
حقی که اقرار به وجود آن برای غير می گردد ،مقربه گويند.
سابقه و اهميّت اقرار :
خاص(ی برخ((وردار اس((ت .اق(رار نش(انه غلب((ه ّ اقرار هم در امور ج((زايي و هم در ام((ور حق(وقی از اهميت
است ،هر کسی در برابر واقعيّتی که بي((ان آن ب((ه زي((ان اوس((ت ب((ا دو غرايز نيک آدمی بر خودپرستی و نفع
انگيزه مواجه می شود ،يکي راستگويي ک(ه ب(ه کم((ک تع((اليم اخالقی و دي((ني او را در جهت بي(ان ح(ق می کش(اند و
ديگری خودخواهی که او را به پنهان داشتن و کتمان واقعيت و ح((تی بي((ان خالف حقيقت س((وق می ده((د و اق((رار او
نشانه پيروزی نيروی حقيقت طلبی شخص است.
اهميت اقرار از اين جهت هم است که قاضی را در صدور حکمی که ب((ر اس(اس اق((رار اس(ت ب((ه رض(ايت
وجدان می رساند.
غالبا ً در رسيدگی به داليل و بعد صدور حکم ،قاضی دچار يک نگرانی است و احتمال می ده((د در نتيج((ه
انجام تکاليف از جانب او ،حقی پنهان مانده باشد ولی در حکمی که مستند ب((ه اق((رار باش((د ،گوي((ا اص((حاب دع((وی و
قاضی متفقا ً به يک نقطه رسيده اند.
اقرار از آغاز تمدن بشر نزد همه ملل و جوامع مورد توجه خاص بوده ،روميان آنرا دليل
دليلها می دانستند .در ايران باستان قوی ترين دليلها ب((وده و در اس((الم اق((رار يکی از س(ه دلي((ل مهم ش((مرده ش((ده ،ت((ا
کن((د .ب((ا وج(ود اين اق(رار دليلی بيش نيس((ت و جاييکه به مقرله حق داده اند قبل از اص(دار حکم ح(ق خ(ود را
مانند همه داليل قابل خدشه است .در عمل پيش می آيد که اش((خاص ب((ه جه((ات و مالحظ(اتی مث((ل ش((وخی و تمس((خر
2
اقاريری برخالف واقع ارايه کنند و لذا نمی توان برای اقرار اعتبار مطلق قايل بود.
مبنای اعتبار اقرار :
اقرار بين ادله ديگر ساده ترين طريقی است که می تواند صحت ادعای طرف را ث((ابت نماي((د و ه((ر گون((ه
ترديد و اشکال را برطرف نمايد ،زيرا از نظر تحليلی هيچ عاقلی ادعای ديگری را که به زي((ان اوس((ت نمی پ((ذيرد،
مگر آنکه آن ادعا در واقع محقق باشد ،چون انسان عاق((ل و مخت((ار ب((ا توج((ه ب((ه زي((ان عملی آن را انج((ام نمی ده((د.
بنابراين کسی که کامالً آزاد است چنانچه اقرار بر امری نمايد که به نفع ديگريست و خود از آن متض((رر می ش((ود،
بايد بر آن بود که امر مزبور درست است.
بنابر آنچه گفته شد در اصول محاکمات مدنی بدون آنکه احتياج داشته باش((د رس((يدگی ش((ود و س((بب وج((ود
مقربه معلوم گردد ،اقرار معتبر شناخته می شود .احنمال آنکه ممکن است اق(رار ب(ه قص((د اس(تهزاء و ي(ا ب((ه عن(وان
خاص(ی داش((ته اس((ت ،اعتب((ار اق((رار را م((تزلزل نمی نماي((د، ّ مثال بيان شده و يا آنکه مقر در اشتباه بوده و يا منظور
مگر آنکه اين امر را مقر ثابت نمايد ،زيرا اين احتماالت ضعيف و دور از روش مح((اوره اس((ت و ظ((اهر در گفت((ار
آن است که جدی می باشد و گوينده قصد استهزاء ندارد و اش((تباه ن((يز ننم((وده اس((ت ،و چنانچ((ه اين احتم((االت م((ورد
اعتنا قرار بگيرد ،اعتماد عمومی در رواب(ط اف(راد ب(ا يک(ديگر از گفت(ار س(لب می ش(ود و نظم اجتم(اعی ب(ر هم می
خورد .اما در امور جزايي تشخيص ارزش اقرار به عهده بازپرس(حارنوال) و قاض(ی می باش((د .زي((را در اينگون((ه
دعاوی ممکن است اقرارکننده بخواهد به وسيله اقرار برخالف واق((ع ،مس((ير دع((وی را برگردان((د وآن((انرا از حقيقت
منحرف سازد .مثالً کسی به اتهام قتل تحت تعقيب قرار می گيرد ،پدر او اقرار می نماي((د ک((ه او قات((ل اس((ت ،در اين
مورد احتمال قوی می رود که پدر از فرط محبت و عالقه در محکمه اقرار کرده که خود مرتکب قتل شده و پسرش
هيچگونه مداخله در آن نداشته است و يا باالعکس پسر متهم که کمتر از پانزده سال دارد ،چنانچه اقرار به قت(ل کن((د،
احتمال قوی می رود برای اينکه پدرش از مجازات اعدام رهايي يابد اقرار نموده که او مرتکب قتل ش((ده اس((ت .اين
-11سيّد حسن امامی ،حقوق مدنی ،جلد ششم ( تهران :انتشارات ابوريحان ،)1364صص .25 -23
-12سيد جالل الدين مدنی ،همان اثر ،ص
گونه امور در موارد جزايي بسيار ديده شده است و بدينجهت اين احتماالت قابل توجه است و ارزش اقرار را پ((ايين
می آورد و قاضی و حارنوال را به ترديد می اندازد و نمی توان بدون چون و چرا اقرار را پذيرفت.
ارکان اقرار
تا جاييکه به مالحظه می رسد روش محقّقين و متتبّعين در زمينه توضيح ارکان اقرار اين است که هرگاه
به تعريف اقرار پرداخته اند « ،مقر » « ،مقرله » و « مقربه » را نيز که از ارکان آن می باشد بطور مشترک
در نظر گرفته و شامل تعريف اصطالح اقرار ساخته اند ،چنانکه در تعريفات ذيل از عين روش پيروی شده است :
مجله االحکام طي ماده 1572چنين تصريح نموده است :
« اقرار عبارت از اخبار انسان است از حقي که شخص ديگر باالی او دارد .اخبار کننده را « مقر »
می گويند و آنچه را به آن اخبار نموده آنرا « مقربه » می گويند و آنکه را حق باالی او دارد « مقرله » می
گويند» .
رهنمای معامالت نيز به ارتباط موضوع تعريف مشابه دارد ،چنانکه می گويد :
-1بلوغ :يکی از شرايط الزم که به صحت اقرار مقر ارتباط می گيرد ،بلوغ است .بلوغ از نظر حق((وقی
رسيدن به سنی است که انسان در آن مرحله ،از نظر قوای قوای جسمی و دماغی کام((ل ،از سرپرس((تی ديگ((ران بی
نياز گردد و امور خويش را بطور مستقل اجرا کرده بتواند .اين موضوعات در شريعت و ق((انون ب((ه اص((طالحات «
سن رشد » « ،کبارت » « ،سن قانونی » و « بلوغ » نيز ياد شده است :
بلوغ از نظر شريعت و قوانين وضعی :از نظر حقوقی رشد عبارت از « کيفيت نفسانی اس((ت ک((ه دارن((ده
آن می تواند نفع و ضرر( در رشد مدنی) يا حسن و قبح ( در رشد جزايي ) را تشخيص دهد ،چ((نين کس((ی را رش((يد
5
گويند .فاقد اين وصف را اگر به حد جنون نرسد و صغير نباشد ،سفيه خوانده می شود و صفت او را سفه گويند» .
ابن عباس (رض) رشد را به « صالح عقل و مال تعبير نموده است» .
رسيدن به سن رشد نظر به اشخاص و محيط فرق می کند .از اين لحاظ علم((ا در تع((يين س((ن رش((د اختالف
نظر دارند .بعضی سن رشد را هژده سال ،عده ای بيست و يک سال و گروهی آن((را بيس((ت و پنج س((ال دانس((ته ان((د،
ولی بصورت عموم فقها تقدير سن رشد را به قاضی می سپارند.
در افغانستان قانون ازدواج سن بلوغ را به قول مفتی به طبق رأی ياران امام ابوحنيفه(رض)
6
پانزده سال گفته بود.
1
موالنا استاد عبدالکريم حقانی ،رهنمای معامالت ( کابل :انتشارات ستره محکمه ،مطبعه دولتی ،) 1384ص 1-.125
-22داکتر جعفر جعفری لنگرودی ،ترمينولوژی حقوق ( تهران :انتشارات ابن سينا ،) 1346 ،ص
-33محمد عثمان ژوبل ،اقرار در حقوق مدنی افغانستان ،جلد دوم ( کابل :انتشارات ستره محکمه ،مطبعه دولتی ،)1370صص – 3
.4
-14محمد عثمان ژوبل ،همان اثر ،صص . 5 – 4
-25داکتر محمد جعفرجعفری لنگرودی ،همان اثر ،ص . 344
اما قانون مدنی جمهوری افغانستان طی ماده 70سن ازدواج را برای طبقه ذکور تکمي((ل س((ن 18و ب((رای
طبقه اناث تکميل سن 16مقرر داشته است.
مجله االحکام طی مواد 985تا 989مسايل مربوط به سن ازدواج را چنين تسجيل نموده است :
ماده « : 985رسيدن به حد بلوغ به احتالم شدن ،باردار شدن و حايض گرديدن اثبات می شود» .
ماده « : 986آغاز سن رشد در مرد 12سالگی اس(ت و در زن 9س(الگی اس(ت و انته((ای آن در ه((ر دو
جنس 15سالگی است .اگر بچه به سن 12سالگی و دختر به سن 9سالگی رسيده و هنوز بالغ نش((ده ،او را مراه((ق
می گويند» .
