You are on page 1of 52

‫رهبری‬

‫می‌توان اجزای تشکیل دهنده رهبری را به‌طور خالصه چنین ذکرکرد‪:‬‬


‫‪ - 1‬توان استفاده موفقیت‌آمیز از قدرت؛‬
‫‪ - 2‬ت‪3‬وان درك این مطلب ک‪3‬ه اف‪3‬راد انس‪3‬انی در زمان‌ه‪3‬ای مختل‪3‬ف و در ش‪3‬رایط‬
‫مختلف‪ ،‬به وسیله عوامل مختلف تحریک می‌شوند؛‬
‫‪ - 3‬توان الهام‌بخشیدن به دیگران؛‬
‫‪ – 4‬ت‪3‬وان اق‪3‬دام ب‪3‬ه ش‪3‬یوه‌ای‌که منج‪3‬ر ب‪3‬ه ایج‪3‬اد ج‪3‬وی آکن‪3‬ده از عواط‪3‬ف و‬
‫احساسات در سازمان شود و بتواند در افراد ایجاد انگیزه کند‪.‬‬
‫رهبری‬
‫مقدمه‬
‫در طول تاریخ ثابت شده است که موفقیت یا شکست در جنگ‌ها‪ ،‬امور تجاری‪،‬‬
‫مسابقات ورزشی و رقابت‌های سیاسی تا حد زیادی به رهبری آن‌ها مربوط می‌شود‪.‬‬
‫رهبران بر محیط آشفته‪ ،‬مبهم و بی‌ثبات غلبه می‌کنند و اگر کار را به آنان واگذار‬
‫کنیم‪ ،‬آشوب را فرو می‌نشانند؛ در حالی‌که مدیران تسلیم می‌شوند‪.‬‬
‫اصوًال رهبری را هنر نفوذ در دیگران می‌دانند که پیروان به دلخواه‪ ،‬نه از روی‬
‫اجبار‪ ،‬از رهبر اطاعت می‌کنند‪.‬‬
‫رهبری عنوانی با کاربرد جهانی است و در نشریات و ادبیات علمی و تحقیقی‬
‫مطالب زیادی در مورد آن آمده است؛ ولی هنوز هم محققان و نویسندگان مردم را‬
‫به کوشش جدی برای فهم آن دعوت می‌کنند‪.‬‬
‫رهبری‬
‫ادامه مقدمه‬
‫رهبری قاعده و بنیان بسیار باارزشی است‪ .‬نظر مشترک بیشتر مطالبی‌که در باره‬
‫رهبری جمع‌آوری شده است این است که‪ :‬رهبری عبارت است از فرایندی مؤثر که‬
‫کمک می‌کند گروه‌ها و افراد به سمت هدف‌های تعیین شده تمایل یابند؛ به‌خصوص‬
‫آن‌که این هدف یک هدف مشترک عمومی هم باشد‪.‬‬
‫رهبری بیش از آن‌که علم باشد‪ ،‬هنر است‪ .‬رهبران معتقد به ایجاد تغییر مثبت‬
‫هستند‪ ،‬در پیروان خود نفوذ می‌کنند و به دیدگاه گروه دسترسی پیدا می‌کنند‪.‬‬
‫رهبران با داشتن نگرش اصولی‪ ،‬موفقیت گروه را تضمین می‌کنند‪ ،‬با تطبیق عادات‬
‫مردم مؤثر باعث می‌گردند شخصیتی متفاوت‪ ،‬اثرگذار‪ ،‬الهام‌بخش و در نتیجه‬
‫کاریزما داشته باشند و تبدیل به شخص ستودنی گردند‪.‬‬
‫فصل اول‪ -‬مبادی رهبری‬
‫رهبری چیست؟‬
‫واژه رهبری از حیث معنا بیشتر شبیه واژه‌های آزادی‪ ،‬عشق و صلح است‪ .‬اما‬
‫هریک از این کلمات می‌تواند تعاریف مختلفی برای مردم مختلف داشته باشد‪.‬‬
‫در پنجاه سال گذشته بیش از شصت‌و‌پنج طبقه‌بندی سیستمی مختلف برای تعریف‬
‫موازین رهبری ارائه شده است‪.‬‬
‫گروهی رهبری را تأثیرگذاری بر افراد در انجام وظایف‌شان با میل و عالقه‬
‫توصیف کرده‌اند‪.‬‬
‫گروهی دیگر رهبری را نفوذ بر زیردستان تعریف نموده‌اند‪.‬‬
‫در تعریف دیگری با تأکید بر روابط بین افراد‪ ،‬رهبری نفوذ بر افراد از طریق‬
‫برقراری ارتباط با آنان در تحقق اهداف سازمان بیان شده است‪.‬‬
‫فصل اول‪ -‬مبادی رهبری‬
‫رهبری چیست؟‬
‫ایوان سوچ‪ ،‬رهبری را عبارت از ارتباط بین گروهی از افراد دانسته است که در‬
‫آن یک نفر می‌کوشد تا دیگران را به سمت هدف معینی سوق دهد‪.‬‬
‫به نظر جرج ارتری‪ ،‬رهبری عبارت است از «عمل تأثیرگذاری بر افراد‬
‫به‌طوری‌که از روی میل و عالقه برای هدف‌های گروهی تالش کنند»‪.‬‬
‫استونر در کتاب مدیریت‪ ،‬رهبری را «پروسه هدایت و اعمال نفوذ بر فعالیت‌های‬
‫گروه و اعضای سازمان» تعریف کرده است‪.‬‬
‫«هارولد کونتز» و «سریل ادانل» رهبری را نفوذ در مردم برای به تبعیت کشاندن‬
‫آن‌ها و رسیدن به یک مقصود مشترک‪ ،‬تعریف کرده‌اند‪.‬‬
‫به‌عبارت ساده‌تر‪ ،‬رهبری پروسه‌ای است که در آن رهبر سازمان می‌کوشد تا با‬
‫ایجاد انگیزه و ارتباط مؤثر‪ ،‬تحقق اهداف سازمان را تسهیل کند‪.‬‬
‫فصل اول‪ -‬مبادی رهبری‬
‫تعاریف رهبری‬
‫رهبری در مفهوم سازمانی آن‪ ،‬به‌عنوان جزئی مستقل از مدیریت مطرح نبوده‪،‬‬
‫بلکه یکی از وظایف عمده و اصلی آن به‌شمار می‌رود‪.‬‬
‫به نظر «جان سی مکسول» رهبری یعنی نفوذ در دیگران‪ ،‬نه بیشتر و نه کمتر‬
‫به نظر «وارن جی بنیس» رهبری یعنی قدرت تفسیر دیدگاه مشترک به واقعیت‬
‫است‪.‬‬
‫نیروی دریایی امریکا‪ ،‬رهبری را هنر نفوذ در دیگران و هدایت آن‌ها تعریف کرده‬
‫است‪ ،‬طوری‌که اطاعت‪ ،‬اعتماد‪ ،‬احترام و همکاری‌شان برای نیل به هدف واحد‬
‫میسر گردد‪.‬‬
‫کسی‌که گروهی را بر مبنای زور به پیروی از خود وادار می‌کند‪ ،‬نمی‌تواند ادعا کند‬
‫که بر دیگران نفوذ کرده است‪ .‬برای نفوذ بر دیگران باید اعتماد شان را کسب کرد‪.‬‬
‫فصل اول‪ -‬مبادی رهبری‬
‫عناصر مشترک در تعاریف رهبری‬
‫از تعاریف رهبری می‌توانیم عناصر مشترک را این‌گونه برداشت کنیم‪:‬‬
‫‪ .۱‬رهبری پروسه است‬
‫رهبری نیازمند مدت‌زمان طوالنی است و نمی‌توان انتظار داشت که یک شبه رهبر‬
