Professional Documents
Culture Documents
بیگانگان در قطار - خلیل زاده
بیگانگان در قطار - خلیل زاده
پژمان خلیلزاده
«بیگانگان در قطار» یکی از آثار موفق آلفرد هیچکاک ،سینماگر مولف انگلیسی در نظام فیلمسازی هالیوود است و شروعی در
سیر کارنامهی او که وارد فاز مهمی در فیلمهایش میگردد« .بیگانگان در قطار» سببساز امر مهمی است؛ پیوند جهان پر از
تشکیک هیچکاکی با پرداخت سوسپانسهای فردیتی و بسط این دو پارامتر در کلیت درام و نهایتا ً انسجام بخشبدن به فرم.
هیچکاک در اینجا برای راهاندازی میل درام و اهرم پیشبرندهی موتیف فرمال در جوهرهی فرم رواییاش ،از قطار به عنوان
یک فراز همسانساز بین کاراکترها و تم داستان استفاده میکند .از همین بخش است که در سینمای هیچکاک نقش فتیش اشیا و
وسایل جدیتر رخ مینماید و تبدیل به پراپ میزانسنی مهمی میگردد.
قطار در این فیلم از همان ابتدا یک واسط مهم است ،واسطی که شکل دهندهی یک رابطهی کامالً معمولی است .درست مانند
تمام آثار هیچکاک ،همه چیز از سوتفاهم و یک ارتباط غیر هژمونیک استارت میخورد .از بُعد روانکاوی میتوان وجود قطار
را یک رانهی تهیج گر برای اعمال موقعیت بغرنج در نظر گرفت که در چهارچوب امر نمادین باعث اتمسفر جنایت میگردد .در
کنار این رانهی نمادین ،بیکانگان هستند که با وجودشان یک پل به امر نمادین و امر خیال میزنند .اسالوی ژیژک در فرازی از
برابرنهادی سینمای امر خیال هیچکاک میگوید «تمام پرسوناژهای وی درگیر یک فانتاسم عقیم شدهاند و در ابژه به دنبال
سویهای خیالین ،سرگردانند» ژیژک بخشی را درست میگوید ،یعنی برابرنهاد شدن فانتاسمها ،اما سویهی خیالین پرسوناها
سرگردان نیستند .به بیانی سرگردان میشوند اما نه در ابژهی غایی متمرکز ،بلکه پارامتر امر نمادین (در اینجا قطار) یک
فانتزی تجریدی را دامن میزند تا شکاف بین ابژه شکل بگیرد.
ً
برونو ،آنتاگونیست ماجرا فردی است که از یک بیماری روانی رنج میبرد و در اتفاقی کامال ساده (فانتاسم واقعی) با گای آشنا
شده و در قطار که حکم امر نمادین را دارد در مورد قتل همسر گای سخن میراند .اینجا بازهی زبان یک کشمکش ناهنجار را
میآفریند که هستهی مرکزیاش قطار است .این بیگانگان با ابژهی متشدد خود در یک کانتکست همسان با هم به تصادم میرسند
و برونو در حالتی دانتهای برای گای یک فانتزی غایی میسازد .فردیناند دوسوسور اعتقاد دارد که در شکاف محدودهی زبان
همیشه پای یک فانتزی درمیان است.
در اینجا هم هیچکاک در عمق یک پراپ متحرک (قطار) فانتزیهای برونو و گای را به هم متصل نموده تا قضیهی فانتاسم آن
دو به امر خیال راه پیدا نماید .حال زمانی که پس از قتل میریام ،برونو نزد گای میآید تا از فتح فانتاسم خود و به ثمر نشستن
فانتزی گای بگوید ،اینجا امر شکاف زبان که در امر نمادین (قطار) شکل اول اتفاق افتاده بود در قضیهی شکل دوم خودآگاه به
طغیان نایل میگردد .گای فکرش را نمیکرد که برونو گفتههای فانتاسمش را به فانتزی نمادین تبدیل کند و قوهی عمل را به
مقصود برساند .در اینجا موقعیت بغرنج هیچکاکی از وضعیت پراپی به وضعیت فردی انتقال میابد.