در حقوق مدنی افغانستان سن رشد هژده سال تمام شمس((ی اس((ت و شخص((ی ک((ه ب((ه اين س((ن نرس((يده باش((د
صغير خوانده می شود و فاقد اهليت تصرف و اجراء است.
اين موضوع در ماده 39قانون مدنی جمهوری افغانستان چنين تصريح شده است :
« سن رشد 18سال مکمل شمسی می باش((د .ش((خص رش((يد در ح((الت ص((حت عق((ل در اج((رای مع((امالت
دارای اهليت حقوقی کامل شناخته می شود» .
حکم مندرج ماده 39قانون مدنی اهليت حقوقی اشخاص را به خاطر اج(رای مع(امالت توض(يح می کن((د و
چون اقرار نيز يکی از اعمال حقوقی می باشد ،طبعا ً از اين قاعده به دور مانده نمی تواند.
ب((ا وج((ود آن قانونگ((ذار ب((ه اطالق علم اص((ل م((ذکور اکتف((اء نک((رده و در م((اده 1001ق((انون م((دنی بل((وغ
اقرارکننده را شرط صحت اقرار تصريح نموده است .فقره يک ماده مورد بحث چنين مشعر است :
« برای صحت اقرار شرط است که مقر عاقل ،بالغ و غير محجور عليه باشد» .
در کتب و آثار فقهی نيز بالغ بودن اقرارکننده يکی از شرايط صحت اقرار دانسته شده است .چنانکه مجل((ه
االحکام در ماده 1573عين مطلب را افاده می کند و روش ساير مؤلفات فقهی نيز چ((نين اس(ت .درج(ايی گفت((ه ش(ده
است « :پس قبول نمی گردد اقرار صغير مگر اينکه به اجازه ولی او باشد » .همچنان درجای ديگرآم((ده اس((ت « :
1
اقرار کننده بايد بالغ باشد ،چه اقرار غير بالغ صحيح نيست » .
بنا ًء برای صحت اقرار ،بلوغ مقر يکی از شرط هاي اساس(ی و عم((ده ب((ه ش(مار می آي((د و اق((رار ص(غير
صحيح دانسته نمی شود ،زيرا در وجود او اهليت تعهدات معدوم است.
-16پوهاند غالم محی الدين دريز ،حقوق فاميل از نگاه فقه اسالمی و قانون مدنی افغانستان ( کابل ،اثر غير مطبوع ،حمل ،) 1350
ص . 251
1
ژوبل ،همان اثر ،ص - 1. 13
2
ژوبل ،همان اثر ،صص - 1. 31 – 20
-2مقر بايد عاقل باشد :با درنظر داشت تعاريفی که از جانب فرهن((گ نويس((ان و لغت شناس((ان ثبت ش((ده
است و مطابق به عرف ،عاقل به کسی گفته می شود که « خردمن((د ،باعق(ل ،هوش(يار و دان(ا باش(د .و ب(ه مع((نی ق((وه
عقلی نيز آمده است.
در لغت نامه دهخدا اين اصطالح به قرار ذيل توضيح شده است :
« خرد و دانش و دريافت يا دريافت صفات اشياء از حسن و قبح و کمال و نقصان و خير و ش ّر يا علم ب((ه
مطلق امور» .
از مقارن آنچه بيان گرديد و با درنظرداشت قواعد فقهی و احکام قانون اين نتيجه بدست می آيد که :
« جنون در نقطه مقابل عقل قرار دارد و نقيض آن می باشد .ش((خص مبتال ب((ه جن(ون ،مجن((ون می باش((د و
مجنون به دو کتگوری مجنون دايمی يا مطلق و مجنون ادواری ،دوره ای و يا موقت تقسيم می شود» .
آنکه جنون او هميشگی و پايدار باشد ،مجنون دايمی است .طبق نظر امام ابوحنيفه اقل اين مدت يک ماه و
به نظر امام ابويوسف بيشتر ايام سال را در برگيرد و به قول امام محمد همه ايام سال را احتوا نمايد.
نوع ديگر جنون دوره ای يا م(وقت اس(ت و آن ح(التی اس(ت ک(ه در آن ي(ک ش(خص گ(اه هوش(يار و گ(اهی
ديوانه می باشد ،زماني که حالت جنون بالفعل موجود باشد سبب حجر می شود و در زم((ان هوش((ياری تص((رفات او
نافذ و قانونی است.
نکته قابل تذکر اين است که :
چون برائت ذمه حالت اصلی است ،لذا عاقل بودن اش((خاص اص(ل ب((وده و ني((از ب((ه اثب((ات ن((دارد ،بلک((ه ب((ا
اکمال سن قانونی شخص عاقل و بالغ دانسته می شود و کليه تصرفات او نافذ می باشد ،اما ايراد جنون ب((ر وی ي((ک
امر استثنايي بوده و مستلزم اثبات در مراجع قانونی است.
عين موضوع بر مجنون دايمی و مجنون م((وقت ن((يز قاب((ل رع((ايت می باش((د ،چنانک((ه اص((ل اين اس((ت ک((ه
تصرفات مجنون نافذ دانسته نمی شود ،اما اعمال مجنون ادواری در حال افاق(ه ح(ايز اعتب(ار می باش(د ک(ه اين خ(ود
نيز استثنايي از اصل بوده ،مستلزم اثبات می باشد.
بنابرآن اقرار مجنون دايمی مطلقا ً باطل و اقرار مجنون ادواری در حال افاقه و شرط احراز افاق((ه درس((ت
و معتبر است .در نهايت چون در مجن(ون ادواری جن(ون اص(ل و افاق(ه اس(تثناء اس(ت ،اثب(ات اين ام(ر ک(ه اق(رار از
مجن(ون ادواری در ح(ال افاق(ه ص(ادر ش(ده اس(ت ک(ار آس(انی نيس(ت و اين نقص و اش(کال از ارزش اق(رار مجن(ون
ادواری به مقدار قابل مالحظه ای می کاهد و مقرله را با محظور روبرو در مرحله عمل ،جدايي ميان اقرار مجنون
دايمی و مجنون ادواری را کم می کند.
اين جا موضوعی مطرح است که اقرار ش(خص مجن((ون در ک((دام ح((الت باط((ل اس(ت و آي((ا حکم حج((ر ب((ر
اقرار قبل از حکم تأثير دارد يا نه ؟
به نظر محققين پاسخ مسئله چنين آمده است :
-1اقرار مجنون در صورت تأخر از حکم حجر مطلقا ً باطل می باشد ،مگ((ر اق((رار مجن((ون ادواری ،آنهم
با اين شرط که ثابت شود از مجنون در وقت افاقه صادر شده باشد.
-2هرگاه به موجب حکم قطعی صادر از مرجع ذيصالح ث((ابت ش((ود ک((ه اقرارکنن((ده در ح((ال بي((ان اق((رار
ديوانه بوده است ،اقرار صادر از او باطل خواهد بود ،هر چند در زمان اقرار ،حکم حجری علي((ه وی ص((ادر نش((ده
باشد.
در اخير بايد ذکر کنيم که بر طبق اجماع فقها ،معامالت مجنون دايمی و از جمله اقرار او باطل می باش((د،
و اقرار مجنون موقت صرف در حالت افاقه مشروط ب((ر اينک((ه ش((رعا ً ث((ابت گ((ردد بص((ورت اس((تثنايي قاب((ل اعتب((ار
1
است .پس با توجه به داليل فوق گفته می توانيم که يکی از شرايط صحت اقرار ،عاقل بودن مقر می باشد.
معتوه :يکی از حاالتيکه موجب حجر است و به چگونگی اقرار شخص تأثير وارد می کند عته است.
عته کلمه عربی است و اصطالح معادل آن را به زبان دری به « ساده لوح » ترجمه ک((رده ان((د .ام((ا چ((ون
خود اصطالح « عته » که شخص مصاب به آن معتوه گفته می شود ،طی قرون متوالی در ادبيات حقوقی کشور م((ا
راه دارد .بنا ًء صحيح خواهد بود تا خود اصطالح که به حد کافی ن((زد حقوق((دانان و فقه((ا دايج اس((ت م((ورد اس((تعمال
قرار گيرد نه ترجمه آن ،زيرا اصل نسبت به ترجمه آن آسانتر ب((ه نظ((ر می رس((د و در مؤلف((ات فقهی و حق((وقی ب((ه
کثرت معمول است.
طبق تعريفی که در مجله االحکام آمده است معتوه به کسی اطالق می يابد که شعورش
مختل شود يا اينکه در فهم وی قصور پديد آمده و در کالمش اختالل بوج((ود آي((د و ت((دبيرش فاس((د گ((ردد .ع((ده ای از
دانشمندان عته را چنين توضيح کرده اند :
عته يا ضعف عقل از ادراک صحيح امور در نظر اکثر فقها مثل جنون است.
در تعدادی از کتب فقهی ذکر شده است که اگر شخصی که عقلش ض((عيف اس((ت و در ام((ور خ((ود مغل((وب
باشد ،چيزی را نداند ،مجنون گفته می شود .اما اگر گاهی مثل عقال سخن گويد و گاهی مث((ل ديوان((ه تص((رف نماي((د،
1
ژوبل ،همان اثر ،صص 1-. 46 – 32
معتوه گفته می شود .پس معتوه دارای قوه تميز می باشد چنانچه فتاوی « عالمگيری » می گويد که اگ((ر معت((وه فاق((د
تميز باشد مثل مجنون می باشد و اگر قوه تميز داشته باشد ناقص االهليت گفته می شود.
بدين ترتيب عته که باعث ضعف عقل ار ادراک صحيح می باشد يکی از انواع حجر بوده و م((انع ص((حت
1
اقرار است.