‫شد‪ .‬رهبری شباهت زیادی با سرمایه‌گذاری در بازار سهام دارد که نباید توقع داشت‬
‫که به‌زودی سود کرد و سرمایه‌دار شد‪( .‬مک دونالد)‬
‫‪ .۲‬نفوذ‬
‫برای یک رهبر نفوذ آنقدر مهم است که آب برای یک ماهی‪ .‬رهبر بدون نفوذ اصًال‬
‫رهبر شمرده نمی‌شود‪ .‬نفوذ در پیروان باید طوری باشد که ایشان با عشق از رهبر‬
‫پیروی کنند‪ ،‬نه به‌واسطه زور‪ ،‬پول یا ترس‪ .‬زیرا نفوذی که به‌واسطه قدرت مالی‪،‬‬
‫زور و ترس به‌دست آید‪ ،‬دوام نمی‌کند‪.‬‬
‫فصل اول‪ -‬مبادی رهبری‬
‫اعتماد‪ ،‬اطاعت‪ ،‬احترام و همکاری پیروان‬
‫در رهبری سالم و مؤفق‪ ،‬این عناصر از هم جدا ناشدنی‌اند‪ .‬پیروان باید به رهبر‬
‫اعتماد کنند‪ .‬رهبر چگونه می‌تواند اعتماد پیروان خود را به‌دست آورد؟‬
‫پیروان تمام حرکات رهبر را به‌دقت زیر نظر می‌گیرند‪ ،‬کافی است رهبر‬
‫کوچک‌ترین خطایی را مرتکب شود تا اعتماد پیروانش را از دست بدهد‪.‬‬
‫پیروان زمانی به رهبر اعتماد می‌کنند که رهبر آنچه را می‌گوید‪ ،‬عمل کند‪.‬‬
‫نیل به هدف واحد و مشترک‬
‫رهبران پیروان خود را به سمت یک هدف واحد و بزرگ رهبری می‌کنند‪ .‬رهبر با‬
‫رهبری درست و نفوذ در پیروان خود‪ ،‬ایشان را هدایت می‌کند تا بتوانند به‬
‫هدف‌شان دست پیدا کنند‪.‬‬
‫فصل اول‪ -‬مبادی رهبری‬
‫رهبری؛ علم یا هنر؟‬
‫برای این‌که پاسخ درستی به این سوال که آیا رهبری علم است یا هنر؟ بدهیم‪ ،‬باید‬
‫اول علم را تعریف نموده و آن‌را با رهبری مقایسه نماییم‪.‬‬
‫علم ساختاری است برای تولید و سازماندهی دانش در باره جهان طبیعی در قالب‬
‫توضیح‌ها و پیش‌بینی‌های آزمایش شدنی‪.‬‬
‫برخی از اصول رهبری مانند‪ :‬نقش شخصیت رهبر در نفوذ وی بر پیروان و در‬
‫کیفیت رهبری‪ ،‬ایجاد تغییر مثبت‪ ،‬داشتن ویژگی‌های رهبری و غیره که همیشه‬
‫ثابت هستند‪.‬‬
‫اما از سوی دیگر‪ ،‬نحوه الهام‌بخشی رهبر بر پیروان (کاریزما)‪ ،‬شم رهبری (داشتن‬
‫توانایی برای دیدن نامحسوسات)‪ ،‬درک رهبر از وضعیت موجود و پی‌بردن رهبر‬
‫به‌صورت سریع از وضعیت روحی و روانی پیروان‪ ،‬ثابت نیستند و علم توانایی‬
‫پیش‌بینی آن را ندارد‪.‬‬
‫فصل اول‪ -‬مبادی رهبری‬
‫آیا رهبری با مدیریت متفاوت است؟‬
‫رهبری و مدیریت دو رشته متفاوت‪ ،‬اما در عین‌حال الزم و ملزوم یکدیگر اند‪.‬‬
‫مدیریت بدون رهبری و رهبری بدون مدیریت میسر نخواهد شد‪.‬‬
‫این فرضیه که رهبر می‌تواند مدیر باشد و مدیر نمی‌تواند رهبر باشد‪ ،‬واقعیت ندارد‪.‬‬
‫رهبران می‌توانند مدیران خوبی باشند و مدیران نیز می‌توانند رهبران مؤفقی باشند‪.‬‬
‫آنچه این دو را از هم متمایز می‌کند‪ ،‬ساحه کاری آن‌ها است‪ .‬هرگاه ساحه کار‬
‫مربوط به اداره امور طبق قواعد سازمان باشد‪ ،‬یک رهبر نیازمند مدیریت است‪ .‬و‬
‫هرگاه ساحه کار مستلزم تمرکز بر افراد و نفوذ بر ایشان باشد‪ ،‬یک مدیر نیازمند‬
‫رهبری است‪.‬‬
‫رهبری و مدیریت دو مقوله جدا از هم هستند که تداخل زیادی نیز باهم دارند‪.‬‬
‫فصل اول‪ -‬مبادی رهبری‬
‫ادامه ‪...‬‬
‫مدیران اغلب بر وظایف سنتی خود نظیر برنامه‌ریزی‪ ،‬سازمان‌دهی‪ ،‬کارگزینی و‬
‫کنترل تکیه می‌کنند‪ ،‬اما رهبری بر روند تغییرات عمومی تأکید دارد‪.‬‬
‫مدیریت اغلب دنبال ایجاد ثبات و نظم است‪ ،‬اما رهبران به دنبال تغییرات‬
‫سازنده‌اند‪.‬‬
‫برخی معتقد‌اند که مدیران و رهبران دو انسان متفاوت هستند‪ .‬مدیران بیشتر‬
‫عکس‌العملی و احساسات زیردستان‌شان برای‌شان زیاد مهم نیست؛ ولی رهبران‬
‫بیشتر حامی پیروان و احساسات پیروان‌شان برای‌شان بسیار مهم است‬
‫نقطه مشترک و مرکزی رهبری و مدیریت در چگونگی ایجاد تغییر در گروه جهت‬
‫تحقق هدف‌های پیش‌بینی شده است‪.‬‬
‫فصل اول‪ -‬مبادی رهبری‬
‫چند تفاوت بین مدیریت و رهبری‬
‫‪ .۱‬رهبران بر مردم تمرکز می‌کنند‪ ،‬مدیران بر کارها تمرکز می‌کنند؛ برای یک‬
‫رهبر سالمتی‪ ،‬خوشنودی و انگیزه پیروانش به مراتب مهمتر از انجام شدن کار‬
‫است‪ .‬این بدین معنا نیست که هدف و دیدگاه رهبر برایش مهم نیست‪ ،‬بلکه نزد‬
‫رهبر‪ ،‬افراد از اهمیت و اولویت بیشتری برخوردار است‪ ،‬و همین اهمیت است که‬
‫باعث اعتماد افراد به رهبر می‌شود‪.‬‬
‫‪ .۲‬رهبران کار درست را انجام می‌دهند‪ ،‬مدیران کار را درست انجام می‌دهند؛‬
‫یعنی این‌که رهبران مؤفق به دنبال دیدگاه‌های مفیدی اند که در آن منفعت عموم‬
‫نهفته است و یا باعث تغییر مثبت می‌گردد‪ .‬اما مدیران هرگونه کار و مأموریتی را‬
‫که مسؤلیت انجام آن را به‌عهده داشته باشند‪ ،‬به‌صورت درست و در چوکات‬
‫مقررات سازمان پالن نموده و انجام می‌دهند‪.‬‬
‫فصل اول‪ -‬مبادی رهبری‬
‫‪ .۳‬رهبران انگیزه می‌دهند‪ ،‬مدیران پالن می‌کنند؛‬