در کل هیچکاک کارش همین است؛ ترسیم و کار در امر نمادین و توجیه فانتزی و سپس شکاف پارادیم تجریدی و همسان کردن
ابژه با سقوط .در «سرگیجه» و «روانی» و «پرندگان» هم با چنین دیاگرامی طرفیم .اسکاتی ابتدا به یک امر نمادین با موقعیت
مادلن ورود میکند و سپس در حالت شکاف زبان و ابژه ،می خواهد فانتزی همان فانتاسم از دست رفته را بسازد ،آنهم در امر
خیال .در «بیگانگان در قطار» هم با چنین مکانیسمی طرفیم .برونو همچون اسکاتی به دنبال یک سویهی فانتاسم از دست رفته
است ،فانتاسمی که در قطار به ابژهی در بغرنج گای در شکلی از توهم تجریدی پیروزی داد و از همینجا امر فانتزی او برای
قتل پدر (عقده ادیپ) شکل گرفت .برونو نقش ادیپ تحقیر شدهی خود را در گای و نقش ادیسیوس پیروز را برای گای در
فانتزیاش بازی میکند .در جایی از فیلم هیچکاک ترن خیابانی ثانویه را وارد ماجرا میکند .در آنجا باز هم بیگانگان (گای و
پیرمرد مست) با هم دیالوگ دارند اما بار دیگر این دیالوگ به شکاف زبانی منتهی میشود .در جایی که پیرمرد روز بعد در
اداره پلیس میگوید من گای را نمیشناسم چون چیزی از شب گذشته به خاطر ندارم ،سلطهی امر نمادین قطار بر تمامیت ابژه
سایه میافکند .سایههای جنون در این فیلم در نقش نخست قطار است .سایههایی که از پس تحرک از خودشان فانتاسم و فانتزی
برای ابژههای بیگانه میسازند .برونو در حالتی ادیسهوار و ویرژیلوار راهنما و مددکنندهی ابژهی گای است و جنون او گویی
همان جنون نمادین گای می باشد .در سکانس آخر وقتی که برونو در مورد فندک دروغ میگوید در حال بازسازی فانتاسم خود
است .در این بخش شکست فانتاسم حقیقی در امر فانتزی رخ میدهد ،پس راه حل ،ساخت یک فانتاسم در سایه است .اینجا دیگر
خبری از امر نمادین و سکوی جلوبرندهی برونو نیست و تمامیت میزانسن بر پایهی مونولوگ است و نه دیالوگ .به همین دلیل
میباشد که ابژه ی مضمحل شده و شکست خورده برونو قابل گفتگو نیست .انتزاع هیچکاکی ناهنجاری تجرید را میسازد و
حکمفرمایی میزانسن ،شکاف نقطه دید را بغرنجتر میکند .به سکانس درگیری و چرخیدن میزانسن دقت کنید .هیچکس نمیتواند
از خارج به بیکانگان سوار بر چرخ و فلک نظر بیاندازد .از قبل هم برونو از وحشت چرخ و فلک گفته بود؛ حال این چرخیدن
غیرهمسان از خارج و اینهمان از داخل ،برای دیدزنی مخاطب کامالً محفظهای از امر خیال را میسازد .ما شاهد خیال فانتاسم
شدهی برون و هستیم ،برونویی که فانتزی گای را تحقق بخشید و حال نوبت به فانتزی جنون وحشت اوست .دوربین هیچکاک
جدال آن دو را در چرخش هراسناک ۳۶۰درجهای به تصویر میکشد .این چرخش همان لبهی پرتگاه نمادبن هیچکاکی است که
سوسپانسش یک انتزاع دراماتیک برای قوه خیرگی ما میآفریند .چنین موقعیتی در تکتک آثار رواننژندی هیچکاک موج
می زند .در «سرگیجه» اسکاتی و وحشت جنون ارتفاع ،در «شمال از شمال غربی» وحشت از یک پراپ میزانسنی در هیبت