سفاهت و غفلت :سفاهت و غفلت نيز از جمله اسباب حجر است و شخص منسوب به آن يع((نی « س((فيه »
و « مغفل » در اجرای تصرفات ذيصالح پنداشته نمی شود ،زيرا :
سفيه کسی است که در مصارف زياده روی کرده ،مال خويش را بی جا خرج می کند ،کسی که هم در داد
و گرفت خويش غفلت می ورزد و از نافهمی و بی پروايي به تجارت بلد نيس((ت ،ن((يز از جمل((ه س((فها ب((ه حس((اب می
رود.
از نظ((ر ش((ريعت « س((فيه » (ک((ودن) محج((ور در تص((رفات خ((ويش ،حکم طف((ل خوردس((ال را دارد مگ((ر
تصرفات وی در نکاح ،طالق ،وجوب زکات ،صدقه فطر ،حج و عبادات بدنی محض و امثال آن ،مانند شخص بالغ
غيرمحجور عليه است.
طبق ماده 994مجله االحکام اقرار سفيه به دين به صورت مطلق صحيح نيس(ت زي((را کس(ی ک((ه ب((ه س(بب
سفاهت محجور شده است ،اقرارش صحيح نيست ،نه در حال حجر و نه هم بعد از آن ،نه در مالی که در همان حال
موجود است و نه هم در اموالی که بعداً بدست محجور آمده است.
مغفل يا غبنی شخصی را گويند که در تصرفات خود مورد غبن قرار گيرد و به آسانی فريب بخورد.
از حيث سوءتدبير مشابه به سفيه است ،اگرچه سفيه احيانا ً دارای ذک((اوت می باش((د ام((ا مغف((ل ي((ا بی عق((ل
هميشه به يک حال می باشد .سفيه قصداً مال را تلف می کند اما غبنی قصد اتالف را
نمی کند مگر تصرفش به زيان او تمام می شود.
تصرفات مالی مغفل و سفيه اگر در آن مفاد محض آنها باش((د مانن((د قب((ول هب((ه و وص((يت مث((ل طف((ل مم((يز
صحيح بوده ولی تصرفاتی ک((ه در آن احتم(ال نف(ع و ض(رر موج(ود اس(ت ب((ه اج(ازه ولی ي((ا قيم موق(وف اس((ت ،ام(ا
تصرفات مضر محض گرچه قيم نيز اجازه دهد ،نافذ گفته نمی شود.
سفاهت و غفلت با وجود مشابهت هايي که با هم دارند روی ي((ک سلس((له خصوص((يات از هم((ديگر متم((ايز
نيز نمی باشند و از موجبات حجر بشمار می آي((د .اق(رار کس(انی ک((ه ب((ه اين دو م((ورد مص((اب ان((د ،ج((زء در م((وارد
محدود و تحت قيود و شروط مشخص قابل اعتبار نمی باشد که داليل آن در محل مربوط ب(ه تفص(يل ت(ذکر داده ش((ده
2
است.
حج$$ر حکمی ( دين و افالس) :دين و افالس از م((وارد حج((ر حکمی اس((ت ک((ه م((ديون و مفلس ب((ه حکم
محکمه از تصرفات در اموال خود ممنوع می شوند و اداره اموالشان زير نظ((ارت محکم((ه ق((رار می گ((يرد و چ((ون
3
هيچ گونه حق تصرفی در اموال خود ندارند ،بنا ًء اقرارشان از نظر شريعت و قانون قابل اعتبار دانسته نمی شود.
-3مقر بايد دارای رضايت ،قصد و اختيار باشد :همان گونه که ب((رای ص((حت اق((رار ش((رط اس((ت ت((ا مق((ر
عاقل ،بالغ و غیر محجور علیه باشد ،شرایط دیگری نیز اس((ت ک((ه باید در م((ورد آن مطمح نظ((ر باش((د .از جمل((ه
وجود رضایت ،قصد واختیار را می توان نام برد که موارد ذیل در ارتباطات آن قابل تحقیق میباشد :
-1شرط رضایت در اقرار
-2تاثیر اکراه در اقرار
-3اقرار شخص مست
-4اقرار شخص خفته
-5اقرار شخص بيهوش
-6اقرار شخص در حال اشتباه
-7اقرار در مرض منتهی به مرگ
-1شرط رضايت در اقرار :قاعده کلی در اق((رار اين اس((ت ک((ه مق((ر در ح((ال رض((ايت کام((ل آن را اب((راز
دارد .قانون مدنی افغانستان در ماده 1003و قانون اصول محاکمات مدنی در ماده 274شرايط ص((حت اق((رار مق((ر
را رديف بندی کرده ولی از قيد رضايت در آن خبری نيست.
چنانک(ه در م(اده نخس(ت تص(ريح ش(ده اس(ت ک(ه ب(رای ص(حت اق(رار ش(رط اس(ت ک(ه مق(ر عاق(ل ،ب(الغ و
غيرمحجورعليه باشد .و عبارت ماده ثاني الذکر چنين است.
1
ژوبل ،همان اثر ،صص 1-. 49 – 46
-12ژوبل ،همان اثر ،صص . 59 – 49
-23همان اثر ،صص . 69 – 59
اقرار مقر دارای اهليت حقوقی و قانونی نزد محکمه در صورتی مدار اعتبار است که ظاهرالح(ال مک((ذب
آن نباشد.
اما به دو دليل الزم است تا رضايت را پايه و اساس صحت اقرار مقر دانست :
يکی اينکه در کليه عقود و معامالت اعم از تصرفات قولی و فعلی رضايت متعاملين و اجراکنندگان ش((رط
اساسی بوده و بدون تحقق آن حايز اعتبار نمی باشد ،چون اقرار نيز به يکی از تصرفات ق((ولی و فعلی ص(ورت می
گيرد با فهم اينکه اقرار متضمن زيان برای مقر است در قدم اول مستلزم رضايت می باشد.
ديگر اين که طبق حکم فقره 2ماده 1ق(انون م(دنی افغانس(تان در م(واردی ک(ه حکم ق(انون موج(ود نباش(د،
محکمه مطابق احکام شريعت اسالم قضايا را طوری ح((ل و فص((ل می نماي((د ک((ه ع((دالت را ب((ه به((ترين وج((ه ت((امين
نمايد .با در نظر داشت حکم فقره 2ماده 1قانون مدنی افغانستان احکام ش((ريعت اس((الم در زمين((ه قاب((ل رع((ايت می
باشد.
چون از نظر ش((ريعت تحق((ق رض((ايت در ام((ر ص((حت اق((رار مق((ر ي((ک ام((ر الزمی دانس((ته ش((ده و مبحث
جداگانه ای بر آن اختصاص يافته است .بنابرآن رضايت مقر يکی از شرايط صحت اقرار وی به حساب می آيد ،از
همين جاست که مجله االحکام در ماده 1575چنين تصريح می نمايد :
« در اقرار شرط است که مقر راضی باشد بنا ًء اقراري که به جبر و اکراه گرفته شده باشد صحت ن((دارد.
»
-2تأثير اکراه در اقرار :ماده 1006مجله االحکام چنين تصريح می نمايد که :
در حال اکراه هيچ يک از عقدهای فروش ،خريد ،بخشش ،اجاره ،صلح ،اقرار ،ابراء از م((ال ،تأجي((ل دين
و اسقاط شفع اعتبار ندارد خواه اکراه ناچارسازنده باشد و خواه غير ناچارسازنده.
اما اگر خود وادارشونده بعد از زوال اکراه اين عقدها را اجازه داد معتبر پنداشته می شود .زيرا ه((ر ک((دام
اين مراتب رضايت را از بين می برد در حالی که رضامندی شرط ص(حت اين عق(دها اس(ت و چ(ون ش(رط موج(ود
نبود عقد فاسد شناخته می شود.
از حاالت و مواردی که اقرار را کان لم يکن می س((ازد يکی هم اک((راه اس((ت .اک((راه دارای ان((واع و اقس((ام
مختلف بوده و مهمترين آن را اکراه مادی و اکراه معنوی گفته اند.
اکراه مادی آن است که فشار عمالً و مادت(ا ً موج(ود ب(وده و متوج(ه جس(م انس(ان و ي(ا ام(وال و دارايي و ي(ا
حيثيت ،وقار و آبروی وی باشد و اکراه معنوی آن است که برخالف اکراه مادی فشار عمالً و مادتا ً صورت نگرفته
بلکه تنها به شکل تهديد تبارز می نمايد.
اکراه تحت شرايط ذيل رضايت را معيوب می نمايد :
الف -اکراه بايد شديد و وخيم بوده ،برای مکره غيرقابل تحمل و غير قابل رفع باشد.
ب -اکراه بايد فعلی ،حاضر و موجود بوده و احتمالی و بعيدالوقوع نباشد.
ج -اکراه بايد غيرمشروع باشد.
و از مجموع آنچه گفته شد واضح می شود ک(ه رض(ايت از جمل(ه عناص(ر اساس(ی ص(حت اق(رار ب(وده در
صورتی که از طريق اکراه ،تطميع ،سازش ،مزاق و يا امثال آن معيوب گردد ،اقرار تحقق پذيرفته نمی تواند.
-3اقرار شخص مست :طوری که محققين نيز توضيح نم((وده ان((د از لح((اظ ترمينول((وژی مس((ت ب((ه کس((ی
اطالق می شود که اعصاب و مراکز دماغی او در تحت تأثير الکل يا مواد مخدره از قبيل بنگ ،مورفين ،ه((يروئين
و کوالئين انتظام طبيعی خود را از دست داده باشد.
از آنجائيکه حالت مستی يا سکر عقل را زايل می نماي(د و اختي((ار را از مي(ان می ب(رد ،بن((ابرآن انس(ان در
چ((نين ح((الت ممکن اس((ت س((خنانی ب((ر زب((ان آورد و ي((ا کاره((ايي انج((ام ده((د ک((ه ص((دور آنه((ا در هوش((ياری از وی
غيرممکن بوده باشد .از اين رو ق(انون گ(ذار ب(رای رع(ايت مص(لحت و غبط(ه اف(راد و جلوگ((يری از ب(روز فس(اد و
آشفتگی در اجتماع شخص مست را فاقد قصد و در نتيجه اعمال حقوقی مشاراليه را باطل شناخته است.