‫طبق تقسیم‌اوقات کاری‪ ،‬اکثر وقت مدیران صرف پالن کردن‪ ،‬و اکثر وقت رهبران‬
‫صرف انگیزه دادن به پیروان است‪.‬‬
‫‪ .۴‬رهبران بر دیگران نفوذ می‌کنند‪ ،‬مدیران سازماندهی می‌کنند؛‬
‫پروسه رهبری از ابتدا تا هنگام رسیدن به هدف‪ ،‬شامل نفوذ کردن رهبر بر قلوب‬
‫پیروانش است‪ ،‬در حالی‌که مدیریت سازماندهی امور بر اساس قواعد و پرنسیپ‬
‫معینه می‌باشد‪.‬‬
‫ی‌کنند؛‬
‫‪ .۵‬رهبران رهبری می‌کنند‪ ،‬مدیران کنترل م ‌‬
‫چون تمرکز رهبران بر افراد است‪ ،‬بنابراین‪ ،‬رهبران رهبری و هدایت می‌کنند‪ .‬اما‬
‫مدیران بیشتر به انجام کارها مترکز اند‪ ،‬بنابراین‪ ،‬پیشبرد امور را کنترل می‌کنند‪.‬‬
‫واژه کنترل صرف برای امور و اشیاء استفاده می‌شود‪.‬‬
‫فصل اول‪ -‬مبادی رهبری‬
‫‪ .۶‬شیوه تصمیم‌گیری در رهبری دایروی است‪ ،‬اما در مدیریت مثلثی است؛‬
‫رهبر تصمیم را با همکاری و مشوره پیروان نخبه خود می‌گیرد‪ ،‬اما در مدیریت‬
‫تصمیم توسط مدیران عالی گرفته شده و سپس بر اساس سلسله مراتب اداری به‬
‫کارمندان یا مدیران اجرایی سپرده می‌شود‪.‬‬

‫پیرو پیرو‬

‫پیرو رهبر پیرو‬


‫مدیران عالی‬
‫مدیران میانی‬
‫مدیران اجرایی‬ ‫پیرو پیرو‬
‫آیا رهبری ذاتی است یا اکتسابی؟‬
‫در تحقیقات اولیه به رهبری از دیدگاه شخصیتی نگاه می‌کردند‪« .‬دیدگاه شخصیتی»‬
‫مدعی است که انسان‌های بخصوصی در جوامع امروزی صفات رهبری دارند و با‬
‫ایت صفات متولد شده‌اند و همین صفات آن‌ها را رهبر می‌سازد‪.‬‬
‫برعکس‪« ،‬دیدگاه پروسه‌ای» بیان می‌دارد که رهبری پروسه‌ای است که می‌تواند‬
‫توسط همه آموخته شود و برای همه قابل دسترسی است‪.‬‬
‫به گفته جاگو و هژیر‪« ،‬رهبران زاده نمی‌شود‪ ،‬بلکه پرورش می‌یابند‪ ».‬اگر عالقه‬
‫و تالش رهبرشدن را داشته باشید‪ ،‬می‌توانید یک رهبر مؤثر و مطرح شوید‪.‬‬
‫رهبران خوب یک مدت طوالنی در آموزش‌ها‪ ،‬مطالعات رهبری و تجربیات به‌سر‬
‫برده‌اند تا مطرح شده‌اند‪.‬‬
‫بیش از ‪۵۰‬سال در مطالعات رهبری‪ ،‬تکیه بر صفات رهبر بوده و باور بر این بود‬
‫که صفات ذاتی مانند هوش‪ ،‬بیان خوب‪ ،‬دانش‪ ،‬ظاهر مناسب و ‪ ...‬تعیین‌کننده‬
‫رهبری خوب است‪.‬‬
‫نظریات رفتار رهبری‬
‫محققانی‌که در باره شیوه‌ای رهبری تحقیق کرده‌اند‪ ،‬معتقداند که رهبری شامل دو‬
‫نوع رفتار عمومی‪ ،‬یعنی رفتارهای وظیفوی و رفتارهای ارتباطی است‪.‬‬
‫رفتارهای وظیفوی تحقق هدف‌ها را تسهیل می‌کند و کمک می‌کند اعضای گروه به‬
‫هدف خود برسند‪.‬‬
‫رفتارهای ارتباطی کمک می‌کند تا زیردستان با خودشان و با دیگران و از موقعیتی‬
‫که خودشان را در آن می‌یابند‪ ،‬احساس آرامش و راحتی کنند‪.‬‬
‫هدف اصلی بحث‌های رفتاری رهبری‪ ،‬توضیح این مطلب است که چگونه رهبران‬
‫می‌توانند با ترکیب این دو نوع رفتار‪ ،‬رفتا زیردستان را برای رسیدن به هدف تحت‬
‫تأثیر قرار دهند‪.‬‬
‫تفاوت بین نظریه‌های رفتاری و شخصیتی وابسته به فرضیاتی است که نظریه های‬
‫مذکور بر آن اساس قرار می‌گیرند‪.‬‬
‫نظریات رفتار رهبری‬
‫ادامه ‪...‬‬
‫اگر درستی نظریه‌ شخصیتی به اثبات می‌رسید‪ ،‬در آن صورت باید گفته می‌شد که‬
‫برخی از افراد به‌صورت رهبر به دنیا می‌آیند‪.‬‬
‫از سوی دیگر‪ ،‬اگر رفتارهای خاص می‌توانست معرف رهبران مؤفق باشد‪ ،‬در آن‬
‫صورت می‌توانستیم اصول رهبری را تدریس کنیم‪.‬‬
‫اگر آموزش می‌توانست کارساز باشد‪ ،‬آنگاه می‌توانستیم تعداد بسیار زیادی رهبر‬
‫مؤفق یا اثربخش تربیت کنیم و به جامعه تقدیم کنیم‪.‬‬
‫در سال‌های ‪ ۱۹۵۰‬و ‪ ۱۹۶۰‬مطالعاتی توسط دانشگاه‌های اوهایو و میشیگان انجام‬
‫شد تا تشخیص دهند چگونه رهبران می‌توانند رفتارهای وظیفوی و ارتباطی خود را‬
‫به بهترین نحو باهم ترکیب کنند تا بتوانند از طریق این رفتارها رضایت و عملکرد‬
‫کارکنان را به حداکثر ممکن افزایش دهند‪.‬‬
‫نظریات رفتار رهبری‬
‫شبکه مدیریتی «بلیک و موتون»‬
‫در این شبکه که به‌عنوان چارچوبی برای آزمایش نوع سرپرستی ابداع شده است‪،‬‬
‫در جنبه در نظر گرفته شده است‪.‬‬
‫جنبه اول نشان‌دهنده توجه رهبر به سازمان با یک شاخص ُنه قسمتی است که‬
‫مترادف با معنای کارگرایی می‌باشد‪ .‬رهبری که توجه زیادی به سازمان دارد‪،‬‬
‫وظیفه‌مدار است و تأکیدش بر به‌دست آوردن نتیجه با انجام مأموریت است‪.‬‬
‫جنبه دوم نشان‌دهنده توجه رهبر با یک شاخص ُنه قسمتی به اشخاص است‪.‬‬
‫سرانجام‪ ،‬با توجه به نتیجه‌ای تحقیق «بلیک و موتون»‪ ،‬شیوه رهبری به صورت‬
‫«رهبری تیمی» در همه موارد دارای باالترین اثربخشی است‪.‬‬
‫در ادامه‪ ،‬شیوه‌های رهبری را مطالعه می‌نماییم‪.‬‬
‫شیوه‌های رهبری‬
‫شیوه‌های رهبری را از روی ارتباط رهبر با پیروان و درجه بزرگی وظایف‬
‫می‌سنجند‪ .‬به‌صورت عموم مدل‌های رهبری را به چهار نوع ذیل تقسیم کرده‌اند‪:‬‬