هواپیما ،در «پرندگان» وحشت از جنون پرندهها در حکم هجوم کننده .در پس این وحشتهای ابژکتیو ،همیشه هجوم سوبژکتیو
هم در فرم هیچکاک به ثمر مینشیند .زمانی که جنون چرخش چرخ و فلک به اوج خود میرسد ،در اینجا شاهد هجوم شکست
خط دید هستیم .دوربین هیچکاک این هجوم را در دو تدوین موازی میان درگیری گیجندهی برونو و گای و تالش پیرمرد برای
گذر از این هجوم ،نشانمان میدهد .هجوم اولی سوبژکتیو میشود ،مانند بیشتر موقعیتهای بغرنج هبچکاک؛ دوربین در داخل
چرخ و فلک یک موضع سوبژکتیو از نگاه خیرهی تماشاگر دارد و این موضع در پیوند با نگاه خیره تماشاچیان داخل صحنه
است .در توازی با این موضوع ،هجوم ثانویهی پیرمرد خواستگاهی بیرونی داشته و او میخواهد این وضعیت گیجنده را پایان
دهد .هیچکاک در دو میزانسنش از دو دوربین ایستا استفاده میکند که اولی در اوج کنش درگیری است و بکگراندش بسان
ابژههای جلوی لنز ،دفرمه شده و زاویه آی-لول است و در میزانسن دوم دوربین در زاویه های-انگل تکیه زده و پیرمرد ناجی
را به تصویر میکشد .حال از تصادم این دو منظرگاه ما شاهد النگشاتی هستیم که چرخ و فلک از دور خارج میشود و قسمتی
از آن بر روی برونو میافتد .در میزانسن چهارم دوربین های-انگل شده و برونو را به عنوان مقصر اصلی به تصویر میکشد
اما هیچکاک به زیبایی از سانتیمانتالیسم این صحنه می گریزد و نمای آخر را به یک اینسرت از دست برونو منتقل میکند؛ همان
فندکی که در رانهی پیش برنده (قطار) به فانتاسم برونو ملحق شد و در فانتزی جنونش باعث پایان پذیری جهنم نمادین گای گشت.
همانطور که میبینید هیچکاک استارت را با فتیش کفشهای این دو بیگانه و هیبت قطار آغاز کرد و نهایتا ً در پایان باز فتیش
فندک ،کار را به اتمام رساند.
«بیگانگان در قطار» نقطه عطف اولیهی بیگانهسازی دنیای نمادین هیچکاکی است؛ نقطهای که با مقدمهی «سایهی یک شک»
آغاز میشود و در دو نقطهی عطف دیگر یعنی نقطه عطف بیگانگی دوم« :پنجره پشتی»« ،مرد عوضی»« ،سرگیجه» و
«شمال از شمال غربی» و نقطه عطف بیگانگی سوم« :روانی»« ،پرندگان»« ،مارنی» و «توطئه خانوادگی» به اوج خود
می رسد .اشتراک مهم این سه فراز درگیری بیگانگان در موقعیتهای بغرنج فتیشیستی و بحرانی است که تمامشان به هجوم
شکافنده و گیجندی ابژه نایل میشوند .به همین دلیل است که میگوییم سینمای هیچکاک ،سینمای شکاف ابژههاست ،سینمایی است
که دوربین در آن حکم یک ناظر فاعل را دارد اما در عمق امر نمادین ،فقط میخواهد سرک بکشد .فاعلیتش در تصویرسازی
سوسپانس برای مخاطب است اما در عمق کنش ،به جایگاه چشمچران مینشیند .در این فیلم هم قطار مولود چشمچرانی
فانتزیهای این دو بیگانه است .مکانی میشود که پایان کار را به دور تند چرخ و فلک میرساند؛ چرخ و فلک همچون قطار در
چرخهی تحرک است اما نه در مسیری مستقیم ،بلکه به دور خود میچرخد .اگر از سایهی هجوم جنون گفتیم ،قطعا ً چرخ و فلک
هم سایهی هجوم قطار است که بار دیگر بیگانگانش را بر روی خود زندانی میکند.