دانشمندان در زمينه تحقيقاتی دارند که نمونتا ً يکی از آنها در اينجا ارايه می گردد :
دکتور فتح هللا دولتشاهی میگوید :
در فقه اسالمی درباب اقرار اشخاص مست میان فقها وحدت نظر موجود نیست برخی مانن$$د بهاءال$$دین ع$$املی ب$$ر
آنند که اقرار مست اگر مستی بر اثر استعمال غیر حرام پدید آمده باشد معتبر وبه زیان اق$$رار کنن$$ده حجت اس$$ت و
دیگر موارد باطل می باشد گروهی دیگر از جمله ابن جنید به خالف دسته نخست عقیده دارن$$د ک$$ه اگ$$ر مس$$تی ب$$ر
اثراستعمال اختیاری مشروب حرام عارض شده باشد اقرار الزام آور وگرنه باطل خواه$$د ب$ود لیکن اک$$ثریت ق$$ریب
به اتفاق فقها اقرار شخص مست را به طور کلی باطل می شمارند به همین سبب شخص مس$ت در ح$الت مس$تی و
سکر فاقد تصرف است لذا اقرار وی نیز صحیح نیست .
-4اقرار شخص خفته :
خواب مانند جنون و اغما از جمله عوارضی است که بر اهلیت ت$$أثیر می نماید و م$$وجب زوال کام$$ل آن می گ$$ردد
زیرا خواب سستی و آرامش طبیعی است که براثر آسایش تن در حواس آدمی پدید می آید مش$اعر از ک$ار ب$از می
ماند و پیوستگی موجود میان شخص وجهان بیرون موقتا ً بریده می شود .
محققین می گویند :
خواب ممکن است طبیعی باشند یا مصنوعی خوال طبیعی آن است که برابر عقیده شایع ب$$ر اث$$ر خس$$تگی و س$$موم
حاصل از آن معموالً در اوقات معین از شبانه روز عارض می شود وخواب مصنوعی خ$$وابی اس$$ت ک$$ه زیر ت$$أثیر
عوامل روانی شیمیایی،فزیکی و میخانیکی در انسان ایجاد می شود .
وجه مشترک همه انواع خواب تعطیل موقت بخش$ی از فعالیته$ای جس$می و از ک$ار افت$ادن پ$اره ای از ح$واس می
باشد لیکن این امر مانع از آن نیست که برخی از خفتگان خواه آنان که در خواب طبیعی هستند و خواه آنها که در
خواب مصنوعی فرو رفته اند .سخنانی بگویند یا به طور نا هوشیار کارهایی انجام دهند ک$$ه مانن$$د آن ه$$ا تنه$$ا از
اشخاص بیدار صادر شدنی است از این رو باید دید که اگر خفته ای به موضوعی اقرار کرد حکم آن چیست ؟ِ
در این مورد قانون مدنی افغانستان تصریحی ندارد اما اگر موضوع را در ارتباط ماده دوم قانون م$$دنی افغانس$$تان
از نظر شریعت اسالم مورد دقت ق$$رار دهیم ب$$ه این نتیج$$ه می رس$$یم ک$$ه خ$$واب اهلیت را ب$$ه ط$$ور کام$$ل زایل می
گرداند و اختیار را از میان می برد لذا بر اس$اس دالیلی ک$ه در بحث اق$رار اش$خاص مس$ت و مس$کر ت$ذکر یافت ،
چون شرط درستی اقرار قصد اقرار کننده است و از آن جا که خفته فاق$$د قص$$د می باش$$د بن$$ابراین باید گفت اق$$رار
صادر از خفتگان قطع نظر از نوع خواب به علت عدم اقتران به قصد باطل اس$$ت و اث$$ر ق$$انونی ب$$ر آن م$$رتب نمی
گردد .
ب :مقر له
مقرله به مثابه رکنی از ارکان اقرار کسی است که اقرار به نفع او صورت می گیرد.قانون مدنی افغانستان درمورد
تعریف این اصطالح ساکت است اما آن را در موارد مربوط به همین مفهوم طرف استعمال قرار داده است چنان
چه در ماده 1002حکم می نماید که (:اقرار به قبول مقر له منوط نبوده ،مگر از طرف او رد شده می تواند اگر
بعضی از آن رد شود ،اقرار در باقی صحیح است ) .
ویا در ماده 1005می گوید که (:اختالف مقر و مقرله در سبب اقرار ،مانع صحت آن نمی گردد )
از نظر دانشمندان و محققین ،مقرله همان مفهومی را در بر دارد که در باال تدکر یافت طور مثال مجلة االحکام
العدلیه در ماده 1572ضمن تعریف اقرار ،مقرله را چنین توصیف می نماید ( :آن که حق باالی او دارد مقرله
می گوید )
ترمینولوژی حقوق معنا ومفهوم مقرله را چنین توضیح می کند (:کسی که به نفع او اقرار صورت گرفته است )
1
رهنمایی معامالت در مورد تعریف اصطالح مقرله از رو ش مجلة االحکام العدلیه پیروی نموده و شبیه به آن
توضیحی دارد چنانکه می گوید :
( اقرار عبارت از اخبار انسان است به حق دیگری بر ذمه خود که شخص اقرار کننده را مقر و شخص دیگری را
که برایش اقرار شده مقرله و حق مذکور را مقر به می گویند )
در سایر مؤلفات حقوقی مقرله چنین تعریف گردیده است :
( مقرله کسی است که نتیجه اقرار به سود اوست و چون این نتیجه هرچه باشد برای شخص مذبور بی زیان است
،از این رو قانون گذار بر خالف آن چه در مورد افرار کننده گذشت ،درباره شرایط و خصوصیات مقرله سخت
گیری نکرده است .
1
.محمد عثمان ژوبل ،همان اثر ،صص 124 -123
اقرار برای متوفی صحت دارد ،زیرا اقرار به نفع او نه تنها در باره ورثه اش مؤثر است ،بلکه برای داینین
متوفی نیز دارای حجیت می باشد .
اقرار برای اشخاص حقوقی :
اقرار برای اشخاص حقوقی صحیح دانسته شده است زیرا همان گونه که اشخاص حقوقی حق دارند که با
اشخاص حقیقی روابط قانونی برقرار کنند و در دعاوی مدنی به عنوان مدعی و مدعی علیه شرکت جسته و
دخالت نمایند و درموقع ضرورت به نفع غیر اقرار به عمل آرند ،همان طور حق و اهلیت دارند که در برابر
1
غیر ،اعم از شخصیت های واقعی یا حقوقی مقرله واقع شوند
-2مقرله باید ولو به طور اجمال معلوم باشد :
اقرار به حیث یکی از دالیل الزام و اثبات دعوی ،زمانی می تواند مثبت حق قرار گیرد که ادعای مدعی
را به اثبات رسانده بتواند و آن عبارت از قراری است که مقرله آن معلوم باشد و در صورتی که مقر له به کلی
مجهول باشد ،نمی تواند دلیل بر ادعای مدعی قرار گیرد.
مثالً هرگاه کسی در دعوی که اقامه میکند مدعی مالکیت فرشی شود که درتصرف مدعی علیه باشد و
آن را ازاو بخواهد مدعی چنانچه اقرار کند که فرش نزدپدر او امانت بوده است و او فوت کرده واو نمیداند مال
کیست،اقرارمزبور نمیتواند مالکیت مدعی را اثبات کند زیرا ممکن است فرش از آن شخص ثالث باشد و نبودن
مدعی دیگری غیر از مدعی نمیتواند قرینهءمالکیت او گردد .اما اگر کسی به ظرفیت متصرف کتاب خطی ،به
عنوان مالکیت اقامه دعوی کند و آن را بخواهد و دیگری به عنوان شخص ثالث وارد دعوی شود واو نیز دعوی
مالکیت نماید و مطالبه تسلیم آن را نماید و متصرف اقرار نماید که کتاب را غصبا ً متصرف شده است و از آن
یکی از آن دو نفر است و نمی داند متعلق به کدام یک می باشد ،اقرار مذکور بر علیه مدعی معتبر است زیرا
به کلی مجهول نمی باشد و محکمه باید رسیدگی به اختالف بین مدعی و شخص ثالث بنماید و کسی که مالک
تشخیص داده شود حکم به نفع او صادر نماید .
در مورد معلوم بودن مقرله یا عکس آن قانون مدنی افغانستان تصریحی ندارد اما از نظر حقوق اسالم
2
قاعده این است که مقرله باید ولو به طور اجمال معلوم باشد.
ج – مقر به
رکن سوم اقرار را مقربه گویند طبق تعریفی که ترمینولوژی حق$$وق در این زمین$$ه ب$$ه عم$$ل آورده اس$$ت
1
مقربه مورد اقرار را گویند مثالً در اقرار به دین ،دین را مقربه گویند
به عبارت دیگر هر چیز که بتواند موضوع دعوایی قرار گیرد می تواند موض$$وع اق$$رار یا در اص$$طالح
حقوقی مقربه واقع شود .
در جای دیگر مقربه یا مورد اقرار چنین تعریف شده است :
(مقربه عبارت از حقی است که مقر ،اخبار به وج$$ود آن ب$$رای غ$$یر ب$$ر ض$رر خ$$ود می نماید اق$$رار ب$ه
وجود حق برای غیر ،گاه مستقیم است چنانکه کسی صریحا ً دع$$وای م$$دعی را ب$$ه وج$$ود حقی ب$$رای او ب$$ه زیان
خود تصدیق کند ،و گاه دیگر غیر مستقیم است چنانکه کسی امری را که علت پیدایش حق ویا مالزمه با پیدایش
حق دارد تصدیق بنماید مانند آن که کسی از دیگری مطالبه قیمت سگ ش$کاری بنماید ب$ه عن$وان آن ک$ه او آن را
در سرک زیر موتر گرفته است و مدعی علیه کشتن سگ را به وسیله موتر خود تصدیق کند ) .