‫الف‪ :‬رهبر قدرت‌طلب (‪)Authoritarian Leader‬‬
‫(وظایف بزرگ‪ ،‬ارتباطات ضعیف)‬
‫خصوصیات این نوع رهبران قرار ذیل است‪:‬‬
‫‪ .۱‬بر انجام کارها طبق برنامه اصرار می‌کنند؛‬
‫‪ .۲‬آنها می‌خواهند پیروان‌شان بدون قید و شرط وظایف محوله را انجام دهند؛‬
‫‪ .۳‬وقتی اشتباه صورت می‌گیرد‪ ،‬به‌جای آن‌که به رفع مشکل تمرکز کنند‪ ،‬به‬
‫سرزنش کردن کارمند تمرکز می‌کنند؛‬
‫شیوه‌های رهبری‬
‫‪ .۴‬اگر کسی با این نوع رهبران اختالف عقیده داشته باشد‪ ،‬تحملش را ندارند و‬
‫بنابراین‪ ،‬برای پیروان‌شان سخت است تا بتوانند رشد کنند‪.‬‬
‫چنین مدلی از رهبری‪ ،‬فاقد الهام‌بخشی و صمیمی نمودن جو و محیط کاری است و‬
‫در واقع‪ ،‬ارتباطات ضعیف رهبر با پیروان در مدت زمان اندکی باعث می‌شود تا‬
‫رهبر نفوذ خود را از دست بدهد‪.‬‬
‫ب‪ :‬رهبر تیمی (‪)Team Leader‬‬
‫(وظایف بزرگ‪ ،‬ارتباطات قوی)‬
‫این‌گونه رهبران الگوی مثبتی برای دیگران‌اند و سعی می‌کنند تا محیطی بسازند که‬
‫در آن تمامی اعضای تیم به حداکثر توانایی‌های‌شان دست یابند؛‬
‫این‌گونه رهبران سعی می‌کنند تا اعضای تیم تا حداکثر ممکن به اهداف سازمان‬
‫دست یابند و ارتباط بین اعضای تیم را مستحکم می‌کنند‪.‬‬
‫شیوه‌های رهبری‬
‫رهبر تیمی فضای مملو از حس همکاری‪ ،‬انگیزه و حس تعلق در بین پیروان ایجاد‬
‫می‌کند‪ .‬رهبر تیمی از طریق محیط صمیمانه سبب می‌شود تا پیروانش بتوانند به‬
‫حداکثر توانایی‌های خویش دست یابند‪ .‬در واقع این خود یکی از وظایف رهبران‬
‫بزرگ است‪.‬‬
‫ج‪ :‬رهبران مشوق (‪)Country club Leader‬‬
‫(وظایف کوچک‪ ،‬ارتباطات قوی)‬
‫این‌گونه افراد از انعام و هدایا به‌عنوان تشویق برای ایجاد نظم و نایل آمدن به‬
‫دهداف استفاده می‌کنند؛‬
‫این نوع رهبران معموًال پیروان‌شان را مجازات نمی‌کنند‪ ،‬زیرا هراس دارند که‬
‫این‌گونه مجازات ارتباط‌شان را با دیگر اعضای تیم به خطر اندازند‪.‬‬
‫شیوه‌های رهبری‬
‫د‪ :‬رهبران بی‌خاصیت (‪)Impoverished Leader‬‬
‫(وظایف و ارتباطات ضعیف)‬
‫این‌گونه رهبران به پیروان‌شان وظایف را محول کرده و دیگر به آن کاری ندارند‪،‬‬
‫زیرا به انجام فعالیت‌ها و نایل آمدن به اهداف‪ ،‬تعهدی ندارند؛‬
‫به پیروان‌شان اجازه می‌دهند هر کاری را که دوست دارند انجام دهند و خود را از‬
‫تیم و پیروان‌شان جدا می‌دانند‪.‬‬
‫این مدل بدترین مدل رهبری پنداشته می‌شود و هیچ‌یک از ویژگی‌های رهبری‬
‫معیاری را ندارد‪.‬‬
‫از میان این چهار شیوه رهبری‪ ،‬شیوه دوم مؤثرتر و مطلوب‌تر می‌باشد و وظایف‬
‫بزرگ با ارتباطات قوی بیشتر قابل اجرا است و کار تیمی مسلمًا که نتیجه‌بخش‬
‫می‌باشد‪.‬‬
‫رهبری کاریزما‬
‫تاریخچه‬
‫اگرچه ماکس‌وبر به‌عنوان مبدع و نشردهنده نظریه رهبری کاریزماتیک شناخته‬
‫شده است‪ ،‬اما تقریبًا تمام کسانی‌که پس از رنسانس یا عصر روشنگری در اروپا‬
‫صاحب‌نظر در مسائل فلسفی و انسانی بودند‪ ،‬به این مطلب اشاره کرده اند‪.‬‬
‫گروهی معتقد بودند که انسان دارای بعد منطقی‪ ،‬عقالیی و استداللی است‪ .‬در مقابل‬
‫آن‌ها‪ ،‬گروهی اعتقاد داشتند که انسان‌ها از مجموعه‌ای از احساسات‪ ،‬عواطف و‬
‫هیجانات برخوردار اند که موجب بروز رفتار می‌شوند‪.‬‬
‫کار مهم ماکس‌وبر این بود که در بعد عقالیی‪ ،‬مفهوم دیوان‌ساالری و در بعد‬
‫عاطفی‪ ،‬مفهوم کاریزماتیک ارائه کرد و تمایز بین آن‌ها را مشخص ساخت‪.‬‬
‫رهبری کاریزما‬
‫لغت‌شناسی و معنای اصطالحی‪ :‬کاریزما چیست؟‬
‫کاریزما در لغت به معنی فرهمند یا فرمندی و یا به عبارت دیگر‪ ،‬جاذبه‬
‫استثنایی‪ .‬کاریزماتیک کلمه یونانی به معنی به معنی موهبت است‪ .‬کاریزما در‬
‫انجیل به‌کار رفته است تا روح مقدس را توصیف کند‪ .‬وحی‪ ،‬حکم‪ ،‬تعلیم‪،‬‬
‫کشیش‪ ‌،‬عقل و شفا دادن نمونه از موهبت‌های پرجذبه‌اند که در کتاب مسیحیان‬
‫توصیف شده‌اند‪.‬‬
‫کاریزما در اصطالح به خصوصیت کسی گفته می‌شود که شخصًا و یا به عقیده‬
‫دیگران‪ ،‬دارای قدرت رهبری فوق‌العاده است‪ .‬این اصطالح اغلب در علم‬
‫رهبری و نیز در علوم‌سیاسی و جامع ‌ه‌شناسی به کار برده می‌شود تا‬
‫زیرمجموعه‌ای از رهبرانی را که با استفاده از نیروی توانایی شخصی خود‬
‫می‌توانند تأثیراتی عمیق در پیروان خود داشته باشد‪.‬‬
‫رهبری کاریزما‬
‫ویژگی‌های رهبر کاریزما‬
‫چگونه می‌توان رهبر کاریزما را از دیگر رهبران تشخیص داد؟ در جواب باید‬
‫گفت که ویژگی‌های وجود دارد که به‌واسطه آن می‌توان به سادگی رهبران‬
‫کاریزما را از سایر رهبران تشخیص داد‪ .‬مثًال‪:‬‬
‫‪ .۱‬رهبران وقتی کاریزماتیک هستند که دیدگاه آنان بسیار متضاد با وضعیت‬
‫کنونی باشد‪ ،‬ولی در عین حال باید برای پیروان آزادی عمل وجود داشته باشد‬