مقربه به انواع و اشکال مختل$$ف وج$$ود دارد از جمل$$ه ممکن اس$$ت م$$ال منق$$ول و غ$$یر منق$$ول ،دین ،
منفعت ،خسارات ناشی از ضمان قهری و جرم ،خویشاوندی و حقوق ارتفاقی و انتفاعی و حق شفع و تص$$رف
عدوانی و مزاحمت و ممانعت ازحق ،تعهدات و خیارات و شروط و چیزهایی که ارزش معیین ندارد ومانن$$د آنه$$ا
2
باشد .
قسمت دوم – اقرار به حق:
هر گاه مقربه حقی باشد ،اقرار وقتی صحیح می گردد که شرایط و خصوصیات ذیل تحقق پذیرد :
-1فعلیت مقربه
-2مالیت یا منفعت عقالیی مقربه
-3مقربه به زیان شخص ثالث نباشد
-4امکان عقلی و عادی مقربه
-5عدم مغایرت مقربه با قوانین ،نظم عمومی و اخالق
-6مقربه در وقت اقرار معلوم باشد
1
ژوبل ،همان اثر ،صص . 184 - 183
این موضوع را از مطالعه مقایسوی احکام اقرار در ارتباط هم می توان استنباط کرد چنانچ$$ه ب$$ه م$$وجب
ماده 1007قانون مدنی افغانستان معلق ساختن اقرار به شرط جواز ندارد ،مگر آن که به زمانی معلق شده باشد
که حلول میعاد آن عرفا ً ممکن باشد و با توجه به ماده 1008همان قانون مقر به اقرار خود ملزم می باشد ،مگر
اینکه که از طرف محکمه حکم به کذب اقرار او صادر شود...در این ص$ورت ب$ه اق$رار وقعی داده نمی ش$ود و ب$ا
در نظر داشت اینکه ثبوت کذب اقرار نزد حاکم موجب بی اعتباری اقرار شناخته شده و با التفات ب$$ه اینک$$ه دروغ
بوده خبر مربوط به تحقق یک امر مغایر عقل وعادت ،آشکار و خالف آن نیازمند به اثبات است .
از این رو می توان گفت که موافقت مقربه با عقل و عادت و مطابقت آن با احکام شریعت و قانون یک
امر ضروری است .
فصل دوم
اقرار به نسب
چنانکه گفته شد ،ماده 1001قانون مدنی افغانستان در تعریف اقرار می گوید:
اقرار عبارت است از اعتراف خصم نس$بت ب$ه ح$ق غ$یر ب$$االی خ$$ودش در محکم$$ه .از این تعریف ب$ه
خوبی بر می آید که اقرار را حصول به واقع است و حقی به وجود نمی آورد .مقر بدین وسیله خ$$بر از واقع$$ه ای
می دهد که به زیان او است و مدعی را از اثبات آن بی نیاز می سازد .قانون چنین فرض می کندکه اخبار با واقع
منطبق است زیرا هیچ عاقلی به زیان خویش اقدام نمی کند بنابراین داللت اقرار ب$ر واقع$$ه موض$$وع آن مبت$$نی ب$$ر
امارۀ قانونی راست بودن است .
این تحلیل نشان می دهد که چرا خالف اقرار را می توان با سایر دالیل اثبات کرد و ادعای فاسد بودن آن
از طرف مقر پذیرفته می شود .این کار بعد از اقرار شنیدنی نیست ،لیکن اگر مقر ادعا کند که اق$$رار او فاس$$د یا
مبتنی بر اشتباه یا غلط بوده شنیده می شود و همچنین است در صورتی که برای اقرار خ$$ود ع$$ذری ذک$$ر کن$$د ک$$ه
قابل قبول باشد مثل اینکه بگوید اقرار به گرفتن وجه در مقابل سند یا حواله بوده که وص$$ول نش$$ده لیکن دع$$اوی
1
مذکوره مادامی که اثبات نشده مضر به اقرار نیست
لزوم ارادۀجدی وسا لم وامکا ن اثبا ت خال ف آن :اقرار عم$$ل ارادی اس$$ت ض$$رورتی -1
ند اردکه مقر به قصد اخبار به زیان خویش اقدام کند ،چنانکه اگر مدعی بی آن ک$$ه بخواه$$د م$$دعی علیه
را از اثبا ت واقعۀ بی نیاز سازد ،ضمن گفته های خود مطلبی را بپذیرد که به زیان خود و سود طرف ب$$ا
شد ،نمیتوان ادعا کردکه چون نتیجۀ زیانبار آن رانمیخواسته است اقرار اعتبار ن$$دارد .بن$$ابر این ک$$ا فی
است که مقر در آن چه اعالم میکند قاصد و مختار باشد ،هر چن$د ک$$ه ب$ه منظ$$ور پ$ذیرفتن ارک$$ان دع$$وی
نباشد.
برای وقوع اقرار اراده باید سالم باشد،اشتباه واکراه همۀ اعم$$ال ارادی و از جمل$$ه اق$$رار را بی اث$$ر
می سازد .اماره ای که مبنای نفوذ اقرار اس$$ت در چ$$نین م$$واردی ک$$ار آیی خ$$ود را از دس$$ت میده$$د .همچ$$نین
است در جایی که به دالیل دیگر مانند جنون ،مستی ،اقرار ناشی از قصد و رضای سالم نباشد.
این بحث در اقرار به نسب به ویژه از این جهت مطرح میش$$ودکه هرگ$$اه شوهرص$$ریحا ً و یا ض$$منا ً
اقرار به ابوت خود نموده باشد،دعوای نفی ولد ازاو مسموع نخواهد بود .پس این پرسش به میان می آیدک$$ه
آیا عب$$ارت ف$وق تنه$$ا مؤید حکم عم$$ومی پذیرفت$$ه نش$$دن انک$$ار بع$$د از اقراراس$$ت ،یا اس$$تثنای ب$ر این حکم
محسوب میشود وامکان هرگونه دعوای که فساد اقرار را ثابت کنداز مقر میگیرد؟
درپاسخ پرسش طرح شده باید گفت ،بی گم$$ان مقص$$ود عب$$ارت ف$$وق این نیس$$ت ک$$ه امک$$ان اد ع$$ای
اشتباه و اکراه یا جنون و مستی را از مقر بگیردو او را پایبند به گفته ای سازد که بر ارادۀ سالم تکیه ندارد.
زیراچنانکه گفته شد،اعتبار ونفوذ حقوقی اقرار مبتنی بر این ام$$اره اس$$ت ک$$ه انس$$ان عاق$$ل بیه$$وده ب$$ه زیان
خویش اقدام نمیکند و آن چه در این زمین$$ه میگوید درس$$ت وراس$$ت اس$$ت .پس چگون$$ه میت$$وان پ$$ذیرفت ک$$ه
قانونگذار کسی رابه الفاظ پوچ و بی مغز پای بند کند؟
با وجود این نباید چنین پنداشت که عبارت فوق حاوی هیچ حکم تازه ای نیست ودر اق$$رار ب$ه نس$$ب
قاع$$ده اس$$تثنایی وض$$ع نک$$رده اس$$ت .حکم دع$$وای نفی ول$$د از مق$$ر پذیرفت$$ه نمی ش$$ود مفه$$وم وس$$یع ت$$ری
1
دکتور ناصر کاتوزیان ،اثبات ودلیل اثبات (،تهران :نشر میزان ) 1385 ،ص 1 . 217
از( انکار بعد از اقرار مسموع نیست) دارد .پذیرفته نشدن انکار بعد از اقرار به بدین معنا است ک$$ه مق$$رنمی
تواند آن چه را به زیان خویش گفته است تکذیب کند و این ادعا بدون دلیل از اوپذیرفته نمی شود .ولی ح$$ق
دارد که دروغ بوده اقرار را با دلیل در محکمه ثابت کند .
بر طبق قواعد کلی اقرار کننده به نسب می توانست با اس$$تفاده از تجزیه خ$$ون ونظ$$ر کارش$$ناس یا
اثبات این امر که فاصله آخرین نزدیکی او با همسرش ت$$ا تول$$د طف$$ل بیش از ده م$$اه اس$$ت ،ک$$ذب اق$$رار را در
محکمه ثابت کند و از نتایج آن بگریزد .لیکن الزمه پذیرفته نشدن دع$$وای نفی ول$$د این اس$$ت ک$$ه مقدم$$ه آن
یعنی ادعای کذب اقرار نیز شنیده نشود .
بدین ترتیب هر گاه پدری به نسب فرزند خود اقرار کند سپس مدعی شود که آن چ$ه ب$ه ظ$اهر واق$$ع
شده اقرار معتبر نیست و از درون مانعی برای وقوع آن وجود دارد محکم$$ه ب$$ه ادع$$ا رس$$یدگی می کن$$د زیرا
گفته او انکار بعد از اقرار نیست ادعای واقع نشدن اقرار است .مسموع نبودن دعوای نفی ولد ن$$یز مش$$روط
بر این است که پدر به نسب اقرار کرده باشد و بنابراین رسیدگی به دع$$وی وق$$وع آن (ش$$رط) ب$$ا حکم ق$$انون
منافات ندارد .لیکن اگر مفاد ادعای پدر این باشد که اقرار واقع شده کذب است محکمه از استماع چنین گفته
ای منع شده است .در حالیکه در قواعد عمومی اقرار م$$انعی ب$رای آن وج$$ود ن$$دارد درواق$$ع اق$$رار ب$ه نس$$ب
همینکه به درستی تحقق یافت تنها به عنوان اماره و کاشف از واق$$ع اعتب$$ار ن$دارد ب$ه خ$ودی خ$ود موض$$وع
حکم قرار می گیرد .
1
قانون مدنی افغانستان ،همان اثر ،ص . 17
قانع می سازد .در موارد ی هم که انتساب طف$$ل ب$ه مق$$ر ب$ر حس$ب ع$$ادت یا عق$ل امک$$ان دارد ولی ق$انون چ$نین
انتسابی را نمی پذیرد باید اقرار را بی اثر شمرد .