‫که آن را می‌پذیرند یا نه‪.‬‬
‫‪ .۲‬رهبران کاریزماتیک ممکن است ریسک‌های شخصی باال را بپذیرند و‬
‫هزینه‌های باالیی را متحمل شوند و از خودگذشتگی کنند تا به اهداف مشترک‬
‫برسند‪.‬‬
‫رهبری کاریزما‬
‫لغت‌شناسی و معنای اصطالحی‪ :‬کاریزما چیست؟‬
‫‪ .۳‬رهبران کاریزماتیک مهارت خود را در فراتر رفتن از نظام موجود‪ ،‬از‬
‫طریق به‌کاربردن ابزارهای نامتعارف و استثنایی به اثبات می‌رسانند‪.‬‬
‫‪ .۴‬رهبران کاریزماتیک رفتارهایی را که بدیع و غیرعادی‌اند‪ ،‬به‌کار می‌برند‬
‫و ریسک‌های شخصی‌ای را انجام می‌دهند که به احتمال زیاد به منافع شخصی‬
‫آن‌ها ضرر می‌زند‪.‬‬
‫‪ .۵‬رهبر کاریزماتیک وضعیت حاضر را به‌عنوان وضعیتی منفی و طاقت‬
‫فرسا و اهداف آینده را به‌عنوان جایگزینی جذاب‌تر و قابل حصول توصیف‬
‫می‌کند‪ .‬رهبر کاریزما انگیزه‌های خود را به روشنی بیان می‌کند تا بتواند از‬
‫طریق رفتار جسورانه و اظهار اعتماد به‌نفس‪ ‌،‬تخصص‪ ‌،‬نامتعارف‌بودن و‬
‫نگرانی در مورد نیازهای پیروان‪ ،‬رهبری کند‬
‫رهبری کاریزما‬
‫ده عادت رهبران کاریزما‬
‫‪ .۱‬بیشتر گوش می‌دهند تا حرف بزنند؛‬
‫ًال ناراحت نمی‌شوند‪ .‬هرچه بگویید‬
‫‪ .۲‬وقتی با آنان حرف می‌زنید‪ ،‬اص ‌‬
‫می‌شنوند؛‬
‫‪ .۳‬خود را در هر مسأله‌ای دخیل نمی‌کنند؛‬
‫‪ .۴‬آن‌ها بیش از آن‌که از دیگران طلب کنند‪ ،‬می‌بخشند‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬به‬
‫سخاوت معروف هستند؛‬
‫‪ .۵‬کاریزماها به‌جای این‌که توجه زیادی به خود داشته باشند‪ ،‬اهتمام و توجه‬
‫زیادی به دیگران دارند؛‬
‫‪ .۶‬از آن‌جا که متوجه افراد دیگر هستند‪ ،‬از اهمیت بیشتری برخوردار اند؛‬
‫رهبری کاریزما‬
‫ده عادت رهبران کاریزما‬
‫‪ .۷‬آن‌ها درخشان‌ترین منبع قدردانی از دیگران‌اند‪ .‬همیشه و تحت هر شرایطی‪،‬‬
‫حتی در مقابل یک کار ناچیز‪ ،‬سپاس‌گزاری می‌کنند؛‬
‫‪ .۸‬کلمات خود را انتخاب می‌کنند‪ ،‬یعنی این‌که لغات و جمالت کوتاه اما مؤثر و‬
‫عمیق را قبل از صحبت کردن انتخاب می‌کنند؛‬
‫‪ .۹‬دنبال نقاط ضعف دیگران نمی‌گردند؛‬
‫‪ .۱۰‬به‌صورت جدی دنبال نقاط ضعف خود هستند‪ ،‬زیرا آگاهی از نقاط ضعف‬
‫شان باعث می‌شود آن را تقویت کنند‪.‬‬
‫رهبری کاریزما‬
‫شخصیت‌های کاریزماتیک در تاریخ‬
‫تمامی رهبران انقالب‌ها‪ ،‬شخصیت کاریزماتیک دارند‪.‬‬
‫از معروف‌ترین رهبران کاریزماتیک می‌توان به لنین‪ ،‬مهاتما گاندی‪ ،‬ناپلئون‬
‫بناپارت‪ ،‬ابراهام لینکن‪ ،‬آدولف هیتلر و مائو اشاره کرد‪.‬‬
‫آیا شما هم می‌توانید انسان کاریزماتیکی شوید؟‬
‫وقتی به کسی بگویید که «می‌خواهم کاریزما را به تو یاد بدهم» بالفاصله به‬
‫شما خواهد گفت‪« :‬من فکر می‌کردم این چیزی است که یا داری یا نداری‪».‬‬
‫بعضی‌ها آن را یک ویژگی غیرمنصفانه می‌دانند‪ ،‬برخی مشتاق آموختنش‬
‫هستند‪ ،‬ولی بدون شک همه مسحور آن هستند‪.‬‬
‫رهبری کاریزما‬
‫کاریزما بودن چه سودی برای یک رهبر دارد؟‬
‫تصور کنید که زندگی شما چگونه خواهد بود‪ :‬لحظه‌ای‌که وارد یک اتاق‬
‫می‌شوید‪ ،‬دیگران بالفاصله متوجه تان شوند‪ ،‬مایل به شنیدن حرف های شما و‬
‫مشتاق گرفتن تأییدی‌تان باشند‪.‬‬
‫این یک شیوه زندگی افراد کاریزماتیک است‪ .‬کاریزما باعث می‌شود دیگران‬
‫دوست‌تان داشته باشند و به شما اعتماد کنند و بخواهند که تحت رهبری‌تان کار‬
‫کنند‪.‬‬
‫همین ویژگی است که تعیین می‌کند که شما یک رهبر هستید یا یک پیرو‪.‬‬
‫ایده‌های تان فراگیر می‌شوند یا خیر‪ .‬پروژه‌ها و دستورات تان به خوبی اجرا‬
‫خواهند شد یا نه‪ .‬این کاریزما است که به‌واسطه آن می‌توانید دنیا را به جلو‬
‫ببرید‪.‬‬
‫رهبری کاریزما‬
‫ادامه ‪...‬‬
‫مطالعات و تحقیقات مختلف نشان می‌دهد که افراد کاریزماتیک نمرات شغلی‬
‫باالتری می‌گیرند و از دید مافوق‌ها و زیردستان‪ ،‬آدم‌های مؤثرتری هستند‪.‬‬
‫اگر شما رهبر یک گروه هستید یا می‌خواهید باشید‪ ،‬کاریزما اهمیت زیادی‬
‫دارد؛ زیرا به شما یک امتیاز رقابتی برای جذب و حفظ دیگران می‌دهد‪.‬‬
‫تحقیقات نشان داده که افراد زیر نظر یک رهبر کاریزماتیک‪ ،‬بهتر عمل‬
‫می‌کنند و نسبت به کسانی که زیر دست یک مدیر اثرگذار ولی فاقد کاریزما‬
‫هستند‪ ،‬اعتماد بیشتری به مافوق خود دارند‪.‬‬
‫رابرت هاوس می‌گوید‪ :‬کاریزمای رهبر باعث می‌شود پیروانش هدف او را‬
‫بسیار جدی بگیرند و از خودگذشتگی‌های مهمی انجام دهند‪.‬‬
‫رهبری کاریزما‬
‫کاریزما جادو نیست‪ ،‬مجموعه از رفتارهای آموختنی و‬
‫اکتسابی است‬
‫هیچ‌کس به‌طور مادرزادی کاریزماتیک نیست‪ .‬اگر کاریزما یک ویژگی ذاتی‬
‫بود‪ ،‬آدم‌های کاریزماتیک همیشه مسحورکننده بودند‪ ،‬ولی این طور نیست‪.‬‬