برای مثال اگر کسی اقرار به فرزندی طفلی کند که در زمان زوجیت مادر او با مرد دیگری ب$$ه دنیا آم$$ده
است و بر طبق قاعده فراش به شوهر زن تعلق دارد اق$رار را ق$انون ناف$$ذ نمی ش$مارد هرچن$د ک$ه مق$ر ل$$ه بع$د از
رسیدن به سن رشد نیز آن را تصدیق کند .زیرا بر فرض که رابطه نامشروع مقر با مادر طفل اثبات شود ،طف$$ل
متولد از زنا ملحق به زانی نمی شود استناد به نزدیکی به شبه نیز ادع$ایی اس$ت ک$$ه نیاز ب$ه اثب$ات دارد و اق$$رار
مرد به تنهایی تغییری در نسب طفل نمی دهد ،هر چند که با تصدیق زن همراه باشد .
-3نبودن منازع:
یکی ازشرایط الزم برای نفوذ اقراری که به نسب فرزند می شود این اس$ت ک$ه من$ازعی در بین
نباشد و در این باره هیچ اختالفی وجود ندارد .
از لحاظ اجتماعی نسبی بودن حکم نسب زننده و غیر متعارف است که طفلی فرزند دو پدر به حساب آید
یا به اعتباری فرزند شخصی باشد و به اعتبار دیگر فرزند او نباشد ب$ه همین جهت از دیرب$$از پذیرفت$$ه ش$$ده اس$$ت
که احکام مربوط به احوال شخصی در برابر کسانی هم ک$ه در مح$اکم دخ$الت نداش$ه ان$د قاب$ل اس$تناد اس$ت وح$تی
بعضی گفته اید که از اعتبار امر قضاوت شده ب$$ه ط$$ور کام$$ل به$$ره من$$د می ش$$وند .اکن$$ون باید دید در چ$$ه م$$ورد
منازعه در باب نسب تحقق می پذیرد و جای آن است که اقرار مدعیان بی اعتبار شناخته شود ؟
برخالف آن چه در نخستین نگاه در نظر می آید همین که دو یا چن$$د تن درب$$اره نس$$ب طفلی اختالف پیدا
کنند نمی توان ادعا کرد که اقرار بی اثر است باید اقرار هر دو طرف دعوا شرایط الزم برای اعتبار اقرار به نس$$ب
را دارا باشد تا تعارض به وجود آید .بنابراین اگر شوهر زنی به فرزندی طفل او اقرار کند و شخصی دیگری ن$$یز
مدعی نسب طفل باشد اقرار شوهر را نمی توان بی اعتبار شناخت .ولی هرگاه دو به شبه ب$$ا زنی ن$$زدیکی کنن$$د و
هر دو الحاق طفل را به خود بپذیرند از اقرار آن دو راهی به واقع باز نمی شود.
همچنین در صورتی که دو نفر اقرار به فرزندی کبیر کنند هرکدام را او تصدیق کند معتبر است و دیگری
اعتبار ندارد زیرا تصدیق مقر له از شرایط درستی چ$$نین اق$$رار اس$$ت ولی اگ$$ر این دو اق$$رار درب$$اره نس$$ب ص$$غیر
باشد چون تصدیق مقر له در این فرض ش$رط نف$وذ اق$رار نیس$ت و هیچ دلیلی ب$رای ت$رجیح یکی از آن ه$ا وج$ود
ندارد ناچار باید هر دو را بی اعتبار شورد و شاید به همین دلیل اس$$ت ک$$ه نویس$$ندگان ش$$رط نب$$ودن من$$ازع را در
اقرار رابه نسب صغیر آورده اند.
1
کاتوزیان ،همان اثر ،صص . 232-229
شرایط تحقق نسب ،چنانکه در مباحث پیشین آمد به خصوصی ترین روابط زن و شوهر ارتباط دارد .اح$$راز
وقایعی در این زمینه مطرح می شود ک$$ه ،ج$$ز پ$$در وم$$ادر ،هیچکس ب$$ه ط$$ور معم$$ول آن را نمی دان$$د وراهی ب$$ه
کشف حقیقت ندارد .دشواری اثبات حمل و نزدیکی باعث شده است که قانونگذار با تمهید اماره ف$راش ،ب$$ه ظ$$اهر
اعتماد کند وآنرا کاشف از واقع بداند.ولی این اماره نیز همیشه به واقع نمی رس$$د وگ$$اه ن$یز وس$یله کتم$$ان آن می
شود .از سوی دیگر در مسأله مشروع بودن طفل ذینفع اصلی پدر ومادر او هستند ک$$ه باید نس$$بت ب$ه وف$$اداری و
رابطه جنسی خود تصمیم بگیرند.بنابر این منطقی است که اقرار پدر نسب طفل را محقق سازد وخویشان دور ت$$ر
ملزم به آن شوند .
در مورد سایر خویشان ،شاید با اندک مسامحه بتوان اثر نسبی ،اق$$رار را پ$$ذیرفت ولی در ج$$ایی ک$$ه پ$$در و
مادر طفلی به مشروع بودن نسب او اعتراف دارند .یا در موردی که فرزند به سن رشد رسیده است وخود او نیز
درستی اقرار را تص$دیق میکن$$د ،نباید چ$نین اق$رار ی را نس$بی ش$$مرد و خویش$ان دورت$ر را در انک$$ار نس$$ب آزاد
دانست.
فصل سوم
1
مدنی ،همان اثر ،ص . 80
2
کاتوزیان ،همان اثر،ص. 238
-1اقرار کلی :منظور از اقرار کلی وقتی است که تمام مورد ادعا در بر میگ$$یرد .دع$$وی ب$$ا تق$$دیم عریض$$ه
شروع می گردد در عریضه ممکن است مدعی بها اجزایی داشته باشد هر گاه م$$دعی علیه تم$ام م$دعی
بها را پذیرفت و به آن اقرار نمود اقرار کلی است .مثالً مدعی ادعا می کند که م$$دعی علیه مل$$ک او را
متصرف شده ،در آن زراعت کرده ،ساختمان آن را تخریب نموده ،اج$$رت المث$$ل یک س$$ال اق$$امت در
ملک را بدهکار است و مدعی علیه همه مورد ادعا را بپذیرد و مدعی باشد که تم$$ام این اق$$دامات را ب$$ه
اجازه فرزند مالک صورت داده است .
-2اقرار در جزء :اگر مدعی علیه بخشی از مدعی بها را قبول داش$$ت و ب$$ه آن اق$$رار نم$$ود اظه$$ار وی در
همان حدود اثر دارد و همان جزء موضوع اقرار است .مثالًهر گاه کسی علیه وکیل خ$$ود ط$$رح دع$$وی
کند طی چهار سال که از او وکالت داشته مال ا الجاره امالک او را ( دو باب حولی ،چه$ار ب$اب دک$ان )
از مستأجرین حصول کرده ولی وجوه دریافتی را به وی تسلیم ننموده است و وکیل اق$رار کن$د ک$ه فق$ط
مال االجاره دو باب دوکان را حصول کرده است مستأجرین خانه ها اجاره را به فرزندان مدعی پرداخت
کرده اند .در این مثال اقرار وکیل در جزئی از مورد ادعا است و در همان جزء مؤثر است .
-1اقرار شفاهی :اقرار شفاهی به وسیله زبان واز طریق بیان وصحبت ک$$ردن ص$$ادر می ش$$ود وبع$$د از
آن که ادا شد ممکن است ثبت وبه صورت نوشته در صورت دعوی محکمه در آید اقرار اساساًدروضع
شفاهی آن اصل است ومتبادر به ذهن واز جهت تا ریخی مقدم بر اقرار کتبی است .
-2اقرار کتبی :اقرار کتبی اقراری است که با نوشته اقرار کننده تحقق می یابد .مق$$ر چ$$یزی نمی گوید
بلکه در عریضه ،در الیحه ،در نامه خصوصی مطلبی رادال بر اقرار می نویسد وامضأ می کند و طی
آن به زیان خود و به نفع دیگری حقی را تثبیت مینما ید .
-2اقرار درخارج محکمه :اقرار خارج از محکمه ممکن است بص$$ورت ش$$فاهی یا کت$$بی باش$$د .بعض$ی
اقرار شفاهی خارج از محکمه را از مبا نی شهادت میدانند ودر واقع اقرار نمی شنا سند .
اقرار شفاهی فقط مربوط به جلسه محکمه است .اقرار کتبی است در ص$$ورتی ک$$ه در یکی از اس$$ناد یا
لوایحی که به محکمه داده می شود اظهار شده باشد وشفاهی اس$ت در ص$$ورتی ک$ه در حین م$ذاکره در
محکمه به عمل آید .در اقرار شفاهی ط$$رفی ک$$ه میخواه$$د از اق$$رار ط$$رف دیگ$$ر اس$$تفاده نماید باید از
محکمه بخواهد که اقرار در صورت دعوی قید شود .اعتبار اقرار خ$$ارج از محکم$$ه وابس$$ته ب$$ه نظ$$ر
1
محکمه در این مورد است.