‫حتی برای یک ستاره هم کاریزما می‌تواند یک لحظه حضور داشته باشد و‬
‫لحظه بعد خیر‪.‬‬
‫تحقیق انجام شده اخیر نشان می‌دهد که کاریزما نتیجه رفتارهای خاص‬
‫غیرشفاهی است‪ ،‬نه از کیفیت‌های ذاتی یا جادویی افراد‪ .‬به همین دلیل سطوح‬
‫کاریزما در نوسان‌اند‪.‬‬
‫آیا برای شما پیش‌آمده که کامًال احساس اطمینان قلبی داشته باشید و در یک‬
‫وضعیت خاص‪ ،‬همگی را تحت تأثیر قرار دهید؟‬
‫رهبری کاریزما‬
‫ادامه ‪...‬‬
‫پیش‌فرض اشتباه‪« :‬افراد کاریزماتیک در تمام لحظات و در تمام روزهای‬
‫زندگی‌شان‪ ،‬مثل آهن‌ربا جذب کننده‌اند‪».‬‬
‫این برداشت اشتباه است‪ .‬اشخاص کاریزماتیک لحظه‌ای تحت تأثیر قرار‬
‫می‌دهند و لحظه‌ای نیز چنین نیستند‪.‬‬
‫دلیل این‌که کاریزما به اشتباه یک پدیده ذاتی پنداشته می‌شود این است که مثل‬
‫خیلی از مهارت‌های اجتماعی دیگر‪ ،‬رفتارهای کاریزماتیک هم به‌طور کلی‬
‫در سال‌های ابتدایی زندگی فرد‪ ،‬آموخته می‌شوند‪ .‬در حقیقت افراد متوجه‬
‫نیستند که دارند آن را می‌آموزند‪ ،‬بلکه فقط رفتارهای جدید را امتحان می‌کنند‪،‬‬
‫نتایج را می‌بینند و سپس آن‌ها را بهبود می‌بخشند‪ .‬در نتیجه این رفتارها حالت‬
‫غریزی به‌خود می‌گیرند‪.‬‬
‫رهبری کاریزما‬
‫ادامه ‪...‬‬
‫رهبران کاریزماتیک زیادی را می‌توان نام‌برد که برای به‌دست آوردن این‬
‫ویژگی مهم سخت کار کرده‌اند و به تدریج آن‌را افزایش داده‌اند‪ .‬مانند‬
‫استیوجابز‪.‬‬
‫کاریزما توسط جامعه‌شناسان‪ ،‬روان‌شناسان و محققان علوم رفتاری مورد‬
‫مطالعه و تحقیق قرار گرفته و به روش‌های علمی گوناگون بررسی شده است‪.‬‬
‫موضوع این مطالعات‪ ،‬رؤسای جمهور‪ ،‬رهبران نظامی‪ ،‬مدیران تجاری و‬
‫محصلین بوده‌اند‪ .‬به کمک چنین تحقیقاتی اکنون می‌دانیم که کاریزما در واقع‬
‫مجموعه‌ای از رفتارها است‪.‬‬
‫رهبری کاریزما‬
‫رفتار کاریزماتیک چگونه است؟‬
‫وقتی برای اولین‌بار کسی را مالقات می‌کنیم‪ ،‬به‌طور غریزی بررسی می‌کنیم‬
‫تا ببینیم که آیا او یک دوست بالقوه است یا یک دشمن؟ و این‌که آیا قدرت و‬
‫قصد ابراز دوستی یا دشمنی را دارد یا خیر؟ قدرت و قصد چیزهای هستند که‬
‫ما در دیگران ارزیابی می‌کنیم‪.‬‬
‫معادله‌ای ساده‌ای که به شما کاریزما می‌بخشد این است که در رفتارتان دو چیز‬
‫را به مقدار زیادی داشته باشید‪ .۱ :‬اقتدار؛ ‪ .۲‬اشتیاق‪.‬‬
‫به‌خاطر داشته باشید که «مبارزه یا فرار» مسئله‌ای از جنس اقتدار است و‬
‫«دوست یا دشمن» مسئله‌ای از جنس اشتیاق است‪ .‬اما یک جنبه مهم دیگر هم‬
‫وجود دارد که زمینه‌ساز این دو کیفیت است‪« :‬حضور‬
‫فردی»‪ .‬حضور شما زیربنای اصلی کاریزمای شما است‪ ،‬زیربنایی که همه‬
‫رهبری کاریزما‬
‫جادوی عملی کاریزما‬
‫کاریزما یک ویژگی جادویی نیست‪ ،‬ولی دیگران را جادو می‌کند‪ .‬باال بردن‬
‫کاریزمای فردی‪ ،‬نیازمند تالش زیادی است‪.‬‬
‫پرورش کاریزما‪ ،‬جادویی کاربردی است‪ :‬شناختی بی‌همتا متشکل از چندین‬
‫دانش گوناگون که به شما نشان می‌دهد «کاریزما به راستی چیست و چگونه‬
‫کار می‌کند‪ ».‬دنیا بدل به آزمایشگاه فردی شما خواهد شد‪ ،‬و در هر مالقات‬
‫فرصت آزمودن اندوخته‌های‌تان را به‌دست خواهید آورد‪.‬‬
‫می‌آموزید که چگونه اثرگذارتر‪ ،‬مجاب کننده‌تر و امیدبخش‌تر شوید و خواهید‬
‫آموخت که چگونه کاریزمای خود را به اطراف بگسترانید‪.‬‬
‫فصل دوم‬
‫رابطه رهبری با برخی علوم اجتماعی‬
‫رابطه رهبری و مدیریت‬
‫مدیریت و رهبری آن‌چنان به‌هم نزدیک و الزم و ملزوم یکدیگراند که بسیاری‬
‫این دو را اغلب یک چیز می‌دانند‪ ،‬اما با وجود تشابهات زیاد‪ ،‬رهبری با‬
‫مدیریت متفاوت است‪.‬‬
‫رهبری‪ ،‬اثرگذاری بر رفتار تعریف شده است‪ .‬از رفتار خود فرد شروع و به‬
‫دیگران ختم می‌شود‪ .‬بنابراین‪ ،‬اگر کسی توان اثرگذاری در رفتار خود را‬
‫نداشته باشد‪ ،‬رهبری خودش را هم در دست ندارد‪.‬‬
‫مدیریت به معنای ایجاد چوکات یا ساختاری برای سازمان است؛ یعنی تمام‬
‫فعالیت‌هایی‌که به تشکیل چوکات سازمانی منجر می‌شود‪ ،‬از مقوله وظایف‬
‫مدیریتی است‪( .‬پرداختن به جسم‪ ،‬مدیریت و پرداختن به روح‪ ،‬رهبری است)‬
‫رابطه رهبری با برخی علوم اجتماعی‬
‫رابطه رهبری و حکومت‌داری خوب‬
‫حکومت‌داری خوب مستلزم رهبری معیاری است‪ .‬در طول تاریخ بسیاری از‬
‫رهبران سیاسی که تا امروز نام و دست‌آوردهای‌شان بر سر زبان‌ها است‪،‬‬
‫اصول حکومت‌داری خوب خویش را بر اساس رهبری بنا گذاشته بودند‪.‬‬
‫حکومت‌داری خوب‪ ،‬حکومت‌داریی است که منافع اولیای کشور را بسنجد و‬
‫بر منافع مردم تمرکز کند و رهبری نیز توجه به مردم است‪.‬‬
‫حکومت‌داری خوب بدون رهبری نه‌تنها عمر طوالنی نخواهد داشت‪ ،‬بلکه‬