.1طرح مسأله واهمیت آن :مقصود از شناخت ( ماهیت حقوقی اقرار ) تمیز اوص$$اف ج$$وهری اق$$رار اس$$ت
،اوصافی که بدنه اصلی ومبنای اعتبار ممتاز این وسیله اثبات است وق$$ا لب ویژه آن$$را در نظ$$ام حق$$وقی
معین می کند:به عنوان مثال ،پاسخ این پرس$$ش ک$$ه آ یا اق$$رار از جنس اخب$$ار اس$$ت یا ،درهم$$ا ن ح$$ال
،حاوی انشأ نیز هست ،به ماهیت حقوقی آن باز می گردد ونشان میدهد که اقرار در زمره اعمال حقوقی
است یا در شمار وقایع حقوقی است یا در تقسیم اعمال ووقایع حق$$وقی ج$$ای نمی گ$$یرد ؟ همچ$$نین اس$$ت
پاسخ دشواریهای تمیز جنس اقرار :آیا باید آن را نوعی اس$$قاط ح$$ق اثب$$ات وهمانن$$د اب$$راء ش$$مرد ؟ آیا
اقرار از سنخ اماره است و به طور غیر مستقیم محکمه را به حقیقت رهنم$$ائی می کن$$د ؟ یا دلیل واقعی
هم$$ا نن$$د س$$ند و ش$$ها دت اس$$ت ؟ و س$$ر انج$$ام آیا اعتب$$ار آن مره$$ون تراض$$ی دو ط$$رف دع$$وی وفص$$ل
خصومت است یا تکیه بر اماره قانونی ( انطبا ق با واقع )دارد؟این گونه پرسش ها و یافتن ج$$واب ه$$ای
متناسب ،نه تنها فایده نظری و فلسفی دارد از جهت شناخت آثار و احکام اقرار و نیروی اثبات کننده آن
نیز مؤثر است برای مثال اگر اقرار نوعی اسقاطه حق و در زمره اعمال حقوقی قرار گیرد شرایط وق$$وع
و نفوذ آن تابع قواعد عمومی قراردادها است و به ویژه اکراه و اشتباه و اضظرار همان آث$$ار معم$$ول در
اعمال ارادی را دارد در حالیک$$ه اعتق$$اد ب$ه خ$$بری ب$$ودن ط$بیعت اق$رار در بس$$یاری از این احک$$ام م$$ؤثر
است .همچنین اگر اعتبار اقرار به دلیل توافق دو طرف ب$رای از بین ب$ردن موض$وع ن$زاع باش$$د مبن$ای
قطعی شدن حکم مستند به اقرار قاطع دعوی و عدم پذیرش درخواست تجدید نظر و فرجام خواهی از آن
را بهتر می توان درک کرد یا در موردی که متصرف کنونی به مالکیت سابق ط$$رف خ$$ود اق$$رار می کن$$د
ممکن است دلیل تفاوت اثر این اقرار با اثبات مالکیت پیشین با سایر دالئل به دست آید
1
مدنی ،همان اثر ،ص .87-85
-1تجربه نشان می دهد که فرض اصابت به واقع پایه محکمی ندارد زیرا بس$یاری از اق$رار ه$ا ب$ه دلیل اش$تباه
واکراه و شکنجه و هزل گویی یا محاسبات غل$$ط وتقلب آم$$یز مق$$ر یا حم$$ایت از این و آن نادرس$$ت و مخ$$الف
واقع است و چه بسیارند کسانی که پایبند به اقرار ناخواسته یا به غلط افتاده خود شده ان$$د .بن$$ابراین اعتم$$اد
به واقعی که مقر از آن خبر داده است با داده های علمی و تجربی مخ$الف اس$ت برپایه خوش$بینی ،کام$ل ب$ه
مفاد اقرار حد اکثر می توان گفت که اخبار به حق و سود غیر و زیان خود مقر اماره بر درستی اقرار است و
به همین جهت هم اعتبار اقرار تا زم$انی اس$ت ک$ذب آن ث$ابت نش$ده .پس از اعالم انک$ار ناپ$ذیر ب$ودن اق$رار
حقوق دانان می افزاید ... :اگر مقر ادعا کند اقرار او فاسد یا مبتنی بر اشتباه یا غل$$ط ب$$وده ش$$نیده می ش$$د و
همچنین است در صورتی که برای اقرار خود عذری ذکر کند که قابل قبول باشد مث$$ل اینک$$ه بگوید اق$$رار ب$$ه
گرفتن وجه درمقابل سند یا حواله بوده که وصول نشده لیکن دعاوی مذکور مادامی که اثبات نش$$ده مض$$ر ب$$ه
اقرار نیست .این سنخ سخن گفتن از اعتبار اقرار متناسب با طبیعت اماره است نه دلیل اصابت به واقع ،زیرا
اماره است که عتبار آن مشروط به نبودن دلیل مخالف شده و این قاعده در تمام و این قاعده در تمام مص$$داق
های اماره قانونی و قضائی اعمال گردیده است در حالی که اثر دلیل اگر پذیرفته شود قطعی اس$$ت و خالف آن
را جز از راههای استثنائی و محدود نمی توان ثابت کرد .
-2اثری دیگر از اقرار که با دلیل ب$ودن آن س$$ازگار ب$ه نظ$ر نمی ش$ود چه$ره نس$بی مق$$ر اس$ت اگ$$ر اق$$رار دلیل
اصابت به واقع باشد و به گونه مستقیم آن را ثابت کند چرا باید تکذیب مقر ل$$ه آن را خن$ثی کن$$د؟ آیا تک$$ذیب
مقر له به خودی خود کذب اقرار را ثابت می کند ؟ و اگر چنین باشد چرا باید اقرار درباده مق$$ر م$$ؤثر ش$$ود و
نسبت به مقر له خنثی ؟ پاسخ این پرسشهای منطقی را برپایه اصابت به واقع نمی توان داد چنانکه اگر دلیل
بر اصالت سند یا مالکیت یکی از دو طرف ارائه شود ،نه تکذیب طرف دیگر مؤثر است ،نمی ت$$وان درب$$اره
اثر دلیل به تبعیض دست زد پس آیا این اندیشه به ذهن نمیرسد که اق$رار واقع$ه ای اس$ت ک$ه ق$انون آن را ب$ا
مالحظه اوضاع واحوال ویژه دلیل برواقع شناخته است .و به بیان دیگر اماره بر وجود واقع اس$ت ؟ب$ر پایه
این فرض است که به آسانی می توان گفت قانون اقرار تکذیب نشده را قرینه اصابت به وافع می دان$$د و مق$$ر
را ملزم به آن می سازد .فقها نیز در آخرین پزوهشهای خود به همین نتیجه رسیده اند از یک س$$و اق$$رار را
حجت قاصره نامیده اند که اث$$ر آن تنه$$ا درب$$اره مق$$ر ب$$ه زب$$ان و قلم آورده اس$$ت و برپایه همین تحلیل بخش
مهمی از کتاب اقرار به تفسیر الفاظ اقرار اختصاص دارد نتیجه منطقی تحلیل پیشنهاد شده این است که اقرار
راه وصول به واقعیت نیست اماره منضم به آن که از اوضاع و احوال استنباط می شود اخبار به ضرر خود و
به سود دیگران منبع اعتبار آن است به همین جهت هم اعتبار اقرار نسبی و به زیان مق$$ر قاب$$ل اس$$تناد اس$$ت
ولی بیشتر فقیهان به این نتیجه مهم تصریح نکرده است و تنها بعضی از متأخرین اقرار را به مناس$$بت ه$$ای
گوناگون وبه تکرار اماره نامیده اند و حتی ثبوت ناشی از اقرار ثبوت تعبدی گفته اند که معادل فرض ق$$انونی
در حقوق کنونی است .
-3آیا اقرار اماره است یا فرض حقوقی ؟
این دو اصطالح در حقوق ما گ$$اه ب$$ه ج$$ای هم ب$$ه ک$$ار می رود و س$$بب اختالط و آش$$فتگی درذهن می ش$$ود ام$$اره
معادل واژه ( )presumptionدرزبان فرانسه است و بر مبنای غلبه و احتمال راهی با واسطه به واقع دارد و به
همین اعتبار در زمره دلیلهای اثبات است .در ام$$اره ق$انونی ق$انون گ$$ذار حکم غ$الب و ظ$اهر را ب$$ا وض$$ع قاع$ده
گسترش می دهد چندان که هم$$ه مص$$داق ه$$ای مش$$ابه را در برگ$یرد و ب$ه بیان دیگ$$ر رویداد غ$$الب را کاش$$ف از
حقیقت تلقی می کند .در اماره ها مقصود وضع ثابت حقوقی نیست ،هدف این است که در مقام اثبات رویدادی را
کاشف از واقع قرار دهد ومدعی را از اثبات امری که موافق با آن است معاف کند به همین جهت هر گاه ب$$ه دلیلی
ثابت شود ک موضوع دعوا تابع قانون غالب نیست اماره اعتبار خود را از دس$$ت می ده$$د وانگهی چه$$ره کاش$$ف
بودن اماره ایجاب می کند که خالف آن را بتوان اثبات کرد یعنی اماره تاب مقاومت در برابر دلیل را ندارد .
به عنوان مثال اگر گفته میشود که اقرار اماره بر واقع یا همراه چنین ام$اره ای اس$ت ب$$دین مع$نی اس$ت ک$$ه چ$ون
انسان متعارف به دروغ به زیان خود سخنی نمی گوید ،قانونگذار از این حکم غالب به تأسیس قاعده ای پرداخت$$ه
است که چنین خالصه میشود :اقرار کاشف از واقع است مگر این که خالف آن اثبات شود.
ولی فرض حقوقی که معادل واژه ) (fictionدر زبان فرانسه است در واقع نوعی مج$$از و اس$$تعاره حق$$وقی اس$$ت
که به منظور انحراف یا تعدیل قاعده ماهوی ،جعل میشود و ممکن است هیچ راهی به واقع نداشته و حتی مخالف
آن باشد .به بیان دیگر فرض حقوقی حکمی است تعبدی که خالف آن را نمی توان ثابت کرد ،چرا که ک$$ا ش$$ف از
واقع نیست بدین تر تیب اگر دال لت اقرار به وجود حق فرض قانونی باشد ،حکمی است تعبدی که ازح$$دیث نب$$وی
(اقرار عقال بر نفس شان جواز دارد ) گرفته شده و حکم ماده 1001قانون مدنی افغانستان که اقرار را اخب$$ار ب$$ه
حق میداند باید رعایت کرد و نمی توان اثب$ات ک$$رد ک$$ه اق$$رار ی اخب$$ار ب$ه ن$احق اس$$ت :همچنانک$ه اگ$$ر گفت$ه می
شود فرزند خوانده از جهت حضانت ووالیت در حکم فرزند ط$بیعی اس$$ت ،دیگ$$ر اثب$$ات بیگان$$ه ب$$ودن ک$$ودک هیچ
فایده ای در اسقاط تکلیف حضانت از او ندارد زیرا حکم تعبدی وماهوی اس$$ت وب$$ه بیان دیگ$$ر کاش$$ف از حقیقت
نیست ،حقیقت قانونی است .