‫مورد رضایت مردم نیز قرار نخواهد گرفت و حکومتی که مورد حمایت مردم‬
‫قرار نداشته باشد‪ ،‬عمر زیادی نخواهد داشت‪.‬‬
‫رابطه رهبری با برخی علوم اجتماعی‬
‫رابطه رهبری با تاریخ‬
‫تاریخ سرتاسر مملو از رهبرانی است که نام خویش را مانند مشعلی روشن در‬
‫طی قرون متمادی روشن نگه داشته‌اند‪.‬‬
‫از رهبران دینی در شرق‪ ،‬رهبران اصالح دینی در غرب تا رهبران انقالبی‬
‫در نقاط مختلف جهان‪ ،‬همگی نمونه‌های از رهبری در تاریخ بوده‌اند‪.‬‬
‫مطالعه شیوه زندگی‪ ،‬اهداف و دیدگاه‌ها‪ ،‬مبارزات‪ ،‬شکست‌ها و موفقیت‌های‬
‫این رهبران را می‌توان از طریق علم تاریخ میسر ساخت‪.‬‬
‫فصل سوم‬
‫شخصیت‬
‫شخصیت و رهبری‪ :‬چرا مبحث شخصیت را در رهبری مطالعه‬
‫می‌کنیم؟‬
‫آنچه باعث نفوذ رهبر در میان پیروان می‌شود‪ ،‬اعتماد پیروان نسبت به رهبر‬
‫است‪ .‬اعتماد بنیان یک رهبری خوب را تشکیل می‌دهد‪.‬‬
‫یکی از دالیلی‌که پیروان از رهبر پیروی می‌کنند‪ ،‬شخصیت رهبر است‪ ،‬زیرا‬
‫رهبر دارای شخصیت متفاوت‪ ،‬برجسته و قابل‌اعتماد است‪ .‬بنابراین‪ ،‬شخصیت‬
‫نقش اساسی در کاهش یا افزایش نفوذ رهبر ایفا می‌کند‪.‬‬
‫چیستی شخصیت از دیدگاه روان‌شناسی و ارکان شخصیت را به‌صورت‬
‫مختصر در این فصل می‌خوانیم‪.‬‬
‫شخصیت و رهبری‬
‫شخصیت چیست؟‬
‫تعریف شخصیت از نظر مردم با تعریف شخصیت از دیدگاه روان‌شناسان‬
‫تفاوت‌هایی دارد‪ .‬واژه شخصیت از کلمه التین (‪ )persona‬که به معنی‬
‫(نقاب و ماسک) است‪ ،‬گرفته شده است و اشاره به ماسک و نقابی دارد که‬
‫بازیگران یونان و روم قدیم بر چهره می‌گذاشتند‪ .‬این تعبیر به این موضوع‬
‫اشاره دارد که «شخصیت هر فرد‪ ،‬ماسکی است که او بر چهره خود می‌زند تا‬
‫وجه تفاوت او از دیگران باشد‪».‬‬
‫هیلگارد شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوه‌های تفکر که نحوه سازگاری‬
‫شخص را با محیط تعیین می‌کند» تعریف کرده است‪ .‬برخی دیگر شخصیت را‬
‫به ویژگی‌های پایدار فرد نسبت داده و آن را به صورت «مجموعه‬
‫ویژگی‌هایی‌که با ثبات و پایداری مشخص هستند و باعث پیش‌بینی رفتار فرد‬
‫می‌شود» تعریف می‌کنند‪.‬‬
‫شخصیت و رهبری‬
‫ادامه ‪...‬‬
‫روان‌شناسان شخصیت را «خصوصیات و شیوه‌های رفتاری و کیفیت‬
‫سازگاری فرد که جنبه دایمی داشته و فرد را از دیگران متمایز می‌کند و سبب‬
‫ارتباط بین او و دیگران در محیط می‌گردد»؛ تعریف می‌کنند‪.‬‬
‫شخصیت بسیار پیچیده و دارای قابلیت رشددادن می‌باشد و عوامل متعددی‬
‫مانند وراثت‪ ،‬توانایی‌های ذهنی و محیط و فرهنگ در رشد آن نقش دارند‪.‬‬
‫به‌صورت عموم‪ ،‬شخصیت به همه خصلت‌ها و ویژگی‌هایی اطالق می‌شود که‬
‫معرف رفتار سک شخص است‪ .‬این خصلت‌ها شامل اندیشه‪ ،‬احساسات‪ ،‬درک‬
‫شخص از خود‪ ،‬وجه نظرها‪ ،‬طرز فکر و غیره عادات شخص می‌شود‪.‬‬
‫شخصیت و رهبری‬
‫ارکان شخصیت‬
‫شخصیت افراد دارای چهار رکن اساسی ذیل است‪:‬‬
‫‪ .۱‬باور یا عقیده‬
‫باور یا عقیده‪ ،‬چیزی است که انسان به درستی آن یقین دارد و آن‌را به عنوان‬
‫یک حقیقت مسلم پذیرفته است و از آن به‌عنوان مقیاس و معیار سنجش و‬
‫قضاوت در باره افراد‪ ،‬پدیده‌های اطرافش و حتی رویدادهای جهان هستی‬
‫استفاده می‌کند‪.‬‬
‫سرچشمه‌های ایجاد باور در شخص عبارت‌اند از‪ .۱ :‬والدین‪ ،‬مکتب و محیط‬
‫(باور موروثی)؛ ‪ .۲‬تلقین و تبلیغات و تکرار آن‌ها (ظاهرًا اکتسابی اما شبیه‬
‫موروثی)؛ ‪ .۳‬باور به خوب بودن نقطه مقابل چیزی‌که از آن نفرت داریم؛ ‪.۴‬‬
‫کشف حقیقت از راه تجزیه و تحلیل و دوباره‌سنجی‪.‬‬
‫شخصیت و رهبری‬
‫عقیده‬
‫فعالیت فکری و قلبی است که برای‌ما بی‌نهایت ارزشمند است و طی مدت‬
‫طوالنی در وجودمان ریشه پیدا کرده است‪.‬‬
‫‪ .۲‬ارزش‌ها‬
‫ارزش در معنای امروزی آن‪ ،‬کاربرد نسبت‌ًا جدید است؛ زیرا قبل از نیمه دوم‬
‫قرن ‪ ،۱۹‬با این معنا به‌کار نمی‌رفت و با مفهوم مادی و اقتصادی که متوجه‬
‫مقدار و کمیت بود‪ ،‬به‌کار می‌رفت‪.‬‬
‫کاربرد واژه «ارزش» در مفهوم معنوی‪ ،‬ابتدا یک کاربرد استعاری بود‪ .‬یعنی‬
‫همان‌گونه که برای امور مادی ارزش قایل می‌شدند‪ ،‬برای امور معنوی نیز‬
‫واژه ارزش را به‌طور استعاری استفاده می‌نمودند‪ .‬اما این کاربرد استعاری‬
‫تدریجًا بر کاربرد اصلی غلبه پیدا کرد‪.‬‬
‫شخصیت و رهبری‬
‫ادامه ‪...‬‬
‫ارزش از بنیادی‌ترین عوامل تعیین اندیشه و عمل فرد است‪ .‬فرهنگ فلسفی‬
‫الالند چهار معنای متفاوت در ارتباط با چهار ویژگی اشیاء از جهت‬
‫ارزش‌گذاری می‌بیند‪:‬‬
‫‪ .۱‬این‌که تا چه حد مورد آرزو و عالیق فرد یا معموًال گروهی از افراد است؛‬
‫‪ .۲‬این‌که تا چه حد شایستگی چنین عالیقی را دارا است؛‬
‫‪ .۳‬این‌که تا چه حد هدفی را برآورده می‌سازد؛‬
‫‪ .۴‬این‌که در یک گروه اجتماعی در زمانی خاص‪ ،‬تا چه حد امکان مبادله آن با‬
‫مقداری معین از کاالیی به‌عنوان واحد اندازه‌گیری بها وجود دارد‪.‬‬
‫شخصیت و رهبری‬
‫ادامه ‪...‬‬
‫ارزش اجتماعی چیزی است که مورد اعتنای جامعه قرار گیرد و انگیزه‬
‫گرایش‌های اجتماعی شود‪.‬‬
‫گرایش‌های اجتماعی‪ ،‬تمایالت کلی هستند که در فرد به‌وجود می‌آیند و‬
‫ادراکات‪ ‌،‬عواطف و افعال او را در جهات معینی به جریان می‌اندازد‪.‬‬
‫گرایشی‌که با عواطف بسیار شدیدی همراه باشد‪ ،‬عقده خوانده می‌شود و‬
‫گرایشی‌که جنبه ادراکی آن ضعیف باشد ولی ریشه‌دار و استوار شده باشد‪،‬‬
‫تعصب یا پیش‌داوری گفته می‌شود‪.‬‬
‫از آمیختن گرایش‌های گوناگون اجتماعی‪ ،‬عقیده عمومی شکل می‌گیرد‪ .‬عقیده‬
‫عمومی قضاوتی است مورد قبول عامه که هم جنبه عاطفی و هم جنبه ادراکی‬
‫دارد و از تعصب برکنار نیست‪.‬‬
‫شخصیت و رهبری‬
‫فرق میان «ارزش» و «هنجار»‬
‫ارزش آن چیزی است که یک فرد می‌گوید خوب است یا بد‪ .‬یعنی در مورد‬
‫خوب یا خراب بودن آن‪ ،‬فرد قضاوت کرده می‌تواند‪.‬‬
‫هنجار (ارزش اجتماعی) چیزی است که اکثریت یک گروه یا جامعه می‌گویند‬
‫خوب است یا بد‪ .‬یعنی جامعه در مورد آن قضاوت می‌کند‪.‬‬
‫عمل نکردن به هنجار بد است‪ ،‬یعنی «بی‌ارزش» است و پیروی از هنجار‬
‫خوب «باارزش» است‪ .‬بنابراین‪ ،‬هنجارها یکی از منابع ایجاد ارزش‌ها هستند‪.‬‬
‫پدیده‌هایی‌که ماهیتًا ارزش واقعی دارند‪ ،‬وقتی به ارزش اجتماعی (هنجار)‬
‫تبدیل می‌شوند که رهبران آن جامعه بتوانند آن ارزش را در جامعه اشاعه دهند‪.‬‬
‫شخصیت و رهبری‬
‫انضباط فردی‬
‫انضباط فردی یکی از مهم‌ترین رکن‌های شخصیت است‪ .‬و آن این‌که کار‬
‫درست و پسندیده‌ای را انجام دهید‪ ،‬حتی اگر آن کار را دوست نداشته باشید‪.‬‬
‫مانند کمک به همسایه فقیر‪.‬‬
‫مهارت‌ها‬
‫مهارت نیز یکی از ارکان شخصیت را تشکیل می‌دهد‪ .‬مهارت‌های خاص یک‬
‫رهبر به وی قدرت آن‌را می‌دهد تا در نزد پیروانش از ارزش باالتری‬
‫برخوردار باشد‪.‬‬
‫مهارت همان چیزی است که رهبران می‌دانند و از آن برای رسیدن به هدف‬
‫خود استفاده می‌کنند‪.‬‬
‫فصل چهارم‬
‫رهبری و تغییر‬
‫چرا مبحث تغییر را در رهبری مطالعه می‌کنیم؟‬
‫فلسفه وجودی و هدف نهایی از رهبری‪ ،‬ایجاد تغییر است‪ .‬یعنی از وضع‬
‫موجود راضی نبوده و می‌خواهد وضعیت را تغییر دهد‪.‬‬
‫رهبران انقالبی از وضع موجود راضی نبوده و به ایجاد تغییر مثبت دست‬
‫زده‌اند‪.‬‬
‫تنها تغییر سیاسی و انقالبی مورد بحث نیست‪ ،‬بلکه تغییرات اجتماعی‪ ،‬علمی‪،‬‬
‫فرهنگی و اقتصادی نیز با رهبری گره خورده است‪.‬‬
‫هرجا رهبری باشد تغییر نیز است و تغییر جز جدایی‌ناپذیر رهبری است‪.‬‬
‫رهبری و تغییر‬
‫چه نوع تغییری را در رهبری مطالعه می‌کنیم؟‬
‫تغییر مفکوره‌ها یا عادات‪ .‬گاهی خواسته‌اید مفکوره یا عادت شخصی را تغییر‬
‫بدهید‪ ،‬اما نتوانسته‌اید‪ .‬هرگز نمی‌توانید مفکوره یا عادت شخصی را تغییر‬
‫دهید‪ ،‬مگر این‌که خود شخص بخواهد فکر‪ ،‬رفتار و عادت خود را نسبت به‬
‫موضوعی تغییر دهد‪.‬‬
‫تغییر چیست؟‬
‫تغییر عبارت از حرکت از یک وضعیت به وضعیت دیگر است‪ .‬در فرهنگ‬
‫(‪ )Webster‬تغییر چنین تعریف شده است‪« :‬حاصل یک اصالح و تبدیل به‬
‫یک وضعیت متفاوت»‪ .‬در فرهنگ فارسی تغییر «دگرگون کردن‪ ،‬چیزی را‬
‫به شکل و حالت دیگر درآوردن» تعریف شده است‪.‬‬
‫رهبری و تغییر‬
‫ادامه ‪...‬‬
‫تغییر در یک پروسه زمانی اتفاق می‌افتد‪ .‬تغییر در مفهوم خاص‪ ،‬می‌تواند‬
‫تغییرات تکنولوژی را شامل شود‪ ،‬تغییرات رفتاری افراد در سطح جوامع و‬
‫سازمان را پوشش می‌دهد‪.‬‬
‫منظور ما از تغییر‪ ،‬تغییراتی است که فعالیت مدیریت مؤسسات را تحت شعاع‬
‫قرار می‌دهد و رهبران سازمان‌ها باید با نگرش‪ ،‬آگاهی و دانش جدید در‬
‫برخورد با این پدیده عمل نمایند‪.‬‬
‫انواع تغییر‬
‫تغییرات سخت‌افزاری‬
‫عبارت از بهره‌گیری از علوم و دانش به‌شکل عملی آن است که منجر به‬
‫اختراع ماشین‌آالت و دستگاه‌های مختلفی شده است‪.‬‬
‫رهبری و تغییر‬
‫تغییرات نرم‌افزاری‬
‫این تغییرات ضمن حمایت از تغییرات سخت‌افزاری‪ ،‬بستری را برای گسترش‬
‫و توسعه این تغییرات پدید آورد‪.‬‬
‫هم‌زمان با انقالب صنعتی‪ ،‬دانشگاه‌ها تأسیس شدند و دلیل تأسیس آن‌ها چیزی‬
‫جز الزامات تغییر شناخت افراد در نگرش خود با پدیده‌های مختلف نبوده است‪.‬‬
‫تغییر چه زمانی اتفاق می‌افتد؟‬
‫تغییر نرم‌افزاری و سخت‌افزاری به‌صورت عموم در زمان بحران اتفاق‬
‫می‌افتند‪ .‬تغییر سخت‌افزرای به دلیل یک کمبودی‪ ،‬مشکل و یا نیاز بشر‪ ،‬و یا‬
‫عدم قناعت به وضع موجود‪ ،‬که بیان‌گر بحران است‪ ،‬اتفاق می‌افتد‪.‬‬

You might also like