با این مقدمه پرسشی که عنوان ش$ده قاب$ل ط$رح اس$ت ک$ه آیا حکم اق$رار ام$اره ب$ر وج$ود واق$ع اس$ت ب$ا ف$رض
قانونی ؟فایده عملی جستجوی پاسخ مناسب دراین است که گذشته از امکان اثبات خالف ،هرگ$اه اعتب$ار اق$رار ب$ه
لحاظ داللت آن بر واقع باشد باید به همه آثار ول$$وازم آن پایبن$$د ب$$ود ،در ح$$الی ک$$ه حکم تعب$$دی و عب$$ادتی تنه$$ا در
مورد نص قابل اجرا است .وشامل لوازم دور ونزدیک آن نیست .به عنوان مثال هرگاه به این نتیجه رس$$یدیم ک$$ه
حکم ماده 1001قانون مدنی افغانستان ن$وعی ف$رض حق$وقی اس$ت وقانونگ$$ذار اق$رار خوان$$ده دع$$وی را در حکم
واقع میداند ،این اقرار تنها در زمینه ای اعتبار دارد که به سود دیگری وزیان مقر باشد وتغییری درواقع محف$$وظ
نمیدهد تا چهره موافق آن نیز به سود مقر قابل استناد با شد به عن$$وان مث$$ال اگ$$ر کس$$ی اق$$رار ب$$ه نس$$ب دیگ$$ری
کند ،مقر له فرزند او به حساب می آید واز او ارث می برد ،ولی مقر از آن فرزند ارث نمی برد .چرا که از ل$$وازم
نفوذ اقرار به سود او است .اما اگر اقرار اماره وکاشف از واقع باشد باید به لوازم آن نیز پایبند بود ورابط$$ه پ$$در
وفرزندی را واقعیت کشف شده تلقی کرد .هم چ$نین اگ$ر م$$ردی ب$ه همس$$ری ب$ا زنی اع$تراف کن$د،باید نفق$$ه او را
بپردازد وزن از او ارث می برد ،ولی این اقرار برای زن الزامی بوجود نمی آورد عده ای از فقها در عین حال ک$$ه
اقرار را اماره نامیده اند ثبوت مفاد اقرار را واقعی نشمرده اند و می گویند ثبوت موضوع اقرار تعبدی وبه لحاظ آ
ثاری است که بر جای می نهد .پس ممکن است این تعبد تنها نسبت به بعضی آ ثار باشد چنان که ثبوت موض$$وع
اقرار به لحاظ آثاری است که به زیان او به وجود می آید .به بیان دیگر ،نفوذ اقرار مقید به آثار مض$$ر اس$$ت ن$$ه
همه آثار و لوازم آن ،هر چند که به سود او باشد .
این گفته با اماره بودن اقرار منافات دارد ،زیرا اماره به امری گفته میشود که در نظر شارع کاشف از واقع باش$$د
وحکم غا لبی را گسترش دهد .
درهر حال ظاهر تعریف قانون مدنی افغانستان و سایر احکام اقرار نش$$ان میده$$د ک$$ه باید آن را ام$$اره ش$مرد وب$$ه
لوازم و آثار واقع کشف شده پای بند بود .به همین جهت هم قانونگذار به مقر له اختیار داده است تا در ص$$ورتی
که آن لوازم وآثار را به زیان خویش ببیند اقرار را تکذیب کن$د و گریب$ان خ$$ویش را ره$$ا س$$ازد .زیرا اگ$ر اعتب$ار
اقرار محدود به بخش زیا ن آور بود برای فرار از آثار نا مطلوب آن ،نیازی به تکذیب مقرله احساس نمی شد .
1
.قانون مدنی ،همان اثر ،ص 123
آوری کرد این است که ادعای فساد و اشتباه در اقرار تا زمانی شنیده می شود که از نظ$$ر اص$$ول محاکم$$ات
مدنی حکم مستند به اقرار قابل تجدید نظر است وگرنه نمی توان به اعتبار امر مختوم صدمه زد .
موجبات فساد اقرار : -3
موجبات فساد اقرار را می توان بدین گونه خالصه کرد :
-1بطالن اقرار از جهت ارکان و شرایط آن مانند اهلیت نداشتن یا ع$دم ج$واز تص$رف مق$$ر ،مجه$ول یا ن$ا
معقول بود ن موضوع اقرار .
-2عدم نفوذ اقرار به دلیل اشتباه و اکراه
-3منطبق نبودن اقرار با قصد اخبار
درباره همه این موجبات توضیحات الزم داده شده و تنها دو نکته در این زمینه باقی مانده است که باید یاد
آور شد :
-1درمورد اشتباه اساسی خواه مبنای آن داشتن تصور غلط از موضوع باشد مانند گمان نادرس$$ت
که از وجود یا بقای دین مورث ایجاد شده است یا حکم مانند جهل به احک$امی ک$ه س$بب وج$ود
دین مقر می شود ،سبب فساد اقرار است .در م$$ورد اش$$تباه موض$$وعی هیچ تردیدی در بطالن
اقرار نیست .ولی در اشتباه حکمی ممکن است گفته شود که چون همه آگ$$اه ب$$ه ق$$انون ف$$رض
می شوند دعوای فساد و عدم نفوذ اقرار بدین بهان$ه ش$$نیده نمی ش$$ود .این ایراد ناتم$$ام اس$$ت
زیرا در م$واردی ک$ه ه$دف قانونگ$ذار حم$ایت از ن$ا آگ$اه مش$تبه اس$ت الزم$ه اج$رای این حکم
شنیدن ادعای این جهل به ق$$انون اس$$ت و ب$$ه دلیل همین مالزم$$ه باید آن را از قاع$$ده عم$$ومی
( نشنیدن ادعای جهل به قانون )استثنا کرد .
ماده 1356قانون مدنی فرانسه تنها اشتباه موضوعی را مجوز اصالح اقرار می داند اشتباه ق$$انونی را م$$ؤثر نمی
شمارد و در توجیه آن استدالل شده است که اقرار وسیله احراز واقعیت موضوع خارجی است نه ق$$انونی پس اگ$$ر
مقر درباره دیدگاه قانونی دچار اشتباه شود و نتوان$د از آث$ار ن$$امطلوبی ک$ه اق$رار ب$ه زیان او دارد آگ$$اه ش$$ود این
اشتباه نظری از اعتبار اعالم او درباره رویداد موضوع نزاع نمی کاهد .اشتباه قانونی در صورتی مؤثر اس$ت ک$ه
به جای اقرار به موضوع مقر عمل حقوقی قابل ابطالی را تأیید کندمقدم$ه اس$$تد الل از این لح$$اظ ک$$ه اق$$رار وس$یله
اخبا ر وقایع است نه ق$وانین ،م$تین ومنطقی اس$ت .نتیج$ه ای هم ک$ه ب$ه عن$وان مث$ال از آن مقدم$ه گرفت$ه ش$ده
صحیح است ،چرا که در درستی اخبار از رویداد مورد نزاع اثری ندارد :برای مثال ،اگر مقر از مسئولیت دارن$$ده
موتر آگاه نباشد و بدین پندار که چون راننده خطا کار دیگری بوده است او ضمانی بر عه$$ده ن$$دارد اق$$رار کن$$د ک$$ه
دارنده موتری است که تصادف کرده است این اشتباه قانونی که انگیزه اقرار نیز قرار گرفته است در اعتبار اقرار
اوبه حادثه آفرینی راننده ودارنده بودن او که ارکان ادعا است اثری ندارد .همچنین است اگر بدین پندار که جریمه
نقدی مختصری مجازات کار موضوع اقرار است این اشتباه در نفوذ اقرار او اثر ندارد ولی ایراد در این اس$$ت ک$$ه
گاه مقر به حقی اعتراف می کند که ناشی از خطای قانونی است در این فرض باید پذیرفت ک$$ه اش$$تباه ق$$انونی ن$$یز
همانند اشتباه موضوعی ارتباط میان قصد مق$$ر و اخب$$ار اورا قط$$ع می کن$$د ودر نف$$وذ آن مق$$ر اس$$ت ،چنانک$$ه اگ$$ر
شخصی بدین پندار که اراده موصی او را از ارث محروم ساخته است اقرار به مالکیت برادر خ$ود نس$بت ب$ه تم$ام
ترکه پدر کند اقرار پس از اثبات مبنای اشتباه آمیز خ$ود باط$ل اس$ت واین حقیق$تی اس$ت ک$ه توجیه کنن$دگان م$اده
1356قانون مدنی فرانسه نیز بدان رسیده اند .زیرا مفاد اقرار م$$دعی علیه در واق$$ع تایید و نتیج$$ه گ$$یری از
امر باطل است وبه همین دلیل نفوذ حقوقی ندارد
مثالی که به عنوان عذر قابل قبول آورده شده است بدین مضمون که اق$$رار ب$ه گ$$رفتن وج$ه در مقاب$$ل س$$ند یا 2-
حواله ای بوده که وصول نش$ده ،چه$ره مخص$وص از مص$داق ه$ای اش$تباه موض$وعی اس$ت درواق$ع ،پیش بینی
نادرست از وصو ل سند یا حواله باعث شده است که مقربه گ$$رفتن وجهی اق$$رار کن$$د ک$$ه هیچگ$$اه وص$$ول نک$$رده
است .به بیان دیگر به جای اخبار از رویداد مستقر پیشین خبر از پیش بینی نادرس$$ت واحتم$$الی خ$$ود داده اس$$ت
.وکار اورا نباید اقرار واقعی شمرد
1
کاتوزیان ،همان اثر ،ص 1. 274